🔥 کانال ایران نوین (مردم سالاری انجمن های مردمی) 🔥
370 subscribers
8.07K photos
3.11K videos
71 files
4.61K links
🔥 کانال ایران نوین ( مردم سالاری انجمن های مردمی) 🔥

ایرانی آگاه

آزاد

و اباد

و با رفاه


🔥با ایران نوین، تا ایران نوین🔥
Download Telegram
[({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[

#مفاهیم_و_تعاریف_مرتبط_با_جغرافیای_سیاسی_و_ژئوپولتیک

#مقاله

#يک_مرز_چيست؟
#اتي‌ين_باليبار

☆1

#مقدمه‌_مترجم :
در 20 سال گذشته، خصوصا بعد از حملات يازده سپتامبر، صدها مرز جديد در سراسر جهان پديدار شد:
کيلومترها سيم‌خاردار جديد و ديوارهاي امنيتي بتني، بازداشتگاه‌هاي دريايي متعدد، بانک‌هاي اطلاعاتي گذرنامه‌هاي بيومتريک، ايست‌هاي ‌بازرسي در مدارس، فرودگاه‌ها و کنار جاده‌ها در سراسر دنيا.
هيچ يک از اين مرزها نه به صورت طبيعي و خودبه‌خودي به وجود آمده‌اند و نه خنثي يا ايستا هستند، بلكه به شكل تاريخي به وجود مي‌آيند، امري حادث، سياسي‌ و پديده‌هايي فعال‌اند.
مرزها جايي‌اند كه قدرت‌ها از آن‌جا آغاز مي‌شود.
چنين نيست كه قدرت حاكميت هر قلمروي از مكاني به نام پايتخت به مرزهاي آن قلمرو برسد.
وقتي حاكميت دولتي تصميم مي‌گيرد جمعيتي را حذف ‌كند يا بپذيرد، مرزهاي آن به حدود سياست بدل مي‌شوند.
بنابراين همه‌ی مرزها اولين و مهم‌ترين جايي‌اند كه مردم و زندگي روزمره‌شان از آن‌جا آغاز مي‌شود و تمام وجوه حيات اجتماعي و سياسي آن‌ها را در برمي‌گيرد.
با اين‌حال، سخت بتوان گفت، اگر نگوييم نمي‌توان، که اين مرزها دقيقن کجا قرار دارند.

براي مثال، تکه‌کاغذي را تصور کنيد که از وسط به دو نيم تقسيم شده است.
محل دقيق پاره‌شدن کاغذ، مرز ميان دو تکه‌ کاغذ، نه روي لبه تکه کاغذ سمت چپي است و نه راستي.
بعد از پارگي کاغذ محال است بتوان اين خط را نشان داد. گويي اصلن وجود نداشته. اما همين خط کاغذ را از هم جدا و از آن دو تکه کاغذ ساخته است.

به همين اعتبار بايد پرسيد مرز بين دو ملت-دولت‌ دقيقن کجاست؟ بيرون اين کشور است يا درون آن کشور؟ تقريبن غيرممکن است به اين سؤال پاسخ داد.
در قرني که کمتر از دو دهه از آن مي‌گذرد همه‌ی مواردي که مي‌تواند مرزهاي يک کشور را به چالش بکشد اتفاق افتاده:
جنگ‌، حضور توده‌اي بي‌دولت‌ها و استقلال‌طلبي.
مردم بيشتر مناطق جهان پيامدهاي هر سه لحظه، عطش دولت‌ها براي سلطه بر مردمان جهان و تلاش براي نقض حقوق آنان را تمام و کمال در زندگي عادي خود تجربه کرده‌اند:
حملات يازده سپتامبر، جنگ‌هاي مستقيم و نيابتي در عراق، افغانستان، ليبي، سوريه، يمن و جاهاي ديگر، حضور انبوه پناهجويان پشت دروازه‌هاي اتحاديه‌ی اروپا و کف اقيانوس‌هاي هند، اطلس و درياي مديترانه، جدايي کريمه و به تازگي نيز تلاش براي جدايي کاتالونيا از اسپانيا، اقليم کردستان از عراق و دو ناحيه ونتو و لومباردي از ايتاليا.
اينک ديگر کسي ترديد ندارد که ما در جهان مرزها زندگي مي‌کنيم.
پس بايد فهميد مرز چيست؟

