حمیدرضا جلائی‌پور (جامعه‌شناس)
5.23K subscribers
3.17K photos
1.14K videos
188 files
2.91K links
نوشته‌هایی درباره‌ی جامعه‌ی سیاسی ایران و غیره.
🍀 نقد و نظر خود را درباره‌ی مطالبی که این‌جا منتشر می‌شود می‌توانید از طریق این نشانی با نگارنده در میان بگذارید:
@hamidrezajalaeipour
Download Telegram
حمیدرضا جلائی‌پور (جامعه‌شناس)
نظر یکی از کاربران تبریز 👇درباره یادداشت جناب نوری نیا درباره زبان مادری (در کانال @hamidrezajalaeipoor) ................................................................... من ناراحت شدم که در کانال یک جامعه شناس اصلاح طلب چنین مطلب بی پایه ای منتشر میشود.…
پاسخ دوم جناب نوری‌نیا 👇

....................................

درباره متن دوم آقاي نيكزاد موارد زير به نظرم مي‌رسد كه قابل ذكر است:

1. نمي‌دانم آقاي نيكزاد از كجاي متن اول مخالفت با تدريس زبان مادري بيرون مي‌كشند. در همان متن نوشته‌ام كه روند حفظ زبان‌هاي محلي بايد با بهره‌گيري از امكانات و تكنولوژي نوين براي ثبت و ضبط و ترويج آن ادامه يابد. تكنولوژي را كه همه مي‌دانند، در متن دوم به امكان جديد اشاره كردم كه جامعه مدني است و اين را وظيفه جامعه مدني مي‌دانم و سازمان‌هاي دولتي بايد در اين زمينه نقش حمايت‌گري داشته باشند و حتي در برخي موارد سرمايه‌گذاري كنند؛ مانند جمع‌آوري فولكور محلي كه نيازمند هزينه است و دولت بايد هزينه آن را تامين كند. لطفا باز نگوييم موضوع را به فولكور تقليل دادم، به عنوان مثال عرض كردم.

2. در متن دوم بر آموزش زبان مادري و محلي تاكيد كردم نه آموزش به زبان محلي. اين كه ايشان از آن متن، آموزش به زبان مادري دريافته‌اند، نشان مي‌دهد كه آن متن را هم دقيق نخوانده‌اند و نوع خوانش متن تقابلي است نه با همدلي. اگر همدلانه باشد، هم در متن اول و هم در متن دوم، حفظ، تقويت و آموزش زبان مادري را به عنوان يك اصل مي‌يافتند. علاوه بر اين كه آموزش ادبيات محلي را وظيفه آموزش و پرورش و آموزش زبان محلي و مادري را وظيفه جامعه مدني مي‌دانم و بين اين دو تفاوت وجود دارد كه آقاي نيكزاد اين دو بحث را از نوشته‌هاي من تفكيك نكرده‌اند.

3. نكته پاياني متن دوم اين است كه وقتي بحث آموزش زبان مادري در سيستم آموزشي رسمي مطرح مي‌شود، در كلاسي كه هم ترك، هم فارس و هم كرد نشسته است، چگونه مي‌توان متن تركي يا كردي را به عنوان زبان مادري آموزش داد؟ علاوه بر اين كه چرا بايد كرد اورامي كتاب كرد سنندجي را در كلاس بخواند؟ و يا بين كرد كرمانشاهي و كرد سنندجي و كرمانجي كدام را بايد انتخاب كرد؟

۴-به نظر مي‌رسد معيار آقاي نيكزاد، ترك تبريز باشد. اين را هم براي زبان تركي بيان مي‌كنند و هم رفتار جوان ترك تبريز را معياري گرفته‌اند براي تمام ترك‌هاي ايران‌زمين، و تنوع موجود در اين زمينه را ناديده گرفته‌اند. اين كه جوان ترك تبريز زبان استانبولي مي‌خواند، دليلي نمي‌شود كه تركي تبريز را معيار زبان محلي ترك‌ها بگيريم. اساس، آموزش زبان محلي، حفظ زبان مادري است، و الا خارج از اين چارچوب اصالتي ندارد. در اين صورت، معيار كردن يك گويش از زبان محلي، ناديده گرفتن همين اصل و افتادن در همان ورطه‌اي است كه مخالفان آموزش زبان محلي و موافقان افراطي زبان فارسي در آن هستند.

۵-از نام من پيداست كه مازني هستم. و از كارم پيداست كه يكجانشين نبوده‌ام. در مطالعات اجتماعي 7 سد در مناطق كردنشين حضور داشتم و براي آن از اروميه تا دشت ذهاب را چند ماه گشته‌ام و در بسياري از روستاهاي اين مناطق حضور داشته‌ام. برخي از شهرهاي چند قومي محلي را گشته‌ام و تنوع‌ها و تفاوت‌ها را ديده‌ام. براي شركت نفت مناطق مركزي ايران كار پژوهشي كرده‌ام، و در مثلثي از سرخس تا مهران و از آن جا تا قشم چند ماه حضور داشتم و آمد و شد كرده‌ام. در مناطق ترك‌نشين، البته كمتر. در مرند و اهر كار پيمايشي ميداني داشته‌ام و ... به عبارتي با تنوع قومي و گويشي در ايران، نه در كتاب‌ها بلكه در ميدان فعاليت پژوهشي آشنا هستم، هر چند زبان‌شناسي نمي‌دانم و از دقت‌هاي اين علم بي‌اطلاعم. ولي كار اجتماعي در ميدان اطلاعات درخوري براي فهم تنوع‌هاي موجود در اين زمينه به دست مي‌دهد.

۶-مقايسه تنوع گويشي در زبان فارسي با بحث حفظ زبان مادري اقوام در ايران و آموش زبان فارسي تاحدود زيادي مع‌الفارق است. زبان فارسي داراي پشتوانه بسيار غني‌اي است كه آن را در رتبه چند زبان برتر دنيا قرار مي‌دهد و همان پشتوانه‌ها معيار وحدت گويش‌هاي گوناگون اين زبان است. علاوه بر اين كه اين زبان به جهت غناي ادبي و علمي‌اش، توانسته است به عنوان زبان پيونددهنده همه اقوام ايراني عمل كند؛ به طوري نه فقط فارس‌زبانان، بلكه تمام اقوام ايراني در جهت اعتلاي اين زبان كوشيده‌اند و زبان فارسي نيز مديون تلاش انديشه‌مندان و اهل علم و ادب تمام اقوام ايراني است. معيار زبان فارسي، فردوسي و حافظ و سعدي و مولوي و صائب و جامي و ده‌ها غولي است كه در عرصه ادبيات جهاني هماوردي مي‌كنند. به همين جهت مي‌تواند فراتر از گويش‌هاي متنوع‌اش از قشم تا سرخس قرار گيرد. ولي در زبان‌هاي محلي ايراني كدام پشتوانه را داريم كه بخواهيم از اين زاويه به آن بنگريم. در مقابل اين غناي زبان فارسي، تقريبا هيچ!!

