#لانگ_شوت بخوانید
مجموع چند حرف غیر مهم، حرف مهمی خواهد شد
طنزهای سنیمایی محمدرضا شهبازی را نشر #کتابستان منتشر کرد
t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
مجموع چند حرف غیر مهم، حرف مهمی خواهد شد
طنزهای سنیمایی محمدرضا شهبازی را نشر #کتابستان منتشر کرد
t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
یک #گاز کتاب📖
📷 yon.ir/4MiYZ
آدم و کتاب
حبیبه می گفت آدمها مثل کتابند، گاهی فقط جلدهای خوشگل دارند، ورقشان که میزنی چیزی تویشان نیست. بعضیها هم فقط چند صفحه دارند، یکی دوماه، یا کمتر که با آنها باشی به انتهایشان میرسی و بعد دلت را میزنند، میگفت کمند کسانی که آنقدر صفحه دارند که میتوانی سالها در صفحاتشان غرق شوی.
رمان #سنگی_که_نیفتاد
اثر #محمدعلی_رکنی
نشر #کتابستان_معرفت
t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
📷 yon.ir/4MiYZ
آدم و کتاب
حبیبه می گفت آدمها مثل کتابند، گاهی فقط جلدهای خوشگل دارند، ورقشان که میزنی چیزی تویشان نیست. بعضیها هم فقط چند صفحه دارند، یکی دوماه، یا کمتر که با آنها باشی به انتهایشان میرسی و بعد دلت را میزنند، میگفت کمند کسانی که آنقدر صفحه دارند که میتوانی سالها در صفحاتشان غرق شوی.
رمان #سنگی_که_نیفتاد
اثر #محمدعلی_رکنی
نشر #کتابستان_معرفت
t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
t_video554757273239421199.mp4
21.9 MB
مردی که به عقب برمیگردد تا اشتباهاتش را جبران کند
#فیلم_کوتاه
#هنر_دینی
t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
#فیلم_کوتاه
#هنر_دینی
t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
«صبر کن ... صبر کن ... چی شد؟»
📷 yon.ir/YfHHH
اولین مرتبه که عکس جلد #کتاب را در یکی از گروه های تلگرامی دیدم خیلی کنجکاو شدم ببینم پشت این طرح جلد چه خبر است.
#مهدی_کفاش را نمیشناختم و این بر کنجکاوی من افزود. عکس پروفایل #تلگرام نویسنده را باز کردم ولی از عکسش چیز زیادی دستگیرم نشد به همین خاطر ترجیح دادم بدون معطلی رمان را شروع کنم.
اولین چیزی که دنبالش بودم ضرباهنگ تند رمان بود که به واقع توقعم را برآورده کرد و طوری نویسنده هولم داد وسط قصه که باورم نمیشد.
فضای قصه تازه بود و این هم برایم جذاب بود. نویسنده موقعیتی را درست کرده بود که در لحظه اول یاد #سامسای_عاشق #هاروکی_موراکامی افتادم
#وقت_معلوم را بخوانید و بعد از تمام شدنش دوباره آن را از سر بگیرید چون نویسنده طوری معناگونه نوشته که با خودتان میگویید: «صبر کن ... صبر کن ... چی شد؟ متوجه نشدم» و این سبب میشود برای کشف راز رمان کنجکاو شوید آن را از نو بخوانید
.
رمان وقت معلوم را انتشارات #شهرستان_ادب منتشر کرده است
پ.ن: پس از اتمام رمان با نویسنده تماس گرفتم و هنگامی که صدای او را شنیدم تمام تصوراتم از مهدی کفاش بهم ریخت. صدایی دوست داشتنی که نوید یک دوستی پایدار را میداد.
t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
📷 yon.ir/YfHHH
اولین مرتبه که عکس جلد #کتاب را در یکی از گروه های تلگرامی دیدم خیلی کنجکاو شدم ببینم پشت این طرح جلد چه خبر است.
#مهدی_کفاش را نمیشناختم و این بر کنجکاوی من افزود. عکس پروفایل #تلگرام نویسنده را باز کردم ولی از عکسش چیز زیادی دستگیرم نشد به همین خاطر ترجیح دادم بدون معطلی رمان را شروع کنم.