اتي‌ين باليبار در مقاله‌ی حاضر مي‌کوشد به اين پرسش پاسخ دهد. دقيق‌تر بگوييم، مي‌کوشد نشان دهد که نمي‌توان به اين پرسش پاسخ داد و بايد از اين فرصت استفاده کرد.

اين مقاله متن سخنراني باليبار در نشستي در دانشگاه ژنو به سال 1993 است که نخست به زبان فرانسه (1997) و سپس ترجمه‌ی انگليسي‌اش در کتاب «سياست و آن صحنه ديگر» (2002) منتشر شد.
با اين‌که در جاي جاي مقاله اشاراتي به اوضاع و احوال دهه 90 اروپا به چشم مي‌خورد تحليل باليبار از مقوله‌ی مرز، به‌خصوص در پس‌زمينه بحران مهاجران، همچنان به کار مي‌آيد و آن ساختار نظري که در اين مقاله بنا مي‌کند در مقالات و آثار بعدي او در اين زمينه همچنان استفاده مي‌شود.

«مي‌توان يک شهروند بود يا يک آدم بي‌دولت، ولي نمي‌توان يک مرز بود»
آندره گرين، جنون پنهان، ص 107

#يک_مرز_چيست؟

پاسخ سر راستي به اين سؤال وجود ندارد. چرا؟
چون علي‌الاصول نمي‌توان براي مرز، ذاتي تصور کرد که در هر زمان و مکاني، در هر مقياس مادي و دوره‌ی زماني صادق باشد و به يک شيوه‌ی واحد تمام تجربيات فردي و جمعي را در برگيرد. واضح است که مرزهاي سلطنت اروپايي در قرن هجدهم، دوراني که مفهوم جهان‌وطن‌گرايي ضرب شد، کمترين وجه اشتراکي با مرزهاي پيمان شينگن ندارد که اکنون به شدت تحکيم مي‌شوند،
بگذريم از مرزهاي امپراطوري روم.

همچنين بر کسي پنهان نيست که نمي‌توانيد به همان طريقي که با گذرنامه‌ی‌ «اروپايي» از مرز فرانسه و سوئيس يا سوئيس و ايتاليا رد مي‌شويد با گذرنامه‌ی‌ يوگسلاوي سابق نيز از اين مرزها عبور کنيد.
با اين‌حال همين که نمي‌توان پاسخي سرراست به اين پرسش داد خود فرصت مغتنمي است ولو اين‌که به‌لحاظ نظري قضيه را پيچيده‌تر ‌کند.
زيرا اگر بايد جهان ناپايداري را بشناسيم که در آن زندگي مي‌کنيم، به مفاهيم پيچيده نياز داريم.
به عبارت ديگر، مفاهيم ديالکتيکي.

چه‌بسا بايد مسائل را پيچيده‌ کرد و اگر بايد براي تغيير جنبه‌هاي غيرقابل قبول و تحمل‌ناپذير جهان بکوشيم يا در برابر تغييراتي مقاومت کنيم که در جهان رخ مي‌دهد و به‌عنوان تغييرات ناگزير به خورد ما مي‌دهند، بايد سادگي کاذب برخي مفاهيم واضح و بديهي را از بين برد.
ادامه دارد...
‌ [({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[