خلاصه آن كه حفظ زبان مادري، به عنوان عنصري اجتماعي و پيونددهنده درون قومي از اهميت بالايي برخوردار است. علاوه بر اين كه زبان‌هاي محلي ايراني، در كنار زبان فارسي، مجموعه فرهنگ اين مرز و بوم را شكل داده‌اند و حفظ آنها به معناي حفظ اين كليت است.👇
@hamidrezajalaeipoor
فرايند حفظ و ترويج به شيوه‌هاي گوناگوني تا كنون پي گرفته شده است. از طريق سينه به سينه در خانواده‌ها، تا انواع رسانه‌هاي جديد مثل مطبوعات، كتاب، راديو و تلويزيون و غيره. در همين بعد از انقلاب چند هزار عنوان كتاب به زبان تركي منتشر شده است؟ اين نشان مي‌دهد هيچ منعي در حفظ و ترويج و تقويت زبان محلي وجود نداشته است. آن چه موضوع را كمي پيچيده كرده، تنها آموزش زبان محلي است كه به نظر من راه آن در آموزش و پرورش رسمي به جهت تنوع بسيار گسترده آن نيست و با پيچيدگي‌هايي همراه مي‌شود كه امكان حل آن وجود ندارد و از الان به خوبي مي‌توان پيش‌بيني كرد كه با چه مسائل اجتماعي‌اي مواجه مي‌شود. راه آموزش زبان محلي، ايجاد موسسه‌هاي زبان محلي در هر منطقه و شهر است تا هر فردي كه خواهان آموزش است، به غير از يادگيري خانوادگي اين زبان‌ها، از خدمات اين موسسه‌ها بهره گيرد. اين موسسه‌ها موجب مي‌شوند تا تنوع زباني ـ گويشي در ايران حفظ شود و هر محلي آموزش زبان را بر مبناي داشته‌هاي بومي‌ خودش سامان‌دهي كند. در كنار اين آموزش مي‌توان، آموزش ادبيات محلي را در نظام آموزش و پرورش هم طراحي و اجرايي كرد. ادبيات محلي شامل تمام توليدات ادبي هر محل است كه مي‌تواند شامل زبان محلي و زبان معيار يعني فارسي باشد.
من در اين رويكرد، خودم را در تقابل با آقاي نيكزاد نمي‌بينم و فكر مي‌كنم بخش عمده خواسته آموزش زبان و ادبيات محلي پاسخ مي‌گيرد.

پایان پاسخ دوم نوری نیا
@hamidrezajalaeipoor
Forwarded from حمید (Hamid Reza Jalaeipour)
https://cgie.org.ir/fa/news/9480

نکاتی پیرامون «زبان مادری»

نوشته مجید تفرشی، مورخ، از لندن
📝📝📝حرفهای ترامپ بوی کباب می‌دهد، اما خر داغ می‌کنند

✍🏻خشايار ديهيمى

نگرانم و ضروری است از این نگرانی ام بنویسم.

جو ارعابی که براندازان و پشیمانان به راه انداخته اند به هیچ روی دست کمی از ارعاب پلیسی و امنیتی حکومتیان ندارد. اگر تسلیم این جو ارعاب شویم هرگز نخواهیم توانست در برابر آن ارعاب دیگر بایستیم.

اینان یا فراموشکارند یا فراتر از نوک دماغشان را نمی بینند یا جز به خوشان نمی اندیشند و بدتر هم آنکه سنگ ملت را به دروغ به سینه می زنند. اینان یا دوران نکبت احمدی نژادی را ندیده اند یا به همین زودی آن را به دست فراموشی سپرده اند.

ای پشیمانان و ای انقلابیون!
من هر روز کیهان حسین شریعتمداری را می خوانم تا یادم نرود چه فاصله ی اندکی با فاجعه ی تمام عیار داریم تا یادم بیاید که اگر رئیسی الان رئیس حکومت بود چه حال و روزی داشتیم.

من از شما نمی ترسم. از تهمتهایتان از کوته بینی تان نمی ترسم. برای من هر روز زندگی این مردم و آینده شان مهم است. این آینده از نظر من از مسیر امروزهایمان می گذرد. از مسیر روزنه های کوچکی که با اصلاحات و تحولات کوچک و ایستادگی های راستین باز می شود تا به اصلاحات اساسی تر برسیم.

من چشمم بر مصایب موجود بسته نیست اما فایق آمدن بر این مصایب را هم جز از طریق باز شدن تدریجی راه تنفس و آگاهی بیشترهمین مردم میسر نمی دانم.

من هیچ روزی از روزهای گذشته مان را فراموش نمی کنم. زمانی که به روحانی رای دادم در خواب و خیال نبودم و الان هم رویا نمی بافم.

جبونانه نمی توان زیست و جبونی تن دادن به ارعاب است، چه ارعاب حکومت باشد چه ارعاب انقلابیون. چهل سال از عمرم را صرف مقابله با این هر دو ارعاب کرده ام و همچنان پشیمان نیستم.

اگر شما از حرفهای ترامپ بوی کباب شنیده اید من به چشمم می بینم که دارند خر داغ می كنند.

@MostafaTajzadeh
http://up.upinja.com/89bk6.jpeg
@hamidrezajalaeipoor
چرا حکومت ایران نمی تواند شادکامی ایجاد کند؟!

مهران صولتی
زمانی که مقدمه کتاب ارزشمند "درک باک" با عنوان "سیاست شادکامی" را می خوانید با یک عبارت شگفت انگیز منسوب به پادشاه کشور کوچک بوتان واقع در عمق کوه های هیمالیامواجه می شوید؛ در سال ۱۹۷۲ پادشاه جدید بوتان خطاب به مردم کشورش اعلام کرد؛ از این پس معیار اصلی ملت او برای اندازه گیری پیشرفت، "شادکامی ناخالص ملی"خواهد بود و نه تولید ناخالص ملی!
درک باک مولفه های اصلی سیاست شادکامی در بوتان را به شرح زیر فهرست می کند؛ حکمرانی خوب و استقرار دموکراسی/ توسعه اجتماعی-اقتصادی عادلانه و با ثبات/ صیانت از محیط زیست/ صیانت از فرهنگ. اخیرا یکی از جامعه شناسان به درستی از این سخن گفته بود که حکومت در ایران باید به جای فرمان به آغاز تولید انرژی هسته ای، دستور به تولید عشق، امید و محبت بدهد! حال باید ببینیم که چرا حکومت در ایران با ایجاد شادکامی میانه ای ندارد و تحقق آن را پیگیری نمی کند؟! واقعیت در حداقل چهار نزاع زیر نهفته است:

جدال شرع و عرف: این نزاع همچنان از دوران مشروطه تا کنون به قوت خود باقی است هر چند که در دوره پهلوی ها غلبه با عرف و پس از انقلاب چیرگی با شرع بوده است! تداوم روندی فرسایشی بدون دستیابی به تلفیق کارآمدی میان شرع و عرف، که شهروندان را دچار نوعی اسکیزوفرنی شخصیتی و جامعه را دچار نوعی صف آرایی کاذب بر سر چگونه زیستن ساخته است. اگر شادکامی را نوعی رضایتمندی از نحوه زیست جمعی در سایه تلفیقی کارآمد از سنت و مدرنیته بدانیم روشن است که از دستیابی به آن تا کنون عاجز مانده ایم!

