Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#درنگی_بر_آتئیسم_و_اومانیسم :
قسمت اول :
در نخست، به چیستی این دو اصلاح مهم فلسفی خواهیم پرداخت و در گام دوم به تفاوتهای و نگرشهای متضادی که پیرامون این دو اصطلاح وجود دارد درنگی خواهیم نمود. و برای درک بهتر این دو اصطلاح چند کلامی پیرامونِ سکولاریزم نیز خواهیم گفت.
#اومانیسم، که در فارسی، انسانگرا برگردان شده است در تعریفی عام و کلی یعنی پی بردن به ارزشهای انسانی که با افزایش دانستنیهای دانش دربارهٔ جهان واقعی و قوانین طبیعت شکل میگیرد و یا به عبارتی میتوان گفت "" مکتبی فلسفی است استوار برپایهٔ های خرد و اخلاقیات بود و در کنار آن پایهٔ فراطبیعی و مذهبی ارزشهای اخلاقی را مورد نقد قرار میدهد. ""
باید یادوآور شویم که بین #اومانیسم_سکولار و #اومانیسم_غیرسکولار
فرق نهیم.
در اومانیست غیر سکولار تمام بینش و اخلاقیات انسان در کتاب دینی خلاصه شد و یا میتوان گفت حقیقت را در جامه مسیح میبینند؛ که این گونه دیدگاه در بعضی از موارد حقوقی و بنیاد انسانگرایی را زیر پرسش برده و کاملا تعریف برعکس به آن بخشیده و نمیتوان انسانگرایی را در فلسفه دینی مفیدتر دنبال نمود.
به نظر اومانیستهای سکولار، اخلاقیات مورد نظرشان ارتباطی با دین ندارد و بر روی روشهایی که به زندگی شاد آدمی میانجامد تاکید میکنند.
اما انسانگراهایی هستند که باورهای دینی در ذهنشان دغدغه بود و باورمندی نیز به بخشی از دین دارند مانند خدا باوری.
از این رو در بعضی موارد برخی انسانگرایی، را به عنوان ایمان به خدای حقیقی یعنی ایمان به خود انسان تعبیر میکنند.
از دیدگاه این افراد این که یک ندای درونی به انسان میگوید که خدایی هست ولی چون انسان آن را نمیبیند پس نباید در مورد آن اظهار نظر کرد، فعلاً چیزی که هست و انسان می بیند خود انسان است و در واقع انسان همان خداست و به اندازه ی تمام انسانها خدا وجود دارد که در این نگرش اومانیستی تا حدودی میتوان رگهای تفکر اگزیستانسیالیسم را دید.
#آتئیسم_و_یا_خداناباوری :
تعریف بی خدایی بستگی به درجه اهمیتی که فرد برای ایده خدایانی که قائل میشود تا بی خدا محسوب گردد دارد.
گاهی بی خدایی، به سادگی نبود اعتقاد به وجود خدا و یا خدایان تعریف میشود و گاهی بی خدایی، از زبان خداباوران تعریفی غیر از این نیز دارد، مثلا تعریف بعضی از مکاتب و مذاهب اسلام از خداناباوری این است که:
« بیخدا به کسی گفته میشود که دینی جز دین اسلام داشته باشد ».
اما این برداشت از آتئیست با زهم دچار پارادوکس است و آتئیست به کلی تعریف غیر از خود میگیرد.
با این حساب بی خدایی و یا خداناباوری را در یک تعریف دقیق اینگونه میتوان بیان نمود:
«آتئیسم، عدم باور به آنچه که غیر قابل درک، لمس، دید و … میباشد. و استدلال آتئیستها، استدلالهای فلسفی، اجتماعی و تاریخی را در بر میگیرد.
استدلالهای این مکتب فلسفی بر عدم باور به خدای ماوراطبیعه به دلیل نبود شواهد تجربی، مسئله شر، برهان و وحی استوار بوده است.