#مفاهیم_و_تعاریف_مرتبط_با_جغرافیای_سیاسی_و_ژئوپولتیک

#مقاله

#يک_مرز_چيست؟

#اتي‌_ين_باليبار
☆2


اجازه دهيد گريزي بزنم به بازي زباني برخي همکاران فيلسوفم.
اين ايده که مي‌توان يک تعريف سرراست از مرز داشت، از اين‌که چه‌چيز يک مرز را مي‌سازد، داتا پوچ و بي‌معناست:

مرزکشي دقيقن يعني تعيين يک قلمرو، محدودسازي آن و تثبيت هويت آن قلمرو يا هويت‌بخشي به آن.
اين در حالي است که کلا تعريف‌کردن يا تشخيص‌دادن چيزي نيست جز مرزکشي (در يوناني horos؛ در لاتين finis يا terminus؛ در آلماني Grenze؛ در فرانسه borne).

نظريه‌پردازاني که مي‌کوشند تعريفي از مرز بدهند در خطر افتادن به يک دور باطل‌‌اند، چون نفس بازنمايي مرز پيش‌شرط هر تعريفي از مرز است.

با اين‌حال اين نکته که ممکن است نظرورزانه يا حتي بيهوده به نظر رسد، معنايي کاملا انضمامي دارد.
هر بحثي درباره مرز دقيقن گره مي‌خورد به ساختن يک‌سري هويت‌هاي مشخص، چه هويت‌هاي ملي و چه ساير هويت‌ها.

خب بي‌شک هويت‌هايي وجود دارد (يا فرآيند‌هاي هويت‌يابي) که به درجات مختلف فعال و منفعل، داوطلبانه و تحميلي، فردي و جمعي‌اند.

سرشت متکثر، فرضي و خيالي اين هويت‌ها ذره‌اي از وجود واقعي آن‌ها نمي‌کاهد. ولي واضح است که اين هويت‌ها درست تعريف نشده‌اند و به تبع آن، از منظر منطقي ( يا قضايي يا ملي) اصلا تعريف نشده‌اند، يا به بيان دقيق‌تر نمي‌توان تعريف‌شان کرد، مگر به زور و اجبار؛ و اين کار هم بنابه خصلت دروني اين هويت‌ها از اساس شدني نيست.
به عبارت ديگر، تعريف عملي اين هويت‌ها مستلزم « تقليل پيچيدگي » آن‌هاست، يعني اِعمال يک نيروي ساده‌ساز يا اِعمال چيزي که مي‌توان آن را به نحوي متناقض‌نما نوعي مکمل ساده‌ساز خواند و اين طبيعتا اوضاع را پيچيده‌تر مي‌کند.

يکي از کارهاي دولت (هم ملت-دولت) حق يا حاکميت قانون (Rechtsstaat)، تقليل پيچيدگي است.
گرچه نفس وجود دولت دليل هميشگي اين پيچيدگي (و چه بسا حتي بتوان گفت بي‌نظمي) است که بعدها در صدد تقليل آن بر‌مي‌آيد.

چنان‌که مي‌دانيم، همه اين مسائل صرفا مباحثي نظري نيستند. نتايج خشونت هر روز احساس مي‌شود؛ اين نتايج برسازنده‌ی همان « وضع خشونتي » هستند که براي مقابله با آن در پي ابتکار عمل و ايده‌هايي سياسي هستيم که فراتر از تقليل پيچيدگي به سبک هابز عمل کند. در هابز با يک اقتدار مرکزي ساده طرفيم که ضمانت اجرايي‌اش را از قانون مي‌گيرد و مجهز است به انحصار استفاده‌ی مشروع از خشونت.