جدال امت و ملت: از حدود چهار دهه پیش ما وارد چالشی میان وابستگی به امت اسلام یا ملت ایران شده ایم! دل سپردن به هر کدام هم البته پیامدهایی دارد. اینکه باید توجه تصمیم سازان صرفا معطوف به تحولات دنیای اسلام باشد یا باید بیشتر مسائل توسعه کشور مورد عنایت قرار گیرد از جمله مهمترین مباحث ایران پس از انقلاب بوده است. واقعیت این است که در همه این سال ها هم تلاشی از سوی حکومت برای توجیه افکار عمومی جهت کاهش ابعاد این نزاع صورت نگرفته است. اکنون روشن است که به دلیل کمبود منابع باید به سوی نوعی اولویت بندی در این زمینه حرکت کنیم!

جدال اسلام و غرب: پس از آنکه انقلاب اسلامی، ایران و غرب را به عنوان دو" دیگری" متضاد و دشمن ترسیم کرد در عمل امکان برقراری دیالوگ میان این دو تمدن از میان رفت! از آن پس بود که این دیگری ها خود را صرفا با عینک تیره آموزه های ایدئولوژیک نگریستند! دستاوردهای غربی از جمله دموکراسی، احزاب، رسانه ها،تشکل های مدنی و سبک زندگی با بدبینی مواجه شد و زیست فردی و جمعی شهروندان به شدت از سوی حکومت مورد نظارت قرار گرفت. مداخله ای که موجبات جدی کاهش رضایتمندی را در میان ایرانیان فراهم آورد!

جدال انتصابات و انتخابات: این چالش همان ادامه تقابل میان ولایت و وکالت است که میراث دوران مشروطیت محسوب می شود! چالشی بر سر نقش آفرینی مردم در اموری همچون قانون گذاری، شرکت در انتخابات و تعیین نوع نظام سیاسی، در مواجهه با دیدگاهی که قانون را فرابشری، انتخابات را فیلتر شده و حکومت را الهی می داند! واقعیت این است که هم اکنون و با گذشت حدود سه دهه از نظارت استصوابی شورای نگهبان، احساس بی قدرتی شهروندان در برگزیدن نمایندگان مطلوب خود در انتخابات مختلف به کانون احساس نارضایتی های جمعی تبدیل شده است!

نکته پایانی: ژرفای جدال های موجود که حداقل میراث یکصد سال اخیر محسوب می شوند آنچنان دست و پای حکومت را در انجام تغییر معنادار برای ایجاد احساس شادکامی در شهروندان بسته است که به جامعه نوعی حس عمیق ناامیدی بخشیده است. شکلی از فلجی عمومی که همزمان جامعه و حکومت را در بر گرفته است!

@solati_mehran
@hamidrezajalaeipoor
در ادامه نکات صولتی

محمود اسماعیل‌نیا (دکترا در جامعه‌شناسی)
دو نکته تکمیلی به نظرم می رسد:

یک - شما 👆در بیان علل ناتوانی حکومت در تولید شادکامی، به "جدالهایی حل ناشده" در جامعه ایران اشاره کرده اید (مثل جدال میان شرع و عرف، امت و ملت، اسلام و غرب، انتصاب و انتخاب). البته می توان مصادیق بیشتری نیز به این فهرست افزود (مثل جدال شهروند و رعیت، توسعه و تعالی، حقوق الهی یا طبیعی، ....). اما از زاویه ای دیگر همۀ این جدالها را می توان جلوه هایی دانست از امری بنیادی تر که عبارتست از وضعیت خاص فرهنگی ما که در آن (به تعبیر دکتر سروش) سه فرهنگ ایرانی و اسلامی و غربی در حال داد و ستد یا کشمکش با هم هستند و هنوز به وضعیت پایداری نرسیده اند. گویی ما هنوز راه درازی تا تثبیت پلورالیسم فرهنگی در جامعه داریم که در آن وحدت و یکپارچگی فرهنگی را در ضمن به رسمیت شناختن این منابع متکثر فرهنگی جست و جو کنیم نه حذف یا تضعیف برخی از آنها ("وحدت در عین کثرت").

دو – مداخلات قدرتهای سیاسی وقت در برکشیدن یک فرهنگ و بی اعتنایی به دو فرهنگ دیگر (ایران گرایی دوره پهلوی یا اسلام گرایی دوره جمهوری اسلامی) غالباً به بروز واکنش های افراطی و پیچیده تر شدن این وضعیت منتهی شده و حل این مشکل را به تاخیر انداخته است.
بنابراین از این نقطه نظر فرق نمی کند که در آینده چه حکومتی (و با چه دیدگاهی در مورد فرهنگ) بر سر کار باشد، زیرا تا زمانی که "مسئله فرهنگ" در سطح جامعه و پدیدآورندگان فرهنگی و مردم به حل خود نزدیک نشود (مثلاً رسیدن به توازنی مطلوب و معقول میان منابع متکثر فرهنگی، به نحوی که مورد قبول مردم و مورد اجماع نخبگان باشد)، دخالتهای قدرتهای سیاسی در امر فرهنگ موجب وخامت بیشتر اوضاع فرهنگی و به تاخیر افتادن بیشتر زمان رسیدن به حل این معضله اساسی خواهد شد.
@hamidrezajalaeipoor
سه نکته

حمیدرضا جلائی‌پور
۱- در دو یادداشت فوق 👆👆چالشهایی که جناب صولتی مطرح کردند بجا است و جناب اسماعیل‌نیا هم آنرا تکمیل کردند. ولی ربط این چالشها با شادی و ناشادی‌ مردم ایران نیازمند مطالعات تجربی بیشتر است؟ ظاهرا صولتی ناشادی ایرانیان را بر اساس مطالعات موجود مفروض گرفته‌اند. مثلا در کتاب دین‌ و شادی (محدثی: ۱۳۹۶) ایران از میان ۱۴۹ کشور در شادی در رتبه ۱۱۵ هست. ولی چون موضوع غم و شادی یک پدیده کیفی و در عین حال فرهنگی است ما همچنان به مطالعات تجربی بیشتری نیاز داریم- خصوصا به مطالعه مقایسه‌ای. آیا میشود گفت مثلا مصری‌ها یا پاکستانی‌ها از معدل ایرانیان شاد‌ترند یا نه؟ جالب است که توجه کنیم که عزاداری‌های ایرانیان که نماد غم هست پس از پایان و حاشیه مراسم با شادی و لطیفه‌گویی‌ها تمام میشود. اگر منظور صولتی به جای شادی، «شادکامی» باشد. باز سنجش آن هم نیازمند کار تجربی است. چون اگر شادکامی را با نحوه حکمرانی، آرامش، شفافیت و رفاه اجتماعی بسنجند این مقولات صفر یا صدی نیستند.

