اما چرا آموزش زبان مادری از کلاس هفتم؟
▪️برای این آموزش زبان مادری از کلاس هفتم قابل دفاع است چون اگربچه های کوچک کرد و ترک آموزش ابتدایی را با زبان مادری شروع کنند فارسی را خوب یاد نمی گیرند. چون یادگرفتن زبان فارسی دشوار تر از یادگرفتن کردی یا ترکی برای ایشان است. این یادگرفتن فارسی برای این که آن ها خود را شهروند کشوری به نام ایران بدانند برای ایشان حیاتی تر از فارسی زبانان است. مثلاً هموطنان کرد باید بتوانند باهموطنان ترک وفارس خود به راحتی گفتگو کنند. این درست مثل یادگرفتن پیانو یا ویولن است، باید از 6 سالگی شروع کرد. همانطور که در کشور آمریکا، ایتالیایی ها و فرانسوی تبارها و دهها تبار دیگر همه باهم با انگلیسی ارتباط میگیرند. همان طور که قرن ها در جهان اسلامی مردمانی از هند تا منتهی علیه آفریقا با عربی به عنوان زبان میانجی یک منطقه یا تمدن بزرگ گفتگو می کردند. دبستان را که تمام کردندو فارسی را که خوب ی اد گرفتند می توانند درکنار عربی و انگلیسی، کردی یا ترکی یاهر زبان دیگری رابخوانند. یاید آزاد باشند به زبان مادریشان بنویسند و بخوانند. به سنت محلیشان بنوازند عبادت کنند و تولید علمی وادبی داشته باشند. و در دانشگاه ها زبان مادری خود را بخوانند. اما در این کشور زبان رسمی برای همه فارسی باید باشد و همه باید بتوانند به فارسی درس بخوانند وبه فارسی فعالیت های اداری وسیاسی و قضایی را انجام دهند. این ها حرف های من است به عنوان یک ایرانی که هم دموکرات است و برای هموطنان غیر فارسی زبان خود احترام قائل است و هم نگران دشمنان کشور است. هیچ ربطی به اصلاح طلب ها یا هیچ گروه سیاسی دیگری هم ندارم. من نمی دانم اصلاح طلبان یا اصولگراها چه دیدگاهی دارند. زیاد به این صف بندی ها اهمیت نمی دهم. من فکر می کنم ما ایرانی ها باید هم هوای دموکراسی را به طور جدی داسته باشیم وبرایش تلاش کنیم و هم هوای ایران را. این احساس قلبی من است.
پایان نظر کاربر درباره زبان مادری و زبان فارسی
▪️برای این آموزش زبان مادری از کلاس هفتم قابل دفاع است چون اگربچه های کوچک کرد و ترک آموزش ابتدایی را با زبان مادری شروع کنند فارسی را خوب یاد نمی گیرند. چون یادگرفتن زبان فارسی دشوار تر از یادگرفتن کردی یا ترکی برای ایشان است. این یادگرفتن فارسی برای این که آن ها خود را شهروند کشوری به نام ایران بدانند برای ایشان حیاتی تر از فارسی زبانان است. مثلاً هموطنان کرد باید بتوانند باهموطنان ترک وفارس خود به راحتی گفتگو کنند. این درست مثل یادگرفتن پیانو یا ویولن است، باید از 6 سالگی شروع کرد. همانطور که در کشور آمریکا، ایتالیایی ها و فرانسوی تبارها و دهها تبار دیگر همه باهم با انگلیسی ارتباط میگیرند. همان طور که قرن ها در جهان اسلامی مردمانی از هند تا منتهی علیه آفریقا با عربی به عنوان زبان میانجی یک منطقه یا تمدن بزرگ گفتگو می کردند. دبستان را که تمام کردندو فارسی را که خوب ی اد گرفتند می توانند درکنار عربی و انگلیسی، کردی یا ترکی یاهر زبان دیگری رابخوانند. یاید آزاد باشند به زبان مادریشان بنویسند و بخوانند. به سنت محلیشان بنوازند عبادت کنند و تولید علمی وادبی داشته باشند. و در دانشگاه ها زبان مادری خود را بخوانند. اما در این کشور زبان رسمی برای همه فارسی باید باشد و همه باید بتوانند به فارسی درس بخوانند وبه فارسی فعالیت های اداری وسیاسی و قضایی را انجام دهند. این ها حرف های من است به عنوان یک ایرانی که هم دموکرات است و برای هموطنان غیر فارسی زبان خود احترام قائل است و هم نگران دشمنان کشور است. هیچ ربطی به اصلاح طلب ها یا هیچ گروه سیاسی دیگری هم ندارم. من نمی دانم اصلاح طلبان یا اصولگراها چه دیدگاهی دارند. زیاد به این صف بندی ها اهمیت نمی دهم. من فکر می کنم ما ایرانی ها باید هم هوای دموکراسی را به طور جدی داسته باشیم وبرایش تلاش کنیم و هم هوای ایران را. این احساس قلبی من است.
پایان نظر کاربر درباره زبان مادری و زبان فارسی
در ادامه بحث دیروز در مورد آموزش زبان فارسی و زبانهای مادری نظر یکی از کاربران را در دوپست بالا 👆👆آوردهام.
https://www.cgie.org.ir/fa/news/5653
در نوشته فوق 👆درسال ۱۵/۷/۹۲ «تدریس زبان قومی در مدارس» از سوی شیرزاد عبداللهی (کارشناس و متخصص در آموزش و پرورش ایران) مورد ارزیابی قرار گرفته است.
@hamidrezajalaeipoor
در نوشته فوق 👆درسال ۱۵/۷/۹۲ «تدریس زبان قومی در مدارس» از سوی شیرزاد عبداللهی (کارشناس و متخصص در آموزش و پرورش ایران) مورد ارزیابی قرار گرفته است.
@hamidrezajalaeipoor
در حاشیه ی بی توجهی فضای روشنفکری به بازخوانی واقعه ی پانزدهم خرداد ۱۳۴۲
نویسنده: حمیدرضا عابدیان
۱. پانزده خرداد ۱۳۴۲ نقطه ی عطفی در تاریخ معاصر است نه از آنرو که در پیوند با انقلاب ۱۳۵۷ قرار دارد بل از این زاویه که «صدایی» را وارد صحنه ی سیاست در ایران می کند که پیش از آن شنیده نمی شده است. این صدا، صدای فرودستان و محرومان بود. پیش از آن، البته مصدق توانسته بود تا مولفه ای به نام «مردم» را در کنار سایر مولفه ها، وارد سپهر سیاسی ایران کند اما غالبا این «طبقه ی متوسط» بود که به این فراخوان، واکنش نشان می داد. توده های محروم ، همچنان برکنار ایستاده بودند اگر نگوییم که گاه و بی گاه ، مورد سوء استفاده مخالفان نهضت نیز قرار می گرفتند.
۲. اگر طبقه ی متوسط نحیف ایران در آن سالها، بتدریج در احزاب طبقه ی خود متشکل می شد که جبهه ی ملی، جامع آن احزاب بود، فرودستان و محرومان،همچنان حالت بی شکل و توده ای خود را حفظ می کردند و متاسفانه، روشنفکران و نخبگان، عموما خطر تداوم چنین وضعیتی را در نمی یافتند. احزاب چپ، چه سوسیالیست های جبهه ی ملی و چه مارکسیست های خارج از آن نیز عملا از جذب این نیروهای تازه وارد ناتوان بودند.در چنین شرایطی، این روحانیت بود که با آن پایگاه عمیق تاریخی خود ، می رفت تا به سخنگوی بلامنازع این نیروهای تازه به میدان آمده بدل شود.
۳. عدم جذب این نیروها توسط احزاب موجود، صرفا ناشی از «ناتوانی» نبود. در مواردی این وضعیت ناشی از عدم درک اهمیت موضوع بود که به نوبه ی خود در شناخت غیر دقیق جامعه ی ایرانی ریشه داشت. پانزدهم خرداد ۴۲ به خوبی سردرگمی و عدم اجماع روشنفکران و نخبگان را در برابر این نیروهای عظیم اجتماعی نشان می دهد. رویدادی که در آن روزگار، به یکی از دلایل تضعیف جبهه ی ملی دوم بدل شد.
۴. دکتر شاهپور بختیار در کتاب یکرنگی که نسخه ی اولیه ی آن به زبان فرانسوی نوشته شده و به نحو چشمگیری، حساسیت های مخاطب فرانسوی خود را در نظر گرفته است، مواجهه ی جبهه ی ملی با این رویداد را چنین گزارش می کند: « در سال ۱۹۶۳(خرداد۴۲) جبهه ی ملی از جنبش خمینی پشتیبانی نکرد.در این تصمیم گیری من نقش داشتم.به هیچ قیمت نمی خواستم خود را با شیوه ی تفکری مرتبط سازم که با پیشرفت و تحولی که ما تحسینش می کردیم، عناد داشت: زمین بیشتر برای کشاورزان، حقوق بیشتر برای زنان. با چهار رأی در مقابل سه رأی تصمیم گرفتیم که از خمینی به هیچ عنوان پشتیبانی نکنیم. ص ۸۱ ، ترجمه مهشید امیرشاهی »
۵. دکتر غلامحسین صدیقی اما در این فقره، دقیقا در مقابل دکتر بختیار قرار داد. او می نویسد: « در خرداد ۱۳۴۳ در بازداشتگاه قزل قلعه، چند روز پس از واقعه ی فجیع پانزده خرداد، با پیشنهاد جناب آقای مهندس بازرگان و قبول اصولی نگارنده و موافقت بعدی جناب آقای دکتر یدالله سحابی و جناب آقای داریوش فروهر و جناب آقای علی اردلان و جناب اقای حسین شاه حسینی و آقایان ابراهیم کریم آبادی و دکتر یوسف جلالی موسوی و ابوالفضل قاسمی و شادروان سیدمحمدعلی کشاورز صدر و عده ای دیگر، جمعا ۲۳ تن، قرار شد با اخباری که جسته و گریخته به ما رسیده بود، در نامه ای به عمل حکومت اعتراض کرده، آن را بر وفق اصول قانون اساسی و بر اساس موازین اخلاقی محکوم سازیم.همه می دانند که اگر من در جمع مذکور ، اول کس در اخذ تصمیم نبودم - چنانکه گذشت فکر دهنده جناب مهندس بازرگان بود- از موثرترین آنان بودم و در پی مخالفتی که همانجا در تصویب این امر از جانب چند تن روی داد، پس از رهایی از بازداشتگاه، با اعلام رسمی، از جبهه ی ملی دوم که بنابر خواهش مکرر جناب آقای داریوش فروهر (و همفکری بعدی جناب آقای الهیار صالح که بوسیله ی آقایان فروهر و کریم آبادی در کاشان حاصل آمده بود) در تاریخ ۲۲ تیر ۱۳۳۹ تاسیس کرده بودم، کناره گیری کردم.»
