ما زیادی آگاهیم! / متن از آلن دوباتن.
به این تصویر نگاه کنید، قایقهای دریانوردی، آن طرفتر از درختان نخل با سرعت از میان مدیترانه عبور میکنند در حالی که زنی چیتپوش روی کاناپه نشسته است. آیا نقاش فراموش کرده که بیعدالتی، فساد و جنگ جهان را فراگرفته است؟ ترس ما از این است که چنان در خوشگذرانیهایمان غرق شویم که بدیها را فراموش کنیم و بنابراین به خودمان زحمتی ندهیم که برای رفع آنها کاری کنیم. اما اینها معمولا نگرانیهای بیجاییاند. نه اینکه بخواهیم دیدگاهی زیادی خوشبینانه و احساساتی داشته باشیم، اما واقعیت این است که بیشتر اوقات از غم و غصه زیادی در عذابیم. ما از مشکلات و بیعدالتیهای جهان، زیادی آگاهیم. مشکل ما این است که در برابر این مصائب و رنجها عاجزانه احساس حقارت و ضعف میکنیم و به این دلیل است که وقتی به درون خویش رجوع میکنیم، احساس ناامیدی و درهم شکستگی داریم.
به این تصویر نگاه کنید، قایقهای دریانوردی، آن طرفتر از درختان نخل با سرعت از میان مدیترانه عبور میکنند در حالی که زنی چیتپوش روی کاناپه نشسته است. آیا نقاش فراموش کرده که بیعدالتی، فساد و جنگ جهان را فراگرفته است؟ ترس ما از این است که چنان در خوشگذرانیهایمان غرق شویم که بدیها را فراموش کنیم و بنابراین به خودمان زحمتی ندهیم که برای رفع آنها کاری کنیم. اما اینها معمولا نگرانیهای بیجاییاند. نه اینکه بخواهیم دیدگاهی زیادی خوشبینانه و احساساتی داشته باشیم، اما واقعیت این است که بیشتر اوقات از غم و غصه زیادی در عذابیم. ما از مشکلات و بیعدالتیهای جهان، زیادی آگاهیم. مشکل ما این است که در برابر این مصائب و رنجها عاجزانه احساس حقارت و ضعف میکنیم و به این دلیل است که وقتی به درون خویش رجوع میکنیم، احساس ناامیدی و درهم شکستگی داریم.
👍2❤1
خدا گفت نترس!
از سحرگاه شنبه به این طرف نگرانم. لحظه به لحظه هم بر نگرانیام اضافه میشود. از آینده ایران. از آینده این سرزمین و خونهایی که برای استقلال آن به زمین ریخته شده...
حرف زدن با افراد هم آرامم نمیکند. همه اسب خود را میتازند و به من به چشم یک برگ رای نگاه میکنند که باید به نفع کاندیدایشان در صندوق انداخته شود.
ولی من آرام نمیشوم.
امروز سراغ کلام خدا رفتم. گفتم با ذات او گفتوگو کنم تا جوابی بگیرم. باز کردم. این آیات (مربوط به مواجهه موسی با ساحران در مجلس فرعون) آمد:
فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسَى ﴿۶۷﴾
پس موسى در دل خود بيمى احساس كرد.
قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلَى ﴿۶۸﴾
گفتيم مترس كه تو برترى...
وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَى ﴿۶۹﴾
و آنچه در دست دارى بينداز تا برساختههايشان را ببلعد، كه آنچه برساختهاند، نيرنگ جادوگر است و جادوگر هر چه كند رستگار نمىشود.
[سوره طه ـ آیات 67 تا 69 ـ ترجمه بهاءالدین خرمشاهی.]
آرام شدم. نصرت الهی وعده شیرینی بود. انشاالله این سرزمین و این مردم شیرینی نصرت الهی را بچشند.
انشاالله هر که با این مردم نیرنگبازی میکند رسوا شود و روی رستگاری را نبیند.
از سحرگاه شنبه به این طرف نگرانم. لحظه به لحظه هم بر نگرانیام اضافه میشود. از آینده ایران. از آینده این سرزمین و خونهایی که برای استقلال آن به زمین ریخته شده...
حرف زدن با افراد هم آرامم نمیکند. همه اسب خود را میتازند و به من به چشم یک برگ رای نگاه میکنند که باید به نفع کاندیدایشان در صندوق انداخته شود.