۲-جناب اسماعیل‌نیا در نوشته کوتاه خود 👆به نکات مهمی اشاره کرده است. اولین نکته اینکه او لیست چالشها را تکمیل کرده‌‌است و دوم اینکه می‌گوید این چالشهای جامعه را می‌توان بر بستر یک چالش بنیادی‌تر نشاند. و آن چالش بنیادی «عبارتست از وضعیت خاص فرهنگی ما که در آن (به تعبیر دکتر سروش) سه فرهنگ ایرانی و اسلامی و غربی در حال داد و ستد یا کشمکش با هم هستند و هنوز به وضعیت پایداری نرسیده اند. گویی ما هنوز راه درازی تا تثبیت پلورالیسم فرهنگی در جامعه داریم که در آن وحدت و یکپارچگی فرهنگی را در ضمن به رسمیت شناختن این منابع متکثر فرهنگی جست و جو کنیم نه حذف یا تضعیف برخی از آنها (وحدت در عین کثرت)». حرف من تاکید بر سخن اسماعیل‌نیا است که اگر بخواهیم چالشهای گوناگون جامعه ایران را بر یک نگاه کلان فکری-فرهنگی جای بدهیم (یعنی شبیه کارهای زرین ‌کوب یا کارهایی که حسین نصر، یا سید جواد طباطبایی انجام داده اند) دیدگاه «سه فرهنگ» دکتر سروش خیلی نگاه سامان بخش و روشنگری است.

۳- می خواستم اضافه کنم استاد سروش این نگاه سه فرهنگ را سی سال پیش مطرح کرد ولی اخیرا او همین نگاه را در اوج پختگی در یک تفسیر اندیشه‌ای و مقایسه‌ای (با رنسانس، نهضت پوریتنی، روشنگری در غرب ) در ۳۰ نوار سخنرانی تحت عنوان «سلوک دیندارانه در جهان مدرن » (قابل دسترس در کانال سروش@DrSoroush ) مطرح کرده اند که «بواقع شنیدنی» است. جالب اینکه او در این تفسیر مانند سید‌جواد طباطبایی راجع به تاریخ فکری [البته او به فکر سیاسی پرداخته] و فرهنگی ایران غلو نکرده است، بلکه در هر نشست یک مساله محوری و مرتبط با فرهنگ دینی و مدرن (و ایرانی) را با اتکا به اندیشمندان هر بحث مطرح کرده است. برای کسانیکه علاقمند به امور ژرف‌تر و تاریخ اندیشه در ایران و غرب و جامعه شناسی تاریخی ایران (در روایتی متفاوت از روایت های موجود) هستند توجه به مطالب این ۳۰ نوار مفید است و فهم عمیق تری نسبت به «نظریه سه فرهنگ» سروش ارائه می‌دهد.
@hamidrezajalaeipoor
بنام خدا

انتقال محمدرضا جلایی پور از بازداشتگاه دو الف سپاه به اندرزگاه عمومی چهار زندان اوین

حمیدرضا جلائی‌پور
محمدرضا جلایی پور، اصلاح‌‌طلب و پژوهشگر جامعه شناسی، که ۵۲ روز پیش پس از خروج از دفتر سید محمد خاتمی توسط اطلاعات سپاه بازداشت شده بود، چند روز پیش از بازداشتگاه دو الف سپاه در زندان اوین به اندرزگاه عمومی چهار زندان اوین منتقل شد.

در بازداشتگاه دو الف او در سلول انفرادی و سپس در سلول چند نفره با تعدادی از اعضای عراقی داعش و سپس در اتاقی با اسفندیار رحیم مشایی و محمدعلی طاهری بازداشت بود.

او در اخرین تماس تلفنی با خانواده گفته است که بعد از ۵۲ روز هنوز از «علت بازداشتش» بی خبر است و «هیچ اتهامی» را وارد نمی داند.

پایان خبر
@hamidrezajalaeipoor
🔵 بیانیه ای برای تاریخ

#یادآر
🔻... روز قدس از جمله این میعادهاست. با چنین سنتی نمی‌توان مردم را از صحنه دور کرد. با چنین دعوتی نمی‌توان بدون تامین و ترویج عدل در #داخل به وقوع #ستم در دور دست #معترض بود.

🔻.... آن گاه او این مناسبت را نه فقط مختص به فلسطین، که روز مستضعفین و اسلام نامید تا کمترین شائبه‌ای باقی نگذارد. اینک ارزش اهتمام آن پدر دلسوز برای پر کردن مستمر صحنه از حضورهای میلیونی مردم معلوم می‌شود.

🔻... سی سال پیش از این امام ما از مسلمانان جهان خواست با حفظ تعدد و تفاوت‌هایشان بر روی درد مشترکی که تمامی آنان را می‌آزرد همصدا شوند. چقدر این پیام با سخن امروز ما نزدیک است؛ اسلام نگفته است برای آن که وحدت پیدا کنیم باید مثل هم بیندیشیم. آن وحدتی که ما بدان دعوت شده‌ایم در عین قبول تفاوت‌هاست و قدس روزی است که مسلمانان باید با تحمل تنوع در دیدگاه‌های خود درمان دردهای مشترک‌شان را دنبال کنند. از این روست که اگر این مناسبت به یک پسند سیاسی تعلق یابد سال به سال شکوه خود را از دست می‌دهد؛ آثاری که برایش آرزو شده است باقی نمی‌گذارد و دیگر نمی‌تواند روز اسلام و روز مستضعفان باشد.

👈 متن کامل بیانیه 13 میرحسین موسوی:

https://goo.gl/7M1JFu

@kaleme
ص یک از سه ص
ادامه سخن درباره زبان های محلی

نویسنده: ماریا بهمن‌پور

نوشته کاربر محترم از تبریز در پاسخ به دو پیامی که دکتر جلایی پور ( نوشته‌ای از نوری نیا و خودم، درباره نقد آموزش زبان های محلی در مدرسه ها) در کانالشان گذاشتند را خواندم و نوشتن این چند خط را در پاسخ نقد ایشان بایسته و شایسته دیدم. امیدوارم که این گفتگو راهی روشن برای رسیدن به دریافتی مشترک از مشکل و سپس رسیدن به راهکاری مشترک با هم اندیشی باشد که فرهنگ کشورمان (هم زبان ملی فارسی و هم زبان های محلی و بومی) را پاسداری کند.