۶. هرچند مهندس بازرگان و جمعی از همفکران او، در آغاز دهه ی چهل، با تیز بینی، دست به تاسیس نهضت آزادی زده بودند که مولفه ی مذهب را نیز در تعریف خود لحاظ می کرد و از این منظر می توانست بدلیل اشتراکات هویتی، پایگاهی برای نیروهای جدیدالورود سپهر سیاسی ایران باشد، لیکن در ادامه و از بخت بد، نهضت نیز کماکان مجمعی نخبه گرایانه باقی ماند تا توده های مردم فرودست، کماکان از داشتن تشکیلاتی متناسب با نیازها و اعتقادات خود محروم بمانند. طرفه آنکه خلاء چنین سازمان و تشکیلاتی ، هنوز نیز در جامعه ی ایران مشاهده می شود. سازمانی که علاوه بر «اسلامی» بودن - که یکی از پایه های هویتی ایران است- در کنار تلاش برای گسترش آزای و دموکراسی، فقر زدایی و بسط عدالت را نیز نه صرفا به عنوان یک شعار که در قالب یک برنامه در دستور کار خود داشته باشد. فقدان چنین سازمانی به زعم نگارنده، یکی از کانون های پر خطر برای جامعه ی ایرانی ست که آن را با خطر توامان «پوپولیسم» و «بنیادگرایی» مواجه ساخته است.
@hamidrezajalaeipoor
نویسنده: حمیدرضا عابدیان
۱. پانزده خرداد ۱۳۴۲ نقطه ی عطفی در تاریخ معاصر است نه از آنرو که در پیوند با انقلاب ۱۳۵۷ قرار دارد بل از این زاویه که «صدایی» را وارد صحنه ی سیاست در ایران می کند که پیش از آن شنیده نمی شده است. این صدا، صدای فرودستان و محرومان بود. پیش از آن، البته مصدق توانسته بود تا مولفه ای به نام «مردم» را در کنار سایر مولفه ها، وارد سپهر سیاسی ایران کند اما غالبا این «طبقه ی متوسط» بود که به این فراخوان، واکنش نشان می داد. توده های محروم ، همچنان برکنار ایستاده بودند اگر نگوییم که گاه و بی گاه ، مورد سوء استفاده مخالفان نهضت نیز قرار می گرفتند.
۲. اگر طبقه ی متوسط نحیف ایران در آن سالها، بتدریج در احزاب طبقه ی خود متشکل می شد که جبهه ی ملی، جامع آن احزاب بود، فرودستان و محرومان،همچنان حالت بی شکل و توده ای خود را حفظ می کردند و متاسفانه، روشنفکران و نخبگان، عموما خطر تداوم چنین وضعیتی را در نمی یافتند. احزاب چپ، چه سوسیالیست های جبهه ی ملی و چه مارکسیست های خارج از آن نیز عملا از جذب این نیروهای تازه وارد ناتوان بودند.در چنین شرایطی، این روحانیت بود که با آن پایگاه عمیق تاریخی خود ، می رفت تا به سخنگوی بلامنازع این نیروهای تازه به میدان آمده بدل شود.
۳. عدم جذب این نیروها توسط احزاب موجود، صرفا ناشی از «ناتوانی» نبود. در مواردی این وضعیت ناشی از عدم درک اهمیت موضوع بود که به نوبه ی خود در شناخت غیر دقیق جامعه ی ایرانی ریشه داشت. پانزدهم خرداد ۴۲ به خوبی سردرگمی و عدم اجماع روشنفکران و نخبگان را در برابر این نیروهای عظیم اجتماعی نشان می دهد. رویدادی که در آن روزگار، به یکی از دلایل تضعیف جبهه ی ملی دوم بدل شد.
۴. دکتر شاهپور بختیار در کتاب یکرنگی که نسخه ی اولیه ی آن به زبان فرانسوی نوشته شده و به نحو چشمگیری، حساسیت های مخاطب فرانسوی خود را در نظر گرفته است، مواجهه ی جبهه ی ملی با این رویداد را چنین گزارش می کند: « در سال ۱۹۶۳(خرداد۴۲) جبهه ی ملی از جنبش خمینی پشتیبانی نکرد.در این تصمیم گیری من نقش داشتم.به هیچ قیمت نمی خواستم خود را با شیوه ی تفکری مرتبط سازم که با پیشرفت و تحولی که ما تحسینش می کردیم، عناد داشت: زمین بیشتر برای کشاورزان، حقوق بیشتر برای زنان. با چهار رأی در مقابل سه رأی تصمیم گرفتیم که از خمینی به هیچ عنوان پشتیبانی نکنیم. ص ۸۱ ، ترجمه مهشید امیرشاهی »
۵. دکتر غلامحسین صدیقی اما در این فقره، دقیقا در مقابل دکتر بختیار قرار داد. او می نویسد: « در خرداد ۱۳۴۳ در بازداشتگاه قزل قلعه، چند روز پس از واقعه ی فجیع پانزده خرداد، با پیشنهاد جناب آقای مهندس بازرگان و قبول اصولی نگارنده و موافقت بعدی جناب آقای دکتر یدالله سحابی و جناب آقای داریوش فروهر و جناب آقای علی اردلان و جناب اقای حسین شاه حسینی و آقایان ابراهیم کریم آبادی و دکتر یوسف جلالی موسوی و ابوالفضل قاسمی و شادروان سیدمحمدعلی کشاورز صدر و عده ای دیگر، جمعا ۲۳ تن، قرار شد با اخباری که جسته و گریخته به ما رسیده بود، در نامه ای به عمل حکومت اعتراض کرده، آن را بر وفق اصول قانون اساسی و بر اساس موازین اخلاقی محکوم سازیم.همه می دانند که اگر من در جمع مذکور ، اول کس در اخذ تصمیم نبودم - چنانکه گذشت فکر دهنده جناب مهندس بازرگان بود- از موثرترین آنان بودم و در پی مخالفتی که همانجا در تصویب این امر از جانب چند تن روی داد، پس از رهایی از بازداشتگاه، با اعلام رسمی، از جبهه ی ملی دوم که بنابر خواهش مکرر جناب آقای داریوش فروهر (و همفکری بعدی جناب آقای الهیار صالح که بوسیله ی آقایان فروهر و کریم آبادی در کاشان حاصل آمده بود) در تاریخ ۲۲ تیر ۱۳۳۹ تاسیس کرده بودم، کناره گیری کردم.»
۶. هرچند مهندس بازرگان و جمعی از همفکران او، در آغاز دهه ی چهل، با تیز بینی، دست به تاسیس نهضت آزادی زده بودند که مولفه ی مذهب را نیز در تعریف خود لحاظ می کرد و از این منظر می توانست بدلیل اشتراکات هویتی، پایگاهی برای نیروهای جدیدالورود سپهر سیاسی ایران باشد، لیکن در ادامه و از بخت بد، نهضت نیز کماکان مجمعی نخبه گرایانه باقی ماند تا توده های مردم فرودست، کماکان از داشتن تشکیلاتی متناسب با نیازها و اعتقادات خود محروم بمانند. طرفه آنکه خلاء چنین سازمان و تشکیلاتی ، هنوز نیز در جامعه ی ایران مشاهده می شود. سازمانی که علاوه بر «اسلامی» بودن - که یکی از پایه های هویتی ایران است- در کنار تلاش برای گسترش آزای و دموکراسی، فقر زدایی و بسط عدالت را نیز نه صرفا به عنوان یک شعار که در قالب یک برنامه در دستور کار خود داشته باشد. فقدان چنین سازمانی به زعم نگارنده، یکی از کانون های پر خطر برای جامعه ی ایرانی ست که آن را با خطر توامان «پوپولیسم» و «بنیادگرایی» مواجه ساخته است.
@hamidrezajalaeipoor
Forwarded from اتچ بات
#ایران میتوانست - مطابق متن #برجام - خروج آمریکا از توافق را مبنای توقف تعهدات خود قرار دهد. چنین کاری نکرد! پس دولتهای غربی بهتر است با فرمان جدید رهبر مبنی بر ایجاد آمادگی لازم برای رسیدن به ۱۹۰ هزار سو - که باز همچنان در چارچوب برجام است - با کمی تواضع برخورد کنند!
