🔥 کانال ایران نوین (مردم سالاری انجمن های مردمی) 🔥
409 subscribers
8.07K photos
3.11K videos
71 files
4.61K links
🔥 کانال ایران نوین ( مردم سالاری انجمن های مردمی) 🔥

ایرانی آگاه

آزاد

و اباد

و با رفاه


🔥با ایران نوین، تا ایران نوین🔥
Download Telegram
@iran_novin1

اندیشه

#جنبش_سکولار_دمکراسی؛
« #آلترناتیو_حکومت» است و یا
« #آلترناتیو_دولت »؟
قسمت دوم

#تاریخ_و_اهداف_جنبش_سکولار_دمکراسی

همانگونه که تاریخ جنبش سکولار دمکراسی در نخستین نهادگاهِ خود تأکید میورزد؛ جنبش سکولار دمکراسی قیامی است علیه دخالت مراکز دین (کلیسا) در سیاست و زندگی روزمره مردم. در تقابل گسترده مردم علیه کلیسا یک خواست معین مطرح بود که همهء مراکز دین و دین باوران میبایست دست از اقتدار خود بر زندگی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مردم برکشند، به مراکز دین بازگردند، جامعه را بحال خود رها سازند تا مردم خود بر سرنوشت خویش حاکم شوند.

در گیرو دار آن نزاعها، هرگز بحثی از این در میان نبود که جامعه برای رها سازی خود میبایست به تقابل با دین برخیزد و یا مذهب. چرا که این بحث در ماهیت امر برای جامعه آنروز اروپا بسیار گمراه کننده بود و موجب به کج راهه کشاندن مبارزات مردمان برای رسیدن به آزادی میشد. و از سویی دیگر بسیاری هم آگاه بودند بحث
« #جدایی_مذهب_از_حکومت»، امکان گریزگاهی را برای دین و مراکز دین باقی خواهد گذاشت تا با توجیه خود مدعی گردند هر آنچه که تا کنون بعنوان
« #حکومتهای_دینی» بر زندگی اجتماعی و سیاسی مردم بکار رفته است هیچ ربطی به دین نداشته، چرا که همهء ادیان آمده اند تا جهانی عاری از ظلم و بیداد را بنیاد گذارند و دین اساساً باوری است رهایی بخش. از این رو همه منادیان دین بانگ برمیاورند؛ آنچه را که امروز بشریت پس از آورندگان ادیان و بعد از آنها تجربه کرده اند قرائت های گوناگون از ادیان (مذاهب) بوده است که شایسته نیست در تقابل خود با استبداد حکومت های دینی، بنیادهای دین را مورد نقد و بررسی قرار دهیم.

بدین سبب دین باوران تأکید میورزند در چالش تعریف مفهوم سکولاریسم بسنده کنیم به همان
« #جدایی_مذهب_از_حکومت » و نه
« #جدایی_دین_از_حکومت ».

ناگفته نماند این نکته در تعریف از سکولاریسم و اصرار ورزیدن براصل
« #جدایی_مذهب_از_حکومت » در شرایط کنونی جامعه سیاسی ایرانی قابل فهم است که کمتر سبب دلخوری دین باوران شویم.  چرا که گمان برده ایم اگر سکولاریسم را در این محدوده تعریف کنیم، ممکن خواهد شد تا تعداد بیشتری از اسلامگرایان وطنی به خیل علاقمندان جنبش سکولار دمکراسی بپیوندند.

اسلامگرایان « #نو اندیش » به رابطه حقیقی دین با سیاست اعتقاد داشته و سیاستِ بدون تأثیر پذیری از دین را باور ندارند. در همین رابطه آنها بارها اظهار میدارند؛ که اسلام در ذات و باور مردم ایران جایگاهی معین و ثابتی را دارد که غیر قابل کتمان و تغییر است. از این رو سیاست نمیتواند بی تأثیر از اسلام و باور دینی مردم باشد.

البته منظور این
« #نوگرایان_اسلامی» از سیاست همان حکومت است که حکومت میبایست در هنگام تدوین سیاست و تصویب قوانین به باورهای دینی مردم، یعنی اسلام، توجه داشته و این اعتقادات و باورهای دینی را در امر سیاستهای اجرایی و قوانین کشوری در نظر گیرد.
ادامه دارد. ..

🆔 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[
👇👇

#مدرنيته_و_مدرنيسم

Modenite & Modernism

قسمت اول

  بحث از مدرنیته، تجدد، مدرنیسم مهم­ترین موضوع در عرصه عمل و اندیشه انسان در قرن­های اخیر است.

  مدرنیته یعنی مدرن بودن.

مدرنیته یعنی منش و شیوه زندگی امروزی و جدید.
مدرنیته یعنی حذف مداوم سنت ها و باورهای کهنه ای که با شیوه زندگی امروزی همراه شده اند.

میان مدرنیته و مدرنیسم تفاوت وجود دارد.
مدرنیسم در معنای کلی به معنی نوسازی، پیشرفت و توسعه است.

نوعی ایدئولوژی است که در پی جایگزین کردن نو به جای کهنه است.

و نو و مدرن را برتر از کهنه می داند.

مدرنیسم اعراض و نمود بیرونی تفکر مدرن است.