ولی من آرام نمیشوم.
امروز سراغ کلام خدا رفتم. گفتم با ذات او گفتوگو کنم تا جوابی بگیرم. باز کردم. این آیات (مربوط به مواجهه موسی با ساحران در مجلس فرعون) آمد:
فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسَى ﴿۶۷﴾
پس موسى در دل خود بيمى احساس كرد.
قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلَى ﴿۶۸﴾
گفتيم مترس كه تو برترى...
وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَى ﴿۶۹﴾
و آنچه در دست دارى بينداز تا برساختههايشان را ببلعد، كه آنچه برساختهاند، نيرنگ جادوگر است و جادوگر هر چه كند رستگار نمىشود.
[سوره طه ـ آیات 67 تا 69 ـ ترجمه بهاءالدین خرمشاهی.]
آرام شدم. نصرت الهی وعده شیرینی بود. انشاالله این سرزمین و این مردم شیرینی نصرت الهی را بچشند.
انشاالله هر که با این مردم نیرنگبازی میکند رسوا شود و روی رستگاری را نبیند.
👍13❤2
مرگ با دولول ساچمهزنی برای نویسنده گناهکار!
ارنست میلر همینگوی در چنین روزی (دوم ژوئیه) در سال ۱۹۶۱ با ضرب گلوله دست به خودکشی زد تا در 62 سالگی در حالی که از ضعف جسمانی و مشکلات روانی رنج میبرده به زندگی پرفراز و فرود خود پایان دهد.
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://virgool.io/@hessamabnoos/%D9%85%D8%B1%DA%AF-%D8%A8%D8%A7-%D8%AF%D9%88%D9%84%D9%88%D9%84-%D8%B3%D8%A7%DA%86%D9%85%D9%87%D8%B2%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%DA%AF%D9%86%D8%A7%D9%87%DA%A9%D8%A7%D8%B1-zkjbqk3jhc9l
ارنست میلر همینگوی در چنین روزی (دوم ژوئیه) در سال ۱۹۶۱ با ضرب گلوله دست به خودکشی زد تا در 62 سالگی در حالی که از ضعف جسمانی و مشکلات روانی رنج میبرده به زندگی پرفراز و فرود خود پایان دهد.
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://virgool.io/@hessamabnoos/%D9%85%D8%B1%DA%AF-%D8%A8%D8%A7-%D8%AF%D9%88%D9%84%D9%88%D9%84-%D8%B3%D8%A7%DA%86%D9%85%D9%87%D8%B2%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%DA%AF%D9%86%D8%A7%D9%87%DA%A9%D8%A7%D8%B1-zkjbqk3jhc9l
ویرگول
مرگ با دولول ساچمهزنی برای نویسنده گناهکار!
ارنست میلر همینگوی در چنین روزی دوم ژوئیه در سال ۱۹۶۱ با ضرب گلوله دست به خودکشی زد تا در ۷۲ سالگی در حالی که از ضعف جسمانی و مشکلات روان…
آنها که مدافع تحریم انتخاباتاند، حامیان اصلی بازگشت به گذشتهاند. آن هم گذشتهای خیلی دور...
چه خوشمان بیاید یا نه، صندوق ولو با حضور ضعیفترین گزینهها بهترین راه حل است.
نفس رای دادن، یعنی «به عقب برنمیگردیم»!
چه خوشمان بیاید یا نه، صندوق ولو با حضور ضعیفترین گزینهها بهترین راه حل است.
نفس رای دادن، یعنی «به عقب برنمیگردیم»!
👍11
[Age Divoone Nadideii] [SevilMusic.com]
[Javad Moghaddam] [SevilMusic.com]
امشب که شب اول محرم باشد، مصادف شده با هجدهمین سالگرد درگذشت سید جواد ذاکر، مداح با اخلاص سیدالشهدا که بسیاری با صدای او که طنین اخلاص و محبتش به اباعبداللهالحسین (ع) بود، پای این پرچم نشستیم.
کاش اگر یاد و نامی هم از ما میماند این شکلی بماند.
یادش کنیم...
کاش اگر یاد و نامی هم از ما میماند این شکلی بماند.
یادش کنیم...
