حافظ میگوید:
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
پ.ن: به این بیت خیلی فکر کردم، دیدم دستگاهها و نهادهای فرهنگی سالها است دارند نسخه «یافتن راز دهر» را برای ما میپیچند، ولی حافظ غیرمستقیم دارد میگوید «داداچ داری اشتباه میزنی»، معمای دهر، حکمت میطلبد و این کار یکشب و دو شب نیست...
.
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
پ.ن: به این بیت خیلی فکر کردم، دیدم دستگاهها و نهادهای فرهنگی سالها است دارند نسخه «یافتن راز دهر» را برای ما میپیچند، ولی حافظ غیرمستقیم دارد میگوید «داداچ داری اشتباه میزنی»، معمای دهر، حکمت میطلبد و این کار یکشب و دو شب نیست...
.
Forwarded from مجله الکترونیک واو
📝نه فرشته، نه شیطان
🖌#حسام_آبنوس نوشت:
🔹بدیعالزمان فروزانفر در سالهایی که حتی یک نسخه منقح و پاکیزه از مثنوی در دسترس نبود و اگر بود نایاب بود، دست به کار بزرگی زد و از میان کتب تاریخی و اسناد موجود که در اختیار افراد مختلف بوده، رسالهای در زندگی و احوال مولوی نوشت تا چراغی باشد پیشروی جویندگان معارف مولوی که ریشه در سلوک و زندگی او نیز داشته است.
🔹زندگی و زیست مولانا همراه با اتفاقاتی است که آن را در هالهای از راز و رمز پیچیده، حمله مغول، دیدار عطار و تعبیری که او برای مولانا به کار میبرد، شاگردی برهانالدین محقق و در نهایت دیدار شمس و ناپدید شدن شمس تبریز و سوختهجانی مولوی، سبب شده که افسانهها و نقلهای نامعتبر گرد او بسیار باشد. فروزانفر در کتاب «زندگی مولانا» بر یک مبنای علمی در بخشهای مختلف تصویری دقیق همراه با گزارههای نسبتا دقیق تاریخی از زندگی و زمانه مولوی به نمایش در میآورد. تصویری که خواننده آن را نه قدسی و نه لاابالی میبیند.
🔺متن کامل این یادداشت را از اینجا بخوانید.
🖌#حسام_آبنوس نوشت:
🔹بدیعالزمان فروزانفر در سالهایی که حتی یک نسخه منقح و پاکیزه از مثنوی در دسترس نبود و اگر بود نایاب بود، دست به کار بزرگی زد و از میان کتب تاریخی و اسناد موجود که در اختیار افراد مختلف بوده، رسالهای در زندگی و احوال مولوی نوشت تا چراغی باشد پیشروی جویندگان معارف مولوی که ریشه در سلوک و زندگی او نیز داشته است.
🔹زندگی و زیست مولانا همراه با اتفاقاتی است که آن را در هالهای از راز و رمز پیچیده، حمله مغول، دیدار عطار و تعبیری که او برای مولانا به کار میبرد، شاگردی برهانالدین محقق و در نهایت دیدار شمس و ناپدید شدن شمس تبریز و سوختهجانی مولوی، سبب شده که افسانهها و نقلهای نامعتبر گرد او بسیار باشد. فروزانفر در کتاب «زندگی مولانا» بر یک مبنای علمی در بخشهای مختلف تصویری دقیق همراه با گزارههای نسبتا دقیق تاریخی از زندگی و زمانه مولوی به نمایش در میآورد. تصویری که خواننده آن را نه قدسی و نه لاابالی میبیند.
🔺متن کامل این یادداشت را از اینجا بخوانید.
Forwarded from مجله الکترونیک واو
📝سرابی پریشان از تردیدهای «بارادین»
🖌#حسام_آبنوس نوشت:
🔹آلکساندر بارادین فرزند یک شاهزاده گرجی به نام لوکا گِدِوانیشویلی است. او در سال که در سال ۱۸۳۳ در سن پترزبورگ روسیه چشم به جهان گشود و از ۶ سالگی آموختن موسیقی را آغاز و در همین سن آهنگسازی را نیز شروع کرد. پدرش از افسران قدیمی ارتش بود و مایل بود پسرش نیز به ارتش ملحق شود ولی بارادین دل به هوای موسیقی داشت و چون پدرش علاقه او را دید به تشویق او پرداخت. بارادین در سال ۱۸۵۰ به دانشکده پزشکی وارد شد و در سال ۱۸۵۵ با در دست داشتن دیپلم شیمی و طب، استاد شیمی دانشکده شد. او در رشته علمی خود تحقیقات بسیاری انجام دادهاست و رسالات متعددی در شیمی نوشته که کم از آثار موسیقی ندارد.