  به بیانی دقیق تر :
مدرنیسم شکل بیرونی مدرنیته و مدرنیته هویت و روح مدرنیسم است.

در ترجمه فارسی #مدرنیته از واژه هایی چون
#تجدد،
#نو_اندیشی،
#امروزگی و... استفاده می شود و

#مدرنیسم را به
#تجددگرایی،
#نوگرایی و
#نوسازی ترجمه کرده­ اند.

تجددگرایی در مقابل سنت است؛ متضمن همه امور صرفا بشری است.

آشکار است که سنت همواره ملازم و همراه حیات انسان و در واقع وجه ممیزه ی آن بوده است، و حال آنکه تجددگرایی پدیده ی بسیار متاخری است.

«ایدئولوژی مدرنیسم همپای نو شدن مدرنیزاسیون جوامع اروپایی در طول سده ها شکل گرفته است یعنی به موازات
قدرت یابی جامعه مدنی در برابر . دولت،
قاعده بندی زندگی و مناسبات با قانون،

اهمیت یافتن فردانیت،

پیدایش دولتهای دموکراتیک و مهمتر، این همه را
« تحقق پیروزی خرد انسانی» دانستن.

خرد آدمی را هم ضابطه ای نهایی و هم توجیه پیشرفت انگاشتن و در اثبات جامعه مدرن نسبت به جامعه سنتی و دینی بود.

خرد بود که هم علم را موجه جلوه می داد، و هم موقعیت های زندگی اجتماعی را.»

« مدرنیته متضمن این امر است که :

تمدن مدرن یک تمدن یکتا و بی­ نظیر در تاریخ بشر است.

هر کس می­پذیرد که اروپا و آمریکا پیشرفت کرده است و یک تکنیک جدید و قدرتمند را برای مطالعه طبیعت و تکنولوژی های ماشینی جدید و...

این شکلی از مدرنیته است که امروزه به عنوان پیشرفت در دنیای غیر غربی استفاده می­شود .

در غرب ویژگی­های دیگری نیز برای آن بر می­شمرند از قبیل:

#آزادی_بیان،

#فرهنگ_سکولار،

#دموکراسی_آزاد،

#فردگرایی،

#عقل­گرایی،

#انسان­گرایی و...»

#ویژگیهای_اصلی_مدرنیته :

  مدرنیته یک عهد و یک عالم است.

جهان مدرن به طور ماهوی با قرون وسطی و جهان باستان غربی و نیز عالم دینی تفاوت دارد.

مدرنیته به لحاظ نظری دارای این ویژگی­ها است:

- بشرانگاری و #اومانیسم

- تاکید و تکیه بر عقل جزوی انسان مدار ( #عقل_مدرن)

- اعتقاد به اصل #پیشرفت_تاریخی

- اصالت.علم جدید ( #ساینتیسم )

- تکنولوژی جدید و نظام #تکنوکراسی

#سکولاریزم و سکولاریزه کردن امور

#بوروکراسی پیچیده مدرن

#نیهیلیسم به عنوان صفت ذات

- اعتقاد به قانون گذاری توسط عقل بشری و حق #حاکمیت_بشری

- سرمایه داری( #کاپیتالیسم )

#نگرش_دوره_مدرنیته :

  «نظریه تجدد ، #خداوند را از صدرنشینی  جامعه خلع می­کند و #علم را به جای آن می­گمارد و باورهای دینی را به درون زندگی شخصی روانه می­کند.

کاربردهای فنی عمل برای سخن گفتن از جامعه جدید کافی نیست.

علاوه بر این لازم است که فعالیت فکری از سلطه تبلیغات سیاسی و باورهای دینی حفاظت شود.

هویت غیر شخصی قانون از فساد پیشگیری کند.

نظام اداری دولتی و خصوصی ابزار قدرت شخصی نشود،

حیات فردی از حیات جمعی و

ثروت خصوصی از بودجه دولت و بنگاه های اقتصادی تفکیک گردد.»

🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[

#الیت
#ELIT

4) #نخبه_‌گرایی_مدرن:.

ب) #جیمز_برنهام:

جیمز برنهام با مارکس در این مساله موافق است که قدرت در دست کسانی است که وسایل تولید را کنترل می‌کنند اما صاحبان این وسایل تولید را در کتاب « #انقلاب_‌مدیریت » در سال 1940م متفاوت از مارکس، طبقه‌ی حاکمه‌ی جدیدی به نام مدیران و فن‌سالاران یا نخبگان جدید (اعضای بوروکراسی) می‌داند که بتدریج جای صاحبان سرمایه یا سرمایه‌داری را خواهند گرفت، وی «مهمترین ویژگی جامعه‌ی نوین خود را در این کتاب فرایند جدایی مالکیت و کنترل وسایل تولید بیان می‌کند....»

برنهام منظور از « انقلاب ‌مدیران را تصرف مناصب قدرت هم در حکومت و هم در نظام اقتصادی توسط مردان جاه‌طلبی [طبقه‌ی مدیران] می‌داند که جای سرمایه‌داران قدیم را می‌گیرند و زمانی که سلطه‌ی آنها کامل شد، سرمایه‌داری لیبرال و دموکراسی سنتی ناپدید خواهند شد.» 

