اکسیژن خالص اینجاست

سلام صبحتان بخیر
عزیزان چطورید؟
حالتان خوب روزگارتان خوش
سپاس خدا را که امروز را هم باشمائیم

ژاپنی ها افتخار آسیا شدند برای اولین بار به فینال راه رفتند

دیروز با دوست خوبم بحث داشتیم می گفت ژاپن مستعمره آمریکاست و ما از ژاپن بهتریم... تعجب کردم !
ژاپن توسط آمریکا بمباران شد اما چنان از پسش برآمد که الان آمریکایی با آرزو و ذوق سوار تویتای ژاپنی می شود
ژاپنی ها در تمام موارد الگو هستند
اخلاق و ادب شان ، پیشرفت و صنعتشان، رفاه و خودکفایی ، آرامش و شادی شان

ژاپنی ها در کار تیمی چند روح هستند در یک بدن و بهترین هایشان لیدرشان

ایران بالقوه بهشت است نه بالفعل
در دنیا کمتر کشوری با این موقعیت و این همه منابع است
ایران را می شود بالفعل بهشت کرد با اعتمادسازی،شایسته سالاری ، اتحاد و همدلی
به شرطی فرصت تعامل با جهان را از دست ندهیم
عزت و اقتدار در گرو اقتصادقوی است و اقتصاد از راه تولید و فروش و کسب درآمد ساخته می شود
تعامل یعنی داد و ستد که هرگز سلطه پذیری نیست
و راهی که سفره همه را پرنعمت و پررنگ می کند

حقیقت است یک مدیرخوب شاید اندک اوضاع را بهتر کنه اما مدیر ضعیف کلی خسارت می زند

مجلس چهلم شادروان مرحوم محمدباقر اکبری ثانی
روز یکشنبه ۱۰ تیرماه ۱۴۰۳
از ساعت ۱۷:۳۰ الی ۱۹
مسجد امام حسین پاسداران مرند

علودرجات الهی برای مرحوم مسألت داریم

#یادداشت
من یه دوست دارم که بامن دگر اندیش است و صدتا دوست دارم که هم اندیش است
در عجبم دگرانديش به حرفش تاپای جان آمده هم اندیشان به خود آن زحمت را هم نداده اند
منظورم را فهمیدی ؟
اگر فرض کنیم ۲۰درصد مخالف و ۸۰درصد موافق
از ۶۰ میلیون ۲۰درصد می شود ۱۲ میلیون و نشان دادند اکثریت پای حرفشان هستند
پس ما که حرفهای خوب می زنیم چرا برای عمل به آن کمترین هزینه (رای دادن) را متقبل نمی شویم

البته تاکید می کنم این فرض است من مطمئنم مخالف موافق نداریم همه هدفمان آبادانی و سربلندی کشورمان است گفتمان فرق می کند کاش به خود بیائیم که این اختلاف بین تمام سطوح خواست بدخواهان است
با نفرین به کسی چیزی عوض نمی شود
با تلاش و ادای وظیفه هرکس به نوبه خود کارها هموار می شود

عجب گوننر واریدی
پیراندا نئچه اریح کرخاناسی واریدی
گونده یئره ورزئن سریلیب یغیلاردی
باغلاردان قوطی قوطی اریح گلردی
حاج طالعی نین کرخاناسی بوردا واریدی

چند مورد کارگاه برگه سازی روستایمان:
مرحوم حاج حسین درودی
مرحوم حاج غلامحسین غلامی
مرحوم علی رضائی
مرحوم حاج اسد خبیرنیا
مرحوم علی جوازی
مرحوم حاج حبیب ستاری
مرحوم علی آقا علیزاده
مرحوم حاج ستارستاری
مرحوم علی غیوری
مرحوم حاج یداله خبیر
مرحوم حاج محمدتقی طالعی
مرحوم سودمعلی پیرمحمدی
مرحوم یونس اقبلی
مرحوم حاج محمدجاوید
مرحوم حاج تقی واحدی
برادران نورمحمدی(ره)
برادران ذاکری
برادران علیعباسی
حاج هاشم عیسی بیگلو
و ...

#پیام_ادمین
باتشکر از آقای دلیلی ادمین فعال و دلسوز که از شما عزیزان خواهش کردند که پیام های نامرتبط در کانال و گروه نظرات نگذاریم
اگر اصرار دارید لطفا کسی را تخریب نکنید و از محسنات و نقاط قوتش بنویسید
متاسفانه امروز یکی را به عرش می بریم فردا به فرش می کشیم و هیچکدام از گذشتگان را قبول نداریم
به قولی وقتی بزرگی را تخریب می کردند فرمود آسیاب به نوبت

باسلام

آن کسی که نامزد ریاست جمهوری شده پس صلاحیت سیاسی راگرفته نیازی به تخریب نیست
وازطرف دیگر همه درانتخاب خودازادند
ما نمی توانیم نظر خودرابرکسی تحمیل کنیم

ازابتدای تاسیس کانال ،. ماوارد بحث های سیاسی نشدیم و نخواهیم شد
لطفاً به هیچ وجه گروه تبادل نظر رامحل دعواهای سیاسی خود قرار ندهید

این کانال صرفا برای پیام های هرزند می‌باشد
وگروه تبادل نظر برای پیام های تسلیت وپیام های مرتبط با هرزند میباشدخواهشاً مراعات فرمایید


