اینک خزانهای پی در پی
از هم برگهای جوان می خواهند!
می توانستیم توانستن را به برگها بیاموزیم
تا افتادن نیز توانستن باشد.
#بیژن_الهی
از هم برگهای جوان می خواهند!
می توانستیم توانستن را به برگها بیاموزیم
تا افتادن نیز توانستن باشد.
#بیژن_الهی
شاید در یکی از نامه ها، به عشق معترف شده باشم یا به قتل،
و شاید از این روست که بی دلیل، دوست داشته یا تبعید میشویم.
#بیژن_الهی
و شاید از این روست که بی دلیل، دوست داشته یا تبعید میشویم.
#بیژن_الهی
تنها یکبار
میتوانست
در آغوشش کشند
و میدانست -آنگاه-
چون بهمنی فرو میریزد
و میخواست
به آغوش من پناه آرد.
نامش برف بود
تنش برفی
قلبش از برف
و تپشش
صدای چکیدن برف
بر بامهای کاهگلی...
و من او را
چون شاخهای که به زیر بهمن شکسته باشد
دوست میداشتم.
#بیژن_الهی
میتوانست
در آغوشش کشند
و میدانست -آنگاه-
چون بهمنی فرو میریزد
و میخواست
به آغوش من پناه آرد.
نامش برف بود
تنش برفی
قلبش از برف
و تپشش
صدای چکیدن برف
بر بامهای کاهگلی...
و من او را
چون شاخهای که به زیر بهمن شکسته باشد
دوست میداشتم.
#بیژن_الهی
و تنها اگر بدانی
چهقدر تاریک شدهست،
میباید تا همهی روشنای
ازدسترفته شوی
بی که چیزی از تاریکی
بر توانی داشت.
#بیژن_الهی
چهقدر تاریک شدهست،
میباید تا همهی روشنای
ازدسترفته شوی
بی که چیزی از تاریکی
بر توانی داشت.
#بیژن_الهی