نشر هونار
274 subscribers
3.25K photos
169 videos
15 files
996 links
نشر هونار به شماره پروانه۱۰۱۹۵ فعال در حوزه كتاب‌های عمومی با تمرکز بر ادبیات ایران و جهان (شعر و داستان)
🌐 www.hoonaar.com
📧 info@hoonaar.com
📧 hoonaarpub@gmail.com

📞 02144489680
📲 09363913953

admin: @hoonaarpub
Instgrm: hoonaar.publication
Download Telegram
..من از سلاله درختانم
تنفس هوای مانده ملولم میکند


امروز ٢٤ بهمن پنجاهمين سالگرد پرواز هميشگي پريدخت شعر ايران #فروغ_فرخزاد
يادش گرامي

@hoonaarpublication
پیچیده در سکوت پر از راز نیمه‌شب
در جذبه‌ای که حاصل زیبایی شب است
رویای دور‌دست تو نزدیک می‌شود
#فروغ_فرخزاد


تصویر #ناسا از ثبت واضح ترین عکس از کره زمین در شب
منبع: مجله علمی

@hoonaarpublication
ذهنم مغشوش و دلم گرفته است و از تماشاچی بودن دیگر خسته شده‌ام. به محض اینکه به خانه برمی‌گردم و با خودم تنها می‌شوم یک مرتبه حس می‌کنم که تمام روزم به سرگردانی و گم‌شدگی در میان انبوهی از چیزهایی که از من نیست و باقی نمی‌ماند گذشته است...
[از فستیوال]... به خانه که برمی‌گشتم... مثل بچه‌های یتیم، همه‌اش به فکر گل‌های آفتابگردانم بودم. چقدر رشد کرده‌اند؟ برایم بنویس، وقتی گل دادند زود برایم بنویس... از اینجا که خوابیده‌ام دریا پیداست. روی دریا قایق‌ها هستند و انتهای دریا معلوم نیست که کجاست. اگر می‌توانستم جزیی از این بی‌انتهایی باشم آن وقت می‌توانستم هرکجا که می‌خواهم باشم... دلم می‌خواهد اینطوری تمام بشوم یا اینطوری ادامه بدهم. از توی خاک همیشه یک نیرویی بیرون می‌آید که مرا جذب می‌کند. بالا رفتن یا پیش رفتن برایم مهم نیست فقط دلم می‌خواهد فرو بروم، همراه با تمام چیزهایی که دوست می‌دارم، فرو بروم، و همراه با تمام چیزهایی که دوست می‌دارم در یک کل غیر قابل تبدیل حل بشوم. به نظرم می‌رسد که تنها راه گریز از فنا شدن، از دگرگون شدن، از از دست دادن، از هیچ و پوچ شدن همین است.

۸ دی زادروز زنی تنها #فروغ_فرخزاد
(از میان نامه‌ها)

@hoonaarpublication
#آیه_های_زمینی
#فروغ_فرخزاد

آنگاه
خورشید سرد شد
و برکت از زمین ها رفت

سبزه ها به صحراها خشکیدند
و ماهیان به دریاها خشکیدند
و خاک، مردگانش را
زان پس به خود نپذیرفت


شب در تمام پنجره های پریده رنگ
مانند یک تصور مشکوک
پیوسته در تراکم و طغیان بود
و راهها ادامهٔ خود را
در تیرگی رها کردند


دیگر کسی به عشق نیندیشید
دیگر کسی به فتح نیندیشید
و هیچکس
دیگر به هیچ چیز نیندیشید


در غارهای تنهائی
بیهودگی به دنیا آمد
خون بوی بنگ و افیون میداد
زنهای باردار
نوزادهای بی سر زائیدند
و گاهواره ها از شرم
به گورها پناه آوردند


چه روزگار تلخ و سیاهی
نان ، نیروی شگفت رسالت را
مغلوب کرده بود
پیغمبران گرسنه و مفلوک
از وعده گاههای الهی گریختند
و بره های گمشدهٔ عیسی
دیگر صدای هی هی چوپانی را
در بهت دشتها نشنیدند

