💠 پاسداران حریم تشیع (8)
🔺 اتهام ابن غضائري به تقصیر در تحمل معارف و تسرع در جرح
اگر چه برخی از متأخرین بر رمی به تقصیر این عالم اصرار شدیدی کرده اند، اما در عین حال عموم طعن ها بر او به بهانه تضعیف اصحاب توسط او چندان دلیل موجهی ندارد؛ و با فحص و بررسی دقیق آراء معلوم می شود که شواهد ارائه شده در این زمینه دلالت کافی ندارد. ما ادله مدعایمان را در نگاشته ای مجزا به تفصیل بررسی نموده، و ثابت کرده ایم این عالم و رجالیان بزرگ معاصر ایشان در رمی روات به غلو عموماً قرائن جریان شناسانه و قریب به حس را مد نظر داشته اند و تضعیفات ایشان جهاتی غیر از برداشت های برخی از متاخرین داشته است.
اما مختصری در مورد رویکرد مرحوم ابن غضائری:
1- اولا در مورد بسیاری افراد تضعیف شده توسط او، قرائني از روايات، تضعيف رجاليان ديگر و یا ارتباط راوی با متهمین و... وجود دارد. و یا استناد به قرائن روشن مانند خطابی بودن (جماعة بن سعد و یا جحدر بن مغیره و...). و یا نقل اعتراف راوی به کذب و وضع (مانند مفضل بن صالح) و یا نقل جعل و کذب روای از علمای مصاحب او (مانند نقل جعل اسحاق بن محمد از زبان عیاشی) و یا در مواردی مانند ابن مهران که به اتفاق غالی است، به کتاب مذمومین و ممدوحین او استناد کرده که امروزه بعضی از نقل های در دسترس آن حاکی از انحراف او است. و یا نقل قول به تناسخ که غلات بسیار صریح و گاه حتی بد تر از ادیان دیگر معتقد به آن بوده اند. (ترجمه احمد بن محمد سیاری)، و یا تألیف در اباحه (مانند محمد بن جمهور) و جالب آنکه این قرینه در موارد متعددی در رمی به غلو و یا توقف در آن، مورد توجه قدما بوده است. (مانند ترجمه محمد بن اورمه در همین کتاب و یا در رجال الكشي، ص: 530 قَالَ مُحَمَّدَ بْنَ مَسْعُودٍ... أَمَّا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَرْوَانَ: فَإِنَّ الْقَوْمَ يَعْنِي الْغُلَاةَ يُمْتَحَنُ فِي أَوْقَاتِ الصَّلَوَاتِ، وَ لَمْ أَحْضُرْهُ فِي وَقْتِ صَلَاةٍ وَ لَمْ أَسْمَعْ فِيهِ إِلَّا خَيْر).
او در غیر این موارد هم مثلاً گاه به رابطه منابع غلات با روایات راوی اشاره کرده (مثلا در مورد عبد الکریم بن عمرو) که با تحقیق و پژوهش صحت قول او روشن می شود.
و یا در الرجال، ص: 47 آمده: جعفر بن محمّد بن مفضّل، كوفيّ. يروي عنه الغلاة خاصّة. و ما رأيت له- قطّ- رواية صحيحة. و هو متّهم في كلّ أحواله .
که با تحقیقات بسیار روشن شد که این سخن از یک فرقه شناس متخصص محتاط است. زیرا اگر چه مرویات جعفر سراسر کفر و الحاد است، اما به واسطه اینکه نقل ها صرفا از غلات است، صریحا در مورد او قضاوت نمی کند. و یا به ترجمه حسن بن مسکان مراجعه کنید.
و نکته قابل توجه اینکه عموم این موارد بر اساس قرائن جریان شناسی و بسیار قریب به حس است. و ابدا قرینه ای بر این مدعای سست نداریم که این علما راوی را به خاطر قلت تحمل شان نسبت به فضائل اهل بیت ع و یا بحث سهو و... تضعیف کرده باشند.
و یا هم چنین تضعیف کتبی مانند تفسیر منسوب به امام عسکری، امروزه قرائن بسیاری بر آن یافت شده و...
و در اقوال او در مورد غلو مطلب ناروایی دیده نمی شود.
@gholow2
🔺 اتهام ابن غضائري به تقصیر در تحمل معارف و تسرع در جرح
اگر چه برخی از متأخرین بر رمی به تقصیر این عالم اصرار شدیدی کرده اند، اما در عین حال عموم طعن ها بر او به بهانه تضعیف اصحاب توسط او چندان دلیل موجهی ندارد؛ و با فحص و بررسی دقیق آراء معلوم می شود که شواهد ارائه شده در این زمینه دلالت کافی ندارد. ما ادله مدعایمان را در نگاشته ای مجزا به تفصیل بررسی نموده، و ثابت کرده ایم این عالم و رجالیان بزرگ معاصر ایشان در رمی روات به غلو عموماً قرائن جریان شناسانه و قریب به حس را مد نظر داشته اند و تضعیفات ایشان جهاتی غیر از برداشت های برخی از متاخرین داشته است.
اما مختصری در مورد رویکرد مرحوم ابن غضائری:
1- اولا در مورد بسیاری افراد تضعیف شده توسط او، قرائني از روايات، تضعيف رجاليان ديگر و یا ارتباط راوی با متهمین و... وجود دارد. و یا استناد به قرائن روشن مانند خطابی بودن (جماعة بن سعد و یا جحدر بن مغیره و...). و یا نقل اعتراف راوی به کذب و وضع (مانند مفضل بن صالح) و یا نقل جعل و کذب روای از علمای مصاحب او (مانند نقل جعل اسحاق بن محمد از زبان عیاشی) و یا در مواردی مانند ابن مهران که به اتفاق غالی است، به کتاب مذمومین و ممدوحین او استناد کرده که امروزه بعضی از نقل های در دسترس آن حاکی از انحراف او است. و یا نقل قول به تناسخ که غلات بسیار صریح و گاه حتی بد تر از ادیان دیگر معتقد به آن بوده اند. (ترجمه احمد بن محمد سیاری)، و یا تألیف در اباحه (مانند محمد بن جمهور) و جالب آنکه این قرینه در موارد متعددی در رمی به غلو و یا توقف در آن، مورد توجه قدما بوده است. (مانند ترجمه محمد بن اورمه در همین کتاب و یا در رجال الكشي، ص: 530 قَالَ مُحَمَّدَ بْنَ مَسْعُودٍ... أَمَّا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَرْوَانَ: فَإِنَّ الْقَوْمَ يَعْنِي الْغُلَاةَ يُمْتَحَنُ فِي أَوْقَاتِ الصَّلَوَاتِ، وَ لَمْ أَحْضُرْهُ فِي وَقْتِ صَلَاةٍ وَ لَمْ أَسْمَعْ فِيهِ إِلَّا خَيْر).
او در غیر این موارد هم مثلاً گاه به رابطه منابع غلات با روایات راوی اشاره کرده (مثلا در مورد عبد الکریم بن عمرو) که با تحقیق و پژوهش صحت قول او روشن می شود.
و یا در الرجال، ص: 47 آمده: جعفر بن محمّد بن مفضّل، كوفيّ. يروي عنه الغلاة خاصّة. و ما رأيت له- قطّ- رواية صحيحة. و هو متّهم في كلّ أحواله .
