Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
مقاله خواتی
#درآمدی_بر_فلسفه_روابط_جغرافیا_و_سیاست
قسمت اول :
اگر بتوان #جغرافیای_سیاسی را :
فن مطالعة تأثیرگذاری متقابل انسان و محیط سیاسی دانست، برای شناخت ساز و کارهای فضایی مدیریت کشوری؛
و اگر #علوم_سیاسی را:
دانش یا فن به کارگیری ابتکار سیاسی برای مدیریت حزبی جامعه دانست،
بی شک #ژئوپلیتیک را باید :
فن جهانی اندیشی برای مطالعة رقابت های قدرتی در محیط سیاسی جهانی یا منطقه ای تعریف کرد.
درحالی که ژئوپلیتیک از علوم سیاسی بر آمده و پیدایش جغرافیای سیاسی را بنا نهاده است، گاه دیده می شود که علمی مستقل از هر دو دانش جغرافیای سیاسی و علوم سیاسی فرض می شود. یک بررسی اتیمولوژیک ثابت می کند که این دو توأماند و با افول ژئوپلیتیک در فردای جنگ جهانی دوم بود که دوران فراز جغرافیای سیاسی آغاز شد.
به گفتة دیگر، شایان توجه است که مباحث ژئوپلیتیکی به صورتی پراکنده در وادی مباحث علوم سیاسی سر بر آورده و قدیم شمرده می شود و جغرافیای سیاسی جدید است که با یافتن بدنه و محتوای فلسفی لازم در میانة قرن بیستم به صورت یک علم مستقل و برخوردار از هویت علمی ویژه در آمد.
نگارنده ... آغاز جغرافیای سیاسی را در تحولات فکری سال های نخستین دهة 1950 میلادی جست وجو کرده است که از بحث های کم و بیش هم آوای #ریچارد_هارتشورن، #ژان_گاتمن و #استیفن_جونز حاصل شد.
در آن سال ها جهانی اندیشان یاد شده فرا آمدن این اندیشه را نوید دادند که حرکت اندیشة سیاسی پویایی لازم را برای شکل گیری سیاسی فضای جغرافیایی فراهم می کند و این پویایی سبب می شود تا فضای جغرافیایی از نظر سیاسی، هم به صورت از هم گسیخته در آید و هم یکپارچگی یابد.
وی سخن دربارة از هم گسیخته شدن فضا را در فرایند یکپارچه شدن فضا در درازمدت مطرح کرده و به شیوة فلسفی ویژه ای زیر عنوان دو اصطلاح آیکونوگرافی و سیرکولاسیون عرضه کرد و با این بحث جنبة دیالکتیک کاملاً مشهودی به مفهوم #سرزمین_سیاسی داد و از این طریق توانست تولد جغرافیای سیاسی، به عنوا ن دانشی مرتبط با جغرافیا و علوم سیاسی، ولی مستقل از هر دو، را واقعیت بخشد.
آنچه در تجزیه وتحلیل رویدادهای سیاسی قرن بیست و یکم بیش از همه جلب توجه می کند، همانا #جغرافیایی_تر_شدن روزافزون زیربنای کشمکش های سیاسی جهان است که توجه بدان در کار مطالعات علمی برای ایجاد رابطة میان علت ها و معلول های این تحولات هر روز اجتناب ناپذیرتر از روز گذشته می نماید این گفتة ارسطو که :
«چیزی که در جایی نباشد، وجود ندارد» بهترین دلیل است برای در نظر گرفتن ظرفیتی فضایی یا جغرافیایی برای مباحث مربوط به سیاست تا این مباحث انتزاعی در ساختار فضایی خود کارایی عملی خود را واقعیت بخشند.
به این ترتیب، آشکار است که مطالعة رابطه های میان جغرافیا و سیاست می تواند به شناخت بهتر علت های فضایی یا محیطی رویدادهای سیاسی جهان یاری دهد.
این گونه است که مطالعات مربوط به #علت_وجودی_پدیده_های_سیاسی را باید در ارتباط با #فلسفه « #علوم_سیاسی » و « #جغرافیای_سیاسی » و در ارتباط این دو در فرایند « #ژئوپلتیک » پیگیری کرد.
در این زمینه، نخست باید دقت داشت درحالی که #جغرافیای_سیاسی :
دانش مدیریت سیاسی فضا در سطح کشور به شمار می رود که تاثیر سیاسی انسان بر شکل گیری چهره زمین را مطالعه می کند.
