قلبم را از سينه درآوردم
چراغ را خاموش كردم
و خوابيدم
مطمئنم ،
ديگر هيچ زخمی بيدارم نخواهد كرد ...
#ستاره_جوادزاده
چراغ را خاموش كردم
و خوابيدم
مطمئنم ،
ديگر هيچ زخمی بيدارم نخواهد كرد ...
#ستاره_جوادزاده
کجای زمین
جایی برای رقصیدن دارد
جایی برای بوسیدن
جایی برای خندیدن
کجای زمین؟
هردخمه که دربگشایی
آوازی محزون
سردت میکند
که سلامی سردهی
هرباغ
هرجنگل وهر کوهسار
مردمانی غمزده
لب به اندوه دوخته اند
کودکان با چشمانی از اشک
همدرد مادران خویش
گریه میکنند
ومردان
دربغض های خاکستریشان
آرام پیر می شوند
کجای زمین خانه ای باید ساخت
تا همسایه به تو
شب بخیر بگوید
زیر نور ماه
وتو
زیرسقف بی چکه ای که نداری
سربه بالین آرامش بگذاری...
🍁#ستاره_خرم
جایی برای رقصیدن دارد
جایی برای بوسیدن
جایی برای خندیدن
کجای زمین؟
هردخمه که دربگشایی
آوازی محزون
سردت میکند
که سلامی سردهی
هرباغ
هرجنگل وهر کوهسار
مردمانی غمزده
لب به اندوه دوخته اند
کودکان با چشمانی از اشک
همدرد مادران خویش
گریه میکنند
ومردان
دربغض های خاکستریشان
آرام پیر می شوند
کجای زمین خانه ای باید ساخت
تا همسایه به تو
شب بخیر بگوید
زیر نور ماه
وتو
زیرسقف بی چکه ای که نداری
سربه بالین آرامش بگذاری...
🍁#ستاره_خرم
پشت اين باران
باران ديگري خواهد باريد
پشت اين خيابان
خيابان ديگري ست
و پس از اين عابر
رهگذر ديگري از كنارم مي گذرد..
پس چرا من هميشه عاشق تو بوده ام!؟
#ستاره_جواد_زاده
باران ديگري خواهد باريد
پشت اين خيابان
خيابان ديگري ست
و پس از اين عابر
رهگذر ديگري از كنارم مي گذرد..
پس چرا من هميشه عاشق تو بوده ام!؟
#ستاره_جواد_زاده
قلبم را از سينه درآوردم
چراغ را خاموش كردم
و خوابيدم
مطمئنم ،
ديگر هيچ زخمی بيدارم نخواهد كرد ...
#ستاره_جوادزاده
شبتون اروووووم😍😍
چراغ را خاموش كردم
و خوابيدم
مطمئنم ،
ديگر هيچ زخمی بيدارم نخواهد كرد ...
#ستاره_جوادزاده
شبتون اروووووم😍😍
به سلامتی چشم های بسته ام
كه لحظه ای را طولانی مى كند
و دور را مى آورد نزديك...نزديك...نزديك تر
حالا دنيا كافه ى كوچكی ست
با صندلی های چوبی بی رمق
و ليوان های از ياد رفته
كه آوازهای غمگينم مى توانست
هر شب تمامشان را به هم بزند...
مى توانستم روى صندلی كناری ات نشسته باشم
و تو مرا به پیكی از عاشقانه مهمان كنی
بی فايده است
ليوانت را پر كن
پر كن به سلامتی من
ته ليوان را كه ببينی تمام زن های كافه منم
#ستاره_جوادزاده
كه لحظه ای را طولانی مى كند
و دور را مى آورد نزديك...نزديك...نزديك تر
حالا دنيا كافه ى كوچكی ست
با صندلی های چوبی بی رمق
و ليوان های از ياد رفته
كه آوازهای غمگينم مى توانست
هر شب تمامشان را به هم بزند...
مى توانستم روى صندلی كناری ات نشسته باشم
و تو مرا به پیكی از عاشقانه مهمان كنی
بی فايده است
ليوانت را پر كن
پر كن به سلامتی من
ته ليوان را كه ببينی تمام زن های كافه منم
#ستاره_جوادزاده