در دیدگان آینه ها گوئی
حرکات و رنگها و تصاویر
وارونه منعکس میگشت
و بر فراز سر دلقکان پست
و چهرهٔ وقیح فواحش
یک هالهٔ مقدس نورانی
مانند چتر مشتعلی میسوخت


مرداب های الکل
با آن بخارهای گس مسموم
انبوه بی تحرک روشنفکران را
به ژرفای خویش کشیدند
و موشهای موذی
اوراق زرنگار کتب را
در گنجه های کهنه جویدند
خورشید مرده بود
خورشید مرده بود ، و فردا
در ذهن کودکان
مفهوم گنگ گمشده ای داشت

آنها غرابت این لفظ کهنه را
در مشق های خود
با لکهٔ درشت سیاهی
تصویر مینمودند

مردم ،
گروه ساقط مردم
دلمرده و تکیده و مبهوت
در زیر بار شوم جسدهاشان
از غربتی به غربت دیگر میرفتند
و میل دردناک جنایت
در دستهایشان متورم میشد

گاهی جرقه ای ، جرقهٔ ناچیزی
این اجتماع ساکت بیجان را
یکباره از درون متلاشی میکرد
آنها به هم هجوم می آوردند
مردان گلوی یکدیگر را
با کارد میدریدند
و در میان بستری از خون
با دختران نابالغ
همخوابه میشدند

پیوسته در مراسم اعدام
وقتی طناب دار
چشمان پر تشنج محکومی را
از کاسه با فشار به بیرون می‌ریخت
آنها به خود فرو میرفتند
و از تصور شهوتناکی
اعصاب پیر و خسته شان تیر میکشید
اما همیشه در حواشی میدان ها
این جانبان کوچک را میدیدی
که ایستاده اند
و خیره گشته اند
به ریزش مداوم فواره های آب



شاید هنوز هم
در پشت چشم های له شده ، در عمق انجماد
یک چیز نیم زندهٔ مغشوش
بر جای مانده بود
که در تلاش بی رمقش میخواست
ایمان بیاورد به پاکی آواز آبها


شاید ، ولی چه خالی بی پایانی
خورشید مرده بود
و هیچکس نمیدانست
که نام آن کبوتر غمگین
کز قلبها گریخته ، ایمان است


آه ، ای صدای زندانی
آیا شکوه یأس تو هرگز
از هیچ سوی این شب منفور
نقبی بسوی نور نخواهد زد؟
آه ، ای صدای زندانی
ای آخرین صدای صداها...

#فروغ_فرخزاد

@hoonaarpublication
۲۴ بهمن سالروز پرکشیدن #فروغ_فرخزاد
@hoonaarpublication
نشر هونار
۲۴ بهمن سالروز پرکشیدن #فروغ_فرخزاد @hoonaarpublication
می‌آیم، می‌آیم، می‌آیم
با گیسویم؛ ادامه بوهای زیر خاک
با چشم‌هایم؛ تجربه‌های غلیظ تاریکی
با بوته‌ها که چیده‌ام از بیشه‌های آن سوی دیوار
می‌آیم، می‌آیم، می‌آیم
و آستانه پر از عشق می‌شود
و من در آستانه به آنها که دوست می‌دارند
و دختری که هنوز آنجا
در آستانه پر عشق ایستاده، سلامی دوباره خواهم داد

#فروغ_فرخزاد


@hoonaarpublication
در سرزمين قدکوتاهان
معيارهای سنجش
هميشه بر مدار صفر سفر کرده‌اند
چرا توقف کنم؟
من از عناصرچهارگانه اطاعت می‌کنم
و کار تدوين نظامنامه‌ی قلبم
كار حكومت محلی كوران نيست
#فروغ_فرخزاد