🔹«بارادین» با یک شروع متفاوت این نوید را به خواننده میدهد که با اثری متفاوت روبهرو است ولی خیلی زود این نوید تبدیل به سرابی میشود که در ادامه خبری از آن نیست. نه تصویری از آنچه در پشت جلد ارائه شده میبینیم و نه خودمان میتوانیم تصویری را از دل این متن پراکنده و پریشان بیرون بکشیم.
🔺متن کامل این یادداشت را از اینجا بخوانید.
🖌#حسام_آبنوس نوشت:
🔹آلکساندر بارادین فرزند یک شاهزاده گرجی به نام لوکا گِدِوانیشویلی است. او در سال که در سال ۱۸۳۳ در سن پترزبورگ روسیه چشم به جهان گشود و از ۶ سالگی آموختن موسیقی را آغاز و در همین سن آهنگسازی را نیز شروع کرد. پدرش از افسران قدیمی ارتش بود و مایل بود پسرش نیز به ارتش ملحق شود ولی بارادین دل به هوای موسیقی داشت و چون پدرش علاقه او را دید به تشویق او پرداخت. بارادین در سال ۱۸۵۰ به دانشکده پزشکی وارد شد و در سال ۱۸۵۵ با در دست داشتن دیپلم شیمی و طب، استاد شیمی دانشکده شد. او در رشته علمی خود تحقیقات بسیاری انجام دادهاست و رسالات متعددی در شیمی نوشته که کم از آثار موسیقی ندارد.
🔹«بارادین» با یک شروع متفاوت این نوید را به خواننده میدهد که با اثری متفاوت روبهرو است ولی خیلی زود این نوید تبدیل به سرابی میشود که در ادامه خبری از آن نیست. نه تصویری از آنچه در پشت جلد ارائه شده میبینیم و نه خودمان میتوانیم تصویری را از دل این متن پراکنده و پریشان بیرون بکشیم.
🔺متن کامل این یادداشت را از اینجا بخوانید.
Forwarded from مجله الکترونیک واو
📝این ارکستر رهبر ندارد
🖌#حسام_آبنوس نوشت:
🔹«همنوایی شبانه ارکستر چوبها» کمتر تصویر دارد و بیشتر روایت است. روایتی که گزارش یک فرد است. رضا قاسمی به عنوان یک نوازنده و روشنفکر تلاش میکند در کتابش عناصر روشنفکری را وارد کند ولی هیچکدام از اینها کار نمیکند و آن چیزی که از آن به عنوان داستان انتظار داریم اتفاق نمیافتد. کتاب میخواهد از «رنج» سخن بگوید. رنج مهاجرت و تنهایی. رنجی که مهاجران با آن شبانهروز دست به گریبان هستند و شب و روزشان با آن گره خورده است. جنونی که در شخصیتهای درست شخصیتپردازی نشده کتاب هستند حاکی از وضعیت مهاجران است.
🔹باید گفت «همنوایی شبانه ارکستر چوبها» رهبر ندارد و نویسنده با این ایده که میخواهم راوی تنهایی بیوطنها باشم و از رنج آنها سخن بگویم دست به نوشتن زده است ولی سازآرایی او در این ارکستر درست نبوده و صدایی که به گوش میرسد فالش است.
🔺متن کامل این یادداشت را از اینجا بخوانید.
🖌#حسام_آبنوس نوشت:
🔹«همنوایی شبانه ارکستر چوبها» کمتر تصویر دارد و بیشتر روایت است. روایتی که گزارش یک فرد است. رضا قاسمی به عنوان یک نوازنده و روشنفکر تلاش میکند در کتابش عناصر روشنفکری را وارد کند ولی هیچکدام از اینها کار نمیکند و آن چیزی که از آن به عنوان داستان انتظار داریم اتفاق نمیافتد. کتاب میخواهد از «رنج» سخن بگوید. رنج مهاجرت و تنهایی. رنجی که مهاجران با آن شبانهروز دست به گریبان هستند و شب و روزشان با آن گره خورده است. جنونی که در شخصیتهای درست شخصیتپردازی نشده کتاب هستند حاکی از وضعیت مهاجران است.
