بهار ۹۵
طبیعت زیبای روستای کریان
عکاس : فرشیدمنصوری
#کرمانشاه
#سرفیروزآباد
#جلالوند
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
طبیعت زیبای روستای کریان
عکاس : فرشیدمنصوری
#کرمانشاه
#سرفیروزآباد
#جلالوند
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
زاگرس در گذر زمان🌏⛰🌲🦋
مقایسه ماجرای بهمن در شاهنامه فردوسی و بهمن و فرامرز لکی علی نوری بهنوش رحیمی هرسینی قسمت چهارم ۱۷-۲-۱۴۰۳ و سهراب لکی با شاهنامه فردوسی پرداخته است. وی مهمترین موارد اختلاف منظومه لکی با شاهنامه را در نکته های اعتقادی آن می داند. رویا همایون فر پایان نامه…
مقایسه ماجرای بهمن در شاهنامه فردوسی و بهمن و فرامرز لکی
علی نوری
بهنوش رحیمی هرسینی
قسمت ششم
۱۹-۲-۱۴۰۳
در اثر بیماری میمیرد فردوسی، ۱۳۸۶: ۵/ ۴۷۱-۴۸۴)
اگرچه روایت نوشاد در بهمن و فرامرز لکی شباهتهایی با روایت فردوسی در شاهنامه دارد؛ اما تفاوتها چشمگیرتر است. در اینجا ابتدا شباهت ها و سپس تفاوت
های دو روایت یا به عبارت بهتر دو داستان، بررسی می شود.
۵-۳ شباهتهای دو داستان
(الف) علت جنگ در هر دو منظومه کین جویی بهمن به قصد خون خواهی و گرفتن انتقام قتل اسفندیار است (ر.ک: فردوسی ۱۳۸۶: ۴۷۲/۵ - ۴۷۳ ب ۲۱-۲۴؛ ابوالوفایی، ۱۳۸۸: ۶-
۷ ب ۳-۱۸)
ب) جنگ دو سپاه در هر دو منظومه نابرابر است (ر.ک: فردوسی ۱۳۸۶: ۴۷۲/۵-۴۷۳ ب ۱-
۱۰۸؛ ابوالوفایی، ۱۳۸۸ ۷-۲۵)
(ج) در هر دو اثر کم و بیش هجوم بهمن با پیروزی او و شکست سیستانیان همراه است. با این تفاوت که در این نبرد در روایت نوشاد سیستان به تاراج میرود (همان، ۶۵) در روایت فردوسی پشوتن با پند دادن به بهمن مانع این کار میشود؛ چنان که بهمن از به دار آویختن فرامرز پشیمان میگردد و به سپاه فرمان میدهد تا بازگردند (فردوسی
۱۳۸۶: ۵/ ۴۸۱ ب (۱۱۹)
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
علی نوری
بهنوش رحیمی هرسینی
قسمت ششم
۱۹-۲-۱۴۰۳
در اثر بیماری میمیرد فردوسی، ۱۳۸۶: ۵/ ۴۷۱-۴۸۴)
اگرچه روایت نوشاد در بهمن و فرامرز لکی شباهتهایی با روایت فردوسی در شاهنامه دارد؛ اما تفاوتها چشمگیرتر است. در اینجا ابتدا شباهت ها و سپس تفاوت
های دو روایت یا به عبارت بهتر دو داستان، بررسی می شود.
۵-۳ شباهتهای دو داستان
(الف) علت جنگ در هر دو منظومه کین جویی بهمن به قصد خون خواهی و گرفتن انتقام قتل اسفندیار است (ر.ک: فردوسی ۱۳۸۶: ۴۷۲/۵ - ۴۷۳ ب ۲۱-۲۴؛ ابوالوفایی، ۱۳۸۸: ۶-
۷ ب ۳-۱۸)
ب) جنگ دو سپاه در هر دو منظومه نابرابر است (ر.ک: فردوسی ۱۳۸۶: ۴۷۲/۵-۴۷۳ ب ۱-
۱۰۸؛ ابوالوفایی، ۱۳۸۸ ۷-۲۵)
(ج) در هر دو اثر کم و بیش هجوم بهمن با پیروزی او و شکست سیستانیان همراه است. با این تفاوت که در این نبرد در روایت نوشاد سیستان به تاراج میرود (همان، ۶۵) در روایت فردوسی پشوتن با پند دادن به بهمن مانع این کار میشود؛ چنان که بهمن از به دار آویختن فرامرز پشیمان میگردد و به سپاه فرمان میدهد تا بازگردند (فردوسی
۱۳۸۶: ۵/ ۴۸۱ ب (۱۱۹)
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
زاگرس در گذر زمان🌏⛰🌲🦋
مقایسه ماجرای بهمن در شاهنامه فردوسی و بهمن و فرامرز لکی علی نوری بهنوش رحیمی هرسینی قسمت ششم ۱۹-۲-۱۴۰۳ در اثر بیماری میمیرد فردوسی، ۱۳۸۶: ۵/ ۴۷۱-۴۸۴) اگرچه روایت نوشاد در بهمن و فرامرز لکی شباهتهایی با روایت فردوسی در شاهنامه دارد؛ اما تفاوتها چشمگیرتر است.…
مقایسه ماجرای بهمن در شاهنامه فردوسی و بهمن و فرامرز لکی
علی نوری
بهنوش رحیمی هرسینی
قسمت هفتم
۲۰-۲-۱۴۰۳
۵-۳-۱ شباهت در مضامین و وصف مجالس بزم و میادین رزم مضامین و حتی شیوه مضمون پردازی منظومه لکی در بسیاری از موارد، متأثر از شاهنامه است و مجالس بزم و میدانهای رزم به شیوه ای مشابه فردوسی توصیف شده است:
بزم:
دنگ مطربان خره جنگحو
کره کنیزان طرز پایه مو
جام گلناری باده ارغوان
دم دم منوشان نوچه جوانان
هر جامی هفت من و سنگ تمام
تمام سر مس بین دلیران سام
ابوالوفایی ۱۳۸۸ ۱۱ ب ۱-۴)
برگردان صدای مطربان بلند بود جام گلناری و باده ارغوان رنگ را هر لحظه سر می کشیدند. هر جام میکه سر میکشیدند هفت من کامل وزن داشت. فرزندان سام همه مست گشتند.
رزم :
بريقه قداره گره گر گرز
و سما كل آمان و لرز
پابازی اسبان دنگ طبل جنگ
سرای سرزمین گیلیا از رنگ
(همان، ۱۲ ب ۴ (۶)
برگردان: درخشش شمشیر حرکت سریع گرزها فرشتگان آسمان از ترس جنگ می لرزیدند.
پای کوبی اسبان و صدای طبل جنگ سرزمین را در کل از آنچه بود تغییر داد.
این ابیات یادآور وصف های فردوسی است:
از آواز شیپور و هندی درای
همی کوه را دل بر آمد ز جای
بشست آسمان روی گفتی به قیر
بیارید چون ژاله از ابر تیر ...
همی گرز بارید و پولاد تیغ
ز گرد سپاه آسمان بست میغ
(فردوسی، ۱۳۸۶: ۵: ۴۷۸ ب (۸۲-۸۶)
۵-۳-۲ شباهتهای ناشی از تقلید آشکار نوشاد از فردوسی تقلید نوشاد از فردوسی در سرودن بهمن نامه به اندازه ای است که در مواردی ابیات او کاملاً با شاهنامه یکسان است و در بسیاری دیگر ابیات او ترجمه ابیات فردوسی است:
هوا پر و توز؛ زمین پر غبار
یک طبق خیزا و سم کوی سوار
ابوالوفایی، ۱۳۸۸ ۱۲ ب (۵)
ز سم ستوران دران پهن دشت
زمین شد شش و آسمان گشت هشت
فردوسی، ۱۳۸۶: ۱/ ۳۴۸ پاورقی)
فلک وت احسن ملایک بین مات
عرض آسمان موتان صلوات
ابوالوفایی، ۱۳۸۸ ۸۰ ب (۱۰)
قضا گفت گیر و قدر گفت ده دهم انسانی
فلک گفت احسنت و مه گفت زه
(فردوسی، ۱۳۷۶، ۱۹۷/۴ ب ۱۳۰۴)
برای مشاهده نمونه های دیگر در منظومه لکی ر.ک: صص ۱۴ ،۲۹، ۳۱، ۱۱۳،۱۳۲۸۰).
۵-۴ تفاوتهای دو داستان
۵-۴-۱ داستان بهمن و فرامرز در شاهنامه به تفصیلی که در بهمن و فرامرز لکی آمده نیست. بهمن و فرامرز لکی منظومه ای مفصل است که از جنگ فرامرز و کشته شدن او
10
آغاز می شود و با کین خواهی آذربرزین و مرگ بهمن به پایان میرسد؛ حال آنکه داستان
بهمن در شاهنامه در ابیاتی نسبتاً معدود آمده است.
۵-۴-۲ وزیر بهمن در شاهنامه پشوتن است؛ اما در منظومه لکی جاماسب است. یک یک احوال و تی و جاماس هي حكيم هاوار تعبير بكر راس
ابوالوقایی، ۱۳۸۸ ۶۵ ب (۹)
برگردان بهمن یک یک احوالش را برای جاماسب بازگو کرد و گفت: ای حکیم
دوران خواب مرا درست تعبیر گردان
گرامی پشوتن که دستور بود از کشتن دلش سخت رنجور بود
فردوسی، ۱۳۸۶: ۵ ۴۸۰ ب (۱۰۱)
۵-۴-۳ بهمن در شاهنامه فرامرز را زنده به دار می آویزد و بعد تیرباران می کند: تن پیلوارش نگوسار کرد فرامرز را زنده بر دار کرد
(همان، ب (۹۹)
اما در نمونه لکی فرامرز مرده به دار آویخته و تیرباران میشود جا کرد و لاشه پهلوان کار در دم غلامان کیشاشان و دار فرمان دا لاشش بکیشون و دار کردان آویزان و قاواخ دار
ابوالوفایی ۱۳۸۸ ۳۷ ب ۱-۲)
برگردان فرمان داد لاشه فرامرز را به دار بکشند غلامان بلافاصله او را به دار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و
کشیدند.
به دار کشیدن مرده دو ویژگی را در دو طرف نزاع به تصویر میکشد کشد ۱ ترس و
حقارت ظالم . شجاعت و قدرت مظلوم که هر دو مورد در منظومه لکی نمود بیشتری دارد.
۵-۴-۴ در منظومه لکی بهمن سپاه فرامرز را محاصره میکند و راه آب و نان را بر
آنها میبندد؛ اما در شاهنامه به چنین موردی اشاره نشده است. این هم موردی است
که با عقاید مذهبی مردم آمیخته شده و ماجرای عاشورا را به داستان بهمن و فرامرز
پیوند داده است.
بی نان و بی آو، نین هاوال پرس
ای پروردگار تو و فریاد رس
مگر نان قحط بی و سر کارتان
ابوالوفایی، ۱۳۸۸ : ۱۶ ب (۲)
یا قیمت دارو نان و شارتان
(همان، ۱۷ ب (۶)
برگردان بی نان و بی آب مانده ایم و کسی احوالی از ما نمی پرسد. ای پروردگار تو به فریادمان برس مگر بر سر شما نان قحط شده است و یا نان در شهر شما چیزی
قیمتی است؟!
۵-۴-۵ در شاهنامه باد مخالف نیروی فرامرز و سپاهش را میگیرد؛ ولی در نمونه لکی
این مورد وجود ندارد. به روز چهارم یکی باد خاست تو گفتی که با روز شب گشت راست به سوی فرامرز برگشت باد جهاندار گشت از دم باد شاد همی شد پس گرد با تیغ تیز برآورد از آن انجمن رستخيز
فردوسی، ۱۳۸۶ ۵/ ۴۷۸ ب (۸۷-۸۹) ۵-۴-۶ منظومه لكی ترس بهمن و سپاهش را از فرامرز و آذربرزین همه جا به تصویر می کشد؛ اما در شاهنامه به ترس بهمن اشاره نشده است؛ فقط در یک مورد آن هم پس
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
علی نوری
بهنوش رحیمی هرسینی
قسمت هفتم
۲۰-۲-۱۴۰۳
۵-۳-۱ شباهت در مضامین و وصف مجالس بزم و میادین رزم مضامین و حتی شیوه مضمون پردازی منظومه لکی در بسیاری از موارد، متأثر از شاهنامه است و مجالس بزم و میدانهای رزم به شیوه ای مشابه فردوسی توصیف شده است:
بزم:
دنگ مطربان خره جنگحو
کره کنیزان طرز پایه مو
جام گلناری باده ارغوان
دم دم منوشان نوچه جوانان
هر جامی هفت من و سنگ تمام
تمام سر مس بین دلیران سام
ابوالوفایی ۱۳۸۸ ۱۱ ب ۱-۴)
برگردان صدای مطربان بلند بود جام گلناری و باده ارغوان رنگ را هر لحظه سر می کشیدند. هر جام میکه سر میکشیدند هفت من کامل وزن داشت. فرزندان سام همه مست گشتند.
رزم :
بريقه قداره گره گر گرز
و سما كل آمان و لرز
پابازی اسبان دنگ طبل جنگ
سرای سرزمین گیلیا از رنگ
(همان، ۱۲ ب ۴ (۶)
برگردان: درخشش شمشیر حرکت سریع گرزها فرشتگان آسمان از ترس جنگ می لرزیدند.