@hoonaarpublication
نامه ی #فروغ_فرخزاد به #احمدرضا_احمدی

هیچوقت حلقه‌های کنده درخت را تماشا کرده‌ای که با چه هماهنگی و فرم حساب شده‌ای کنار هم قرار گرفته‌اند. اگر این حلقه‌ها می‌خواستند همینطور بی‌حساب به راه خودشان بروند، آن وقت یک کنده درخت، دیگر یک حجم واحد نمی‌شد .در تمام اجزاء طبیعت این نظم وجود دارد. این حساب و محدودیت وجود دارد. تو اگر بیشتر دقت کنی، حرف مرا خواهی فهمید. هر چیزی که بوجود می‌آید و زندگی می‌کند تابع یک سلسله فرم‌ها و حساب‌های مشخصی است و در داخل آنها رشد می‌کند. شعر هم همینطور است و اگر تو بگویی نه، و دیگران بگویند نه، به نظر من اشتباه می‌کنند.اگر نیرویی را در یک قالب مهار نکنی آن نیرو را بکار نگرفته‌ای و هدرداده‌ای، حیف است که حساسیت تو هدر برود و حرف‌های قشنگ و جاندار تو، فرم هنری پیدا نکنند. یک روز خواهی فهمید که من راست می‌گفتم


@hoonaarpublication
Forwarded from اتچ بات
پانزدهم مردادماه، سالگرد درگذشت «پرویز شاپور»


#پرویز_شاپور، پنجم اسفندماه ۱۳۰۲ در قم متولد شد. عمده شهرت او به دلیل نگارش «کاریکَلِماتور» است، نوشته‌هایی کوتاه و اغلب تک‌خطی که ظرافت و دیدی شاعرانه و طنزآمیز دربردارند.

شاپور علاوه بر آفرینش کاریکلماتور، در طراحی سیاه‌قلم نیز توانا بود. وی در سی سال نخست هیچ ننوشت، اما در ۴۶ سال بعدی آثار کم‌حجم ولی پرمحتوایی برجای گذاشت. آثار وی در ۱۲ جلد منتشر شده‌اند.

در سال ۱۳۲۹ با #فروغ_فرخزاد که یازده سال از او کوچک‌تر بود، ازدواج کرد. در ۲۹ خرداد ۱۳۳۱ پسرشان، کامیار متولد شد. ازدواج آنها تنها تا سال ۱۳۳۴ دوام آورد.

شاپور فعالیت روزنامه‌نگاری خود را در روزنامه‌های محلی خوزستان آغاز واز سال ۱۳۳۷ به بعد در «مجلهٔ توفیق» با نام مستعار «کامی» ، «کامیار» و.. مطلب می‌نوشت. پس از آن در «نشریهٔ خوشه» به سردبیری «احمد شاملو» به فعایت پرداخت.

«کاریکَلِماتور» نامی است که #احمد_شاملو برای کارهای پرویزشاپور برگزیده بود، شاملو می‌گفت کارهای شاپور کاریکاتورهایی‌اند که با کلمه بیان شده‌اند.

برخی از کاریکلماتورهای شاپور را با هم می‌خوانیم:

• اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان می‌سازم.
• گربه بیش از دیگران در فکر آزادی پرندهٔ محبوس است.
• همهٔ مردم جهان به یک زبان سکوت می‌کنند.
• هر درخت پیر، صندلی جوانی می‌تواند باشد.
• بلبل مرتاض، روی گل خاردار می‌نشیند!
• به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد.
• قطرهٔ باران، اقیانوس کوچکی است.
• قلبم پرجمعیت‌ترین شهر دنیاست.


@andiiisheمنبع
@hoonaarpublication
#داستانک


 «عزیز من، کلمات خیلی زیبا و در عین حال خیلی تو خالی هستند. می‌فهمی چه می‌خواهم بگویم، بهتر نیست که قضاوت‌مان را نسبت به اشخاص، خارج از حدود دنیای مسخره کلمات تنظیم کنیم؟»

آه، او پیوسته با این فلسفه‌ها مرا گم‌راه می‌کرد. اندیشیدم چه می‌خواهد به من بگوید. آیا دوستم دارد؟!