#ژئوپلیتیک :
تأثیر عوامل جغرافیایی بر تصمیم گیری سیاسی انسانی را بررسی می کند که درگیر رقابت های سیاسی با دیگر قدرت هاست.
آنگاه باید کارکرد به هم تنیدة این دو مفهوم را در قیاس علوم سیاسی بررسی کرد که اساساً عبارت است از :
هنر به کار گیری ابتکار سیاسی برای مدیریت حزبی جامعة سیاسی .
در مورد تعاریف علمی این مباحث باید دقت داشت:
درحالی که #علوم_سیاسی قدیم است، به معنای : «به کار گرفتن علمی ابتکار از راه مطالعه مکاتب و نظریه های قدیم و جدید مربوط به امر کشورداری در چارچوب مدیریت حزبی داخل یک کشور،
باید دقت داشت که #جغرافیای_سیاسی: دانشی است که با ایجاد رابطه های پویا (دیالکتیک) میان سه عنصر اصلی تشکیل دهندة کشور، یعنی #ملت، #حکومت و #سرزمین به مطالعة مرزها و سازمان دهی سیاسی فضا (در درون کشور) می پردازد.
به این ترتیب، بحث #جغرافیای_سیاسی جدید است، درحالی که #ژئوپلیتیک از رابطة دیالکتیک میان سه عنصر اصلی به وجود می آید که عبارت اند از :
« #رقابت » که مولد سیاست است ،
« #قدرت » که پدیده ای سیاسی است ، و
« #جغرافیا » که فضای لازم را برای محیطی ساختن رقابت سیاسی در اختیار می گذارد.
ادامه دارد ...
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
مقاله خواتی
#درآمدی_بر_فلسفه_روابط_جغرافیا_و_سیاست
قسمت اول :
اگر بتوان #جغرافیای_سیاسی را :
فن مطالعة تأثیرگذاری متقابل انسان و محیط سیاسی دانست، برای شناخت ساز و کارهای فضایی مدیریت کشوری؛
و اگر #علوم_سیاسی را:
دانش یا فن به کارگیری ابتکار سیاسی برای مدیریت حزبی جامعه دانست،
بی شک #ژئوپلیتیک را باید :
فن جهانی اندیشی برای مطالعة رقابت های قدرتی در محیط سیاسی جهانی یا منطقه ای تعریف کرد.
درحالی که ژئوپلیتیک از علوم سیاسی بر آمده و پیدایش جغرافیای سیاسی را بنا نهاده است، گاه دیده می شود که علمی مستقل از هر دو دانش جغرافیای سیاسی و علوم سیاسی فرض می شود. یک بررسی اتیمولوژیک ثابت می کند که این دو توأماند و با افول ژئوپلیتیک در فردای جنگ جهانی دوم بود که دوران فراز جغرافیای سیاسی آغاز شد.
به گفتة دیگر، شایان توجه است که مباحث ژئوپلیتیکی به صورتی پراکنده در وادی مباحث علوم سیاسی سر بر آورده و قدیم شمرده می شود و جغرافیای سیاسی جدید است که با یافتن بدنه و محتوای فلسفی لازم در میانة قرن بیستم به صورت یک علم مستقل و برخوردار از هویت علمی ویژه در آمد.
نگارنده ... آغاز جغرافیای سیاسی را در تحولات فکری سال های نخستین دهة 1950 میلادی جست وجو کرده است که از بحث های کم و بیش هم آوای #ریچارد_هارتشورن، #ژان_گاتمن و #استیفن_جونز حاصل شد.
در آن سال ها جهانی اندیشان یاد شده فرا آمدن این اندیشه را نوید دادند که حرکت اندیشة سیاسی پویایی لازم را برای شکل گیری سیاسی فضای جغرافیایی فراهم می کند و این پویایی سبب می شود تا فضای جغرافیایی از نظر سیاسی، هم به صورت از هم گسیخته در آید و هم یکپارچگی یابد.