درباره بند1 پیام ؛
با دیدن فیلم کامل جلسه تصویب اصل15 قانون اساسی در مجلس به ریاست شادروان دکتر بهشتی، روشن می شود که بحث تدریس زبان های محلی، در آغاز تنها برای زبان های ارمنی و آشوری مطرح شده بود (یعنی همانگونه که آقای نوری نیا نوشتند، اصل 15 برای آموزش زبان "ادیان" مطرح شد) و سپس در ادامه جلسه برخی نمایندگان بحث را به موضوع زبان اقوام ایران سوق دادند و در نهایت به آن شکل تصویب شد که تدریس "ادبیات زبان های محلی در مدرسه در کنار دیگر دروس مجاز است"، یعنی ادبیات زبان های محلی به عنوان واحدی درسی در کنار دیگر واحدهای درسی مجاز است، و نه آموزش "زبان های محلی" یا به بیانی تحریف شده تر "اموزش زبان مادری" (آنگونه که برخی فعالان قومی یا حتا 2_3 نماینده مجلس تحریفش می کنند! و چنین واژگانی اصلا در قانون اساسی ما نیامده است)

اما درباره تاثیر ترکیه و باکو؛
بله این احتمال هست که کار قوی رسانه ای از سوی ترکیه بتواند در درازمدت روی زبان مردم آذربایجان اثر بگذارد. ولی خوشبختانه هنوز این اتفاق در اندازه ای قابل توجه نیافتاده است و ترک زبان های ایران به گویش و لهجه خاص خود که با واژگان فارسی بسیاری آمیخته است و نشانه بارز هویت فرهنگی ایرانی آنهاست، عرق و علاقه دارند. البته این به آن معنا نیست که زبان ترکیه تاثیری بر بخشی از مردم آذربایجان نگذاشته است. بهرحال بخشی از مردم آدربایجان ترکی استانبولی را هم دقیق می فهمند اما در پرس و جویی که از دوستان آذربایجانی کردم ایشان گفتند این که بگوییم ترکیب و آمیختن ترکی آذربایجانی و ترکی استانبولی در ایران رخ داده است، اصلا پذیرفتنی نیست چون هنوز در نظر ایرانیان ترک زبان، آمیختن واژگان ترکی استانبولی در زبان ترکی آدربایجانی کاری عجیب و دور از عرف (و حتا گاهی مایه ی طعن) است!
البته در زمینه خطرات زبان استانبولی بر زبان آذربایجانی های ایران پژوهش های دقیقی نیاز است.

درباره تاثیر لهجه ترکی باکویی بر ترکی داخل ایران هم اصلا با شما همداستان نیستم و مشاهدات و پرس و جوهای من از جوانان تبریز و ارومیه و....، نشان می‌دهد مردم استان های آذربایجان ما اکنون دید مثبتی به باکو(جمهوری آذربایجان) ندارند چون از نظر پیشرفت و مدنیت آنرا عقبتر از ایران می دانند و خود را جلوتر از آنها. بعنوان مثال به قول یکی از جوانان اندیشمند تبریزی، عمل جراحی آب مروارید که 70سال پیش در تبریز و جاهای دیگر ایران انجام شد، هنوز در باکو(جمهوری آذربایجان) انجام نمیشود و مردم آن کشور تازه تاسیس، برای عمل آب مروارید هم به تبریز می آیند! دیگر اینکه با توجه به مشاهدات میدانی کنشگران و دلسوزان آذربایجانی، با توجه به سفرهای فراوان ساکنان باکو به ویژه برای امور پزشکی به تبریز و... رفتارهای ناخوشایندی که از آنها سر می زند نیز نگرش منفی به باکو را در بین مردم شمالغرب ایران به وجود آورده است. اگرچه که تبلیغات ضد ایرانی و حتا تجزیه طلبانه تلویزیون های ترک زبان وابسته به باکو چشمگیر است اما درباره تاثیر لهجه باکویی بر ترک زبان های ما، این مساله پدیزفتنی نیست.👇
@hamidrezajalaeipoor
ص دو از سه ص

اما راه چاره ی پیشگیری از تاثیر فرهنگی ترکیه بر ایرانیان نیز در جمله خودتان نهفته است. مگر تاثیری که ترکیه می تواند بر فرهنگ ایران بگذارد با روش نوشتاری و چاپ کتاب بوده است؟ خیر.
شمار اندک از ترک زبان های ایرانی می توانند خط باکویی و ترکیه ای را بخوانند، حالا بماند که بیشتر ترک زبان های ایران (چه آذربایجانی چه قشقایی و چه ترکمن و....) زبان ترکی استانبولی را بطور کامل هم متوجه نمی شوند و گویش استانبولی را دور از زبان خود می دانند. این تجربه بارها برای خود من پیش آمده است در برخورد و پرسش از ترک زبان های شهرهای گوناگون ایران درباره زبان ترکی استانبولی.
به گفته یکی از پژوهشگران تبریزی، چون ترکی استانبولی امروز بیشتر متاثر از سیاست های یک سده اخیر ترکیه نوین است که این زبان را با واژگان وارداتی از 21 کشور گوناگون برساخته اند. پیمان سایکس_پیکو در 1916 به فروپاشی قلمروی عثمانی انجامید و سپس در 1923 کشوری با نام جدید "جمهوری ترکیه" بناشد. پیش از ساختن کشور ترکیه در 1923، زبان ترکی عثمانی در منطقه آناتولی، آمیخته ای از واژگان ترکی، فارسی و عربی بود، امروز علاوه بر تغییر خط ترکیه از خط فارسی به خط لاتین، آن زبان را نیز آگاها نه تبدیل به ملغمه ای از واژگان 21 زبان دیگر دنیا کرده اند یعنی از زبان رومانیایی و ایتالیایی و انگلیسی و فرانسه و... را عمدا وارد ترکی استانبولی تازه ساز خود کرده اند به گونه ای که فقط 5500 واژه از فرانسه وام گرفته اند! در برابرش سهم واژگان عربی و فارسی را بسیار کاهش یافته است طوری که اگر شمار واژگان فارسی در زبان ترکی عثمانی تا 7000 هم رفته بود امروزه آنرا به کمتر از 2000 رسانده اند.