با وجود اینکه بسیاری از بی خدایان مکتب فکری سکولاریزم را برگزیده اند، برای بی خدایی هیچ ایدئولوژی یا مکتب فکری و رفتاری واحدی وجود ندارد.
بسیاری از بی خدایان بر این باورند که بی خدایی، نسبت به خداباوری، یک جهانبینی سودمندتر است.
فرق عمده و مختصر بین اومانیسم و آتئیسم این است که، آتئیسم تنها یک بینش به جهان است نه جهان بینی، اما اومانیسم جهان بینی است و یکی از مکاتب و جنبشهای فلسفی است.
آتئیسم، در حالت کلی به معنای نپذیرفتن و باور نداشتن به هرگونه خدا یا آفریدگار یا حتی انرژی برتر و فراطبیعی است.
آتئیسم، تنها یک طرز نگرش به جهان است، نه جهان بینی، نه مکتب، نه دین و نه ایدئولوژی.
به همین دلیل است که یک آتئیست در کنار این بینش کلی خود یکی از جنبش های فلسفی و یا ایدئولوژی خاصی را در کنار آن بر میگزیند، مثلآ یک آتئیست میتواند #اگزیستانسیالیسم، #اومانیست، #لیبرالیسم، #سوسیالیسم، #آنارشیسم، #مارکسیسم و یا #فمینیست باشد و در عین حال یک آتئیست، میتواند در روش فکری خود #پراگماتیسم، #راسیونالیسم، #اسکپتیسیسم (شک گرا)، #ساینتیسمیسم و یا #فیزیکالیسم (فیزیک گرا) و حتا یک آتئیست می تواند #اگنوستیم (لاادری) باشد.
یادآور این نکته خالی از فایده نخواهد بود که اگئوستیم و اسکپتیسیسم مترادف یکدیگر و یکسان نیستند.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#درنگی_بر_آتئیسم_و_اومانیسم :
قسمت اول :
در نخست، به چیستی این دو اصلاح مهم فلسفی خواهیم پرداخت و در گام دوم به تفاوتهای و نگرشهای متضادی که پیرامون این دو اصطلاح وجود دارد درنگی خواهیم نمود. و برای درک بهتر این دو اصطلاح چند کلامی پیرامونِ سکولاریزم نیز خواهیم گفت.
#اومانیسم، که در فارسی، انسانگرا برگردان شده است در تعریفی عام و کلی یعنی پی بردن به ارزشهای انسانی که با افزایش دانستنیهای دانش دربارهٔ جهان واقعی و قوانین طبیعت شکل میگیرد و یا به عبارتی میتوان گفت "" مکتبی فلسفی است استوار برپایهٔ های خرد و اخلاقیات بود و در کنار آن پایهٔ فراطبیعی و مذهبی ارزشهای اخلاقی را مورد نقد قرار میدهد. ""
باید یادوآور شویم که بین #اومانیسم_سکولار و #اومانیسم_غیرسکولار
فرق نهیم.
در اومانیست غیر سکولار تمام بینش و اخلاقیات انسان در کتاب دینی خلاصه شد و یا میتوان گفت حقیقت را در جامه مسیح میبینند؛ که این گونه دیدگاه در بعضی از موارد حقوقی و بنیاد انسانگرایی را زیر پرسش برده و کاملا تعریف برعکس به آن بخشیده و نمیتوان انسانگرایی را در فلسفه دینی مفیدتر دنبال نمود.
به نظر اومانیستهای سکولار، اخلاقیات مورد نظرشان ارتباطی با دین ندارد و بر روی روشهایی که به زندگی شاد آدمی میانجامد تاکید میکنند.
اما انسانگراهایی هستند که باورهای دینی در ذهنشان دغدغه بود و باورمندی نیز به بخشی از دین دارند مانند خدا باوری.
از این رو در بعضی موارد برخی انسانگرایی، را به عنوان ایمان به خدای حقیقی یعنی ایمان به خود انسان تعبیر میکنند.