🅱 @barjamirani
🅱 @barjamirani
Telegram
attach 📎
Forwarded from حمید (Hamid Reza Jalaeipour)
به خاطر تناسب با زمینه و زمانهای که در آن به سر میبریم(۱)👇
...................................................................................
پند پیر تاریخ
نوشته زیر را پیر فرزانه روزگار استاد محمدعلی موحد نوشته است. در آذر ۱۳۹۳. همان ایام در بخارا نقل کردمش. فکر نمیکردم به این زودی روزی بیاید که دوباره باید آن را نقل کنم. ولی خب کسی راز مرا داند که از این سو به آن سویم بگرداند و شب شط علیلی بود... و...
پند حکیم محض صوابست و عین خیر
فرخنده آنکسی که به سمع رضا شنید
«تاریخ آدمیزاد عرصه مبارزه و ناوردگاه نفسانیت و عقلانیت است و این مصافی است که از ازل تا ابد ادامه دارد. پیر تاریخ در هرعرصه و زمان پندی دیگر میدهد. از تاریخ عصر ما این پندها را میتوان آموخت:
۱.رویدادها معمولاً برآمده از یک علت واحد نیستند.علل متعدد دست به دست هم میدهند تا رویدادی پدیدآید و چه بسا انگیزههای متخالف و ناهمگون در پدیدآوردن رویدادی واحد سهیممیشوند.
۲.اقدامات دولتها چه بسا نتایج ناخواستهای بارمیآورد که ابداً در مخیّله طراحان آن نمیگنجید. چرخ حوادث که در حرکت افتاد غالباً در مسیری میافتد که هیچ کس چنان نمیخواست.
۳.شعارها در ابتدای کار برای تحریک تودهها مؤثرمیافتند اما دیری نمیگذرد که فضای سیاسی را مسخّر خود می سازند و فضای شعارزده، دوراندیشی و حزم و احتیاط را برنمیتابد و راه بر عقلانیت و اعتدال میبندد.
۴.مسئولیت اقدامات و اعمال و هزینه خطاهای بازیگران سیاسی که به قهرمانان ملّی تبدیل میشوند، برعهده ملتها میافتد... پس نخست موعظت پیر تاریخ بر مردم زمان ما این است که بازیگران عرصه سیاست را، هرچه هم عزیز و محبوب باشند، در مهار خود نگهدارند و از بلندپروازیهای ناسنجیده آنان جلوگیری کنند.
۵.زمانه ما هیچ کشوری را اجازه نمی دهد که حساب خود را از دیگران بهکلی جداسازد و در انزوای مطلق به سر برد. ارتباطات لاجرم با برخوردها و اختلافها توأم میشود و در حل و فصل اختلافات، حقانیت و عدالت نیست که حرف آخر را میزند» (یادگذشته و اندیشه اینده،تهران،۱۳۹۴، ص۲۰).
پینوشت
۱- این متن را از کانال میلاد عظیمی برداشتهام.( https://t.me/n00re30yah)
@hamidrezajalaeipoor
...................................................................................
پند پیر تاریخ
نوشته زیر را پیر فرزانه روزگار استاد محمدعلی موحد نوشته است. در آذر ۱۳۹۳. همان ایام در بخارا نقل کردمش. فکر نمیکردم به این زودی روزی بیاید که دوباره باید آن را نقل کنم. ولی خب کسی راز مرا داند که از این سو به آن سویم بگرداند و شب شط علیلی بود... و...
پند حکیم محض صوابست و عین خیر
فرخنده آنکسی که به سمع رضا شنید
«تاریخ آدمیزاد عرصه مبارزه و ناوردگاه نفسانیت و عقلانیت است و این مصافی است که از ازل تا ابد ادامه دارد. پیر تاریخ در هرعرصه و زمان پندی دیگر میدهد. از تاریخ عصر ما این پندها را میتوان آموخت:
۱.رویدادها معمولاً برآمده از یک علت واحد نیستند.علل متعدد دست به دست هم میدهند تا رویدادی پدیدآید و چه بسا انگیزههای متخالف و ناهمگون در پدیدآوردن رویدادی واحد سهیممیشوند.
۲.اقدامات دولتها چه بسا نتایج ناخواستهای بارمیآورد که ابداً در مخیّله طراحان آن نمیگنجید. چرخ حوادث که در حرکت افتاد غالباً در مسیری میافتد که هیچ کس چنان نمیخواست.
۳.شعارها در ابتدای کار برای تحریک تودهها مؤثرمیافتند اما دیری نمیگذرد که فضای سیاسی را مسخّر خود می سازند و فضای شعارزده، دوراندیشی و حزم و احتیاط را برنمیتابد و راه بر عقلانیت و اعتدال میبندد.
۴.مسئولیت اقدامات و اعمال و هزینه خطاهای بازیگران سیاسی که به قهرمانان ملّی تبدیل میشوند، برعهده ملتها میافتد... پس نخست موعظت پیر تاریخ بر مردم زمان ما این است که بازیگران عرصه سیاست را، هرچه هم عزیز و محبوب باشند، در مهار خود نگهدارند و از بلندپروازیهای ناسنجیده آنان جلوگیری کنند.
۵.زمانه ما هیچ کشوری را اجازه نمی دهد که حساب خود را از دیگران بهکلی جداسازد و در انزوای مطلق به سر برد. ارتباطات لاجرم با برخوردها و اختلافها توأم میشود و در حل و فصل اختلافات، حقانیت و عدالت نیست که حرف آخر را میزند» (یادگذشته و اندیشه اینده،تهران،۱۳۹۴، ص۲۰).
پینوشت
۱- این متن را از کانال میلاد عظیمی برداشتهام.( https://t.me/n00re30yah)
@hamidrezajalaeipoor
Telegram
نور سیاه
یادداشتهای ایرانشناسی میلاد عظیمی
@MilaadAzimi
@MilaadAzimi
♦ مسیح علینژاد و نژادپرستی چپ غربی
✍🏻 احسان منصوری
🔹روزنامه گاردین رپورتاژ آگهی عجیبی در تمجید از کتاب مسیح علینژاد منتشر کرده، مملو از دروغهای شاخدار. علینژاد خود را زندانی سیاسی نامیده و مدعی شده از ۷ سالگی علیه حجاب اجباری مبارزه کرده. او میگوید در ایران پس از انقلاب ریش گذاشتن و پوشیدن چادر مشکی اجباری بوده است.
🔸گاردین روزنامه چپ و لیبرال اروپایی ست. اما از جذبه برتری تمدنی (و در واقع برتری نژادی) که از قصه علینژاد احساس میکند نمیتواند بگذرد. گیرم که مانند فاکس نیوز مدافع حمله نظامی به ایران نباشد. اما درجایگاه روزنامه چپگرای جهان متمدن، از مبارزه دخترکِ روستاییِ غربی شده ذوق زده میشود.
علینژاد راه رشد در رسانه غربی را خوب میشناسد و خودش را به عنوان محصول به رسانه میفروشد: تصویر یک قربانی که حالا نماینده قربانیهای دیگر شده.
🔹پیشتر نوینسدگانی مانند اسد بیگ نقدهای درخشانی درباره برکشیدن ملاله یوسفزی در غرب نوشته بودند که عینا درباره علینژاد قابل انطباق است. دختر روستایی که در خانوادهای مذهبی و جغرافیایی بدوی به دنیا آمده و تحت سلطه حاکمان متحجر محبوس بوده. حالا پایش به غرب، این تنها جزیره تمدن، رسیده و موهایش را در باد رها کرده. او میخواهد باقی دختران روستا را از دست مردانی وحشی نجات دهد تا آنها هم باد را در موهایشان احساس کنند.
🔸شوهای علینژاد همان چیزی ست که غرب برای ارضای نژادپرستی و مشروع سازی مداخلاتش در شرق نیاز دارد؛ آنها باید به شرق بیایند تا زنان مظلوم این سرزمینها را از دست مردان عقب ماندهشان و حکومتهای متحجرشان نجات دهند. درست در این لحظه ست که حجاب تبدیل به اسلحه میشود. اسلحهای تبلیغاتی.
علینژاد در کتابش میگوید “من موهای زیادی داشتم، صدای بلندی داشتم، من برای آنها زیادی زن بودم” و در ادامه زنان ایران را "گروگان" مینامد. این همان تکنیک استفاده از جاذبه زنانه در آگهیهای بازرگانی ست. آگهی بازرگانی که پیروزمندانه و مفتخرانه میگوید ما با فشار بر ایران داریم این زنان گروگان را آزاد میکنیم.
🔹علینژاد از سوئد تا بلژیک و از انگلستان تا آمریکا در سفر است و سیاستمداران را با این اسلحه تحت فشار میگذارد تا به ایران نروند و با ایران مراوده نکنند. چرا که زنان بسیاری منتظر کمک غربیهای متمدن برای از سر برداشتن حجاب اند. و برداشتن حجاب همانا و سعادت زن ایرانی همان.
آنچه که رسانه غربی بازگو نمیکند، صدها هزار زن ایرانیاند که در اثر تحریمها و فشارهای خارجی، در تغذیه، بهداشت، تحصیل و همه شاخصهای زندگیشان آسیب دیدهاند. غرب در حالی به حمایت خود از کمپین علینژاد میبالد که ۴۰ میلیون زن ایرانی را تحریم تمام عیار اقتصادی کرده بود.
🔸موهای رها شده در بادِ علینژاد، تصویر آن زن بیمار که دسترسی به دارو ندارد، یا آن دختر تحصیلکرده که شغلش در اثر تحریم از بین رفته را محو میکند. آن زنی سوژه رسانه غربی باید بشود که تایید کننده برتری تمدنی و اخلاقی آنها باشد. تصویری که به فشار و حتی جنگ علیه ایران مشروعیت بدهد.