❤5
به ریال در آوردن و به دلار خواندن!
کتابی که قیمت نسخه اصلی آن ۷ دلار و ۴۹ سنت است و با دلار امروز میشود حدود ۴۳۳ هزار تومان، ترجمهاش در بازار ۴۰۰ هزار تومان قیمت دارد.
حالا کاری ندارم که ناشر کپیرایت آن را خریده یا نه، ولی از دیروز دارم فکر میکنم که «به ریال در آوردن و به دلار خرج کردن» به کتاب هم رسیده است.
+ توییت
کتابی که قیمت نسخه اصلی آن ۷ دلار و ۴۹ سنت است و با دلار امروز میشود حدود ۴۳۳ هزار تومان، ترجمهاش در بازار ۴۰۰ هزار تومان قیمت دارد.
حالا کاری ندارم که ناشر کپیرایت آن را خریده یا نه، ولی از دیروز دارم فکر میکنم که «به ریال در آوردن و به دلار خرج کردن» به کتاب هم رسیده است.
+ توییت
X (formerly Twitter)
حسام آبنوس (@hessamabnoos) on X
کتابی که قیمت نسخه اصلی آن ۷ دلار و ۴۹ سنت است و با دلار امروز میشود حدود ۴۳۳ هزار تومان، ترجمهاش در بازار ۴۰۰ هزار تومان قیمت دارد.
حالا کاری ندارم که ناشر کپیرایت آن را خریده یا نه، ولی از دیروز دارم فکر میکنم که «به ریال در آوردن و به دلار خرج کردن»…
حالا کاری ندارم که ناشر کپیرایت آن را خریده یا نه، ولی از دیروز دارم فکر میکنم که «به ریال در آوردن و به دلار خرج کردن»…
👍5👎1
📝برای کتاب شعار ندهید، کار کنید!
باید یادآوری کرد این پیشنهادها هرکدام به دیگری وابسته است، برای مثال وقتی از رسیدگی به حقوق مولفان سخن گفته میشود پیوند عمیقی با ماجرای ترویج، ممیزی و کتابفروشیها دارد و نمیتوان هیچیک را بدون دیگری دید.
پ.ن: این ۱۰ پیشنهاد را در روزهایی که مبارزات انتخاباتی داغ بود نوشتم ولی دیدم فعلا موقع انتشار آن نیست و رهایش کردم. حالا امروز در اولین روز آغاز به کار دولت چهاردهم این پیشنهادها توسط روزنامه فرهیختگان منتشر شده است.
باید یادآوری کرد این پیشنهادها هرکدام به دیگری وابسته است، برای مثال وقتی از رسیدگی به حقوق مولفان سخن گفته میشود پیوند عمیقی با ماجرای ترویج، ممیزی و کتابفروشیها دارد و نمیتوان هیچیک را بدون دیگری دید.
پ.ن: این ۱۰ پیشنهاد را در روزهایی که مبارزات انتخاباتی داغ بود نوشتم ولی دیدم فعلا موقع انتشار آن نیست و رهایش کردم. حالا امروز در اولین روز آغاز به کار دولت چهاردهم این پیشنهادها توسط روزنامه فرهیختگان منتشر شده است.
👍1
نویسنده رئالیست کسی است که جنبه خاصی از زندگی را مورد تاکید قرار میدهد و آن جنبهای است که هیچ جای تعریف و تمجید ندارد.
🖌هربرت رید.
🖌هربرت رید.
👍2
ما باید تا جایی که میتوانیم بخوانیم، زیرا اگر مطالعه نکنیم، کشورمان به خاک سیاه نشانده میشود.
ــ از ترجمه مقالهای از یک دانشجوی تحصیلکرده در آمریکا/ بینام.
ــ از ترجمه مقالهای از یک دانشجوی تحصیلکرده در آمریکا/ بینام.
👍4🤔2
نویسندهای که دنبال کتابش میدود، در ذهنم احترام بیشتری دارد. مثل والدینی که فرزندشان را رها نمیکنند و پیوسته حواسشان پی او است.
پ.ن: چند سال پیش به دوست نویسندهای که کتاب خوبی هم نوشته بود، گفتم چرا کاری برای کتابت نمیکنی، گفت به نظرم خودش باید راهش را باز کند...