از دیدگاه این افراد این که یک ندای درونی به انسان میگوید که خدایی هست ولی چون انسان آن را نمیبیند پس نباید در مورد آن اظهار نظر کرد، فعلاً چیزی که هست و انسان می بیند خود انسان است و در واقع انسان همان خداست و به اندازه ی تمام انسانها خدا وجود دارد که در این نگرش اومانیستی تا حدودی میتوان رگهای تفکر اگزیستانسیالیسم را دید.
#آتئیسم_و_یا_خداناباوری :
تعریف بی خدایی بستگی به درجه اهمیتی که فرد برای ایده خدایانی که قائل میشود تا بی خدا محسوب گردد دارد.
گاهی بی خدایی، به سادگی نبود اعتقاد به وجود خدا و یا خدایان تعریف میشود و گاهی بی خدایی، از زبان خداباوران تعریفی غیر از این نیز دارد، مثلا تعریف بعضی از مکاتب و مذاهب اسلام از خداناباوری این است که:
« بیخدا به کسی گفته میشود که دینی جز دین اسلام داشته باشد ».
اما این برداشت از آتئیست با زهم دچار پارادوکس است و آتئیست به کلی تعریف غیر از خود میگیرد.
با این حساب بی خدایی و یا خداناباوری را در یک تعریف دقیق اینگونه میتوان بیان نمود:
«آتئیسم، عدم باور به آنچه که غیر قابل درک، لمس، دید و … میباشد. و استدلال آتئیستها، استدلالهای فلسفی، اجتماعی و تاریخی را در بر میگیرد.
استدلالهای این مکتب فلسفی بر عدم باور به خدای ماوراطبیعه به دلیل نبود شواهد تجربی، مسئله شر، برهان و وحی استوار بوده است.
با وجود اینکه بسیاری از بی خدایان مکتب فکری سکولاریزم را برگزیده اند، برای بی خدایی هیچ ایدئولوژی یا مکتب فکری و رفتاری واحدی وجود ندارد.
بسیاری از بی خدایان بر این باورند که بی خدایی، نسبت به خداباوری، یک جهانبینی سودمندتر است.
فرق عمده و مختصر بین اومانیسم و آتئیسم این است که، آتئیسم تنها یک بینش به جهان است نه جهان بینی، اما اومانیسم جهان بینی است و یکی از مکاتب و جنبشهای فلسفی است.
آتئیسم، در حالت کلی به معنای نپذیرفتن و باور نداشتن به هرگونه خدا یا آفریدگار یا حتی انرژی برتر و فراطبیعی است.
آتئیسم، تنها یک طرز نگرش به جهان است، نه جهان بینی، نه مکتب، نه دین و نه ایدئولوژی.
به همین دلیل است که یک آتئیست در کنار این بینش کلی خود یکی از جنبش های فلسفی و یا ایدئولوژی خاصی را در کنار آن بر میگزیند، مثلآ یک آتئیست میتواند #اگزیستانسیالیسم، #اومانیست، #لیبرالیسم، #سوسیالیسم، #آنارشیسم، #مارکسیسم و یا #فمینیست باشد و در عین حال یک آتئیست، میتواند در روش فکری خود #پراگماتیسم، #راسیونالیسم، #اسکپتیسیسم (شک گرا)، #ساینتیسمیسم و یا #فیزیکالیسم (فیزیک گرا) و حتا یک آتئیست می تواند #اگنوستیم (لاادری) باشد.
یادآور این نکته خالی از فایده نخواهد بود که اگئوستیم و اسکپتیسیسم مترادف یکدیگر و یکسان نیستند.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#نگاهی_به_مفهوم_آنارشیسم_در_اندیشه_سیاسی
☆2
آیا آنارشیسم براستی برقرار کننده جامعه ایی ایده آل برای بشر است؟
همانطور که میدانیم، اکثر دکترین ها، ایدئولوژی ها، و تئوری های فیلسوفان و حکمران های علوم اجتماعی و علوم انسانی، در مرحله تئوری قطعأ خبر از آینده روشن میدهند که از آن میتوان بعنوان همان " #آرمانشهر " یاد کرد، اما در عمل، کاربرد صحیح بسیاری از تئوری ها غیر ممکن است.