این الگوی کلاسیک استعماری ست. اروپاییها وقتی آمریکای جنوبی، هند یا آفریقا را غارت میکردند، خود را مشغول «متمدن کردن» جوامع بدوی میدانستند. حالا هم از فاکس نیوز تا گاردین، رابطه غرب با شرق را به مثابه رابطه «متمدن» و «بربر» نمایش میدهند. نه آنچنان که باید مانند «متجاوز» و «قربانی».
🔹علینژاد یک پروژه است. با حمایت و پول مستقیم رسانه دولت ترامپ (صدای آمریکا)، لابی سلطنتطلبها (منوتو) و لابی اسرائیل (یو ان واچ). وقتی ترامپ نمیتواند کشورهایی مانند سوئد و بلژیک را وادار به قطع رابطه با ایران بکند، علینژاد به آن کشورها میرود و اسلحه حجاب را بر پیشانی سیاستمدارانشان میگذارد.
در پارلمان سوئد سیاستمداران این کشور را مواخذه میکند که وقتی در ایران حجاب داشتید به زن ایرانی پشت کردید.
اینگونه علینژاد تلاش میکند معدود ارتباطات اقتصادی ایران را تحت الشعاع حجاب قراردهد. درست مانند لابی «اتحاد علیه ایران هستهای» که تمام شرکتهای غربی برای معامله با ایران تحت فشار میگذارد.
🔸موسسه «یو ان واچ» (لابی اسرائیل در شورای حقوق بشر) و عدهای از سیاستمداران ضد اسلامی مبلغان و حامیان او هستند.
حاصل کار علینژاد روشن است. غرب هیچ کمکی به بهبود وضع حجاب نخواهد کرد اما با قطع رابطه، اعمال تحریم و فشار همه جانبه به زندگی ۴۰ میلیون زن ایرانی آسیب خواهد زد.
این آسیب نه تنها شاخصهای زندگی زنان ایرانی را شدیدا کاهش میدهد بلکه تلاش ۴۰ ساله آنها برای رفع حجاب اجباری را مختل میکند.
هرقدر که حجاب به مثابه اسلحهای علیه امنیت ایران به کار رود، مقاومت حکومت و شدت عملش در برابر جنبش مبارزه با حجاب اجباری نیز افزایش خواهد یافت.
به ایران ما بپیوندید @iranmaa
https://ibb.co/nkNzNo
✍🏻 احسان منصوری
🔹روزنامه گاردین رپورتاژ آگهی عجیبی در تمجید از کتاب مسیح علینژاد منتشر کرده، مملو از دروغهای شاخدار. علینژاد خود را زندانی سیاسی نامیده و مدعی شده از ۷ سالگی علیه حجاب اجباری مبارزه کرده. او میگوید در ایران پس از انقلاب ریش گذاشتن و پوشیدن چادر مشکی اجباری بوده است.
🔸گاردین روزنامه چپ و لیبرال اروپایی ست. اما از جذبه برتری تمدنی (و در واقع برتری نژادی) که از قصه علینژاد احساس میکند نمیتواند بگذرد. گیرم که مانند فاکس نیوز مدافع حمله نظامی به ایران نباشد. اما درجایگاه روزنامه چپگرای جهان متمدن، از مبارزه دخترکِ روستاییِ غربی شده ذوق زده میشود.
علینژاد راه رشد در رسانه غربی را خوب میشناسد و خودش را به عنوان محصول به رسانه میفروشد: تصویر یک قربانی که حالا نماینده قربانیهای دیگر شده.
🔹پیشتر نوینسدگانی مانند اسد بیگ نقدهای درخشانی درباره برکشیدن ملاله یوسفزی در غرب نوشته بودند که عینا درباره علینژاد قابل انطباق است. دختر روستایی که در خانوادهای مذهبی و جغرافیایی بدوی به دنیا آمده و تحت سلطه حاکمان متحجر محبوس بوده. حالا پایش به غرب، این تنها جزیره تمدن، رسیده و موهایش را در باد رها کرده. او میخواهد باقی دختران روستا را از دست مردانی وحشی نجات دهد تا آنها هم باد را در موهایشان احساس کنند.
🔸شوهای علینژاد همان چیزی ست که غرب برای ارضای نژادپرستی و مشروع سازی مداخلاتش در شرق نیاز دارد؛ آنها باید به شرق بیایند تا زنان مظلوم این سرزمینها را از دست مردان عقب ماندهشان و حکومتهای متحجرشان نجات دهند. درست در این لحظه ست که حجاب تبدیل به اسلحه میشود. اسلحهای تبلیغاتی.
علینژاد در کتابش میگوید “من موهای زیادی داشتم، صدای بلندی داشتم، من برای آنها زیادی زن بودم” و در ادامه زنان ایران را "گروگان" مینامد. این همان تکنیک استفاده از جاذبه زنانه در آگهیهای بازرگانی ست. آگهی بازرگانی که پیروزمندانه و مفتخرانه میگوید ما با فشار بر ایران داریم این زنان گروگان را آزاد میکنیم.
🔹علینژاد از سوئد تا بلژیک و از انگلستان تا آمریکا در سفر است و سیاستمداران را با این اسلحه تحت فشار میگذارد تا به ایران نروند و با ایران مراوده نکنند. چرا که زنان بسیاری منتظر کمک غربیهای متمدن برای از سر برداشتن حجاب اند. و برداشتن حجاب همانا و سعادت زن ایرانی همان.
آنچه که رسانه غربی بازگو نمیکند، صدها هزار زن ایرانیاند که در اثر تحریمها و فشارهای خارجی، در تغذیه، بهداشت، تحصیل و همه شاخصهای زندگیشان آسیب دیدهاند. غرب در حالی به حمایت خود از کمپین علینژاد میبالد که ۴۰ میلیون زن ایرانی را تحریم تمام عیار اقتصادی کرده بود.
🔸موهای رها شده در بادِ علینژاد، تصویر آن زن بیمار که دسترسی به دارو ندارد، یا آن دختر تحصیلکرده که شغلش در اثر تحریم از بین رفته را محو میکند. آن زنی سوژه رسانه غربی باید بشود که تایید کننده برتری تمدنی و اخلاقی آنها باشد. تصویری که به فشار و حتی جنگ علیه ایران مشروعیت بدهد.
این الگوی کلاسیک استعماری ست. اروپاییها وقتی آمریکای جنوبی، هند یا آفریقا را غارت میکردند، خود را مشغول «متمدن کردن» جوامع بدوی میدانستند. حالا هم از فاکس نیوز تا گاردین، رابطه غرب با شرق را به مثابه رابطه «متمدن» و «بربر» نمایش میدهند. نه آنچنان که باید مانند «متجاوز» و «قربانی».
🔹علینژاد یک پروژه است. با حمایت و پول مستقیم رسانه دولت ترامپ (صدای آمریکا)، لابی سلطنتطلبها (منوتو) و لابی اسرائیل (یو ان واچ). وقتی ترامپ نمیتواند کشورهایی مانند سوئد و بلژیک را وادار به قطع رابطه با ایران بکند، علینژاد به آن کشورها میرود و اسلحه حجاب را بر پیشانی سیاستمدارانشان میگذارد.
در پارلمان سوئد سیاستمداران این کشور را مواخذه میکند که وقتی در ایران حجاب داشتید به زن ایرانی پشت کردید.
اینگونه علینژاد تلاش میکند معدود ارتباطات اقتصادی ایران را تحت الشعاع حجاب قراردهد. درست مانند لابی «اتحاد علیه ایران هستهای» که تمام شرکتهای غربی برای معامله با ایران تحت فشار میگذارد.
🔸موسسه «یو ان واچ» (لابی اسرائیل در شورای حقوق بشر) و عدهای از سیاستمداران ضد اسلامی مبلغان و حامیان او هستند.
حاصل کار علینژاد روشن است. غرب هیچ کمکی به بهبود وضع حجاب نخواهد کرد اما با قطع رابطه، اعمال تحریم و فشار همه جانبه به زندگی ۴۰ میلیون زن ایرانی آسیب خواهد زد.
این آسیب نه تنها شاخصهای زندگی زنان ایرانی را شدیدا کاهش میدهد بلکه تلاش ۴۰ ساله آنها برای رفع حجاب اجباری را مختل میکند.
هرقدر که حجاب به مثابه اسلحهای علیه امنیت ایران به کار رود، مقاومت حکومت و شدت عملش در برابر جنبش مبارزه با حجاب اجباری نیز افزایش خواهد یافت.
به ایران ما بپیوندید @iranmaa
https://ibb.co/nkNzNo
ImgBB
image
Image image hosted in ImgBB
حمیدرضا جلائیپور (جامعهشناس)
♦ مسیح علینژاد و نژادپرستی چپ غربی ✍🏻 احسان منصوری 🔹روزنامه گاردین رپورتاژ آگهی عجیبی در تمجید از کتاب مسیح علینژاد منتشر کرده، مملو از دروغهای شاخدار. علینژاد خود را زندانی سیاسی نامیده و مدعی شده از ۷ سالگی علیه حجاب اجباری مبارزه کرده. او میگوید در…
دوستان
من به دو دلیل نوشته احسان منصوری را در نقد اقدامات ضدملی خانم علینژاد در اروپا به اشتراک گذاشتم.