راه تاثیر گویش استانبولی بر گویش ترک زبان های ایران، و حتا غیر ترک زبان های ایران، بخاطر چیست؟ این تاثیر اتفاقا از راه رسانه های دیداری و شنیداری ترکیه، رخ داده است. دقیقا همان چیزی که از آن به عنوان "روش های شفاهی در آموزش زبان های محلی" نام بردم. ماندگاری یک ترانه از راه یک موسیقی گیرا در ذهن انسان بسی بیش از ده ها خط کتاب خواندن و از بر کردن باشد. چون ترانه و موسیقی هایی که با نماهنگ(کلیپ)های حرفه ای ساخته می شود همزمان با 2 ابزار گوش و چشم، در ذهن، ردپایی ماناتر از خواندن کتاب و متن و نوشته دارد. درباره روش های شفاهی و دیداری_شنیداری تبلیغاتی ترکیه در ایران همین بس که غیرترک زبان های ایران، تحت تاثیر تلویزیون های ترکیه و تبلیغات فریبنده ی زندگی و کار در ترکیه، رو به سوی یادگیری زبان ترکیه آورده اند چنانکه رشد آموزشگاههای زبان ترکی استانبولی را در برخی شهرهای ایران حتا با اکثریت فارسی زبان می بینیم! اما در مقابل چند آموزشگاه زبان فارسی در ترکیه بناشده است؟

پس از همه آنچه گفته شد، توجه کنشگران فرهنگی ایران عزیز را به این سو می برم که با توجه به تنوع بسیار بالای زبان های محلی ایرانی، پاسداری از آن ها از "شیوه های شفاهی" (دقیقا همان راهی که سده ها این زبان ها را زنده نگهداشته است) شدنی است. موسیقی، نمایش خوانی و کار روی فرهنگ عامه(فولک) و.... را نباید در انتقال دارایی های زبانی از یک نسل به نسل دیگر دستکم گرفت وگرنه آسیبی بزرگ خواهیم دید. در این راستا دولت باید پشتیبان مالی پاسداری از موسیقی فولکلور و زبان های محلی باشد اما می تواند اجرای کار را به سازمانهای مردم‌نهاد(جامعه مدنی)بسپارد اگرچه نقش نظارتی خود را بر این اجرا باید حفظ کند برای پیشگیری از منحرف شدن طرح از اهداف ملی‌اش و یا افتادن در دام برنامه های قوم گرایان.👇
@hamidrezajalaeipoor
ص آخر از سه ص
در بند 4 نوشته تان بازهم خودتان اشکارا از چیرگی یک زبان محلی بر دیگر زبان های محلی گفته اید. اگرچه در بررسی دقیق میدانی بازهم در می یابیم؛ چنین نیست که مثلا لهجه تبریزی بر دیگر لهجه های ترکی در ایران برتری داشته باشد (از نظر ساختار زبانی و محتوایی و یا از نظر تعداد گویشوران) اما می توان گفت از این روی که تبریز مرکز اداری_تجاری آذربایجان بوده است، شاید لهجه ی تبریزی، لهجه ای تشریفاتی تر از دیگر لهجه های زبان ترکی در ایران است که اینهم باز به معنی برتری آن نبوده و نیست. درباره کردی سنندجی هم همین گونه است.

برای کسیکه درپی نگهداری و پاسداری از زبان های محلی و بومی ایران است و آنها را به سان گنجینه هایی از فرهنک ایران می داند، پیگیری چیرگی(غلبه) یکی از آنها بر دیگران، کار درستی نیست و خودش دور شدن از هدف اصلی است. برای ما گویش ترکی تبریزی و با ترکی اردبیلی و ترکمنی و ترکی قشقایی و... نباید تفاوت کند. گویش کردی سنندجی با کردی کرمانجی و ... نباید تفاوت کند. همه این گویش ها و زبان ها، در دل خود یادگارهایی نهفته از تلاش نیاکان ایرانیان برای ماندگار کردن(ثبت) فرهنگ ایرانی داشته است. آن مادری که آیین های نوروز ایرانی یا شب چله ایرانی و ... را با زبان ترکی آذربایجانی می آمیزد و به فرزندان یاد میدهد با مادرانی که این آیین های ایرانی را با زبان تالشی یا مازنی یا کردی سورانی یا بلوچی و.... به فرزندان خود می آموزند همگی شان فرهنگ ایرانی را در دل نسل آینده می کارند. برای همین همگی این زبان ها در خود گوهرهایی زیبا از فرهنگ ایران دارند که در داستانهای بومی و نغمه ها و ترانه ها و لالایی ها و مثل هایشان آن ها را نگهداشته اند. یادآوری این مطلب هم لازم است که منظور از زبان های بومی و محلی، از دید کنشگران فرهنگی و نیز سازمان یونسکو، تنها آن چیزی نیست در دانش زبان شناسی به نام زبان مستقل شناخته می شود و دستور زبان و ساختار مستقل دارد. بلکه در کنار زبان های مستقل، همه گویش ها و لهجه های سرزده از یک زبان مستقل را هم به عنوان زبان های محلی می نامیم که با این تعریف ما در ایران بیش از 100 زبان بومی و محلی داریم که هریک حامل فرهنک و آیین های ایرانی بوده اند. و البته که #زبان_فارسی نیز در کنار همه زبان های محلی، نه تنها زبان ملی ما ایرانیان است، که بلکه بیشتر از آن، #زبان_مادری همه ما ایرانیان نیز هست چرا که در ساختن و پیرایش و پالایش این زبان فاخر، به راستی و درستی، همه اقوام ایرانی به طور عام، و همه ادیبان و شاعران و نویسندگان و بزرگان از جای جای ایران زمین به طور خاص، نقش تاریخی و انکارنشدنی را داشته اند.

در پاسخ بند 5 نوشته ایشان باید گفت، پزشکی دانشی است که از آغاز به شکل پیوسته و مکتوب ثبت و ضبط و ماندگار شده است و ابزاری بوده که برای استفاده از گستردگی آن، راهی جز نگارشش نبوده است. اما زبان چیزی است که از آغاز و پیش از دست بردن بشر به نگارش، از راه سخن گفتن منتقل شده است . و تا امروز هم اینکه می گوییم زبان های محلی سینه به سینه و شفاهی حفظ شده اند سخنی بسیار درست است که گواه های فراوانی برای آن هست. و البته این به آن معنا نیست که ادبیات محلی و بومی نباید نگاشته و نگارش شود که اتفاقا باید به دست فعالان فرهنگی هر استان این کار انجام شود. همانگونه که گفتید، این کار پیشتر و از 100 سال پیش درباره زبان ترکی آذربایجانی انجام شده است و این خیلی خوب و ارزنده است که علاقه مندان بتوانند به نوشته ها و متن های استاندارد هر یک از زبان های بومی ایرانی دسترسی داشته باشند و ساختار دستوری زبان خود را بررسی کنند و بر دانش زبانی خود بیفزایند.
@hamidrezajalaeipoor
با تشکر از کاربران و خوانندگان محترم و مسول. در ادامه یادداشت‌های قبلی درباره زبان‌های ‌مادری و زبان‌های‌محلی و بحث مهم نسبت دولت با آموزش زبان نوشته «ادامه سخن درباره زبان‌های محلی» که از سوی سرکار خانم ماریا بهمن‌پور ارسال شده است در سه پست فوق 👆👆👆تقدیم می‌شود.
@hamidrezajalaeipoor
Forwarded from پروبلماتیکا/problematicaa
نامه به جناب سیدجواد طباطبایی
نویسنده: علی نجات غلامی


... شنیدم که رنجشی برای‌تان پیش آمده و گفته‌اید ممکن است وطن را ترک کنید. با منتقدان‌تان که صحبت کردم گفتند: «فیلم‌اش است»! من احساس می‌کنم ماجرا دارد به نقطه‌ای بحرانی می‌رسد که دیگر سکوت این متصدیِ ایران جایز نیست. بله درست خواندید گفتم متصدی ایران. هستنده‌ای که شما انکارش کرده بودید. و گفته بودید ایران متصدی ندارد. قطعا از این خطا در می‌گذرم زیرا تقصیری ندارید. شما ایران را به روایت مکتوب خوانده‌اید و از ماجرای نیاکان گمنام من درطول هفتصد سال اخیر پشت صفویه و زندیه و مشروطه و حتی پهلوی بی‌خبرید. شما ماحصل‌های دانشگاه تهران عادت کرده‌اید که فقط خطوط سیاه کاغذ را می‌خوانید و نمی‌توانید سفیدی‌های بین خطوط که شرط امکان نوشتارند را بخوانید. به هر حال تاریخی که شما مرقوم فرموده‌اید فقط واقعیات است اما حقیقت چیزی است که واقعیت فقط بخشی مقوم از آن است...