که با تحقیقات بسیار روشن شد که این سخن از یک فرقه شناس متخصص محتاط است. زیرا اگر چه مرویات جعفر سراسر کفر و الحاد است، اما به واسطه اینکه نقل ها صرفا از غلات است، صریحا در مورد او قضاوت نمی کند. و یا به ترجمه حسن بن مسکان مراجعه کنید.
و نکته قابل توجه اینکه عموم این موارد بر اساس قرائن جریان شناسی و بسیار قریب به حس است. و ابدا قرینه ای بر این مدعای سست نداریم که این علما راوی را به خاطر قلت تحمل شان نسبت به فضائل اهل بیت ع و یا بحث سهو و... تضعیف کرده باشند.
و یا هم چنین تضعیف کتبی مانند تفسیر منسوب به امام عسکری، امروزه قرائن بسیاری بر آن یافت شده و...
و در اقوال او در مورد غلو مطلب ناروایی دیده نمی شود.
@gholow2
2- اکثر تضعیف شدگان توسط ابن غضائری نزد امامیه مهجور بوده اند، و یا احادیث بسیار کمی دارند. این خود قرینه ای بر این است که عنوان کتاب الضعفا، عنوانی صحیح برای این نسخه است. و ایشان در مقام بحث عمومی درخصوص اصحاب امامیه نبوده است.
3- در مورد کدام یک از تضعیف شدگان توسط او دلیل قطعی بر وثاقت داریم؟ ما بعد از تحقیق مفصل در کتاب او تنها دو مورد را یافتیم که او نسبت به رجال توثیق شده دیگر علما، صریحاً و متفرداً (در حد نقل های موجود) کسی را تضعیف کرده باشد. و آن در مورد ابراهیم بن عمر صنعانی و محمد بن اسماعیل برمکی است که نجاشی صریحاً توثیق کرده و یا از شیوخ شیعه خوانده است. و البته اختلاف در دو تضعیف صریح مطلب عجیبی نیست؛ زیرا نجاشی و قمیین هم کسانی را تضعیف کرده اند که ابن غضائری توثیق نموده است.
4- بسیاری از تضعیفات ابن غضائری، تضعیف خود روات نیست، بلکه در مواردی ذکر نقاط ضعفی در مورد راویان از او، یا مشایخ راوی، و یا بخشی از مرویات راوی است. و این قابل توجه است که در کلمات او، وجوه تضعیف به خوبی ذکر می شود.
5- او در موارد مختلفی از تضعیفات، حساب روایات مختلف راوی و اسناد گوناگون را از یکدیگر جدا می کند، و طعنی بر روایات مشهور راوی ندارد. مثلاً به ترجمه ابن ابی طاهر و یا احمد بن هلال (در نقل نوادر و مشیخه) و یا زیاد بن المنذر و سهل دیباجی (نقل اشعثیات) مراجعه کنید. و در این زمینه دقت ابن غضائری در ترجمه ابو الخطاب بسیار جالب است.
ابن غضائری در بسیاری از تضعیف ها به موارد روایات صحیح از آنان اشاره کرده است:
الرجال (لابن الغضائري)، ص: 54/ [41]- 14- الحسن بن محمّد بن يحيى بن الحسن، أبو محمّد، العلويّ، الحسينيّ، المعروف بابن أبي طاهر. كان كذّابا، يضع الحديث مجاهرة . و يدّعي رجالا غرباء لا يعرفون، و يعتمد مجاهيل لا يذكرون. و ما تطيب الأنفس من روايته إلّا في ما رواه من كتب جدّه التي رواها عنه غيره، و عن عليّ بن أحمد بن عليّ العقيقيّ، من كتبه المصنّفة المشهورة
الرجال (لابن الغضائري)، ص: 52/ [36]- 9- الحسن بن أسد، الطفاويّ، البصريّ، أبو محمّد . يروي عن الضعفاء، و يروون عنه. و هو فاسد المذهب. و لا أعرف له شيئا أصلح فيه إلّا روايته كتاب عليّ بن إسماعيل بن شعيب بن ميثم، و قد رواه عنه غيره .
الرجال (لابن الغضائري)، ص: 112/ [166]- 7- أحمد بن هلال، العبرتائيّ، أبو جعفر. أرى التوقّف في حديثه، إلّا في ما يرويه عن الحسن بن محبوب من كتاب «المشيخة»، و محمّد بن أبي عمير من «نوادره» و قد سمع هذين الكتابين جلّة أصحاب الحديث و اعتمدوه فيهما .
الرجال (لابن الغضائري)، ص: 67 / [66]- 12- سهل بن أحمد بن عبد اللّه [بن أحمد] بن سهل، الديباجيّ، أبو محمّد. كان ضعيفا، يضع الأحاديث. و يروي عن المجاهيل. و لا بأس بما رواه من «الأشعثيّات» و بما يجري مجراها، ممّا رواه غيره .
و مانند روایت علامه از او در مورد ابو الجارود:
رجال العلامة الحلي، ص: 223/ 1 زياد بن المنذر أبو الجارود الهمداني ... زيدي المذهب و إليه تنسب الجارودية من الزيدية كان من أصحاب أبي جعفر عليه السلام روى عن الصادق عليه السلام و تغير لما خرج زيد (رض) و روى عن زيد و قال: ابن الغضائري حديثه في حديث أصحابنا أكثر منه في الزيدية و أصحابنا يكرهون ما رواه محمد بن سنان عنه و يعتمدون ما رواه محمد بن بكر الأرجني.
@gholow2
3- در مورد کدام یک از تضعیف شدگان توسط او دلیل قطعی بر وثاقت داریم؟ ما بعد از تحقیق مفصل در کتاب او تنها دو مورد را یافتیم که او نسبت به رجال توثیق شده دیگر علما، صریحاً و متفرداً (در حد نقل های موجود) کسی را تضعیف کرده باشد. و آن در مورد ابراهیم بن عمر صنعانی و محمد بن اسماعیل برمکی است که نجاشی صریحاً توثیق کرده و یا از شیوخ شیعه خوانده است. و البته اختلاف در دو تضعیف صریح مطلب عجیبی نیست؛ زیرا نجاشی و قمیین هم کسانی را تضعیف کرده اند که ابن غضائری توثیق نموده است.
4- بسیاری از تضعیفات ابن غضائری، تضعیف خود روات نیست، بلکه در مواردی ذکر نقاط ضعفی در مورد راویان از او، یا مشایخ راوی، و یا بخشی از مرویات راوی است. و این قابل توجه است که در کلمات او، وجوه تضعیف به خوبی ذکر می شود.
5- او در موارد مختلفی از تضعیفات، حساب روایات مختلف راوی و اسناد گوناگون را از یکدیگر جدا می کند، و طعنی بر روایات مشهور راوی ندارد. مثلاً به ترجمه ابن ابی طاهر و یا احمد بن هلال (در نقل نوادر و مشیخه) و یا زیاد بن المنذر و سهل دیباجی (نقل اشعثیات) مراجعه کنید. و در این زمینه دقت ابن غضائری در ترجمه ابو الخطاب بسیار جالب است.
