غلوپژوهی
5.44K subscribers
432 photos
57 videos
265 files
836 links
- مطالعات حدیثی، تاریخی و فرقه‌شناسی
- موضوع کانال منحصر به غلو فرقه‌ای نیست.

مدیر اصلی: @amid3

مروری بر مطالب قدیم:
t.me/gholow2/1000
اینستا:
instagram.com/gholow2
کانالهای وابسته:
معرفة الرجال:
@Al_Rijal
میراث امامان:
@Al_Meerath
سایت:
deraayaat.ir
Download Telegram
👆فایل چند کتاب مفید در زمینه فلسفه و تصوف
🔸معرفی سران غلات و صوفیه

برخی از کاربران محترم کانال درخواست کردند که در مورد شخصیت های سرشناش غلات و صوفیه مانند ابن عربی، ابن حمدان خصیبی، رجب برسی مطالبی را تقدیم کنم. البته الحمد لله در سال های اخیر فعالیت های فراوانی در شناساندن چهره واقعی سران صوفیه صورت پذیرفته، و از بسیاری از افسانه های منسوب به ایشان پرداشته شده است.
اما معرفی سران غلات هنوز در کشور کمرنگ است. ان شاء الله در اینجا چند نوشتار مرتبط تقدیم می کنیم.
@gholow2
⚠️ ابن عربي کيست؟

محمد بن عربی اندلسی (۵۶۰-۶۳۸ق‌)، قطب و نظریه‌پرداز فرقه‌های عرفانی گوناگونی در جغرافیای اسلامی و صاحب کتبی است که در طول اعصار مرجع فکری این فرق بوده است. مروری بر غرائب اندیشه او در فضای اسلامی برای آشنایی اجمالی با او مفید است.
او در مهم‌ترین آثارش انبيای الهی را تحقير مي كند[1]، و دعوت ایشان را به سخره مي گيرد؛ تا آن جا که قوم حضرت نوح و قوم عاد را غريق رحمت الهي مي شمارد،[2]و حضرت نوح ع را در دعوتش تخطئه می کند که چرا تشبیه خداوند را علنی نکرد[3] و فعل انبیاء را مکر و خدعه می خواند.[4] و معرفت حضرت الیاس را معرفت نصفه می شمارد.[5] معتقد است که حضرت آدم بر خلاف روایات بسیار نعوذ بالله با خودش ازدواج کرده است.[6] مخالفت حضرت هارون ع با گوساله پرستي را کم ظرفیتی او می خواند و پیغمبر خدا را ملامت مي کند، و علت توبیخ حضرت موسی ع نسبت به ایشان را همین معرفی می کند![7] و یا می گوید حضرت ابراهیم ع چون تاب و بنیه ی ذبح حضرت اسماعیل را نداشت، خدا حضرت اسماعیل را به صورت قوچ در آورد و حضرت او را ذبح نمود![8] و جنايتکاران عالم مانند فرعون را در نهایت مؤمن و موحد مي شمارد، و حتی ابوبکر، عمر، عثمان، معاويه بن يزيد، عمر بن عبدالعزيز و متوکل عباسي را حائز ولايت باطني مي داند.[9] و حجاج بن يوسف را احترام مي کند. به پيامبر اسلام(ص) توهين مي كند[10]، عمر و علم عمر را بر پيامبر و علم پيامبر ص ترجيح مي دهد[11] و برخلاف مشهور سنيان او را معصوم مي داند[12]، خودش را برتر از پيامبر اسلام(ص) مي داند[13]. و مى‌‏گويد: به معراج كه رفتم مرتبه على را از مرتبه ابوبكر و عمر و عثمان پست‏تر ديدم. و ابوبكر را در عرش ديدم. چون برگشتم، به على گفتم كه: چون بود كه در دنيا دعوى مى‏كردى كه من از آنها بهترم. الحال كه ديدم مرتبه تو را كه از همه پست‏ترى. او همان است که خود را از شناخت امام زمانش مستغني مي داند. همان است که شيعيان را خنزير[14] و نیز در جای دیگر «أهل الأهواء في خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ... أمراض التعصب و حمية الجاهلية»[15] مي خواند. همان که بر حضرت ابو طالب ع طعن بر شقاوت مي زند [16]. (که خود موجب کفر است). همو که ضروريات قرآن و دين را به راحتي تکذيب مي کند و خلود در نار را انکار مي نماید، بلکه عذاب را هم عذب می داند[17]. همو مي گويد: رأيت ربّي على صورة فرس.[18] مي گويد: سبحان من اظهر الأشياء و هو عينها. و مي گويد: ان الحق المنزه هو الخلق المشبه. و مي گويد: فما عبد غير الله في کل معبود (همه و لو ملحدان عبادت خدا مي کنند)

با عبارات فوق و با ورود ادله متقن چه شکي در دین‌ستیزی او باقي مي ماند؟ چه آنکه خود در فتوحات باب178 تصريح مي کند: غاية الوصل بالرحمن زندقة.
با این حال مدعی است که «به خدا سوگند من در آن (‌فتوحات) چيزي ننوشتم مگر از املاء الهي والقاء ربّاني يا دم روحاني در عمق وجودم.» [19] و یا مدعی است فصوص سراسر کفرش را از دست حضرت رسول الله گرفته:
فإني رأيت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم في مُبشِّرة أُرِيتُها في العشر الآخِر من محرم سنة سبع و عشرونَ و ستمائة بمحروسة دمشق، و بيده صلى الله عليه و آله و سلم كتاب، فقال لي: هذا «كتاب فصوص الحكم» خذه و اخرج به إلى الناس ينتفعون به [20]
و اين خود پرستي تا آنجا ادامه مي يابد که در کتاب فتوحات باب178 مي گويد: من در ميان خلق کسي جز وجود خود را دوست ندارم، و من حبل الله در وجود شمايم. پس بندگان و خادم من باشيد...!

محي الدين همان است که چند ماه انحرافات و فساد هاي او را بشماري باز باقي است. همان که فتاواي فاسدش نه تنها شکي در شيعه نبودنش باقي نمي گذارد، بلکه گاه عامه و سنيان را نيز به تحميق بلکه تکفير او وا مي دارد.