اولین چیزی که دنبالش بودم ضرباهنگ تند رمان بود که به واقع توقعم را برآورده کرد و طوری نویسنده هولم داد وسط قصه که باورم نمیشد.
فضای قصه تازه بود و این هم برایم جذاب بود. نویسنده موقعیتی را درست کرده بود که در لحظه اول یاد #سامسای_عاشق #هاروکی_موراکامی افتادم
#وقت_معلوم را بخوانید و بعد از تمام شدنش دوباره آن را از سر بگیرید چون نویسنده طوری معناگونه نوشته که با خودتان میگویید: «صبر کن ... صبر کن ... چی شد؟ متوجه نشدم» و این سبب میشود برای کشف راز رمان کنجکاو شوید آن را از نو بخوانید
.
رمان وقت معلوم را انتشارات #شهرستان_ادب منتشر کرده است
پ.ن: پس از اتمام رمان با نویسنده تماس گرفتم و هنگامی که صدای او را شنیدم تمام تصوراتم از مهدی کفاش بهم ریخت. صدایی دوست داشتنی که نوید یک دوستی پایدار را میداد.
t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
خوشا #تهران و چشمانداز زیبای دماوندش
ندیدم هیچ شهری را بخوبی مثل و مانندش
از کتاب #ارغنون #مهدی_اخوان_ثالث
t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
ندیدم هیچ شهری را بخوبی مثل و مانندش
از کتاب #ارغنون #مهدی_اخوان_ثالث
t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
Forwarded from حرف اضافه
دراحوال مولانا نوشتهاند وقتی صدای اذان بلند میشد و مؤذن به نام پیامبر صلی الله علیه و آله میرسید، مولوی به احترام میایستاد و میگفت:
«نامت بماند تا ابد
ای جان ما روشن ز تو»
@HarfeHEzafeH
«نامت بماند تا ابد
ای جان ما روشن ز تو»
@HarfeHEzafeH
هیچکس فکر جان مردم هست؟
یا به فکر روان مردم هست؟
.
احدی جز خدا از آن بالا
فکر سود و زیان مردم هست؟
.
شده حتی به قدر یک قوطی!
فکر جا و مکان مردم هست؟
.
فکر کرده به این که امروزه
زندگی در توان مردم هست؟
.
گاهگاهی ز روی بیکاری
فکر کار جوان مردم هست؟
.
در خوشیهای شرعیاش فکر،
غصهی بیکران مردم هست؟
.
پشت آن میزِ شکل تختِ روان
فکر قد کمان مردم هست؟
.
انتخاباتها شعار این است:
شغل، یارانه، خانه... مردم! هست!
.
تا که رد شد خر از پل آراء
چیزی اصلاً از آن مردم هست؟
.
«هست»ها میشوند از دم «نیست»
جز عدم در جهان مردم هست؟
.
از رجال سیاسی خاکی
یک نفر در میان مردم هست؟
.
یا فقط گرد و خاک آقایان
دائماً در مظان مردم هست؟
.
لابهلای خطابهها دیگر
جملهای از زبان مردم هست؟
.
یا از آن نفتها که میگفتند
قطرهای لای نان مردم هست؟
.
دست بالا گرفتهام انگار
نانی اصلاً دهان مردم هست؟
.
ماندهام چند سال دیگر هم
ردی از دودمان مردم هست؟
.
بگذریم از نبودن و بودن
اینکه امن و امان مردم هست؟
.
اینکه اصلاً ستارهی بختی
داخل کهکشان مردم هست؟
.
اینکه مانند فیلمها، جشنی
آخر داستان مردم هست؟
.
خندهی توی عکس را ول کن
خندهای بر لبان مردم هست؟
.
شعر از #رضا_احسانپور
@onlybo0k
@rezaehsanpour
یا به فکر روان مردم هست؟
.
احدی جز خدا از آن بالا
فکر سود و زیان مردم هست؟
.
شده حتی به قدر یک قوطی!
فکر جا و مکان مردم هست؟
.
فکر کرده به این که امروزه
زندگی در توان مردم هست؟
.
گاهگاهی ز روی بیکاری
فکر کار جوان مردم هست؟
.
در خوشیهای شرعیاش فکر،
غصهی بیکران مردم هست؟
.