بنابراین برنهام معتقد است اگر انقلابی در جوامع صنعتی رخ داده #انقلاب_در_مدیریت بوده، و انقلابات آینده هم انقلاب در مدیریت است نه انقلاب کارگری و دهقانی که مارکس پیش‌بینی کرده است.

در پایان باید متذکر شد که درحالی‌که « میلز » برخلاف « برنهام » طبقه‌ی مدیران و سرمایه‌داران را از نظر سیاسی و تداخل منافع، یک طبقه‌ی ‌اجتماعی می‌داند اما هر دو قبول نخبگان را تهدید اصلی برای دمکراسی می‌دانند و مانند دیگر اشکال نخبه‌گرایی مفهوم اکونومیستی مارکسیسم ( اقتصاد تعیین‌کننده‌ی نهایی پویایی اجتماعی است ) انکار می‌کنند.

از نظر نخبه‌گرایی مدرن [ برخلاف دیگر نخبه‌گرایان ]‍‍ ظهور نخبگان نه ضرورتی اجتناب‌ناپذیر، بلکه ناشی از ساختارهای اقتصادی و سیاسی خاصی است و دیدگاه‌های نشات گرفته از آن، تصدیق ‌کننده‌ی عدم وحدت در آن است که در پاره‌ای موارد رقابت نخبگان، تضمین ‌کننده‌ی اظهارنظرهای سیاسی گروهای غیرنخبه است.

#دیدگاههای_درون آن عبارتند از:

1) #کورپوراتیسم:

این مکتب معتقد است چون شهروندان قادر به درک مسایل سیاسی پیچیده نیستند
پس نباید در سیاست‌های دولت و حاکمیت دخالت کنند فقط می‌توانند درباره‌ی شغل و حرفه‌ی خود نظر دهند. فلسفه‌ی کورپوراتیسم، حکومت را شایسته‌ی نخبگان و سردمداران سیاسی جامعه می‌داند که از مسائل پیچیده‌ی سیاست سر درمی‌آورند. 

این فلسفه‌ی مورد نظر موسولینی دیکتاتوری ایتالیایی بود اما موفق نشد.

2) #نو_کورپوراتیسم در نقد کثرت‌گرایی است و چرخش نخبگان این دیدگاه همانند نظریه‌ی پیشوای وبر است که به آن اشاره کردم.

3) #نخبه‌گرایی_دموکراتیک

4) #کثرت‌گرایی

پایان.

🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[

#نطریه_پردازان_قومیت و

#ناسیونالیسم_قومی

#ارنست_گلنر
B
در بسياري از علوم اجتماعي، اوايل دهه ي 1970 دوران غلبه بحث هايي بود كه با انتشار كتاب #توماس_كوون به پا شده بود.
نظريه ي او در خصوص نقش كليدي بُن نگره هاي مفهومي متعارض در تاريخ علوم طبيعي را بسياري از نظريه پردازان اجتماعي برگرفتند و گفتند :

اگر علوم طبيعي زير سلطه بُن نگره هاي رقيب قرار داشته است دانشمندان علوم اجتماعي نمي توانند به اميد واهي ايجاد نوعي علوم عيني جامعه در صدد تقليد از قواعد كشف علمي برآيند.

از ديد گلنر، اين چيزي جز نسبي گرايي در چهره اي مبدل نيست: اين انديشه است كه همه باورها (و در واقع همبستگي ها) به يك اندازه از اعتبار برخوردارند زيرا هيچ مجموعه عيني و مستقلي از معيارها براي تعيين اعتبار (يا داوري درباره ي) آن ها وجود ندارد. آن دسته از نسبي گرايان كه از نظرات كوون براي تأييد ديدگاه هاي علمي (كه به هر حال رشد مي كرد البته نه به شكل خطي) بد فهميده بودند و هم به دام نگرشي بسيار محدود درباره ي روش علمي افتاده بودند.

گلنر بين آن چه خودش دو نظريه ي گزينش گر موجود در دل يگانه انگاري مي ناميد كه هر يك از آن ها معيارهاي متفاوتي را براي تشخيص حقيقت از خطا به كار مي برد فرق مي گذاشت.

يكي از اين دو، #روح يا نظريه اي است كه ذهن يا آگاهي را خالق فعال معنا در عالم ساختارنيافته ي تجربيات مي انگارد و ديگري #ماشين يعني همان نظريه اي كه جهان را واجد ساختار بنياديني مي شناسد كه حدود و ثغور تغيير تجربيات را تعيين مي كند.

از ديد گلنر، براي پس زدن آنان كه به باور تكيه مي كنند تا از تجربيات معنايي بيرون كشند به نظريه ي روح نياز داريم و براي تعيين دگرگوني هاي تاريخي بزرگي كه علت كاربرد بسيار گسترده و موفقيت آميز روش هاي شناختيِ تحقيق براي بهبود رفاه انسان بوده اند به نظريه ي ماشين.

اما بين توسل گلنر به هر دو نظريه ي روح و ماشين تزاحم آشكاري وجود دارد كه خود او نتوانست آن را حتي به شكلي برطرف كند كه رضايت خاطر خودش را برآورده سازد.