۱- یکی به این دلیل که نویسنده خوب نکته سنجی کرده بود. یک یادداشت «انتقادی» به معنای فنی کلمه نوشته بود. یعنی از مخاطبین خود لعنت را میپذیرد ولی دست اقدامات به ظاهر قشنگ و ضد حکومت علینژاد را در اروپا رو میکند.
۲- نکته دوم اینکه احسان منصوری (بعنوان دانشجوی فعال پلیتکنیک) در دوره احمدینژاد ضربات مهلکی از دولت موازی خورده بود👇 و هنوز هم میخورد. ولی به رغم این او در دفاع از «منافع ملی» نقد خود را انجام میدهد.
به نظر من حضور امثال منصوری ها است که آینده ایران را از خطرات ضدملی محفوظ نگه میدارد.
@hamidrezajalaeipoor
من به دو دلیل نوشته احسان منصوری را در نقد اقدامات ضدملی خانم علینژاد در اروپا به اشتراک گذاشتم.
۱- یکی به این دلیل که نویسنده خوب نکته سنجی کرده بود. یک یادداشت «انتقادی» به معنای فنی کلمه نوشته بود. یعنی از مخاطبین خود لعنت را میپذیرد ولی دست اقدامات به ظاهر قشنگ و ضد حکومت علینژاد را در اروپا رو میکند.
۲- نکته دوم اینکه احسان منصوری (بعنوان دانشجوی فعال پلیتکنیک) در دوره احمدینژاد ضربات مهلکی از دولت موازی خورده بود👇 و هنوز هم میخورد. ولی به رغم این او در دفاع از «منافع ملی» نقد خود را انجام میدهد.
به نظر من حضور امثال منصوری ها است که آینده ایران را از خطرات ضدملی محفوظ نگه میدارد.
@hamidrezajalaeipoor
احسان منصوری (وسط) در حال انتقال از زندان به دادگاه (سال ۸۶)
@hamidrezajalaeipoor
@hamidrezajalaeipoor
Forwarded from BBCPersian
🔹آلمان، بریتانیا و فرانسه خواهان معافیت از تحریمهای آمریکا علیه ایران شدند
🔺اتحادیه اروپا و دولتهای آلمان، بریتانیا و فرانسه این درخواست را در نامهای به تاریخ ۴ ژوئن خطاب به استیو منوچین، وزیر دارایی، و مایک پومپئو، وزیر خارجه آمریکا مطرح کردهاند. متن این نامه امروز (دو روز پس از تاریخ نامه) منتشر شده است.
🔺اروپاییها در این نامه خطاب به مقامهای آمریکایی نوشتهاند: "ما به عنوان متحدان آمریکا انتظار داریم که ایالات متحده از اقدامی که امنیت اروپا را به خطر میاندازد خودداری کند."
⚡️جزئیات بیشتر در Instant View⬇️
https://bbc.in/2JhSU9q
@bbcpersian
🔺اتحادیه اروپا و دولتهای آلمان، بریتانیا و فرانسه این درخواست را در نامهای به تاریخ ۴ ژوئن خطاب به استیو منوچین، وزیر دارایی، و مایک پومپئو، وزیر خارجه آمریکا مطرح کردهاند. متن این نامه امروز (دو روز پس از تاریخ نامه) منتشر شده است.
🔺اروپاییها در این نامه خطاب به مقامهای آمریکایی نوشتهاند: "ما به عنوان متحدان آمریکا انتظار داریم که ایالات متحده از اقدامی که امنیت اروپا را به خطر میاندازد خودداری کند."
⚡️جزئیات بیشتر در Instant View⬇️
https://bbc.in/2JhSU9q
@bbcpersian
BBC News Persian
آلمان، بریتانیا و فرانسه خواهان معافیت از تحریمهای آمریکا علیه ایران شدند
اتحادیه اروپا و دولتهای آلمان، بریتانیا و فرانسه در نامهای خطاب به وزرای دارایی و خارجه آمریکا گفتهاند انتظار دارند آمریکا امنیت آنها را به خطر نیندازد و شرکتهای اروپایی را از تحریمهای وضعشده علیه ایران معاف کند.
Forwarded from حمیدرضا جلائیپور (جامعهشناس)
درباره تدریس زبان های بومی در ایران؟
(در حاشیه بی دقتی یک نماینده مجلس)
ماریا بهمنپور (۱)
بله، به زیور قلم آراستن هر سخنی مایه پایداری آن است، اما اگر ۱۵۰ زبان بومی ایران، سده ها زنده مانده اند، از راه آموزش نوشتاری نبوده، بلکه ادبیاتشفاهی و موسیقیفولکلور عامل آن بوده است.
تصمیم غیرکارشناسی مسولان، نتیجه اش این شده که بدون توجه به توان نوشتاری و قابلیت ادبی زبان های محلی ایران (که عزیزند و قابل احترام) و نیز بدون توجه به متن صریح قانوناساسی، برخی نمایندگان مجلس مطالبه《تدریس به زبان مادری》را پررنگ کنند.
درحالیکه باتوجه به نیاز روز و حجم مطالبی که نوجوانان باید فراگیرند، توان اندک زبان های محلی در ارایه ادبیات و متون نوشتاری، و نیز کمتوجهی مردم آن مناطق برای یادگیری نوشتاری زبان های بومی، این شعار داده نمی شد؛ اگر در آغاز، کارشناسان خبره به بررسی دقیق مساله می پرداختند و نه صرفا تکرار نسخه های دیکته شده سازمان یونسکو که شکست خوردنشان در کشورهای شرق ایران (پاکستان، هند و افغانستان) آشکار است، و حداقل آسیب شان این بوده است که انسجام_ملی کشورها را کمرنگ و ادبیات ملی آن ها را تضعیف کند.
پرسشی که گویا این دسته از دولتمردان از خود نپرسیده اند آن است که مگر زبان های محلی ایران در سده های طولانی که از زنده بودنشان گذشته است، با کمک ادبیات مکتوب، حفظ شده اند؟ پاسخ این است که بیشترین دلیل مانایی و پایایی زبان های محلی در ایران، پس از سده ها یورش بیگانگان و رسمی بودن زبان فارسی به عنوان زبان دیوانی و نوشتاری کشور، انتقال سینه به سینه ادبیات محلی به شکل شفاهی و در قالب موسیقی فولکلور/محلی/ مقامی، قصه و نمایش خوانی و لالاییهای محلی بوده است.
مسولان اگر نگران حفظ زبان های محلی ایران هستند، شیوه کارامد و شفاهی گذشتگان در نگاهبانی اندوخته زبانی گویش های محلی، یعنی قصه گویی و موسیقی بومی، را پیش گیرند، تا بار سنگین جدیدی بر دوش آموزش و پرورش ما نیاید. حتا می توان آموزش ادبیات_محلی را به عنوان درس اختیاری در مدارس با تلفیق روش نوشتاری و روش شفاهی پی گرفت.
در دورانی که کودکان و نوجوانان درجهان پیشرفته در پی یادگیری زبان های علمی روز هستند، بجای تمرکز دادن آن ها بر یادگیری درست زبان مشترک فارسی (که آموزش آن هنوز در مدارس ضعیف است)و نیز آموختن یک زبان بین المللی برای ارتباط با جهان، با طرح مسایلی چون آموزش ادبیات محلی، آن ها را به بیراهه نبریم.
مساله دیگر اینکه پس از بیان لزوم آموزش زبان های محلی از تریبون های رسمی و برخی نمایندگان مجلس، این مجال بوجود آمد که در ۵سال گذشته، کانون های قومگرایی به این بهانه فعالتر شوند و برنامه منسجمی برای سوءاستفاده از این شعار پیش ببرند، تا جایی که صدیف_بدری(نماینده ای که مستقل وارد مجلس شده) اصل۱۵ قانون را تحریف کرد.
اصل۱۵ میگوید:《تدریس ادبیات محلی》به عنوان واحدی درسی در کنار دیگر دروس در هر منطقه مجاز است. اما رهبران قومگرا به ویژه در مناطق ترک_زبان، جمله جعلی و ضد_منافع_ملی《تدریس به زبان مادری》را با شیطنت بسیار به جای اصل ۱۵ قانون تبلیغ می کنند، با این هدف که آموزش در مدارس این مناطق کلا به زبان ترکی باشد و جایگزین زبان ملی کشور، فارسی شود.
آیا این برنامه در راستای تضعیف زبان مشترک و ملی ایرانیان، از بین بردن همبستگیملی و زمینه سازی برای اجرای نقشه سیاه جدایی افکنی در ایران نیست؟ زبان فارسی از ارکان اساسی همبستگیملی ایرانیان است و ابزار ارتباط و اتصال ۸۰ میلیون ایرانی در درون مرزهای ایران، و پتانسیل بهره برداری در بیرون از مرزهای ایران را هم دارد برای پیوند میلیون ها فارسی زبان افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان ، پاکستان، عراق، ترکیه، باکو و حتا بحرین.
در این ۲ سال که از به اصطلاح عملی کردن این طرح گذشته است، روشن شد که ناکارآمد است، چون در آذربایجان واحدهای درسی اختیاری آموزش زبان ترکی و در بلوچستان هم زبان بلوچی ارائه شد و باکم استقبالی روبرو شد و عملا تعطیل شد. به بیان دیگر وظیف اصلی دولت آموزش زبان اصلی و فارسی است و این جامعه مدنی است که شایسته است که زبان مادری خود دفاع کند. «حفظ و نگهداری زبان های محلی ایران" بیش از هرچیز وظیفه مردم و جامعه مدنی است.