این اولین ادراکم از گفته‌های او بود. بی‌آن‌که به مقصود حقیقی او توجه داشته باشم، هیچ‌وقت راجع به گفته‌های او عمیقانه فکر نمی‌کردم. از این کار می‌ترسیدم و پیوسته در همه حرکات و گفته‌های او به دنبال یک اعتراف می‌گشتم، اعترافی که به آن احتیاج داشتم، می‌خواستم راحت بشوم و او زیرکانه با من بازی می‌کرد.

با هیجان دست‌هایم را به دور گردنش حلقه کردم:
«دوستم داری، نه؟ دوستم داری؟»
و در آن حال دلم می‌خواست که از فرط شادی گریه کنم، اما او خودش را با اندکی تاثر و حالت رمیده‌ای از میانِ بازوانِ من بیرون کشید، به سوی دیگر اتاق رفت و در مقابل گنجه کتاب‌ها ایستاد.
«همه‌اش حساب می‌کنی، همه‌اش به خودت فکر می‌کنی.»
و آن وقت با هیجان به‌طرف من برگشت.
«بیا انسان بشویم، بزرگ بشویم، دوست داشتن و دوست داشته شدن رابه وجود بیاوریم.»


قسمتی از داستان کوتاه
"بی‌تفاوت" نوشته‌ی #فروغ_فرخزاد
دیماه ۱۳۳۶


@hoonaarpublication
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گاهی باید دروغ را راست
پنداشت
و گاهی راست را دروغ!
بی فریب خوردن
زندگی سخت است...!

#فروغ_فرخزاد


هشتم دی‌ماه زادروز فروغ فرخزاد که به‌قول استاد شفیعی کدکنی: بی‌هیچ گمان، تاریخِ ادبیاتِ ایران او را به عنوانِ بزرگ‌ترین زنِ شاعر در طول تاریخ هزار سالهٔ خویش خواهد پذیرفت و در قرن ما یکی از دو سه چهرهٔ برجستهٔ شعرِ امروز خواهد بود.


@hoonaarpublication
عکس زنی بکش
که ماه را به موهایش سنجاق زده
بنویس
من خواب مانده‌ام
و دستی
ستاره‌ها را از آسمان کودکی‌ام
دزدیده


#فروغ_فرخزاد



@hoonaarpublication
Forwarded from نشر هونار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گاهی باید دروغ را راست
پنداشت
و گاهی راست را دروغ!
بی فریب خوردن
زندگی سخت است...!

#فروغ_فرخزاد


هشتم دی‌ماه زادروز فروغ فرخزاد که به‌قول استاد شفیعی کدکنی: بی‌هیچ گمان، تاریخِ ادبیاتِ ایران او را به عنوانِ بزرگ‌ترین زنِ شاعر در طول تاریخ هزار سالهٔ خویش خواهد پذیرفت و در قرن ما یکی از دو سه چهرهٔ برجستهٔ شعرِ امروز خواهد بود.


@hoonaarpublication
شعر برای من پنجره‌ای است که هروقت به طرفش می‌روم خود بخود باز ‌می‌شود.
من آنجا می‌نشینم، نگاه می‌کنم، آواز می‌خوانم، داد می‌زنم، گریه می‌کنم، با عکس درخت‌ها قاطی می‌شوم و‌ می‌دانم که آن طرف پنجره یک فضا هست و یک نفر می‌شنود، یک نفر که ممکن است ۲۰۰ سال بعد باشد یا ۳۰۰ سال قبل وجود داشته؛ فرق نمی‌کند،
وسیله‌ایست برای ارتباط با هستی، با وجود، به معنی وسیعش. خوبیش این است که آدم وقتی #شعر می‌گوید می‌تواند بگوید: من هم‌ هستم، یا من هم بودم. در غیر اینصورت چطور می‌شود گفت که: من هم هستم یا من هم بودم.

