ایران بوم
3.13K subscribers
8.39K photos
776 videos
414 files
4.78K links
نگرشی بر تاریخ و فرهنگ ایران زمین
www.iranboom.ir
Download Telegram
ایرستان؛ ایرانی‌زبانان قفقاز

دکتر حبیب برجیان

شناخت جمهوری «اوستیا» از هر جهت برای ما ایرانیان دارای اهمیت است. این جمهوری در قفقاز شمالی و وابسته به روسیه است و زبان آن، آسی، از خانواده‌ی زبان‌های ایرانی و خویشاوند با زبان ماست. آس‌ها  خود را «ایر» (مفرد ایران)، زبان خود را «ایرانی» و میهن خود را «ایرستان» یا «ایرانستان» می‌خوانند. جز «ایر» در این نام‌ها که از ماده‌ی آریا (arya)ی ایرانی باستان جدا شده و نام قومی همه‌ی مردمان ایرانی‌زبان است، آس‌ها تنها بازماندگان شاخه‌‌ی شمالی اقوام ایرانی‌زبان به‌شمار می‌آیند. نوشتار زیر که تا حد زیادی کوتاه گشته از مجله‌ی «مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز» برگرفته شده است.

ایرستان نه تنها برای ما ایرانیان، بلکه برای دیگران نیز کشوری ناشناخته است. فقط در ده ساله اخیر که مناقشه‌های قومی و مذهبی قفقاز دامن‌گیر ایرستان نیز شد، رسانه‌های غرب خبرهایی از اوستیا درج کردند. تبار آس‌ها به «سکا»‌ها و سرمتان باستانی می‌رسد، ایرستان کنونی گوشه‌ای از «الانیه»‌ی سده‌های میانه است، فرهنگ آس‌ها از همسایگان قفقازی عناصر بسیار به وام گرفته است، و حماسه‌های «نادت» در برگیرد لایه‌های رنگارنگ خاطره‌های تاریخی این قوم دیرین است.

ایرستانی کنونی در بخش مرکزی رشته کوه بزرگ قفقاز واقع است و به‌وسیله آن به دو پاره‌ی شمالی و جنوبی تقسیم می‌شود. بخش شمالی «جمهوری ایرستان» و در خاک روسیه جای دارد و بخش جنوبی در جمهوری گرجستان است.


جغرافیای طبیعی و انسانی

 مدار 43 درجه‌ی عرض شمالی از میان خاک جمهوری ایرستان شمالی می‌گذرد. همسایگان آن در شمال، روسیه، در جنوب، گرجستان، در شرق، اینگوش، در شمال‌شرقی، جمهوری چچن، و در غرب، کابارد و بالکار است. ایرستان شمالی 8 هزار و ایرستان جنوبی 3900 کیلومتر مربع مساحت دارد. مرز دو پاره‌ی ایرستان خط‌الرأس کوه‌های بزرگ قفقاز است که بلندترین قله‌ی آن البرس -  هم‌نام با البرز -  است.

یک‌سوم جنوبی جمهوری از بلندی‌های برهنه پوشیده است و آبادی‌های منفرد در رده‌های تنگ و پیچاپیچ آن، نشیمن‌گاه تاریخی آس‌ها در سده‌های پیشین بوده است که غالباً‌ به جلگه‌ها کوچ کرده‌اند. در بلندی‌های پایین، نواری از جنگل خاک را می‌پوشاند. چشمه‌های معدنی و آب گرم ایرستان زبان‌زد و از جاذبه‌های گردش‌گری است. ایرستان جنوبی را چند راه باریک و گردنه‌های بلند به ایرستان شمالی متصل می‌کند. در ایرستان جنوبی هامون فراخی وجود ندارد. بیش از نود درصد سطح آن بلندتر از هزار متر است و نیمی از خاک آن را جنگل و بیشه و مرتع پوشانده است. تنها در حاشیه‌ی جنوبی است که کشاورزی می‌شود.

در ایرستان جنوبی چندین رود و نهر از شمال به جنوب جاری است که به رود کورا (کورش) می‌ریزد. این رود هم پس از پیمودن جمهوری گرجستان و خاک اران با ارس یکی می‌شود و به دریای مازندران می‌ریزد.
بنابر سرشماری 1989، ایرستان شمالی 630 هزار و ایرستان جنوبی 103 هزار جمعیت داشت. از اهالی ایرستان شمالی 56 درصد آس، 31 درصد روس و در ایرستان جنوبی 66 درصد جمعیت آس و 29 درصد گرجی بودند. در این سال کل آس‌های ساکن در شوروی 598 هزار تن به‌شمارش آمدند. از این شمار 335 هزار در ایرستان شمالی، 65 هزار در ایرستان جنوبی، و 99 هزار در دیگر نواحی گرجستان می‌زیستند.

آس‌ها از لحاظ گویش و مذهب به دو گروه بخش می‌شوند. اکثریت آس‌ها مسیحی ارتدکس و به لهجه‌ی ایرانی – ایرونی(1) -  سخن می‌گویند. «ایرونی» به عنوان زبان رسمی و ادبی پذیرفته شده و مورد استفاده‌ی همه آس‌ها در کتابت است. گروه دیگر که یک‌چهارم کل جمعیت آس‌هاست مسلمان سنی‌اند و گویش آنها دیگوری است. مسکن تاریخی این طایفه، دره‌ی دیگور در باختر ایرستان شمالی است. گفتنی این که آس‌ها - خواه مسلمان و خواه مسیحی -  به اجرای احکام ادیان توحیدی اعتنا ندارند و آداب و باورهای کهن قومی در نزد ایشان زنده و جاری است. این موضوع گفتاری جداگانه می‌طلبد.

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iranzamin/11286-irestan-irani-zabanan-ghafghaz.html

https://telegram.me/iranboom_ir
امروز ۲۴ اردیبهشت ماه، زادروز پرویز مشکاتیان (۲۴ اردیبشهت ۱۳۳۴ در نیشابور - ۳۰ شهریور ۱۳۸۸ در تهران) آهنگساز، موسیقی دان، استاد دانشگاه، پژوهشگر و نوازنده سنتور است.
یادش گرامی.