پای کوبی اسبان و صدای طبل جنگ سرزمین را در کل از آنچه بود تغییر داد.
این ابیات یادآور وصف های فردوسی است:
از آواز شیپور و هندی درای
همی کوه را دل بر آمد ز جای
بشست آسمان روی گفتی به قیر
بیارید چون ژاله از ابر تیر ...
همی گرز بارید و پولاد تیغ
ز گرد سپاه آسمان بست میغ
(فردوسی، ۱۳۸۶: ۵: ۴۷۸ ب (۸۲-۸۶)
۵-۳-۲ شباهتهای ناشی از تقلید آشکار نوشاد از فردوسی تقلید نوشاد از فردوسی در سرودن بهمن نامه به اندازه ای است که در مواردی ابیات او کاملاً با شاهنامه یکسان است و در بسیاری دیگر ابیات او ترجمه ابیات فردوسی است:
هوا پر و توز؛ زمین پر غبار
یک طبق خیزا و سم کوی سوار
ابوالوفایی، ۱۳۸۸ ۱۲ ب (۵)
ز سم ستوران دران پهن دشت
زمین شد شش و آسمان گشت هشت
فردوسی، ۱۳۸۶: ۱/ ۳۴۸ پاورقی)
فلک وت احسن ملایک بین مات
عرض آسمان موتان صلوات
ابوالوفایی، ۱۳۸۸ ۸۰ ب (۱۰)
قضا گفت گیر و قدر گفت ده دهم انسانی
فلک گفت احسنت و مه گفت زه
(فردوسی، ۱۳۷۶، ۱۹۷/۴ ب ۱۳۰۴)
برای مشاهده نمونه های دیگر در منظومه لکی ر.ک: صص ۱۴ ،۲۹، ۳۱، ۱۱۳،۱۳۲۸۰).
۵-۴ تفاوتهای دو داستان
۵-۴-۱ داستان بهمن و فرامرز در شاهنامه به تفصیلی که در بهمن و فرامرز لکی آمده نیست. بهمن و فرامرز لکی منظومه ای مفصل است که از جنگ فرامرز و کشته شدن او
10
آغاز می شود و با کین خواهی آذربرزین و مرگ بهمن به پایان میرسد؛ حال آنکه داستان
بهمن در شاهنامه در ابیاتی نسبتاً معدود آمده است.
۵-۴-۲ وزیر بهمن در شاهنامه پشوتن است؛ اما در منظومه لکی جاماسب است. یک یک احوال و تی و جاماس هي حكيم هاوار تعبير بكر راس
ابوالوقایی، ۱۳۸۸ ۶۵ ب (۹)
برگردان بهمن یک یک احوالش را برای جاماسب بازگو کرد و گفت: ای حکیم
دوران خواب مرا درست تعبیر گردان
گرامی پشوتن که دستور بود از کشتن دلش سخت رنجور بود
فردوسی، ۱۳۸۶: ۵ ۴۸۰ ب (۱۰۱)
۵-۴-۳ بهمن در شاهنامه فرامرز را زنده به دار می آویزد و بعد تیرباران می کند: تن پیلوارش نگوسار کرد فرامرز را زنده بر دار کرد
(همان، ب (۹۹)
اما در نمونه لکی فرامرز مرده به دار آویخته و تیرباران میشود جا کرد و لاشه پهلوان کار در دم غلامان کیشاشان و دار فرمان دا لاشش بکیشون و دار کردان آویزان و قاواخ دار
ابوالوفایی ۱۳۸۸ ۳۷ ب ۱-۲)
برگردان فرمان داد لاشه فرامرز را به دار بکشند غلامان بلافاصله او را به دار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و
کشیدند.
به دار کشیدن مرده دو ویژگی را در دو طرف نزاع به تصویر میکشد کشد ۱ ترس و
حقارت ظالم . شجاعت و قدرت مظلوم که هر دو مورد در منظومه لکی نمود بیشتری دارد.
۵-۴-۴ در منظومه لکی بهمن سپاه فرامرز را محاصره میکند و راه آب و نان را بر
آنها میبندد؛ اما در شاهنامه به چنین موردی اشاره نشده است. این هم موردی است
که با عقاید مذهبی مردم آمیخته شده و ماجرای عاشورا را به داستان بهمن و فرامرز
پیوند داده است.
بی نان و بی آو، نین هاوال پرس
ای پروردگار تو و فریاد رس
مگر نان قحط بی و سر کارتان
ابوالوفایی، ۱۳۸۸ : ۱۶ ب (۲)
یا قیمت دارو نان و شارتان
(همان، ۱۷ ب (۶)
برگردان بی نان و بی آب مانده ایم و کسی احوالی از ما نمی پرسد. ای پروردگار تو به فریادمان برس مگر بر سر شما نان قحط شده است و یا نان در شهر شما چیزی
قیمتی است؟!
۵-۴-۵ در شاهنامه باد مخالف نیروی فرامرز و سپاهش را میگیرد؛ ولی در نمونه لکی
این مورد وجود ندارد. به روز چهارم یکی باد خاست تو گفتی که با روز شب گشت راست به سوی فرامرز برگشت باد جهاندار گشت از دم باد شاد همی شد پس گرد با تیغ تیز برآورد از آن انجمن رستخيز
فردوسی، ۱۳۸۶ ۵/ ۴۷۸ ب (۸۷-۸۹) ۵-۴-۶ منظومه لكی ترس بهمن و سپاهش را از فرامرز و آذربرزین همه جا به تصویر می کشد؛ اما در شاهنامه به ترس بهمن اشاره نشده است؛ فقط در یک مورد آن هم پس
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
قبر گبری
علی آشرف درویشیان
کتاب صوتی
🔸قبر گبری
علی اشرف درویشیان
۱۹ دقیقه
توضیح : جغرافیای داستان گیلان غرب است .
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
🔸قبر گبری
علی اشرف درویشیان
۱۹ دقیقه
توضیح : جغرافیای داستان گیلان غرب است .
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
#نیایشگاه_آناهیتا
کنگاور (کنگه-ور) کرمانشاه - ایران
کَنـــگَوَر پژوهشی تطبيقی در شناخت کنگور و کنگدژ
✍آرش اکبری مفاخر
✍یرایش و نگارش : هادی نورملکی
قسمت اول
۲۰-۲-۱۴۰۳
#نیایشگاه_آناهیتا
کنگور Kanga-var (کنگاور) يکی از شهرهای باستانی ايران است. پيشينهی اين شهر به دوران اشکانی میرسد و شهرت آن بهخاطر وجود کاخ کنگورـ معبد آناهيتاـ است. واژی کنگور که برای نامگذاری اين شهر و کاخ به کار برده شده، در ساختار واژگانی، ريشهشناسی، دستوری و معنايی با واژهی کنگدژ برابر و در حقيقت همان واژه است.
کنگدژ سه ساختار آسمانی، اسطورهای و زمينی دارد. اين کاخ آرمانی و اهورايی نخست به دست سياوش بر سر ديوان در آسمان ساخته شده، سپس در ساختار اسطورهای خود به دست کيخسرو به زمين آورده میشود و در پايان، انسان به کنگدژ آسمانی و اسطورهای خود رنگ حقيقت میبخشد و آن را با نام کنگور در زمين میسازد؛ بنابراين کاخ کنگور میتواند نمونهی ساختار زمينیِ کنگدژ آسمانی و اسطورهای باشد.
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
کنگاور (کنگه-ور) کرمانشاه - ایران
کَنـــگَوَر پژوهشی تطبيقی در شناخت کنگور و کنگدژ
✍آرش اکبری مفاخر
✍یرایش و نگارش : هادی نورملکی
قسمت اول
۲۰-۲-۱۴۰۳
#نیایشگاه_آناهیتا
کنگور Kanga-var (کنگاور) يکی از شهرهای باستانی ايران است. پيشينهی اين شهر به دوران اشکانی میرسد و شهرت آن بهخاطر وجود کاخ کنگورـ معبد آناهيتاـ است. واژی کنگور که برای نامگذاری اين شهر و کاخ به کار برده شده، در ساختار واژگانی، ريشهشناسی، دستوری و معنايی با واژهی کنگدژ برابر و در حقيقت همان واژه است.
کنگدژ سه ساختار آسمانی، اسطورهای و زمينی دارد. اين کاخ آرمانی و اهورايی نخست به دست سياوش بر سر ديوان در آسمان ساخته شده، سپس در ساختار اسطورهای خود به دست کيخسرو به زمين آورده میشود و در پايان، انسان به کنگدژ آسمانی و اسطورهای خود رنگ حقيقت میبخشد و آن را با نام کنگور در زمين میسازد؛ بنابراين کاخ کنگور میتواند نمونهی ساختار زمينیِ کنگدژ آسمانی و اسطورهای باشد.
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
زاگرس در گذر زمان🌏⛰🌲🦋
#نیایشگاه_آناهیتا کنگاور (کنگه-ور) کرمانشاه - ایران کَنـــگَوَر پژوهشی تطبيقی در شناخت کنگور و کنگدژ ✍آرش اکبری مفاخر ✍یرایش و نگارش : هادی نورملکی قسمت اول ۲۰-۲-۱۴۰۳ #نیایشگاه_آناهیتا کنگور Kanga-var (کنگاور) يکی از شهرهای باستانی ايران است. پيشينهی اين…
#نیایشگاه_آناهیتا
کنگاور (کنگه-ور) کرمانشاه - ایران
کَنـــگَوَر پژوهشی تطبيقی در شناخت کنگور و کنگدژ
✍آرش اکبری مفاخر
✍یرایش و نگارش : هادی نورملکی
قسمت دوم
۲۰-۲-۱۴۰۳
واژگان کلیدی کنگور، کنگاور ،کنکوبر ،کنگ کنگ دژ آرمان شهر
۱ - مقدمه
کنگاور یکی از شهرهای باستانی Kanga-var/ Kanga-war کنگور ایران است که امروزه در میانه ی راه کرمانشاه همدان و بر سر راه تاریخی
هگمتانه تیسفون قرار گرفته است. همجواری با رشته کوه های زاگرس میانی دشتهای حاصل خیز بارندگی های مناسب و سفره های آب زیرزمینی باعث شده است تا کنگور در برپایی و دوام
تمدن های این منطقه کار کردی ویژه داشته باشد. شهرت این شهر به خاطر کاخ باشکوه کنگور است که امروزه با نام معبد آناهیتا شناخته می شود. این کاخ برای پرستش آناهیتا فرشته ی آبها، ساخته شده است و پیشینه ی این ساخت و ساز به دوران اشکانی میرسد این کاخ با معماری باشکوه خود بر پشته ی سنگی ساخته شده که طول آن ۲۲۰ متر و عرض آن ۲۱۰ متر است. دیوار گرداگرد آن با ضخامت ۱۸/۵ متر با نمای سنگ چینی شگفتی فراهم آمده و بر فراز دیوار این بنا ردیفی از ستونهای سنگی برپا بوده است. ورودی کاخ
پلکان دو طرفه ای همانند ورودی کاخ آپادانا است. (۱)
کنگور از دیدگاه واژگانی و ساختار اسطوره ای یادآور کنگ دژ شهر اهورایی سیاوش است. این مقاله به بررسی و شناخت تطبیقی کنگور و کنگ دژ می پردازد و تلاش آن پاسخ به دو پرسش زیر است:
۱- کنگور و کنگ دژ از دیدگاه واژه شناسی چه پیوندی با هم دارند؟ ۲- آیا ساختار کاخ کنگور با ساختار کنگ دژ پیوندی دارد؟
۲ واژه شناسی تاریخی
ایزیدرو خارا کسی (۲) تاریخ نگار جهانگرد و جغرافی دان یونانی، نخستین کسی است که در سال ۳۷م در کتاب خود Parthian Station از این شهر بانام ( Concobar(= Konkobar), (Charax )19146) یاد کرده است.
نام این شهر در منابع موجود پیش از اسلام از جمله اوستا، سنگ نوشته های هخامنشی و متون پهلوی نیامده است. اما در سنگ نوشته ی بیستون به نام دو شهر
اشاره شده است که به شکلی یادآور کنگور است نام شهری در پارس : Kuganaka (DB2.9(
)Kent 1953: 180(نام شهری در ماد : Kunduru (DB2.65)
در منابع عربی و فارسی پس از اسلام از این شهر نام برده شده است: ابن خردادبه م. ۳۰۰ در کتاب المسالك و الممالک (ابن خردادبه
۱۳۷۰ (۲۰) ابن فقیه در کتاب البلدان نوشته شده در ۰۲۹۰ ابن الفقيه، ۱۹۸۸: ۵۳ ۲۳۳/ ۱۳۴۹ (۳۴ (۸۹) ابن رسته زنده در سال ۲۹۰ در کتاب اعلاق النفيسه ( ابن - رسته، ۱۸۹۲ ۱۶۶ / ۱۳۶۵ (۱۶۹) ابن حوقل .م. ۳۵۰ در کتاب صوره الارض (ابن - حوقل بی تا ۳۰۶ ، ۱۳۴۵ (۱۰۵) و همچنین اصطخری م. ۳۴۶ ه. در کتاب مسالک و ممالک الاصطخری ۱۹۲۷ : ۱۱۵/ ۱۳۶۸ (۱۶۲ (۱۶۴) از این شهر با نام
قصر اللصوص» یاد کرده اند.