بعنوان مثال: نظریه دموکراسی: در تئوری ایده آل، اما در عمل امریست نسبی.
یا نظریه معروف کارل مارکس: برقراری کمونیسم در مقابل کاپیتالیسم... چرا؟
زیرا بین طراح دکترین (ایدئولوژی، تئوری، فلسفه) و نیروی اجرا کننده دکترین، و توده مطیع، همیشه یک فاصله وجود دارد. این فاصله زمانی از بین میرود که یا طراح دکترین خود اجرا کننده آن باشد، و یا اینکه اجرا کننده دکترین، همان طراح آن باشد، یا روشن تر اینکه، فلسفه فکری این سه گروه: طراح دکترین، نیروی اجرا کننده دکترین، و توده مطیع، با همدیگر کاملا هماهنگی و همخوانی داشته باشند! در غیر اینصورت: نظامهای کمونیستی تبدیل به نظامهای دیکتاتوری، و نظامهای آریستوکراتیک تبدیل به نظامهای الیگارشی میشوند:
این تجربه تاریخ است.
بهر حال، در واقع میتوان گفت آنارشیسم از یک سو برقرار کننده برابری و عدالت، و از سویی دیگر، برقرار کننده بی قانونی و بی نظمی میباشد... چگونه؟
#زئون، فیلسوف یونانی قرن سوم قبل از میلاد در نوشته های خود اشاره کرده است که با وجود غریزه خود پرستی در انسان، طبیعت غریزه دیگری هم که همان میل به زندگی اجتماعی باشد در وجود بشر نهاده است؛ بدین ترتیب انسان به قانون، دولت و ثروت احتیاج ندارد و شخصیت او در جامعه بدون دولت، پرورش بهتری مییابد...
#ویلیام_گادوین، در اوائل قرن نوزدهم در کتاب " پژوهشی در باب عدالت سیاسی " مینویسد:
قوانین امروزی حاصل عقل پدران ما نبوده، بلکه نتیجه شهوات، ترسها، کینه توزیها و جاه طلبی های آنها بوده است و علاج هائی که این قوانین تجویز مینمایند از مفاسدی که برای دفع شان بوجود آمده اند بدتر میباشد.
گادوین در پی یافتن جامعه عقلائی بود، وی با وجود حکومت به هر شکل و نوعی مخالف، و حقوق، قوانین و مقررات را با عقل مخالف می شمرد...
#پرودون، اولین کسی است که کلمه آنارشیسم را علنا بکار برده است.
این فیلسوف فرانسوی در کتاب " مالکیت چیست " به تشریح عقاید خود پرداخته و می گوید:
هرگونه مالکیتی دزدی است. با این حال، وی مالکیت را بنفسه رد نمیکند، بلکه مالکیت خصوصی را مردود میداند و می گوید که برای از بین بردن مالکیت خصوصی بایستی در هر جامعه ایی بانک ملی تاسیس کرد که اساس آن بر اعتماد استوار بوده و در آن بانک هر مولد ثروت محصول خود را به بهای تمام شده عرضه نماید و با محصول دیگران معاوضه کند...
#کروپوتکین، از دیگر متفکران آنارشیسم، معتقد بود که اگر سیستم مزایای طبقاتی و توزیع غیر عادلانه ثروت از بین برود نیازی به اجرای اقداماتی برای برقراری عدالت نیست و در نتیجه وجود دولت نیز ضرورت ندارد.
او سعی داشت بین اندیشه های آنارشیستی و کمونیستی آشتی برقرار نماید...
#باکونین، رهبر اندیشه های آنارشیسم کمونیستی عقیده داشت که از طریق هرج و مرج و ایجاد وحشت باید حکومت ها را بر انداخت و پس از آن حکومت را از بین برد...