محي الدين در واقع نابودگر شريعت رسول الله ص است که تفصيل انحرافات او را به کتب و تحقيق هاي مفصل وا مي نهيم. فقط همين کافي که بسياري فقهاي شيعه نه تنها او را بلکه اتباعش را نيز به شدت تکفير مي کردند. تا آنجا که محقق خوئي، او و قيصري را الرجسَين النجسَين النحسَين مي شمارد.
یا علمايي چون علامه مجلسي و مقدس اردبيلي و آقا محمد علي بن وحيد بهبهاني و ميرزاي قمي و ملا محمد طاهر قمي و ميرزا محمد بن سليمان تنکابني و علامه خوئي، مجذوب تبريزي، شيخ حر عاملي صاحب وسائل، محدث حاج ميرزا حسين نوري صاحب مستدرک، ميرزا محمد باقر موسوي خوانساري، ميرزا علي اکبر بن محسن اردبيلي و آقا محمد جعفر (آل آقا) و… تکفيرش کرده اند و يا نسبت نصب و الحاد به او داده اند و يا کذاب شمردندش و حتی عرفان گرایانی چون فيض کاشاني، حيدر آملي و علامه طباطبایی، آشتیانی و نیز بسیاری از اعلام عصر و مراجع و فقها به او انتقادهاي شديدي کرده اند و نیز بعضي سنيان چون شهاب الدين سهروردي شافعي و ابو الحسن علي بن ابراهيم قاري بغدادي و ابو الفتح محمد معروف به (شيخ مکي) و ابو المواهب، عبد الوهاب شعراني و...
@gholow2
و عجيب آنکه تعداد اندکي از متأخرین شيعه که يا او را نشناخته اند و يا در ورطه انحرافش افتاده اند، و یا به شیعه تراشی زبانزد هستند، او را ستوده اند، و عجيب تر آنکه اين زنديق امروزه دگر بين بعضي از بزرگان شيعی به شيخ العرفا شمرده مي شود، و...

بماند.
👆آدرس ها:

[1] رجوع كنيد «محي الدين در آئينه فصوص» ج1 ص646

[2]. ماحي الدين در «فصّ نوحي»‌ يك رقابت ميان مثلث خدا، نوح و قوم نوح، به نمايش مي گذارد و بالاخره قوم ملحد در جريان رقابت و مكر موفق مي شوند و مستقيماً به «وصال الله» مي رسند، آنان مي ديدند راهي كه نوح براي شان نشان مي دهد مصداق چرخانيدن لقمه به دور سر بود، راه ميانبر را برگزيدند و مستقيماً و بدون تاخير در درياهاي علم (كه مرادش همان وصال است) غرق شدند. ماحي الدين با گستاخي و باصطلاح با پرروئي كامل، آيات قرآن به ويژه آيات سوره نوح را بر اين مكر و نيرنگ خود، تاويل مي كند و نويسنده «ممدالهمم در شرح فصوص الحكم»‌ اين خزعبلات را عرفان ناميده و به شرح فصوص مي پردازد(!!!) واي بر ما به چه روزگاري گرفتار شده ايم، آيا صدرويان ما براستي نمي فهمند كه به چه كاري مشغول هستند؟!

[3]. فصوص الحكم، ص: 70 فإن قلت بالتنزيه كنت مقيداً/ و إن قلت بالتشبيه كنت محدداً/ و إن قلت بالأمرين كنت مسدداً/ و كنت إماماً في المعارف سيداً/... فما أنت هو: بل أنت هو و تراه في/ عين الأمور مسرَّحاً و مقيداً

... لو أن نوحاً عليه السلام جمع لقومه بين الدعوتين لأجابوه: فدعاهم جهاراً ثم دعاهم إسرارا

[4]. در فص نوحی از فصوص الحکم، ص: 71 میگوید: «وَ مَكَرُوا مَكْراً كُبَّاراً»، لأن الدعوة إلى الله تعالى مكر بالمدعوِّ لأنه ما عَدِمَ من البداية فيدعي إلى الغاية. «أَدْعُوا إِلَى الله» فهذا عين المكر، «عَلى‏ بَصِيرَةٍ» فنبَّه أن الأمر له كله، فأجابوه مكراً كما دعاهم‏.

[5]. فصوص الحكم، (الزهراء)، ص: 181 ... فكان [الیاس] عقلًا بلا شهوة، فلم يبق له تعلق بما تتعلق به الأعراض النفسية. فكان الحق فيه منزهاً، فكان على النصف من المعرفة باللَّه، فإن العقل إذا تجرد لنفسه من حيث أخذه العلوم عن نظره، كانت معرفته باللَّه على التنزيه لا على التشبيه.

[6]. فصوص الحكم ص78، ابن عربی: من عرف ما قررناه في الأعداد و أن نفيها عين إثباتها علم أن الحق المنزّه هو الخلق المشبه ... بل بحكم ولد من هو عين الوالد. «وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها» فما نكح سوى نفسه. فمنه الصاحبة و الولد و الأمر واحد في العدد.

قيصرى در شرحش‏، ص561 می نویسد: لمّا كان خلق حوّاء من عين آدم، ... لأنها أيضاً ولد آدم و إن لم يُسم بالولد.

[7]. فصوص الحكم، الزهراء، ص: 192 فكان موسى أعلم بالأمر من هارون لأنه علم ما عبده أصحاب العجل، لعلمه بأن الله قد قضى ألَّا يُعْبَد إلا إياه و ما حكم الله بشي‏ء إلا وقع. فكان عتب موسى أخاه هارون لِمَا وقع الأمر في إنكاره و عدم اتساعه. فإن العارف من يرى الحق في كل شي‏ء... چگونه این ملعون حکم تشریعی خداوند را به مسخره می گیرد!!!

[8]. الفتوحات (4-ج)، جلد1، ص: 675/ سبب العقيقة التي كل إنسان مرهون بها/ لما تعين ذبح ولد إبراهيم الخليل على إبراهيم لم يسقط عنه الدم أصلا ففداه الله بِذِبْحٍ عَظِيمٍ و هو الكبش حيث جعل بدل إفساد بنية نبي مكرم، فحصل الدم لأنه وجب و بعد أن وجب فلا يرتفع. فصارت صورة ولد إبراهيم صورة كبش كسوق الجنة يدخل في أي صورة شاء فذبحت صورة الكبش و ليس ولد إبراهيم صورة الإنسان و هذا سبب العقيقة التي كل إنسان مرهون بعقيقته‏.

[9]. الفتوحات (4-ج)، جلد2، ص: 6 و یا فتوحات، ‌ج ۱۱، ص ۲۷۴ – ۲۷۵، ‌المکتبه العربيه تحقيق و تقديم و عثمان يحيي تصدير و مراجعه ابراهيم مدکور ۱۴۰۷ ه – ۱۹۸۷ م.