به هر حال، اين راه‌حل در سطح جهاني ناکارآمد است و حداکثر کاري که مي‌کند اين است که اين‌جا و آن‌جا فلان آشوب‌گر را سرکوب کند.
در اين روند هويت‌هاي تعريف‌نشده و ناممکن با بي‌اعتنايي کامل نسبت به برخي مرزها (و يا گاهي تحت لواي همين مرزها) در جاهاي مختلف سر بر مي‌آورند، هويت‌هايي که در نتيجه با آن‌ها مثل نا‌هويت برخورد مي‌شود. با اين‌حال، وجود اين هويت‌ها براي شمار بسياري از انسان‌ها مسأله‌ی مرگ و زندگي است.
اين موضوع بيش از پيش همه‌جا به يک معضل بدل شده است و مسأله‌اي که از دل وحشت و ترور در « يوگسلاوي سابق » بيرون زد، همه‌ی ما را درگير واقعيت کرد و ما را از درون با تاريخ خودمان رو در رو ساخت.

از آن‌جا که مرزها تاريخي دارند خود مفهوم مرز يک تاريخ دارد.
اين تاريخ در همه‌جا و در همه‌ی سطوح يکسان نيست.
به اين مسأله برخواهم گشت.

از ديد ما مردان و زنان اروپايي در پايان قرن بيستم، به نظر مي‌رسد اين تاريخ در حال حرکت به سوي آرمان از آنِ خودسازي متقابل است:
دولت از طريق «قلمرو» افراد جامعه را از آنِ خود مي‌کند و افراد نيز دولت را.
يا بهتر بگوييم، همان‌طورکه آرنت به شيوه‌اي بس ستودني نشان داد ( و حق داريم در اين بحث از او ياد کنيم ) تاريخ رفته‌رفته به اوجي نزديک مي‌شود که در آن درست در لحظه‌اي که به نظر مي‌رسد آدمي کمترين فاصله را با تحقق اين آرمان دارد محال بودن رسيدن به آن آشکار مي‌شود.

ما هم‌اکنون در اين لحظه هستيم.

ادامه دارد ....

🆔👉 @iran_novin1
‌ [({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[

#مفاهیم_و_تعاریف_مرتبط_با_جغرافیای_سیاسی_و_ژئوپولتیک

#مقاله

#يک_مرز_چيست؟

#اتي‌_ين_باليبار
☆3

از قرون نخست عهد باستان، از لحظه‌ی آغاز پيدايش دولت، دولت‌شهر و امپراطوري‌ها، مرزها و نواحي مرزي وجود داشته‌اند.
به عبارت ديگر، خطوط و نوارها، تکه‌زمين‌هاي جداشده (مکان‌هاي فصل و وصل و مقابله)، مناطق عبور و توقف (يا گذرگاه‌هاي عوارضي). مناطق ثابت يا متغير، خطوط ممتد يا شکسته.

اما اين مرزها هرگز کارکرد يکساني نداشته‌اند (حتي طي دو سه قرن اخير و به‌رغم تلاش بي‌وقفه ملت‌) دولت‌ها در قانون‌گذاري‌. استبداد ملي دائمن در حال تغيير شکل است، ازجمله آرايش نيروهاي پليسي‌اش.

اينک بار ديگر کارکردهايش، درست جلوي چشم ما در حال تغيير است.
پيمان شينگن در واقع تنها وجه پروژه‌ی «ساخت اروپا» است که در حال حاضر نه فقط در مناطق تحت پوشش شهروندي اروپا بلکه بيرون از آن نيز جريان دارد و از طريق هماهنگي ميان نيروهاي پليس و تغييرات کمابيش همزمان در قوانين پناهندگي، مهاجرت، خانواده، اعطاي مليت، تابعيت و مسائلي از اين دست اعمال شده است.

يکي از استلزام‌هاي اصلي پيمان شينگن اين است که از حالا به بعد در «مرزهاي شينگن» (يا به بيان دقيق‌تر در برخي نقاط مرزي مطلوب «قلمرو شينگن») هر يک از دولت‌هاي عضو نماينده‌ی دولت‌هاي ديگر است. به اين‌ترتيب، اکنون وجه ي جديد از تبعيض ميان امر ملي و بيگانه در حال شکل‌گيري است.