نظريه روح بر اهميت تلاش هايي تأكيد دارد كه بشر در جهت استفاده از ظرفيت خردورزي خودش براي شناخت جهان به عمل مي آورد ولي نظريه ي ماشين براي پيروزي خرد بر تلاش هاي «پس رو» تري كه در جهت دستيابي به معنا در جهاني افسون زدوده به عمل مي آيد تبييني غيرشخصي و ساختاري به دست مي دهد.
اين تزاحم در سراسر آثار او به ويژه در انديشه هايش درباره ي ظهور (و سقوط) خردباوري در دوران نيز مشاهده مي شود.

گلنر از حاميان پر و پاقرص يگانه انگاري و خردباوري، آن هم نه به مثابه تضمين كننده ي يك حقيقت نهايي قابل شناخت بلكه به منزله ي مجموعه اي از اصول شناختي براي جست و جوي دقيق آن حقيقت بود. او مي پذيرفت كه خود اين اصول محصول نوعي فرهنگ نوگرايي هستند ولي تأثيرات عملي كاربست اين اصول امكان جهاني شدن آن ها را فراهم مي سازد.

انديشه هاي گلنر درباره ي ملت گرايي جه سرشت تبييني داشته باشند و چه ارزش گذارانه باشند، بر تصور كلي تري پايه مي گيرد كه وي از دوران «نو» دارد.

به گفته ي او دوران « #نو » دوره ي گسست چشمگير از گذشته است كه به رغم حسرتي كه درباره ي برخي جنبه هاي دوران پيشانو مي خوريم هرگز نمي توان آن را به عقب بازگرداند. ويژگي هاي محوري اين دوره، يا عصر جامعه ي صنعتي عبارت است از
گسترش سواد،
پيچيدگي فني،
تعليم و تربيت توده اي، و
تقيم كار در ميان افراد و طبقات.

از يك سو، نوگرايي خدمتگزار همان نوع خردباوري بود كه گلنر مي ستود. از سوي ديگر، هم نوگرايي و هم خردباوري (به ويژه انواعي از آن ها كه براي تبيين تاريخ به نظريه ي ماشين متوسل مي شدند) براي كنشگري بشر و شكل هاي سنتي هويت زيان بارند. همان گونه كه گلنر در پايان يكي از آثار بعدي اش خاطر نشان مي ساخت"

در جهان سنتي كه از ثبات برخوردار بود انسان ها هويت داشتند، به نقش هاي اجتماعي شان گره خورده بودند و تصوري كلي كه از طبيعت و جامعه داشتند تأييدشان مي كرد. بي ثباتي و دگرگوني شتابان چه در معرفت و چه در جامعه، احساس پيشين قابل اتكا بودن اين گونه تصويرهاي شخصي را زدوده است.(Gellner 1992a:182)

در همين بستر است كه گلنر ملت گرايي و انديشه ي محوري آن داير بر لزوم شريك بودن شهروندان دولت در ارزش هاي فرهنگي واحد و حكومت حاكمان همان فرهنگ بر آنان را يك پديده ي مشخصاً نو مي دانست.

مشهورترين عبارت او چنين است:

«ملت گرايي به معني بيدارشدن ملت ها و به خودآگاهي رسيدن شان نيست؛ ملت گرايي در جايي كه نشاني از ملت ها نيست آن ها را مي آفريند»(Gellner 1964:169).

در يك كلام، ملت گرايي واكنشي پي پديدارانه به پيامدهاي تجزيه كننده و ضد يكپارچگي حاصل از صنعتي شدن است كه در عين حال حفظ پيوندهاي همبايي را ايجاب مي كند و افراد را به تحمل نيروهاي نوگرايي قادر مي سازد.
👇👇👇
🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[

#هانا

اندیشه

#جنبش_سکولار_دمکراسی؛
« #آلترناتیو_حکومت» است و یا
« #آلترناتیو_دولت »؟
قسمت دوم

#تاریخ_و_اهداف_جنبش_سکولار_دمکراسی

همانگونه که تاریخ جنبش سکولار دمکراسی در نخستین نهادگاهِ خود تأکید میورزد:
جنبش سکولار دمکراسی قیامی است علیه دخالت مراکز دین (کلیسا) در سیاست و زندگی روزمره مردم.

در تقابل گسترده مردم علیه کلیسا یک خواست معین مطرح بود که همه ی مراکز دین و دین باوران میبایست دست از اقتدار خود بر زندگی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مردم برکشند، به مراکز دین بازگردند، جامعه را بحال خود رها سازند تا مردم خود بر سرنوشت خویش حاکم شوند.