ابن غضائری در بسیاری از تضعیف ها به موارد روایات صحیح از آنان اشاره کرده است:
الرجال (لابن الغضائري)، ص: 54/ [41]- 14- الحسن بن محمّد بن يحيى بن الحسن، أبو محمّد، العلويّ، الحسينيّ، المعروف بابن أبي طاهر. كان كذّابا، يضع الحديث مجاهرة . و يدّعي رجالا غرباء لا يعرفون، و يعتمد مجاهيل لا يذكرون. و ما تطيب الأنفس من روايته إلّا في ما رواه من كتب جدّه التي رواها عنه غيره، و عن عليّ بن أحمد بن عليّ العقيقيّ، من كتبه المصنّفة المشهورة
الرجال (لابن الغضائري)، ص: 52/ [36]- 9- الحسن بن أسد، الطفاويّ، البصريّ، أبو محمّد . يروي عن الضعفاء، و يروون عنه. و هو فاسد المذهب. و لا أعرف له شيئا أصلح فيه إلّا روايته كتاب عليّ بن إسماعيل بن شعيب بن ميثم، و قد رواه عنه غيره .
الرجال (لابن الغضائري)، ص: 112/ [166]- 7- أحمد بن هلال، العبرتائيّ، أبو جعفر. أرى التوقّف في حديثه، إلّا في ما يرويه عن الحسن بن محبوب من كتاب «المشيخة»، و محمّد بن أبي عمير من «نوادره» و قد سمع هذين الكتابين جلّة أصحاب الحديث و اعتمدوه فيهما .
الرجال (لابن الغضائري)، ص: 67 / [66]- 12- سهل بن أحمد بن عبد اللّه [بن أحمد] بن سهل، الديباجيّ، أبو محمّد. كان ضعيفا، يضع الأحاديث. و يروي عن المجاهيل. و لا بأس بما رواه من «الأشعثيّات» و بما يجري مجراها، ممّا رواه غيره .
و مانند روایت علامه از او در مورد ابو الجارود:
رجال العلامة الحلي، ص: 223/ 1 زياد بن المنذر أبو الجارود الهمداني ... زيدي المذهب و إليه تنسب الجارودية من الزيدية كان من أصحاب أبي جعفر عليه السلام روى عن الصادق عليه السلام و تغير لما خرج زيد (رض) و روى عن زيد و قال: ابن الغضائري حديثه في حديث أصحابنا أكثر منه في الزيدية و أصحابنا يكرهون ما رواه محمد بن سنان عنه و يعتمدون ما رواه محمد بن بكر الأرجني.
@gholow2
6- او گاه در ضمن تضعیف بعضی آثار، بعضی از شبهات در مورد مؤلف را نیز دفع و یا به جواب های احتمالی اشاره می کند. (مانند ترجمه سلیم بن قیس و نیز القاسم بن الحسن و ابو عبد الله الصفوانی و نیز احمد برقی)
7- برخی از قضاوت های ابن غضائری گرچه تنها از او نقل شده، اما قرائن روایی بسیار زیادی دارد؛ مانند:
الرجال (لابن الغضائري)، ص: 88/ [119]- 4- محمّد بن أبي زينب، أبو الخطّاب، الأجدع ، الزرّاد ، مولى بني أسد، لعنه اللّه. أمره شهير . و أرى ترك ما يقول أصحابنا: «حدّثنا أبو الخطّاب في حال استقامته» .
بر خلاف قول مرحوم شیخ طوسی در عده در اخذ به مرویات ابو الخطاب در زمان استقامتش، ما در تحقیقی حدود 12 قرینه از روایات در تایید قول ابن غضائری یافتم، که اشکالات مهمی از جمله حماقت، تحریف و کذب صریح را به حال استقامت ظاهری ابو الخطاب نسبت می دهد.
8- ابن غضائري شماری از تضعیف شدگان توسط دیگر رجالیان را توثیق کرده. مانند جابر جعفی، أحمد بن الحسين بن سعيد، الحسين بن آذويه، زيد الزراد و زيد النرسي و محمد بن أورمة، و گوید که کتب این سه تن را دیده و احادیثشان را تصحیح نموده و نیز الحسين بن القاسم بن محمّد بن أيّوب بن شمّون و عمر بن أبي المقدام و یا کسانی را که از دیگران توثیقی در مورد آنان نرسیده، مانند سالم بن عبدالرحمن. و یا بر توثیق عليّ بن حسّان الواسطي که نجاشی در موردش لا بأس گفته بسیار تاکید کرده است. و طعن بر لیث مرادی را نیز دفع کرده است. و هم چنین روایاتی نقل کرده که در رفع اتهام از محدثینی هم چون برقی مؤثر است. و یا خطابی خواندن یونس بن بهمن می تواند کلید حل تعارضات اخبار در مورد یونس بن عبد الرحمن باشد.
و در غیر کتاب ضعفا روات بسیاری را توثیق نموده است: محمّد بن قيس، محمّد بن الحسن بن الوليد، أبو جعفر. محمّد بن محمّد بن رباط. هشام بن سالم، الجواليقي، الحسين بن محمّد بن عليّ الأزديّ، أبو عبد اللّه و القاسم بن محمّد بن شمّون.
9- گاه خبری در تضعیف کسی آورده و نقد و توقف کرده است. (مانند نقل ابن جبله از دریح محاربی و یا ترجمه ربیع بن سلیمان و نیز عبد اللّه بن إبراهيم غفاری و عبد الله بن ایوب القمی)
حتی در موارد مختلفی می گوید: «أمره مظلم» یا «أمره ملتبس» یا «لا يعرف» «لا نعرفه» «لا يعرف الا من جهته...» و یا با وجود قرائن متنی بر ضعف می گوید: «و ما عند أصحابنا من هذا الرجل علم» و یا «حديثه يعرف و ينكر، و يجوز أن يخرّج شاهدا.» که دلالت روشنی بر تضعیف ندارد.
عموما قرائن او در تضعیف قابل توجه است، و نهایت آنکه در مواردی که قرائن علم آور نباشد، توقف می کنیم. حتی از بررسی نقل های نجاشی از او و نقل های نسخه رجال می توان فهمید که او بر نسخ و قرائن زیادی دست یافته که در اختیار مرحوم نجاشی هم نبوده و یا اینکه توسط نجاشی بررسی نشده است.
10- نسخه باقی مانده از او مربوط به برگزیده سید احمد بن طاووس از کتاب الضعفای اوست. و شاید اگر کتاب الثقات او در دست می بود، ذهنیت ها نسبت به او به عوض می شد. بلکه چه بسا بسیاری از طاعنین بر او از او تجلیل می کردند!
11- هم چنین جماعتی از رجالیان قدیم و نیز از متأخرین بعضی از علما مانند صاحب قاموس الرجال به آن ملتزم شده و قائل شده اند که این کتاب کاملاً مورد اعتماد است و تا قبل از زمان مجلسی اول این کتاب مورد قبول بود و از زمان ایشان شهرت پیدا شد که این کتاب اعتبار ندارد و بهترین شاهد و دلیل بر اعتبار این کتاب اعتماد نجاشی به آن در 23 مورد از رجالش است که خودش أضبط اهل رجال بوده است. و بعد از ایشان مرحوم علامه حلی. مدافعین این نظر اساساً معتقد اند، ابن غضائری در مسئله تضعیف با دقت و وسواس عمل کرده و این گونه نبوده که بدون دلیل کسی را جرح کند.