همچنين اين تغييرات همان شرايطي‌اند که تحت آن‌ها افراد با تمام دلالت‌هاي کلمه تابعيت، تبعه‌ی دولت‌ها مي‌شوند.

کافي است به اين نکته توجه داشت که تا چه حد دولت‌ها، تقريبا بدون استثناء از دومليتي‌ها يا چندملتي‌ها منزجرند تا روشن شود چطور براي ملت-‌دولت‌ها حياتي است که صاحب شهروندان و اتباع‌شان باشند (و دست‌کم در حرف، افراد را بين قلمروها پخش و تقسيم کنند بدون اينکه کسي را دو بار بشمارند يا از قلم بيندازند).
اين صرفا افزوده‌اي است به همان اصل حذف و طرد (دست‌کم نمادين و نسبي) خارجي‌ها.
اما شکي نيست که در حالت طبيعي ملي، حالت طبيعي سوژه-شهروند ملي، وقتي دولت افراد را از آنِ خود مي‌کند، افراد نيز اين از آنِ خودسازي را «دروني» مي‌کنند، چون اين مسأله به يک شرط لازم بدل مي‌شود، يک‌جور معرف ضروري جمع‌شان، فهم عرفي‌شان و از اين‌رو، يک بار ديگر به هويت‌شان بدل مي‌شود (يا شرط لازم رتبه‌‌بندي و نظم و ترتيب هويت‌هاي متکثرشان).
در نتيجه، مرزها نمي‌توانند واقعيت‌‌هايي کاملا بيروني باشند.
مرزها همچنين(و چه‌بسا عمدتن) بدل مي‌شوند به آن‌چه فيشته به نحو احسن در کتاب «خطاب به ملت آلمان» گفته بود:
«مرزهاي دروني»؛ به عبارت ديگر (چنان‌که خودش گفته بود) «مرزهاي نامرئي» در همه‌جا و هيچ‌جا.

🆔👉 @iran_novin1
‌ [({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[

#مفاهیم_و_تعاریف_مرتبط_با_جغرافیای_سیاسی_و_ژئوپولتیک

#مقاله

#يک_مرز_چيست؟

#اتي‌_ين_باليبار

☆4 A
براي فهم جزئي‌تر عملکرد اين مسأله، به سه وجه اصلي از ويژگي مبهم مرزها در تاريخ مي‌پردازم.
وجه نخست را « #موجبيت_چند_علتي » ( #overdetermination) مي‌نامم.

وجه دوم « #ويژگي_چند_معنايي » (polysemic_character# ) آن‌هاست، به عبارت ديگر، مرزها هرگز براي همه افراد متعلق به گروه‌هاي مختلف اجتماعي به يک شکل وجود ندارد.

وجه سوم نيز « #عدم_تجانس » ( #heterogeneity) آن‌هاست، به بيان ديگر، کارکردهاي مختلف مرزبندي و قلمروسازي (بين جريان‌ها يا تبادل‌هاي اجتماعي متمايز، بين حقوق متمايز، و قس علي‌هذا) هميشه با هم در واقعيت از طريق مرزها صورت مي‌گيرند.