در گیرو دار آن نزاعها، هرگز بحثی از این در میان نبود که جامعه برای رها سازی خود می بایست به تقابل با دین برخیزد و یا مذهب. چرا که این بحث در ماهیت امر برای جامعه آن روز اروپا بسیار گمراه کننده بود و موجب به کج راهه کشاندن مبارزات مردمان برای رسیدن به آزادی میشد. و از سویی دیگر بسیاری هم آگاه بودند بحث « #جدایی_مذهب_از_حکومت»، امکان گریزگاهی را برای دین و مراکز دین باقی خواهد گذاشت تا با توجیه خود مدعی گردند هر آنچه که تا کنون بعنوان
« #حکومتهای_دینی» بر زندگی اجتماعی و سیاسی مردم بکار رفته است هیچ ربطی به دین نداشته، چرا که همه ی ادیان آمده اند تا جهانی عاری از ظلم و بیداد را بنیاد گذارند و دین اساساً باوری است رهایی بخش. از این رو همه منادیان دین بانگ برمیاورند؛ آنچه را که امروز بشریت پس از آورندگان ادیان و بعد از آنها تجربه کرده اند قرائت های گوناگون از ادیان (مذاهب) بوده است که شایسته نیست در تقابل خود با استبداد حکومت های دینی، بنیادهای دین را مورد نقد و بررسی قرار دهیم.

بدین سبب دین باوران تأکید میورزند در چالش تعریف مفهوم سکولاریسم بسنده کنیم به همان
« #جدایی_مذهب_از_حکومت » و نه
« #جدایی_دین_از_حکومت ».

ناگفته نماند این نکته در تعریف از سکولاریسم و اصرار ورزیدن براصل
« #جدایی_مذهب_از_حکومت » در شرایط کنونی جامعه سیاسی ایرانی قابل فهم است که کمتر سبب دلخوری دین باوران شویم. چرا که گمان برده ایم اگر سکولاریسم را در این محدوده تعریف کنیم، ممکن خواهد شد تا تعداد بیشتری از اسلامگرایان وطنی به خیل علاقمندان جنبش سکولار دمکراسی بپیوندند.

اسلامگرایان « #نو اندیش » به رابطه حقیقی دین با سیاست اعتقاد داشته و سیاستِ بدون تأثیر پذیری از دین را باور ندارند.

در همین رابطه آنها بارها اظهار میدارند؛ که اسلام در ذات و باور مردم ایران جایگاهی معین و ثابتی را دارد که غیر قابل کتمان و تغییر است. از این رو سیاست نمی تواند بی تأثیر از اسلام و باور دینی مردم باشد.

البته منظور این
« #نوگرایان_اسلامی» از سیاست همان حکومت است که حکومت میبایست در هنگام تدوین سیاست و تصویب قوانین به باورهای دینی مردم، یعنی اسلام، توجه داشته و این اعتقادات و باورهای دینی را در امر سیاستهای اجرایی و قوانین کشوری در نظر گیرد.

ادامه دارد. ..

🆔 @iran_novin1
Forwarded from پیوند نگار
#دروغی_بزرگ:

#نومحافظه_کاری
#یا_اصلاح‌طلبی_جمهوری_اسلامی

#تبیین_اصلاح‌طلبی_جهانی

اصلاح‌طلبی باور به امکان تغییر ساختارهای سیاسی و نظام اقتصادی بنیادی یک جامعه از طریق تغییر تدریجی از درون نهادهای موجود است.
این فرضیهٔ دگرگونی اجتماعی در مخالفت با سوسیالیسم انقلابی، که معتقد است، نوعی انقلاب برای وقوع تغییرات ساختاری بنیادی لازم است ایجاد شد.

اصلاح‌طلبی را باید از اصلاحات پراگماتیک متمایز کرد:
اصلاح‌طلبی این فرض است که انباشت اصلاحات می‌تواند منجر به ظهور یک نظام اقتصادی اجتماعی کاملاً متفاوت از اشکال امروزین سرمایه‌داری و دموکراسی شود، در حالی که اصلاحات پراگماتیک تلاش‌هایی برای حفظ وضع موجود در برابر تغییرات بنیادی و ساختاری را نمایندگی می‌کند.

#تاریخچه_اصلاح‌طلبی

اصلاح طلبی سوسیالیستی یا سوسیالیسم تکاملی
(evolutionary socialism)،
برای اولین بار توسط ادوارد برنشتاین، که یک سوسیال دموکرات بود، مطرح شد.
اصلاح طلبی بلا فاصله مورد هجمه سوسیالیست‌های انقلابی قرار گرفت.
رزا لوکزامبورگ، به عنوان یکی از رهبران این جریان ضد اصلاح طلبی، در مقاله‌ای تحت عنوان " اصلاح یا انقلاب؟" که در سال ۱۹۰۰ میلادی منشر کرد، سوسیالیسم تکاملی برنشتاین را محکوم کرد.
زمانی که رزا لوکزامبورگ در انقلاب آلمان درگذشت، اصلاح طلب‌ها خیلی زود توانستند خود را بازیابند و با احزاب کمونیست و بلشویک‌ها در حمایت از پرولتاریا رقابت کنند.

پس از پیروزی بلشویک‌ها در سال ۱۹۱۷ در جنگ داخلی روسیه تزاری و تثبیت قدرت در اتحاد جماهیر شوروی، بلشویک‌ها کمپینی علیه جنبش اصلاح طلبان تشکیل دادند و حتی اصلاح طلبان را «فاشیست‌های اجتماعی»
(Social Fashist )
خواندند. بنابر کتاب «خداست که شکست خورده» نوشته آرتور کوئستلر که از تشکیل دهندگان و اعضای سابق حزب کمونیست آلمان بود و حزبش بزرگترین حزب کمونیست در اروپای غربی بود، با شوروی همراه شد و اعلام کرد حزب سوسیال دموکرات آلمان فاشیست هستند و بزرگترین دشمن آلمان همین فاشیستهای اجتماعی‌اند.