12- اما برخی گفته اند: توثیقات و تضعیفات ابن غضائری معتبر نیست؛ چون هر دو مستند به حدس و اجتهاد است.
در پاسخ می گوییم بسیاری از جرح و تعدیل های دیگر علما هم بر اساس اجتهاد ایشان است. اما باید دقت شود که مطلب آن چنان نیست که برخی از نو اخباریان گویند که رجال به کلی بر پایه حدسیات است. بلکه قطعیات و ضروریات در آن بسیار است. و نه چنان است که برخی از علما گفته اند که اصل در جرح و تعدیل ها همواره بر حسی بودن است.
نظر صحیح آن است که اصل در همه موارد بر تحقیق و فحص از جمیع قرائن و توقف در موارد شبهه است. بنا بر این، حال رجال ابن غضائری نیز همین است، در هر مورد مستندات او در حد امکان سنجیده شود و بر مجموع قرائن عرضه گردد. و ما معتقدیم با بررسی اگر چه در مورد اندکی از جرح های او ابهامات و یا حتی اشکالاتی وجود داشته باشد، اما از موارد بسیاری روشن است که او عالمی دقیق النظر است که اهل بررسی نسخ و مطالعه کتب اصحاب است و در عین حال با فرق نیز آشنا بوده و بنا بر جرح بی حساب ندارد. بلکه در موارد بسیاری صریحاً ملتزم به نصوص اهل بیت ع در جرح و تعدیل افراد شده است.
@gholow2
7- برخی از قضاوت های ابن غضائری گرچه تنها از او نقل شده، اما قرائن روایی بسیار زیادی دارد؛ مانند:
الرجال (لابن الغضائري)، ص: 88/ [119]- 4- محمّد بن أبي زينب، أبو الخطّاب، الأجدع ، الزرّاد ، مولى بني أسد، لعنه اللّه. أمره شهير . و أرى ترك ما يقول أصحابنا: «حدّثنا أبو الخطّاب في حال استقامته» .
بر خلاف قول مرحوم شیخ طوسی در عده در اخذ به مرویات ابو الخطاب در زمان استقامتش، ما در تحقیقی حدود 12 قرینه از روایات در تایید قول ابن غضائری یافتم، که اشکالات مهمی از جمله حماقت، تحریف و کذب صریح را به حال استقامت ظاهری ابو الخطاب نسبت می دهد.
8- ابن غضائري شماری از تضعیف شدگان توسط دیگر رجالیان را توثیق کرده. مانند جابر جعفی، أحمد بن الحسين بن سعيد، الحسين بن آذويه، زيد الزراد و زيد النرسي و محمد بن أورمة، و گوید که کتب این سه تن را دیده و احادیثشان را تصحیح نموده و نیز الحسين بن القاسم بن محمّد بن أيّوب بن شمّون و عمر بن أبي المقدام و یا کسانی را که از دیگران توثیقی در مورد آنان نرسیده، مانند سالم بن عبدالرحمن. و یا بر توثیق عليّ بن حسّان الواسطي که نجاشی در موردش لا بأس گفته بسیار تاکید کرده است. و طعن بر لیث مرادی را نیز دفع کرده است. و هم چنین روایاتی نقل کرده که در رفع اتهام از محدثینی هم چون برقی مؤثر است. و یا خطابی خواندن یونس بن بهمن می تواند کلید حل تعارضات اخبار در مورد یونس بن عبد الرحمن باشد.
و در غیر کتاب ضعفا روات بسیاری را توثیق نموده است: محمّد بن قيس، محمّد بن الحسن بن الوليد، أبو جعفر. محمّد بن محمّد بن رباط. هشام بن سالم، الجواليقي، الحسين بن محمّد بن عليّ الأزديّ، أبو عبد اللّه و القاسم بن محمّد بن شمّون.
9- گاه خبری در تضعیف کسی آورده و نقد و توقف کرده است. (مانند نقل ابن جبله از دریح محاربی و یا ترجمه ربیع بن سلیمان و نیز عبد اللّه بن إبراهيم غفاری و عبد الله بن ایوب القمی)
حتی در موارد مختلفی می گوید: «أمره مظلم» یا «أمره ملتبس» یا «لا يعرف» «لا نعرفه» «لا يعرف الا من جهته...» و یا با وجود قرائن متنی بر ضعف می گوید: «و ما عند أصحابنا من هذا الرجل علم» و یا «حديثه يعرف و ينكر، و يجوز أن يخرّج شاهدا.» که دلالت روشنی بر تضعیف ندارد.
عموما قرائن او در تضعیف قابل توجه است، و نهایت آنکه در مواردی که قرائن علم آور نباشد، توقف می کنیم. حتی از بررسی نقل های نجاشی از او و نقل های نسخه رجال می توان فهمید که او بر نسخ و قرائن زیادی دست یافته که در اختیار مرحوم نجاشی هم نبوده و یا اینکه توسط نجاشی بررسی نشده است.
10- نسخه باقی مانده از او مربوط به برگزیده سید احمد بن طاووس از کتاب الضعفای اوست. و شاید اگر کتاب الثقات او در دست می بود، ذهنیت ها نسبت به او به عوض می شد. بلکه چه بسا بسیاری از طاعنین بر او از او تجلیل می کردند!
11- هم چنین جماعتی از رجالیان قدیم و نیز از متأخرین بعضی از علما مانند صاحب قاموس الرجال به آن ملتزم شده و قائل شده اند که این کتاب کاملاً مورد اعتماد است و تا قبل از زمان مجلسی اول این کتاب مورد قبول بود و از زمان ایشان شهرت پیدا شد که این کتاب اعتبار ندارد و بهترین شاهد و دلیل بر اعتبار این کتاب اعتماد نجاشی به آن در 23 مورد از رجالش است که خودش أضبط اهل رجال بوده است. و بعد از ایشان مرحوم علامه حلی. مدافعین این نظر اساساً معتقد اند، ابن غضائری در مسئله تضعیف با دقت و وسواس عمل کرده و این گونه نبوده که بدون دلیل کسی را جرح کند.
12- اما برخی گفته اند: توثیقات و تضعیفات ابن غضائری معتبر نیست؛ چون هر دو مستند به حدس و اجتهاد است.
در پاسخ می گوییم بسیاری از جرح و تعدیل های دیگر علما هم بر اساس اجتهاد ایشان است. اما باید دقت شود که مطلب آن چنان نیست که برخی از نو اخباریان گویند که رجال به کلی بر پایه حدسیات است. بلکه قطعیات و ضروریات در آن بسیار است. و نه چنان است که برخی از علما گفته اند که اصل در جرح و تعدیل ها همواره بر حسی بودن است.
نظر صحیح آن است که اصل در همه موارد بر تحقیق و فحص از جمیع قرائن و توقف در موارد شبهه است. بنا بر این، حال رجال ابن غضائری نیز همین است، در هر مورد مستندات او در حد امکان سنجیده شود و بر مجموع قرائن عرضه گردد. و ما معتقدیم با بررسی اگر چه در مورد اندکی از جرح های او ابهامات و یا حتی اشکالاتی وجود داشته باشد، اما از موارد بسیاری روشن است که او عالمی دقیق النظر است که اهل بررسی نسخ و مطالعه کتب اصحاب است و در عین حال با فرق نیز آشنا بوده و بنا بر جرح بی حساب ندارد. بلکه در موارد بسیاری صریحاً ملتزم به نصوص اهل بیت ع در جرح و تعدیل افراد شده است.