🔹باید گفت «همنوایی شبانه ارکستر چوبها» رهبر ندارد و نویسنده با این ایده که میخواهم راوی تنهایی بیوطنها باشم و از رنج آنها سخن بگویم دست به نوشتن زده است ولی سازآرایی او در این ارکستر درست نبوده و صدایی که به گوش میرسد فالش است.
🔺متن کامل این یادداشت را از اینجا بخوانید.
Forwarded from مجله الکترونیک واو
📝گفتوگو در مهاجرت
🖌#حسام_آبنوس نوشت:
🔹رضا قاسمی در فضای فرهنگی این روزها آن اندازه که به ادبیات داستانی و داستاننویسی شناخته میشود به تئاتر و موسیقی شناخته نمیشود. چهرهای که در سالهای میانی دهه شصت کشور را ترک کرده و فعالیت ادبی خود را در سالهایی که خارج از کشور بوده آغاز کرده و تا قبل از آن در حوزه موسیقی و تئاتر فعالیت حرفهای انجام میداده است. او در این کتاب که به بخشهای مختلفی تقسیم شده و هر بخش در یک چارچوب روشن حرکت میکند تجارب خود از زندگی شخصی و فعالیتهای هنری را بازگو میکند. از سالهای کودکی تا روزهای پس از مهاجرت و تنگناهایی که در آن دست و پا زده تا به موقعیت امروزش برسد.
🔹اولین نکتهای که هرقدر در کتاب جلو میرویم توجه خواننده را به خود جلب میکند انفعال محمد عبدی در گفتوگو است. این رویه در گفتوگو با سوسن تسلیمی نیز به چشم میآمد ولی در این کتاب برجسته و پررنگ است. او در کمترین میزان چالش با قاسمی مقابل او نشسته و بیشتر انگار مشغول کسب فیض است تا یک گفتوگوی بلند برای ماندگار شدن در تاریخ!
🔺متن کامل این یادداشت را از اینجا بخوانید.
🖌#حسام_آبنوس نوشت:
🔹رضا قاسمی در فضای فرهنگی این روزها آن اندازه که به ادبیات داستانی و داستاننویسی شناخته میشود به تئاتر و موسیقی شناخته نمیشود. چهرهای که در سالهای میانی دهه شصت کشور را ترک کرده و فعالیت ادبی خود را در سالهایی که خارج از کشور بوده آغاز کرده و تا قبل از آن در حوزه موسیقی و تئاتر فعالیت حرفهای انجام میداده است. او در این کتاب که به بخشهای مختلفی تقسیم شده و هر بخش در یک چارچوب روشن حرکت میکند تجارب خود از زندگی شخصی و فعالیتهای هنری را بازگو میکند. از سالهای کودکی تا روزهای پس از مهاجرت و تنگناهایی که در آن دست و پا زده تا به موقعیت امروزش برسد.
🔹اولین نکتهای که هرقدر در کتاب جلو میرویم توجه خواننده را به خود جلب میکند انفعال محمد عبدی در گفتوگو است. این رویه در گفتوگو با سوسن تسلیمی نیز به چشم میآمد ولی در این کتاب برجسته و پررنگ است. او در کمترین میزان چالش با قاسمی مقابل او نشسته و بیشتر انگار مشغول کسب فیض است تا یک گفتوگوی بلند برای ماندگار شدن در تاریخ!
🔺متن کامل این یادداشت را از اینجا بخوانید.
Forwarded from مجله الکترونیک واو
📝گیرنده: مرتضی کیوان
🖌#حسام_آبنوس نوشت:
🔹«هفت نامه به مرتضی کیوان» از آن کتابهایی است که خواندنش میتواند مصداق خواندن دانستنیهای خطرناک باشد. البته نگران نباشید، آنقدرها که فکر میکنید خطرناک نیست ولی بارقههایی در خود دارد که میتواند هرکسی را که ذرهای کلهاش بوی قورمهسبزی بدهد را به سمت پرتگاه بکشاند.
🔹این روزها ندانستن رنج و درد کمتری دارد، برای همین خواندن و دانستن درباره کسی مثل مرتضی کیوان که در برابر استبداد ایستاد و چسب تودهای بودن خورد، مضراتش بیشتر از ندانستن درباره اوست. کسی که توده را نه برای توده بلکه به عنوان یک پایگاه برای مبارزه با ظلم و بیداد انتخاب کرده بود. حالا یک روز از سالگرد اعدامش میگذرد ولی کسی یادش نبود، انگار همه ندانستن را انتخاب کردهاند.