وی سخن دربارة از هم گسیخته شدن فضا را در فرایند یکپارچه شدن فضا در درازمدت مطرح کرده و به شیوة فلسفی ویژه ای زیر عنوان دو اصطلاح آیکونوگرافی و سیرکولاسیون عرضه کرد و با این بحث جنبة دیالکتیک کاملاً مشهودی به مفهوم #سرزمین_سیاسی داد و از این طریق توانست تولد جغرافیای سیاسی، به عنوا ن دانشی مرتبط با جغرافیا و علوم سیاسی، ولی مستقل از هر دو، را واقعیت بخشد.
آنچه در تجزیه وتحلیل رویدادهای سیاسی قرن بیست و یکم بیش از همه جلب توجه می کند، همانا #جغرافیایی_تر_شدن روزافزون زیربنای کشمکش های سیاسی جهان است که توجه بدان در کار مطالعات علمی برای ایجاد رابطة میان علت ها و معلول های این تحولات هر روز اجتناب ناپذیرتر از روز گذشته می نماید این گفتة ارسطو که :
«چیزی که در جایی نباشد، وجود ندارد» بهترین دلیل است برای در نظر گرفتن ظرفیتی فضایی یا جغرافیایی برای مباحث مربوط به سیاست تا این مباحث انتزاعی در ساختار فضایی خود کارایی عملی خود را واقعیت بخشند.
به این ترتیب، آشکار است که مطالعة رابطه های میان جغرافیا و سیاست می تواند به شناخت بهتر علت های فضایی یا محیطی رویدادهای سیاسی جهان یاری دهد.
این گونه است که مطالعات مربوط به #علت_وجودی_پدیده_های_سیاسی را باید در ارتباط با #فلسفه « #علوم_سیاسی » و « #جغرافیای_سیاسی » و در ارتباط این دو در فرایند « #ژئوپلتیک » پیگیری کرد.
در این زمینه، نخست باید دقت داشت درحالی که #جغرافیای_سیاسی :
دانش مدیریت سیاسی فضا در سطح کشور به شمار می رود که تاثیر سیاسی انسان بر شکل گیری چهره زمین را مطالعه می کند.
#ژئوپلیتیک :
تأثیر عوامل جغرافیایی بر تصمیم گیری سیاسی انسانی را بررسی می کند که درگیر رقابت های سیاسی با دیگر قدرت هاست.
آنگاه باید کارکرد به هم تنیدة این دو مفهوم را در قیاس علوم سیاسی بررسی کرد که اساساً عبارت است از :
هنر به کار گیری ابتکار سیاسی برای مدیریت حزبی جامعة سیاسی .
در مورد تعاریف علمی این مباحث باید دقت داشت:
درحالی که #علوم_سیاسی قدیم است، به معنای : «به کار گرفتن علمی ابتکار از راه مطالعه مکاتب و نظریه های قدیم و جدید مربوط به امر کشورداری در چارچوب مدیریت حزبی داخل یک کشور،
باید دقت داشت که #جغرافیای_سیاسی: دانشی است که با ایجاد رابطه های پویا (دیالکتیک) میان سه عنصر اصلی تشکیل دهندة کشور، یعنی #ملت، #حکومت و #سرزمین به مطالعة مرزها و سازمان دهی سیاسی فضا (در درون کشور) می پردازد.
به این ترتیب، بحث #جغرافیای_سیاسی جدید است، درحالی که #ژئوپلیتیک از رابطة دیالکتیک میان سه عنصر اصلی به وجود می آید که عبارت اند از :
« #رقابت » که مولد سیاست است ،
« #قدرت » که پدیده ای سیاسی است ، و
« #جغرافیا » که فضای لازم را برای محیطی ساختن رقابت سیاسی در اختیار می گذارد.
ادامه دارد ...
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
مقاله خوانی
#درآمدی_بر_فلسفه_روابط_جغرافیا_و_سیاست
قسمت دوم
شاید بتوان تعریف علمی این مبحث را در پویایی جملة زیر جست وجو کرد که:
« #ژئوپلیتیک عبارت است از مطالعة رقابت قدرت ها، برای سلطه بر منطقه یا جهان، براساس امکاناتی که جغرافیا در اختیار هر یک می گذارد، یا امکاناتی که هر یک از قدرت ها در رقابت با دیگری می تواند از محیط جغرافیایی دریافت کند»
به این ترتیب، باید دقت داشت درحالی که جغرافیای سیاسی از نقش آفرینی های سیاسی سخن دارد
، ژئوپلیتیک از رقابت های سیاسی – محیطی در چارچوب مفهوم قدرت می گوید، و این بحث قدیم است .