@gholow2
در این فایل علاوه بر ارائه مستندات در بحث فوق، در مورد صحت انتساب کتاب به ابن غضائری نیز صحبت کرده ایم.
السلام علیک یا ابا عبد الله الحسين
همراهان گرامی، ان شاءالله راهی عتبات و مشاهد مقدسه هستم، و دعاگوی شما خواهم بود.
پیشاپیش از غیبت احتمالی چند روزه ام پوزش میطلبم.
حلال بفرمایید.
همراهان گرامی، ان شاءالله راهی عتبات و مشاهد مقدسه هستم، و دعاگوی شما خواهم بود.
پیشاپیش از غیبت احتمالی چند روزه ام پوزش میطلبم.
حلال بفرمایید.
🔴ملاصدرا دشمنی با ابلیس و پیروانش را نادانی و پستی می داند!!
«... و من جملة ما ذكرنا في الرداءة و السخافة رأي من يعتقد بأن الله تعالى خلق خلقا و رباه و أنماه و أنشأه و مكنه و قواه و سلطه على عباده متمكنا من بلاده، ثم ناصبه العداوة و البغضاء و خلق له أتباعا و جنودا ... بل الحق كما أشرنا إليه، أن كل أحد من الخلائق و إن كان من الأشقياء و المردودين، مما نالته رحمته تعالى و وصلت إليه رأفته و لطفه، له أيضا توجه غريزي إليه تعالى و دين جبلي و إطاعة فطرية لمبدئه و خالقه، و إن لم يكن مشعورا به له على نحو يدق إدراكه عن أفهام أكثر الناس. و صاحب هذا الرأي إذا فكر في أمر إبليس و جنوده و ما نسب إليهم من مخالفتهم و عداوتهم لله تعالى امتلأ قلبه منهم غيظا و ناصبهم العداوة و البغضاء و يحصل في نفسه ملكة العداوة و يرسخ فيها خلق الغضب و شهوة الانتقام طول الأيام حتى أنه لغاية جهله يكون أكثر شغله و أهم مآربه و أرجح حسناته عنده هو عداوة المخالفين لدينه، و أفضل قرباته خصومته إياهم حتى لو قدر على قتلهم و أمكنه قطع أرزاقهم، فعل ذلك من شدة غيظه، و إذا لم يقدر على ذلك بقي طول عمره مغتاظا مغتما متألمة نفسه معذبا قلبه. ... و كثيرا ما ينظر نظر الحقارة على من ليس كذلك من أهل مذهبه و يعده من ضعفاء الإيمان و المستضعفين و ذلك لأنه ترك العربدة و الخصومة مع المخالفين له في الدين ... و إنما ذكرنا هذا، ليعلم أن بإزاء هذه الآراء و اعتقادات الردية المولمة لنفوس معتقديها المتعذبة لقلوب أصحابها، آراء و اعتقادات هي أغذية روحانية ملذذة للأرواح و النفوس و مبشرة للقلوب، و هي آراء أولياء الله تعالى و اعتقاد الخلص من عباده الصالحين، و مذهب الربانيين، الذين أسلموا لربهم و لم يشركوا معه لا سرا و لا علانية ... صانوا جوارحهم من لأعمال السيئة و ألسنتهم عن الفحشاء و المنكر و ذكر مساوي الناس ... لا يضمرون لأحد من الخلق سوءا و لا معاداة ...»
📚المبدأ و المعاد ، ملاصدرا ، انجمن حكمت و فلسفه ايران ، تهران ، 1354 ش ، ص461 -463
جالب آن که ملاصدرا در جای جای کتبش و از جمله در همین سخنان، کینه خود را نسبت به اهل شریعت آشکار کرده و در عین حال می گوید: نباید با کسی دشمن بود یا بدیش را گفت!! گویا از نظر او فقط دشمنی با ابلیس و پیروانش بد است و بدگویی از اهل شریعت و دشمنان ابلیس و ستیز با آنان نیکو و پسندیده است!!
ملاصدرا با این سخنان گستاخانه در مقابل خداوند ایستاده؛ چرا که فرموده است:
1. إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعيرِ (فاطر : 6)
2. يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً في سَبيلي وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتي تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَيْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبيلِ (الممتحنة : 1)
3. مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ (الفتح : 29)
4. لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ في قُلُوبِهِمُ الْإيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (المجادلة : 22)
5. قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْديكُمْ وَ يُخْزِهِمْ وَ يَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنينَ (التوبة : 14)
6. قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في إِبْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلاَّ قَوْلَ إِبْراهيمَ لِأَبيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصيرُ (الممتحنة : 4)
و ...
@gholow2
«... و من جملة ما ذكرنا في الرداءة و السخافة رأي من يعتقد بأن الله تعالى خلق خلقا و رباه و أنماه و أنشأه و مكنه و قواه و سلطه على عباده متمكنا من بلاده، ثم ناصبه العداوة و البغضاء و خلق له أتباعا و جنودا ... بل الحق كما أشرنا إليه، أن كل أحد من الخلائق و إن كان من الأشقياء و المردودين، مما نالته رحمته تعالى و وصلت إليه رأفته و لطفه، له أيضا توجه غريزي إليه تعالى و دين جبلي و إطاعة فطرية لمبدئه و خالقه، و إن لم يكن مشعورا به له على نحو يدق إدراكه عن أفهام أكثر الناس. و صاحب هذا الرأي إذا فكر في أمر إبليس و جنوده و ما نسب إليهم من مخالفتهم و عداوتهم لله تعالى امتلأ قلبه منهم غيظا و ناصبهم العداوة و البغضاء و يحصل في نفسه ملكة العداوة و يرسخ فيها خلق الغضب و شهوة الانتقام طول الأيام حتى أنه لغاية جهله يكون أكثر شغله و أهم مآربه و أرجح حسناته عنده هو عداوة المخالفين لدينه، و أفضل قرباته خصومته إياهم حتى لو قدر على قتلهم و أمكنه قطع أرزاقهم، فعل ذلك من شدة غيظه، و إذا لم يقدر على ذلك بقي طول عمره مغتاظا مغتما متألمة نفسه معذبا قلبه. ... و كثيرا ما ينظر نظر الحقارة على من ليس كذلك من أهل مذهبه و يعده من ضعفاء الإيمان و المستضعفين و ذلك لأنه ترك العربدة و الخصومة مع المخالفين له في الدين ... و إنما ذكرنا هذا، ليعلم أن بإزاء هذه الآراء و اعتقادات الردية المولمة لنفوس معتقديها المتعذبة لقلوب أصحابها، آراء و اعتقادات هي أغذية روحانية ملذذة للأرواح و النفوس و مبشرة للقلوب، و هي آراء أولياء الله تعالى و اعتقاد الخلص من عباده الصالحين، و مذهب الربانيين، الذين أسلموا لربهم و لم يشركوا معه لا سرا و لا علانية ... صانوا جوارحهم من لأعمال السيئة و ألسنتهم عن الفحشاء و المنكر و ذكر مساوي الناس ... لا يضمرون لأحد من الخلق سوءا و لا معاداة ...»