🔺متن کامل این یادداشت را از اینجا بخوانید.
🖌#حسام_آبنوس نوشت:
🔹«هفت نامه به مرتضی کیوان» از آن کتابهایی است که خواندنش میتواند مصداق خواندن دانستنیهای خطرناک باشد. البته نگران نباشید، آنقدرها که فکر میکنید خطرناک نیست ولی بارقههایی در خود دارد که میتواند هرکسی را که ذرهای کلهاش بوی قورمهسبزی بدهد را به سمت پرتگاه بکشاند.
🔹این روزها ندانستن رنج و درد کمتری دارد، برای همین خواندن و دانستن درباره کسی مثل مرتضی کیوان که در برابر استبداد ایستاد و چسب تودهای بودن خورد، مضراتش بیشتر از ندانستن درباره اوست. کسی که توده را نه برای توده بلکه به عنوان یک پایگاه برای مبارزه با ظلم و بیداد انتخاب کرده بود. حالا یک روز از سالگرد اعدامش میگذرد ولی کسی یادش نبود، انگار همه ندانستن را انتخاب کردهاند.
🔺متن کامل این یادداشت را از اینجا بخوانید.
Forwarded from مجله الکترونیک واو
📝عدالت ترانه فرداست
🖌#حسام_آبنوس نوشت:
🔹«چشم انتظار در خاک رفتگان» قصه یک مبارزه است. مبارزهای که فرودستترین افراد جامعه گواتمالا علیه دیکتاتور این کشور، که حمایت شرکت آمریکایی موز را نیز داشت، به راه انداختند. دیکتاتوری که از او با عبارت «پلنگ» در داستان یاد میشود و شخصیتهای داستان که هرکدام در گوشهای هستند علیه او بلند میشوند. مبارزهای که برای به مقصد رسیدن آن هرکسی از چیزی دست میکشد تا به چیز بزرگتری که همان پیروزی است برسند. داستان با یک شروع فوقالعاده که بیانگر شرایط حاکم بر جامعه است آغاز میشود. شروعی که پر سر و صدا و رنگارنگ است ولی نویسنده خیلی زود خواننده را از این رویایی که میبیند، بیرون میآورد.
🔹سرچشمه امید چیزهایی نیست كه در گذشته رخ داده، بلكه خبرهایی است كه در باب آینده گفتهاند. گفتهاند روزی خواهد رسید كه مردان و زنان در آن ترانه خواهند خواند. اما دیگر صحبت از زنان و مردان نبود. خود آنان بودند كه میخواندند. یكیك آحاد خلق كه سرود فردا را سرداده بودند.
🔺متن کامل این یادداشت را از این اینجا بخوانید.
🖌#حسام_آبنوس نوشت:
🔹«چشم انتظار در خاک رفتگان» قصه یک مبارزه است. مبارزهای که فرودستترین افراد جامعه گواتمالا علیه دیکتاتور این کشور، که حمایت شرکت آمریکایی موز را نیز داشت، به راه انداختند. دیکتاتوری که از او با عبارت «پلنگ» در داستان یاد میشود و شخصیتهای داستان که هرکدام در گوشهای هستند علیه او بلند میشوند. مبارزهای که برای به مقصد رسیدن آن هرکسی از چیزی دست میکشد تا به چیز بزرگتری که همان پیروزی است برسند. داستان با یک شروع فوقالعاده که بیانگر شرایط حاکم بر جامعه است آغاز میشود. شروعی که پر سر و صدا و رنگارنگ است ولی نویسنده خیلی زود خواننده را از این رویایی که میبیند، بیرون میآورد.
🔹سرچشمه امید چیزهایی نیست كه در گذشته رخ داده، بلكه خبرهایی است كه در باب آینده گفتهاند. گفتهاند روزی خواهد رسید كه مردان و زنان در آن ترانه خواهند خواند. اما دیگر صحبت از زنان و مردان نبود. خود آنان بودند كه میخواندند. یكیك آحاد خلق كه سرود فردا را سرداده بودند.
🔺متن کامل این یادداشت را از این اینجا بخوانید.
