This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حماسههای امروز
حماسههای تاریخ با «شمشیر کشیدن»، «تاختن» و «فتح جهان» تعریف میشدند. امروز اما «سلام کردن»، «همصحبتی»، «آب دادن به گلها»، «کمک کردن»، «آشپزی» و «سر زدن به دوست» حماسه هستند.
دیروز، حماسه دشوار بود و امروز، درک حماسه دشوار است. نیک اگر بنگریم، خانههایمان پر از حماسه است.
نه اسبی مانده است
نه میدانی
و نه سوارکاری
دلبندم مرا ببخش که اینگونه به انگشتان تو خیره شده ام
که در حال دوختن دکمههای کت من هستند
#معمولی_بودن
#ریتسوس
#شعر_و_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
حماسههای تاریخ با «شمشیر کشیدن»، «تاختن» و «فتح جهان» تعریف میشدند. امروز اما «سلام کردن»، «همصحبتی»، «آب دادن به گلها»، «کمک کردن»، «آشپزی» و «سر زدن به دوست» حماسه هستند.
دیروز، حماسه دشوار بود و امروز، درک حماسه دشوار است. نیک اگر بنگریم، خانههایمان پر از حماسه است.
نه اسبی مانده است
نه میدانی
و نه سوارکاری
دلبندم مرا ببخش که اینگونه به انگشتان تو خیره شده ام
که در حال دوختن دکمههای کت من هستند
#معمولی_بودن
#ریتسوس
#شعر_و_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
📊📐
انقلاب ۵۷ و جستجوی عینکی که روی چشم مان بود!
حقیقتاً سال ۱۳۵۷ هجری شمسی مردم چه میخواستند؟
و حالا سال ۱۴۰۲ هجری شمسی، ما مردم واقعاً چه می خواهیم؟
آیا مردم در جستجوی یک مدینه فاضله بودند و هستند؟؟
(آنجا دقیقا چگونه جایی است؟!)
و آیا جایی که به آن می گویند مدینه فاضله، اتوپیا و یا چه و چه....، اساساً وجود خارجی دارد؟
طبیب اصفهانی جایی در وصف جهنم می گوید:
"داد درویشی از سرِ تمهید
سرِ قلیانِ خویش را به مرید
گفت کز دوزخ ای نکوکردار
قدری آتش به روی آن بگذار
بگرفت و ببرد و باز آورد
عِقدِ گوهر ز دُرجِ راز آورد
گفت در دوزخ هر چه گردیدم
درکاتِ جحیم را دیدم
آتش و هیزم و زغال نبود
اخگری بهرِ اشتعال نبود
هیچ کس آتشی نمی افروخت
هرکس از آتش خودش می سوخت"
اینجا مجدداً سوال تاکیدی که پیش می آید این است:
آیا چیزی به نام مدینه فاضله اساساً وجود خارجی دارد و یا خیر؟
جواب این سوال به جهانبینیِ هر شخص برمیگردد.
به نظر این منِ کوچکِ خدا، پیش از هر پیامبری، خداوند عقل را بعنوان چراغ راه و درواقع بعنوان #پیامبر_همراه در کوله پشتیِ بشریت قرار داد. اما خب فطرتاً بشر، گاهی آنقدر چموش است و بازیگوش که یا این چراغ را اینطرف و آنطرف جا می گذارد و یا آنقدر شلنگ تخته می اندازد که چراغ از دست می دهد.
گفت:
"طیِّ این مرحله بی همرهیِ خضر مکن
ظلمات است، بترس از خطرِ تنهایی"
طبیعیست آدمیزاد بدون چراغ که راهیِ تاریکی بشود حتی ممکن است شست پایش به جایی یا چیزی گیر کند و برود توی چشمش. مثلا به عبایِ گل و گشادِ یک حاجی آخوند(به آن معنا که میدانیم).
اما واقعاً اسلام چیست؟
یک اسم؛
آنچه به آن معنی می دهد چیست؟
یک رسم؛
این اسم و رسم از کجا و از ناحیه چه چیزی مورد پذیرشِ عقل قرار می گیرد؟
از ناحیه #وجدان و #شعور_عاطفی .
همان که به #اخلاق شهرت دارد و سالک برایش، پیر و مرشد و استاد و راهنما می جوید.
یعنی اساساً میخواهد "شرفُ المکانِ بِالمکین" را فهم کند.