من بشخصه شاید در دنیای مجازی صفحه شخصی خودم از کس که بنظرم اصلح تراست حمایت کنم ولی بخودم اجازه ندادم مقررات کانال رازیرپابگذارم

پس خواهشاً رعایت فرمایید

الان
میزار کندی

#ارسالی مخاطب محترم آقای جعفری نژاد
با عرض سلام و صبح بخیر و آرزوی سلامتی و بهروزی برای همه

#ارسالی مخاطب محترم آقای غیوری
خارپشتی از یک مار تقاضا کرد که بگذار همخانه تو باشم.
مار تقاضای خارپشت را پذیرفت و او را به لانه تنگ و کوچک خویش راه داد.
چون لانه مار تنگ بود، خارهای تیز خارپشت هر دم به بدن نرم مار فرو می‌رفت و او را مجروح می کرد.
اما مار از سر نجابت دم بر نمی‌آورد.
سرانجام مار به خارپشت گفت: «نگاه کن ببین چگونه مجروح و خونین شده‌ام.
آیا می‌توانی لانه من را ترک کنی؟»
خارپشت گفت: «من مشکلی ندارم، اگر تو ناراحتی می‌توانی لانه دیگری برای خود بیابی!»

عادتها ابتدا به صورت مهمان وارد می شوند، اما دیری نمی گذرد که خود را صاحب خانه می کنند و کنترل مارا به دست می گیرند

#ارسالی مخاطب محترم آقای سلمانی
خدایا دانشی ده ؛ غم نگیرم،
بده آرامشی ؛ ماتم نگیرم،
خدایا از شهامت بی نصیبم،
شهامت ده که آرامش بگیرم،

خدایا ؛ این تفاوت بر من آموز،
که در گمراهی مطلق نمیرم،
ابرها به آسمان تكيه ميكنند،
درختان به زمين و انسانها به
مهربانی يكديگر...
گاهی دلگرمی يک دوست
چنان معجزه ميكند كه انگار خدا
در زمين كنار توست.
جاودان باد سايه دوستانی
كه شادی را علتند نه شريک،
و غم را شريكند نه دليل...

از عکس‌های رفاقت های شماست
عجب گوهر نابی است این رفاقت

دلیل زیبایی داریم برای بازنشر این عکس
آقای لطیف نقی وند هنرمندتوانمند روستایمان در دل ما جای دارد
و زنده یاد سیف اله فرامرزی پهلوان خوش اخلاق روستایمان که هر موقع هرکدام از ادمین ها را می دید تشکر می کرد و هرگز از یاد ما نمی رود

بیچین چی قارداشلار سالام
یورولمیاسیز برکتلی اولسون

شهریار(ره):
بيچين اوْستى ، سونبول بيچن اوْراخلار
ايله بيل کى ، زوْلفى دارار داراخلار
شکارچيلار بيلديرچينى سوْراخلار
بيچين چيلر آيرانلارين ايچللر
بيرهوشلانيب ، سوْننان دوروب ، بيچللر

این عزیزان : عبداله علیایی ، احمدقوسی، جعفرسلمانی، علی سیاه چشم وبهلول واحدی

الان وقتشه خستگی درمیکنند
همان عزیزانند

چقدر سخت بود زیر آفتاب سوزان
با داس پشت خمیده گندم چیدن

✍️#پیام_مسئول_محترم_آب_آشامیدنی_روستا_جناب_آقای_ملائی

بسمه تعالی

باسلام و دعای خیر

🟢💠 جهت اطلاع اهالی هرزند جدید :

🚨 آب شرب روستای هرزند جدید به علت تمیز کردن آب انبار فردا ۱۴۰۳/۰۴/۱۲ قطع خواهد شد لذا خواهشمندیم آب مورد نیاز فردا را ذخیره سازی نمایید.💧

🙏باتشکر: محمد ملائی


🇮🇷🍃 @ka_harzand 🌾🇮🇷🇮🇷

صفالی دیر بیزیم داغلار
یار یولداشا سئوگی وئرن
مارالی دیر بیزیم داغلار
یار یاراسین باغلاییرام
من سینه می داغلاییرام
هئی آه چکیب آغلاییرام
آرالی دیر بیزیم داغلار
گؤزلرینده قالیب گؤزوم
آیریلیقا یوخدی دؤزوم
محبتدن چوخدی سؤزوم
وفالی دیر بیزیم داغلار
سن سیز کئچن زامانی دا
باشین دا کی دومانی دا

#خاطره
نمی دونم شما هم گندم چیدن را تجربه کرده ای یا نه؟
قوشایاتاق گندم زار داشتیم پدرم می گفت تو خسته شدی برو با الاغ از چرح دمیر آب بیار
چای را توی قمقمه درست می کردم
زیر سایه چارداغ وقتی باد میزد از کولرهای امروزی دلچسب تر بود
می نشستیم دده بالا چای خوردن و به دور دورها خیره می شدم قطار رد می شد و زمان مشخصی داشت
هوا کمی خنک می شد چیدن حال می داد مخصوصا آنجاها که گندم ها پرپشت بود وقتی لبخند پدرم را می دیدم توی دلم قند آب می شد که اوضاع بر وفق مراده
تعداد بسته ها را هی می شمردم ده بیست سی تا می شد انگار دنیا مال ما می شد...

فریب گندمی خوردم
که مادر، درد قحطانش
به باج واژه ای میداد
که شاید شرم بابایم
نه نان و ناله ای باشد ...