[10] رجوع كنيد همان، ص 628

[11] همان، 650

[12]. الفتوحات (4-ج)، جلد1، ص: 200

[13]. فصوص الحکم، الزهراء ۶۲. «وإن کان خاتم الأولياء تابعا في الحکم لما جاء به خاتم الرسل من التشريع، فذلک لا يقدح في مقامه ولا يناقض ما ذهبنا إليه، فإنّه من وجه يکون أنزل، کما أنّه من وجه يکون أعلي». و در فص داودي داود ع را مي كوبد.

[14]. او در الفتوحات المكية(4-ج)، ج‏2، ص: 8 بعضي از رجال الله و مکاشفات آنان را چنین وصف می کند:

«و منهم رضي اللَّه عنهم الرجبيون و هم أربعون نفسا في كل زمان لا يزيدون و لا ينقصون و هم رجال حالهم القيام بعظمة اللَّه و هم من الأفراد و هم أرباب القول الثقيل من قوله تعالى إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا و... كان هذا الذي رأيته قد أبقى عليه كشف الروافض من أهل الشيعة سائر السنة فكان يراهم خنازير فيأتي الرجل المستور الذي لا يعرف منه هذا المذهب قط و هو في نفسه مؤمن به يدين به ربه فإذا مر عليه يراه في صورة خنزير فيستدعيه و يقول له تب إلى اللَّه فإنك شيعي رافضي فيبقى الآخر متعجبا من ذلك فإن تاب و صدق في توبته رآه إنسانا و إن قال له بلسانه تبت و هو يضمر مذهبه لا يزال يراه خنزيرا فيقول له كذبت في قولك تبت و إذا صدق يقول له صدقت فيعرف ذلك الرجل صدقه في كشفه فيرجع عن مذهبه ذلك الرافضي‏.

[15]. الفتوحات (4-ج)، جلد4، ص: 276
[16]. فصوص الحكم، انتشارات الزهراء، ص: 130و از کتاب ممد الهمم در شرح فصوص، ص ۳۲۵“ ولوکان للهمة أثر ولابد، لم يکن أحد أکمل من رسول الله صلي الله عليه و سلم و لا أعلي و لا أقوي همّـة منه، و ما أثَّرتْ في إسلام أبي طالب عَمِّهِ.

[17]. ممد الهمم در شرح فصوص الحکم “فصّ حکمةٍعلية في کلمة اسماعيلية”، ص ۲۱۰٫

“وإن دخلوا دار الشّقاء فإنّهم على لذّة فيها نعيم مباين نعيم جنان الخلد والأمر واحد وبينهما عند التجلّي تباين يسَمَّى عذاباً من عذوبة لفظه وذاک له کالقشر والقشر صائن” فصوص الحکم، ص۴۲، انتشارات الزهراء سلام الله عليها، چاپ دوم ۱۳۷۰ هـ.ش

[18]. الهدايا لشيعة أئمة الهدى (شرح أصول الكافي للمجذوب التبريزي)، ج‏2، ص: 162

[19]. الفتوحات (4-ج)، جلد3، ص: 456. باب ۸۹، و یا به نقل از عرفان حکمت متعاليه، ‌حسن زاده آملي، ‌۴۶ (از باب ۳۷۳ فتوحات): فو الله ما کتبت منه حرفاً الاّ عن إملاء الهي و إلقاء ربّاني أو نفث روحاني في روع کياني…

[20]. فصوص الحكم (انتشارات الزهراء)، ص: 47 و یا فصوص صفحه ۹ شرح کاشاني چاپ مصر
@gholow2
آيا ابن عربي تقيه کرده است؟
عده‏اى براى شيعه نشان دادن ابن عربى از باب «الغريق يتشبّث بکلِّ حشيشٍ» متوسل به تقيه شدند.

اولاً: تقيه خلاف اصل و صِرف ادّعاست. و بلکه بايد در ابتدا تشيع ابن عربى ثابت باشد تا بعد به سراغ توجيهات کلمات وى رفت.

ثانياً: اگر بنا بر ادعای بی دلیل است، تقيه را به ابن عربى مى‏توان به معدود اظهار محبت های او به اهل بیت عليهم‏ السلام نسبت داد و مدعی شد که وى در هنگام اعلام مودّت خود نسبت به ائمه هدى عليهم‏ السلام در جمع بعضی شيعيان بوده! و می دانیم او در دورانی از عمرش در شام بوده و بعضی از شاگردان او از فرقه غلات نصیریه بوده اند. مانند ابن حمزه شیرازی.
و البته پوشیده نیست صرف ادعای محبت اهل بیت در مواردی محدود بین عامه فراوان است، و دلالتی بر تشیع ندارد.

ثالثاً: تقیه در فقه شیعه بنا بر ضرورت است. مگر ابن عربى را مجبور کردند که در مدح خلفا از بعضی از عامه هم فراتر برود، و ۳۰۰ خصلت نيکو از خليفه اول و دوم بر زبان جارى کند که بعضی در هيچ کدام از کتب اهل سنّت هم موجود نيست ؟! آنچنان تجليلى نسبت به شيخين که روح شيخين از تعجّب، انگشت به دهان بمانند چه ضرورتی داشت؟! اظهار عصمت خليفه دوم تقیه است؟! چه اينکه اهل سنّت نسبت به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم حتى قائل به عصمت نيستند چه برسد به اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم!