@iranboom_ir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک چیزی در نهان‌خانه‌ی ذهن هر ایرانی هست و آن《ایران》است.
برای این، جان‌فشانی می‌کنم، آهنگ می‌سازم، اشک می‌ریزم و به‌موقعش هم شمشیر می‌کشم!

شادروان پرویز مشکاتیان

@iranboom_ir
برگزاری همایش «شاهنامه و پارسی» فردوسی در دانشگاه دولتی ایروان

برگزار کننده: انجمن فرهنگی ارمنستان III
مکان: دانشگاه دولتی ایروان

در چارچوب این همایش، سخنرانان مشهوری درباره شاهنامه و جایگاه آن در زبان و فرهنگ فارسی صحبت خواهند کرد.

این همایش در تاریخ ۲۴ اردیبهشت (۱۳ می) در تالار همایش YSU Palyan برگزار می شود.

@iranboom_ir
معرفی کتاب «ای زبان پارسی»

گردآورنده: میلاد عظیمی
ناشر: بنیاد موقوفات دکترمحمود افشار
@iranboom_ir

معرفی کتاب: استاد کاوه بیات (پژوهشگر تاریخ معاصر)

بحث زبان فارسی هیچ‌گاه بحث «زبانی» و «زبانشناختی» صرف نبوده است، هرچند که بخش‌های مهمی از این بحث تحت عناوینی چون شیوة فارسی‌نویسی، واژه‌یابی، فارسی معیار، دستور زبان، و دیگر مضامین مشابه تعریف یا ارائه شده باشد.

بحث زبان فارسی بحثی است درهم تنیده با تار و پود هویت ملی ایرانیان و به همین دلیل هر گوشه‌ای از آن، ولو بحثی فنی و تخصصی، در نهایت با بخشی از خاطرة جمعی ایرانیان گره خورده، معنایی خاصِ خود می‌یابد، چه رسد به این مجموعه که در کنار معدود مباحثی کم و بیش تخصصی، بیشتر به مضامینی توجه دارد با مخاطب عام و گسترده.

کتاب « ای زبان پارسی… » (گردآورنده: میلاد عظیمی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار،۱۳۹۰) حدود صدوهفتاد مقالة مختلف را در این زمینه گرد آورده است. مقالاتی که قلم طیف متنوعی از علما و دانشمندان این سرزمین که در این یک قرن اخیر، یعنی از مراحل کم‌وبیش اولیة تلاش ایرانیان برای تعریف یک هویت ملی روزآمد بر اساس چندهزار سال تاریخ و فرهنگ، ملاحظات و دغدغة خاطر خود را در این زمینه بیان کرده‌اند.

 در این مجموعه در کنار نوشته‌هایی از سیدحسن تقی‌زاده و محمدعلی فروغی که بیشتر ابعاد کلی و فرهنگی این مقوله را دنبال می‌کردند، از آثار دانشمندان و پژوهشگرانی نیز سخن در میان است- همانند علامه قزوینی، ابراهیم پورداوود ، سعید نفیسی، مجتبی مینوی، صادق کیا، ذبیح‌الله صفا، محیط طباطبایی، پرویز ناتل خانلری، غلامحسین یوسفی … و سیدجعفر شهیدی – که با جوانبی گسترده از پیشینة تاریخی زبان فارسی آشنا داشتند و در کنار آنها چهره‌هایی چون علی‌اکبر دهخدا و ملک‌الشعرا بهار که علاوه بر تحقیق و تتبع در زمینة ادب فارسی خود از نام‌آوران این عرصه نیز بودند.

 «کلیاتی درباره زبان فارسی و شناخت گذشته آن »، « نگاهبانی زبان فارسی»، «ایران؛ زبان فارسی و وحدت ملی» (ج.۱)، «قلمرو زبان فارسی»، «شیوة فارسی‌نویسی»، « فرهنگستان زبان فارسی» (ج.۲)، «دستور زبان و فرهنگ فارسی»، «تدریس زبان فارسی» (ج.۳) عناوین کلیِ مجموعة نوشته‌هایی را تشکیل می‌دهند که در این سه جلد فراهم آمده‌اند.

یکی از ویژگی‌های این مجموعه، به رغم نوعی وحدت موضوعی، تتنوع و گاه تضاد آراء و عقایدی است که در این زمینه ملاحظه می‌شود، نشانه‌ای دیگر دال بر سرزندگی و پویایی این بحث. در کنار نگاهی که بر حفظ تام و تمام این میراث تأکید داشت- بخش مهمی از این نوشته‌ها – از نوخواهی و نوجویی چهره‌هایی چون ذبیح بهروز و احمد کسروی نیز می‌خوانیم. گروه چشمگیری از علاقه‌مندان زبان فارسی بر عملکرد نهادهایی چون فرهنگستان تأکید داشتند و حضوری جدی در عرصة پاسداری از آن، ولی در عین حال بودند چهره‌هایی چون مجتبی مینوی که نسبت به عملکرد فرهنگستان نگاهی انتقادی داشتند.

به گونه‌ای که از این مجموعه برمی‌آید، در این بحث نیز همانند دیگر مباحث مربوط به چگونگی امروزی و معاصرشدن ما هیچ صراط مستقیمی در کار نیست. آراء و عقاید، آنچنان که مقتضی هر مقولة زنده است، سویه‌های مختلف دارند و یکی از محاسن این مجموعه – همان‌گونه که اشاره شد – در خود داشتن این سویه‌های گوناگون و متنوع است، و این تنوع خود از جهتی دیگر باعث گیرایی بیشتر آن شده است.

اگرچه از سه جلد کتاب و بیش از ۱۶۰۰ صفحه مطلب سخن در میان است و در این روزگار تشتت فکر و تفرقة حواس به‌دست‌گرفتن چنین مجموعه‌ای دشوار به نظر می‌رسد، ولی همان تنوع و گوناگونی پیشگفتة آن را به مجموعه‌ای خوشخوان تبدیل کرده است که بسیاری از مطالب آن را از همان موضوعی که در نگاه اول جالب به نظر می‌رسد می‌توان آغاز کرد و در ادامه، دیگر مضامینش مطابق ذوق و شوقِ روزگار.