#لئوتولستوی، یک آنارشیست مذهبی و طالب برقراری مسالمت در جامعه معتقد بود که وجود دولت با مذهب مسیح و مسیحیت مطابقت ندارد و مفابر آن است و باید محبت و عشق بر مردم حکومت کند. مردم باید از انجام خدمت سربازی خوداری نمایند، مالیات پرداخت نکنند، آراء دادگاها را قبول ننمایند؛ و بدین ترتیب نظام مستقر را به ورطه سقوط کشانند...
نظریه های فوق الذکر متعلق به بعضی از آنارشیستهای معروف است که عده ای از آنان مانند " #آنارشیسهای_آرامش_خواه " به آن درجه از شکوفایی علم و عقل رسیده اند که خواهان جامعه ای ایده آل هستند. حال اگر، اجرا کنندگان و فرمانبران این فلسفه دارای همان صفات و قابلیتهای فیلسوفان آنارشیست آرامش خواه میبودند، آن وقت بشر نه نیازی به دین داشت و نه به حکومت، و در این حالت، فلسفه آنارشیسم (آرامش خواه)، برقرار کننده نظمی سیاسی در جامعه ای سیاسی می بود.
اما، هنگامی که آنارشیسم، خصوصا نوع دیگر آن: " #آنارشیسم_انقلابی" تبدیل به جنبش سیاسی میشود، آن وقت نه تنها ماهیت خود را از دست میدهد، بلکه به اعتبار آنارشیسم آرامش خواه نیز شدیدأ صدمه وارد میسازد. چرا که، آنارشیسم انقلابی بر خلاف آنارشیسم آرامش خواه، در خود تئوری، تقویت کننده خشونت است، چه رسد به کاربرد آن...
ادامه دارد
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#نگاهی_به_مفهوم_آنارشیسم_در_اندیشه_سیاسی
☆2
آیا آنارشیسم براستی برقرار کننده جامعه ایی ایده آل برای بشر است؟
همانطور که میدانیم، اکثر دکترین ها، ایدئولوژی ها، و تئوری های فیلسوفان و حکمران های علوم اجتماعی و علوم انسانی، در مرحله تئوری قطعأ خبر از آینده روشن میدهند که از آن میتوان بعنوان همان " #آرمانشهر " یاد کرد، اما در عمل، کاربرد صحیح بسیاری از تئوری ها غیر ممکن است.
بعنوان مثال: نظریه دموکراسی: در تئوری ایده آل، اما در عمل امریست نسبی.
یا نظریه معروف کارل مارکس: برقراری کمونیسم در مقابل کاپیتالیسم... چرا؟
زیرا بین طراح دکترین (ایدئولوژی، تئوری، فلسفه) و نیروی اجرا کننده دکترین، و توده مطیع، همیشه یک فاصله وجود دارد. این فاصله زمانی از بین میرود که یا طراح دکترین خود اجرا کننده آن باشد، و یا اینکه اجرا کننده دکترین، همان طراح آن باشد، یا روشن تر اینکه، فلسفه فکری این سه گروه: طراح دکترین، نیروی اجرا کننده دکترین، و توده مطیع، با همدیگر کاملا هماهنگی و همخوانی داشته باشند! در غیر اینصورت: نظامهای کمونیستی تبدیل به نظامهای دیکتاتوری، و نظامهای آریستوکراتیک تبدیل به نظامهای الیگارشی میشوند:
این تجربه تاریخ است.
بهر حال، در واقع میتوان گفت آنارشیسم از یک سو برقرار کننده برابری و عدالت، و از سویی دیگر، برقرار کننده بی قانونی و بی نظمی میباشد... چگونه؟
#زئون، فیلسوف یونانی قرن سوم قبل از میلاد در نوشته های خود اشاره کرده است که با وجود غریزه خود پرستی در انسان، طبیعت غریزه دیگری هم که همان میل به زندگی اجتماعی باشد در وجود بشر نهاده است؛ بدین ترتیب انسان به قانون، دولت و ثروت احتیاج ندارد و شخصیت او در جامعه بدون دولت، پرورش بهتری مییابد...