محمد جریر طبری م. ۳۱۰ه در کتاب تاریخ طبری، تاریخ الرسل و
الملوک برای نخستین بار از این شهر با نوشتار «کنکور» Kenkevar (الطبری،
۱۹۶۴: ۵، ۲۶۴۸ همو ۱۹۷۰ : ۴، ۱۴۷ و همچنین بلعمی، م. ۳۸۰ ه. در کتاب
تاریخنامه ی طبری به پیروی از وی از این شهر با نوشتار «کنگور» (۵) (بلعمی،
۱۳۷۳، ۱، ۵۱۸) یاد کرده است.
- ياقوت حموی م. ۶۲۱ه در کتاب معجم البلدان ( ياقوت، ۱۹۰۶: ۶، ۲۸۶)
قزوینی م. ۶۸۲ه در کتاب آثار البلاد و اخبار العباد القزوینی، ۱۹۶۰: ۴۴۸/ ۱۳۶۶
۲۱۶)، دمشقی .م. ۷۲۷ه در کتاب نخبه الدهر في عجائب البر و
البحر (دمشقی، ۱۹۸۸: ۲۴۸ / ۱۳۵۷ (۳۱۳) ابوالفداء م. ۷۳۲ه در کتاب تقویم
البلدان ابو الفداء، (۱۳۴۹ (۴۸۱، فیروز آبادی در کتاب قاموس
المحيط (الفيروز آبادی (۱۹۸۳ (۲ (۱۲۹) با نوشتار کنکور Kenkevar و
Kenkavar از این شهر یاد کرده اند. حمد الله مستوفی .م. ۷۵۰ ه. در کتاب نزهه
القلوب (مستوفی ۱۳۳۶ ، ۱۲۹ / ۱۳۶۲: ۱۰۸ ، ۱۶۵ (۱۷۱) با نوشتار کنگور از این
شهر نام برده است.
اختلاف «ک» و «گ» در نوشتارها از آنجا ناشی میشود که در سده های نخستین اسلامی به ویژه در نوشته های عربی تنها صورت نوشتاری «ک» وجود داشته است و حروف «ک» و «گ» را یکسان مینوشته اند اشتباه در خوانش کنگ به صورت گنگ در نسخه های شاهنامه 735 : 1965 ,Wolff و چاپ مسکو ۱۳۷۴: ۳/ ۱۰۵ - ۱۰۷) و نیز کنگور به صورت کنکور از اینجا ناشی می گردد؛ بنابر این با توجه به موازین نسخه شناسی نویسش و خوانش کنگ در واژه های کنگ دژ (خالقی، ۱۳۷۰ ۲ (۱۶۰۱/۳۰۸ و کنگور درست است. امروزه در میان مردم این
.رایج است Kanga-Var Kanga-War شهر تلفظ های
۳- ریشه شناسی
به نظر نگارنده واژه ی کنگور از دو بخش تشکیل شده است:
Kanga+Var/War
Kanga شکل دیگری از واژه ی اوستایی Kangha (Bartholomae, 1962: (437) است. این واژه نام سرزمین بلند و مقدسی است که پهلوانان در فراز آن از آناهیتا برای پیروزی خود یاری می طلبند (۶) این واژه دو بار در اوستا به کار رفته
است
Upa dvarem xshathrô-sukem apanôtemem kanghaya
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
کنگاور (کنگه-ور) کرمانشاه - ایران
کَنـــگَوَر پژوهشی تطبيقی در شناخت کنگور و کنگدژ
✍آرش اکبری مفاخر
✍یرایش و نگارش : هادی نورملکی
قسمت دوم
۲۰-۲-۱۴۰۳
واژگان کلیدی کنگور، کنگاور ،کنکوبر ،کنگ کنگ دژ آرمان شهر
۱ - مقدمه
کنگاور یکی از شهرهای باستانی Kanga-var/ Kanga-war کنگور ایران است که امروزه در میانه ی راه کرمانشاه همدان و بر سر راه تاریخی
هگمتانه تیسفون قرار گرفته است. همجواری با رشته کوه های زاگرس میانی دشتهای حاصل خیز بارندگی های مناسب و سفره های آب زیرزمینی باعث شده است تا کنگور در برپایی و دوام
تمدن های این منطقه کار کردی ویژه داشته باشد. شهرت این شهر به خاطر کاخ باشکوه کنگور است که امروزه با نام معبد آناهیتا شناخته می شود. این کاخ برای پرستش آناهیتا فرشته ی آبها، ساخته شده است و پیشینه ی این ساخت و ساز به دوران اشکانی میرسد این کاخ با معماری باشکوه خود بر پشته ی سنگی ساخته شده که طول آن ۲۲۰ متر و عرض آن ۲۱۰ متر است. دیوار گرداگرد آن با ضخامت ۱۸/۵ متر با نمای سنگ چینی شگفتی فراهم آمده و بر فراز دیوار این بنا ردیفی از ستونهای سنگی برپا بوده است. ورودی کاخ
پلکان دو طرفه ای همانند ورودی کاخ آپادانا است. (۱)
کنگور از دیدگاه واژگانی و ساختار اسطوره ای یادآور کنگ دژ شهر اهورایی سیاوش است. این مقاله به بررسی و شناخت تطبیقی کنگور و کنگ دژ می پردازد و تلاش آن پاسخ به دو پرسش زیر است:
۱- کنگور و کنگ دژ از دیدگاه واژه شناسی چه پیوندی با هم دارند؟ ۲- آیا ساختار کاخ کنگور با ساختار کنگ دژ پیوندی دارد؟
۲ واژه شناسی تاریخی
ایزیدرو خارا کسی (۲) تاریخ نگار جهانگرد و جغرافی دان یونانی، نخستین کسی است که در سال ۳۷م در کتاب خود Parthian Station از این شهر بانام ( Concobar(= Konkobar), (Charax )19146) یاد کرده است.
نام این شهر در منابع موجود پیش از اسلام از جمله اوستا، سنگ نوشته های هخامنشی و متون پهلوی نیامده است. اما در سنگ نوشته ی بیستون به نام دو شهر
اشاره شده است که به شکلی یادآور کنگور است نام شهری در پارس : Kuganaka (DB2.9(
)Kent 1953: 180(نام شهری در ماد : Kunduru (DB2.65)
در منابع عربی و فارسی پس از اسلام از این شهر نام برده شده است: ابن خردادبه م. ۳۰۰ در کتاب المسالك و الممالک (ابن خردادبه
۱۳۷۰ (۲۰) ابن فقیه در کتاب البلدان نوشته شده در ۰۲۹۰ ابن الفقيه، ۱۹۸۸: ۵۳ ۲۳۳/ ۱۳۴۹ (۳۴ (۸۹) ابن رسته زنده در سال ۲۹۰ در کتاب اعلاق النفيسه ( ابن - رسته، ۱۸۹۲ ۱۶۶ / ۱۳۶۵ (۱۶۹) ابن حوقل .م. ۳۵۰ در کتاب صوره الارض (ابن - حوقل بی تا ۳۰۶ ، ۱۳۴۵ (۱۰۵) و همچنین اصطخری م. ۳۴۶ ه. در کتاب مسالک و ممالک الاصطخری ۱۹۲۷ : ۱۱۵/ ۱۳۶۸ (۱۶۲ (۱۶۴) از این شهر با نام
قصر اللصوص» یاد کرده اند.
محمد جریر طبری م. ۳۱۰ه در کتاب تاریخ طبری، تاریخ الرسل و
الملوک برای نخستین بار از این شهر با نوشتار «کنکور» Kenkevar (الطبری،
۱۹۶۴: ۵، ۲۶۴۸ همو ۱۹۷۰ : ۴، ۱۴۷ و همچنین بلعمی، م. ۳۸۰ ه. در کتاب
تاریخنامه ی طبری به پیروی از وی از این شهر با نوشتار «کنگور» (۵) (بلعمی،
۱۳۷۳، ۱، ۵۱۸) یاد کرده است.
- ياقوت حموی م. ۶۲۱ه در کتاب معجم البلدان ( ياقوت، ۱۹۰۶: ۶، ۲۸۶)
قزوینی م. ۶۸۲ه در کتاب آثار البلاد و اخبار العباد القزوینی، ۱۹۶۰: ۴۴۸/ ۱۳۶۶
۲۱۶)، دمشقی .م. ۷۲۷ه در کتاب نخبه الدهر في عجائب البر و
البحر (دمشقی، ۱۹۸۸: ۲۴۸ / ۱۳۵۷ (۳۱۳) ابوالفداء م. ۷۳۲ه در کتاب تقویم
البلدان ابو الفداء، (۱۳۴۹ (۴۸۱، فیروز آبادی در کتاب قاموس
المحيط (الفيروز آبادی (۱۹۸۳ (۲ (۱۲۹) با نوشتار کنکور Kenkevar و
Kenkavar از این شهر یاد کرده اند. حمد الله مستوفی .م. ۷۵۰ ه. در کتاب نزهه
القلوب (مستوفی ۱۳۳۶ ، ۱۲۹ / ۱۳۶۲: ۱۰۸ ، ۱۶۵ (۱۷۱) با نوشتار کنگور از این
شهر نام برده است.
اختلاف «ک» و «گ» در نوشتارها از آنجا ناشی میشود که در سده های نخستین اسلامی به ویژه در نوشته های عربی تنها صورت نوشتاری «ک» وجود داشته است و حروف «ک» و «گ» را یکسان مینوشته اند اشتباه در خوانش کنگ به صورت گنگ در نسخه های شاهنامه 735 : 1965 ,Wolff و چاپ مسکو ۱۳۷۴: ۳/ ۱۰۵ - ۱۰۷) و نیز کنگور به صورت کنکور از اینجا ناشی می گردد؛ بنابر این با توجه به موازین نسخه شناسی نویسش و خوانش کنگ در واژه های کنگ دژ (خالقی، ۱۳۷۰ ۲ (۱۶۰۱/۳۰۸ و کنگور درست است. امروزه در میان مردم این
.رایج است Kanga-Var Kanga-War شهر تلفظ های
۳- ریشه شناسی
به نظر نگارنده واژه ی کنگور از دو بخش تشکیل شده است:
Kanga+Var/War
Kanga شکل دیگری از واژه ی اوستایی Kangha (Bartholomae, 1962: (437) است. این واژه نام سرزمین بلند و مقدسی است که پهلوانان در فراز آن از آناهیتا برای پیروزی خود یاری می طلبند (۶) این واژه دو بار در اوستا به کار رفته
است
Upa dvarem xshathrô-sukem apanôtemem kanghaya
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
زاگرس در گذر زمان🌏⛰🌲🦋
بگرو معرفی نامه از روستا سید ناصرالدین شهرستان دهلران منبع کتاب سیمای تاریخی و اجتماعی روستای سید ناصرالدین مولف: سید محمد حسین موسوی چاپ: اول سال ۱۳۹۱ انتشارات زانا ✍ویرایش و نگارش : هادی نورملکی قسمت پنجم ۱۷-۲-۱۴۰۳ ص۲۳ پسوند «صید» هم روی آنها گذاشته…
بگرو
معرفی نامه از روستا سید ناصرالدین شهرستان دهلران
منبع کتاب سیمای تاریخی و اجتماعی روستای سید ناصرالدین
مولف: سید محمد حسین موسوی
چاپ: اول سال ۱۳۹۱
انتشارات زانا
✍ویرایش و نگارش : هادی نورملکی
قسمت پنجم
۲۰- ۲-۱۴۰۳
ص۲۴
هر چند روز یکی از بزها یا گوسفندان کم میشود. یکی از دام داران متوجه می شوند چوپان ها کمین میگیرد و نزدیکی های غروب پلنگی را میبیند که از لانه ی خود از کوه سر میدان بیرون می آید آن شخص پلنگ را میکشد و پوست و سر آن را به روستا می آورد. اهالی تعریف میکردند که پلنگ دیگری هم در آن حوالی دیده اند. این نوع پلنگ ها فقط شبها از کمینگاه خود خارج میشوند؛ و کسی آنها را در روز ندیده است. در کوه سر میدان هم تعدادی خرس مشاهده شده است گراز وحشی در این کوه زیاد دیده می شود.
مشخصات خاک
خاک زمینهای زراعی روستا از جنس رس است و در محلهای مختلف رنگ آن فرق می کند؛ در دامنه ی تپه ها رنگ آن متمایل به قرمز سوخته و دارای چسبندگی است. این نوع خاک برای کشت گندم و جو دیم مناسب است. در بعضی مناطق که کشت متوالی انجام
می شود، چسبندگی خاک آن کم شده است که در سال نیاز به کود دارد.
در ناحیه ی شمال شرقی روستا در قسمت وسیعی قطعاتی تخته سنگ، یا در اصطلاح
محلی تله سنگ روی خاک را پوشانده که کار را برای کشاورزان سخت کرده است. در مناطقی هم خاک نسبتاً شنی است و برای انواع کشت مناسب است ولی به علت جمعیت کم و کمبود وسایل کشاورزی، بیشتر این مناطق بکر است و مورد استفاده ی بهینه قرار نمی گیرد.
