دوباره شوق غزل داده ای به دستانم
دوباره اشک فراقت میان چشمانم
تو از تبار بهاری که من به اشک دو چشم
تو را میان غزل عاشقانه می خوانم
قسم به لحظه به لحظه سرودنم از تو
که پای عشق تو تا روز مرگ می مانم
منم نه آن که بود جان عزیز و بی مقدار
همان کسی که دهد جان به پای تو، آنم
هزار مرتبه گفتم که « آی آدم ها »
تحمل غم دوری یار نتوانم
بدون بودن تو بودنم نبودن باد
بدان که بی تو خرابم؛ بدان که ویرانم
شروع من سخن از شوق با تو بودن بود
به شوق از تو سرودن رسید پایانم
#حسین_رضائیان
#بودن_تو
#غزل #عاشقانه
مرداد ۹۴
@h_rezaeian
دوباره اشک فراقت میان چشمانم
تو از تبار بهاری که من به اشک دو چشم
تو را میان غزل عاشقانه می خوانم
قسم به لحظه به لحظه سرودنم از تو
که پای عشق تو تا روز مرگ می مانم
منم نه آن که بود جان عزیز و بی مقدار
همان کسی که دهد جان به پای تو، آنم
هزار مرتبه گفتم که « آی آدم ها »
تحمل غم دوری یار نتوانم
بدون بودن تو بودنم نبودن باد
بدان که بی تو خرابم؛ بدان که ویرانم
شروع من سخن از شوق با تو بودن بود
به شوق از تو سرودن رسید پایانم
#حسین_رضائیان
#بودن_تو
#غزل #عاشقانه
مرداد ۹۴
@h_rezaeian