 ایرج افشار در مقدمه‌ای که بر این کتاب نوشته است – یکی از آخرین یادداشت‌های او – از لزوم فراهم‌آوردن «… مجموعه‌ای از نوشته‌های استوار و تأثیرگذار دانشمندان، پژوهشگران و سرایندگان در زمینة مقام و مرتبت زبان فارسی…» سخن می‌گوید که  «… پس از عصر مشروطیت در مجلات و نشریات فارسی یا به پراکندگی انتشار یافته است برای آگاهی دوستداران اصالت و اهمیت این زبان از منظر ملی و به ویژه جوانان …» (ص۱۷). و در ادامه بر این امید است که توجه به مجموعة نوشته‌هایی از این دست ، خواننده را بدین سمت رهنمون سازد که دریابد «…سیر تفکر ما نسبت به زبانمان و چگونگی راه‌های نگاهبانی از آن چیست. چگونه اندیشیده‌ایم و چه گام‌هایی برداشته‌ایم و به چه مسئله‌ها توجه کرده‌ایم و به چه نکته‌ها هنوز نپرداخته‌ایم.»

https://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/8606-dar-sal-1390-behtarin-ketab-haei-ke-khandid.html

@iranboom_ir
سلسله نشست‌های دیدار ۳۲

گرامیداشت روز فردوسی

با حضود دکتر  قدمعلی سرامی

سخنرانی
نقالی
موسیقی


پنج‌شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴٠۳ ساعت ۱۷
همدان، میدان آرامگاه بوعلی، آرامگاه بوعلی سینا

@iranboom_ir
پیرامونِ زبانِ فارسی

بابک علی‌خانی

با این پیشگفته آماج(هدف)، خودیابی و رسیدن به خویشتنِ خویش است که ما(مردم و سردَمدارانِ کشور) در کجاییم و کدامین ره را در پیش گرفته‌ایم، زبانِ فارسی ناگفته پیداست که یکی از پایه هایِ بنیادینِ ایرانی بودن ماست(همانند نوروز و دیگر آیین‌هایِ ایرانی) و به گفته‌ی زنده‌یاد غلامحسینِ ساعدیِ تبریزی که می‌گفت:
« زبانِ فارسی، ستونِ فقراتِ یک ملتِ عظیم است. من می‌خواهم بارش بیاورم. هرچه که از بین برود ، این زبان باید بماند! »

و یا جاودان‌یاد علی‌اکبر سعیدیِ‌سیرجانی که می‌نویسند:
«ادبیاتِ فارسی رشته‌یِ استوارِ گردنبندِ زیبایی است که فرهنگِ ملیِ ما بر گردنِ جهان افکنده‌است. اگر ادبیاتِ فارسی را از ایرانی بگیرند، هویتِ ملیِ او را در هم شکسته‌اند.»

از آنجایی که مردمانِ این سرزمین در درازنایِ زمان و در جای‌جایِ آن، در بزرگی و شکوهِ این زبان گام برداشته و دلنوشته‌هایشان را در کالبدِ این زبان ریخته و سروده‌اند و این زبان همانندِ پُلی مردمانِ این سرزمین را از شمال (کرانه‌هایِ دریاچه‌ی مازندران، بلندیهایِ قفقاز و آلان ، سیردریا(سیحون) و خوارزم) تا جنوب (کرانه هایِ پایینیِ دریایِ پارس) و از خاور (کاشغر و تاشگورکان، سمرقند و کرانه‌هایِ رودِ سند و دهلی) تا باختر (آسیایِ کوچک و روم ِ‌شرقی، تیگرس(دجله) و فرات) پیوند داده‌است و چه شکوهمند و خوش‌آهنگ نقش‌آفرینی کرده‌است. اینجاست که مولویِ بلخیِ می‌گوید:

پارسی گو، گرچه تازی خوشتر است عشق را خود صد زبانِ دیگر است
بـویِ آن دلبـر چـو پـرّان مـی‌شود این زبان‌ها جمله حیران می‌شود!

و امروزمان که چه می‌کنیم و می‌کنند با زبان و فرهنگ این مهین میهنمان، گاه بر این پندارم که گر خون بگرییم روا باشد که کارون‌ها به راه اُفتند، با این‌همه بر این باورم چاره باید کرد، گریه گره‌ای از کارمان نمی‌گشاید.