فصل دوم
اوضاع تاریخی و باستانی
سابقه ی تاریخی و ایلی روستا
در همین فصل در قسمت باستان شناسی منطقه در مورد زندگی باستانی مردم این دیار در قبل از اسلام تا آنجا که لازم بوده توضیح داده شده است. لازم است که اضافه کنم که خرابه های شهر مهم و تاریخی سرگر در هفت کیلومتری غرب روستا و نیز قلعه ی نظامی «بگرو» در چهار کیلومتری شمال غرب روستا و در سه کیلومتری شمال شرقی( سرگر) بیانگر زندگی پر افتخار مردم باستانی این دیار بوده است. این دو منطقه ی باستانی به طور حتم در آن زمان با هم مرتبط و از شهرها و مناطق اصلی و مهم سلسله ی ساسانیان در سر راه بين النهرین بوده اند که چگونگی زوال و فروپاشی آنها بر ما معلوم نیست. امید است که
دانشمندان باستان شناس این حلقه ی مفقوده تاریخی را شناسایی نمایند. اکنون بهتر است تاریخ معاصر منطقه و ارتباط و هم بستگی مردم با خود و دیگر ایلات و طوایف بپرداریم.
روستای سید ناصرالدین هم اکنون در زیر مجموعه ی ایل بزرگ «شوهان» قرار دارد. ایل شوهان خود از نه تیره تشکیل یافته که سادات سید ناصرالدین بزرگ ترین تیره ی آن محسوب می شوند و عبارت اند از: ۱- سید ناصرالدین -۲- صفر لکی، ۳- کلیوند، ۴- فلک،
۵- قیطیل، ۶- شرف ۷- کاوری، ۸- بلیچ، ۹- کرهر.
برای این کار مناسب می دید. بنده آنها را به آرامش دعوت کردم و چند دقیقه ای جوان ها را نصیحت نمودم و تا اندازه ای خشم و غضب را از آنها دور کردم و عرض کردم: شما همیشه از آبادی آنها می گذرید و به مرکز بخش میروید شاید این شخص هم کاری داشته باشد.
همان طور که قبلا گفته شده سادات سید ناصر الدین در همه جای استان و کشور و حتی خارج از کشور پراکنده اند و تعدادی از آنها هم در شهرستان آبدانان سکونت دارند. اسکان این افراد در شهرستان آبدانان در زمان رضاشاه بوده است. در آن زمان که رضاخان سردار سپه بوده و هنوز به پادشاهی نرسیده بود، جهت سرکوب مردم لرستان لشکر کشید و
با زور و قلدری و اعدامهای دسته جمعی لرهای آن مناطق را سرکوب و آرام کرد. تعدادی از خانهای لرستان که عقب نشینی کرده بودند و به نزدیکی آبدانان رسیده بودند و قصد داشتند آنجا را تصرف کنند و سکونت اختیار نمایند؛ چون آبدانان دارای زمینهای مرغوب بود و
نیز خود شهر در میان کوه بزرگ کبیر کوه محصور بود و منطقه ای استراتژیک به شمار می آمد. آبدانان مثل امروز در آن زمان از توابع پشتکوه بود؛ به ناچار بزرگان پشتکوه جلسه ای تشکیل دادند و تصمیم گرفتند که از هر روستا چندین خانوار به آبدانان گسیل نمایند و در آنجا نیرویی به وجود بیاورند که مانع هجوم لرها به آبدانان شوند و در این کار هم موفق شدند. تعدادی خانوار از روستای سید ناصرالدین هم به جمع آنها پیوست و این افراد در
این دیار ماندگار شدند وهم اکنون تعدادشان خیلی بیشتر شده است وبه نام سادات سید
ناصر الدین معروف هستند و مردم برای آنها احترام خاصی قائل اند.
باستان شناسی منطقه
روستای سید ناصرالدین باتوجه به قرارگرفتن در امتداد شهرهای تاریخی دهلران دزفول شوش و اهواز، گذشته ی باستانی پر رونقی داشته است وجودتپه های باستانی این روستا
نمایانگر گذشته پر رونق آن بوده است.
مناطق مختلف این روستا دارای تمدنی بالاتر از آنچه اکنون هست بوده اند، ولی متأسفانه در هیچ کجای منطقه کاوشی علمی صورت نگرفته است
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
معرفی نامه از روستا سید ناصرالدین شهرستان دهلران
منبع کتاب سیمای تاریخی و اجتماعی روستای سید ناصرالدین
مولف: سید محمد حسین موسوی
چاپ: اول سال ۱۳۹۱
انتشارات زانا
✍ویرایش و نگارش : هادی نورملکی
قسمت پنجم
۲۰- ۲-۱۴۰۳
ص۲۴
هر چند روز یکی از بزها یا گوسفندان کم میشود. یکی از دام داران متوجه می شوند چوپان ها کمین میگیرد و نزدیکی های غروب پلنگی را میبیند که از لانه ی خود از کوه سر میدان بیرون می آید آن شخص پلنگ را میکشد و پوست و سر آن را به روستا می آورد. اهالی تعریف میکردند که پلنگ دیگری هم در آن حوالی دیده اند. این نوع پلنگ ها فقط شبها از کمینگاه خود خارج میشوند؛ و کسی آنها را در روز ندیده است. در کوه سر میدان هم تعدادی خرس مشاهده شده است گراز وحشی در این کوه زیاد دیده می شود.
مشخصات خاک
خاک زمینهای زراعی روستا از جنس رس است و در محلهای مختلف رنگ آن فرق می کند؛ در دامنه ی تپه ها رنگ آن متمایل به قرمز سوخته و دارای چسبندگی است. این نوع خاک برای کشت گندم و جو دیم مناسب است. در بعضی مناطق که کشت متوالی انجام
می شود، چسبندگی خاک آن کم شده است که در سال نیاز به کود دارد.
در ناحیه ی شمال شرقی روستا در قسمت وسیعی قطعاتی تخته سنگ، یا در اصطلاح
محلی تله سنگ روی خاک را پوشانده که کار را برای کشاورزان سخت کرده است. در مناطقی هم خاک نسبتاً شنی است و برای انواع کشت مناسب است ولی به علت جمعیت کم و کمبود وسایل کشاورزی، بیشتر این مناطق بکر است و مورد استفاده ی بهینه قرار نمی گیرد.
فصل دوم
اوضاع تاریخی و باستانی
سابقه ی تاریخی و ایلی روستا
در همین فصل در قسمت باستان شناسی منطقه در مورد زندگی باستانی مردم این دیار در قبل از اسلام تا آنجا که لازم بوده توضیح داده شده است. لازم است که اضافه کنم که خرابه های شهر مهم و تاریخی سرگر در هفت کیلومتری غرب روستا و نیز قلعه ی نظامی «بگرو» در چهار کیلومتری شمال غرب روستا و در سه کیلومتری شمال شرقی( سرگر) بیانگر زندگی پر افتخار مردم باستانی این دیار بوده است. این دو منطقه ی باستانی به طور حتم در آن زمان با هم مرتبط و از شهرها و مناطق اصلی و مهم سلسله ی ساسانیان در سر راه بين النهرین بوده اند که چگونگی زوال و فروپاشی آنها بر ما معلوم نیست. امید است که
دانشمندان باستان شناس این حلقه ی مفقوده تاریخی را شناسایی نمایند. اکنون بهتر است تاریخ معاصر منطقه و ارتباط و هم بستگی مردم با خود و دیگر ایلات و طوایف بپرداریم.
روستای سید ناصرالدین هم اکنون در زیر مجموعه ی ایل بزرگ «شوهان» قرار دارد. ایل شوهان خود از نه تیره تشکیل یافته که سادات سید ناصرالدین بزرگ ترین تیره ی آن محسوب می شوند و عبارت اند از: ۱- سید ناصرالدین -۲- صفر لکی، ۳- کلیوند، ۴- فلک،
۵- قیطیل، ۶- شرف ۷- کاوری، ۸- بلیچ، ۹- کرهر.
برای این کار مناسب می دید. بنده آنها را به آرامش دعوت کردم و چند دقیقه ای جوان ها را نصیحت نمودم و تا اندازه ای خشم و غضب را از آنها دور کردم و عرض کردم: شما همیشه از آبادی آنها می گذرید و به مرکز بخش میروید شاید این شخص هم کاری داشته باشد.
همان طور که قبلا گفته شده سادات سید ناصر الدین در همه جای استان و کشور و حتی خارج از کشور پراکنده اند و تعدادی از آنها هم در شهرستان آبدانان سکونت دارند. اسکان این افراد در شهرستان آبدانان در زمان رضاشاه بوده است. در آن زمان که رضاخان سردار سپه بوده و هنوز به پادشاهی نرسیده بود، جهت سرکوب مردم لرستان لشکر کشید و
با زور و قلدری و اعدامهای دسته جمعی لرهای آن مناطق را سرکوب و آرام کرد. تعدادی از خانهای لرستان که عقب نشینی کرده بودند و به نزدیکی آبدانان رسیده بودند و قصد داشتند آنجا را تصرف کنند و سکونت اختیار نمایند؛ چون آبدانان دارای زمینهای مرغوب بود و
نیز خود شهر در میان کوه بزرگ کبیر کوه محصور بود و منطقه ای استراتژیک به شمار می آمد. آبدانان مثل امروز در آن زمان از توابع پشتکوه بود؛ به ناچار بزرگان پشتکوه جلسه ای تشکیل دادند و تصمیم گرفتند که از هر روستا چندین خانوار به آبدانان گسیل نمایند و در آنجا نیرویی به وجود بیاورند که مانع هجوم لرها به آبدانان شوند و در این کار هم موفق شدند. تعدادی خانوار از روستای سید ناصرالدین هم به جمع آنها پیوست و این افراد در
این دیار ماندگار شدند وهم اکنون تعدادشان خیلی بیشتر شده است وبه نام سادات سید
ناصر الدین معروف هستند و مردم برای آنها احترام خاصی قائل اند.
باستان شناسی منطقه
روستای سید ناصرالدین باتوجه به قرارگرفتن در امتداد شهرهای تاریخی دهلران دزفول شوش و اهواز، گذشته ی باستانی پر رونقی داشته است وجودتپه های باستانی این روستا
نمایانگر گذشته پر رونق آن بوده است.
مناطق مختلف این روستا دارای تمدنی بالاتر از آنچه اکنون هست بوده اند، ولی متأسفانه در هیچ کجای منطقه کاوشی علمی صورت نگرفته است
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌨️*حال هوای آبشار سمیرم بعد از بارش بر*ف
🌨شهر سمیرم استان اصفهان
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
🌨شهر سمیرم استان اصفهان
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
زاگرس در گذر زمان🌏⛰🌲🦋
#نیایشگاه_آناهیتا کنگاور (کنگه-ور) کرمانشاه - ایران کَنـــگَوَر پژوهشی تطبيقی در شناخت کنگور و کنگدژ ✍آرش اکبری مفاخر ✍یرایش و نگارش : هادی نورملکی قسمت دوم ۲۰-۲-۱۴۰۳ واژگان کلیدی کنگور، کنگاور ،کنکوبر ،کنگ کنگ دژ آرمان شهر ۱ - مقدمه کنگاور یکی از شهرهای…
#نیایشگاه_آناهیتا
کنگاور (کنگه-ور) کرمانشاه - ایران
کَنـــگَوَر پژوهشی تطبيقی در شناخت کنگور و کنگدژ
✍آرش اکبری مفاخر
✍یرایش و نگارش : هادی نورملکی
قسمت سوم
۲۱-۲-۱۴۰۳
xshathrô
suke
berezañtaya ashavanaya, upa dvarem
apanôtemem kanghaya berezañtaya ashavanaya satem aspanăm
arshnăm hazangrem gavām baêvare anumayanam. (Geldner,
1890: yt. 5. 54, 57)
Zand-Dinkard: 7;1,38/ 91512( در متون پهلوی Kang 32,12 Akasih: بندهش ص ۱۳۸؛ روایت پهلوی بخش ۴۹ ۱-۴ ص ۶۴؛ مینوی
خرد: پرسش ۶۱ زند بهمن یسن بخش ۷ بند ۲۰ ، وزیدگی های زاد سپرم بخش ۳۵، بند (۱۳) نام در اهورایی سیاوش است (نک قسمت دوم مقاله و همچنین
در شاهنامه نیز کاربردهایی دارد نام کوهی (خالقی، ۱۳۷۳: ۵/ ۱۹۸/ ۴۳۵)
هر آنگه که فرمان دهم کوه کنگ چو دریا کنند ای پسر بی درنگ
و همچنین نام سرزمینی خالقی (۱۳۷۱ ۴/ ۲۲۴/ ۲۲۹۵، ۲۳۲۳) و زایدر شوم تازنان تا به کنگ درنگی نه والا بود مرد سنگ و مهمتر از همه نام در سیاوش در توران زمین خالقی، ۱۳۷۰: ۲/ ۳۰۸
(۱۶۰۱
که چون کنگ در در جهان جای نیست کنون شارستان زان نشان جای نیست
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
کنگاور (کنگه-ور) کرمانشاه - ایران
کَنـــگَوَر پژوهشی تطبيقی در شناخت کنگور و کنگدژ
✍آرش اکبری مفاخر
✍یرایش و نگارش : هادی نورملکی
قسمت سوم
۲۱-۲-۱۴۰۳
xshathrô
suke
berezañtaya ashavanaya, upa dvarem
apanôtemem kanghaya berezañtaya ashavanaya satem aspanăm
arshnăm hazangrem gavām baêvare anumayanam. (Geldner,
1890: yt. 5. 54, 57)
Zand-Dinkard: 7;1,38/ 91512( در متون پهلوی Kang 32,12 Akasih: بندهش ص ۱۳۸؛ روایت پهلوی بخش ۴۹ ۱-۴ ص ۶۴؛ مینوی
خرد: پرسش ۶۱ زند بهمن یسن بخش ۷ بند ۲۰ ، وزیدگی های زاد سپرم بخش ۳۵، بند (۱۳) نام در اهورایی سیاوش است (نک قسمت دوم مقاله و همچنین
در شاهنامه نیز کاربردهایی دارد نام کوهی (خالقی، ۱۳۷۳: ۵/ ۱۹۸/ ۴۳۵)
هر آنگه که فرمان دهم کوه کنگ چو دریا کنند ای پسر بی درنگ
و همچنین نام سرزمینی خالقی (۱۳۷۱ ۴/ ۲۲۴/ ۲۲۹۵، ۲۳۲۳) و زایدر شوم تازنان تا به کنگ درنگی نه والا بود مرد سنگ و مهمتر از همه نام در سیاوش در توران زمین خالقی، ۱۳۷۰: ۲/ ۳۰۸
(۱۶۰۱
که چون کنگ در در جهان جای نیست کنون شارستان زان نشان جای نیست
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
زاگرس در گذر زمان🌏⛰🌲🦋
#نیایشگاه_آناهیتا کنگاور (کنگه-ور) کرمانشاه - ایران کَنـــگَوَر پژوهشی تطبيقی در شناخت کنگور و کنگدژ ✍آرش اکبری مفاخر ✍یرایش و نگارش : هادی نورملکی قسمت سوم ۲۱-۲-۱۴۰۳ xshathrô suke berezañtaya ashavanaya, upa dvarem apanôtemem kanghaya berezañtaya ashavanaya…
#نیایشگاه_آناهیتا
کنگاور (کنگه-ور) کرمانشاه - ایران
کَنـــگَوَر پژوهشی تطبيقی در شناخت کنگور و کنگدژ
✍آرش اکبری مفاخر
✍یرایش و نگارش : هادی نورملکی
قسمت چهارم
۲۱-۲-۱۴۰۳
بخش دوم کنگور نیز واژه ای اوستایی است: Var ((Bartholomae, 1962: 1363)
این واژه به معنای در و قلعه میباشد.