برخی از احزاب سوسیال دموکرات، مثل حزب کانادایی " NDP " یا احزاب سوسیال دموکرات آلمان هنوز هم اصلاح طلب خوانده می‌شوند.

#ایدئولوژی_اصلاح‌طلبی

اصلاح طلبی( Reformism )
مکتبی است که در آن از طریق نهادهای اجتماعی تغییراتی تدریجی و زیربنایی در ساختارهای اقتصادی یا ساختارهای سیاسی دنبال می‌شود. این گروه در واقع واکنشی اعتراضی به سوسیالیسم انقلابی بود که معتقد بودند برای ایجاد تغییراتی انقلابی راهی جز انقلاب توده‌ها وجود ندارد.

#اصلاح‌طلبی_در_سطح_جهان

#حزب_کارگر_بریتانیا

اصلاح طلبی در حزب کارگر بریتانیا در سالهای ۱۹۵۰ پدیدار شد و پس از آن به جذب هواداران اصلاح طلبی به جناح راست حزب کارگر معروف شدند. در سال ۱۹۵۶ آنتونی کروسلند
( Anthony Crosland )
«آینده سوسیالیسم» را نوشت که به عنوان مانیفست شخصی به بحث پیرامون اصلاح طلبی پرداخت. برای کروسلند، مالکیت عمومی برای سوسیالیست‌ها به وسیله اشتغال همگانی کاهش می‌یابد و کنترل اقتصاد کینزی استثمار کاپیتالیستی را کاهش می‌دهد. در سال ۱۹۶۰ پس از سه بار پیروزی متوالی حزب کارگر در انتخابات عمومی، هوگ گایتسکل به عنوان یک اصلاح طلب تلاش کرد تا بخشی ازقانون اساسی را بر اساس مانیفست کروسلند اصلاح کند؛ اما این تلاش‌ها با شکست مواجه شد.

برخی از طرفداران جوان‌تر گایتسکل از جمله روی جنکینس، بیل راجرز و شرلی ویلیامز حزب کارگر را در سال ۱۹۸۱ ترک کردند و حزب سوسیال دموکرات را تشکیل دادند. در نهایت اهداف و نظرات گایتسکل توانست در انتخابات پیروز شود و تونی بلر در سال ۱۹۹۵ توانست اصلاحیه قانون اساسی در انگلستان را بر اساس نظر اصلاح طلبانی چون گایتسکل و کروسلند به تصویب برساند.

#اصلاح‌طلبی_در_ایران

اصلاح طلبی در ایران مفهومی متفاوت با مفهوم کلی اصلاح‌طلبی دارد.
اصلاح طلبی در ایران با شاخه محافظه کاری پیوند نزدیکی دارد و اگر بخواهیم چارچوب مفهوم ایرانی اصلاحات را با مفهوم تاریخی آن مقایسه کنیم باید آن را #نو_محافظه کاری بخوانیم. اصلاح طلبی ایرانی در اغلب مواقع در پی تغییراتی تدریجی است ولی تفاوت آن با مفهوم اصلاح طلبی که سوسیال دموکرات‌ها در ابتدا پایه نهادند در آن است که اصلاح طلبی ایرانی اساساً درگیر تغییرات بنیادی نمی‌شود و تغییرات تدریجی فرهنگی را به تغییرات تدریجی اقتصادی و سیاسی اولویت می‌دهد.
اثبات این مدعا، سابقه ایست که تاریخ از اصلاح طلبی در ایران ارائه می‌کند. اصلاح‌طلبی یک حزب سیاسی نیست؛ یک جریان فکری است که بعد از جنگ‌های ایران و روس و شکست ایران، آغاز شده و تا امروز ادامه دارد.
Forwarded from Attach Master
#اصلاح‌طلبان
#نو_محافظه_کاران

اصلاح‌طلبان، یکی از دو جناح و جریان سیاسی اصلی در بین گروه‌های داخل حکومت ایران به‌شمار می‌رود.
این جناح پس از واقعه دوم خرداد خود را اصلاح‌طلب نامیدند گرچه در مقایسه با مفهوم تاریخی اصلاح طلبی #نو_محافظه_کار تلقی می‌گردند.

پس از ریاست‌جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی در سال ۱۳۶۸ و با پیروزی در انتخابات هفتمین دورهٔ ریاست جمهوری سال ۱۳۷۶ و ریاست‌جمهوری سید محمد خاتمی با بیش از ۲۰میلیون رأی به ریاست جمهوری رسید و آن انتخابات از جانب اصلاح طلبان #حماسه_دوم_خرداد نامیده شد و اصلاح‌طلبان توانستند وارد عرصهٔ حاکمیت شوند و پس از آن اکثریت مجلس ششم و نخستین شورای شهر تهران را نیز به دست آوردند. این جریان به دلیل پیروزی در انتخابات دوم خرداد به #جبهه_دوم_خرداد مشهور گشت و هشت سال کنترل دولت و همچنین چهار سال اکثریت نمایندگان مجلس ششم را در اختیار داشت.