رابعاً: اگر اين دین ستیز منحرف مي خواست تقيه کند چرا آن قدر شطحیات گفت که نه تنها علماي شيعه که خود سنيان نيز او را لعن و تکفير کردند. الا اينکه در دوران معاصر بعضي تصوف زدگان متشيع به او گرويدند.
در يکى از تأليفاتش که کتاب فتوحات مکيه باشد، در جاهاى مختلف به تناسب حال، به مدح خلفا پرداخته و انزجار خود را نسبت به شيعه در معرض ديد خواننده قرار داده که به قول عارف معاصر، جلال الدين آشتيانى: ابن عربى به طور کلّى با شيعه، خصوصاً فرقه اماميه ـ عظّم اللّه‏ شأنهم ـ سرِ سازش ندارد. او گويا آثار ائمه شيعه را نديده است. (مقدمه بر فصوص، ص۴۵، تهران ۱۳۷۵) و به قول علامه طباطبایی «چه طور می شود محیی الدین(ابن عربی) را اهل طریق داسنت با وجودی که متوکل را از اولیای خدا می داند؟!» (روح مجرد، ص411)

سادساً: اگر اين دین ستیز منحرف مي خواست تقيه کند چرا آن قدر شطحیات گفت که نه تنها علماي شيعه که خود سنيان نيز او را لعن و تکفير کردند. الا اينکه در دوران معاصر بعضي تصوف زدگان متشيع به او گرويدند.
در يکى از تأليفاتش که کتاب فتوحات مکيه باشد، در جاهاى مختلف به تناسب حال، به مدح خلفا پرداخته و انزجار خود را نسبت به شيعه در معرض ديد خواننده قرار داده که به قول عارف معاصر، جلال الدين آشتيانى: ابن عربى به طور کلّى با شيعه، خصوصاً فرقه اماميه ـ عظّم اللّه‏ شأنهم ـ سرِ سازش ندارد. او گويا آثار ائمه شيعه را نديده است. (مقدمه بر فصوص، ص۴۵، تهران ۱۳۷۵) و به قول علامه طباطبایی «چه طور می شود محیی الدین(ابن عربی) را اهل طریق داسنت با وجودی که متوکل را از اولیای خدا می داند؟!» (روح مجرد، ص411)
@gholow2
چون در این زمینه زیاد نوشته شده است، به همین مختصر اکتفا می کنیم.
به عنوان نمونه کتاب «مذهب ابن عربی» نوشته سید جعفر مرتضی عاملی، و یا داوری های متضاد در مورد ابن عربی، اثر استاد داود الهامی و یا نوشتار سید مهدی طیب نیا و... مراجعه شود.
این نیز نوشتار مختصر خوبی در این زمینه است:
telegram.me/aghlsetizan/30
🔺غلات و صوفیه، طعن بر دوستان خدا و دفاع از دشمنان خدا

پیشتر گفتیم که برخی از سران صوفیه مانند ابن عربی در ترویج دین خود، به شدت از دشمنان انبیاء مانند قوم نوح و عاد و فرعون و نیز طواغیت و خلفا دفاع می کنند و در برابر بر انبیاء و دوستان خدا و شیعیان فراوان طعن می زنند:
telegram.me/gholow2/271

شاهدی بسیار خوب بر اینکه اینان مانند غلات بر آن اند که جایگاه افراد صالح و بدکاران را عوض کنند این است که او در الفتوحات المكية(4جلدی)، ج2 ص : 135 در فصل تأویل ام الکتاب برای عموم صفات مذموم در قرآن معانی ممدوح پیشنهاد می دهد! البته هر چند در موارد نادری به اهر به روایتی استناد جسته است، و معنا در نگاه نخست قابل توجه است، اما با دقت نظر همان روایات هم از اخبار صوفیه است، و تأویل ارائه شده، با معارف صحیح و واقع تناسب ندارد. او باب «أولياء هذه الأمة لهم في كل أمر شرب و حظ» را چنین شروع کرده: «فمن جمعية هذه الأمة أن جعل اللَّه لأوليائها حظا في نعوت أهل البعد عن اللَّه بطريق القربة فيقع الاشتراك في اللفظ و المعنى و يتغير المصرف‏»
سپس در چندین باب با عناوین زیر به معرفی اولیای الهی با اوصاف برساخته خود می پردازد:
«الأولياء الحاسدون، الأولياء الساحرون، من أسرار بسملة الفاتحة، الأولياء الكافرون، الأولياء الظالمون، الأولياء الذين هم عن صلاتهم ساهون بصلاة الله بهم، الأولياء المراؤون، الأولياء المانعون الماعون، الأولياء الفاسقون الناقضون القاطعون المفسدون، الأولياء الضالون، الأولياء المضلون، الأولياء الكاذبون، الأولياء المكذبون، الأولياء الفجار، الأولياء المشركون»

این بی اعتبار ساختن الفاظ، به خوبی انسان را به یاد تأویلات غلات می اندازد. پیش تر مطلبی در مورد شلمغانی و تاویل لعن توسط او گفتیم:
telegram.me/gholow2/42
telegram.me/gholow2/50

در بسیاری از آثار نصیریه مانند رساله رستباشیة، ص 82 (للخصیبی) که نجاشی از آن با کتاب تخلیط یاد کرده و بسیاری از سران علویه و حتی خود ابن حمدان بر آن شرح و حاشیه زده اند، جماعتی از ثقات اهل بیت ع را تضعیف می کند:
«اما المذمومین فی حال الممدوحین ظاهرا: فالعباس بن موسی و زرارة بن اعین و محمد بن ابی یعفور و ابو بصیر الثقفی لا الاسدی، و ابو بکر الحضرمی و محمد بن مسلم و عامر بن خزاعة و یزید العجلی و حجر بن زائدة و زیاد بن حوشب و یونس بن عبد الرحمن و...»
این در حالی است که همو در صفحه پیش افراد محاربی چون زبیر را در باطن ممدوح دانسته است! حتی در بعضی رسائل که روایت آن منسوب به خصیبی است، ابن ملجم نیز به صف ممدوحین باطناً پیوسته است.
در موارد متعددی این تأویل لعن و مدح به معنای متضاد آن به صورت کاملاً صریحی دیده می می شود. مثلاً جلی شاگرد مطرح خصیبی در رساله اندیة (ص: 331 از ج2 تراث علوی) آورده:
«و قد نادی عمر بن الفرات و ابوشعیب –الیهما التسلیم-بمعنوية العین و اسمية الإسم فی اماکن شتی. فشکا ذلک اهل الظاهر الی الموالی –جلو وعلو- فلعنوهم فی الظاهر، تسکینا لأهل الظاهر، اهل الکفر و العناد و التقصیر و الإلحاد وکانت اللعنة رحمة و قد لعن مولانا جعفر الصدق ابا الخطاب و جری من لعنه هذا المجری!!»
و شواهد این مطلب بسیار زیاد است. هر چند که روشن است، این فرق این تأویل را در مواردی خاص و مطابق سلیقه خود اعمال می کنند.
@gholow2
کتاب تشیع و تصوف شیبی.pdf
18.6 MB
الصلة بین التصوف و التشیع
کامل مصطفی الشیبی
@gholow2
در رابطه با رجب برسی و تاثیر او در نظام غلو سخن بسیار است، و ان شاء الله در فرصتی بدان بیشتر خواهیم پرداخت.
👆به عنوان متنی آماده، کتاب فوق «الفکر الشیعی و النزعات الصوفیه حتی مطلع القرن الحادی عشر الهجری» اثر کامل الشیبی مقداری به برسی پرداخته، و اطلاعات مفیدی دارد.
به صفحات 239 تا 271 مراجعه بفرمایید.
ترجمه کتاب با عنوان تصوف و تشیع توسط علیرضا ذکاوتی قراگوزلو را تقدیم دوستان نمودم.
⚠️ خبر نه ربیع