1- با « #موجبيت_چند_علتي» شروع مي‌کنم.
مي‌دانيم هر مرزي تاريخ خودش را دارد که تقريبا چيز عادي و پيش‌پاافتاده‌اي در کتاب‌هاي تاريخ است. در اين کتاب‌ها، مطالبه براي حق تعيين سرنوشت و قدرت يا ناتواني دولت به مرزبندي‌هاي فرهنگي (که اغلب « #طبيعي» خوانده مي‌شوند)، منافع اقتصادي و غيره گره خورده است.
معمولا به اين موضوع توجه نمي‌شود که مرز سياسي هيچ‌گاه صرفا مرزِ ميان دو کشور نيست ، بلکه هميشه همزمان معلول « #چند_علت » است و به اين معنا ساير تقسيم‌بندي‌هاي ژئوپلتيک آن را تصويب، تکرار و نسبي‌ مي‌سازند.
اين ويژگي به هيچ‌وجه تصادفي يا حادث نيست؛ بلکه طبيعي (intrinsic) است. مرزها بدون نقشي که در پيکربندي جهان ايفا مي‌کنند نه وجود داشتند و نه پايدار مي‌ماندند.
اجازه دهيد خيلي گذرا به دو مثال از عصر مدرن اشاره کنيم که همچنان تأثيرگذارند.
مثال اول: امپراطوري‌هاي استعمارگر اروپايي تقريبا از پيمان توردسيلاس در سال 1494 تا دهه‌ی 1960 (قطعا شرط ظهور، تحکيم و دوام ملت-دولت‌هاي اروپاي غربي و حتي شرقي بودند درون چارچوب اقتصادهاي جهاني که يکي پس از ديگري پديدار مي‌شدند. در نتيجه، مرزهاي اين دولت‌ها با يکديگر به‌طور لاينفک، هم مرزهاي ملي بودند و هم مرزهاي امپراطوري که با ديگر موانع مرزي يک‌راست تا « #دل_تاريکي» گسترش مي‌يافتند و تکثير مي‌شدند، يعني تا جاهايي در آفريقا و آسيا. در نتيجه اين دولت‌ها مقوله‌هاي گوناگون « #تبعه_ملي» را از هم تفکيک کردند.

دولت‌هاي « #ملي_امپراطوري» فقط « #شهروند » نداشتند؛ بلکه « #سوژه » هم داشتند و آن سوژه‌ها در نسبت با دم ‌و‌ دستگاه ملي کمتر از بيگانگان خارجي بودند و در عين حال بيشتر از بيگانگان متفاوت (يا «بيگانه») بودند، [يعني با تبعه ملي متفاوت‌ يا بيگانه‌ بودند ولي کاملن هم خودي نبودند]: به اين معنا که از برخي جهات يا در برخي شرايط (مثل زمان جنگ) عبور از مرزها گاه برايشان نسبت به بيگانگان راحت‌تر بود و گاه نيز دشوارتر.

مثال دوم مربوط مي‌شود به « #اردوگاه‌ها » يا بلوک‌ها طي جنگ سرد در حد فاصل سال‌هاي 1945 تا 1990.

« #تقسيم_جهان » بين امپراطوري‌هاي استعمارگر در برخي موارد حاکميت ملي را تقويت‌ کرد (حال‌آن‌که در موارد ديگر صرفن مانع از آن شد)، ولي به نظر مي‌رسد تقسيم جهان به بلوک‌هاي شرق و غرب (که نبايد فراموش کرد، ايجاد سازمان ملل متحد نتيجه منطقي آن بود) موجب شد گسترش فرم ملي در سطح جهاني (و در نتيجه حداقل در حرف گسترش «هويت ملي» به‌عنوان پايه و اساس هويت همه افراد) با ايجاد يک سلسه‌مراتب موجود ميان کشورهاي حاضر در هر دو بلوک‌ غرب و شرق تلفيق شود و در نتيجه، کم‌وبيش حاکميت اکثر آن‌ها محدود شود. اين بدان معنا بود که مرزهاي ملي دولت‌ها بار ديگر از طرق گوناگون تعيين و بسته به مورد خاص، تقويت يا تضعيف شدند. همچنين بدان معنا بود که يک‌بار ديگر در عمل انواع گوناگوني از بيگانگان و بيگانگي وجود داشت و همچنين طرق مختلفي براي عبور از مرز. اما اگر آن مرز، يا رد شدن از مرز، با ابرمرزهاي دو بلوک شرق و غرب مطابقت داشت معمولا رد شدن از آن سخت‌تر بود. چون در اين مورد فرد بيگانه را يک دشمن بيگانه تلقي مي‌کردند و اگر هم دشمن بيگانه نبود حداقل يک جاسوس بالقوه بود. در همه‌ی موارد اين‌طور بود جز جايي که به پناهجويان مربوط مي‌شد، چون از حق پناهندگي به‌عنوان سلاحي در نزاع ايدئولوژيک استفاده مي‌شد. آيا نمي‌توان گفت نظم‌دادن به اوضاع پناهجويان که در دهه 1950 و 1960 به قالب قانون درآمد، هم در معاهدات بين‌المللي و هم در قوانين اساسي ملي، بخش عمده‌اي از صورت‌بندي و ليبراليسم نظري‌اش را مديون اين وضعيت بود؟