Âat tem varem kerenava (Geldner, 1890: V. 2. 25)
این «ور» نام پناهگاه بزرگی است که جمشید به دستور اهورامزدا آن را می سازد تا مردمان و جانوران در برابر زمستان سخت و کشنده ای که پدید خواهد آمد در
آن پناه گیرند. شرح این مکان در فرگرد دوم وندیداد آمده است. اما کاربرد این واژه بیشتر در زبان پهلوی است که همراه با اسم دیگری به کار
می رود
Var i Yam-kart Var i Tacikan Var i Vahramavand
(Nyberg, 1974: 203).
البته مکنزی واژه را با W آوانگاری کرده است:
War (Mackenzie, 1971: 87)
با توجه به آنچه آمد میتوان گفت کنگور در اصل به صورت زیر بوده است:
Var i Kangha
که در اثر دگرگونی ساختارهای زبانی کسره ی اضافه حذف شده و به حالت ترکیب اضافی مقلوب در آمده است. به مرور زمان در اثر تحول واجی h حذف
شده و تلفظ ساده تری به خود پذیرفته و به صورت زیر درآمده است:
Kanga-var/Kanga-war
با توجه به آنچه آمد به این دریافت میرسیم که کنگور در ساختار واژگانی ریشه شناسی، دستوری و معنایی برابر است با واژه ی کنگ دژ و در حقیقت همان
واژه ی کنگ دژ است.
کنگور (۸) و کنگ دژ
آرمان شهر (۹) یکی از خواسته های دیرین بشری است که همیشه در ناخود آگاه انسان وجود داشته است. انسان در راه دستیابی به خواسته ی خود، پیوسته در تلاش و تکاپو بوده در اساطیر و اندیشه های خود آن را ساخته و در آن به زندگی 6 پرداخته است. کهن ترین نمونه ی این آرمان شهر که زرتشت در گاهان ۴۸، بند ۸) Humbach, 1959: :1401994(»از آن نام می برد کشور نیک اهورایی (85) است. این کشور آرمانی پیش نمونه ی آرمان شهر در ادبیات ایرانی است. برای آرمان شهر در اندیشه ی ایرانی میتوان سه ساختار آسمانی اسطوره ای و
زمینی قایل شد.
١ - ٤- نمونه ی آسمانی
وجود شهرهای آسمانی یکی از بنیادهای اساطیری ملتهاست (بهار، ۱۳۷۵ ۲۶۴) یکی از این نمونه ها کاخ آسمانی ایندره (مهابهارات: ۱، ۲۱۳) است. این کاخ آرمانی و آرمان شهر آسمانی که به ایندره تعلق دارد، به حالت روان و گردان در آسمان ساخته شده است و ایندره میتواند آن را هر جا که بخواهد ببرد. در این کاخ ناتوانی درماندگی ترس و بیماری وجود ندارد در میانه ی این کاخ که با معماری باشکوه، خانه ها بوستانها و آبگیرهایش آدمی را شگفت زده می کند
تخت بزرگی نهاده اند که ایندره بر آن می نشیند.
نمونه ی آسمانی این آرمان شهر در نوشته های پهلوی کنگ دژ، کاخ اهورایی
سیاوش است که در کتابهای بندهش : ص 32,12/۱۳۸ :Zand-Akasih و روایت پهلوی بخش ۴۹ ۴۱ ص ۶۴ به این ساخت و ساز آسمانی اشاره شده است
سیاوش کنگ دژ را بساخت» (تفضلی، ۱۳۷۹، ۴۶).
کنگ دژ را گوید که دارای دست و پای افراشته درفش همیشه گردان بر سر دیوان بود (بهار ۱۳۸۰ (۱۳۸). « درباره ی سیاوش کاووسان پیداست که
ورجاوندی او چنان بود که به فره ی کیان کنگ دژ را با دست خویش و نیروی هرمزد و امشاسپندان بر سر دیوان بساخت و اداره کرد کنگ در جهان را به فرمان سیاوش همی
کرد و تا آن گاه که کیخسرو آمد متحرک بود میرفخرایی، ۱۳۶۷ ۶۴)
٢-٤- نمونه ی اسطوره ای
آرمان شهرهای آسمانی در اندیشه ی انسانی در مکانهای اسطوره ای ساخته میشوند. یکی از این نمونه ها آرمان شهر مهر یشتها مهریشت ۴۴-۵۱) است. کاخ مهر به پهنای زمین در این جهان مادی برپا شده است، خانه ای درخشان و گسترده، که دارای پناهگاه های بسیار است نیاز شب تاریکی، باد سرد، باد گرم
بیماری آلودگی در آن راه ندارد.
اهورا مزدا کاخ مهر را بر فراز البرز و درخشان بنا کرده است. این کاخ چون آرامگاهی است که امشاسپندان و خورشید آن را با خوشنودی و اندیشه ی نیک
ساخته اند تا مهر بتواند از فراز آن بر سراسر جهان بنگرد. نمونه ی دیگر و ر جمکرد وندیداد (۲ (۲۲-۴۲) است. در دوران پادشاهی جمشید جهان آباد و به دور از هر گونه سختی است. جمشید به وسیله ی اهورا مزدا از هجوم اهریمن آگاه می شود به خواسته ی اهورا وری می سازد تا بتواند در آن از آفریدگان اهورایی نگهداری کند این ور ساختمانی چهارگوش است. آبها در آن جاری است مرغزارها همیشه سبز و خرمند و نکاستنی خانه های این ور بلند و باشکوه است و درون آنها به گونه ای روشن است که پرتوافشانی می کنند. جمشید بهترین و نیکوترین گیاهان چهارپایان و انسانها را در آن گرد می آورد. در آنجا سرما گرما بیماری و مرگ وجود ندارد و اهریمن و آفریده های اهریمنی به آن راه نمی یابند. مردمان این ور دارنده ی نیکوترین زندگانی هستند. در اساطیر هند (مهابهارت ۱؛۲۱۴) نیز جمشید دارای یک کاخ آرمانی است.
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
کنگاور (کنگه-ور) کرمانشاه - ایران
کَنـــگَوَر پژوهشی تطبيقی در شناخت کنگور و کنگدژ
✍آرش اکبری مفاخر
✍یرایش و نگارش : هادی نورملکی
قسمت چهارم
۲۱-۲-۱۴۰۳
بخش دوم کنگور نیز واژه ای اوستایی است: Var ((Bartholomae, 1962: 1363)
این واژه به معنای در و قلعه میباشد.
Âat tem varem kerenava (Geldner, 1890: V. 2. 25)
این «ور» نام پناهگاه بزرگی است که جمشید به دستور اهورامزدا آن را می سازد تا مردمان و جانوران در برابر زمستان سخت و کشنده ای که پدید خواهد آمد در
آن پناه گیرند. شرح این مکان در فرگرد دوم وندیداد آمده است. اما کاربرد این واژه بیشتر در زبان پهلوی است که همراه با اسم دیگری به کار
می رود
Var i Yam-kart Var i Tacikan Var i Vahramavand
(Nyberg, 1974: 203).
البته مکنزی واژه را با W آوانگاری کرده است:
War (Mackenzie, 1971: 87)
با توجه به آنچه آمد میتوان گفت کنگور در اصل به صورت زیر بوده است:
Var i Kangha
که در اثر دگرگونی ساختارهای زبانی کسره ی اضافه حذف شده و به حالت ترکیب اضافی مقلوب در آمده است. به مرور زمان در اثر تحول واجی h حذف
شده و تلفظ ساده تری به خود پذیرفته و به صورت زیر درآمده است:
Kanga-var/Kanga-war
با توجه به آنچه آمد به این دریافت میرسیم که کنگور در ساختار واژگانی ریشه شناسی، دستوری و معنایی برابر است با واژه ی کنگ دژ و در حقیقت همان
واژه ی کنگ دژ است.
کنگور (۸) و کنگ دژ
آرمان شهر (۹) یکی از خواسته های دیرین بشری است که همیشه در ناخود آگاه انسان وجود داشته است. انسان در راه دستیابی به خواسته ی خود، پیوسته در تلاش و تکاپو بوده در اساطیر و اندیشه های خود آن را ساخته و در آن به زندگی 6 پرداخته است. کهن ترین نمونه ی این آرمان شهر که زرتشت در گاهان ۴۸، بند ۸) Humbach, 1959: :1401994(»از آن نام می برد کشور نیک اهورایی (85) است. این کشور آرمانی پیش نمونه ی آرمان شهر در ادبیات ایرانی است. برای آرمان شهر در اندیشه ی ایرانی میتوان سه ساختار آسمانی اسطوره ای و
زمینی قایل شد.
١ - ٤- نمونه ی آسمانی
وجود شهرهای آسمانی یکی از بنیادهای اساطیری ملتهاست (بهار، ۱۳۷۵ ۲۶۴) یکی از این نمونه ها کاخ آسمانی ایندره (مهابهارات: ۱، ۲۱۳) است. این کاخ آرمانی و آرمان شهر آسمانی که به ایندره تعلق دارد، به حالت روان و گردان در آسمان ساخته شده است و ایندره میتواند آن را هر جا که بخواهد ببرد. در این کاخ ناتوانی درماندگی ترس و بیماری وجود ندارد در میانه ی این کاخ که با معماری باشکوه، خانه ها بوستانها و آبگیرهایش آدمی را شگفت زده می کند
تخت بزرگی نهاده اند که ایندره بر آن می نشیند.
نمونه ی آسمانی این آرمان شهر در نوشته های پهلوی کنگ دژ، کاخ اهورایی
سیاوش است که در کتابهای بندهش : ص 32,12/۱۳۸ :Zand-Akasih و روایت پهلوی بخش ۴۹ ۴۱ ص ۶۴ به این ساخت و ساز آسمانی اشاره شده است
سیاوش کنگ دژ را بساخت» (تفضلی، ۱۳۷۹، ۴۶).
کنگ دژ را گوید که دارای دست و پای افراشته درفش همیشه گردان بر سر دیوان بود (بهار ۱۳۸۰ (۱۳۸). « درباره ی سیاوش کاووسان پیداست که
ورجاوندی او چنان بود که به فره ی کیان کنگ دژ را با دست خویش و نیروی هرمزد و امشاسپندان بر سر دیوان بساخت و اداره کرد کنگ در جهان را به فرمان سیاوش همی
کرد و تا آن گاه که کیخسرو آمد متحرک بود میرفخرایی، ۱۳۶۷ ۶۴)
٢-٤- نمونه ی اسطوره ای
آرمان شهرهای آسمانی در اندیشه ی انسانی در مکانهای اسطوره ای ساخته میشوند. یکی از این نمونه ها آرمان شهر مهر یشتها مهریشت ۴۴-۵۱) است. کاخ مهر به پهنای زمین در این جهان مادی برپا شده است، خانه ای درخشان و گسترده، که دارای پناهگاه های بسیار است نیاز شب تاریکی، باد سرد، باد گرم
بیماری آلودگی در آن راه ندارد.