به امیدِ روزی که زبانِ فارسی نیز چون نوروز جهانی شود و یا به گفته بهتر جهان‌شناختیِ آن انجام پذیرد چرا که زبانِ فارسی نیز یادمانی فرهنگی در پهنه فلاتِ ایران و پیرامونِ آن است که امروزه نیز با نگریستن به بزرگانِ ادب برمی‌خوریم به نوشتار و یا نامِ به جای مانده از؛
نظامیِ عروضی و سوزنی و منشوری و رودکیِ سمرقندی و ابوحفضِ سغدی و شهاب و شرف‌الدینِ نسفی(نخشَبی) در سمرقند و ناصر و شوکت و شاکر و عصمتِ بخاری در بخارا و سیفِ فرغانی در فرغانه و بیرونی در بیرونِ خوارزم (در ازبکستانِ امروزی)
کمال و بَرَندَقِ خجندی در خُجَند (با نامِ بَرساخته‌یِ لنین‌آباد) و ناصرخسرو قبادیانی در قبادیان (در تاجیکستانِ امروزی)
رابعه‌یِ قُزداری و ابوالؤید و شهید و عنصریِ بلخی در بلخ و هُجویری و سنایی و یمینی و ابورجایِ غزنوی در غزنه و حنظله‌یِ بادغیسی در بادغیس و ظهیرالدینِ فاریابی در فاریاب (در افغانستانِ کنونی)
رفیع و عباس و کَسایی و عَسجَدی و مسعودیِ مروزی و انوریِ ابیوردی در مرو و ابوسعیدِ ابوالخیر در میهنه‌ (در ترکمنستانِ امروزی)
غنیِ کشمیری در کشمیر (امروزه نیز به کشمیر ایرانِ کوچک(صغیر) می گویند)
امیرخسرو و بیدلِ دهلوی در دهلی (در هندِ کنونی)
اقبالِ لاهوری در لاهور (پاکستانِ امروزی)
احمدِ بابی و سلطان و قُمری و لطف و واله و وفا و فتحِ داغستانی و نجمِ دربندی در داغستان (جنوبِ روسیه)
بزمیِ کوز و اشتها و برهمن و کامی و قاضی و نژاد و اختر و خسرو و سروش و کیخسروِ گرجی و لطیف و سیف و حبیش و بدرِ تفلیسی (در گرجستان)
نظامی و مهستی و فخر و ابوالعلاء و پرتوِ گنجه‌ای در گنجه و مقرب و قدس و فانیِ باکویی در باکو و خاقانی و خلیل و بختیار و بدر و بهار و فرخی و فیروز ِشروانی در شروان و بدیع و رشید و مُجیر بیلقانی در بیلقان (در آران و شروان(جمهوری بَرساخته آذربایجان))
آشفته و آشوب و ناظم و چشمه ایروانی در ایروان (در ارمنستان)
تاجِ اخلاطی در اخلاطِ بتلیسِ و غازیِ ملطوی در ملطیه (در ترکیه امروزی)
اگرچه با برچیدنِ خطِ فارسی با رویکردِ ایران‌ستیزانه در بسیاری از سرزمین‌هایِ پهنه‌یِ فرهنگیِ ایران(که عاملِ بنیادینِ هویت آن سرزمین‌ها بوده و هست، خواه دولتمردانِ کنونیِ آن سرزمین بپذیرند و یا بخواهند چشم‌ها را برهم بنهند و نپذیرند) پیوند آن با گذشته خود بریده‌شد ولی برای پیشینه خود اگر نیک بنگرند در فرهنگِ امروزِ آن سرزمین نیز به فرهنگ و ادبِ ایران که جزیی جدایی‌ناپذیر از هستیِ‌شان است برمی‌خورند.

رسانه ‌هایِ همگانیِ گفتاری و شنیداری و نوشتاری همانندِ سازمانِ صدا و سیما(گردانندگانِ برنامه ها، فیلم ها، گویندگانِ اخبار و همچنین آگهی‌هایِ بازرگانی)و روزنامه ها و گاهنامه های کشور تا چه اندازه به زبان و خط فارسی ارج می‌نهند و دستگاههایِ نظارتی در برابرِ کَژروی‌هایِ برخی از آنان چه می‌کنند!! به راستی در برابرِ این سازش‌کاریها چه تاوانی باید پرداخت؟!

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/1490-

@iranboom_ir
مشروطیت ایرانی
پژوهش : دکتر هوشنگ طالع


بها :  ۳۰۰۰۰۰   تومان
فروش در نمایشگاه کتاب تهران ۱۴۰۳ :   ۲۷۰۰۰۰  تومان

شماره تلفن، تلگرام و واتساپ ناشر: ۰۹۱۲۷۳۳۴۲۶
نشانی غرفه : نمازگاه (مصلای) تهران- شبستان - راهروی ۱۷ - غرفه ۳۵۰ - غرفه سمرقند - هزار کرمان
دادرسی گذرا
در جامعه های پس از گذار

نوشته ی: محمدرضا  خوبروی پاک

بها :  ۱۴۰ هزار تومان
فروش با تخفیف در نمایشگاه کتاب: ۱۲۶  هزار تومان

🔴 بررسی کارنامه ی دادرسی های پس از  گذار

نشانی غرفه در نمایشگاه کتاب: شبستان- راهروی ۱۷ - غرفه ی ۳۵۰ - انتشارات سمرقند و نشر هزار کرمان

شماره تلفن غرفه، و تلگرام و واتساپ ناشر :    ۰۹۱۲۷۳۳۴۲۶۶
دکتر محمدرضا خوبروی پاک درگذشت
(۱۳۲۶ - ۲۶ اسفند ۱۴۰۲)

حقوقدان و نویسنده ایرانی، محمدرضا خوبروی پاک درگذشت. وی وکیل ایرانی بود که چندین اثر پژوهشی مهم را در دهه هشتاد و نود خورشیدی نوشته بود.

دکتر محمدرضا خوبروی پاک متولد سال 1326 در رشت. دانشکده حقوق دانشگاه تهران دوره دکتری، از سال ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۵؛ / وکیل دادگستری؛ / مطالعه، پژوهش و عضو کمیته اقلیت‌ها در دانشگاه لوزان؛ / مشاور حقوقی در فرانسه از سال ۱۳۸۲ تا سال ۱۳۹۰؛
نوشته‌ها: 
نقدی بر فدرالیسم، شیرازه، تهران، ۱۳۷۷
اقلیت‌ها، شیرازه، تهران، ۱۳۸۰
جمهوری مستعجل در کردستان، به زبان فرانسوی:  Une République éphémère au Kurdistan, l’Harmattan, Paris 200
تمرکززدائی و خود مدیری، نشرچشمه، تهران ۱۳۸۴
فدرالیسم در جهان سوّم (از امارات تا ونزوئلا) نشر هزار، تهران ۱۳۸۹، دو جلد
حقوق مردم و شهروندی، دگرگونی مفهوم حقوق شهروند، نشر شیرازه، ۱۳۹۳
دادرسی گذرا در جامعه های پس از گذار، نشر هزار کرمان

ترجمه:
روزشمار جنگ‌های داخلی لبنان، نشر پایا، تهران ۱۳۵
مقاله‌ها و مصاحبه‌ها در: نشریه‌های داخل کشور: کلک، اندیشه جامعه، خواندنی، بخارا، چشم انداز؛  / نشریات خارج از کشور: Lettres persanes، پاریس؛  / مجله رودکی، فرانکفورت، آلمان؛  / نشریه علم و جامعه، واشنگتن؛  / مجله تلاش در هامبورگ، آلمان