مولوی در دفتر اول در ماجرای خرگوش با هوش و شیر ستمکار که برگرفته از کتاب کلیله و دمنه است، بعد از شرح ماجرا که خرگوش موفق میشود شیر را به چاه اندازد و حیوانات را از دستش خلاص کند، از زبان حیوانات خطاب به خرگوش چنین میگوید:
بازگو تا چون سگالیدی به مکر؟
آن عَوان را چون بمالیدی به مکر؟
بازگو تا #قصه درمانها شود
بازگو تا مرهم جانها شود
بازگو کز ظلم آن اِستمنما
صد هزارا زخم دارد جان ما
پ.ن: مولوی از زبان حیوانات ستمدیده، «قصه» را مرهمی بر زخمهای آنها میداند.
.
بازگو تا چون سگالیدی به مکر؟
آن عَوان را چون بمالیدی به مکر؟
بازگو تا #قصه درمانها شود
بازگو تا مرهم جانها شود
بازگو کز ظلم آن اِستمنما
صد هزارا زخم دارد جان ما
پ.ن: مولوی از زبان حیوانات ستمدیده، «قصه» را مرهمی بر زخمهای آنها میداند.
.
Forwarded from مجله الکترونیک واو
📝علیه واقعیت
🖌#حسام_آبنوس نوشت:
🔹حرف درباره «سمفونی پاستورال» اثر آندره ژید است. اثری که درباره چیز مرموز و ناشناختهای به نام عشق است. چیزی که بیاجازه وارد میشود و هرقدر تلاش کنید انکارش کنید موفق نمیشوید. ژید در این داستان بلند که به سبک یک اعتراف نوشته شده، تلاش میکند از چیزی سخن بگوید که برای همیشه ممنوع است. در این کتاب از احساسی حرف زده میشود که هرکسی در زندگی تجربه میکند. تجربهای که همیشه شیرین نیست و گاهی دردسرهایی درست میکند.
🔹کشیش را در این داستان باید نماد فردی دانست که تلاش میکند همه در بیخبری به سر ببرند. او خواسته یا ناخواسته چون پای عشق در میان است و تلاش میکند هرگونه تعلق و عشق را انکار کند، افراد را در تاریکی نگه میدارد. کشیش فردی است که آگاهی را تا آنجایی مجاز میداند که منجر به حرکت نشود. آنجا که حرکتی آغاز شود او بساط دانایی را جمع میکند و از پاسخ دادن طفره میرود. او تلاش میکند افراد رستگار شوند ولی اگر افراد خودشان بخواهند سرنوشتشان را انتخاب کنند مانع میشود.
🔺متن کامل این یادداشت را از اینجا بخوانید.
🖌#حسام_آبنوس نوشت:
🔹حرف درباره «سمفونی پاستورال» اثر آندره ژید است. اثری که درباره چیز مرموز و ناشناختهای به نام عشق است. چیزی که بیاجازه وارد میشود و هرقدر تلاش کنید انکارش کنید موفق نمیشوید. ژید در این داستان بلند که به سبک یک اعتراف نوشته شده، تلاش میکند از چیزی سخن بگوید که برای همیشه ممنوع است. در این کتاب از احساسی حرف زده میشود که هرکسی در زندگی تجربه میکند. تجربهای که همیشه شیرین نیست و گاهی دردسرهایی درست میکند.
🔹کشیش را در این داستان باید نماد فردی دانست که تلاش میکند همه در بیخبری به سر ببرند. او خواسته یا ناخواسته چون پای عشق در میان است و تلاش میکند هرگونه تعلق و عشق را انکار کند، افراد را در تاریکی نگه میدارد. کشیش فردی است که آگاهی را تا آنجایی مجاز میداند که منجر به حرکت نشود. آنجا که حرکتی آغاز شود او بساط دانایی را جمع میکند و از پاسخ دادن طفره میرود. او تلاش میکند افراد رستگار شوند ولی اگر افراد خودشان بخواهند سرنوشتشان را انتخاب کنند مانع میشود.
🔺متن کامل این یادداشت را از اینجا بخوانید.
مجله الکترونیک واو
📝علیه واقعیت 🖌#حسام_آبنوس نوشت: 🔹حرف درباره «سمفونی پاستورال» اثر آندره ژید است. اثری که درباره چیز مرموز و ناشناختهای به نام عشق است. چیزی که بیاجازه وارد میشود و هرقدر تلاش کنید انکارش کنید موفق نمیشوید. ژید در این داستان بلند که به سبک یک اعتراف نوشته…
چون امروز سالروز تولد آقای آندره ژید است!