متأسفانه در روزگار ما گاه این گونه می نماید که اول جغرافیای سیاسی بوده و ژئوپلیتیک، به عنوان بحثی مدرن یا فرامدرن، از پی آن آمده است. ولی مطالعات نشان می دهد که جغرافیای سیاسی در مقام یک علم مستقل و به عنوان یک رشتة علمی دانشگاهی، کاملاً جدید است و در سرزمینی شدن بحث های ژئوپلیتیکی ریشه دارد و در میانة قرن بیستم از پویایی فلسفی لازم برخوردار شد و به صورت یک رشتة علمی کامل و مستقل دانشگاهی پا به عرصة وجود بگذارد.
در همین زمینه باید دقت داشت امروز که ژئوپلیتیک بار دیگر به مباحث علوم سیاسی و جغرافیای سیاسی نوین نزدیک می شود، شامل مطالعة رفتار سیاسی قدرت های درون کشوری، مانند جنبش های فمینیستی، جدایی طلبی، محلی گرایی، خودمختاری خواهی، محیط زیست و حتی مسابقات ورزشی منطقه ای یا جهانی مانند فوتبال به ویژه در اروپا نمی شود.
این مباحث اگرچه گاه در نوشته های علمی باخترزمین زیر عنوان«ژئوپولتیک» مورد بحث قرار می گیرند طبیعت علمی این گونه مباحث در عمل براساس اصول مطالعاتی جغرافیای سیاسی پیگیری می شود.
در چنین وضعیتی باید گفت
اگر بتوان #جغرافیای_سیاسی را فن مطالعة تأثیرگذاری متقابل انسان و محیط سیاسی دانست، برای شناخت سازوکارهای فضایی مدیریت کشوری؛ و اگر #علوم_سیاسی را دانش یا فن به کارگیری ابتکار سیاسی برای مدیریت حزبی جامعه دانست، بی شک #ژئوپلیتیک را باید فن جهانی اندیشی برای مطالعة رقابت های قدرتی در محیط سیاسی جهانی یا منطقه ای تعریف کرد.
از سوی دیگر، اگرچه در قیاس با ژئوپلیتیک کاربردی که مبحثی کهن است، کاربرد اصول و مبانی دانش جدیدی که امروز جغرافیای سیاسی خوانده می شود، در ژرفای تاریخ علوم و فنون قابل ریشه یابی است.
به گفتة دیگر اندک توجهی نشان می دهد که پدیده های اصلی مطالعات این علم مانند ملت، حکومت، سرزمین محاصره شده در مرزها در ایران باستان واقعیت پیدا کردند.
این بحث بدان معنا نیست که تاریخ و جغرافیانویسان یونان باستان به مطالعة عوامل اصلی مورد بحث در این علم بی اعتنا بودند.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
مقاله خوانی
#درآمدی_بر_فلسفه_روابط_جغرافیا_و_سیاست
قسمت دوم
شاید بتوان تعریف علمی این مبحث را در پویایی جملة زیر جست وجو کرد که:
« #ژئوپلیتیک عبارت است از مطالعة رقابت قدرت ها، برای سلطه بر منطقه یا جهان، براساس امکاناتی که جغرافیا در اختیار هر یک می گذارد، یا امکاناتی که هر یک از قدرت ها در رقابت با دیگری می تواند از محیط جغرافیایی دریافت کند»
به این ترتیب، باید دقت داشت درحالی که جغرافیای سیاسی از نقش آفرینی های سیاسی سخن دارد
، ژئوپلیتیک از رقابت های سیاسی – محیطی در چارچوب مفهوم قدرت می گوید، و این بحث قدیم است .
متأسفانه در روزگار ما گاه این گونه می نماید که اول جغرافیای سیاسی بوده و ژئوپلیتیک، به عنوان بحثی مدرن یا فرامدرن، از پی آن آمده است. ولی مطالعات نشان می دهد که جغرافیای سیاسی در مقام یک علم مستقل و به عنوان یک رشتة علمی دانشگاهی، کاملاً جدید است و در سرزمینی شدن بحث های ژئوپلیتیکی ریشه دارد و در میانة قرن بیستم از پویایی فلسفی لازم برخوردار شد و به صورت یک رشتة علمی کامل و مستقل دانشگاهی پا به عرصة وجود بگذارد.