کتاب‌شناسی دکتر محمدرضا خوبروی پاک - منابعی در حوزۀ تمرکززدایی و فدرالیسم
http://iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/9950-manabei-dar-hoze-federalism.html

آشنایی با یک فرهنگنامۀ فدرالیسم
http://iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/4104-ahsenasi-ba-yek-farhangname-federalism.html

نگاهی به کتاب «فدرالیسم ‌در جهان‌سوم»
http://iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/4130-negahi-be-ketab-federalism-dar-jahan-sevom.html

اشتباه بنیادین مبلغان فدرالیسم و قوم گرایی
http://iranboom.ir/iranshahr/jostar/9610-eshtebah-bonyadin-mobalegan-federalism-ghom-garaei.html

فدرالیسم و مسائل آن در گفت‌وگو با دکتر محمدرضا خوبروی پاک - همه جای ایران سرای همه‌ی اقوام است
http://iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/goftego/9951-hama-jaye-iran-saraye-hame-aghvam-ast.html

سخنی دیگر دربارۀ فدرالیسم
http://iranboom.ir/iranshahr/jostar/10273-sokhani-dgar-darbare-federalism.html

خاک مهربانان
http://iranboom.ir/iranshahr/tireh-ha/13385-khak-mehrabanan.html

کوشش برای دستیابی به «همدلی ملی ایرانیان» (گفتگوی مهدی خاکی فیروز با دکتر محمدرضا خوبروی پاک)
http://iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/goftego/8830--l-r-.html

@IRANBOOM_IR
اگر از نگارنده می پرسیدند، اگر با فردوسی فرزانه دیداری کوتاه داشتید،به ایشان چه می گفتید؛این سروده را
که در  چرایی نگارش نسک "فرهنگ موضوعی شاهنامه"
در هرمزد روز از ماهِ دی،سالِ ۱۳۹۴ است،به وی پیشکش می کردیم

سمیرا ستاری

با این شرح که ابیات درون گیومه،برگرفته از سعدی شیرازی و فردوسی بزرگ است.

"شبی یاد دارَم که چَشمَم نَخُفت"
سُروش آمَد و نَرم و آهسته گفت:
که چَندان درنگم دهد دادگر
کنم زنده مَر راهِ فرّخ پدر
وُ مَن از اَهورا همی خواستَم
زبان را به خواهش بیاراستَم
در این خویشکاری و کار از نُخُست
نشانَم دهد راه و رسم دُرُست
"یکی میوه داری بمانَد ز من
که نازَد هَمی بارِ او بر چمن"
چو این فکر بر ذهنِ ما چیره شد
رَوان با خردمان هم اندیشه شد
بیاوَردَم آن نامه ی باستان
پُر از دانش و رمز و پر داستان
همی بیت بیتش پر از دُرِّ ناب
رُبود از تن و چَشم ما،خورد و خواب
شب و روز و سال و مهان برگذشت
که نقدِ جوانی و عُمرم گذشت
همی چَشم و گوش و زبان،دست و پا
شده سُست و کم سو و بی حِسّ و نا
وَلیکن درختی بشد میوه دار
ثَمرهای نیکو و هم ریشه دار
همی آب دادَم وُرا خونِ دل
سراشیبِ عمرم بشد سویِ چِل
به نامِ جهان آفرین،کردگار
که هر کَس بخواهَد کند کامگار
کُنون آرزویَم سه باشد و بس
نیازَم ز هرسو نباشَد به کَس
دوم،قَدرِ دانش همی دانَدَند
سخن های دانَندگان خوانَدَند
سوم،آن که ایرانچو رخشان نگین
فُروزان کند آسمان و زمین
وُ با دانش و خوبی و هوش و سنگ
جهان را کُنَد بر بداندیش تَنگ

نگارگری های: #فردوسی_فرزانه

#روانشادان:
#استاد_حسین_بهزاد
#استاد_علی_اصغر_تجویدی
و
#رضا مهدوی( رستم در پیشگاه خداوندگارش)
و معرق:
#استاد_غلامرضا_اسماعیل_زاده

https://t.me/iranboom_ir/40760?single
میرجلال الدین کزازی: فردوسی را به پاس شاهنامۀ او ارج می‌نهیم

به کوشش: شاهین آریامنش

میر جلال الدین کزازی دربارۀ سروده شدن شاهنامه گفت: چندی است که این هنگامه انگیخته شده است که شاهنامه را چند تن سروده‌اند بخشهایی اندک یا بسیار از آن بر افزوده است و سرودۀ فردوسی نیست. چه باک که بیتی و بخشی برافزوده باشد. از دید من یکسره یکسان است که شاهنامه را فردوسی سروده باشد. دست بالا فراتر از این نیست که بینگاریم که شاهنامه را از آغاز تا انجام سخنوری دیگر سروده است. آیا از ارج و ارز، فر و فروغ و شور و شرار شاهنامه کاسته خواهد شد. بی‌گمان پاسخ نه است. ایرانیان شاهنامه را با همین ریخت و پیکره صدها سال خوانده‌اند. در گذشته بیشتر پسندیده‌اند، آنرا گرامی داشته‌اند. نه‌تنها در یادشان مانده است راه به نهادشان برده است؛ با شاهنامه زیسته‌اند.

وی افزود: این که ما می گوییم شاهنامه نامه‌ای است ورجاوند باز می‌گردد به همگیِ این شاهکار شگرف. سخن در این نیست که کسی نمی‌توانسته است بیتی یا بیتهایی همسنگ و هم ارز شاهنامه بسراید. اگر شاهنامه را از آغاز تا انجام روزگاری بی چند و چون و با باوری استوار بدانیم که سخنوری دیگر سروده است هیچ اثری نخواهد داشت. هیچ چیز دیگرگون نخواهد شد. براستی ما از فردوسی چه می‌دانیم؟ اگر بگوییم هیچ سخنی برگزاف نگفته‌ام. ما حتی به درستی نمی‌دانیم نام او چه بوده است. نام فردوسی در شاهنامه نیامده است تنها یکبار در آغاز گشتاسپ نامۀ دقیقی در بیتی این نام آمده است که در آن بیت هم می توان گمان‌مند بود.