دو حلقه فکری در جریان اصلاح طلبی در ایران وجود دارد که یکی موسوم به #حلقه_کیان و دیگری #حلقه_نیاوران است.
 از حلقه کیان، سیدمحمد خاتمی رئیس دولت اصلاحات و از حلقه نیاوران حسن روحانی به عنوان رئیس‌جمهور ایران بیرون آمدند.
کیان دارای دیدگاه چپ اسلامی بود و نیاوران دارای دیدگاه تکنوکراتی است. حلقه نیاوران در طول سال‌ها، در حال کنار زدن چپ‌ها و حلقه موسوم به کیان بوده‌اند.

افول قدرت اصلاح‌طلبان و قدرت گرفتن اصولگرایان از انتخابات شوراهای دوم در سال ۱۳۸۱ آغاز شد و سپس انتخابات مجلس هفتم در نهایت پیروزی محمود احمدی‌نژاد در انتخابات نهمین دورهٔ ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۴ به اوج رسید. با انتخابات یازدهمین دورهٔ ریاست جمهوری سال ۱۳۹۲ و پیروزی حسن روحانی اعتدال‌گرا که نامزد مورد حمایت اصلاح‌طلبان نیز بود دوباره اصلاح‌طلبان به قدرت آمدند.

#ایدئولوژی_اصلاحات

ایدئولوژی اصلی اصلاحات در ایران رسیدن به یک جامعهٔ مدنی و قانون‌مدار، دستیابی به #مردم‌سالاری_دینی، آزادی، عقل سالاری، دوری از تحجر و توجه ویژه به نیازها و مشکلات جوانان و مردم سالاری دینی بر اساس اصالت حاکمیت مردم و گسترش مشارکت سیاسی و اجتماعی مردم از طریق تشکیل نهادهای مردم نهاد و شوراهای صنفی و کارگری، حضور فزاینده این نهادها یکی از مهم‌ترین دست‌آوردهای دولت سید محمد خاتمی بوده‌است.

#ائتلاف_اصلاح‌طلبان_ایران۱۳۸۶

ائتلاف اصلاح‌طلبان ایران به بخشی از کارزار احزاب و گروه‌های وابسته به نظام سیاسی ایران برای انتخابات دورهٔ هشتم مجلس گفته می‌شود که در پایان زمستان سال ۱۳۸۶ برگزار شد.
این ائتلاف از ۲۱ حزب و گروه تشکیل یافته بود و هدف اصلی آن بنا به گفتهٔ سخنگویانش، بازسازی اقتدار مجلس و مهار افراطی‌گری دولت بود.

#تشکل‌های_عمده_اصلاح‌طلبان

جبهه مشارکت ایران اسلامی
حزب اعتماد ملی
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران
مجمع روحانیون مبارز
حزب اسلامی کار
مجمع نیروهای خط امام
حزب کارگزاران سازندگی
مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم
راه سبز امید
حزب مردم سالاری
خانه کارگرحزب صدای ملت
حزب اتحاد ملت ایران اسلامی
ندای ایرانیان
حزب اعتدال و توسعه
جماعت دعوت و اصلاح
مجمع دانش اموختگان ایران اسلامی
سازمان عدالت و آزادی ایران اسلامی
انجمن صنفی معلمان ایران
انجمن صنفی پزشکان ایران
انجمن صنفی روزنامه نگاران
انجمن صنفی نویسندگان ایران
انجمن صنفی مهندسان ایران

#بنیادها :
بنیاد باران
بنیاد امید ایرانیان
Forwarded from Attach Master
🔹 #نو_محافظه_کاران
🔸 #اصولگرایان
🔻 #داستان_حلقه_های_قدرت

🔴#اصولگرایان

اصولگرایان یکی از دو جناح‌ اصلی جمهوری اسلامی است که در سال‌های پس از انقلاب در مقابل طیف #روشنفکران_مذهبی!! که حامی تغییر ساختارهای مذهبی موجود بودند، مایل به حفظ وضع موجود و مخالف تغییر در ساختارها و باورهای سنتی بودند.

طیف روشنفکران مذهبی، طیف اصول‌گرایان را متهم به «تفسیر خشونت‌آمیز و واپسگرایانه و انحرافی از دین» می‌کنند. اصول‌گرایان نیز طیف روشنفکران مذهبی را «اهل مسامحه بر سر ارزش‌های مذهبی» و «غرب زده» معرفی می‌کنند.

اصلاح‌طلبان برای طیف مخالف خود از واژه محافظه‌کاران استفاده می‌کردند. همچنین برای اصلاح طلبان از اصطلاح غیررسمی دوم خردادی‌ها نیز استفاده می‌شد.
در واکنش به اصلاح طلبان، طیف مقابل به مرور از عبارت اصولگرایان برای توصیف خود استفاده کردند.
در رویدادهای مرتبط با انتخابات دهم ریاست جمهوری، جریان اصلاحات به جنبش سبز نامور شد و در مقابل اصولگرایان از عبارت جریان فتنه برای اشاره به اصلاح طلبان و معترضین به نتایج انتخابات دهم استفاده می‌کردند.

پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری، اختلاف‌ها و چنددستگی‌ها در جریان اصول‌گرایی، شدت یافت و به مرور زمان، شدیدتر شد. تا جایی که این اختلاف‌ها در پایان دولت دوم محمود احمدی‌نژاد، به بیشترین میزان خود از زمان تشکیل جناح اصول‌گرا رسید.

🔴 #اصلاح_طلبان

اصلاح‌طلبان در مقایسه با مفهوم تاریخی اصلاح طلبی #نو_محافظه_کار تلقی می‌شود.

پس از ریاست‌جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی در سال۱۳۶۸و با پیروزی در انتخابات هفتمین دورهٔ ریاست جمهوری سال۱۳۷۶و ریاست‌جمهوری سید محمد خاتمی به ریاست جمهوری رسید و آن انتخابات از جانب اصلاح طلبان #حماسه_دوم_خرداد نامیده شد و اصلاح‌طلبان توانستند وارد عرصهٔ حاکمیت شوند و پس از آن اکثریت مجلس ششم و نخستین شورای شهر تهران را نیز به دست آوردند. این جریان به دلیل پیروزی در انتخابات دوم خرداد به #جبهه_دوم_خرداد مشهور گشت و هشت سال کنترل دولت و همچنین چهار سال اکثریت نمایندگان مجلس ششم را در اختیار داشت.

دو حلقه فکری در جریان اصلاح طلبی وجود دارد که یکی موسوم به #حلقه_کیان و دیگری
#حلقه_نیاوران است.
از حلقه کیان، سیدمحمد خاتمی رئیس دولت اصلاحات و از حلقه نیاوران حسن روحانی به عنوان رئیس‌جمهور فعلی بیرون آمدند.
حلقه کیان دارای دیدگاه چپ اسلامی بود و حلقه نیاوران دارای دیدگاه تکنوکراتی است.
حلقه نیاوران در طول سال‌ها، در حال کنار زدن چپ‌ها و حلقه موسوم به کیان بوده‌اند.

افول قدرت اصلاح‌طلبان و قدرت گرفتن اصولگرایان از انتخابات شوراهای دوم در سال ۱۳۸۱ آغاز شد و سپس انتخابات مجلس هفتم در نهایت پیروزی محمود احمدی‌نژاد در انتخابات نهمین دورهٔ ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۴ به اوج رسید. با انتخابات یازدهمین دورهٔ ریاست جمهوری سال ۱۳۹۲ و پیروزی حسن روحانی اعتدال‌گرا که نامزد مورد حمایت اصلاح‌طلبان نیز بود دوباره اصلاح‌طلبان به قدرت آمدند.

حلقه جدیدی که از آن نام میبرند #حلقه_نارمک است که اعضای آن افرادی مانند: محمدباقر قالیباف، قاسم سلیمانی، اصغر حجازی، سیدمجتبی حسینی/ خبرگان، سیف، عارف، جواد لاریجانی، علی لاریجانی و صادق لاریجانی و... ترکیبی از شخصیتهای اصلاح طلب و اصولگرا هست که اگر واقعیت داشته باشد، بنوعی یک حلقه ائتلافی از دو حلقه اصلاح طلب و گروههایی از اصولگرایان و اعتدالی ها و میانه روها هست که بدرستی نمی توان حدود و خطوط آن را در چارچوب جناح بندی های مرسوم جمهوری اسلامی مشخص کرد و بواسطه اشخاص داخل این حلقه می تواند به داخل همه جریانات داخل نظام رسوخ داشته باشد. لذا بلحاظ ایدئولوژیک نمی تواند دارای تفکر و خط مشی و اندیشه اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی مشخص و روشنی باشد و میتوان گفت این حلقه اگر واقعیت داشته باشد، فارغ از هرگونه اندیشه و آرمانی صرفا برای کسب قدرت دور هم گرد آمده اند و با صاحبان قدرت در حال منازعه هستند تا بتوانند با شیوه های توطئه و طرح ریزی قدرت را از دست صاحبان آن خارج کرده و خود صاحب قدرت شوند.
اما با توجه به تشتت فکری و نبود یک گفتمان روشن در حوزه های مختلف و هدف، گرفتن عریان قدرت، حتی اگر جامعه را با شگردهایی برای پذیرش خود مجاب کنند، بعد از کسب قدرت ظرف مدت کوتاهی ائتلاف آنها به هم خورده و درگیری درون این حلقه بر سر تمامیت خواهی، ایجاد و همدیگر را حذف می کنند، و امکان حفظ قدرت را نخواهند داشت. با این دورنما چنین گروهی تنها نقش پایین کشیدن قدرت موجود و انتقال آن به گروهی دیگر را خواهد داشت، و در این صورت باید فکر کرد پشت پرده حلقه نارمک کدام گروه منسجمی در کمین قدرت نشسته است؟

آیا تحولات آتی قدرت در ایران از میان این حلقه های قدرت انتقال خواهد یافت یا جریان نوظهوری قادر به کنار زدن قطعی این جناحها و حلقه ها خواهد شد؟

#حلقه_کیان
#حلقه_نیاوران
#حلقه_نارمک