📚المبدأ و المعاد ، ملاصدرا ، انجمن حكمت و فلسفه ايران ، تهران ، 1354 ش ، ص461 -463
جالب آن که ملاصدرا در جای جای کتبش و از جمله در همین سخنان، کینه خود را نسبت به اهل شریعت آشکار کرده و در عین حال می گوید: نباید با کسی دشمن بود یا بدیش را گفت!! گویا از نظر او فقط دشمنی با ابلیس و پیروانش بد است و بدگویی از اهل شریعت و دشمنان ابلیس و ستیز با آنان نیکو و پسندیده است!!
ملاصدرا با این سخنان گستاخانه در مقابل خداوند ایستاده؛ چرا که فرموده است:
1. إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعيرِ (فاطر : 6)
2. يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً في سَبيلي وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتي تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَيْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبيلِ (الممتحنة : 1)
3. مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ (الفتح : 29)
4. لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ في قُلُوبِهِمُ الْإيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (المجادلة : 22)
5. قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْديكُمْ وَ يُخْزِهِمْ وَ يَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنينَ (التوبة : 14)
6. قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في إِبْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلاَّ قَوْلَ إِبْراهيمَ لِأَبيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصيرُ (الممتحنة : 4)
و ...
@gholow2
🔴تهمت اعتزال به قدماء
گفته شد که در میان متأخرین چنین پنداری پیدا شده است که متقدمین شیعه از تحمل معارف عاجز و نسبت به مقامات ائمه علیهم السلام مقصّر بوده اند و از این رو اهل معرفت را غالی می نامیدند!
با همین فرض است که مجلسی اول نوشته است:
«... معتزله در همه جا منكر قرآنند و تاويلات ركيكه كردهاند حتى آن كه بعضى از قدما شيعه بر مذهب اعتزال بودهاند و انكار مجرّدات كردهاند و نفس ناطقه را مجرّد نمىدانستهاند كه اگر مجرّد باشد شبيه واجب الوجود خواهد بود چنانكه صوفيه مىگويند «كه اگر ممكن موجود باشد شريك حق سبحانه و تعالى خواهند بود در وجود» و اين معنى بسيار عجيب است از فضلا چه نسبت است ممكن را با واجب بالذات، و چه نسبت است وجود و تجردش با وجود و تجرّد واجب الوجود مجرّد من الجميع الوجوه و سخن صوفيه از قبيل مجاز معقول است كه وجود ممكن چون ممكن است مثل ذات او و از غير است پس خود وجود ندارد و بمنزله عدم است مثل ساير استعارات و مجازات ايشان نه آن كه از قبيل سوفسطائيه قايلند به نفى وجود كل موجودات كه همه خيال است بشبهات واهيه بديهى البطلان اگر چه دلايل عقليه تجرد نفس و وجود ساير مجردات نيز تمام نيست و ليكن تجرد و وجود مجردات را نيز نفى نمىتوان كرد ...» (لوامع صاحبقرانى؛ ج8، صص 720 و 721)
عجب آن که ایشان کلام صوفیه را تأویل کرده اما قدماء شیعه را به چوب اعتزال رانده است! اگر قدماء تجرد را از مخلوقات نفی کرده اند، ربطی به مذهب اعتزال یا عجز از ادراک حقائق نداشته است، بلکه بنا بر دلائل عقلی و نصوصی بوده که در اختیار داشته اند. در این باره رجوع کنید به کتاب «معرفة الله بالله» اثر شیخ حسن میلانی که در آن جا برخی دلائل عقلی و نقلی را در ردّ تجرّد مخلوقات گرد آورده اند.
@gholow2
گفته شد که در میان متأخرین چنین پنداری پیدا شده است که متقدمین شیعه از تحمل معارف عاجز و نسبت به مقامات ائمه علیهم السلام مقصّر بوده اند و از این رو اهل معرفت را غالی می نامیدند!
با همین فرض است که مجلسی اول نوشته است:
«... معتزله در همه جا منكر قرآنند و تاويلات ركيكه كردهاند حتى آن كه بعضى از قدما شيعه بر مذهب اعتزال بودهاند و انكار مجرّدات كردهاند و نفس ناطقه را مجرّد نمىدانستهاند كه اگر مجرّد باشد شبيه واجب الوجود خواهد بود چنانكه صوفيه مىگويند «كه اگر ممكن موجود باشد شريك حق سبحانه و تعالى خواهند بود در وجود» و اين معنى بسيار عجيب است از فضلا چه نسبت است ممكن را با واجب بالذات، و چه نسبت است وجود و تجردش با وجود و تجرّد واجب الوجود مجرّد من الجميع الوجوه و سخن صوفيه از قبيل مجاز معقول است كه وجود ممكن چون ممكن است مثل ذات او و از غير است پس خود وجود ندارد و بمنزله عدم است مثل ساير استعارات و مجازات ايشان نه آن كه از قبيل سوفسطائيه قايلند به نفى وجود كل موجودات كه همه خيال است بشبهات واهيه بديهى البطلان اگر چه دلايل عقليه تجرد نفس و وجود ساير مجردات نيز تمام نيست و ليكن تجرد و وجود مجردات را نيز نفى نمىتوان كرد ...» (لوامع صاحبقرانى؛ ج8، صص 720 و 721)
عجب آن که ایشان کلام صوفیه را تأویل کرده اما قدماء شیعه را به چوب اعتزال رانده است! اگر قدماء تجرد را از مخلوقات نفی کرده اند، ربطی به مذهب اعتزال یا عجز از ادراک حقائق نداشته است، بلکه بنا بر دلائل عقلی و نصوصی بوده که در اختیار داشته اند. در این باره رجوع کنید به کتاب «معرفة الله بالله» اثر شیخ حسن میلانی که در آن جا برخی دلائل عقلی و نقلی را در ردّ تجرّد مخلوقات گرد آورده اند.
@gholow2
سلام علیکم
از کاربران گرامی کانال به خاطر به تاخیر افتادن ارائه مطالب در این ایام پوزش می خواهم.
ان شاء الله ادامه مباحث پیشین را پی خواهیم گرفت.
ضمن تشکر از عنایات دوستان، اگر بر موردی از مطالب اشکال دارند، صرفا با ذکر دقیق مورد و نیز مستند اشکال را مطرح فرمایند، و به اشاره کلی اکتفا نفرمایند.
از کاربران گرامی کانال به خاطر به تاخیر افتادن ارائه مطالب در این ایام پوزش می خواهم.
ان شاء الله ادامه مباحث پیشین را پی خواهیم گرفت.
ضمن تشکر از عنایات دوستان، اگر بر موردی از مطالب اشکال دارند، صرفا با ذکر دقیق مورد و نیز مستند اشکال را مطرح فرمایند، و به اشاره کلی اکتفا نفرمایند.
💠 پاسداران حریم تشیع
سلسله مباحث دفاع از فقهای متقدم امامیه و پاسخ به شبهه تقصیر آنان در معارف، ان شاء الله در کانال غلات و صوفیه.