درحالیکه ۱۵۰ زبان بومی در ایران داریم لذا نیاز به راهبردی پخته و عملی داریم. اگر از ابتدا مساله با کارشناسی، واقعنگری و با آینده نگری بررسی می شد، اکنون پس از ۵سال دارای برنامه ای بهینه، بومی و همراستا با منافعملی بودیم که پاسداری زبان های محلی را با روشی کارا و اثربخش به پیش ببرد و دچار آسیب قوم گرایی نکند.
پینوشت
۱-سرکار خانم ماریا بهمنپور، نویسنده و کارشناس امور مربوط به فرهنگ ملی است. با سپاس از ایشان که لطف کردند پیرو یادداشتهای قبلی درباره زبان مادری نوشته فوق را به این کانال ارسال کردند.
@hamidrezajalaeipoor
(در حاشیه بی دقتی یک نماینده مجلس)
ماریا بهمنپور (۱)
بله، به زیور قلم آراستن هر سخنی مایه پایداری آن است، اما اگر ۱۵۰ زبان بومی ایران، سده ها زنده مانده اند، از راه آموزش نوشتاری نبوده، بلکه ادبیاتشفاهی و موسیقیفولکلور عامل آن بوده است.
تصمیم غیرکارشناسی مسولان، نتیجه اش این شده که بدون توجه به توان نوشتاری و قابلیت ادبی زبان های محلی ایران (که عزیزند و قابل احترام) و نیز بدون توجه به متن صریح قانوناساسی، برخی نمایندگان مجلس مطالبه《تدریس به زبان مادری》را پررنگ کنند.
درحالیکه باتوجه به نیاز روز و حجم مطالبی که نوجوانان باید فراگیرند، توان اندک زبان های محلی در ارایه ادبیات و متون نوشتاری، و نیز کمتوجهی مردم آن مناطق برای یادگیری نوشتاری زبان های بومی، این شعار داده نمی شد؛ اگر در آغاز، کارشناسان خبره به بررسی دقیق مساله می پرداختند و نه صرفا تکرار نسخه های دیکته شده سازمان یونسکو که شکست خوردنشان در کشورهای شرق ایران (پاکستان، هند و افغانستان) آشکار است، و حداقل آسیب شان این بوده است که انسجام_ملی کشورها را کمرنگ و ادبیات ملی آن ها را تضعیف کند.
پرسشی که گویا این دسته از دولتمردان از خود نپرسیده اند آن است که مگر زبان های محلی ایران در سده های طولانی که از زنده بودنشان گذشته است، با کمک ادبیات مکتوب، حفظ شده اند؟ پاسخ این است که بیشترین دلیل مانایی و پایایی زبان های محلی در ایران، پس از سده ها یورش بیگانگان و رسمی بودن زبان فارسی به عنوان زبان دیوانی و نوشتاری کشور، انتقال سینه به سینه ادبیات محلی به شکل شفاهی و در قالب موسیقی فولکلور/محلی/ مقامی، قصه و نمایش خوانی و لالاییهای محلی بوده است.
مسولان اگر نگران حفظ زبان های محلی ایران هستند، شیوه کارامد و شفاهی گذشتگان در نگاهبانی اندوخته زبانی گویش های محلی، یعنی قصه گویی و موسیقی بومی، را پیش گیرند، تا بار سنگین جدیدی بر دوش آموزش و پرورش ما نیاید. حتا می توان آموزش ادبیات_محلی را به عنوان درس اختیاری در مدارس با تلفیق روش نوشتاری و روش شفاهی پی گرفت.
در دورانی که کودکان و نوجوانان درجهان پیشرفته در پی یادگیری زبان های علمی روز هستند، بجای تمرکز دادن آن ها بر یادگیری درست زبان مشترک فارسی (که آموزش آن هنوز در مدارس ضعیف است)و نیز آموختن یک زبان بین المللی برای ارتباط با جهان، با طرح مسایلی چون آموزش ادبیات محلی، آن ها را به بیراهه نبریم.
مساله دیگر اینکه پس از بیان لزوم آموزش زبان های محلی از تریبون های رسمی و برخی نمایندگان مجلس، این مجال بوجود آمد که در ۵سال گذشته، کانون های قومگرایی به این بهانه فعالتر شوند و برنامه منسجمی برای سوءاستفاده از این شعار پیش ببرند، تا جایی که صدیف_بدری(نماینده ای که مستقل وارد مجلس شده) اصل۱۵ قانون را تحریف کرد.
اصل۱۵ میگوید:《تدریس ادبیات محلی》به عنوان واحدی درسی در کنار دیگر دروس در هر منطقه مجاز است. اما رهبران قومگرا به ویژه در مناطق ترک_زبان، جمله جعلی و ضد_منافع_ملی《تدریس به زبان مادری》را با شیطنت بسیار به جای اصل ۱۵ قانون تبلیغ می کنند، با این هدف که آموزش در مدارس این مناطق کلا به زبان ترکی باشد و جایگزین زبان ملی کشور، فارسی شود.
آیا این برنامه در راستای تضعیف زبان مشترک و ملی ایرانیان، از بین بردن همبستگیملی و زمینه سازی برای اجرای نقشه سیاه جدایی افکنی در ایران نیست؟ زبان فارسی از ارکان اساسی همبستگیملی ایرانیان است و ابزار ارتباط و اتصال ۸۰ میلیون ایرانی در درون مرزهای ایران، و پتانسیل بهره برداری در بیرون از مرزهای ایران را هم دارد برای پیوند میلیون ها فارسی زبان افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان ، پاکستان، عراق، ترکیه، باکو و حتا بحرین.
در این ۲ سال که از به اصطلاح عملی کردن این طرح گذشته است، روشن شد که ناکارآمد است، چون در آذربایجان واحدهای درسی اختیاری آموزش زبان ترکی و در بلوچستان هم زبان بلوچی ارائه شد و باکم استقبالی روبرو شد و عملا تعطیل شد. به بیان دیگر وظیف اصلی دولت آموزش زبان اصلی و فارسی است و این جامعه مدنی است که شایسته است که زبان مادری خود دفاع کند. «حفظ و نگهداری زبان های محلی ایران" بیش از هرچیز وظیفه مردم و جامعه مدنی است.
درحالیکه ۱۵۰ زبان بومی در ایران داریم لذا نیاز به راهبردی پخته و عملی داریم. اگر از ابتدا مساله با کارشناسی، واقعنگری و با آینده نگری بررسی می شد، اکنون پس از ۵سال دارای برنامه ای بهینه، بومی و همراستا با منافعملی بودیم که پاسداری زبان های محلی را با روشی کارا و اثربخش به پیش ببرد و دچار آسیب قوم گرایی نکند.
پینوشت
۱-سرکار خانم ماریا بهمنپور، نویسنده و کارشناس امور مربوط به فرهنگ ملی است. با سپاس از ایشان که لطف کردند پیرو یادداشتهای قبلی درباره زبان مادری نوشته فوق را به این کانال ارسال کردند.
@hamidrezajalaeipoor
درباره زبان مادری
حسین نورینیا (پیمایشگر و دانشجوی دکتری جامعهشناسی از دانشگاه تهران)
به نظرم شایسته است به چند نكته توجه داشت.
اول ـ نكته به جا و به حق ماریا بهمنپور درباره متن ماده 15 قانون اساسي است كه به تدريس ادبيات محلي اشاره كرده نه تدريس زبان محلي. بويژه آن كه بعد از اشاره به ادبيات آنها(قومي و محلي، و ميدانيم كه مقصود از قومي، از نظر قانونگذار زبان اديان موجود در ايران است)، از زبان فارسي ياد كرده است. يعني گفته تدريس ادبيات آنها در كنار زبان فارسي و نگفته تدريس زبان آنها در كنار زبان فارسي. به نظرم قانونگذار در آن زمان شناخت دقيقتري از چند و چون زبان و ادبيات محلي داشته است، تا كساني كه اكنون بر مسند قانونگذاري نشستهاند.
دوم ـ وقتي از ادبيات محلي و بومی سخن ميرود، لزوما ادبيات به زبان محلي نيست. ادبيات محلي آميختهاي از متون گفتاري و نوشتاري است كه به زبان محلي و نيز فارسي توليد و شناخته شده است. به عنوان مثال شهريار كه شاعري آذري است، هم به زبان فارسي و هم به زبان تركي سروده است. از اين رو، در تدريس ادبيات محلي، بايد هم شعر تركياش آموزش داده شود و هم شعر فارسياش. نميتوان چشم بر توليد محلي بر اساس زبان معيار ايرانيان بست و آنها را در ادبيات محلي نگنجاند. شهريار در كليتاش شهريار است، نه فقط آنچه به زبان تركي سروده است.
سوم ـ زبان محلي در ايران حتي در هر قوم، داراي يك معيار نيست و گويشهاي گوناگوني دارد. براي همين، ما متن مشخصي كه همه گويشها را نمايندگي كند، نداريم. عدم توجه به اين موضوع، در تلاش براي تدريس زبان محلي دو اشكال ايجاد ميكند. اول آن كه برخي به دنبال زبان معيار ديگري ميگردند؛ مثلا به سراغ كردي و يا تركي جاي ديگر و آن سوي مرز ميروند، و دوم اين كه به فرض اگر اين كار را نكند و يكي از گويشها را معيار قرار دهند، هم نقض غرض آموزش زبان محلي شده است و هم با سلطه يك گويش محلي، رفته رفته ديگر گويشها تضعيف ميشود و روند به تاريخ سپردن آنها تسريع پيدا ميكند. ورود نظام اداري به آموزش زبان مادري، به جهت آن كه به دنبال تسهيل موضوع است و پيچيدگيهاي محلي را ناديده ميگيرد ـ حتي اگر بپذيريم اسير قومگرايان هم نشوند كه اكنون در هر سازماني حضور دارند و نيات خود را پيش ميبرند ـ ناتوان از حفظ سرمايههاي بومي و محلي اقوام و گويشهاي مستتر در آن است. روند تاريخي حفظ زبان و ادبيات محلي اقوام ايراني تا كنون به نحوي بوده است كه اين زبانها زنده پا بر جا ماندهاند. همين روند را بايد تقويت كرد و از امكانات و تكنولوژي نوين براي ثبت و ضبط و ترويج آن سود جست و از اداري و سازماني كردن آن پرهيز كرد تا آسيبي نبينند.