در همین زمینه باید دقت داشت امروز که ژئوپلیتیک بار دیگر به مباحث علوم سیاسی و جغرافیای سیاسی نوین نزدیک می شود، شامل مطالعة رفتار سیاسی قدرت های درون کشوری، مانند جنبش های فمینیستی، جدایی طلبی، محلی گرایی، خودمختاری خواهی، محیط زیست و حتی مسابقات ورزشی منطقه ای یا جهانی مانند فوتبال به ویژه در اروپا نمی شود.
این مباحث اگرچه گاه در نوشته های علمی باخترزمین زیر عنوان«ژئوپولتیک» مورد بحث قرار می گیرند طبیعت علمی این گونه مباحث در عمل براساس اصول مطالعاتی جغرافیای سیاسی پیگیری می شود.
در چنین وضعیتی باید گفت
اگر بتوان #جغرافیای_سیاسی را فن مطالعة تأثیرگذاری متقابل انسان و محیط سیاسی دانست، برای شناخت سازوکارهای فضایی مدیریت کشوری؛ و اگر #علوم_سیاسی را دانش یا فن به کارگیری ابتکار سیاسی برای مدیریت حزبی جامعه دانست، بی شک #ژئوپلیتیک را باید فن جهانی اندیشی برای مطالعة رقابت های قدرتی در محیط سیاسی جهانی یا منطقه ای تعریف کرد.
از سوی دیگر، اگرچه در قیاس با ژئوپلیتیک کاربردی که مبحثی کهن است، کاربرد اصول و مبانی دانش جدیدی که امروز جغرافیای سیاسی خوانده می شود، در ژرفای تاریخ علوم و فنون قابل ریشه یابی است.
به گفتة دیگر اندک توجهی نشان می دهد که پدیده های اصلی مطالعات این علم مانند ملت، حکومت، سرزمین محاصره شده در مرزها در ایران باستان واقعیت پیدا کردند.
این بحث بدان معنا نیست که تاریخ و جغرافیانویسان یونان باستان به مطالعة عوامل اصلی مورد بحث در این علم بی اعتنا بودند.
🆔👉 @iran_novin1
✅ #عناصر_محافظه_کاری
1️⃣ #سنت: درون مایه اصلی تفکر محافظه کاری، یعنی تمایل به حفظ کردن، با فضیلت های شناخته شده سنت، احترام به آداب و رسوم دیرینه، و نهادهایی که در گذر زمان ماندگار مانده اند، پیوند تنگاتنگ دارد. از این نظر، سنت بازتاب خرد اندوخته شده از گذشته است و نهادها و عملکردهایی را نشان میدهد که زمان آنها را آزموده است و باید به سود نسل حاضر و نسل های آینده محفوظ بمانند. همچنین سنت به دلیل دادن حس تعلق اجتماعی و تاریخی به افراد، موجب پیشبرد ثبات و امنیت می شود.
2️⃣ #عمل_گرایی: محافظه کاران به طور سنتی بر محدودیتهای عقلانی انسان تأکید کرده اند - محدودیت هایی که به گفته آنها از پیچیدگی بیکران جهانی که در آن زندگی میکنیم ناشی می شود. بنابراین، به گمان آنها اصول و نظام های انتزاعی قابل اعتماد نیستند و به جای ایمان، باید به تجربه، تاریخ و مهم تر از همه، به عمل گرایی تأکید کرد: یعنی به این باور که کنش باید حاصل اوضاع و احوال و هدف های واقعی باشد، یعنی حاصل «آن چه کار می کند» از این رو، محافظه کاران ترجیح داده اند باورهای خاص خود را به صورت رفتار ذهنی با رویکرد به زندگی توصیف کنند نه به صورت یک ایدئولوژی، گرچه این اندیشه را نیز نمی پذیرند که این کار به فرصت طلبی غیر اصولی می انجامد.
3️⃣ #کامل_نبودن_انسان: محافظه کاری دیدگاهی کاملا بدبینانه نسبت به طبیعت بشر است. بنابه این نظر، انسان آفریده ای کم هوش، نیازمند، و امنیت جو است، به چیزهای آشنا و مطمئن و آزموده تمایل دارد، و به زندگی در اجتماعات باثبات و دارای نظم نیازمند است. افزون بر این، افراد از لحاظ اخلاق فسادپذیرند: خودخواهی، آزمندی و ولع قدرت آنها را تباه کرده است. بنابراین، ریشه های جرم و بی نظمی درون خود انسان است، نه در جامعه از این رو حفظ نظم به دولت قوی، اجرای دقیق قوانین و مجازات های شدید نیازمند است.