من و شما اگر شبانه روز به درگاه خدا دولا و راست شویم و نفهمیم چه میکنیم و چه می گوییم، همان از تهی سرشاریم.
شاید بپرسید حالا این همه شرحِ کلثوم خواندی که چه؟
که هیچ!
که بدانیم پهلوی یک عنوانِ معمولی بود و دهان پر نکن! آنچه به آن اسم و رسم داد، روح و جوهره رشد و فرصت سازی و یا همان هنرِ عقل معاشِ مردان و زنان مسئولش بود؛
جمهوری اسلامی اما عنوانی غیرمعمولی و دهان پرکن است و از تهی سرشار؛ با ظاهری غلط انداز که ارواحِ ساده دلان را به خیالِ محال و سودای یک مدینه فاضله با خود همراه کرد.
ایدئولوژی و تئوری را برداشت و عقل را جا گذاشت.
آن انسانهای ساده دل ، هرگز نمی دانستند که قرار است چه تاوانی بابت این ساده لوحی شان بپردازند و چون با همه اعتماد و انرژی و دل و جان شان همراه شده بودند تمام کم و کاستی ها را با تکه های وجود خود جبران می کردند؛
آنها آنقدر این کار را ادامه دادند تا دیگر چیزی از خودشان باقی نماند!
هرچه داشتند برای رسیدن به آن مدینه فاضله.ی موعود خرج کرده بودند و حالا متضرر و سرخورده با گردِ پیری روی سر و چشمهایی کم سو و فرصت هایی سوخته، فهمیده ا ند که عینکی که به دنبالش می گشتند درواقع از همان ابتدا روی چشم شان بوده و این چمدان سفر که تمام این سالها با خود حمل می کردند خالیست.
عمیقاً فهمیده اند که از ابتدا هم هیچ مدینه فاضله ای در کار نبوده بجز
رشدِ عقلِ معاش
#زندگی_محوری
اخلاق اندیشی
و همزیستی
یا همان بازگشت به خویشتن.
که طبیعتاً اینها هرلحظه و هرجا که با آدمی باشند مدینه فاضله اش هم همانجاست؛
رها و آگاه و آزاد؛
با ایمان و اخلاق و دین و دنیا و آخرتی آباد.
اگرچه مشکلاتی هم در زندگی دارند اما #معمولی و عادی اند.
تا زمانی که میل به قدرت طلبی در آدمی مهار شود؛ این زیستنِ آباد حفظ میشود.
ویرانی از جایی شروع میشود که میلِ قدرت طلبی سرکش میشود و عقل گم.
آن وقت هرکاری مجاز میشود حتی کدخدایی کردن برای خدا در لباس دین!!
"من این حروف نوشتم چنان که #غیر، ندانست
تو هم ز روی کرامت، چنان بخوان که تو دانی"
#بینی
#جهانبینی
_وارش_
@ir_varesh
انقلاب ۵۷ و جستجوی عینکی که روی چشم مان بود!
حقیقتاً سال ۱۳۵۷ هجری شمسی مردم چه میخواستند؟
و حالا سال ۱۴۰۲ هجری شمسی، ما مردم واقعاً چه می خواهیم؟
آیا مردم در جستجوی یک مدینه فاضله بودند و هستند؟؟
(آنجا دقیقا چگونه جایی است؟!)
و آیا جایی که به آن می گویند مدینه فاضله، اتوپیا و یا چه و چه....، اساساً وجود خارجی دارد؟
طبیب اصفهانی جایی در وصف جهنم می گوید:
"داد درویشی از سرِ تمهید
سرِ قلیانِ خویش را به مرید
گفت کز دوزخ ای نکوکردار
قدری آتش به روی آن بگذار
بگرفت و ببرد و باز آورد
عِقدِ گوهر ز دُرجِ راز آورد
گفت در دوزخ هر چه گردیدم
درکاتِ جحیم را دیدم
آتش و هیزم و زغال نبود
اخگری بهرِ اشتعال نبود
هیچ کس آتشی نمی افروخت
هرکس از آتش خودش می سوخت"
اینجا مجدداً سوال تاکیدی که پیش می آید این است:
آیا چیزی به نام مدینه فاضله اساساً وجود خارجی دارد و یا خیر؟
جواب این سوال به جهانبینیِ هر شخص برمیگردد.