پشت آن میزِ شکل تختِ روان
فکر قد کمان مردم هست؟
.
انتخاباتها شعار این است:
شغل، یارانه، خانه... مردم! هست!
.
تا که رد شد خر از پل آراء
چیزی اصلاً از آن مردم هست؟
.
«هست»ها میشوند از دم «نیست»
جز عدم در جهان مردم هست؟
.
از رجال سیاسی خاکی
یک نفر در میان مردم هست؟
.
یا فقط گرد و خاک آقایان
دائماً در مظان مردم هست؟
.
لابهلای خطابهها دیگر
جملهای از زبان مردم هست؟
.
یا از آن نفتها که میگفتند
قطرهای لای نان مردم هست؟
.
دست بالا گرفتهام انگار
نانی اصلاً دهان مردم هست؟
.
ماندهام چند سال دیگر هم
ردی از دودمان مردم هست؟
.
بگذریم از نبودن و بودن
اینکه امن و امان مردم هست؟
.
اینکه اصلاً ستارهی بختی
داخل کهکشان مردم هست؟
.
اینکه مانند فیلمها، جشنی
آخر داستان مردم هست؟
.
خندهی توی عکس را ول کن
خندهای بر لبان مردم هست؟
.
شعر از #رضا_احسانپور
@onlybo0k
@rezaehsanpour
شعر #سایه در بهمن پنجاه و هفت
#هوشنگ_ابتهاج
از کتاب #سیاه_مشق
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
#هوشنگ_ابتهاج
از کتاب #سیاه_مشق
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
مجموعه داستان گروهی #ویلای_کاکاییها با محوریت محیط زیست به انتخاب #محمدرضا_بایرامی منتشر شد
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
🌾🌾🌾
کتاب #طغیان_ترانه مرحوم #احمد_عزیزی را باز کردم. یک مثنوی با نام «فرمانروای فرات» آمد. ناخودآگاه با خودم گفتم حتما سری در این شعر بود که در شب جمعه آن هم برای شاعری که ارادتش به قمر بنی هاشم مشهور است آمده است. شما را به دو بیت از این مثنوی میهمان میکنم.
yon.ir/UlApT
سیه مستـت کند جـام ابوالفــضل
چه افسونـیست در نـام ابوالفضل
نــمیبیــنی اسد غــالبتــر از او
عـــلـــیبن ابیـــطـالـــبتـر از او
شب جمعه روح همه اموات (از جمله بابای خوبم)، ویژه شاعر این مثنوی مرحوم #احمد_عزیزی شاد و با مولایش محشور باد.
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
کتاب #طغیان_ترانه مرحوم #احمد_عزیزی را باز کردم. یک مثنوی با نام «فرمانروای فرات» آمد. ناخودآگاه با خودم گفتم حتما سری در این شعر بود که در شب جمعه آن هم برای شاعری که ارادتش به قمر بنی هاشم مشهور است آمده است. شما را به دو بیت از این مثنوی میهمان میکنم.
yon.ir/UlApT
سیه مستـت کند جـام ابوالفــضل
چه افسونـیست در نـام ابوالفضل
نــمیبیــنی اسد غــالبتــر از او
عـــلـــیبن ابیـــطـالـــبتـر از او
شب جمعه روح همه اموات (از جمله بابای خوبم)، ویژه شاعر این مثنوی مرحوم #احمد_عزیزی شاد و با مولایش محشور باد.
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
یک #گاز کتاب📖
yon.ir/Q86VK
آدم گرسنه، زخم نمیشناسه. اون آدمهای سیرند که با یه زخم گرسنگی یادشون میره. آدم گرسنه با هزارتا زخم و درد بازهم گرسنهست!
از رمان #بی_اسمی اثر #احمد_شاکری
نشر #اسم
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
yon.ir/Q86VK
آدم گرسنه، زخم نمیشناسه. اون آدمهای سیرند که با یه زخم گرسنگی یادشون میره. آدم گرسنه با هزارتا زخم و درد بازهم گرسنهست!
از رمان #بی_اسمی اثر #احمد_شاکری
نشر #اسم
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
🌾🌾
گاهی گلم!