4️⃣ #ارگانیسم_گرایی (organicism): محافظه کاران به جای اینکه جامعه را ساخته و محصول مهارت و ابتکار انسان بدانند، آن را به طور سنتی کلیتی ارگانیک، یا موجودی زنده می بینند. از این رو، به اعتقاد آنها ضرورت طبیعی، با نهادهای گوناگونش، با بافت جامعه (خانواده، اجتماع محلی، ملت و مانند آنها)، با کمک به سلامت و ثبات جامعه، آن را ساختاربندی کرده است. کل از جمع یکایک اجزای خود بیشتر است. ارزش های مشترک (اغلب سنتی) و فرهنگی مشترک نیز برای نگه داشتن جماعت و اجتماع و همبستگی اجتماعی حیاتی اند.
5️⃣ #سلسله_مراتب: از نظر محافظه کاری، درجه بندی موقعیت، مرتبه و جایگاه اجتماعی در جامعه ای ارگانیک، طبیعی و ناگزیر است. این وضع و حال، نقش های متفاوت و مسئولیت های افراد، برای مثال کارفرماها و کارگران، آموزگاران و شاگردان، والدین و فرزندان را نشان می دهد. با این همه از این نظر، سلسله مراتب و نابرابری به درگیری نمی انجامد، زیرا جامعه را تعهدات متقابل و وظایف دوسویه به هم پیوند داده است. درواقع، جایگاه زندگی شخص را بخت و حادثه تولد تعیین می کند، و اشخاص موفق و توانگر هم مسئولیت ویژه مراقبت از اشخاص کم شانس تر را بر عهده دارند.
6️⃣ #اقتدار: محافظه کاران معتقدند که در مورد کسانی که دانش، تجربه با آموزش ندارند تا در جهت منافع خود خردمندانه عمل کنند، اقتدار با رهبری ، راهنمایی و پشتیبانی تاحدی همیشه از بالا اعمال شده است. نمونه ای از آن اقتدار والدین بر فرزندان است. اگرچه اندیشه آریستوکراسی طبیعی زمانی پرنفوذ بود، اما امروز اقتدار و رهبری به طور عام تر نتیجه تجربه و تربیت تلقی می شود. فضیلت اقتدار آن است که خاستگاه همبستگی اجتماعی است، و به مردم این حس روشن را می دهد که چه کسی هستند و از آنها چه انتظار می رود. بنابراین، آزادی باید با مسئولیت همزیست باشد؛ پس آزادی به طور عمده از تمایل به قبول تعهدات و وظایف به وجود می آید.
7️⃣ #مالکیت: محافظه کاران داشتن مالكيت را حیاتی می دانند و معتقدند مالكيت به مردم امنیت و تا حدی استقلال از حکومت می دهد، و مردم را تشویق می کند به قانون و مالکیت دیگران احترام بگذارند، مالكيت همچنین شخصیت مردم را نمودار می سازد، زیرا افراد می توانند خودشان را در آنچه دارند ببینند: در خانه هایشان، در اتومبیل هایشان، و مانند آنها. اما داشتن مالكيت علاوه بر حقوق، وظایفی هم به دنبال دارد. از این لحاظ، ما در یک معنا فقط پاسداران دارایی هایی هستیم که از نسل های گذشته به ما به ارث رسیده (نقرجات خانوادگی)، یا ممکن است برای نسل های آینده ارزشمند باشد.
#محافظه_کاری
#آموزش_سیاسی
#علوم_سیاسی
1️⃣ #سنت: درون مایه اصلی تفکر محافظه کاری، یعنی تمایل به حفظ کردن، با فضیلت های شناخته شده سنت، احترام به آداب و رسوم دیرینه، و نهادهایی که در گذر زمان ماندگار مانده اند، پیوند تنگاتنگ دارد. از این نظر، سنت بازتاب خرد اندوخته شده از گذشته است و نهادها و عملکردهایی را نشان میدهد که زمان آنها را آزموده است و باید به سود نسل حاضر و نسل های آینده محفوظ بمانند. همچنین سنت به دلیل دادن حس تعلق اجتماعی و تاریخی به افراد، موجب پیشبرد ثبات و امنیت می شود.