@hamidrezajalaeipoor
حسین نورینیا (پیمایشگر و دانشجوی دکتری جامعهشناسی از دانشگاه تهران)
به نظرم شایسته است به چند نكته توجه داشت.
اول ـ نكته به جا و به حق ماریا بهمنپور درباره متن ماده 15 قانون اساسي است كه به تدريس ادبيات محلي اشاره كرده نه تدريس زبان محلي. بويژه آن كه بعد از اشاره به ادبيات آنها(قومي و محلي، و ميدانيم كه مقصود از قومي، از نظر قانونگذار زبان اديان موجود در ايران است)، از زبان فارسي ياد كرده است. يعني گفته تدريس ادبيات آنها در كنار زبان فارسي و نگفته تدريس زبان آنها در كنار زبان فارسي. به نظرم قانونگذار در آن زمان شناخت دقيقتري از چند و چون زبان و ادبيات محلي داشته است، تا كساني كه اكنون بر مسند قانونگذاري نشستهاند.
دوم ـ وقتي از ادبيات محلي و بومی سخن ميرود، لزوما ادبيات به زبان محلي نيست. ادبيات محلي آميختهاي از متون گفتاري و نوشتاري است كه به زبان محلي و نيز فارسي توليد و شناخته شده است. به عنوان مثال شهريار كه شاعري آذري است، هم به زبان فارسي و هم به زبان تركي سروده است. از اين رو، در تدريس ادبيات محلي، بايد هم شعر تركياش آموزش داده شود و هم شعر فارسياش. نميتوان چشم بر توليد محلي بر اساس زبان معيار ايرانيان بست و آنها را در ادبيات محلي نگنجاند. شهريار در كليتاش شهريار است، نه فقط آنچه به زبان تركي سروده است.
سوم ـ زبان محلي در ايران حتي در هر قوم، داراي يك معيار نيست و گويشهاي گوناگوني دارد. براي همين، ما متن مشخصي كه همه گويشها را نمايندگي كند، نداريم. عدم توجه به اين موضوع، در تلاش براي تدريس زبان محلي دو اشكال ايجاد ميكند. اول آن كه برخي به دنبال زبان معيار ديگري ميگردند؛ مثلا به سراغ كردي و يا تركي جاي ديگر و آن سوي مرز ميروند، و دوم اين كه به فرض اگر اين كار را نكند و يكي از گويشها را معيار قرار دهند، هم نقض غرض آموزش زبان محلي شده است و هم با سلطه يك گويش محلي، رفته رفته ديگر گويشها تضعيف ميشود و روند به تاريخ سپردن آنها تسريع پيدا ميكند. ورود نظام اداري به آموزش زبان مادري، به جهت آن كه به دنبال تسهيل موضوع است و پيچيدگيهاي محلي را ناديده ميگيرد ـ حتي اگر بپذيريم اسير قومگرايان هم نشوند كه اكنون در هر سازماني حضور دارند و نيات خود را پيش ميبرند ـ ناتوان از حفظ سرمايههاي بومي و محلي اقوام و گويشهاي مستتر در آن است. روند تاريخي حفظ زبان و ادبيات محلي اقوام ايراني تا كنون به نحوي بوده است كه اين زبانها زنده پا بر جا ماندهاند. همين روند را بايد تقويت كرد و از امكانات و تكنولوژي نوين براي ثبت و ضبط و ترويج آن سود جست و از اداري و سازماني كردن آن پرهيز كرد تا آسيبي نبينند.
@hamidrezajalaeipoor
نظر یکی از کاربران تبریز 👇درباره یادداشت جناب نوری نیا درباره زبان مادری (در کانال @hamidrezajalaeipoor)
...................................................................
من ناراحت شدم که در کانال یک جامعه شناس اصلاح طلب چنین مطلب بی پایه ای منتشر میشود. پس از سال ها نه تنها تلاشی برای درک موضوع و ارایه یک راه حل برای حل تهدید مطالبات اقوام پیدا نکرده اید که همچنان بدون اطلاع و اگاهی از فضای حاکم بر این جوامع به انتشار مطالب سطح پایین می پردازید. بی دلیل نیست که این همشهریان تندروی ما اگر بخواهند هوادارانشون رو از اصلاح طلبی ناامید کنند رجوع می کنند به جنابعالی و مواضعتون!
۱- کجا مقصود قانون گذار از زبان قومی، زبان ادیان بوده است؟! از کجا این کشف حقوقی صورت گرفت؟! اولا که متن قانون موجود است و نیاز به تفسیرهای من در آوردی نیست. ثانیا می توانیدمراجعه کنید به مذاکرات بررسی قانون اساسی! ثالثا مگر میشود در جامعه ای رسانه های ترکی زبان داشته باشیم ولی نویسنده و خواننده زبان ترکی را آموزش نبییند؟! نهایتا در نتیجه این محدودیت با وجود رسانه های بیشمار در ترکیه و جمهوری آذربایجان، اصطلاحات و ساختار ترکی استانبولی و باکویی وارد زبان ترکی تبریزی می شود! اثار فرهنگی، سیاسی این تغییر رو هم خودتون حدس بزنید!
۲- تدریس ادبیات نیازمند آشنای با زبان است! شما وقتی ادبیات فرانسه بخواهید بخوانید باید به زبان فرانسه آشنا و تاحدودی مسلط باشید.
۳- در بند دوم تلاش شده ادبیات محلی را به آثاری که به زبان فارسی توسط غیرفارس زبان ها منتشر شده بازتعریف نماید که روحیات نگارنده را به روشنی نشان می دهد! این که ریسمان به آسمان ببافیم ولی تن به آموزش و توجه به زبان های اقوام ندهیم!! با تعریف دوستمان اصل ۱۵ دارد در بهترین حالت اجرایی می شود. ممنونم که ما را از جهالت در آوردند!
۳- همه زبان های جهان منحصر به یک گویش و یک لهجه مشخص و ثابت نیستند! آیا فارسی در کل ایران همشکل است؟ ولی برای اموزش زبان معمولا بر اساس برتری جمعیتی گویش ها، کمی ایرادات دستوری و ... زبان معیار انتخاب می گردد. اتفاقا باید به دوست نگارنده گفت که تا سالها قبل گویش برتر زبان ترکی آذربایجانی زبان مردم تبریز بوده است که متاسفانه به خاطر سیاست های نادرست آموزشی و فرهنگی با دست خود زبان مردم باکو را به ارزش رساندیم! در زبان کردی هم چنین است. همچنین به عرض جناب نورینیا باید رساند که دستور زبان ترکی آذربایجانی بر مبنای گویش مناطق داخل ایران سالهاست که تدوین شده و موجود است و نیاز به نگرانی ندارد!
۴- این دوست جامعه شناس! فرموده اند همانطور که ادبیات و زبان های محلی ما در طول تاریخ خود را حفظ کرده اند الان هم همان شیوه را ادامه دهند! ایشان احتمالا اگر میخواستند تز پزشکی ارایه می کردند می گفتند نسل بشر در این هزاران سال با وجود سرطان و سکته و ... با استفاده از داروهای محلی و گیاهی حفظ شده است و نیاز به دانش پزشکی و داروسازی نیست!!
نهایتا تعریفی که من از جامعه شناس داشتم این بود که یک جامعه شناس باید با مطالعه و رصد جامعه، احوالات جامعه را بفهمند و برای توفیق جامعه راه حل ارایه کنند ولی گویا اخیرا مد شده جامعه شناس های ما می نشینند در خانه و گوشی دست می گیرند و علایق خودشان را به عنوان متون جامعه شناسانه ارایه می کنند! گاهی هم می زنن تو خط زبان شناسی که نتیجه اش میشه این متن سبک و بی اساس!
جناب جلایی پور یک سوال دیگر: چه شده است که در این ایام اخیر باز تمرکز کرده اید روی موضوع اقوام و زبان های قومی؟ با انچه از نتایج نظریات شما در مناطق غیرفارسی زبان ایران دیده ام، خدا به دادمان برسد!! امیدوارم پاس های شما راه به دروازه نبرد!
...................................................................
من ناراحت شدم که در کانال یک جامعه شناس اصلاح طلب چنین مطلب بی پایه ای منتشر میشود. پس از سال ها نه تنها تلاشی برای درک موضوع و ارایه یک راه حل برای حل تهدید مطالبات اقوام پیدا نکرده اید که همچنان بدون اطلاع و اگاهی از فضای حاکم بر این جوامع به انتشار مطالب سطح پایین می پردازید. بی دلیل نیست که این همشهریان تندروی ما اگر بخواهند هوادارانشون رو از اصلاح طلبی ناامید کنند رجوع می کنند به جنابعالی و مواضعتون!
