#ارسالی مخاطب آقای غیوری
برای رسیدن به هر چیزی تو زندگی باید خیلی سخت کار کنی و باید منظم باشی. مثلا اگه بخوای یه پیانیست عالی بشی، هیچ دارویی نیست که بتونی مصرف کنی، هیچ کتاب خودیاری یا استادی نیست که بتونه میانبر بزنه. باید 5 سال، 10 سال وقت بذاری و یاد بگیری تا اینقدر تمرین کنی که برات مثل آب خوردن بشه. هیچ راه میانبری نیست. اما اگه از بچگی اینو یاد بگیری، مثلاً از 10 سالگی، بعد از چند سال میبینی که یه لذت فوقالعادهای ایجاد میشه. حالا که استاد پیانو شدی، میتونی چیزایی رو بزنی که قبلاً نمیتونستی. یه دنیای جدید جلوت باز میشه. این مثال برای هر چیز با معنی تو زندگی صدق میکنه. اگه یه چیزی رو خوب یاد بگیری و توش مهارت پیدا کنی، میتونه لذتی بهت بده که هیچ دارویی یا مهمونی رفتنی نمیتونه بده. اما باید صبور باشی و از خستگی و تلاش نترسی.
برای رسیدن به هر چیزی تو زندگی باید خیلی سخت کار کنی و باید منظم باشی. مثلا اگه بخوای یه پیانیست عالی بشی، هیچ دارویی نیست که بتونی مصرف کنی، هیچ کتاب خودیاری یا استادی نیست که بتونه میانبر بزنه. باید 5 سال، 10 سال وقت بذاری و یاد بگیری تا اینقدر تمرین کنی که برات مثل آب خوردن بشه. هیچ راه میانبری نیست. اما اگه از بچگی اینو یاد بگیری، مثلاً از 10 سالگی، بعد از چند سال میبینی که یه لذت فوقالعادهای ایجاد میشه. حالا که استاد پیانو شدی، میتونی چیزایی رو بزنی که قبلاً نمیتونستی. یه دنیای جدید جلوت باز میشه. این مثال برای هر چیز با معنی تو زندگی صدق میکنه. اگه یه چیزی رو خوب یاد بگیری و توش مهارت پیدا کنی، میتونه لذتی بهت بده که هیچ دارویی یا مهمونی رفتنی نمیتونه بده. اما باید صبور باشی و از خستگی و تلاش نترسی.
#ارسالی مخاطب آقای سلمانی
پسربچه اي پرنده زيبايي داشت.
او به آن پرنده بسيار دلبسته بود.
حتي شبها هنگام خواب، قفس آن پرنده
را كنار رختخوابش مي گذاشت و مي خوابيد.
اطرافيانش كه از اين همه عشق و وابستگي
او به پرنده باخبر شدند، از پسرك
حسابي كار مي كشيدند.
هر وقت پسرك از كار خسته مي شد و نميخواست كاري را انجام دهد، او را تهديد مي كردند كه الان پرنده اش را از قفس آزاد خواهند كرد و پسرك با التماس مي گفت: نه، كاري به پرنده ام نداشته باشيد. هر كاري گفتيد انجام مي دهم.
تا اينكه يك روز صبح برادرش او را صدا زد كه برود از چشمه آب بياورد و او با سختي و كسالت گفت، خسته ام و خوابم مياد، برادرش گفت: الان پرنده ات را از قفس رها مي كنم، كه پسرك آرام و محكم گفت: خودم ديشب آزادش كردم رفت، حالا برو بذار راحت بخوابم.
كه با آزادي او خودم هم آزاد شدم.
اين حكايت همه ما است!
تنها فرق ما، در نوع پرنده اي است كه به آن دلبسته ايم.
پرنده بسياري پولشان، بعضي قدرتشان، برخي موقعيتشان، پاره اي زيبايي و جمالشان، عده اي مدرك و عنوان آكادميك و خلاصه شيطان و نفس، هر كسي را به چيزي بسته اند و ترس از رها شدن از آن، سبب شده تا ديگران و گاهي نفس خودمان از ما بيگاري كشيده و ما را رها نكنند.
پرنده ات را آزاد کن...
پسربچه اي پرنده زيبايي داشت.
او به آن پرنده بسيار دلبسته بود.
حتي شبها هنگام خواب، قفس آن پرنده
را كنار رختخوابش مي گذاشت و مي خوابيد.
اطرافيانش كه از اين همه عشق و وابستگي
او به پرنده باخبر شدند، از پسرك
حسابي كار مي كشيدند.
هر وقت پسرك از كار خسته مي شد و نميخواست كاري را انجام دهد، او را تهديد مي كردند كه الان پرنده اش را از قفس آزاد خواهند كرد و پسرك با التماس مي گفت: نه، كاري به پرنده ام نداشته باشيد. هر كاري گفتيد انجام مي دهم.
تا اينكه يك روز صبح برادرش او را صدا زد كه برود از چشمه آب بياورد و او با سختي و كسالت گفت، خسته ام و خوابم مياد، برادرش گفت: الان پرنده ات را از قفس رها مي كنم، كه پسرك آرام و محكم گفت: خودم ديشب آزادش كردم رفت، حالا برو بذار راحت بخوابم.