پ.ن: چند سال پیش به دوست نویسندهای که کتاب خوبی هم نوشته بود، گفتم چرا کاری برای کتابت نمیکنی، گفت به نظرم خودش باید راهش را باز کند...
فرهنگستان زبان و ادب فارسی واژه «شکلک» را به عنوان معادل فارسی واژه «ایموجی» به تصویب رساند.
پ.ن: در لغتنامه دهخدا مقابل واژه «شکلک»، آمده: «ادا. دهن کجی» و در فرهنگ معین نیز آمده: «ادا و اطوار با لب و لوچه و چشم و ابرو». عمید هم در فرهنگش نوشته: «تغییر دادن شکل و حالت اعضای صورت برای مسخره کردن یا خنداندن.»
🥸
پ.ن: در لغتنامه دهخدا مقابل واژه «شکلک»، آمده: «ادا. دهن کجی» و در فرهنگ معین نیز آمده: «ادا و اطوار با لب و لوچه و چشم و ابرو». عمید هم در فرهنگش نوشته: «تغییر دادن شکل و حالت اعضای صورت برای مسخره کردن یا خنداندن.»
🥸
👍2
لطفا روز خبرنگار را تبریک نگویید!
لطفا روز خبرنگار را تبریک نگویید. نویسندهای که تحمل شنیدن یک ایراد کوچک به نوشتهات را نداری. مدیری که تحمل یک خط انتقاد به عملکردت را نداری. ناشری که خبرنگار را دربست در اختیار خودت میخواهی. آقای مدیر رسانهای که به راحتی نیروی چندسال کار کرده را با ناجوانمردانهترین لفظ عذرش را خواستی... لطفا شما روز خبرنگار را تبریک نگویید.
خبرنگاری که برایش هیچ اعتباری باقی نگذاشتهاید را کاری نداشته باشید، تبریک پیشکش. خبرنگاری که اگر حرف بزند، کاری میکنید که از نان خوردن بیفتد، همانطور که خیلیها افتادهاند. خبرنگاری که قرار بود صدای وجدان بیدار جامعه باشد را بیخاصیت کردهاید و حالا روز خبرنگار را تبریک میگویید؟
خبرنگاری که مشغول وصله و پینه کردن زندگیاش است مگر دیگر نا و رمقی برایش میماند که صدای وجدان بیدار جامعه باشد. خبرنگاری که با تلفنهایتان یا خودش را یا مدیرش را مجبور میکنید ساکت شود. فکر میکنید از پچپچههایتان پشت سرش بیخبر است؟
شما لطفا روز خبرنگار را تبریک نگویید. بگذارید این جماعت فکر کنند اصلا این روز نیست. آنها که با هر سختی و فشاری کارشان را میکنند بعید است نیازی به این تبریکها داشته باشند. خبرنگار را میخواهید تا افاضات شما را در بوق کند ولی اگر بگوید پادشاه لخت است، لختش میکنید.
لطفا روز خبرنگار را تبریک نگویید!
با تشکر.
حسام آبنوس.
لطفا روز خبرنگار را تبریک نگویید. نویسندهای که تحمل شنیدن یک ایراد کوچک به نوشتهات را نداری. مدیری که تحمل یک خط انتقاد به عملکردت را نداری. ناشری که خبرنگار را دربست در اختیار خودت میخواهی. آقای مدیر رسانهای که به راحتی نیروی چندسال کار کرده را با ناجوانمردانهترین لفظ عذرش را خواستی... لطفا شما روز خبرنگار را تبریک نگویید.
خبرنگاری که برایش هیچ اعتباری باقی نگذاشتهاید را کاری نداشته باشید، تبریک پیشکش. خبرنگاری که اگر حرف بزند، کاری میکنید که از نان خوردن بیفتد، همانطور که خیلیها افتادهاند. خبرنگاری که قرار بود صدای وجدان بیدار جامعه باشد را بیخاصیت کردهاید و حالا روز خبرنگار را تبریک میگویید؟
خبرنگاری که مشغول وصله و پینه کردن زندگیاش است مگر دیگر نا و رمقی برایش میماند که صدای وجدان بیدار جامعه باشد. خبرنگاری که با تلفنهایتان یا خودش را یا مدیرش را مجبور میکنید ساکت شود. فکر میکنید از پچپچههایتان پشت سرش بیخبر است؟
شما لطفا روز خبرنگار را تبریک نگویید. بگذارید این جماعت فکر کنند اصلا این روز نیست. آنها که با هر سختی و فشاری کارشان را میکنند بعید است نیازی به این تبریکها داشته باشند. خبرنگار را میخواهید تا افاضات شما را در بوق کند ولی اگر بگوید پادشاه لخت است، لختش میکنید.