ادامه¬ی متن را در آدرس زیر بخوانید:
http://problematicaa.com/a-letter/
آدرس عضویت در تلگرام پروبلماتیکا:
https://t.me/problematica
http://www.iran-emrooz.net/index.php/think/more/75208/


[ملت و] دولت تاریخی در ایران

این کتاب به روشنی و به طرز خرد‌پذیری دنبال سوالات زیر است:
▪️«ویژگیهای تاریخی ایران و ایرانیان چیست؟ ملت تاریخی ایران به چه معناست؟ راز بقای ایران در چیست؟ کدام ویژگیها این مرز و بوم را نه فقط از کشورهای غربی بلکه از ملت‌های تاریخی شرق نظیر مصر، چین و هندوستان نیز متمایز می‌کند؟ ریشه عقب ماندگی کنونی ایران از اروپا را چگونه می‌توان توضیح داد؟ ...»

نویسنده یا امیر خسروی کیست؟
▪️«این رساله فشرده حاصل زحمات و تاملات نویسنده‌ای است که بیش از هفتاد سال از زندگی خود را صرف مسایل ایران به گونه‌ای شبانه روزی و یک پیگیری مثال زدنی، بدون هیچ چشمداست و ادعایی کرده است. نویسنده‌ای که در طول زندگی سیاسی اش، دست کم سه بار بازیگر رویدادها و بزنگاههایی بوده که هر بار با به خاک و خون افتادن گروهی، زندانی شدن عده‌‌ای و آوارگی یک گروه دیگر نافرجام گردیده است. باز بینی هر دوره و ریشه یابی علل این شکست‌ها، هر بار نویسنده کنجکاو را به باز تعریف دوباره نظام فکری پیش و بازخوانی‌ها و نگاه تازه‌ای سوق داده و روح و اندیشه او را به سختی صیقلی تازه داده است. حاصل این تجارب طافت فرسا، شکل گیری یک خود آگاهی خود ساخته است که آمیزشی از اندیشه آکادمیک و تجارب زنده و واقعی است. این خود آگاهی درونزا، نویسنده را با یک «جنم» یا «شاخک ذهنی» و مایه فکری اصیل مجهز کرده است که به آن «سرمایه اجتماعی» می‌گویند.»

یک کتاب مرجع درباره [ملت و] دولت در ایران
▪️«دولت در ایران» بدون تردید یک کتاب مرجع برای علاقمندان مسایل ایران، روشنفکران، دانشجویان و دانشگاهیان و اهل قلم و روزنامه نگاران است. این کتاب حاصل نزدیک به ده سال پژوهش نویسنده بر اساس صدها منبع تاریخی ایرانی و خارجی است.
@hamidrezajalaeipoor
مسیح علینژاد و نژادپرستی چپ غربی

✍🏻 احسان منصوری

🔹روزنامه گاردین رپورتاژ آگهی عجیبی در تمجید از کتاب مسیح علینژاد منتشر کرده، مملو از دروغ‌های شاخدار. علینژاد خود را زندانی سیاسی نامیده و مدعی شده از ۷ سالگی علیه حجاب اجباری مبارزه کرده. او می‌گوید در ایران پس از انقلاب ریش گذاشتن و پوشیدن چادر مشکی اجباری بوده است.

🔸گاردین روزنامه چپ و لیبرال اروپایی ست. اما از جذبه برتری تمدنی (و در واقع برتری نژادی) که از قصه علینژاد احساس می‌کند نمی‌تواند بگذرد. گیرم که مانند فاکس نیوز مدافع حمله نظامی به ایران نباشد. اما درجایگاه روزنامه چپگرای جهان متمدن، از مبارزه دخترکِ روستاییِ غربی شده ذوق زده می‌شود.
علینژاد راه رشد در رسانه غربی را خوب می‌شناسد و خودش را به عنوان محصول به رسانه می‌فروشد: تصویر یک قربانی که حالا نماینده قربانی‌های دیگر شده.

🔹پیشتر نوینسدگانی مانند اسد‌ بیگ نقدهای درخشانی درباره برکشیدن ملاله یوسف‌زی در غرب نوشته بودند که عینا درباره علینژاد قابل انطباق است. دختر روستایی که در خانواده‌ای مذهبی و جغرافیایی بدوی به دنیا آمده و تحت سلطه حاکمان متحجر محبوس بوده. حالا پایش به غرب، این تنها جزیره تمدن، رسیده و موهایش را در باد رها کرده. او می‌خواهد باقی دختران روستا را از دست مردانی وحشی نجات دهد تا آن‌ها هم باد را در موهایشان احساس کنند.

🔸شوهای علینژاد همان چیزی ست که غرب برای ارضای نژادپرستی و مشروع سازی مداخلاتش در شرق نیاز دارد؛ آنها باید به شرق بیایند تا زنان مظلوم این سرزمین‌ها را از دست مردان عقب مانده‌شان و حکومت‌های متحجرشان نجات دهند. درست در این لحظه ست که حجاب تبدیل به اسلحه می‌شود. اسلحه‌ای تبلیغاتی.
علینژاد در کتابش می‌گوید “من موهای زیادی داشتم، صدای بلندی داشتم، من برای آنها زیادی زن بودم” و در ادامه زنان ایران را "گروگان" می‌نامد. این همان تکنیک استفاده از جاذبه زنانه در آگهی‌های بازرگانی ست. آگهی بازرگانی که پیروزمندانه و مفتخرانه می‌گوید ما با فشار بر ایران داریم این زنان گروگان را آزاد می‌کنیم.

🔹علینژاد از سوئد تا بلژیک و از انگلستان تا آمریکا در سفر است و سیاستمداران را با این اسلحه تحت فشار می‌گذارد تا به ایران نروند و با ایران مراوده نکنند. چرا که زنان بسیاری منتظر کمک غربی‌های متمدن برای از سر برداشتن حجاب اند. و برداشتن حجاب همانا و سعادت زن ایرانی همان.
آنچه که رسانه غربی بازگو نمی‌کند، صدها هزار زن ایرانی‌اند که در اثر تحریم‌ها و فشارهای خارجی، در تغذیه، بهداشت، تحصیل و همه شاخص‌های زندگی‌شان آسیب دیده‌اند. غرب در حالی به حمایت خود از کمپین علینژاد می‌بالد که ۴۰ میلیون زن ایرانی را تحریم تمام عیار اقتصادی کرده بود.