اهورا مزدا کاخ مهر را بر فراز البرز و درخشان بنا کرده است. این کاخ چون آرامگاهی است که امشاسپندان و خورشید آن را با خوشنودی و اندیشه ی نیک
ساخته اند تا مهر بتواند از فراز آن بر سراسر جهان بنگرد. نمونه ی دیگر و ر جمکرد وندیداد (۲ (۲۲-۴۲) است. در دوران پادشاهی جمشید جهان آباد و به دور از هر گونه سختی است. جمشید به وسیله ی اهورا مزدا از هجوم اهریمن آگاه می شود به خواسته ی اهورا وری می سازد تا بتواند در آن از آفریدگان اهورایی نگهداری کند این ور ساختمانی چهارگوش است. آبها در آن جاری است مرغزارها همیشه سبز و خرمند و نکاستنی خانه های این ور بلند و باشکوه است و درون آنها به گونه ای روشن است که پرتوافشانی می کنند. جمشید بهترین و نیکوترین گیاهان چهارپایان و انسانها را در آن گرد می آورد. در آنجا سرما گرما بیماری و مرگ وجود ندارد و اهریمن و آفریده های اهریمنی به آن راه نمی یابند. مردمان این ور دارنده ی نیکوترین زندگانی هستند. در اساطیر هند (مهابهارت ۱؛۲۱۴) نیز جمشید دارای یک کاخ آرمانی است.
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
زاگرس در گذر زمان🌏⛰🌲🦋
باد ابرها رابرد (شرح زندگی کرمی لرستانی " یاغی - فلاحی ) نویسنده : مسعود یوسفی ✍ویرایش و نگارش : هادی نورملکی چاپ اول سال ۱۳۸۱ انتشارات افلاک ص۹ ۱۵-۲-۱۴۰۳ فرهنگی و هنری - ادبی قرار گرفته است. از نگاهی دیگر بعضی از «شخصیت ها و زندگی آنها در هاله ای از ابهام…
باد ابرها رابرد
(شرح زندگی
کرمی لرستانی " یاغی - فلاحی )
نویسنده : مسعود یوسفی
✍ویرایش و نگارش : هادی نورملکی
چاپ اول
سال ۱۳۸۱
انتشارات افلاک
ص۹
۲۱-۲-۱۴۰۲
انسانی که بر اثر ظلمبیداد ماموران دستگاه شاهی قلدر به تنگ آمده و با خاطره زخمی کهن که تازه مانده است تفنگ بر میدارد و خواب به چشم امنیه ها
حرام می کند . از روزی که کرمی به کوه زد تا سیزده سال بعد که افسانه او به پایان رسید ماموران و امنیه های پهلوی در حسرت دست یافتن به
کرمی آرام و قرار نداشتند. رژیم پهلوی با اعزام ماموران و دسته ها و ستونهای نظامی عزم خویش راسخ نموده بود تا به داستان کرمی پایان دهد. کرمی تبدیل به شخصیتی نامیرا و افسانه ای شده بود که کوه به کوه و ده به ده ظاهر میشد و بعد تا ماموران به خودمی آمدند ناپدید میشد و این چنین بود که او را خواهر زاده خدا»
لقب داده بودند.
کرمی بر خلاف ذهنیت مخرب رژیم پهلوی و یاوه بافان و
دریوزگانش که می کوشیدند تا کرمی یاغی به تنگ آمده از رژیم را تا حد یک سارق تنزل دهند اما این ذهنیت مخرب در وجدان توده ها واپس زده میشود و جدان توده ها در نهایت ، قضاوت خود را بدون پذیرفتن هیچ توصیه و یا شایعه ای در بستر تاریخ اعمال می کند و البته تاریخ بی رحم تر از آن است تا در این بستر به نفع یا
زبان کسی حرکت کند.
هر چند شایعه سازان آنچنان فضا را در راستای اهداف خویش
هدایت میکنند و ممکن است مردم مدتها در قضاوت خویش دچار
شتباه شوند اما همانطور که گفته شد تاریخ به کسی ارفاق نمی کند
گیرم چند صباحی مسیر را منحرف کنند و حقیقت را مخدوش نمایند.
مردم از «کرمی» به نیکوئی یاد میکنند و حتی او را تکیه گاه خویش دانسته و درد و گلایه و شکایت خویش از روزگار ستمگر را
نزد او می برده اند .
این چنین است که کرمی این عیار جوانمرد و غیور سلحشور حوصله بیداد سر سپردگان ظالم از یکسو و ماموران و امنیه ها را از سوی دیگر ندارد و در مقابل تمامیت رژیمی غیر مردمی یک تنه
می ایستد و بعدها حلقه کوچکی از یارانش او را همراهی میکنند. او در تمام دوران یاغیگری اش به روایت دوست و دشمن آنچنان شریف و غیور بود که کوچکترین بی حرمتی را تاب نمی آورد و کسانی که حتی در گفتار ، حریم و حرمت و کرامت انسانی و
نوامیس مردم را رعایت نمی کردند به سلابه می کشاند .
او با جانی بیتاب و در جدالی نابرابر با رژیم وقت پا در رکاب کرد و در صخره صخره زاگرس چنگ در انداخت و با استقامتی که از درختان بلوط زادگاهش به یادگار برده بود بر خواب دقیانوسی
دیجوریان چنان شبیخون زد که هنوز مادران و پدران کهنسال نام او رابه شعر زمزمه می کنند. «شیر» آهنکوه مردی که در روزگار
عسرت و سکوت شانه به شانه سپید کوه پایداری ورزید و گاه نیز
همچون پلنگی زخمی در سینه کش نفس گیر گرین آرام نداشت. یلخی مردی خسته اما مغرور ، ستره پوشی که از تنگ پیچ تمام گردنه ها و سینه کش بلند صخره های کبیر کوه گذشت و روبروی تمام اشکفتها طنین شلیک تفنگش پیچید . و هنوز ، نبض زمین ، درانعکاس گامهایش می تپد.
کرمی از دو نظر شباهت ویژه ای با دکتر هوشنگ اعظمی
پزشک عاصی و شورشگر لک دارد اولین وجه مشترک آن دو عصیان در مقابل جور حکومتی خود کامه بود و دیگری سرنوشت تنهایی آنها که بی گور و نشان مانده اند هر چند نام آنها بر تارک تاریخ لرستان می درخشد.
واقعیت تاریخی قهرمانی چون کرمی با توجه به اطلاعات غلطی
که شایعه سازان در جهت مخدوش کردن چهره اش نمودند باعث شده بود تا پایان عمر رژیم پهلوی ، سیمای حقیقی این قهرمان جسور در محاق فرو برود اما با پیروزی انقلاب ۵۷ و زوال حاکمیت پهلوی و به ویژه آن بخش شایعه سازی که سر در توبره حاکمیت ظالم کرده بودهدتادحدودی بازسازی شد.
آنچه موجب عصیان مردی در کسوت کرمی می شود یاس و سرخوردگی اجتماعی او بوده است. زخم خورده ای که دیگران هم به او پناه میبرند تا آنجا که او در بسیاری مواقع تبدیل به قانون شده و رسیدگی میکرد و متجاوزان به حریم و حرمت مردم را به سزای رفتارشان می رساند. نقل این
روایت را در متن میخوانید .
سیاق قهرمانانی چون کرمی سیاق قهرمانانی فردیت یافته است . قهرمانی که از ماموران دولتی و حاکمیت موجود قطع امید کرده تبدیل به فاعلی فردی شده که میخواهد خود دست به اجرای قانون بزند و انتقام خویش بستاند اما از آنجا که حرکتهایی این چنین معمولا خود جوشاند و فاقد طرحهای آرمانی و ایدئولوژیکی و تشکیلاتی منسجم هستند و برای مبارزات اصولی و خود آگاهانه ملی برنامه ای ندارند از این رو مجبور به تحمل شکست از سوی قدرتهای برتر می شوند.
با این حال مبارزه کرمی میتواند الگوی مناسبی
برای قصصه نویسان ، رمان نویسان و نویسندگان به ویژه نویسندگان لرستانی قرار بگیرد چرا که واقعیت داستان قهرمانی چون کرمی از جهت مقابله با رژیم پهلوی بسیار شبیه به
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
(شرح زندگی
کرمی لرستانی " یاغی - فلاحی )
نویسنده : مسعود یوسفی
✍ویرایش و نگارش : هادی نورملکی
چاپ اول
سال ۱۳۸۱
انتشارات افلاک
ص۹
۲۱-۲-۱۴۰۲
انسانی که بر اثر ظلمبیداد ماموران دستگاه شاهی قلدر به تنگ آمده و با خاطره زخمی کهن که تازه مانده است تفنگ بر میدارد و خواب به چشم امنیه ها
حرام می کند . از روزی که کرمی به کوه زد تا سیزده سال بعد که افسانه او به پایان رسید ماموران و امنیه های پهلوی در حسرت دست یافتن به
کرمی آرام و قرار نداشتند. رژیم پهلوی با اعزام ماموران و دسته ها و ستونهای نظامی عزم خویش راسخ نموده بود تا به داستان کرمی پایان دهد. کرمی تبدیل به شخصیتی نامیرا و افسانه ای شده بود که کوه به کوه و ده به ده ظاهر میشد و بعد تا ماموران به خودمی آمدند ناپدید میشد و این چنین بود که او را خواهر زاده خدا»
لقب داده بودند.
کرمی بر خلاف ذهنیت مخرب رژیم پهلوی و یاوه بافان و
دریوزگانش که می کوشیدند تا کرمی یاغی به تنگ آمده از رژیم را تا حد یک سارق تنزل دهند اما این ذهنیت مخرب در وجدان توده ها واپس زده میشود و جدان توده ها در نهایت ، قضاوت خود را بدون پذیرفتن هیچ توصیه و یا شایعه ای در بستر تاریخ اعمال می کند و البته تاریخ بی رحم تر از آن است تا در این بستر به نفع یا
زبان کسی حرکت کند.
هر چند شایعه سازان آنچنان فضا را در راستای اهداف خویش
هدایت میکنند و ممکن است مردم مدتها در قضاوت خویش دچار
شتباه شوند اما همانطور که گفته شد تاریخ به کسی ارفاق نمی کند
گیرم چند صباحی مسیر را منحرف کنند و حقیقت را مخدوش نمایند.
مردم از «کرمی» به نیکوئی یاد میکنند و حتی او را تکیه گاه خویش دانسته و درد و گلایه و شکایت خویش از روزگار ستمگر را
نزد او می برده اند .
این چنین است که کرمی این عیار جوانمرد و غیور سلحشور حوصله بیداد سر سپردگان ظالم از یکسو و ماموران و امنیه ها را از سوی دیگر ندارد و در مقابل تمامیت رژیمی غیر مردمی یک تنه
می ایستد و بعدها حلقه کوچکی از یارانش او را همراهی میکنند. او در تمام دوران یاغیگری اش به روایت دوست و دشمن آنچنان شریف و غیور بود که کوچکترین بی حرمتی را تاب نمی آورد و کسانی که حتی در گفتار ، حریم و حرمت و کرامت انسانی و
نوامیس مردم را رعایت نمی کردند به سلابه می کشاند .
او با جانی بیتاب و در جدالی نابرابر با رژیم وقت پا در رکاب کرد و در صخره صخره زاگرس چنگ در انداخت و با استقامتی که از درختان بلوط زادگاهش به یادگار برده بود بر خواب دقیانوسی
دیجوریان چنان شبیخون زد که هنوز مادران و پدران کهنسال نام او رابه شعر زمزمه می کنند. «شیر» آهنکوه مردی که در روزگار
عسرت و سکوت شانه به شانه سپید کوه پایداری ورزید و گاه نیز
همچون پلنگی زخمی در سینه کش نفس گیر گرین آرام نداشت. یلخی مردی خسته اما مغرور ، ستره پوشی که از تنگ پیچ تمام گردنه ها و سینه کش بلند صخره های کبیر کوه گذشت و روبروی تمام اشکفتها طنین شلیک تفنگش پیچید . و هنوز ، نبض زمین ، درانعکاس گامهایش می تپد.
کرمی از دو نظر شباهت ویژه ای با دکتر هوشنگ اعظمی
پزشک عاصی و شورشگر لک دارد اولین وجه مشترک آن دو عصیان در مقابل جور حکومتی خود کامه بود و دیگری سرنوشت تنهایی آنها که بی گور و نشان مانده اند هر چند نام آنها بر تارک تاریخ لرستان می درخشد.
واقعیت تاریخی قهرمانی چون کرمی با توجه به اطلاعات غلطی
که شایعه سازان در جهت مخدوش کردن چهره اش نمودند باعث شده بود تا پایان عمر رژیم پهلوی ، سیمای حقیقی این قهرمان جسور در محاق فرو برود اما با پیروزی انقلاب ۵۷ و زوال حاکمیت پهلوی و به ویژه آن بخش شایعه سازی که سر در توبره حاکمیت ظالم کرده بودهدتادحدودی بازسازی شد.
آنچه موجب عصیان مردی در کسوت کرمی می شود یاس و سرخوردگی اجتماعی او بوده است. زخم خورده ای که دیگران هم به او پناه میبرند تا آنجا که او در بسیاری مواقع تبدیل به قانون شده و رسیدگی میکرد و متجاوزان به حریم و حرمت مردم را به سزای رفتارشان می رساند. نقل این
روایت را در متن میخوانید .
سیاق قهرمانانی چون کرمی سیاق قهرمانانی فردیت یافته است . قهرمانی که از ماموران دولتی و حاکمیت موجود قطع امید کرده تبدیل به فاعلی فردی شده که میخواهد خود دست به اجرای قانون بزند و انتقام خویش بستاند اما از آنجا که حرکتهایی این چنین معمولا خود جوشاند و فاقد طرحهای آرمانی و ایدئولوژیکی و تشکیلاتی منسجم هستند و برای مبارزات اصولی و خود آگاهانه ملی برنامه ای ندارند از این رو مجبور به تحمل شکست از سوی قدرتهای برتر می شوند.