🌱بررسی سندی
تنها سند ظاهراً متصل خبر در منابع غلات، یعنی کتاب سراسر غلو و الحاد و التقاط مجموع الاعیاد طبرانی (تحقیق اشتروتمان، ص147) است.
اسناد موجود در کتاب بحار الأنوار (ط - بيروت، ج‏31، ص120) هم بر گرفته از کتب متأخرین و بدون سند متصل است. هرچند بخش باقی مانده از سند هم شامل روات مجهول و اسامی مشکوک است.
- منبع اول کتاب المحتضر حسن بن سلیمان حلی است، که آن سند هم افتادگی دارد و از شخص مجهولی بنام علي بن مظاهر الواسطي روایت شده است. و البته می دانیم صاحب محتضر از منابع غلات مانند الهدایة الکبری و آثار عقاید اختصاصی آن ها هم فراوان روایت می کرده است.
- دوم زوائد الفوائد منسوب به سيد علی بن علی بن طاووس است، که البته بر فرض صحت انتساب کتاب او هم بدون سند آورده، و البته می دانیم از پدر او گزارشی بر نبود سند معتبری در این مورد در دست است. و به هر حال نمی دانیم وجه اعتماد او به اسنادی که ادعا کرده چه بوده است؟
- مصباح الانوار، منسوب به شخصی به نام هاشم بن محمد، که اطلاعاتی در مورد او نداریم. البته مدح برخی از متأخرین نسبت به او هم چندان ارزشی ندارد، زیرا متأخرین گاه کسانی را مدح کرده اند که نمی شناخته اند. (مانند مدح صاحب ذریعه نسبت به مولف مناقب عتیق!) این مدح ها گاه بر اساس نکته جالبی از کتاب بوده است.
عجیب آنکه صاحب تاویل الآیات کتاب مصباح الانوار را به شیخ طوسی نسبت داده اند، که پر واضح است تا چه حد گفته ای نا به جا است!!
- دیگر منابع پیشنهادی وضعیت آشفته تری دارند.
👌 بخش نهایی برجا مانده از سند خبر نه ربیع در سه منبع فوق همانند سند نصیری خبر در الاعیاد است، بنا بر این بر فرض ساختگی نبودن بخش پیشین سند، ظاهراً مصدر مشترکی با الأعیاد داشته اند.

اما ادعای مذکور در بحار الأنوار در مورد عمل سلف به آن هم بی دلیل است، و البته عمل برخی متأخرین هم حجتی ثابت نمی کند. گفتنی است در بحار حتی نقل نورانیت و بابیت محمد بن نصیر هم روایت شده است. و البته در مواردی هم علامه به عدم اعتبار برخی اخبار بحار اذعان کرده است. بنا بر این صرف وجود خبری در بحار الأنوار ابداً اعتباری ثابت نمی کند.
هم چنین باید در نظر داشت امروزه تحقیقات رجالی به مراتب پیشرفت کرده و دقیق تر شده است و تا حد زیادی به آراء متقدمین نزدیک شده. بنا بر این با اشراف بر ضعف مستندات متأخرین تأیید برخی از آنها که البته مخالفین بسیار هم دارد، حجتی ثابت نمی کند.

در اینجا نکاتی کامل تر در مورد سند خبر آمده است:
http://ansari.kateban.com/post/1867
▶️ @gholow2
⚠️ خبر نه ربیع

🌱بررسی متنی
اولا، معانی خبر را متفرداً غلات روایت کرده اند، و قرینه ای بر وجود روایتی امامی با این معانی نداریم. اما در عوض در میان نصیریه اخبار دیگری نیز در مورد نه ربیع وجود دارد که نشان می دهد در بین جمعی از غلات شناخته شده بوده است.
خبر با بحث نزاع در مورد ابو الخطاب شروع شده است، که خود متناسب با محفلی خطابی است.

دوم، با وجود شمردن فضائل بیشمار برای این روز در این خبر، تنها نقلی شاذ با سندی مجهول از امام هادی در فضل آن ارائه شده است. روشن است که عادتا این همه فضائل بر فرض صحت مي بايست در كلام ائمه پیشین ع هم یافت شود.

سوم، مشهور فقهای امامیه مرگ خلیفه دوم را در آخر ذی الحجه می دانسته اند، و گویا اختلاف از سوی متأخرین حاصل شده است. که البته از مهم ترین مستنداتشان همین خبر بوده است.
مرحوم مجلسی در بحار (ج‏31، ص: 118) می گوید: «ما ذکر ان مقتله کان فی ذی الحجه مشهور بین فقهاءنا الامامیه».
در توضیح مطلب اخیر باید گفت علمایی چون شیخ مفید و ابن ادریس حلی و ابن طاووس و کفعمی و رضی الدین حلی و علامه حلی همگی روز ترور عمر را در ذی الحجه ذکر کرده اند، و ظاهراً ابن طاووس نیز در اقبال موافقت نموده است. حتی کفعمی می گوید «بل الاجماع حاصل من الشیعه و السنه علی ذلک». (المصباح للكفعمي، ص: 511)
بنظر می رسد اعتقاد به کشته شدن عمر در روز نهم ربیع از حدود قرن 5 یا 6 بین برخی عوام شیعه (بخصوص در ایران) رایج بوده و انکار ابن ادریس و کفعمی در مواجهه با آنان بوده است.
هم چنین خبر منسوب به شیخ صدوق در إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج‏2، ص: 598 از نظر سندی و متنی وضعیت روشنی ندارد، و لذا از آن نمی توان نظر شیخ صدوق را دریافت.