به نظر این منِ کوچکِ خدا، پیش از هر پیامبری، خداوند عقل را بعنوان چراغ راه و درواقع بعنوان #پیامبر_همراه در کوله پشتیِ بشریت قرار داد. اما خب فطرتاً بشر، گاهی آنقدر چموش است و بازیگوش که یا این چراغ را اینطرف و آنطرف جا می گذارد و یا آنقدر شلنگ تخته می اندازد که چراغ از دست می دهد.
گفت:
"طیِّ این مرحله بی همرهیِ خضر مکن
ظلمات است، بترس از خطرِ تنهایی"
طبیعیست آدمیزاد بدون چراغ که راهیِ تاریکی بشود حتی ممکن است شست پایش به جایی یا چیزی گیر کند و برود توی چشمش. مثلا به عبایِ گل و گشادِ یک حاجی آخوند(به آن معنا که میدانیم).
اما واقعاً اسلام چیست؟
یک اسم؛
آنچه به آن معنی می دهد چیست؟
یک رسم؛
این اسم و رسم از کجا و از ناحیه چه چیزی مورد پذیرشِ عقل قرار می گیرد؟
از ناحیه #وجدان و #شعور_عاطفی .
همان که به #اخلاق شهرت دارد و سالک برایش، پیر و مرشد و استاد و راهنما می جوید.
یعنی اساساً میخواهد "شرفُ المکانِ بِالمکین" را فهم کند.
من و شما اگر شبانه روز به درگاه خدا دولا و راست شویم و نفهمیم چه میکنیم و چه می گوییم، همان از تهی سرشاریم.
شاید بپرسید حالا این همه شرحِ کلثوم خواندی که چه؟
که هیچ!
که بدانیم پهلوی یک عنوانِ معمولی بود و دهان پر نکن! آنچه به آن اسم و رسم داد، روح و جوهره رشد و فرصت سازی و یا همان هنرِ عقل معاشِ مردان و زنان مسئولش بود؛
جمهوری اسلامی اما عنوانی غیرمعمولی و دهان پرکن است و از تهی سرشار؛ با ظاهری غلط انداز که ارواحِ ساده دلان را به خیالِ محال و سودای یک مدینه فاضله با خود همراه کرد.
ایدئولوژی و تئوری را برداشت و عقل را جا گذاشت.
آن انسانهای ساده دل ، هرگز نمی دانستند که قرار است چه تاوانی بابت این ساده لوحی شان بپردازند و چون با همه اعتماد و انرژی و دل و جان شان همراه شده بودند تمام کم و کاستی ها را با تکه های وجود خود جبران می کردند؛
آنها آنقدر این کار را ادامه دادند تا دیگر چیزی از خودشان باقی نماند!
هرچه داشتند برای رسیدن به آن مدینه فاضله.ی موعود خرج کرده بودند و حالا متضرر و سرخورده با گردِ پیری روی سر و چشمهایی کم سو و فرصت هایی سوخته، فهمیده ا ند که عینکی که به دنبالش می گشتند درواقع از همان ابتدا روی چشم شان بوده و این چمدان سفر که تمام این سالها با خود حمل می کردند خالیست.
عمیقاً فهمیده اند که از ابتدا هم هیچ مدینه فاضله ای در کار نبوده بجز
رشدِ عقلِ معاش
#زندگی_محوری
اخلاق اندیشی
و همزیستی
یا همان بازگشت به خویشتن.
که طبیعتاً اینها هرلحظه و هرجا که با آدمی باشند مدینه فاضله اش هم همانجاست؛
رها و آگاه و آزاد؛
با ایمان و اخلاق و دین و دنیا و آخرتی آباد.
اگرچه مشکلاتی هم در زندگی دارند اما #معمولی و عادی اند.
تا زمانی که میل به قدرت طلبی در آدمی مهار شود؛ این زیستنِ آباد حفظ میشود.
ویرانی از جایی شروع میشود که میلِ قدرت طلبی سرکش میشود و عقل گم.
آن وقت هرکاری مجاز میشود حتی کدخدایی کردن برای خدا در لباس دین!!
"من این حروف نوشتم چنان که #غیر، ندانست
تو هم ز روی کرامت، چنان بخوان که تو دانی"
#بینی
#جهانبینی
_وارش_
@ir_varesh