پرهیز کن، پرهیز
از خندهی لبریز
هرچند میگوید که میخواهد تو را پاییز
آخر چرا اینقدر
بیفکر و پروایی؟
گاهی حواست نیست زیبایی
#علی_داودی
از کتاب #گاهی_حواست_نیست
نشر #شهرستان_ادب
@onlybo0k
گاهی گلم!
پرهیز کن، پرهیز
از خندهی لبریز
هرچند میگوید که میخواهد تو را پاییز
آخر چرا اینقدر
بیفکر و پروایی؟
گاهی حواست نیست زیبایی
#علی_داودی
از کتاب #گاهی_حواست_نیست
نشر #شهرستان_ادب
@onlybo0k
و چای دغدغه عاشقانه خوبیست
برای با تو نشستن بهانه خوبیست
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
برای با تو نشستن بهانه خوبیست
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
بلندترین رمان #ارنست_همینگوی ترجمه شد
مهدی غبرایی #این_ناقوس_مرگ_کیست را ترجمه کرده است
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
مهدی غبرایی #این_ناقوس_مرگ_کیست را ترجمه کرده است
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
کتابهایی که در فیلم اخیر #محمود_احمدی_نژاد پشت سرش در کتابخانه به چشم آمد/ #رساله_حقوق امام سجاد را نیز باید به چهارکتاب فوق اضافه کرد
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
روایتهای خالق #لحظههای_انقلاب از #جلال_آل_احمد در #آقا_جلال خواندنی شد
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
دمتگرم، نوشجان، خداقوت
🔻 چند روزی است مطالبی ژورنالیستی و به تعبیری بازخوانی تاریخی در سایت «الفیا» وابسته به بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان با محوریت جوایز ادبی خصوصی با عنوان «از گلشیری تا محمود» منتشر میشود.
🔻 مطالبی که به صورت موشکافانه مشغول بررسی تعطیلی جایزهای به نام #هوشنگ_گلشیری و شکلگیری جایزهای به نام #احمد_محمود است. مطالبی که بازخوانی تاریخ است و گزارشهایی است که از مطالب منتشر شده گردآوری شده است.
🔻 اما این مطالب برایم چندان اهمیتی نداشت تا اینکه واکنش یکی از نویسندههای مدعی صاحبرسانه را دیدم. نویسندهای که تا جایی که بتواند در رسانهاش نفرت میپراکند و حرف میزند ولی اینبار تحمل صدای مخالف را نداشته و واکنش نشان داده و نویسنده گزارشها را پروندهساز خطاب کرده و آشفته شده است.
🔻 او در مطالبش جایزه #جلال_آل_احمد را کمرمق دانسته، اما این سوال برایم ایجاد شد که اگر این جایزه کمرمق است چرا شبهنویسنده مدعی، سالها چه در دروان احمدینژاد چه در دولت بعدی آنقدر برای آن نگران بودند و پیوسته علیه آن گُلافشانی کرده و مریدان و چاکرانِ قلمبهدستِ بررسِ نشرِ خاص یقه میدرانیدند که واویلا از جوایز دولتی! (بماند، همانهایی که علیه جوایزی مثل جلال حرف میزدند نه تنها دست رد به سینه سکههای طلای آن نزدند بلکه حتی از دبیری یک جایزه کمرمق! نیز دست نکشیدند و از هول هلیم در دیگ افتادند)
🔻 این بخش از ماجرا هم باز نمیتواند خیلی اهمیت داشته باشد ولی آنچه مهم است آنهایی هستند که در سالهای اخیر وسط لحاف خوابیدند. آنهایی که برای کسب اعتبار و شانیت در میان اهالی ادبیات، پایگاه اجتماعی خود را فراموش کردند و سعی کردند کمی هم ژست تفاوت بگیرند. (دقیقا منظورم برگزارکنندگان جایزه جلال است) در حالی که میبینیم برگزیدگانی که ارتباطی از نظر ماهیت با جایزه جلال نداشتند هیچگاه فراموش نکردند پایگاه اجتماعیشان کجاست و تنها سکهها را گرفتند و در افق محو شدند. حالا هم میبینیم که به روش کاملا متمدنانه برای یک سلسه گزارش کاملا ژورنالیستی آشفته شدند و دهان به نقل و نبات باز کردند.