كه با آزادي او خودم هم آزاد شدم.
اين حكايت همه ما است!
تنها فرق ما، در نوع پرنده اي است كه به آن دلبسته ايم.
پرنده بسياري پولشان، بعضي قدرتشان، برخي موقعيتشان، پاره اي زيبايي و جمالشان، عده اي مدرك و عنوان آكادميك و خلاصه شيطان و نفس، هر كسي را به چيزي بسته اند و ترس از رها شدن از آن، سبب شده تا ديگران و گاهي نفس خودمان از ما بيگاري كشيده و ما را رها نكنند.
پرنده ات را آزاد کن...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ارسالی مخاطب محترم آقای جعفری نژاد
#ارسالی مخاطب محترم
❣دزدی کیسه ی زری به سرقت برد
هنگامی که به خانه رسید
کیسه را باز کرد و دید
کاغذی در آن است که نوشته:
خدایا به برکت این دعا
سکه های مرا حفاظت فرما
اندکی اندیشه کرد و سپس کیسه را
به صاحبش باز گرداند
دوستانش اعتراض کردند
❣و او پاسخ داد:
آن مرد دعائی کرده و در این دعا
به خدا اعتماد نموده ،
من دزد دارایی او بودم و نه دزد دین او
اگر کیسه را پس نمیدادم،
باورش بر دعا و خدا سست می شد
آن گاه من دزد باورهای او هم بودم
❣دزدی کیسه ی زری به سرقت برد
هنگامی که به خانه رسید
کیسه را باز کرد و دید
کاغذی در آن است که نوشته:
خدایا به برکت این دعا
سکه های مرا حفاظت فرما
اندکی اندیشه کرد و سپس کیسه را
به صاحبش باز گرداند
دوستانش اعتراض کردند
❣و او پاسخ داد:
آن مرد دعائی کرده و در این دعا
به خدا اعتماد نموده ،
من دزد دارایی او بودم و نه دزد دین او
اگر کیسه را پس نمیدادم،
باورش بر دعا و خدا سست می شد
آن گاه من دزد باورهای او هم بودم
#ارسالی مخاطب محترم
انگشت های ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ ﯾﮑﯽ ﮐﻮﭼﮏ، یکی ﺑﺰﺭﮒ، ﯾﮑﯽ ﺑﻠﻨﺪ، ﯾﮑﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ، ﯾﮑﯽ ﻗﻮﯼ، ﯾﮑﯽ ﺿﻌﯿﻒ!
ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ، ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻟﻪ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﻌﻈﯿﻢ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ، ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﻭ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ
ﮔﺎﻩ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ، ﻟﻬﺶ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﭘﺎﯾﯿﻨﺘﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﯿﻢ!
ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﻨﺪﻩ ﻣﺎﺳﺖ، ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﺎ !
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺁﻓﺮﯾﺪ ﺑﺎﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ، ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻟﺬﺕ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﯿﻔﻬﻤﯿﻢ...
انگشت های ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ ﯾﮑﯽ ﮐﻮﭼﮏ، یکی ﺑﺰﺭﮒ، ﯾﮑﯽ ﺑﻠﻨﺪ، ﯾﮑﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ، ﯾﮑﯽ ﻗﻮﯼ، ﯾﮑﯽ ﺿﻌﯿﻒ!
ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ، ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻟﻪ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﻌﻈﯿﻢ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ، ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﻭ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ
ﮔﺎﻩ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ، ﻟﻬﺶ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﭘﺎﯾﯿﻨﺘﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﯿﻢ!
ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﻨﺪﻩ ﻣﺎﺳﺖ، ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﺎ !
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺁﻓﺮﯾﺪ ﺑﺎﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ، ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻟﺬﺕ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﯿﻔﻬﻤﯿﻢ...
#ارسالی مخاطب محترم
🔰انسان سه گونه می میرد:
مرگ روح
مرگ وجدان
مرگ جسم...
مرگ روح یعنی شکستن وقار و غرور یک انسان به دست دیگری! مرگ وجدان یعنی استفاده از انسانها برای مقاصد شخصی بدون هیچ گونه پشیمانی و ترحمی!!! مرگ جسم یعنی ایستادن نفس و تپش قلب!
دردناکترین مرگ ها، مرگ روحست...
وحشتناک ترین مرگ ها، مرگ وجدان،
و آسان ترین مرگ ها مرگ جسم...
سلام عید غدیر مبارک
🔰انسان سه گونه می میرد:
مرگ روح
مرگ وجدان
مرگ جسم...
مرگ روح یعنی شکستن وقار و غرور یک انسان به دست دیگری! مرگ وجدان یعنی استفاده از انسانها برای مقاصد شخصی بدون هیچ گونه پشیمانی و ترحمی!!! مرگ جسم یعنی ایستادن نفس و تپش قلب!
دردناکترین مرگ ها، مرگ روحست...
وحشتناک ترین مرگ ها، مرگ وجدان،
و آسان ترین مرگ ها مرگ جسم...