وی تصریح کرد: اگر فردوسی را ارج می‌نهیم و بزرگ می‌داریم به پاس شاهنامۀ اوست. ما دربارۀ حافظ چه می دانیم؟ هیچ. کار با این شاهکارهاست نه با آفرینندگان آنها. از این روی داوریهایی بدین گونه، شیوه، که شاهنامه را دو تن سروده اند؛ بخشهای سستِ آنرا فردوسی درپیوسته است، بخشهای سخته و ستوار آنرا سخنوری دیگر سروده است یا دیگری بر آن رفته است که در بیتهایی که فلان واژه به کار رفته، چند و چون است و سرودۀ فردوسی نیست این داوری هاست که من از آنها سخن می گویم.
نویسنده ی «در آسمان جان» گفت: بخش تاریخی را هر کس جز فردوسی می‌سرود در پیوسته‌ای می شد دُژَم، دیگر. توانایی فردوسی سرآمدگی او در سخن پارسی است که از این بخش هم سروده‌ای دلپذیر و پر کشش پدید آورده است.

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/hakime-tos/7306-ferdosi-ra-be-pas-shahname-ou-arj-minahim.html

https://telegram.me/iranboom_ir
حضور انتشارات شیرازه کتاب ما
در سی‌وپنجمین نمایشگاه کتاب تهران

شبستان، راهروی ۱۹، غرفهٔ ۴۱۱

(۱۹ تا ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳)

#نمایشگاه_بین_المللی_کتاب_تهران_۱۴۰۳

@iranboom_ir
شور و حماسه

دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن

شاه توران چو پسندید و به چاهم انداخت
دستگیر ار نشود لطف تهمتن چه کنم؟
(حافظ)

«بیژن و منیژه» یکی از داستانهای عاشقانه شاهنامه است و می‌توان گفت از همه پُر معناتر. روش فردوسی آن است که در سر لوحۀ بعضی از داستانهایش، درآمدی بیاوَرد تا خواننده را برای ورود به بدنۀ اصلی ماجرا آماده کند. دربارۀ این داستان هم این شیوه به کار رفته است: شبی است ظلمانی و سکوت وهم‌انگیزی بر آن چیره است که بر غلظت آن می‌افزاید. فردوسی در باغ خود خفته است. ناگهان دستخوش کابوس می‌شود. فریاد می‌زند و کسی را که او را «بُت مهربان» خود می‌خواند، بیدار می‌کند و از او می‌خواهد که بیاید و با حضور خود او را از دهشت این شب رهایی بخشد. او سراسیمه می‌آید، شمع می‌افروزد و بزمی برپا می‌کند. چنگ می‌نوازد و برای آنکه مرد خود را مشغول و آرام کرده باشد، داستانی حکایت می‌کند و از او می‌خواهد که این داستان را به شعر آورد، این همان داستان بیژن و منیژه است، و این حدس را پیش آورده است که نخستین داستان شاهنامه باشد. بدین‌گونه شاهنامه از این شب ظلمانی طلوع می‌کند. کابوس فرو می‌خوابد و یک بهجت سحرگاهی برجای آن می‌نشیند.

داستانهای شاهنامه هر یک هسته مرکزی‌ای دارند؛ ‌یعنی برگرد حکمت وآموزه‌ای می‌گردند؛ بنابراین ما در برابر هر یک از این داستانهای کهن از خود می‌پرسیم: چه می‌خواهد بگوید؟ هر یک از آنها حکایتی از یکی از تبرزهای ذات انسان دارند و می‌نمایند که آدمیزاد به رغم محدودیت جسم و جان خود، پهناور بی انتهایی دارد.

منیژه در این داستان جوهره زنانگی و شور عشق‌پروری را در خود به نمود می‌آورد. بی‌آنکه هرزه یا سبکسر باشد، خود را به یک نیاز طبیعی رها می‌کند که دستیافت به یک جفت برازنده است. در پی این مقصود می‌تواند به همه چیز پشت پا بزند.

بیژن و منیژه دو شخصیت اصلی داستان هستند. بیژن همان‌گونه که در میدان جنگ مردانگی خود را به نمود آورده است، اینجا سخت‌جانی کم نظیرش را می‌نمایاند. تصورش را بکنید: در یک چاه تاریک نمور زمستان و تابستان با غذای ناچیز، ونه هیچ نوع امکان استراحتی. با این حال، بر زندگی پای می‌فشارد. از این روست که چاه بیژن حتی بیشتر از هنرنماییهای کم نظیر او در میدان جنگ به او شهرت بخشیده است. داستان خواسته ‌است که در هر حال ایرانی را گره‌گشا معرفی کند، در همه شئون، ولو در بند یا چاه. به هر حال بیژن از این آزمایش سربلند بیرون می‌آید. بی‌آنکه ماجرا رنگ خارق‌العاده به خود گرفته باشد. هم طبیعی است و هم غیرطبیعی.

اما منیژه باید گفت که شخصیت اول اوست. او را می‌توان در ادبیات عاشقانه چهان یک نمونه کم نظیر دانست اگر نه بی‌نظیر. البته عاشقان و معشوقان پاکباز باز هم بوده‌اند و داستانشان بر سر زبانهاست؛ اما او از همه آنان در می‌گذرد. بی هیچ امید به آینده‌ای، وجود خود را نثار معشوق می‌کند. عشق بی‌چشمد‌اشت، بی‌فردا و نایافته‌کام او را در نظر آوریم. دختر یک پادشاه،‌آن هم پادشاهی چون افراسیاب که ناگهان از قصرشاهی عزت و ناز به مسکنتی نزدیک به گدایی می‌افتد؛ رانده از اجتماع، سربرهنه، پابرهنه باید به این در و آن در برود، تا لقمه نانی برای محبوب خود به دست آورد و آن را از طریق روزنه چاه نزد او بیندازد.