با این حال مبارزه کرمی میتواند الگوی مناسبی
برای قصصه نویسان ، رمان نویسان و نویسندگان به ویژه نویسندگان لرستانی قرار بگیرد چرا که واقعیت داستان قهرمانی چون کرمی از جهت مقابله با رژیم پهلوی بسیار شبیه به
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
زاگرس در گذر زمان🌏⛰🌲🦋
🔹زندگینامه سنجـرخان وزیری 👈 بخش ۱۳ من اگر پیشنهاد او را قبول کردم به اتکای ادعای مایی خان بود و گرنه من چنین حقی نداشتم. باور نمی کردم یک کوە عظیم ادعا چنان سَبُک و آسان میدان را واگذار کند! من مایی خان را پیروز میدان دیدم که قبول کردم. حالا هم تا فرصت باقیست…
🔹زندگینامه سنجرخان وزیری
👈 بخش ۱٤
پیر ویس اسب خود را به بوته گیاهی بَست و بر فراز صخرەای دستش را زیر سر خود قرار داد و به امید بازگشت آنها خوابید. تفنگچی های پیر ویس خود را از بیراهە به محل صخرەها رساندند و قبل از رسیدن سنجرخان و جَیران خانم در مقابل آب رودخانه به کَمین نشستند. صخرەها به مانند قندیل از دلِ خاک سر به در آوردە بودند و کوتاهی و بلندی و تنوع رنگ در آنها طوری بود که صدها آدم را با البسه گوناگون در خود اِستتار می کرد و تا فاصله چند متری ابداََ قابل تشخیص نبودند. آب رودخانه، هم سَیال بود و هم عمیق و به خوبی موجب کُندی حرکت مسافران می شد و فرصت لازم را برای سو قصد کنندگان فراهم می کرد.
سنجرخان و جیران خانم آرام و بی خیال به آب رودخانه نزدیک شدند و به آرامی به آب زدند و به کندی شروع به حرکت کردند. از سویی دیگر مایی خان در پی سواران آمدە بود و در محلی دِنج که صدای احتمالی حیوانات در غُرش آب رودخانه گُم شود، با تجمع اسبهای تفنگچیان مواجه شد که در شکاف یک درۀ سنگی و بی حفاظ بسته شدە بودند. خیلی آرام و بی سر و صدا از اسب خود پیادە شد و آن را بست و سایر اسبها را باز کرد و به جانب دشت راند و از صخرەها بالا رفت.
وقتی سنجرخان به وسط رودخانه رسید و در تیر رَس تفنگچی ها قرار گرفت، لولەی تفنگها از شِکاف صخرەها به جانب سنجرخان سر به در آوردند.
تفنگچی ها داشتند نشانه گیری می کردند که مایی خان عَین اَجل مُعلّق بر سر آنها نازل شد و از پشت سر نهیب زد: به ارواح خاکِ مادرم، دست به ماشه ببرید مغزتان را متلاشی می کنم و توی شکاف همین صخرەها دفنتان خواهم کرد.
یکی از تفنگچی ها که با او سابقه دوستی داشت، می دانست وقتی به ارواح خاک مادرش قسم بخورد، آنچه گفته به انجام می رساند، به سایرین گوش زد کرد آرام باشند و بدانند گزاف نمی گوید. سپس رو به مایی خان کرد و گفت: تو که رفته بودی؟
مایی خان گفت: پشیمان شدم و برگشتم، عیبی دارد؟
مرد گفت: نه.
اما امر امیر امان الله خان است و اگر تَخطّی کنیم، مجازات می شویم و تو باید جوابگو باشی!
مایی خان گفت: تفنگها را زمین بگذارید و کنار بکشید، من خودم جوابگو خواهم بود. با اشارەی آن مرد همه تفنگها را زمین گذاشتند و از آن فاصله گرفتند. مایی خان فوراََ پایین پرید و هر هفت هشت قبضه تفنگ را به دوش کشید و با دیدن تفنگ دسته کوتاە پیر ویس خوشحال شد و گفت: خودش کجاست؟
مرد جواب داد: او بخاطر قَولش نیامد و در همان محل ماند.
مایی خان خندید و گفت: بخاطر قولش نیامد یا مرگ خوبه ولی برای دوستان؟
مرد گفت: امان الله خان ازت نمی گذرە مایی خان! این کار را نکن!
✍ عباس کمندی
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
👈 بخش ۱٤
پیر ویس اسب خود را به بوته گیاهی بَست و بر فراز صخرەای دستش را زیر سر خود قرار داد و به امید بازگشت آنها خوابید. تفنگچی های پیر ویس خود را از بیراهە به محل صخرەها رساندند و قبل از رسیدن سنجرخان و جَیران خانم در مقابل آب رودخانه به کَمین نشستند. صخرەها به مانند قندیل از دلِ خاک سر به در آوردە بودند و کوتاهی و بلندی و تنوع رنگ در آنها طوری بود که صدها آدم را با البسه گوناگون در خود اِستتار می کرد و تا فاصله چند متری ابداََ قابل تشخیص نبودند. آب رودخانه، هم سَیال بود و هم عمیق و به خوبی موجب کُندی حرکت مسافران می شد و فرصت لازم را برای سو قصد کنندگان فراهم می کرد.
سنجرخان و جیران خانم آرام و بی خیال به آب رودخانه نزدیک شدند و به آرامی به آب زدند و به کندی شروع به حرکت کردند. از سویی دیگر مایی خان در پی سواران آمدە بود و در محلی دِنج که صدای احتمالی حیوانات در غُرش آب رودخانه گُم شود، با تجمع اسبهای تفنگچیان مواجه شد که در شکاف یک درۀ سنگی و بی حفاظ بسته شدە بودند. خیلی آرام و بی سر و صدا از اسب خود پیادە شد و آن را بست و سایر اسبها را باز کرد و به جانب دشت راند و از صخرەها بالا رفت.
وقتی سنجرخان به وسط رودخانه رسید و در تیر رَس تفنگچی ها قرار گرفت، لولەی تفنگها از شِکاف صخرەها به جانب سنجرخان سر به در آوردند.
تفنگچی ها داشتند نشانه گیری می کردند که مایی خان عَین اَجل مُعلّق بر سر آنها نازل شد و از پشت سر نهیب زد: به ارواح خاکِ مادرم، دست به ماشه ببرید مغزتان را متلاشی می کنم و توی شکاف همین صخرەها دفنتان خواهم کرد.
یکی از تفنگچی ها که با او سابقه دوستی داشت، می دانست وقتی به ارواح خاک مادرش قسم بخورد، آنچه گفته به انجام می رساند، به سایرین گوش زد کرد آرام باشند و بدانند گزاف نمی گوید. سپس رو به مایی خان کرد و گفت: تو که رفته بودی؟
مایی خان گفت: پشیمان شدم و برگشتم، عیبی دارد؟
مرد گفت: نه.
اما امر امیر امان الله خان است و اگر تَخطّی کنیم، مجازات می شویم و تو باید جوابگو باشی!
مایی خان گفت: تفنگها را زمین بگذارید و کنار بکشید، من خودم جوابگو خواهم بود. با اشارەی آن مرد همه تفنگها را زمین گذاشتند و از آن فاصله گرفتند. مایی خان فوراََ پایین پرید و هر هفت هشت قبضه تفنگ را به دوش کشید و با دیدن تفنگ دسته کوتاە پیر ویس خوشحال شد و گفت: خودش کجاست؟
مرد جواب داد: او بخاطر قَولش نیامد و در همان محل ماند.
مایی خان خندید و گفت: بخاطر قولش نیامد یا مرگ خوبه ولی برای دوستان؟
مرد گفت: امان الله خان ازت نمی گذرە مایی خان! این کار را نکن!
✍ عباس کمندی
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
زاگرس در گذر زمان🌏⛰🌲🦋
مقایسه ماجرای بهمن در شاهنامه فردوسی و بهمن و فرامرز لکی علی نوری بهنوش رحیمی هرسینی قسمت هفتم ۲۰-۲-۱۴۰۳ ۵-۳-۱ شباهت در مضامین و وصف مجالس بزم و میادین رزم مضامین و حتی شیوه مضمون پردازی منظومه لکی در بسیاری از موارد، متأثر از شاهنامه است و مجالس بزم و میدانهای…
مقایسه ماجرای بهمن در شاهنامه فردوسی و بهمن و فرامرز لکی
علی نوری
بهنوش رحیمی هرسینی
قسمت هشتم
۲۱-۲-۱۴۰۳
از کشتن فرامرز پشوتن بهمن را از نفرین رودابه می ترساند
پشوتن از رودابه پر درد شد
وزان شیون او رخش زرد شد
. به بهمن چنین گفت کای شاه
چو بر نیمه آسمان ماه نو
به شبگیر از این مرز لشکر بران
این کار دشوار گشت و گران
(همان، ۴۸۲/۵ ب (۱۲۸-۱۳۰)
۵-۴-۷ در نمونه لكى لاشه فرامرز سه شبانه روز به حالت ایستاده و تکیه زده بر تخت سنگی قرار گرفته است و هیچ یک از سپاهیان بهمن جرئت نزدیک شدن به آن را ندارند؛
اما در شاهنامه چنین نیست
سه شو و سه روز ببر بی اندیش
کس جرئت نکرد پا بند ی و پیش ....
ناگاه کلاغی نازل بی ژ سر
اما نیشت تفرق نوه ی شیر نر
ونیش منقار دیدنش بر هاورد
لاشش کفت نخاک بهمن ماتش برد
(ابوالوفایی ۱۳۸۸ (۳/۳۶-۹)
برگردان سه شبانه روز ببر نترس سرپا بود و کسی جرئت نکرد پا پیش بگذارد ...... ناگهان کلاغی از بالا نازل شد و بر فرق نوه سام نشست و با منقار چشمش را درآورد
لاشه اش بر خاک افتاد و بهمن حیرت زده شد.
#زاگرس_در_گذر_زمان https://t.me/httphistoryzagros
علی نوری
بهنوش رحیمی هرسینی
قسمت هشتم
۲۱-۲-۱۴۰۳
از کشتن فرامرز پشوتن بهمن را از نفرین رودابه می ترساند
پشوتن از رودابه پر درد شد
وزان شیون او رخش زرد شد
. به بهمن چنین گفت کای شاه
چو بر نیمه آسمان ماه نو
به شبگیر از این مرز لشکر بران
این کار دشوار گشت و گران
(همان، ۴۸۲/۵ ب (۱۲۸-۱۳۰)
۵-۴-۷ در نمونه لكى لاشه فرامرز سه شبانه روز به حالت ایستاده و تکیه زده بر تخت سنگی قرار گرفته است و هیچ یک از سپاهیان بهمن جرئت نزدیک شدن به آن را ندارند؛
اما در شاهنامه چنین نیست
سه شو و سه روز ببر بی اندیش
کس جرئت نکرد پا بند ی و پیش ....
ناگاه کلاغی نازل بی ژ سر
اما نیشت تفرق نوه ی شیر نر
ونیش منقار دیدنش بر هاورد
لاشش کفت نخاک بهمن ماتش برد
(ابوالوفایی ۱۳۸۸ (۳/۳۶-۹)
برگردان سه شبانه روز ببر نترس سرپا بود و کسی جرئت نکرد پا پیش بگذارد ...... ناگهان کلاغی از بالا نازل شد و بر فرق نوه سام نشست و با منقار چشمش را درآورد
لاشه اش بر خاک افتاد و بهمن حیرت زده شد.
#زاگرس_در_گذر_زمان https://t.me/httphistoryzagros
غار آزادخان محلات
غار آزادخان در ۱۰ کیلومتری شمال غرب محلات در شمال روستای سنجهباشی قرار گرفته است. در کف این غار آب گوارا و فراوانی وجود دارد که در اثر بارندگی که از سقف این غار میچکد، جمع شده است. این غار بهعنوان یکی از مکان های دیدنی محلات، موردتوجه گردشگران و طبیعتدوستان قرار دارد.
#مرکزی
#غار_آزادخان_محلات
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
غار آزادخان در ۱۰ کیلومتری شمال غرب محلات در شمال روستای سنجهباشی قرار گرفته است. در کف این غار آب گوارا و فراوانی وجود دارد که در اثر بارندگی که از سقف این غار میچکد، جمع شده است. این غار بهعنوان یکی از مکان های دیدنی محلات، موردتوجه گردشگران و طبیعتدوستان قرار دارد.
#مرکزی
#غار_آزادخان_محلات
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
زاگرس در گذر زمان🌏⛰🌲🦋
مقایسه ماجرای بهمن در شاهنامه فردوسی و بهمن و فرامرز لکی علی نوری بهنوش رحیمی هرسینی قسمت هشتم ۲۱-۲-۱۴۰۳ از کشتن فرامرز پشوتن بهمن را از نفرین رودابه می ترساند پشوتن از رودابه پر درد شد وزان شیون او رخش زرد شد . به بهمن چنین گفت کای شاه چو بر نیمه آسمان ماه…
مقایسه ماجرای بهمن در شاهنامه فردوسی و بهمن و فرامرز لکی
علی نوری
بهنوش رحیمی هرسینی
قسمت نهم
۲۲-۲-۱۴۰۲
۵-۴-۸ در شاهنامه بهمن به زال نامه مینویسد و کین جویی خود را اعلام می دارد (فردوسی، ۱۳۸۶ ۴۷۴۵ ب ۳۶-۳۷؛ )اما در بهمن و فرامرز لکی بهمن به فرامرز نامه
می نویسد ابوالوفایی ۱۳۸۸ (۶)
۵-۴-۹ سپاهیان بهمن در شاهنامه مطیع محض امر اویند
چو بشنید گفتار بهمن سپاه
هر آنکس که بد شاه را نیک خواه
ز کار گذشته تو داناتری
به گیتی چنان کن که کام آیدت ...