سلام عید غدیر مبارک
#ارسالی مخاطب محترم
یاد بگیرید به خودتان، به اشتباهاتتان و به اشتباهات همسرتان لبخند بزنید. اگر کیف پولتان گم شد، یا همسرتان باید کاری برای شما انجام میداده، ولی فراموش کرده و ... همواره به این موارد لبخند بزنید.
هیچچیز آنقدر مهم نیست که به خاطر آن اوقات خانواده را تلخ کنید و لحظات پراندوهی را بگذرانید.
مطمئن باشید با اشتباهات ما یا همسرمان دنیا به پایان نمیرسد، اما فرصتها بهسرعت از دست میرود. شاید دیگر لحظهای پیش نیاید که بتوانیم دست همسرمان را بگیریم یا با او بخندیم.
یاد بگیرید به خودتان، به اشتباهاتتان و به اشتباهات همسرتان لبخند بزنید. اگر کیف پولتان گم شد، یا همسرتان باید کاری برای شما انجام میداده، ولی فراموش کرده و ... همواره به این موارد لبخند بزنید.
هیچچیز آنقدر مهم نیست که به خاطر آن اوقات خانواده را تلخ کنید و لحظات پراندوهی را بگذرانید.
مطمئن باشید با اشتباهات ما یا همسرمان دنیا به پایان نمیرسد، اما فرصتها بهسرعت از دست میرود. شاید دیگر لحظهای پیش نیاید که بتوانیم دست همسرمان را بگیریم یا با او بخندیم.
#ارسالی مخاطب محترم آقای سلمانی
بعضی وقتها باید دست برداریم از غصه خوردن و خراب کردنِ روزهایمان.
باید بدانیم اگر تلاشمان را کردیم و راهمان را درست انتخاب کردیم پس بقیهاش دیگر دستِ ما نیست.
ما وظیفهمان را انجام میدهیم بقیهاش دیگر دست خداست و خواست خودش.
بسپاریم به خدا و آرام باشیم ،
با وجود همه ی مشکلات و سختیها به زندگیمان ادامه دهیم چون چشم بینایی و دست توانایی در تمام لحظات کنارمان هست .
برای خوب شدن حالمان دست به کار شویم. با توکل بر خدا ،امید، تلاش و کمک خواستن از خودش
پس لطفا غصه ممنوع...!
بعضی وقتها باید دست برداریم از غصه خوردن و خراب کردنِ روزهایمان.
باید بدانیم اگر تلاشمان را کردیم و راهمان را درست انتخاب کردیم پس بقیهاش دیگر دستِ ما نیست.
ما وظیفهمان را انجام میدهیم بقیهاش دیگر دست خداست و خواست خودش.
بسپاریم به خدا و آرام باشیم ،
با وجود همه ی مشکلات و سختیها به زندگیمان ادامه دهیم چون چشم بینایی و دست توانایی در تمام لحظات کنارمان هست .
برای خوب شدن حالمان دست به کار شویم. با توکل بر خدا ،امید، تلاش و کمک خواستن از خودش
پس لطفا غصه ممنوع...!
#ارسالی مخاطب محترم آقای ثوابی
📚 #حکایت_بهلول_عاقل
🔹 هارون الرشید به بهلول گفت: می خواهی که وجه معاش تو را متکفل شوم و مایحتاج تو را از خزانه مقرر سازم تا از فکر آن آسوده شوی؟
👈 بهلول گفت: اگر سه عیب در این کار نبود، راضی می شدم؛
اول آنکه تو نمی دانی به چه محتاجم، تا آن را از برای من مهیا سازی.
دوم اینکه نمی دانی چه وقت احتیاج دارم تا در آن وقت، وجه را بپردازی.
سوم آنکه نمی دانی چقدر احتیاج دارم تا همان مقدار بدهی.
🔹 ولی خداوند تبارک و تعالی که متکفل است این هر سه را می داند آنچه را محتاجم ،وقتی که لازم است و به قدری که احتیاج دارم می رساند.
ولی با این تفاوت که تو در مقابل پرداخت این وجه، با کوچکترین خطایی ممکن است مرا مورد خشم و غضب خود قرار دهی!
📚 #حکایت_بهلول_عاقل
🔹 هارون الرشید به بهلول گفت: می خواهی که وجه معاش تو را متکفل شوم و مایحتاج تو را از خزانه مقرر سازم تا از فکر آن آسوده شوی؟
👈 بهلول گفت: اگر سه عیب در این کار نبود، راضی می شدم؛
اول آنکه تو نمی دانی به چه محتاجم، تا آن را از برای من مهیا سازی.
دوم اینکه نمی دانی چه وقت احتیاج دارم تا در آن وقت، وجه را بپردازی.
سوم آنکه نمی دانی چقدر احتیاج دارم تا همان مقدار بدهی.
🔹 ولی خداوند تبارک و تعالی که متکفل است این هر سه را می داند آنچه را محتاجم ،وقتی که لازم است و به قدری که احتیاج دارم می رساند.
ولی با این تفاوت که تو در مقابل پرداخت این وجه، با کوچکترین خطایی ممکن است مرا مورد خشم و غضب خود قرار دهی!