با ما همراه باشید...👇
@gholow2
https://telegram.me/joinchat/BOTR3kClqv4FW6wIeS2l5A
سلسله مباحث دفاع از فقهای متقدم امامیه و پاسخ به شبهه تقصیر آنان در معارف، ان شاء الله در کانال غلات و صوفیه.
با ما همراه باشید...👇
@gholow2
https://telegram.me/joinchat/BOTR3kClqv4FW6wIeS2l5A
🔺اشاره به تضعيفات بعضي از متأخرین نسبت به کتاب غضائري:
قال المير الداماد: «ثمّ إنّ أحمد بن الحسين بن الغضائري صاحب كتاب الرجال هذا ... في الأكثر مسارع إلى التضعيف بأدنى سبب». (الرواشح السماويّة: 113)
و عن المجلسيّ الأوّل: «و أنت خبير بأنّ ابن الغضائري لم يكن له معرفة بفحول أصحابنا و بجرحهم». (تنقيح المقال، ج32، ص: 418)
و قال المجلسي الثاني: «الاعتماد على هذا الكتاب (اي كتاب ابن الغضائري) يوجب ردّ أكثر أخبار الكتب المشهورة». (بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج1، ص: 41)
و قال الوحيد البهبهاني: «قلّ أن يسلم أحد من جرحه أو ينجو ! و جرح أعاظم الثقات و أجلّاء الرواة الذين لا يناسبهم ذلك. و هذا يشير إلى عدم تحقيقه حال الرجال كما هو حقّه أو كون أكثر ما يعتقده جرحا ليس في الحقيقة جرحا ... و بالجملة لا شكّ في أنّ ملاحظة حاله توهن الوثوق بمقاله». (تنقيح المقال، ج6، ص: 45)
❌ این تضعیفات به حدی ضعیف است، که با حفظ احترام این بزرگان، انسان به شک می افتد که آیا ایشان یک دور نسخه رجال ابن غضائری را خوانده اند؟؟ تا بعد نوبت برسد به تدقیق و تطبیق بر دیگر آرای رجالی و روایات و قرائن دیگر. بلکه بر خلاف این نظرات، ما قطع داریم که ابن غضائری و همراهانش مانند نجاشی اطلاعات بسیاری از آراء غلات و نسخ کتب فاسد آنان داشته اند که این کتب در اختیار متأخرین نبوده است و یا ملتفت به آن نبوده اند. و امروزه در بررسی های جدید فرقه شناسی شواهد بسیاری بر اطلاعات گسترده تر این دست از محققین قدما یافت شده است.
اما آنچه در این میان جداً عجیب و تأمل برانگیز است، این است که جناب مجلسی اول، گاه به نقل از امثال ابن عربی می پردازد، (لوامع صاحبقرانى، ج3، ص: 523) و یا حتی خواندن اشعار مولوی را در خطبه نماز جمعه توصیه می کند، (لوامع صاحبقرانى، ج4، ص: 566) و صوفی چون ابن فارض را عارف ربانی می نامد، (همان، ج8 ؛ ص674) و یا مشایخ صوفیه چون معروف کرخی و بایزید را مصاحب اهل بیت ع معرفی می کند، (همان، ج1، ص41) اما متعرض اشکالات و انحرافات بیشمار آنان و این نقل ها نمی شود. اما با برخی از بزرگان قدمای امامیه که ابدا قرینه روشنی بر انحراف آنان از خط اصیل شیعی نداریم، چنین معامله می کند.
و باز نمی دانیم چرا بزرگانی چون آغا بزرگ در ترجمه برخی از اقطاب شیخیه مانند شیخ احمد احسائی ابداً به بدعت های بسیار او اشاره نمی کند، اما در مورد صاحب کتاب نفیس رجال ابن غضائری چنین جرح و تفسیقی را رو می دارد! (الذريعة، ج10، ص: 89)
@gholow2
قال المير الداماد: «ثمّ إنّ أحمد بن الحسين بن الغضائري صاحب كتاب الرجال هذا ... في الأكثر مسارع إلى التضعيف بأدنى سبب». (الرواشح السماويّة: 113)
و عن المجلسيّ الأوّل: «و أنت خبير بأنّ ابن الغضائري لم يكن له معرفة بفحول أصحابنا و بجرحهم». (تنقيح المقال، ج32، ص: 418)
و قال المجلسي الثاني: «الاعتماد على هذا الكتاب (اي كتاب ابن الغضائري) يوجب ردّ أكثر أخبار الكتب المشهورة». (بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج1، ص: 41)
و قال الوحيد البهبهاني: «قلّ أن يسلم أحد من جرحه أو ينجو ! و جرح أعاظم الثقات و أجلّاء الرواة الذين لا يناسبهم ذلك. و هذا يشير إلى عدم تحقيقه حال الرجال كما هو حقّه أو كون أكثر ما يعتقده جرحا ليس في الحقيقة جرحا ... و بالجملة لا شكّ في أنّ ملاحظة حاله توهن الوثوق بمقاله». (تنقيح المقال، ج6، ص: 45)
❌ این تضعیفات به حدی ضعیف است، که با حفظ احترام این بزرگان، انسان به شک می افتد که آیا ایشان یک دور نسخه رجال ابن غضائری را خوانده اند؟؟ تا بعد نوبت برسد به تدقیق و تطبیق بر دیگر آرای رجالی و روایات و قرائن دیگر. بلکه بر خلاف این نظرات، ما قطع داریم که ابن غضائری و همراهانش مانند نجاشی اطلاعات بسیاری از آراء غلات و نسخ کتب فاسد آنان داشته اند که این کتب در اختیار متأخرین نبوده است و یا ملتفت به آن نبوده اند. و امروزه در بررسی های جدید فرقه شناسی شواهد بسیاری بر اطلاعات گسترده تر این دست از محققین قدما یافت شده است.
اما آنچه در این میان جداً عجیب و تأمل برانگیز است، این است که جناب مجلسی اول، گاه به نقل از امثال ابن عربی می پردازد، (لوامع صاحبقرانى، ج3، ص: 523) و یا حتی خواندن اشعار مولوی را در خطبه نماز جمعه توصیه می کند، (لوامع صاحبقرانى، ج4، ص: 566) و صوفی چون ابن فارض را عارف ربانی می نامد، (همان، ج8 ؛ ص674) و یا مشایخ صوفیه چون معروف کرخی و بایزید را مصاحب اهل بیت ع معرفی می کند، (همان، ج1، ص41) اما متعرض اشکالات و انحرافات بیشمار آنان و این نقل ها نمی شود. اما با برخی از بزرگان قدمای امامیه که ابدا قرینه روشنی بر انحراف آنان از خط اصیل شیعی نداریم، چنین معامله می کند.