البته این یک عشق روحانی ـ عرفانی نیست که جواب آن از معنویت یا از جهان دیگر انتظار برود؛ عشقی است که از سرشت انسان و ذاتیت او سرچشمه گرفته است. او که زن است، جوهر زنانگی خود را در حد نهایت به کار می‌اندازد، تا مرد دلخواه خود را به دست آورد، و اکنون هم که این مرد در اسارت است، با یاد او و رؤیای او زندگی می‌کند. همین وفاداری برای او مقصود زندگی است.

آیا منیژه جز آنچه کرد، راه دیگری در برابرش نبود؟ چرا. راههای متعدد بود. می‌توانست از پدرش بخشش بطلبد، خانواده‌اش را نزد او شفیع قرار دهد، خاکساری کند و رهایی یابد؛ ولی او هیچ یک از آنها را نکرد. نشان داد که خون داغ افراسیاب در تنش است! کسی که در استقامت در شاهنامه برای او نظیری نیست.

منیژه مرد خود را یافته است و تا پای جان در کنار او می‌ایستد، ولو در ته چاه: عشق بچربید بر فنون فضائل. (سعدی)

پایان خوش ماجرا، هماهنگی دارد با «درآمد» داستان که در آن فردوسی از شبی دهشت‌زا حکایت می‌کند که سرانجام با حضور «بت مهربان» تبدیل می‌گردد به شبی کامبخش و داستانش از زبان یار فردوسی، داستانی «پُر از چاره و مهر و نیرنگ و جنگ...» خوانده می‌شود؛ یعنی مظهر خصائل چندگانۀ بشر، و در انتها می‌گوید کسانی می‌توانند به عمق معنای آن پی برند که دارای «فرهنگ و سنگ» باشند: همه از درِ مرد فرهنگ و سنگ... یعنی داستانی نه شبیه به داستانهای دیگر و نه درخور فهم همه کس.

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/3926-shor-hamase.html

https://telegram.me/iranboom_ir
کزازی: پرداختن به «شاهنامه» کاری خُرد و خام نیست

میرجلال‌الدین کزازی، پژوهشگر و استاد دانشگاه با اشاره به این موضوع که پرداختن به «شاهنامه» کاری خرد و خام نیست تاکید کرد: هر کاری در زمینه معرفی این شاهکار ادبی، باید به‌گونه‌ای سرشت و چگونگی آن‌را به نمایش بگذارد.

استاد کزازی گفت: هر کار فرهنگی و هنری که در پیوند با «شاهنامه» انجام می‌شود، باید به‌گونه‌ای باشد، تا سرشت و چگونگی این شاهکار بی‌مانند را به نمایش بگذارد.

وی با تاکید بر این مساله که پرداختن به «شاهنامه» کاری خرد و خام نیست، اشاره‌ای به هر یک از شیوه‌های ارایه «شاهنامه» در زمان حاضر داشت و توضیح داد: اگر داستان‌های «شاهنامه» هر یک به صورت مستقل به چاپ برسند، اما این کار به‌گونه‌ای باشد که انگیزه خواندن این نامه نامی را در خواننده آن داستان بر انگیزد، کار بسیار پسندیده‌اي است.

این شاهنامه‌پژوه افزود: همچنین اگر نویسنده‌ای داستانی از «شاهنامه» را به زبانی ساده برای کودکان یا نوجوانان بازنویسد، آرمان او و انگیزه او باید آن باشد، که نوجوان یا کودک برانگیخته شود و «شاهنامه» را در روزگاری که می‌تواند، در متن بنیادین آن بخواند.

وی در ادامه توضیح داد: اگر هم داستانی از «شاهنامه» را به شیوه پویانمایی زندگی دوباره می‌بخشید، همچنان باید آن‌چه آفریده‌اید بدان‌سان رویی و سویی از «شاهنامه» را بر بیننده آشکار بدارد که او را به آشنایی بیشتر و گسترده‌تر با «شاهنامه» برانگیزد.

کزازی یادآور شد: همچنین اگر فردی بخواهد داستانی از «شاهنامه» را بر پرده ببرد و با نگاره‌های جنبان آن‌را به بینندگان بشناساند، این نگاره‌های جنبان یا این فیلم باید بتواند نمودی و نشانی از شکوه و شگرفی «شاهنامه» را بر بیننده آشکار بگرداند.

وی تاکید کرد: اگر چنین نباشد این تلاش‌ها نه تنها سودمند نیست، بلکه زیان‌بار هم هست؛ چراکه شناختی نادرست، بی‌اندام و حتی می‌توانم بگویم وارونه از «شاهنامه» به خوانندگان و بینندگان ارایه می‌کند.

این استاد دانشگاه در پایان یادآور شد: برای مثال پیش‌تر هم چند مجموعه بر پایه داستان‌های «شاهنامه» به شیوه پویانمایی یا در پیکره نگاره‌های جنبان ساخته و پخش شده است که به هیچ روی شایسته شاهکاری بزرگ، شگرف و بی‌مانند همچون «شاهنامه» نیست.

http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/4973-pardakhtan-be-shahname.html

https://telegram.me/iranboom_ir
آیا فردوسی غریب افتاده است؟

دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن

ز نیکو سخن به چه اندر جهان
به نزد  کهان  و  به نزد  مهان

«فردوسی»

پس از زیارت آستان امام هشتم(ع) و گردشی در شهر، می ماند که از آرامگاه فردوسی نیز دیداری داشته باشیم. باغ آرامگاه در همان صلابت خاموش خود حکایت از گذشت روزگاران داشت. درخت‌ها اندکی از کم آبی در گله بودند. دیدارکنندگان، زن و مرد و کودک، پراکنده وار می‌گشتند. گویا درست روشن نبودند که این آرمیدۀ بزرگ را در کجای ذهن خود جای دهند و چه پایگاهی برای او قائل باشند؟

از پلّه ها سرازیر شدیم و بر سر آن «تربت پاک» (به قول سعدی)، تأمّلی کردیم، بنای آرامگاه فردوسی با همۀ اخلاص و کوششی که در ساخت آن به کار رفته، باز آنگونه نیست که در خور خفتۀ نامدار خود باشد.