چهارم، اشتمال بر معانی غریب دیگری مانند رفع القلم از خلائق در این سه روز، که اگر چه ممکن است تأویل بعیدی بر آن ارائه شود، اما باید دقت داشت، این تعبیر تناسب چندانی با رفع القلم در برخی از اخبار دیگر ندارد. زیرا در آن جا سخن از شیعه است، و نه خلق. و مربوط به زمان خاصی هم نمی شود. ضمن آنکه اعتبار همان اخبار و معنای آن نیز محل تردید است. اما این خبر در ظاهر نخستین انسان را به یاد اباحی گری غالیانه می اندازد، چه آنکه غلات معاصر نیز فراوان بر آن برای اباحی گری استناد می جویند. و یا عبارت «يَوْمُ إِذَاعَةِ السِّر» که غالیان بر آن نیز استناد می جویند.
عباراتی همچون اَسفَل الفَیلوُق، يَوْمُ الشَّرْطِ وَ يَوْمُ نَزْعِ الْأَسْوَار، يَوْمُ انْكِسَارِ الشيعة، يَوْمُ التَّصْرِيد، يَوْمُ التَصفیح، َ يَوْمُ سَيْلِ النغاب‏، يَوْمُ ظَفرت به بَنو إِسرائیل‏ نیز معانی روشنی ندارد.
البته اشکالات لفظی مانند تعابیر عامیانه همچون «یَرْتاس»، «رؤیا» و «جنیت» به جای «یَتَرَأس»‏، «ریاء» و «جنٌبت» ممکن است به خاطر تصحیف باشد.

🔺ممکن است برخی وجه بزرگداشت این روز، آغاز امامت امام عصر عج بدانند و البته تاریخ این واقعه نیز محل اختلاف است. و در شهادت امام عسکری اقوال دیگری نیز وجود دارد. اما به هر حال این بر مطالب خبر نه ربیع تطبیق نمی کند.
از سوی دیگر عید نامیدن روز بعد از شهادت یک امام هم دلیل می خواهد. اگر شروع امامت است که امامت از همان لحظه شهادت امام پیشین شروع می شود. اگر هم گفته شود که به حرمت امام پیشین باید شادی بر شروع امام بعد یک روز به تاخیر افتد، می پرسیم به چه دلیل یک روز تاخیر؟ اگر قضیه عرفی است که هنوز ایام عزای امام بعد باقی است. و اگر دلیل روایی دارد به کدام نص؟؟
پاسخی نیست، جز آنکه برخی برای توجیه خبر بی سند نه ربیع تنها احتمالی بدون قرینه را مطرح کرده اند.

بنا بر این نکات اعتبار خبر نه ربیع اشکالات جدی دارد. و استناد به آن جدا بی وجه است.
▶️ @gholow2
⚠️ تبلیغات گسترده با مستندات بسیار ضعیف، و بی‌توجهی به ادله قوی‌تر

... متأسفانه امروزه رایج شده است، که برخی برای اثبات نظرات صحیح یا غیر صحیح خود به متشابهات ضعیف‌ترین متن‌ها استناد می‌کنند. و ابداً برخورد مسئولانه‌ای در قبال اشکالات مطالب خود ندارند.

🔻 دو مثال از استنادات عجیب
- به عنوان نمونه در ایام اخیر، در برخی کانال‌ها برای مصائب هجوم به بیت وحی، اخبار کتب معتبر را (که نمونه‌های آن در کتاب نفیس الهجوم آمده) رها کرده، و به روایت جعلی بابیت محمد بن نصیر در الهداية الکبری استناد کرده‌اند، که در آن دفاع از عنوان غلو، حلول، تناسخ، تفویض و انحرافات دیگر به چشم می‌خورد (نقد تفصیلی این گزارش). و مروجین این اخبار دل خوش به آن می‌کنند که به جای ذکر مصدر اصلی خبر، کتاب بحار را به عنوان منبع معرفی کنند. شاید تعابیر پردازش شده سران غلو که ادیب هم بوده‌اند، گاه انگیزش بیشتری در میان عوام داشته باشد؛ اما باید دانست که گذشته از مفاسد خلاف ضروری بسیار، در مطالب به ظاهر صحیح هم جامعه را از واقع نگری دور خواهد کرد.

- دیگر آن‌که برخی برای اثبات سیره امامیه در مورد عزاداری ایام نخستین ربیع الأول به کتاب «تثبيت دلائل النبوة، ج‏2، ص595» استناد جسته‌اند. اما غفلت کرده‌اند که مؤلف سنی معتزلی در حال شرح باطنیه (شاید اسماعیلیه) است، و در این راستا در همین متن انواع اباحی‌گری و کفر را به آنان نسبت داده است. او محل زندگی آنان را چنین وصف کرده است: «فهؤلاء بمصر و بالرملة و بصور، و بعكا و بعسقلان و بدمشق و ببغداد و بجبل البسماق» که آشکار متناسب با محل زندگی اسماعیلیان و نصیریان است. هم چنین مؤلف بزرگانشان را به این نام‌ها خوانده:
«و في هذا الزمان منهم مثل أبي جبلة إبراهيم بن غسان، و مثل جابر المتوفي، و أبي الفوارس الحسن بن محمد الميمديّ و أبي الحسين أحمد بن محمد بن الكميت، و أبي محمد الطبري، و أبي الحسن الحلبي، و أبي يتيم‏ الرلباى، و أبي القاسم النجاري، و أبي الوفا الديلمي، و ابن أبي الديس، و خزيمة، و أبي خزيمة، و أبي عبد اللّه محمد بن النعمان»
هیچ یک از این نام‌ها جز نام شیخ مفید شناخته شده نیستند، و بسیار واضح است که این‌ها باید بزرگان مکتبی غیر از امامیه باشند (مانند قرامطه، و چه بسا برخی دیگر از فرق منقرض شده) بنا بر این ممکن است نام آخر، نام شخصی دیگر غیر از شیخ مفید باشد، و یا آنکه مؤلف از روی شیطنت شیخ مفید را در میان فرقه‌های دیگر آورده باشد. و نیز احتمال دارد این نام بعداً توسط نساخ افزوده شده باشد؛ چه آنکه طبعاً منازعات شیخ مفید با معتزله، موجب شهرت او در بین طرفداران این فرقه و احتمالا خصومت شدید با او و یا تبادر نادرست ذهن کاتبان از نامی مشابه با شیخ مفید می‌شده است. احتمال تصحیف مؤیدهایی در متن دارد. و آن غرابت اصل این عناوین (فارغ از ناشناختگی مصداقشان) است: أبي يتيم، (؟)‏ الرلباى، (؟) الميمديّ و أبي الديس هم رایج نیست؛ مگر به ندرت مثلاً در تاریح دمشق نمونه‌ای از آن را می‌بینیم. و یا کنیه أبو خزيمة که بسیار قدیمی است، آیا در قرن4 و 5 هنوز استفاده می‌شده؟
محقق کتاب تثبیت نیز در پاورقی تذکر داده که در حاشیه نسخه اصلی این توضیحات اضافه شده است: «ذكر كبار أئمة الشيعة في زمان صاحب الكتاب» پر واضح است که این افراد ابداً در میان امامیه شناخته شده نیستند، چه برسد به آنکه «كبار أئمة الشيعة» باشند!