لطفا روز خبرنگار را تبریک نگویید!
با تشکر.
حسام آبنوس.
👍9❤1
کسی با تازهکارها عکس نمیگیرد
درباره مدیریت فرهنگی با عقل فوتبالی
داشتم به اینکه چرا تیم ملی فوتبال ایران در رده زیر بیست و سه سال، سالهاست نتوانسته سهمیه شرکت در مسابقات المپیک کسب کند، فکر میکردم. دلایل زیادی دارد ولی چیزی که به ذهنم آمد این بود که خب اعضای این تیم هنوز اسم و رسمی ندارند و عکس گرفتن با آنها و تقدیر کردن از آنها برای کسی اعتباری نمیآورد. مثلا ببینید و مقایسه کنید که تیم ملی بزرگسالان فوتبال ایران که آن هم سالهاست موفقیتی در هیچ سطحی کسب نکرده، وقتی از دور گروهی جام جهانی حذف میشود باز هم روی سر میگذارندشان ولی مثلا تیم ملی فوتبال ساحلی یا تیم ملی فوتسال موفقیتهای بزرگی کسب میکنند ولی اندازه فوتبالیها ارج نمیبینند.
در همین فکرها بودم که ذهنم یهو کشیده شد به سمت نویسندگان جوان و تازهکار! نویسندگانی که اسم و رسمی ندارند ولی فقط عشق دارند. مثل آن امیدهای فوتبال که عشق فوتبالاند و اگر درست روی آنها سرمایهگذاری شود خروجیاش میشود یک تیم بزرگسالان خوب. در عکس گرفتن با این نویسندهها نه برای خواننده، نه برای ناشر، نه برای مدیر مزیتی نیست. نویسندهای که یک چاپ کتابش هم بعید است بفروشد. تصور کنید فلان مدیر با یک نفر عکس بگیرد که هیچکس او را نمیشناسد. حالا باید کلی توضیح داد که این فرد یک نویسنده جوان است که میتواند راوی تاریخ این سرزمین باشد و...
به نظرم رسید این مشکل ریشهدار است. ذهن فقیر مدیریت فرهنگی در این مملکت اهمیتی برای تازهکارها قائل نیست. حتی رسانه هم که میخواهد بر فرض مثال از کتاب حرف بزند دنبال فلان نویسنده مشهور است. بارها برایم پیش آمده زنگ زدهاند که «فلانی را میتوانی هماهنگ کنی در برنامهمان شرکت کند؟» مدتی واکنشم این بود «چرا به نویسندههای جوانتر نمیپردازید؟» که جوابهای پرت و پلایی گرفتم، مثل اینکه «به آنها هم میپردازیم ولی کسی آنها را نمیشناسد و برای کسی جذابیتی ندارند...» یکی نیست بگوید مگر قرار نبود تو (به عنوان رسانه) آنها را معرفی کنی و راه شناساندشان باشی...
به هر صورت مدیرت فرهنگی (اگر قائل به اینکه وجود دارد باشیم) ترجیح میدهد با فلان نویسنده سلبریتی و مشهور عکس بگیرد تا اینکه سراغی از نویسنده تازهکار بگیرد یا ناشر ترجیح میدهد برای فلان نویسنده که فروش اثرش تضمینشده است کار کند، تا اینکه روی نویسندههای جوانتر سرمایهگذاری کند.
در واقع این چرخه معیوب خودش را بازتولید میکند. ما هیچوقت تیم فوتبال بزرگسالان خوبی نخواهیم داشت، چون از پایه روی فوتبالیست نونهال و نوجوان سرمایهگذاری نکردهایم و هرکس که توانسته گلیم خودش را از آب بکشد بیرون، سری توی سرها در میآورد وگرنه بعید است به جایی برسد. در فرهنگ و هنر هم همین است، اگر کسی توانست خودش کاری برای خودش کند، بُرده وگرنه نویسنده ورشکستهای است که یا باید از عشقش دست بکشد یا با خود به گور ببرد!