Forwarded from مجله الکترونیک واو
📝سکوت سیاه…
🖌#حسام_آبنوس نوشت:
🔹«سونیا» شخصیت داستان خانم بربرووا است. دخترکی که زندگیاش فراز و فرودهای بسیاری داشته و حالا ما مشغول خواندن دستنوشتههای او هستیم. فردی که تنهایی و انزوا را چشیده و رنج نگاه سنگین دیگران را تحمل کرده است. در واقع باید گفت «نوازنده همراه» روایت تنهایی است، انسانی که با محیط پیرامون سنخیتی ندارد و برای بقا تلاش میکند و بدش نمیآید از ضعفهای دیگران برای خودش قایق نجات بسازد.
🔹«سونیا» هنرمندی است که در سایه دیگری قرار گرفته و هیچگاه فرصتی برای بروز خودش نداشته. او در سراسر داستان منتظر فرصتی است تا بتواند خشمش را تخلیه کند و خلاص شود ولی هیچگاه این فرصت را پیدا نمیکند. برای بهبود اوضاع خود سکوت میکند و چیزی نمیگوید و با سکوت زندگی میکند. در واقع اینطور میتوان نتیجه گرفت که «سکوت سیاه» (یکی از سکوتهای موسیقی با ارزش زمانی یک ضرب است) نت همیشگی دفتر زندگی فرودستان است، حال این فرودستان میتواند فرودستان اقتصادی باشد یا فرودستان فرهنگی و اجتماعی!
🔺متن کامل این یادداشت را از اینجا بخوانید.
🖌#حسام_آبنوس نوشت:
🔹«سونیا» شخصیت داستان خانم بربرووا است. دخترکی که زندگیاش فراز و فرودهای بسیاری داشته و حالا ما مشغول خواندن دستنوشتههای او هستیم. فردی که تنهایی و انزوا را چشیده و رنج نگاه سنگین دیگران را تحمل کرده است. در واقع باید گفت «نوازنده همراه» روایت تنهایی است، انسانی که با محیط پیرامون سنخیتی ندارد و برای بقا تلاش میکند و بدش نمیآید از ضعفهای دیگران برای خودش قایق نجات بسازد.
🔹«سونیا» هنرمندی است که در سایه دیگری قرار گرفته و هیچگاه فرصتی برای بروز خودش نداشته. او در سراسر داستان منتظر فرصتی است تا بتواند خشمش را تخلیه کند و خلاص شود ولی هیچگاه این فرصت را پیدا نمیکند. برای بهبود اوضاع خود سکوت میکند و چیزی نمیگوید و با سکوت زندگی میکند. در واقع اینطور میتوان نتیجه گرفت که «سکوت سیاه» (یکی از سکوتهای موسیقی با ارزش زمانی یک ضرب است) نت همیشگی دفتر زندگی فرودستان است، حال این فرودستان میتواند فرودستان اقتصادی باشد یا فرودستان فرهنگی و اجتماعی!
🔺متن کامل این یادداشت را از اینجا بخوانید.
مجله الکترونیک واو
📝سکوت سیاه… 🖌#حسام_آبنوس نوشت: 🔹«سونیا» شخصیت داستان خانم بربرووا است. دخترکی که زندگیاش فراز و فرودهای بسیاری داشته و حالا ما مشغول خواندن دستنوشتههای او هستیم. فردی که تنهایی و انزوا را چشیده و رنج نگاه سنگین دیگران را تحمل کرده است. در واقع باید گفت…
کتابی که بسیار دوستش داشتم و دو مرتبه خواندمش
گذاشتم کنار دستم تا برای سومین مرتبه هم بخوانم.
گذاشتم کنار دستم تا برای سومین مرتبه هم بخوانم.
Forwarded from مجله الکترونیک واو
📝مشت این کتاب باز است
🖌#حسام_آبنوس نوشت:
🔹ما در کتاب «چهل و یکم» با یک واقعه تاریخی که همان متحدالشکل شدن لباسها و کشتار گوهرشاد است، مواجهیم. از این نظر کتاب حرف تازهای ندارد جز اینکه روایتی از یکی از شخصیتهای حاضر در واقعه ماجرا را برای خواننده بازگو میکند. آن هم شخصیتی که علیرغم میل باطنی در ماجرایی دست دارد که نتیجهاش ریخته شدن خون افراد است، هرچند که ادریس در واقعه ظاهرا نقشی نداشته و اصطلاحا مامور بوده و معذور!