2️⃣ #عمل_گرایی: محافظه کاران به طور سنتی بر محدودیتهای عقلانی انسان تأکید کرده اند - محدودیت هایی که به گفته آنها از پیچیدگی بیکران جهانی که در آن زندگی میکنیم ناشی می شود. بنابراین، به گمان آنها اصول و نظام های انتزاعی قابل اعتماد نیستند و به جای ایمان، باید به تجربه، تاریخ و مهم تر از همه، به عمل گرایی تأکید کرد: یعنی به این باور که کنش باید حاصل اوضاع و احوال و هدف های واقعی باشد، یعنی حاصل «آن چه کار می کند» از این رو، محافظه کاران ترجیح داده اند باورهای خاص خود را به صورت رفتار ذهنی با رویکرد به زندگی توصیف کنند نه به صورت یک ایدئولوژی، گرچه این اندیشه را نیز نمی پذیرند که این کار به فرصت طلبی غیر اصولی می انجامد.
3️⃣ #کامل_نبودن_انسان: محافظه کاری دیدگاهی کاملا بدبینانه نسبت به طبیعت بشر است. بنابه این نظر، انسان آفریده ای کم هوش، نیازمند، و امنیت جو است، به چیزهای آشنا و مطمئن و آزموده تمایل دارد، و به زندگی در اجتماعات باثبات و دارای نظم نیازمند است. افزون بر این، افراد از لحاظ اخلاق فسادپذیرند: خودخواهی، آزمندی و ولع قدرت آنها را تباه کرده است. بنابراین، ریشه های جرم و بی نظمی درون خود انسان است، نه در جامعه از این رو حفظ نظم به دولت قوی، اجرای دقیق قوانین و مجازات های شدید نیازمند است.
4️⃣ #ارگانیسم_گرایی (organicism): محافظه کاران به جای اینکه جامعه را ساخته و محصول مهارت و ابتکار انسان بدانند، آن را به طور سنتی کلیتی ارگانیک، یا موجودی زنده می بینند. از این رو، به اعتقاد آنها ضرورت طبیعی، با نهادهای گوناگونش، با بافت جامعه (خانواده، اجتماع محلی، ملت و مانند آنها)، با کمک به سلامت و ثبات جامعه، آن را ساختاربندی کرده است. کل از جمع یکایک اجزای خود بیشتر است. ارزش های مشترک (اغلب سنتی) و فرهنگی مشترک نیز برای نگه داشتن جماعت و اجتماع و همبستگی اجتماعی حیاتی اند.
5️⃣ #سلسله_مراتب: از نظر محافظه کاری، درجه بندی موقعیت، مرتبه و جایگاه اجتماعی در جامعه ای ارگانیک، طبیعی و ناگزیر است. این وضع و حال، نقش های متفاوت و مسئولیت های افراد، برای مثال کارفرماها و کارگران، آموزگاران و شاگردان، والدین و فرزندان را نشان می دهد. با این همه از این نظر، سلسله مراتب و نابرابری به درگیری نمی انجامد، زیرا جامعه را تعهدات متقابل و وظایف دوسویه به هم پیوند داده است. درواقع، جایگاه زندگی شخص را بخت و حادثه تولد تعیین می کند، و اشخاص موفق و توانگر هم مسئولیت ویژه مراقبت از اشخاص کم شانس تر را بر عهده دارند.
6️⃣ #اقتدار: محافظه کاران معتقدند که در مورد کسانی که دانش، تجربه با آموزش ندارند تا در جهت منافع خود خردمندانه عمل کنند، اقتدار با رهبری ، راهنمایی و پشتیبانی تاحدی همیشه از بالا اعمال شده است. نمونه ای از آن اقتدار والدین بر فرزندان است. اگرچه اندیشه آریستوکراسی طبیعی زمانی پرنفوذ بود، اما امروز اقتدار و رهبری به طور عام تر نتیجه تجربه و تربیت تلقی می شود. فضیلت اقتدار آن است که خاستگاه همبستگی اجتماعی است، و به مردم این حس روشن را می دهد که چه کسی هستند و از آنها چه انتظار می رود. بنابراین، آزادی باید با مسئولیت همزیست باشد؛ پس آزادی به طور عمده از تمایل به قبول تعهدات و وظایف به وجود می آید.