درباره مدیریت فرهنگی با عقل فوتبالی
داشتم به اینکه چرا تیم ملی فوتبال ایران در رده زیر بیست و سه سال، سالهاست نتوانسته سهمیه شرکت در مسابقات المپیک کسب کند، فکر میکردم. دلایل زیادی دارد ولی چیزی که به ذهنم آمد این بود که خب اعضای این تیم هنوز اسم و رسمی ندارند و عکس گرفتن با آنها و تقدیر کردن از آنها برای کسی اعتباری نمیآورد. مثلا ببینید و مقایسه کنید که تیم ملی بزرگسالان فوتبال ایران که آن هم سالهاست موفقیتی در هیچ سطحی کسب نکرده، وقتی از دور گروهی جام جهانی حذف میشود باز هم روی سر میگذارندشان ولی مثلا تیم ملی فوتبال ساحلی یا تیم ملی فوتسال موفقیتهای بزرگی کسب میکنند ولی اندازه فوتبالیها ارج نمیبینند.
در همین فکرها بودم که ذهنم یهو کشیده شد به سمت نویسندگان جوان و تازهکار! نویسندگانی که اسم و رسمی ندارند ولی فقط عشق دارند. مثل آن امیدهای فوتبال که عشق فوتبالاند و اگر درست روی آنها سرمایهگذاری شود خروجیاش میشود یک تیم بزرگسالان خوب. در عکس گرفتن با این نویسندهها نه برای خواننده، نه برای ناشر، نه برای مدیر مزیتی نیست. نویسندهای که یک چاپ کتابش هم بعید است بفروشد. تصور کنید فلان مدیر با یک نفر عکس بگیرد که هیچکس او را نمیشناسد. حالا باید کلی توضیح داد که این فرد یک نویسنده جوان است که میتواند راوی تاریخ این سرزمین باشد و...
به نظرم رسید این مشکل ریشهدار است. ذهن فقیر مدیریت فرهنگی در این مملکت اهمیتی برای تازهکارها قائل نیست. حتی رسانه هم که میخواهد بر فرض مثال از کتاب حرف بزند دنبال فلان نویسنده مشهور است. بارها برایم پیش آمده زنگ زدهاند که «فلانی را میتوانی هماهنگ کنی در برنامهمان شرکت کند؟» مدتی واکنشم این بود «چرا به نویسندههای جوانتر نمیپردازید؟» که جوابهای پرت و پلایی گرفتم، مثل اینکه «به آنها هم میپردازیم ولی کسی آنها را نمیشناسد و برای کسی جذابیتی ندارند...» یکی نیست بگوید مگر قرار نبود تو (به عنوان رسانه) آنها را معرفی کنی و راه شناساندشان باشی...
به هر صورت مدیرت فرهنگی (اگر قائل به اینکه وجود دارد باشیم) ترجیح میدهد با فلان نویسنده سلبریتی و مشهور عکس بگیرد تا اینکه سراغی از نویسنده تازهکار بگیرد یا ناشر ترجیح میدهد برای فلان نویسنده که فروش اثرش تضمینشده است کار کند، تا اینکه روی نویسندههای جوانتر سرمایهگذاری کند.
در واقع این چرخه معیوب خودش را بازتولید میکند. ما هیچوقت تیم فوتبال بزرگسالان خوبی نخواهیم داشت، چون از پایه روی فوتبالیست نونهال و نوجوان سرمایهگذاری نکردهایم و هرکس که توانسته گلیم خودش را از آب بکشد بیرون، سری توی سرها در میآورد وگرنه بعید است به جایی برسد. در فرهنگ و هنر هم همین است، اگر کسی توانست خودش کاری برای خودش کند، بُرده وگرنه نویسنده ورشکستهای است که یا باید از عشقش دست بکشد یا با خود به گور ببرد!
❤2
کتاب خریدن سخت شده... اثر تورم و گرانی بر معیشت به قدری زیاد شده که خرید کتاب برای اهلش هم کار راحتی نیست. برای آنها که اولویتشان نیست که هیچی. حالا در این وضعیت باز یک عده سادهلوحانه دم از فرهنگسازی میزنند.
👍11👎1