🔹باید گفت داستان تاریخی با رفتن به درون حفرههای تاریخ روایتش را میسازد. به این معنا که نویسنده آنجایی میایستد و سخن میگوید که تاریخ سکوت کرده و دستش خالی است. این هنر نویسنده است که داستانش را در این موقعیت شکل دهد و آن را با روایت تاریخ گره بزند تا باورپذیر باشد. اما در کتاب «چهل و یکم» خبری از این اتفاق نیست و ما یک روایت تخت بدون فراز و فرود از تاریخ را شاهدیم که چیزی اضافه بر آن چیزهایی که با یک جستجو در اینترنت میتوان پیدا کرد، ندارد.
🔺متن کامل این روایت را از اینجا بخوانید.
🖌#حسام_آبنوس نوشت:
🔹ما در کتاب «چهل و یکم» با یک واقعه تاریخی که همان متحدالشکل شدن لباسها و کشتار گوهرشاد است، مواجهیم. از این نظر کتاب حرف تازهای ندارد جز اینکه روایتی از یکی از شخصیتهای حاضر در واقعه ماجرا را برای خواننده بازگو میکند. آن هم شخصیتی که علیرغم میل باطنی در ماجرایی دست دارد که نتیجهاش ریخته شدن خون افراد است، هرچند که ادریس در واقعه ظاهرا نقشی نداشته و اصطلاحا مامور بوده و معذور!
🔹باید گفت داستان تاریخی با رفتن به درون حفرههای تاریخ روایتش را میسازد. به این معنا که نویسنده آنجایی میایستد و سخن میگوید که تاریخ سکوت کرده و دستش خالی است. این هنر نویسنده است که داستانش را در این موقعیت شکل دهد و آن را با روایت تاریخ گره بزند تا باورپذیر باشد. اما در کتاب «چهل و یکم» خبری از این اتفاق نیست و ما یک روایت تخت بدون فراز و فرود از تاریخ را شاهدیم که چیزی اضافه بر آن چیزهایی که با یک جستجو در اینترنت میتوان پیدا کرد، ندارد.
🔺متن کامل این روایت را از اینجا بخوانید.
Forwarded from دیوار فرهاد حسنزاده (Far Had)
🔹این کتاب عصا قورت نداده
🔸بازنویسی یک داستان از شاهنامه آقای فردوسی
یادداشتی بر کتاب «برف و آفتاب» / حسام آبنوس / منبع: سایت «واو»
«ادبیات کهن با اشیای موزه فرق دارد. به اشیای موزه نمیتوان دست زد، اما داستانهای قدیمی را میتوان به صورتی خوش و امروزی بازگو کرد.»
این چندجمله در پشت جلد کتاب «برف و آفتاب» اثر فرهاد حسنزاده به دلم نشست. طوری که دلم خواست این کتاب را که برای نوجوانها نوشته شده را بخوانم. طرح جلد و اسم نویسنده هم دلایل خوبی بودند که بیشتر راغب باشم این کتاب را بخوانم.
کتاب «برف و آفتاب» در واقع بازنویسی داستان «بیژن و منیژه» است. حسنزاده سعی کرده این روایت را که آقای فردوسی در شاهنامه به شعر سروده بوده را با زبانی امروزین و روان برای مخاطب نوجوان بازگو کند. ضمنا آنقدر که من از داستان بیژن و منیژه میدانم این کتاب اختلاف آنچنانی با متن اصلی ندارد. حسنزاده فقط آن را به نثر در آورده و سعی کرده به مخاطب توجه کند.
👉 متن کامل را اینجا بخوانید:🔻
yun.ir/g68xc1
🔸بازنویسی یک داستان از شاهنامه آقای فردوسی
یادداشتی بر کتاب «برف و آفتاب» / حسام آبنوس / منبع: سایت «واو»
«ادبیات کهن با اشیای موزه فرق دارد. به اشیای موزه نمیتوان دست زد، اما داستانهای قدیمی را میتوان به صورتی خوش و امروزی بازگو کرد.»
این چندجمله در پشت جلد کتاب «برف و آفتاب» اثر فرهاد حسنزاده به دلم نشست. طوری که دلم خواست این کتاب را که برای نوجوانها نوشته شده را بخوانم. طرح جلد و اسم نویسنده هم دلایل خوبی بودند که بیشتر راغب باشم این کتاب را بخوانم.