👇👇

🆔👉 @iran_novin1
‌ [({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[

#مفاهیم_و_تعاریف_مرتبط_با_جغرافیای_سیاسی_و_ژئوپولتیک

#مقاله

#يک_مرز_چيست؟

☝️☝️

☆4B

قانون آلمان، که به تازگي تغيير کرده، حادترين موردي است که به وضوح اين موضوع را نشان مي‌دهد.
اگر اين وضعيت را در نظر نگيريم، به نظرم به شرايط کنوني طرح مسأله پناهجويان اروپاي شرقي پي نخواهيم برد (همان اروپاي شرقي که به يک‌باره ديگر نه اروپاي شرقي بلکه تقريبا بخشي از جهان سوم است). همچنين نمي‌توانيم بفهميم «جامعه‌ی اروپايي» براي اين‌که خود را «در قالب يک جامعه» ببيند که زيربناي آن را منافع خاص خودش مي‌سازد چه دشواري‌هايي پيش رو دارد. اين جامعه از اساس نتيجه‌ی فرعي و بخشي از مکانيسم جنگ سرد بود تا جايي که هدف از ايجاد آن برقراري موازنه‌ی قوا و ساختن رقيبي براي قدرت هژمونيک آمريکا در «بلوک غرب» بود.

امپراطوري‌هاي استعمارگر در گذشته دور و «بلوک‌ها» در گذشته‌ی نزديک ردپاي عميقي بر نهادها، قانون و ذهنيت‌ها گذاشته‌اند. اما نه امپراطوري‌هاي استعمارگر و نه بلوک‌هاي شرق و غرب ديگر وجود ندارند. با اين‌حال، ساده‌لوحانه است گمان کنيم اکنون آن‌ها جاي خود را به هم‌جواري ملت‌هاي شبيه هم داده‌اند. آن‌چه امروز #بحران_ملت‌_دولت ناميده مي‌شود تاحدودي (گيرم نه صرفا) ناشي از عدم قطعيت عيني در دو مورد است:
از يک‌سو، سرشت و محل مرزبندي‌هاي جغرافياي سياسي که به علل مختلف مرزها را تعيين مي‌کنند و از سوي ديگر، اين ابرمرزهاي فرضي با چه نوع و چه درجه‌اي از استقلال ملي مي‌تواند سازگار باشد، آن‌هم با درنظرگرفتن عملکرد نظامي، اقتصادي، ايدئولوژيکي يا نمادين‌ اين ابرمرزها. با توجه به وجود مرزبندي‌هاي دروني (اخلاقي، اجتماعي يا مذهبي) در هر ملت‌-دولتي – و حتي در ملت‌-دولت‌هاي کاملا «باستاني» چه‌بسا همين موضوع عذاب‌آور و کلا ناشناخته، آميخته با درگيري احتمالي، در تعيين نهايي اين نکته حياتي باشد که کدام مرزهاي ملي در خود اروپا در دوره‌ی تاريخي جديد باقي خواهد ماند. فعلا که مرزهاي آلمان تغيير کرده‌اند؛ همچنين مرزهاي يوگسلاوي و چکسلاوکي نيز طي فرآيندهاي کاملا متفاوت. شايد مابقي کشورهاي اروپاي غربي نيز به همين سرنوشت دچار شوند.

ادامه دارد

🆔👉 @iran_novin1