#ویلیام_گادوین، در اوائل قرن نوزدهم در کتاب " پژوهشی در باب عدالت سیاسی " مینویسد:
قوانین امروزی حاصل عقل پدران ما نبوده، بلکه نتیجه شهوات، ترسها، کینه توزیها و جاه طلبی های آنها بوده است و علاج هائی که این قوانین تجویز مینمایند از مفاسدی که برای دفع شان بوجود آمده اند بدتر میباشد.
گادوین در پی یافتن جامعه عقلائی بود، وی با وجود حکومت به هر شکل و نوعی مخالف، و حقوق، قوانین و مقررات را با عقل مخالف می شمرد...
#پرودون، اولین کسی است که کلمه آنارشیسم را علنا بکار برده است.
این فیلسوف فرانسوی در کتاب " مالکیت چیست " به تشریح عقاید خود پرداخته و می گوید:
هرگونه مالکیتی دزدی است. با این حال، وی مالکیت را بنفسه رد نمیکند، بلکه مالکیت خصوصی را مردود میداند و می گوید که برای از بین بردن مالکیت خصوصی بایستی در هر جامعه ایی بانک ملی تاسیس کرد که اساس آن بر اعتماد استوار بوده و در آن بانک هر مولد ثروت محصول خود را به بهای تمام شده عرضه نماید و با محصول دیگران معاوضه کند...
#کروپوتکین، از دیگر متفکران آنارشیسم، معتقد بود که اگر سیستم مزایای طبقاتی و توزیع غیر عادلانه ثروت از بین برود نیازی به اجرای اقداماتی برای برقراری عدالت نیست و در نتیجه وجود دولت نیز ضرورت ندارد.
او سعی داشت بین اندیشه های آنارشیستی و کمونیستی آشتی برقرار نماید...
#باکونین، رهبر اندیشه های آنارشیسم کمونیستی عقیده داشت که از طریق هرج و مرج و ایجاد وحشت باید حکومت ها را بر انداخت و پس از آن حکومت را از بین برد...
#لئوتولستوی، یک آنارشیست مذهبی و طالب برقراری مسالمت در جامعه معتقد بود که وجود دولت با مذهب مسیح و مسیحیت مطابقت ندارد و مفابر آن است و باید محبت و عشق بر مردم حکومت کند. مردم باید از انجام خدمت سربازی خوداری نمایند، مالیات پرداخت نکنند، آراء دادگاها را قبول ننمایند؛ و بدین ترتیب نظام مستقر را به ورطه سقوط کشانند...
نظریه های فوق الذکر متعلق به بعضی از آنارشیستهای معروف است که عده ای از آنان مانند " #آنارشیسهای_آرامش_خواه " به آن درجه از شکوفایی علم و عقل رسیده اند که خواهان جامعه ای ایده آل هستند. حال اگر، اجرا کنندگان و فرمانبران این فلسفه دارای همان صفات و قابلیتهای فیلسوفان آنارشیست آرامش خواه میبودند، آن وقت بشر نه نیازی به دین داشت و نه به حکومت، و در این حالت، فلسفه آنارشیسم (آرامش خواه)، برقرار کننده نظمی سیاسی در جامعه ای سیاسی می بود.
اما، هنگامی که آنارشیسم، خصوصا نوع دیگر آن: " #آنارشیسم_انقلابی" تبدیل به جنبش سیاسی میشود، آن وقت نه تنها ماهیت خود را از دست میدهد، بلکه به اعتبار آنارشیسم آرامش خواه نیز شدیدأ صدمه وارد میسازد. چرا که، آنارشیسم انقلابی بر خلاف آنارشیسم آرامش خواه، در خود تئوری، تقویت کننده خشونت است، چه رسد به کاربرد آن...
ادامه دارد
🆔👉 @iran_novin1