در آخر گفتنی است که گرچه شیخ مفید در آثارش مکررا از مصیبت هجوم به بیت حضرت زهرا س (الأمالي للمفيد، ص49-50؛ الجمل، ص117) و روز حزن بودن روز شهادت حضرت س گفته (مسار الشيعة، ص54؛ نیز نک‍: المزار، ص179؛ المقنعة، 459)، اما عبارت شیخ در کتاب ارشاد درباره محسن شهید و اعتقاد شیعه درباره وی با مطلب تثبیت دلائل‌النبوه -اگر بر فرض در آن نام شیخ مفید باشد- تناسب کمتری دارد:
وفي الشِّيعةِ من يَذكرُ أنّ فاطمةَ صلواتُ الله عليها أسقطَتْ بعدَ النّبي صلی الله عليه و آله ولداً ذكَراً كانَ سَمّاه رسولُ اللّهِ صلی الله عليه و آله وهوحملُ مُحَسِّنَاً فعلى قولِ هذهِ الطّائفةِ أولادُ أَميرِ المؤمنينَ عليه السلام ثمانيةٌ وعشرونَ، واللّهُ أعلمُ. (الإرشاد، ج‏1، ص355)

به هر حال، مطالب این بخش از کتاب ربطی به دهه مشهور به محسنیه ندارد، و دال بر ذکر مصیبت در ایامی خاص نیست.
▶️ @gholow2
💠 پاسداران حریم تشیع (12)

دفاع برخی از متأخرین از سران غلات
#خصیبی

در میان متأخرین موارد متعددی دیده می شود که به خاطر نا آشنایی بزرگان با فرق مختلف مانند غالیان، و گرایش ایشان به تصحیح هر چه بیشتر آثار قدما، نا خود آگاه سر از دفاع از سران غلات در آورده اند!
دفاع سید محسن امین از خصیبی، سرشناس ترین قطب نصیریه از شواهد این گفتار است:

أعيان‏الشيعة، ج‏5، ص: 490
«الحسين بن حمدان بن خصيب ... و في التعليقة كونه شيخ إجازة يشير إلى الوثاقة و لعل ما في الخلاصة من ابن الغضائري و فيه ما فيه .
أقول لا يبعد أن يكون أصل ذمه من ابن الغضائري الذي لم يسلم منه أحد فلذلك لم يعتن العلماء بذمومه و تبعه النجاشي فوصفه بفساد المذهب و التخليط و تبعه صاحب الخلاصة و القدماء كانوا يقدحون بفساد المذهب و التخليط لأشياء كانوا يرونها غلوا و هي ليست كذلك و لذلك لم يقدح فيه الشيخ بل اقتصر على رواية التلعكبري عنه و استجازته منه و في الرياض فاضل عالم محدث من القدماء.
و في لسان الميزان: الحسين بن حمدان بن الخصيب الخصيبي أحد المصنفين في فقه الامامية ذكره الطوسي و النجاشي و غيرهما و له من التأليف: أسماء النبي. و أسماء الأئمة. و الاخوان و المائدة و روى عنه أبو العباس بن عقدة و أثنى عليه و قيل أنه كان يؤم سيف الدولة و له أشعار في مدح أهل البيت و ذكر ابن النجاشي أنه خلط و صنف في مذهب النصيرية و احتج لهم قال و كان يقول بالتناسخ و الحلول.
و من الغرائب في هذا الكلام قوله و صنف في مذهب النصيرية و احتج لهم فان ظاهره نسبة ذلك إلى قول النجاشي و هو كذب عليه صريح لما سمعت من كلامه الذي ليس لذلك فيه عين و لا اثر و ليس ذلك كلاما مستأنفا لقوله بعده قال و كان يقول بالتناسخ و الحلول مع أنه كذب في نفسه سواء أ نسب إلى النجاشي أم لا و ما كان سيف الدولة ليأتم به و هو يقول بذلك و لا غرابة في افتراء هؤلاء النسب الباطلة إلى العلماء فقد قال صاحب الشذرات أنه شهد بدمشق على الشيخ محمد بن مكي العاملي (و هو من أعاظم العلماء العاملين) بانحلال العقيدة و اعتقاد مذهب النصيرية.»

🌱 در نقد این نظر باید گفت:
اولاً متن گفتار منسوب به ابن عقده نزد ما نیست. بنابراین بر فرض صحت انتساب کلام به او باز با اشتراک نام خصیبی با دیگرانی همچون حسین بن حمدان تغلبی قرینه روشنی نداریم چه کسی مدنظر ابن عقده بوده است. و از سویی صرف ثناء و تعریف نامعلوم، وثاقت حسین بن حمدان نزد ابن عقده را ثابت نمی کند؛ چه آنکه عیاشی نیز اسحاق بن محمد بصری را با تعبیر عجیب «أحفظ من لقیته» وصف نموده، اما در همان جا بر وی طعن زده و او را غالی دانسته است. روشن است که خصیبی در جایگاه سرشناس ترین نظریه پرداز مهم ترین فرقه برجای مانده از غلات، فرهیختگی خاصی از خود نشان داده که توانسته این ریاست را تصدی کند. هرچند که کذاب است و هزاران انحراف دارد.
اما صرف شیخ اجازه بودن خصیبی نیز چیزی ثابت نمی کند. بله اگر مشایخ ثقات با وجود طرق متعدد بعضی از آثار، طریق شیخی خاص را در موارد متعدد برگزینند، احتمال وثاقت قابل توجه می شود، اما در بدو امر هر غالی و ناصبی ممکن است شیخ اجازه باشد. بلکه ما قرینه ای هم نداریم که تلعکبری در زمان حضور نزد خصیبی از انحرافات بیشمار او آگاه بوده یا خیر. چه آنکه می دانیم خصیبی مکتبی حدیثی جدا از مکاتب امامیه داشته است، و تلعکبری که برخی از طرق وصایت ائمه ع را از او گرفته، معلوم نیست تا چه حد با انحرافات خصیبی در غیر این اخبار آشنا بوده است.
اما دیگر اطلاعاتی که عسقلانی از نجاشی نقل کرده است، اگرچه در نسخه فعلی رجال نیست. اما قطعاً دلیلی هم نداریم که او بر نجاشی دروغ بسته باشد. زیرا با وجود قرائن برجامانده بسیار، می دانیم این انحرافات نسبت به خصیبی صدق می کند. و چندان معقول نیست، شخصیتی سرشناس همچون عسقلانی مطالبی واقعی را به دروغ بر رجالی مشهوری چون نجاشی نسبت دهد. بنا بر این، احتمال قوی تر آن است که یا این اضافات در تکمله های خود شیخ نجاشی نسبت به نسخه موجود آمده باشد، و یا آنکه نسخه فعلی ما ناقص باشد. (که البته این نیز خالی از قرینه نیست.) و یا در احتمالی دیگر آن اضافات توسط برخی از ناسخین کتاب افزوده شده باشد.