کتاب «برف و آفتاب» در واقع بازنویسی داستان «بیژن و منیژه» است. حسنزاده سعی کرده این روایت را که آقای فردوسی در شاهنامه به شعر سروده بوده را با زبانی امروزین و روان برای مخاطب نوجوان بازگو کند. ضمنا آنقدر که من از داستان بیژن و منیژه میدانم این کتاب اختلاف آنچنانی با متن اصلی ندارد. حسنزاده فقط آن را به نثر در آورده و سعی کرده به مخاطب توجه کند.
👉 متن کامل را اینجا بخوانید:🔻
yun.ir/g68xc1
فرهاد حسنزاده
این کتاب عصا قورت نداده - فرهاد حسنزاده
فضاسازی کردن و باورپذیر کردن اسطورهها دیگر نکتهای است که در «برف و آفتاب» به چشم میآید. فرهاد حسنزاده تلاش کرده تا آنجا که اقتضائات یک
همین که یکنفر میگوید: «فلان کتاب را که معرفی کرده بودی، خواندم و خوشم آمد»، برایم کافی است!
❤1
Forwarded from مجله الکترونیک واو
📝آمد، اندیشید ولی خواب نبود!
🖌#حسام_آبنوس نوشت:
🔹فرهاد مهراد چهرهای است که بعد بیست سال از مرگش و گذشت بیش از چهل سال از پیروزی انقلاب هنوز هم حرف و حدیث دربارهاش بسیار است. خوانندهای با آن صدای «تِنور»، که از خاطره جمعی گروههای مختلف پاک نمیشود. یکی با «والا پیامدار…» (وحدت) و دیگری با «بوی عیدی، بوی توپ…» و یکی هم با «هفته خاکستری» یعنی با وجود سبک خاص موسیقی و صدای متفاوتش اما سلیقههای بسیاری هستند که ترانههایش را زمزمه میکنند و با آنها خاطره دارند.
🔹«چون بوی تلخ خوش کُندر» از آن کتابهایی است که نویسندهاش شیفته و مجذوب سوژه نبوده و سعی کرده عقلانی باشد. نمیتوان ادعا کرد راوی بیطرفی بوده، ولی راوی منصف چرا! در این کتاب با روایتهایی مواجه میشویم که تا حدودی باورکردنی نیست. روایتها به شکلی است که سوالات بسیاری مانند اینکه فرهاد نماز میخوانده، او نهتنها قرآن میخوانده بلکه بر ترجمه بهاالدین خرمشاهی از آن حاشیه مینوشته، مگرکمونیست نبوده و… چراغهایی است که در صفحات مختلف بالای سر خواننده روشن میشود و او را وارد حالتی از بهت و تعجب میکند.
🔺متن کامل این یادداشت را از اینجا بخوانید.
🖌#حسام_آبنوس نوشت:
🔹فرهاد مهراد چهرهای است که بعد بیست سال از مرگش و گذشت بیش از چهل سال از پیروزی انقلاب هنوز هم حرف و حدیث دربارهاش بسیار است. خوانندهای با آن صدای «تِنور»، که از خاطره جمعی گروههای مختلف پاک نمیشود. یکی با «والا پیامدار…» (وحدت) و دیگری با «بوی عیدی، بوی توپ…» و یکی هم با «هفته خاکستری» یعنی با وجود سبک خاص موسیقی و صدای متفاوتش اما سلیقههای بسیاری هستند که ترانههایش را زمزمه میکنند و با آنها خاطره دارند.
🔹«چون بوی تلخ خوش کُندر» از آن کتابهایی است که نویسندهاش شیفته و مجذوب سوژه نبوده و سعی کرده عقلانی باشد. نمیتوان ادعا کرد راوی بیطرفی بوده، ولی راوی منصف چرا! در این کتاب با روایتهایی مواجه میشویم که تا حدودی باورکردنی نیست. روایتها به شکلی است که سوالات بسیاری مانند اینکه فرهاد نماز میخوانده، او نهتنها قرآن میخوانده بلکه بر ترجمه بهاالدین خرمشاهی از آن حاشیه مینوشته، مگرکمونیست نبوده و… چراغهایی است که در صفحات مختلف بالای سر خواننده روشن میشود و او را وارد حالتی از بهت و تعجب میکند.
🔺متن کامل این یادداشت را از اینجا بخوانید.