آنگاه سری به کتابخانه زدیم که بخصوص مورد نظر ما بود. می خواستیم ببینیم که ظرفیّت آن را دارد که کتابهائی را که کسانی بخواهند به آن اهداء کنند در خود بپذیرد. تاکنون چند تن از دوستان اعلام چنین آمادگی ای کرده اند، از جمله خود من. ولی ما آنچه به عنوان کتابخانه در آرامگاه دیدیم، دلسردکننده بود. آمدند و درش را باز کردند، و ما با یک محوّطۀ خاموش روبرو شدیم. اطاقی بود، نه بیش از یک اطاق، با چند قفسه، حاوی تعدادی کتابهای معمولی، و حالت متروک و گَرد گرفته.

نام فردوسی به کتابش وابسته است. او امیدوار بود که کتاب خود را نگاهبان پایداری ایران کند. ارزش شاهنامه تنها در آن نیست که سرآمد کتابهای ایران است، بلکه از آن مهم تر، برای آن است که کتاب سرنوشت بشریّت است.

بعد از پدید آمدن شاهنامه، هیچ کتاب ارزنده ای در زبان فارسی نوشته نشد، مگر آنکه سایه ای از این کتاب بر سر خود داشته باشد. و این سایه، بنحو آگاه یا ناآگاه، هرگز ضمیر ایرانی را ترک نگفته است.

چه بپذیریم و چه نپذیریم. چه به آن آگاه باشیم و چه نباشیم، شاهنامه با نام ایران و موجودیّت ایران گره خورده است. بشماریم ببینیم کلمۀ ایران چند بار در شاهنامه آمده و واجد چه ارجی بوده که کسانی آماده بوده اند تا در راه دفاع از آن، از جان خود بگذرند. مفهوم ایران تنها در پهنه­ای از خاک نبوده، بلکه در آن نیز بوده است که شرف انسانی از اعتبار نیفتد.

آیا نه آنست که چون به ماندگاری این کشور می اندیشیم، قبل از هر چیز شاهنامه به یاد می­آید؟

نگاه کنیم به پیرامون خود. کجا رفتند آن تمدّن های دیرینه: سومر و بابل و مصر و فینیقی؟ آیا یک نام از آن دوران کهن بر روستاهای آنها هست؟ بر نوزادهای آنها هست؟ ولی درودیوارهای ایران پر است از یادگارهای باستانی، ریشه دار بودن چیز کمی نیست. ما چون داریم، قدر آن را نمی دانیم. در دنیای پرتب و تاب کنونی، باز هم ممکن است به شاهنامه محتاج شویم:

    چو به گشتی طبیب از خود میازار
   چراغ   از   بهر  تاریکی   نگه دار

نمونه ای بیاورم. چنانکه همه می دانند هشتصد سال پیش از میلاد مسیح، کتابی به نام «ایلیاد» در یونان از جانب شاعر نابینائی به نام «هُمر» سروده شد. این کتاب شرح نبرد میان دو قوم یونانی و تروائی است که به پیروزی یونانیان خاتمه یافت، و آن را به پیروزی غرب بر شرق تعبیر کرده اند.

دنیای غرب، از آنجا که تمدّن خود را از سلالۀ تمدّن یونان می شناسد، منظومۀ ایلیاد را هم حماسۀ خود می داند، و چون نتیجۀ جنگ «تروا» به سود یونان تمام شده، آن را تسرّی می دهد به دوران جدید تا به تبع این جنگ خود را برندۀ همیشگی بیابد.

از این روست که کتاب «ایلیاد» کتاب اوّل دنیای غرب شناخته شده است. آنان چنین می اندیشند که غرب باید بر جهان چیره بماند، همانگونه که یونان بر «تروا» چیره شد، و هُمر این پیروزی را جاودانی کرد.

ارزش فردوسی برای ایران از ارزش همر برای یونان بیشتر است. متأسّفانه انسان قدر داشته­ های خود را زمانی که نداشته باشد، درمی یابد. و باز متأسّفانه دارندگی غفلت می آورد.

نسل ها می آیند و می روند. آنچه ادامۀ حیات ملّی در گرو آن است «یاد» است. این یادها می­توانند خوش یا ناخوش باشند. امّا چگونگی آنها حکایت از آن دارد که یک قوم که آمده است و رفته است، از خود چه برجای نهاده؟ آیا به گفتن می ارزد؟

از خود بپرسیم که از دوران محمود غزنوی، چه بر جای مانده است؟ از آن همه لشکرکشی به هند، و بروبیا و شوکت، که شاعران مدّاح به آن آب و تاب داده اند، چه بر جای است؟ ناصرخسرو وصفش را در این چند بیت آورده است:

  به  ملک  تُرک  چرا  غزّه اید،  یاد  کنید
جلال  و  دولت  محمود  زوالستان   را

  کسی  چنو به جهان  دیگری  نداد  نشان
     همی  به  سندان  اندر  نشاند  پیکان را

 کجاست اکنون آن مرد و آن جلالت و جاه
 که زیر خویش همی دید برج سرطان را؟

همه بر باد رفتند، آنچه مانده شاهنامه است.


دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/hakime-tos/5281-aya-ferdosi-gharib-oftade-ast.html

@iranboom_ir
بیست‌وپنجم اردیبهشت، روز حکیم فردوسی و پاسداشت زبان فارسی گرامی باد

@iranboom_ir
روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی همایون باد

طراح: مریم السادات موسویان / مجله خواندنی

@iranboom_ir
پی‌افکندم از نظم، کاخی بلند
کـه از بـاد و بـاران نیابـد گزند
هر آنکس که دارد هش و رای و دین
پس از مرگ بر من کند آفرین

@iranboom_ir
آفرین بر روان فردوسی
آن همایون نژاد فرخنده

او نه استاد بود و ما شاگرد
او خداوند* بود و ما بنده

انوری ابیوردی

@iranboom_ir