🔻 در پایان یک دمت گرم به شبهنویسنده داستانمان میگویم که یادش نرفت «زکجا آمده و آمدنش بهر چه بوده» که با وجود کارگاههایی که جایزه کمرمق! در ادوار قبلی برایش برگزار کرد اما اهل نون به نرخ روز خوردن نبود و ساکت نماند و اعتراضش را اعلام کرد.
🔻 همچنین یک نوشجان هم به دستاندرکاران جلال میگویم که وسط لحاف خوابیدند و اکنون هم هرچه میکشند از همین وسط لحاف خوابیدنشان است.
🌸 در آخر هم یک خداقوت به نویسنده سلسهگزارشهای مذکور.
#حسام_آبنوس
@onlybo0k
🔻 چند روزی است مطالبی ژورنالیستی و به تعبیری بازخوانی تاریخی در سایت «الفیا» وابسته به بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان با محوریت جوایز ادبی خصوصی با عنوان «از گلشیری تا محمود» منتشر میشود.
🔻 مطالبی که به صورت موشکافانه مشغول بررسی تعطیلی جایزهای به نام #هوشنگ_گلشیری و شکلگیری جایزهای به نام #احمد_محمود است. مطالبی که بازخوانی تاریخ است و گزارشهایی است که از مطالب منتشر شده گردآوری شده است.
🔻 اما این مطالب برایم چندان اهمیتی نداشت تا اینکه واکنش یکی از نویسندههای مدعی صاحبرسانه را دیدم. نویسندهای که تا جایی که بتواند در رسانهاش نفرت میپراکند و حرف میزند ولی اینبار تحمل صدای مخالف را نداشته و واکنش نشان داده و نویسنده گزارشها را پروندهساز خطاب کرده و آشفته شده است.
🔻 او در مطالبش جایزه #جلال_آل_احمد را کمرمق دانسته، اما این سوال برایم ایجاد شد که اگر این جایزه کمرمق است چرا شبهنویسنده مدعی، سالها چه در دروان احمدینژاد چه در دولت بعدی آنقدر برای آن نگران بودند و پیوسته علیه آن گُلافشانی کرده و مریدان و چاکرانِ قلمبهدستِ بررسِ نشرِ خاص یقه میدرانیدند که واویلا از جوایز دولتی! (بماند، همانهایی که علیه جوایزی مثل جلال حرف میزدند نه تنها دست رد به سینه سکههای طلای آن نزدند بلکه حتی از دبیری یک جایزه کمرمق! نیز دست نکشیدند و از هول هلیم در دیگ افتادند)
🔻 این بخش از ماجرا هم باز نمیتواند خیلی اهمیت داشته باشد ولی آنچه مهم است آنهایی هستند که در سالهای اخیر وسط لحاف خوابیدند. آنهایی که برای کسب اعتبار و شانیت در میان اهالی ادبیات، پایگاه اجتماعی خود را فراموش کردند و سعی کردند کمی هم ژست تفاوت بگیرند. (دقیقا منظورم برگزارکنندگان جایزه جلال است) در حالی که میبینیم برگزیدگانی که ارتباطی از نظر ماهیت با جایزه جلال نداشتند هیچگاه فراموش نکردند پایگاه اجتماعیشان کجاست و تنها سکهها را گرفتند و در افق محو شدند. حالا هم میبینیم که به روش کاملا متمدنانه برای یک سلسه گزارش کاملا ژورنالیستی آشفته شدند و دهان به نقل و نبات باز کردند.
🔻 در پایان یک دمت گرم به شبهنویسنده داستانمان میگویم که یادش نرفت «زکجا آمده و آمدنش بهر چه بوده» که با وجود کارگاههایی که جایزه کمرمق! در ادوار قبلی برایش برگزار کرد اما اهل نون به نرخ روز خوردن نبود و ساکت نماند و اعتراضش را اعلام کرد.
🔻 همچنین یک نوشجان هم به دستاندرکاران جلال میگویم که وسط لحاف خوابیدند و اکنون هم هرچه میکشند از همین وسط لحاف خوابیدنشان است.
🌸 در آخر هم یک خداقوت به نویسنده سلسهگزارشهای مذکور.
#حسام_آبنوس
@onlybo0k