#فروغ_فرخزاد



@hoonaarpublication
https://www.instagram.com/p/CJWG3dyhRq9/?igshid=7qqfoxfjhqut


برای زادروز پریدخت شعر ایران #فروغ_فرخزاد

شعر مشترک احمدرضا احمدی و فروغ فرخزاد/ منتشر شده در مجله گوهران/ تابستان ۸۶/شماره ۱۶

———
فروغ: روز آبی، پيچك خشك، پرنده‌ی محبوس، ديوار سيمانی
احمدرضا: درخت‌های پرسش بگو و مگو باز می‌گردند
و به اطراف هرزهای دست‌چين
منزل می‌شوند
فروغ: آسمان از دهانه‌ی خشك ناودان‌ها فرو می‌ريزد و باز همچنان دست نيافتنی است
احمدرضا: كبوتر دوسه بار با مشايعت رنگ سبز
به كنار علامت سوال پريد
و علامت سوال را نقطه‌های حرف آخر اسم تو می‌كند
فروغ: به زنی كه پوستش خستگی بطالت هاست، ليوانی آب تعارف می‌كنی
آب خشك است. آب را می‌نوشم و خشك است
احمدرضا: آدم‌های نشسته
با اين پيچك‌ها فرمان می‌دهند
كه خود را به انتهای داربست برساند
فروغ: من از جسدی مغروق سرگردان‌ترم
اگر راست می‌گويی دريا را برای من بياور
و لذت پوسيدگی را به من ببخش
احمدرضا: در پشت اين اطوارهای سنگ بی‌گمان هزار مينايی است
و هزاران لالی
كه سرانجام ديوار را بيان می‌كند
فروغ: اين سرفه‌ها جوانی تو را هزار برابر می‌كند
و جوانی تو به من می‌گويد: احمق
احمدرضا: از انتهای خيابان شمارش اعداد را آغاز می‌كنم
كه اين فروشندگان بی‌پيمانه درست بدانند
خشكسالی در پياده رو ايستاده است
فروغ: گاهی در آفتاب به ياد می‌آورم كه گيسوانم می‌درخشيدند
دندان‌های شيری يادآور معصوميت حضورند
احمدرضا: آن قدر جلد من در
شستشو نشد كه من لبخند عابران را
شادی‌ها بدانم.


@hoonaarpublication
.
من از سلاله درختانم
تنفس هوای مانده ملول‌م می‌کند

سالگرد پرواز هميشگی پريدخت شعر ايران #فروغ_فرخزاد
يادش گرامی 🙏🏻

https://www.instagram.com/p/BQaNeH6gwSF/?igshid=1ve6qwvkrmitb

#نشر_هونار
‎‌‏@hoonaarpublication
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شعر برای من پنجره‌ای است که هر وقت به طرفش می‌روم خود بخود باز ‌می‌شود.
من آنجا می‌نشینم، نگاه می‌کنم، آواز می‌خوانم، داد می‌زنم، گریه می‌کنم، با عکس درخت‌ها قاطی می‌شوم و‌ می‌دانم که آن طرف پنجره یک فضا هست و یک نفر می‌شنود، یک نفر که ممکن است ۲۰۰ سال بعد باشد یا ۳۰۰ سال قبل وجود داشته؛ فرق نمی‌کند، وسیله‌ای‌ست برای ارتباط با هستی، با وجود، به معنی وسیعش. خوبی‌اش این است که آدم وقتی "شعر" می‌گوید می‌تواند بگوید: من هم‌ هستم، یا من هم بودم. در غیر اینصورت چطور می‌شود گفت که: من هم هستم یا من هم بودم.


#فروغ_فرخزاد

@hoonaarpublication
می‌آیم، می‌آیم، می‌آیم
با گیسویم؛ ادامه بوهای زیر خاک
با چشم‌هایم؛ تجربه‌های غلیظ تاریکی
با بوته‌ها که چیده‌ام از بیشه‌های آن سوی دیوار
می‌آیم، می‌آیم، می‌آیم
و آستانه پر از عشق می‌شود
و من در آستانه به آنها که دوست می‌دارند
و دختری که هنوز آنجا
در آستانه پر عشق ایستاده، سلامی دوباره خواهم داد


۲۴ بهمن سالروز پرکشیدن #فروغ_فرخزاد
یادش همواره گرامی


#نشر_هونار
@hoonaarpublication