۱- کجا مقصود قانون گذار از زبان قومی، زبان ادیان بوده است؟! از کجا این کشف حقوقی صورت گرفت؟! اولا که متن قانون موجود است و نیاز به تفسیرهای من در آوردی نیست. ثانیا می توانیدمراجعه کنید به مذاکرات بررسی قانون اساسی! ثالثا مگر میشود در جامعه ای رسانه های ترکی زبان داشته باشیم ولی نویسنده و خواننده زبان ترکی را آموزش نبییند؟! نهایتا در نتیجه این محدودیت با وجود رسانه های بیشمار در ترکیه و جمهوری آذربایجان، اصطلاحات و ساختار ترکی استانبولی و باکویی وارد زبان ترکی تبریزی می شود! اثار فرهنگی، سیاسی این تغییر رو هم خودتون حدس بزنید!
۲- تدریس ادبیات نیازمند آشنای با زبان است! شما وقتی ادبیات فرانسه بخواهید بخوانید باید به زبان فرانسه آشنا و تاحدودی مسلط باشید.
۳- در بند دوم تلاش شده ادبیات محلی را به آثاری که به زبان فارسی توسط غیرفارس زبان ها منتشر شده بازتعریف نماید که روحیات نگارنده را به روشنی نشان می دهد! این که ریسمان به آسمان ببافیم ولی تن به آموزش و توجه به زبان های اقوام ندهیم!! با تعریف دوستمان اصل ۱۵ دارد در بهترین حالت اجرایی می شود. ممنونم که ما را از جهالت در آوردند!
۳- همه زبان های جهان منحصر به یک گویش و یک لهجه مشخص و ثابت نیستند! آیا فارسی در کل ایران همشکل است؟ ولی برای اموزش زبان معمولا بر اساس برتری جمعیتی گویش ها، کمی ایرادات دستوری و ... زبان معیار انتخاب می گردد. اتفاقا باید به دوست نگارنده گفت که تا سالها قبل گویش برتر زبان ترکی آذربایجانی زبان مردم تبریز بوده است که متاسفانه به خاطر سیاست های نادرست آموزشی و فرهنگی با دست خود زبان مردم باکو را به ارزش رساندیم! در زبان کردی هم چنین است. همچنین به عرض جناب نورینیا باید رساند که دستور زبان ترکی آذربایجانی بر مبنای گویش مناطق داخل ایران سالهاست که تدوین شده و موجود است و نیاز به نگرانی ندارد!
۴- این دوست جامعه شناس! فرموده اند همانطور که ادبیات و زبان های محلی ما در طول تاریخ خود را حفظ کرده اند الان هم همان شیوه را ادامه دهند! ایشان احتمالا اگر میخواستند تز پزشکی ارایه می کردند می گفتند نسل بشر در این هزاران سال با وجود سرطان و سکته و ... با استفاده از داروهای محلی و گیاهی حفظ شده است و نیاز به دانش پزشکی و داروسازی نیست!!
نهایتا تعریفی که من از جامعه شناس داشتم این بود که یک جامعه شناس باید با مطالعه و رصد جامعه، احوالات جامعه را بفهمند و برای توفیق جامعه راه حل ارایه کنند ولی گویا اخیرا مد شده جامعه شناس های ما می نشینند در خانه و گوشی دست می گیرند و علایق خودشان را به عنوان متون جامعه شناسانه ارایه می کنند! گاهی هم می زنن تو خط زبان شناسی که نتیجه اش میشه این متن سبک و بی اساس!
جناب جلایی پور یک سوال دیگر: چه شده است که در این ایام اخیر باز تمرکز کرده اید روی موضوع اقوام و زبان های قومی؟ با انچه از نتایج نظریات شما در مناطق غیرفارسی زبان ایران دیده ام، خدا به دادمان برسد!! امیدوارم پاس های شما راه به دروازه نبرد!
Forwarded from حمیدرضا جلائیپور (جامعهشناس)
پاسخ جلائیپور به نقد کاربر تبریزی 👆به نوشته نوری نیا👇
...........................................................................................
▪️حتما نوشته شما را برای پاسخگویی برای جناب نوری نیا میفرستم.
▪️اگر شما هم مطلبتان را ادیت کنید و برای نشر برای من بفرستید، اقدام میکنم.
▪️متاسفانه من شما را از نزدیک نمی شناسم و با شما کار نکردهام. لذا نمی توانم نسنجیده شما را به سخره بگیرم.
▪️برخلاف نظر شما جناب نوری نیا را می شناسم یک پژوهشگری نیست که در خانه بنشیند و گوشی دست بگیرد و علائق خودش را به عنوان جامعه شناس ارائه کند! که این ارزیابی سستی است که انجام دادید.
▪️نوری نیا سالها است که میدانی پیمایش انجام میدهد و یک اصلاحطلب بی ادعا است. او یادداشت کانال من را خوانده بود و از سر نگرانی و با تواضع یک متن را برای معلمش نوشت، منهم دیدم یادداشت خوبی است و در کانال خودم گذاشتم ( نه در کانال دیگران). فکر نکنم نه نوری نیا و نه من کار غیر مدنی کرده باشیم.
▪️شما در پایان نوشته خود به سخره به نکاتی اشاره کردید که من فکر کنم باید دوباره بعد از بیست سال خودم را به شما معرفی کنم:
➖من اصلاحطلبم نه هویت طلب قومی.
➖و در چارچوب ایران یکپارچه (با تنوع سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی) فعالیت اصلاحطلبانه میکنم. و بعنوان یک اصلاحطلب نمیتوانم هویت طلب قومی- وابسته و یا بنیادگرای دینی پشتیبان دولت موازی باشم.
➖من معتقد به حفظ یکپارچگی ایران (و از جمله یکی از مولفههای آن یعنی زبان مشترک آن فارسی) هستم و در عین حال معتقد به حفظ و ارتقای زبانهای مادری در ایران هستم. یکی از رسالتهای جامعه مدنی ایران حفظ و ارتقای همین فرهنگ بومی است و اگر دولت امکانات داشته باشد در کنار آموزش زبان فارسی از دوره ابتدایی که وظیفه الزامی دولت است با آموزش زبان مادری در دوره دبیرستان و دانشگاه هم مشکل ندارم.
➖اصلاحطلبان قصد ندارند با حمایت هویتگرایان قومی در ایران جمهوری اسلامی را سرنگون کنند بلکه آنها با مبارزات مدنی و قانونی دنبال اصلاح جمهوری اسلامی هستند.
▪️نظر من هم درباره نابرابری قومی در ایران در کتاب پایه گزارش اجتماعی ایران (موسسه رحمان ) آمده است و در زیر 👇به اشتراک می گذارم. و خیلی خوشحال میشوم شما بجای مسخره کردن آن را نقد کنید. انصافا همه نیازمند نقدیم.
ارادت
@hamidrezajalaeipoor
...........................................................................................
▪️حتما نوشته شما را برای پاسخگویی برای جناب نوری نیا میفرستم.
▪️اگر شما هم مطلبتان را ادیت کنید و برای نشر برای من بفرستید، اقدام میکنم.
▪️متاسفانه من شما را از نزدیک نمی شناسم و با شما کار نکردهام. لذا نمی توانم نسنجیده شما را به سخره بگیرم.
▪️برخلاف نظر شما جناب نوری نیا را می شناسم یک پژوهشگری نیست که در خانه بنشیند و گوشی دست بگیرد و علائق خودش را به عنوان جامعه شناس ارائه کند! که این ارزیابی سستی است که انجام دادید.
▪️نوری نیا سالها است که میدانی پیمایش انجام میدهد و یک اصلاحطلب بی ادعا است. او یادداشت کانال من را خوانده بود و از سر نگرانی و با تواضع یک متن را برای معلمش نوشت، منهم دیدم یادداشت خوبی است و در کانال خودم گذاشتم ( نه در کانال دیگران). فکر نکنم نه نوری نیا و نه من کار غیر مدنی کرده باشیم.
▪️شما در پایان نوشته خود به سخره به نکاتی اشاره کردید که من فکر کنم باید دوباره بعد از بیست سال خودم را به شما معرفی کنم:
➖من اصلاحطلبم نه هویت طلب قومی.
➖و در چارچوب ایران یکپارچه (با تنوع سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی) فعالیت اصلاحطلبانه میکنم. و بعنوان یک اصلاحطلب نمیتوانم هویت طلب قومی- وابسته و یا بنیادگرای دینی پشتیبان دولت موازی باشم.
➖من معتقد به حفظ یکپارچگی ایران (و از جمله یکی از مولفههای آن یعنی زبان مشترک آن فارسی) هستم و در عین حال معتقد به حفظ و ارتقای زبانهای مادری در ایران هستم. یکی از رسالتهای جامعه مدنی ایران حفظ و ارتقای همین فرهنگ بومی است و اگر دولت امکانات داشته باشد در کنار آموزش زبان فارسی از دوره ابتدایی که وظیفه الزامی دولت است با آموزش زبان مادری در دوره دبیرستان و دانشگاه هم مشکل ندارم.
➖اصلاحطلبان قصد ندارند با حمایت هویتگرایان قومی در ایران جمهوری اسلامی را سرنگون کنند بلکه آنها با مبارزات مدنی و قانونی دنبال اصلاح جمهوری اسلامی هستند.
▪️نظر من هم درباره نابرابری قومی در ایران در کتاب پایه گزارش اجتماعی ایران (موسسه رحمان ) آمده است و در زیر 👇به اشتراک می گذارم. و خیلی خوشحال میشوم شما بجای مسخره کردن آن را نقد کنید. انصافا همه نیازمند نقدیم.
ارادت
@hamidrezajalaeipoor
Forwarded from Hamid Reza Jalaeipour
درباره نابرابری قومی در ایران.pdf
542.4 KB