👌به هر حال روشن شد که از میان اقوال علمای سلف، تضعیف شیخ نجاشی و ابن غضائری معارضی ندارد. ذکر نکات فوق از این رو بود که در حد ابتدایی ترین قرائن موجود نزد متأخرین هم توثیق خصیبی وجه مقبولی ندارد.
اما بنا بر تحقیقات جدید رجالی و فرقه شناسی، ابداً بر محقق پوشیده نیست، که خصیبی نه تنها عقائد فاسد غالیانه بسیار داشته است، بلکه از مهم ترین ارکان غلو در دوران غیبت بوده است، و آراء فاسد او در انحراف هر چه بیشتر خطابیان تأثیر به سزایی داشته است. هم چنین قرائن بسیار خوبی در تأیید نظر ابن غضائری در مورد کذاب بودن او در دست است.
@gholow2
#خصیبی و توثیق بی‌پشتوانه او

... به راستی توثیق‌گرایی شدید در دوران اخیر گاه آرای رجالی را به مرز آشفتگی عجیبی رسانده است!
به عنوان نمونه احمد بن صالح‌ بحرانی، در الرسائل الأحمدية، ج‌1، ص359 برای تبرئه حسین بن حمدان خصیبی از تضعیف و طعن بزرگان رجالی متقدم، ضمن اذعان به تضعیف نجاشی و ابن غضائری و شیخ طوسی نسبت به او، اولا نقل بعضی از متأخرین از او را به منزله مدح در نظر گرفته، و سپس بی هیچ دلیلی قائل به آن شده است که حسین بن حمدان مطعون کسی غیر از صاحب الهداية الکبری بوده است:
«و مقتضى الجمع بين كلام القادحين و المادحين هو تعدّد الشخصين»!

🌱اولا صرف نقل ثقه از شخصی بنا بر قرائن بی‌شمار دلالت بر وثاقت ندارد، ثانیاً به فرض هم که دلالت داشت، به چه دلیل باید اختلاف آراء در یک مسأله را منکر شد؟!
جالب آنکه برای این اشتراک اسم به وصف جنبلایی در بعضی تضعیفات استناد کرده، و گمان برده خصیبی صاحب الهدایة جنبلایی نیست!

ایشان هم‌چنین به توثیق دو تن از معاصرینش استناد جسته. حال آنکه خود آن دو عالم ضمن اذعان به تضعیف قدما تصریح کرده‌اند، وثاقت را از کتاب الهداية خصیبی دریافته‌اند.
🌱حال می گوییم به فرض که مانند نجاشی و ابن غضائری به آثار پر از تخلیط خصیبی دسترسی نداشته‌اید، اما چرا همین الهدایة که در آن بابیت سران غلات و تناسخ به روشنی آمده، غفلت ورزیده اید؟!

عجیب‌تر آن‌که مؤلف از همين اندك نقل‌ها از خصيبي، والا مقامی او را نتیجه گرفته است، و به نقل تاریخ وفات امام عسکری ع از او در میان نقل از بزرگان در اقبال سید بن طاوس استناد جسته است:
«كفاه في علوّ مقامه عدّه أيضاً إيّاه في جملة الكليني، و المفيد»
🌱 حال آن‌که در مسائل تاریخی فراوان نقل شیعی و ناصب و زیدی و دیگر فرق درکنار هم آورده می شود. و گذشته از آن دلیلی هم نداریم که سید بن طاوس در حد قدما به جزئيات عقاید خصیبی آگاهی داشته باشد.

👌اما از همه غریب‌تر اینکه ایشان به عنوان مؤید اشتراک اسم، نقل کرده که در پشت فلان نسخه الهدایة، شخصی مجهول نوشته که در خواب دیده که کسی به او گفته حسین بن حمدان ضعیف شخصی غیر از صاحب الهدایة است! و صاحب الهداية از علمای جلیل امامیه است!

توضیحات تکمیلی صوتی
@gholow2
#خصیبی
در آثار سری حسین بن حمدان خصیبی مانند الرسالة الرستباشیة و الفرق بین الرسول و المرسل تمامی عقاید کلیدی غلات را به صورت گسترده می‌یابیم، اما جالب آ‌ن‌که خصیبی در اثر عمومی خود یعنی الهداية الکبری نیز فراوان به عقاید غالیانه‌اش اشاره کرده است، اما به صورتی رمزی که تنها با اشراف بر آثار سری او می‌توان این موارد را دریافت. پیشتر هم به برخی از این عقاید اشاره کردیم. (t.me/gholow2/207)

ان شاء الله در تحقیق های مفصل تر به تبیین این موارد در اندیشه خصیبی می پردازیم. و پیش تر نیز به مواردی از آن ها در نظر او اشاره نمودیم؛ مانند:
t.me/gholow2/197
t.me/gholow2/10
t.me/gholow2/11

اما سوال مهم آن که چه عواملی خصیبی را در میان نصیریه (مطرح طریق ترین فرقه برجامانده غلات)، به عنوان رهبری بی نظیر در آورد؟ تا آن جا که برخی از بزرگان نصیریه مانند محمد بن شعبه، زمینی بودن او را انکار کرده و او را از سنخ کروبیین خوانده اند؟! بلکه چرا حتی در برخی از آثار متاخر آنان سخن از الوهیت خصیبی آمده است؟!