7️⃣ #مالکیت: محافظه کاران داشتن مالكيت را حیاتی می دانند و معتقدند مالكيت به مردم امنیت و تا حدی استقلال از حکومت می دهد، و مردم را تشویق می کند به قانون و مالکیت دیگران احترام بگذارند، مالكيت همچنین شخصیت مردم را نمودار می سازد، زیرا افراد می توانند خودشان را در آنچه دارند ببینند: در خانه هایشان، در اتومبیل هایشان، و مانند آنها. اما داشتن مالكيت علاوه بر حقوق، وظایفی هم به دنبال دارد. از این لحاظ، ما در یک معنا فقط پاسداران دارایی هایی هستیم که از نسل های گذشته به ما به ارث رسیده (نقرجات خانوادگی)، یا ممکن است برای نسل های آینده ارزشمند باشد.
#محافظه_کاری
#آموزش_سیاسی
#علوم_سیاسی
♻️ #آنوکراسی(Anocracy)
آنوکراسی یک نوع حکومت بیثبات و ناکارآمد استکه در آن دولت عملاً فاقد قدرت است و قدرت واقعی بین گروههایی که پیوسته برای رسیدن به قدرت مبارزه میکنند، پخش شدهاست. در این نوع حکومت، اقتدار مرکزی بسیار ضعیف است.
آنوکراسی، میتواند در نتیجهٔ تغییر رژیمها رخ دهد؛ (مثل وضعیت لیبی بعد از قذافی و یا مثل اتفاقی که بعداز پیروزی مجاهدین افغان و اتمام اشغال افغانستان از چنگ شوروی اتفاق افتاد که در آن مجاهدین برای تصاحب قدرت به جان هم افتادند) این امکان نیز حضور دارد آنوکراسی در حضور یک رژیم مستقر رخ دهد (مثل وضعیت سوریه) در کشورهایی که آنوکراسی وجود دارد، معمولاً بهدلیل خودکامگی و قدرتطلبی گروهها و استفادهٔ آنها از هر منبع موجود برای رسیدن به قدرت، حقوق بشر بهصورت گسترده نقض میشود.
نمونهٔ بارز آنوکراسی در زمان ما، کشورهایی مثل کامبوج،تایلند،میانمار،نیجریه،اوگاندا،زیمبابوه،سومالی، اوکراین،روسیه،یوگسلاوی و … در طول زمانهای مختلف، اسیر آنوکراسی بوده یا هستند. اگرچه انتقالهای موفق حکومت در بعضی از کشورها هم رخ داده؛ مثل مکزیک، غنا و تایوان.
#علوم_سیاسی
آنوکراسی یک نوع حکومت بیثبات و ناکارآمد استکه در آن دولت عملاً فاقد قدرت است و قدرت واقعی بین گروههایی که پیوسته برای رسیدن به قدرت مبارزه میکنند، پخش شدهاست. در این نوع حکومت، اقتدار مرکزی بسیار ضعیف است.
آنوکراسی، میتواند در نتیجهٔ تغییر رژیمها رخ دهد؛ (مثل وضعیت لیبی بعد از قذافی و یا مثل اتفاقی که بعداز پیروزی مجاهدین افغان و اتمام اشغال افغانستان از چنگ شوروی اتفاق افتاد که در آن مجاهدین برای تصاحب قدرت به جان هم افتادند) این امکان نیز حضور دارد آنوکراسی در حضور یک رژیم مستقر رخ دهد (مثل وضعیت سوریه) در کشورهایی که آنوکراسی وجود دارد، معمولاً بهدلیل خودکامگی و قدرتطلبی گروهها و استفادهٔ آنها از هر منبع موجود برای رسیدن به قدرت، حقوق بشر بهصورت گسترده نقض میشود.
نمونهٔ بارز آنوکراسی در زمان ما، کشورهایی مثل کامبوج،تایلند،میانمار،نیجریه،اوگاندا،زیمبابوه،سومالی، اوکراین،روسیه،یوگسلاوی و … در طول زمانهای مختلف، اسیر آنوکراسی بوده یا هستند. اگرچه انتقالهای موفق حکومت در بعضی از کشورها هم رخ داده؛ مثل مکزیک، غنا و تایوان.
#علوم_سیاسی