🔸موهای رها شده در بادِ علینژاد، تصویر آن زن بیمار که دسترسی به دارو ندارد، یا آن دختر تحصیل‌کرده که شغلش در اثر تحریم از بین رفته را محو می‌کند. آن زنی سوژه رسانه غربی باید بشود که تایید کننده برتری تمدنی و اخلاقی آنها باشد. تصویری که به فشار و حتی جنگ علیه ایران مشروعیت بدهد.
این الگوی کلاسیک استعماری ست. اروپایی‌ها وقتی آمریکای جنوبی، هند یا آفریقا را غارت می‌کردند، خود را مشغول «متمدن کردن» جوامع بدوی می‌دانستند. حالا هم از فاکس نیوز تا گاردین، رابطه غرب با شرق را به مثابه رابطه «متمدن» و «بربر» نمایش می‌دهند. نه آنچنان که باید مانند «متجاوز» و «قربانی».

🔹علینژاد یک پروژه است. با حمایت و پول مستقیم رسانه دولت ترامپ (صدای آمریکا)، لابی سلطنت‌طلب‌ها (من‌وتو) و لابی اسرائیل (یو ان واچ). وقتی ترامپ نمی‌تواند کشورهایی مانند سوئد و بلژیک را وادار به قطع رابطه با ایران بکند، علینژاد به آن کشور‌ها می‌رود و اسلحه حجاب را بر پیشانی سیاستمدارانشان می‌گذارد.
در پارلمان سوئد سیاستمداران این کشور را مواخذه می‌کند که وقتی در ایران حجاب داشتید به زن ایرانی پشت کردید.
اینگونه علینژاد تلاش می‌کند معدود ارتباطات اقتصادی ایران را تحت الشعاع حجاب قراردهد. درست مانند لابی «اتحاد علیه ایران هسته‌ای» که تمام شرکت‌های غربی برای معامله با ایران تحت فشار می‌گذارد.

🔸موسسه «یو ان واچ» (لابی اسرائیل در شورای حقوق بشر) و عده‌ای از سیاستمداران ضد اسلامی مبلغان و حامیان او هستند.
حاصل کار علینژاد روشن است. غرب هیچ کمکی به بهبود وضع حجاب نخواهد کرد اما با قطع رابطه، اعمال تحریم و فشار همه جانبه به زندگی ۴۰ میلیون زن ایرانی آسیب خواهد زد.
این آسیب نه تنها شاخص‌های زندگی زنان ایرانی را شدیدا کاهش می‌دهد بلکه تلاش ۴۰ ساله آنها برای رفع حجاب اجباری را مختل می‌کند.
هرقدر که حجاب به مثابه اسلحه‌ای علیه امنیت ایران به کار رود، مقاومت حکومت و شدت عملش در برابر جنبش مبارزه با حجاب اجباری نیز افزایش خواهد یافت.

به ایران ما بپیوندید @iranmaa

https://ibb.co/nkNzNo
دوستان

من به دو دلیل نوشته احسان منصوری را در نقد اقدامات ضدملی خانم علینژاد در اروپا به اشتراک گذاشتم.

۱- یکی به این دلیل که نویسنده خوب نکته سنجی کرده بود. یک یادداشت «انتقادی» به معنای فنی کلمه نوشته بود. یعنی از مخاطبین خود لعنت را می‌پذیرد ولی دست اقدامات به ظاهر قشنگ و ضد حکومت علینژاد را در اروپا رو می‌کند.

۲- نکته دوم اینکه احسان منصوری (بعنوان دانشجوی فعال پلی‌تکنیک) در دوره احمدی‌نژاد ضربات مهلکی از دولت موازی خورده بود👇 و هنوز هم می‌خورد. ولی به رغم این او در دفاع از «منافع ملی» نقد خود را انجام می‌دهد.

به نظر من حضور امثال منصوری ها است که آینده ایران را از خطرات ضدملی محفوظ نگه می‌دارد.
@hamidrezajalaeipoor
احسان منصوری (وسط) در حال انتقال از زندان به دادگاه (سال ۸۶)
@hamidrezajalaeipoor
افتخار می‌کنم حمیدرضا جلایی‌پور و سایت جماران وابسته به خمینی بدون آنکه کتابم را بخوانند با خیالی آسوده علیه آن مطلب منتشر کردند. همین ثابت می‌کندامثال جلایی‌پور به همت امام‌شان چه راحت در این سالها فرمان زندان و اعدام را نیز با چشمی بسته و قلبی مطمئن صادر می‌کردند‌ #هیس_آبرومون

masih alinejad [👤] []
@Twitter_Farsi
اتهام‌زنی که افتخار نداره

حمیدرضا جلائی‌پور
آدم نگران میشه. خانم مسیح علینژاد هنوز در ایران قدرت را در دست نداره ولی بی محابا و سوپر کیهانی اونهم «با افتخار» اتهام وقیح می‌زند- انصافا اتهام‌زنی افتخار نداره! اگر شما با اتهام زنی افتخار کنید کسانی که در دفاع از حقوق مردم مبارزه می‌کنند و در زندان‌ها هزینه آن را می‌دهند پس چه باید بکنند!

در صورتیکه من به او اتهام نزدم بلکه احسان منصوری رفتار او را در همراهی با ترامپ به نقد کشیده بود و من نقد و نوشته او را [تحت عنوان: مسیح علینژاد و نژاد‌پرستی چپ غربی] در سه پست فوق در این کانال 👆👆👆گذاشتم.

حالا سرکار خانم علینژاد بجای اینکه توضیح بدهد من ترامپی نیستم و منافع ملی برایم ارزش دارد، باز به اتهام متوسل شده است. به نظر میرسد نقد احسان منصوری👆 در فضای آن‌لاین از سوی مخاطبان جدی تلقی شده است.
@hamidrezajalaeipoor
غُلامحُسین ساعِدی معروف به گوهرمراد متولد شنبه ۱۳ دی ۱۳۱۴ در تبریز یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان معاصر ایرانی است. از داستان گاو او (در مجموعه عزاداران بیل)، فیلمی به همین نام ساخته شده‌است که موفقیتی جهانی یافت. او که خود ترک آذری بود و به زبان مادری خویش نیز بسیار علاقمند بود، دربارهٔ زبان فارسی و جایگاهش در ایجاد همبستگی و نقشِ آن در وحدت ملی ایرانیان،گفت: «زبان فارسی، ستونِ فقرات یک ملت عظیم است. من می‌خواهم بارش بیاورم. هرچه که از بین بروم، این زبان باید بماند .
@goharmorads