ز مردان جنگی تو تواناتری
و گر زان سخن فر و نام آیدت فردوسی، ۱۳۸۶ ۴۷۳/۵ ب (۲۷-۳۰)
اما در منظومه لکی او را از هیبت فرامرز میترسانند و برحذر می دارند؛ ولی
در نهایت امر او را می پذیرند
سرداران یک یک آمان و گفتار
شاهنشا پور اسفندیار
وتا ن فرامرز هم یل نامدار
کس همتاش نین نروی کارزار
هرچی بفرمای ماریمن و بر
، ۸ ابوالوفایی ۱۳۸۸ ۳-۴ ب ۸-۲۲)
برگردان سربازان یک یک به گفتار آمدند و گفتند ای شاهنشاه و پسر اسفندیار! فرامرز یل نامداری است که همتا ندارد .... ؛ اما سرانجام مطیع فرمان تو هستیم.
۵-۴-۱۰ فرامرز در نمونه لکی برای ترساندن بهمن دلاورهای خود را در به دام انداختن برزو و نیز در جنگ با جادوگر و اژدها و دیو و ... به یاد او می آورد. حدود پنج صفحه از این منظومه به شرح این دلاوری ها پرداخته داخته شده است
من برزو گرتم و حلقه کمند سپردم و دس با بوم هنرمند چند طلسم سخت شکستم ژی ور سرهنگ جادوان من کردم بی سر ..... شای کابل زمین، ژ جاکه روسم هلاکش کردم و دلة پر خم ( ۲۲-۱۸)
برگردان؛ برزو پهلوان توران و پسر سهراب را من با حلقه کمند گرفتم و به دست پدر هنرمندم سپردم طلسم های سخت را شکستم و رئیس جادوگران را بی سر کردم.
شاه کابل را به انتقام قتل رستم با دلی پرغم هلاک کردم اما در شاهنامه اثری از این امر نیست بر این اساس و نیز با توجه به اختلافات دیگر این منظومه با داستان بهمن در شاهنامه اثر پذیری بهمن و فرامرز لکی از روایاتی چون برزونامه و همچنین هفت لشکر و منشأ اختلاف آن با روایات مورد استفاده حکیم توس موارری به دست می آید:
۵-۴-۱۱ در شاهنامه فقط اشاره کوتاهی به رفتن بهمن به گوراب گورگاه رستم و اجدادش شده است؛ اما در نمونه لکی به طور مفصل کفن پوشیدن و زیارت بهمن از دخمه ها و عتاب اجساد رستم توصیف شده است.
بهمن قبول کرد کلیمه جاماس
زیارت کردی دخمه و اخلاص
(همان، ۶۶ ب ۴)
جاماس وت و شاه وتم من صد جار
بی ادبانه نکره ای کار
جامه سفیدی بپوشن نور
سر و پا پتی زیارت بکر
(همان، ۶۷ ب ۷-۸)
برگردان: بهمن سخنان جاماسب را پذیرفت و دخمه را با اخلاص و فروتنی زیارت کرد. جاماسب به او گفت من صد بار به تو گفتم این کار را بی ادبانه انجام نده جامه ای
سفید بپوش و با سر و پای برهنه زیارت کن
۵-۴-۱۲ در شاهنامه بهمن با نصیحت پشوتن زال را آزاد میکند
چو بشنید شاه از پشوتن سخن
خروشی برآمد از پرده سرای
پشیمان شد از کرده های کهن
که ای پهلوانان با دادو رای
بسیچیدن بازگشتن کنید
مبادا که تاراج و کشتن کنید
فردوسی، ۱۳۸۶ ۴۸۱/۵ ب (۱۱۷-۱۱۹)
ولی در نمونه لکی بهمن بر اثر خوابی که میبیند و سپس بنابر تعبیر جاماسب این کار را انجام می دهد.
و قيض و كينه آه سردوه
بهمن سرنيا خاووش بردوه
دیش که پیدابی ،در دم سه نفر
سیاوش خسرو فریدون فر
ژ دست و گردن هم بچن و بهشت
روضه جنت بگیرون گلگشت و ..... فردوسی، ۱۳۸۶ ۴۸۱۵ ب ۱۱۷-۱۱۹)
برگردان بهمن از خشم و کینه آه سر میکشید سر بر بالین نهاد و خوابید. سه نفر در خواب او ظاهر شدند سیاوش کیخسرو و فریدون دست در گردن یکدیگر به
بهشت میرفتند تا در باغ بهشت تفریح کنند.
۵-۴-۱۳ در شاهنامه اشاره ای به انتقام فرامرز و آمدن آذر برزین نشده؛ ولی در منظومه
لکی، قصاص فرامرز به تفصیل توصیف شده است
۵-۴-۱۴ راوی بهمن و فرامرز ،لکی مرگ فرامرز را با مرگ مظلومانه سیاوش برابر می داند و گاه مظلومیت امام حسین (ع) را فرایاد می آورد؛ اما در شاهنامه چنین اشاراتی نرفته است :
بهمن بی دین چه کاری کردن
تو تنیا مندی شهیدت کردن
لب تشنه گشنه روی میدانم رو
دلیل ها و میدان رو دشمنانم
ابوالوفایی ۱۳۸۸ (۴۵ ب ۱-۲)
دو شیر جنگی خروشان خروش کو خون سیاوخش آوردن و جوش (همان، ۸۳ ب (۳)
برگردان بهمن بی دین کار بسیار بدی کرد.
تو تنها ماندی و شهیدت کردند.
تو را لب تشنه و خوار در میدان دشمنان کشتند. دو شیر جنگی میخروشیدند و خون سیاوش رابه جوش می آوردند.
۵-۴-۱۵- در منظومه لکی بارها نامردی و ترس بهمن توصیف و او روباه پیر خوانده
غیرت مردی، ایگل و گیرن
چوینکه بهمن شا جور رُوای پیرن
شده است؛ اما در شاهنامه به گونه ای احترام آمیز به شرح حال بهمن پرداخته شده است:
(همان، ۱۳ ب )
برگردان غیرت و مردانگی به کار میاید؛ زیرا بهمن شاه مثل روباهی پیر مکار است
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
علی نوری
بهنوش رحیمی هرسینی
قسمت نهم
۲۲-۲-۱۴۰۲
۵-۴-۸ در شاهنامه بهمن به زال نامه مینویسد و کین جویی خود را اعلام می دارد (فردوسی، ۱۳۸۶ ۴۷۴۵ ب ۳۶-۳۷؛ )اما در بهمن و فرامرز لکی بهمن به فرامرز نامه
می نویسد ابوالوفایی ۱۳۸۸ (۶)
۵-۴-۹ سپاهیان بهمن در شاهنامه مطیع محض امر اویند
چو بشنید گفتار بهمن سپاه
هر آنکس که بد شاه را نیک خواه
ز کار گذشته تو داناتری
به گیتی چنان کن که کام آیدت ...
ز مردان جنگی تو تواناتری
و گر زان سخن فر و نام آیدت فردوسی، ۱۳۸۶ ۴۷۳/۵ ب (۲۷-۳۰)
اما در منظومه لکی او را از هیبت فرامرز میترسانند و برحذر می دارند؛ ولی
در نهایت امر او را می پذیرند
سرداران یک یک آمان و گفتار
شاهنشا پور اسفندیار
وتا ن فرامرز هم یل نامدار
کس همتاش نین نروی کارزار
هرچی بفرمای ماریمن و بر
، ۸ ابوالوفایی ۱۳۸۸ ۳-۴ ب ۸-۲۲)
برگردان سربازان یک یک به گفتار آمدند و گفتند ای شاهنشاه و پسر اسفندیار! فرامرز یل نامداری است که همتا ندارد .... ؛ اما سرانجام مطیع فرمان تو هستیم.
۵-۴-۱۰ فرامرز در نمونه لکی برای ترساندن بهمن دلاورهای خود را در به دام انداختن برزو و نیز در جنگ با جادوگر و اژدها و دیو و ... به یاد او می آورد. حدود پنج صفحه از این منظومه به شرح این دلاوری ها پرداخته داخته شده است
من برزو گرتم و حلقه کمند سپردم و دس با بوم هنرمند چند طلسم سخت شکستم ژی ور سرهنگ جادوان من کردم بی سر ..... شای کابل زمین، ژ جاکه روسم هلاکش کردم و دلة پر خم ( ۲۲-۱۸)
برگردان؛ برزو پهلوان توران و پسر سهراب را من با حلقه کمند گرفتم و به دست پدر هنرمندم سپردم طلسم های سخت را شکستم و رئیس جادوگران را بی سر کردم.
شاه کابل را به انتقام قتل رستم با دلی پرغم هلاک کردم اما در شاهنامه اثری از این امر نیست بر این اساس و نیز با توجه به اختلافات دیگر این منظومه با داستان بهمن در شاهنامه اثر پذیری بهمن و فرامرز لکی از روایاتی چون برزونامه و همچنین هفت لشکر و منشأ اختلاف آن با روایات مورد استفاده حکیم توس موارری به دست می آید:
۵-۴-۱۱ در شاهنامه فقط اشاره کوتاهی به رفتن بهمن به گوراب گورگاه رستم و اجدادش شده است؛ اما در نمونه لکی به طور مفصل کفن پوشیدن و زیارت بهمن از دخمه ها و عتاب اجساد رستم توصیف شده است.
بهمن قبول کرد کلیمه جاماس
زیارت کردی دخمه و اخلاص
(همان، ۶۶ ب ۴)
جاماس وت و شاه وتم من صد جار
بی ادبانه نکره ای کار
جامه سفیدی بپوشن نور
سر و پا پتی زیارت بکر
(همان، ۶۷ ب ۷-۸)
برگردان: بهمن سخنان جاماسب را پذیرفت و دخمه را با اخلاص و فروتنی زیارت کرد. جاماسب به او گفت من صد بار به تو گفتم این کار را بی ادبانه انجام نده جامه ای
سفید بپوش و با سر و پای برهنه زیارت کن
۵-۴-۱۲ در شاهنامه بهمن با نصیحت پشوتن زال را آزاد میکند
چو بشنید شاه از پشوتن سخن
خروشی برآمد از پرده سرای
پشیمان شد از کرده های کهن
که ای پهلوانان با دادو رای
بسیچیدن بازگشتن کنید
مبادا که تاراج و کشتن کنید
فردوسی، ۱۳۸۶ ۴۸۱/۵ ب (۱۱۷-۱۱۹)
ولی در نمونه لکی بهمن بر اثر خوابی که میبیند و سپس بنابر تعبیر جاماسب این کار را انجام می دهد.
و قيض و كينه آه سردوه
بهمن سرنيا خاووش بردوه
دیش که پیدابی ،در دم سه نفر
سیاوش خسرو فریدون فر
ژ دست و گردن هم بچن و بهشت
روضه جنت بگیرون گلگشت و ..... فردوسی، ۱۳۸۶ ۴۸۱۵ ب ۱۱۷-۱۱۹)
برگردان بهمن از خشم و کینه آه سر میکشید سر بر بالین نهاد و خوابید. سه نفر در خواب او ظاهر شدند سیاوش کیخسرو و فریدون دست در گردن یکدیگر به
بهشت میرفتند تا در باغ بهشت تفریح کنند.
۵-۴-۱۳ در شاهنامه اشاره ای به انتقام فرامرز و آمدن آذر برزین نشده؛ ولی در منظومه
لکی، قصاص فرامرز به تفصیل توصیف شده است
۵-۴-۱۴ راوی بهمن و فرامرز ،لکی مرگ فرامرز را با مرگ مظلومانه سیاوش برابر می داند و گاه مظلومیت امام حسین (ع) را فرایاد می آورد؛ اما در شاهنامه چنین اشاراتی نرفته است :
بهمن بی دین چه کاری کردن
تو تنیا مندی شهیدت کردن
لب تشنه گشنه روی میدانم رو
دلیل ها و میدان رو دشمنانم
ابوالوفایی ۱۳۸۸ (۴۵ ب ۱-۲)
دو شیر جنگی خروشان خروش کو خون سیاوخش آوردن و جوش (همان، ۸۳ ب (۳)
برگردان بهمن بی دین کار بسیار بدی کرد.
تو تنها ماندی و شهیدت کردند.
تو را لب تشنه و خوار در میدان دشمنان کشتند. دو شیر جنگی میخروشیدند و خون سیاوش رابه جوش می آوردند.
۵-۴-۱۵- در منظومه لکی بارها نامردی و ترس بهمن توصیف و او روباه پیر خوانده
غیرت مردی، ایگل و گیرن
چوینکه بهمن شا جور رُوای پیرن
شده است؛ اما در شاهنامه به گونه ای احترام آمیز به شرح حال بهمن پرداخته شده است:
(همان، ۱۳ ب )
برگردان غیرت و مردانگی به کار میاید؛ زیرا بهمن شاه مثل روباهی پیر مکار است
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros