شاعرانه
200 subscribers
724 photos
273 videos
4 files
202 links
کانال انتشار سروده‌ها و عکاسی‌های حسین رضائیان

دیگر کانال‌ها:
کانال مداحی‌ها و گزارش مراسم‌ها
@hosseinrezaeeian
Download Telegram
وقتی نباشی پیشِ من، آتش فشانم
پُر می‌شود از هرم دوری استخوانم
 
وقتی نباشی می‌شوم بیزار از خویش
« إنا إلیه راجعون » وردِ زبانم
 
با تو نبودن در خیالم عینِ مرگ است
تا روی لب می‌آورد این غصه جانم
 
من بی تو تصویری پر از وهم و خیالم
گم می‌شود در لامکانِ غم مکانم
 
من بی تو یعنی دست بر دیوار رفتن
پیر و علیل و نیمه جان و ناتوانم
 
مویم سپید از داغ دوری گشته چندی
مویم سپیدِ غصه‌ات گرچه جوانم
 
والله بی تو خسته‌ام از زنده بودن
والله بی تو حاضرم زنده نمانم
 
ای کاش باشی پیشِ من، هرلحظه، هر آن
ای کاش باشی در نفس‌ها میهمانم
 
تو صاحب قلبِ منی، من میهمانم
من میهمان قلب تو، تو میزبانم

#حسین_رضائیان
#غزل #عاشقانه
#من_بی_تو_یعنی
اردیبهشت ۹۴
@h_rezaeian
Forwarded from شاعرانه
السلام علیک یا جوادالائمه ادرکنی 🌷🌹

جهان را با وجودش سر به سر پر کرده است از جود
همان نوری که تاریکی شود با بودنش نابود

همان عطری که در عالم نوید واژه‌ی مستی به بار آورد
همان هستی که با او هستی دنیا شده موجود

جوادی که به پایان برد هرچه یاوه گویی را به میلادش
عیان شد این چنین حق بودن هر وعده‌ی موعود

دعا را بعد از او در محضر سلطان امید استجابت هست
نه اینکه پیش از او لفظی به خواهش می شده مردود

به عرض حاجت هر عاشق دل خسته‌ای هستی روا مولا
که ما را یااباجعفر تویی حاجت تویی مقصد تویی مقصود

تمام حرف من این است مولای جوانان دوستت دارم
عزیزم! حرف این شعرِ شکسته دست و پا این بود

#حسین_رضائیان
#غزل #آیینی
#غزل_آیینی
#وعده_موعود
اسفند ۹۷
@h_rezaeian
Forwarded from شاعرانه
آمدی تا به عشق جان بدهی
تا خدا را به ما نشان بدهی

آمدی تا برای دل دادن
تا قیامت به ما زمان بدهی

آمدی تا به هر گنه کاری
وقت مردن خودت امان بدهی

آمدی تا به دست کوچک خویش
دل گهواره را تکان بدهی

تو رسیدی برای حاجت ها
به گدا جرأت بیان بدهی

آمدی، شعر و واژه هم آمد
آمدی تا به ما زبان بدهی

آمدی تا فقط...، فقط شش ماه
به زمین رنگ آسمان بدهی

#حسین_رضائیان
#شش_ماه #غزل #آیینی
فروردین ۹۶

میلاد با سعادت شش ماهه‌ی اباعبدالله، باب الحوائج، حضرت علی اصغر (ع) مبارک باد.
@h_rezaeian
دنیای من بی تو پر از درد است؛ می‌فهمی؟
بی تو هوای خانه‌ام سرد است؛ می‌فهمی؟
 
من عاشق و فصل بهارم دیدن رویت
برگ درختم، نیستی، زرد است؛ می‌فهمی؟
 
قلب مرا این روزها داغ ندیدن‌ها
از آه، از اندوه پر کرده‌ست؛ می‌فهمی؟
 
هر روز می‌خوابم و هر شب تا سحر بیدار
این حال یک بیمار شب گرد است؛ می‌فهمی؟
 
از «آی آدم ها» ی نیما می‌توان فهمید
دنیا پر از حیوان نامرد است؛ می‌فهمی؟
 
تا دورها رفتم بدون تو ولی تنها
از این سفر غصه ره آورد است؛ می‌فهمی؟
 
#حسین_رضائیان
#می_فهمی؟
#غزل #عاشقانه
شهریور ۹۴
@h_rezaeian
شاعرانه
#ماه_کامل_من #حسین_رضائیان شعرخوانی در برنامه زنده‌ی #رادیو_قرآن ۱۴۰۱ @h_rezaeian
خوش آمدی به جهان ای ستاره‌ی دل من
خوش آمدی نفسم! ای تو ماه کامل من

مرا امید تماشا همیشه در سر هست
« کرم نما و فرود آ » بیا به منزل من

خبر رسید که از ره رسیده فصل بهار
نگاه کردم و دیدم تویی مقابل من

خوش آمدی که گره وا شد از خم ابروم
تویی همیشه جواب همه مسائل من

در این تلاطم دنیا نجات من با توست
شکسته کشتی دل را تویی تو ساحل من

گرفته‌ای ز عنایت، رها مکن دستم
که بی تو در به دریست سهم نفس غافل من

دگر بیا که مرا طاقت زمستان نیست
بیا بهانه نده دست فصل قاتل من!

#حسین_رضائیان
#ماه_کامل_من
#غزل #آیینی
اردیبهشت ۹۵
@h_rezaeian
Forwarded from شاعرانه
ای یار و همراه پیمبر یا خدیجه
این دین حق را یار و یاور یا خدیجه

ای اولین بانوی دین مصطفایی
ای بر محمد زوج و همسر یا خدیجه

ای همنشین وحی، ای محرم به اسرار
مثل تو هرگز نیست دیگر یا خدیجه

ای بازوی پرقدرت دین الهی
ای دین حق را میرلشگر یا خدیجه

دارایی ات را خرج دین ما نمودی
لطفت فراتر رفته از سر یا خدیجه

در سال های بی کسی تنها تو بودی
آرامش قلب پیمبر یا خدیجه

ای مادر ام ابیهای دوعالم
ای چشمه ی جوشان کوثر یا خدیجه

این را ندارد هرکسی شأن و لیاقت
ای مادر زهرای اطهر یا خدیجه

در وضع حمل هیچ کس جز تو نیامد
آسیه و مریم، و هاجر یا خدیجه

تا تو به دنیا بودی ای بی مثل و همتا
نگرفت احمد یار دیگر یا خدیجه

با رفتنت دیدند مردم که محمد
گردید از غم زار و مضطر یا خدیجه

جاه تو دور از ذهن بی مقدار ماهاست
درک تو خواهد عقل بهتر یا خدیجه

#حسین_رضائیان
#غزل
#آیینی
#اولین_بانوی_دین
تیر ۹۳
@h_rezaeian
خدا را، بودنش را باورم شد ناگهان در قاب چشمانت
دگر احرام بستم بر طواف کعبه‌ی بی تاب چشمانت
 
خدا را باورم شد بس که در بیداری‌ام - در خواب هم - او را
صدا کردم که بی تابم - و بی خوابم - کند در خواب چشمانت
 
چه می‌بینم؟ در استهلال این رؤیای شورانگیز و ناباور
خودم را خیره می‌بینم میان حلقه‌ی مهتاب چشمانت
 
نگاهم می‌کنی مستانه مغلوب غزل می‌گردم ای ساقی
مگر انگور داری دانه دانه در شراب ناب چشمانت
 
نگاهم می‌کنی و دیده‌ام سر برنمی‌چرخاند از دیدن
که گشته پلک و ابرو و نگاهم بنده‌ی ارباب چشمانت
 
و این عین نماز است و مسلمان گشتم آخر بر مدار تو
خدا را شکر بستم قامتم را در دل محراب چشمانت
 
اگر دارایی‌ام دوری و دنیایم همه درد است باور کن
کفایت می‌کنم از هرچه درد و دوری دنیا به چشمانت

#چشمانت
#حسین_رضائیان
#غزل #عاشقانه
آبان ۱۴۰۰
@h_rezaeian
کنار من بنشین... این قرار من با تو
خزان درد فراقم؛ بهار من با تو

تو باش و جبر تمام تفکراتم باش
کنار من بنشین... اختیار من با تو

من از تمام خودم بی بهانه می‌گذرم
از این به بعد تمام تبار من با تو

پر از تهاجم افکار بی تو بودن هام
قرار این نفس بیقرار من با تو

از ابتدای سحر تا شب سیاه زمین
نگاه من به تو و کار و بار من با تو

یقین به فکر تو بودن به خواب می ارزد
به خواب بردن چشم خمار من با تو

سرآخر از غم دوری به خواب خواهم مُرد
بیا که عطر و گلاب مزار من با تو

#حسین_رضائیان
#غزل #عاشقانه
#با_تو
شهریور ۹۵
@h_rezaeian
دوباره حرف حبیب است و قصه، قصه‌ی سیب
سروده‌ای ز کسی که حبیب بود و غریب

ز دور دست محبت تکان تکان می‌داد
و بود خنجر دوری همیشه‌اش در جیب

مرا ز غصه‌ی ‌این قصه رنج وافر داد
به خویش می‌زد از این ماجرا فقط آسیب

منی که تکیه نمودم به این چنین دیوار
به دست خویش، نمودم، به جمله‌ای تخریب

که من غزال گریزان ز دست تو هستم
تو را ز عشق به چشمان من نمانده نصیب

تو بگذر از من و بگذارمی به دست زمان
که خویش راضی‌ام اینجا به این دروغ و فریب

سکوت، قسمت من، خنده‌ای به طعنه به لب
که من غریبم و دیگر نخوان مرا تو حبیب

عجیب درد بزرگی نصیب من شده بود
عجیب بود خدایا، عجیب بود و عجیب

من از نگاه به ماه و ستاره‌اش گفتم
ولی سخن ز زمین می‌زد و زمان رقیب

هزار نامه نوشتم، سخن ز دل گفتم
چه فایده، شده خورشید قصه در تصویب -

سیاهی لحظات خسوف دوری و درد؛
و نیست با نظرم این نظاره در تقریب

سکوت، نامه‌ی آخر، ستاره، شمس و قمر
خدا دهد به دل واژه‌ها قرار و شکیب...

#حسین_رضائیان
#غزل #عاشقانه
#حبیب_و_غریب
اردیبهشت ۹۴
@h_rezaeian
روزگاری عاشقت بودم، که حالا نیستم
تا ابد گفتم کنارت هستم اما.... نیستم

گفته بودم بی تو تنهایم؛ نرو! پیشم بمان!
چند روزی می‌شود رفتی و تنها نیستم

صبر می‌کردم اگر تا پیش از این بر جور تو
بر جفایت نازنین! دیگر شکیبا نیستم

گر میان ما دو تا "یوسف" تو هم باشی، ولی
من به دنبال تو آنی چون "زلیخا" نیستم

قبل‌ها حافظ اگر از غم نخوردن می‌سرود
این زمان گفتم: بگو از عشق... گفتا: نیستم!

گفت بهر خنده و یک خال هندو و لبی
بخشش جان و سمرقند و بخارا؟!!!... نیستم

بین ما تقویم مهر و عشق آخر سررسید
من دگر در انتظار صبح فردا نیستم

#نیستم
#حسین_رضائیان
#غزل #عاشقانه
فروردین ۹۵
@h_rezaeian
دیگر قلم بهانه به دفتر نمی‌دهد
دفتر بدون نام شما بر نمی‌دهد

جز فاطمه کسی ز کمال و جمال تو
شرحی برای فاتح خیبر نمی‌دهد

یک فاطمه برای علی بعد فاطمه
جز فاطمه خدا که به حیدر نمی‌دهد

ام البنین تویی و کسی را خدای عشق
نامی از این ستوده و بهتر نمی‌دهد

از فضل توست زینب کبری به کربلا
« عباس می‌دهد نخ معجر نمی‌دهد »

عباس گفتم و قلم از تشنگی گریست
آری عطش اجازه به جوهر نمی‌دهد

اذن سرودن از تو و عباس و آب را
این اشک‌ها به ذوق من آخر نمی‌دهد...

#ام_البنین
#غزل #آیینی
#حسین_رضائیان
اسفند ۹۴
@h_rezaeian
مرا دچار چراهای بی سبب کردند
سپیدی سحرم را دچار شب کردند

سخن ز مهر و وفا ادعای اینان بود
همین که چهره گشودم به من غضب کردند

بهای عاطفه در حرفشان فقط جان بود
بدون عاطفه جان مرا طلب کردند

مرا حبیب دل خود همیشه می خواندند
به حال دشمن من غصه خورده، تب کردند

رفیق های شفیقم که نه، رقیبانم
به سوز ماتم من صحبت از طرب کردند

و این شد عاقبتم که در این خراب آباد
مرا شکسته دلی بی وفا ادب کردند

#غزل
#چراهای_بی_سبب
#حسین_رضائیان
آذر ۹۴
@h_rezaeian
بعد از تو گفته بودم، میلی به جان ندارم
تا لحظه‌ی توقف، خیلی زمان ندارم

وقتی که قید عشق تو را زدم بدان که
میلی به زندگانی در این جهان ندارم

با من نبودی و من، تاب نبودنت را
به قدر آن و حتی، کمتر از آن ندارم

هر شب پر از هراسم، هر لحظه بیقرارم
از درد بی تو بودن، امن و امان ندارم

« در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند »
زیرا ز بی نشانی، حتی نشان ندارم

بر درگه الهی، کردم دعا و دیدم
در ناله از جفایت، لالم، زبان ندارم

بی تو پر از زمینم، بی تو نزول محضم
کاری بدون عشقت، با آسمان ندارم

تا صبح می توانم، از هجر یار گفتن
این هجر را ولیکن، دیگر توان ندارم

آرامگاه خود را، با دست خویش کندم
حالا که در کنارت، یک سایه بان ندارم

وقتش رسیده انگار...

#نزول_محض
#حسین_رضائیان #غزل
اسفند ۹۴
@h_rezaeian
مرا بدونِ تو شوقی به زنده ماندن نیست
مرا خیالِ سرودِ فراق خواندن نیست

برای عشقِ تو ناقابل است جانِ عزیز
که باکم از به ره دوست جان فشاندن نیست

ز گریه‌های سحرها و شامگاهانم
مرا خیالِ غمت را به رخ کشاندن نیست

گمان نمی‌کنم اینکه مرا نمی‌خواهی
دلِ تو اهلِ دلی را زِ خویش راندن نیست

یقین که عاقبتم در نبودنت غیر از
وجودِ خسته به خاکِ سیه نشاندن نیست

بدان که گرد و غبارِ فراق و دوری تو
به سادگی زِ دلم قابلِ تکاندن نیست

من و خیالِ به دیدارِ تو رسیدن؟ نه ...
ولی نه اینکه نیازی به این رساندن نیست

#جان_عزیز
#حسین_رضائیان
#غزل #عاشقانه
مرداد ۹۴
@h_rezaeian
با عشق باید زندگی را زیر و رو کرد
با یار دائم از محبت گفت و گو کرد

راه رسیدن تا خدا، تا عاشقی را
باید میان خانه ی دل جست و جو کرد

شب زنده داری ها به یاد دوست عشق است
تا صبح در سجاده باید یاد او کرد

با اشک چشم خویش باید چهره ها را
از هرچه زشتی یک سحر پاکیزه رو کرد

باید که با عشق و جنون هستی خود را
نذر نگاهی مهربان و نیک خو کرد

حالا که اسمت بر زبان جاری شد ای عشق!
وقتش رسیده با غزل قصد وضو کرد

شکر خدایی که مرا در ماه روزه
با تو در این دنیای غمگین روبرو کرد

#قصد_وضو
#حسین_رضائیان
#غزل #عاشقانه
آبان ۹۴
@h_rezaeian
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آن روز گرمای محبت موج می زد
مابینمان تنها صداقت موج می زد

دل خوش به لبخند دوتایی ها نبودیم
بین تمامیمان رفاقت موج می زد

آن روزها خیلی خدا در بینمان بود
در حرف ها دائم روایت موج می زد

در بین این دریای موّاج و خروشان
شیرینی شهد شهادت موج می زد

یادش بخیر آن روزهای با مروّت
آن روزها خیلی مروّت موج می زد

یادش بخیر آن روز سرد و برف پیشه
آن روز گرمای محبت موج می زد

#دوتایی_ها
#غزل
مهر ۱۳۹۴
@h_rezaeian
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عاشق نباشی حرف قلبم را نمی‌فهمی
حرف دو تا آیینه با هم را نمی‌فهمی

عاشق نباشی سیب می‌گیری ز هر دستی
دل شوره‌ی حوا و آدم را نمی‌فهمی

عاشق نباشی عشق را یک واژه می‌بینی
حرف مرا بی شک زیاد و کم نمی‌فهمی

وقتی دلم می‌گیرد از سرمای چشمانت
این درد را، این غصه، این غم را نمی‌فهمی

وقتی به قلبت نیست زخمی از جفای دوست
این احتیاج دل به مرهم را نمی‌فهمی

من « کاف، ها، یا، عَین، صاد » سوره‌ی زجرم
تو تا ابد هم درد مریم را نمیفهمی!

با من بگو آخر چرا اینقدر دیواری؟
انگار حتی شعرهایم را نمی‌فهمی...

ساعت به وقت عاشقی‌ها در زمانم مُرد
حالا که این باران نم نم را نمی‌فهمی

#نمی_فهمی
#غزل #عاشقانه
#حسین_رضائیان
فروردین ۱۳۹۵
@h_rezaeian
وقتی کسی را دوست داری بیقراری
انگار اصلاً قصد آرامش نداری

دائم به فکر بودنش هستی کنارت
سر بر سر دیوار غم‌ها می‌گذاری

وقتی به یادش می‌نشینی در اتاقت
سر می‌کنی با غصه‌ی چشم انتظاری

سر می‌کنی با یاد او لحظه به لحظه
سر می‌کنی با عکس‌های یادگاری

وقتی کنارش می‌نشینی غرق شوقی
آن وقت دیگر با کسی کاری نداری

دائم در این فکری بگویی با نگاهت
این خیره ماندن را تو خیلی دوست داری

در پیش او شوق غزل داری دوباره
شوق دو تا چشم پر از ابر بهاری

تو شوق چشمان منی... صد حیف رفتی
رفتی و من حالا پُرَم از بیقراری!

#حسین_رضائیان
#غزل #عاشقانه
#عکس_های_یادگاری
تیر ۹۵
@h_rezaeian
اجلم آمده و نیست مجال نفسم
خسته از خویشم و از رنج و ملال نفسم

آخرین ثانیه‌ها در قفس تنگ وجود
خِس خِسی سخت شده سخت وبال نفسم

می‌شوم راحت از این بازی دلتنگی و درد
خوش به حال دلم و ننگ به حال نفسم

دم: چرا... بازدمم: نه! نرو از پیشم... نه!
بی جواب است یقین بی تو سوال نفسم

آه از مرگ هراسی به دلم نیست دگر
سمت ماندن نرود فکر و خیال نفسم

زندگی لحظه‌ی مرگ است به تعویق امید
من رسیدم به هیاهوی زوال نفسم

می‌روم بی تو و این مرگ مرا زندگی است
شوق مرگ است میان پر و بال نفسم

#حسین_رضائیان
#لحظه‌ی_مرگ #غزل
خرداد ۹۵

@h_rezaeian
با مهره‌ی ماری که در چشمان خود داری
آهوی من! من شک ندارم مردم آزاری

یک شهر را دیوانه کردی با نگاه خویش
پشت سر چشم تو جان دادند بسیاری

در سینه‌ام می‌جوشد این شوق تو را دیدن
ای کاش دیگر از نگاهت پرده برداری

صد بار هم از من بپرسی: عاشقم هستی؟
می‌گویمت با جان ناقابل: بلی... آری!

ای چشم‌هایت ذکر " یا سبوح " و " یا قدوس "
از این دو تا اعجاز هستی کن نگهداری

من تا ابد پای دو چشمت شعر خواهم گفت
حتی اگر شعر مرا بیهوده پنداری

چشم تو آری... چشم‌هایت... نازنین بنگر!
تیر نگاهت گشته بر این شعر هم کاری

#چشم_هایت
#حسین_رضائیان
#غزل #عاشقانه
تیر ۱۳۹۵

در اینستاگرامم بخوانید

@h_rezaeian