و باز نمی دانیم چرا بزرگانی چون آغا بزرگ در ترجمه برخی از اقطاب شیخیه مانند شیخ احمد احسائی ابداً به بدعت های بسیار او اشاره نمی کند، اما در مورد صاحب کتاب نفیس رجال ابن غضائری چنین جرح و تفسیقی را رو می دارد! (الذريعة، ج10، ص: 89)
@gholow2
💠 پاسداران حریم تشیع(10)
8. نفی علم به غیب اهل بیت توسط قدمای امامیه
🔺یکی از معاصرین از مدافعین فلسفه و تصوف می نویسد:
«و يکي هم مسئله مقام انسان کامل. علماي ما تا عصر سيد بن طاووس به شدت با مقامات ائمه عليهم السلام مخالفند. يعني شما تا قرن هفتم و هشتم کسي را پيدا نمي کنيد که اعتقاد داشته باشد که امام عليه السلام عالم به ما کان و ما يکون و ما هو کائن الي يوم القيمه است. مطلقاً علم امام را منکرند و مي گويند که اصلاً معني ندارد که انساني به همه هستي علم داشته باشد.» (به نقل از مجله سمات، ش3 ص30)
🌱پاسخ:
براي پي بردن به اشتباهات اين شخص، و عقيده علماي ما در مورد گستره علم امام کافی است به آثار قدما مانند کتاب شريف کافي و محاسن و بصائر الدرجات و کامل الزيارات و ساير کتابهاي مرحوم صدوق و مفيد و طوسي و... رجوع شود. اما اینکه این علما مطالبی را در محدودیت علم امام و نفی غیب گفته اند، تکذیب اخبار وسعت علم امام نیست. بلکه برداشت این صوفی از آن روایات مخالف صدها روایت متواتر و بسیاری از نصوص کتاب الله است. در خیلی از روایات ائمه علیهم السلام یا رسول اکرم صلی الله علیه و آله و یا حتی اهل علم مثل برخی یهودیان یا زید بن علی علیه السلام و... از اخبار پنهان حال یا آینده خبر می دهند و وقتی به اهل بیت ع گفته می شود شما علم غیب دارید پاسخ منفی می دهند و تصریح می نمایند که #علم_غیب مخصوص خدا است، این علمی است که از خدا و رسول صلی الله علیه و آله رسیده است.
🔺اما غالی فوق در ادامه می گوید:
«با اينکه روايات ما در باب علم امام کالمتواتر است. کساني که در صدر اسلام از اين روايات دفاع مي کردند (که ما معتقديم اينها عارف بودند)، هميشه به غلو متهم بودند و از شهرها و حوزه هاي علميه آنها را بيرون مي کردند. گاهي نيز به عنوان اينکه اينها غالي و کافر هستند، نقشه قتلشان را مي کشيدند. اين جريان تا قرن هفتم ادامه داشت. بعد از قرن هفتم، کلام شيعه به علت رواج افکار عرفاني در کلام شيعي تحول پيدا مي کند. و علماي ما به اينجا رسيدند که مي شود انساني علم به اول و آخر و همه هستي داشته باشد. عوامل مختلفي در اين شرايط دست داشتند. جريان فکري جناب محي الدين عربي بر اين جريان تاثير زيادي گذاشت.»
🌱پاسخ از مجله سمات، (ش3 ص30) برای مطلب کافی است:
«در تاريخ شيعه شما حتي يک مورد هم پيدا نمي کنيد که بزرگان ما راوي يا عالمي را به جهت اعتقادش به عالم بودن امامان عليهم السلام به ما کان و مايکون از حوزه بيرون کرده، يا کمترين اذيت و آزاري به او رسانده باشند تا چه رسد به اينکه نقشه قتل او را کشيده باشند! ايشان در اين مورد بين چندين مطلب تاريخي و رجالي و عقيدتي (مانند بيرون کردن کساني که از ضعفا روايت مي کردند از قم، و تعريف حد و حدود غلو در نظر قميين و... که هيچ ربطي به هم ندارند) خلط نموده اند، و به بيان تفصيلي آنها نيازي نيست. بله بدون شک علماي ما پيوسته رفتارهايي بدتر از اينها را با صوفيه (مانند بيرون کردن حلاج ملحد از قم توسط پدر بزرگوار مرحوم صدوق) داشته اند، و اينان مي خواهند با سوء استفاده از عناوين علماي شيعه و تحريف مسلمات تاريخ آنان را تبرئه کنند!
آنچه ايشان در اين جا گفتند لابد از باب مزاح و شوخي با دين و حيثيت علماي ديني و وارثان علوم آل محمد عليهم السلام است! گويا آنچه علما، فقها و محدثان و متکلمان ما تا اين تاريخ در باره علوم امامان معصوم و مقامات ايشان آورده اند براي مطايبه و شوخي بوده و خود ايشان آنها را قبول نداشته اند!! و فقط ابن عربي سني دشمن شیعه مباحث انسان کامل را البته براي مقابله و مبارزه و رقابت با مقامات امامان معصوم شيعه آورده و کسانی هم خيال کرده اند که او مدافع مقامات امامان شيعه است. ابن عربي عصمتي همچو عصمت پيامبر صلي الله عليه وآله را براي عمر بن خطاب قائل شده که هيچ کدام از بزرگان عامه چنين عصمتي براي او قائل نشده اند.»
@gholow2
8. نفی علم به غیب اهل بیت توسط قدمای امامیه
🔺یکی از معاصرین از مدافعین فلسفه و تصوف می نویسد:
«و يکي هم مسئله مقام انسان کامل. علماي ما تا عصر سيد بن طاووس به شدت با مقامات ائمه عليهم السلام مخالفند. يعني شما تا قرن هفتم و هشتم کسي را پيدا نمي کنيد که اعتقاد داشته باشد که امام عليه السلام عالم به ما کان و ما يکون و ما هو کائن الي يوم القيمه است. مطلقاً علم امام را منکرند و مي گويند که اصلاً معني ندارد که انساني به همه هستي علم داشته باشد.» (به نقل از مجله سمات، ش3 ص30)
🌱پاسخ:
براي پي بردن به اشتباهات اين شخص، و عقيده علماي ما در مورد گستره علم امام کافی است به آثار قدما مانند کتاب شريف کافي و محاسن و بصائر الدرجات و کامل الزيارات و ساير کتابهاي مرحوم صدوق و مفيد و طوسي و... رجوع شود. اما اینکه این علما مطالبی را در محدودیت علم امام و نفی غیب گفته اند، تکذیب اخبار وسعت علم امام نیست. بلکه برداشت این صوفی از آن روایات مخالف صدها روایت متواتر و بسیاری از نصوص کتاب الله است. در خیلی از روایات ائمه علیهم السلام یا رسول اکرم صلی الله علیه و آله و یا حتی اهل علم مثل برخی یهودیان یا زید بن علی علیه السلام و... از اخبار پنهان حال یا آینده خبر می دهند و وقتی به اهل بیت ع گفته می شود شما علم غیب دارید پاسخ منفی می دهند و تصریح می نمایند که #علم_غیب مخصوص خدا است، این علمی است که از خدا و رسول صلی الله علیه و آله رسیده است.
🔺اما غالی فوق در ادامه می گوید:
«با اينکه روايات ما در باب علم امام کالمتواتر است. کساني که در صدر اسلام از اين روايات دفاع مي کردند (که ما معتقديم اينها عارف بودند)، هميشه به غلو متهم بودند و از شهرها و حوزه هاي علميه آنها را بيرون مي کردند. گاهي نيز به عنوان اينکه اينها غالي و کافر هستند، نقشه قتلشان را مي کشيدند. اين جريان تا قرن هفتم ادامه داشت. بعد از قرن هفتم، کلام شيعه به علت رواج افکار عرفاني در کلام شيعي تحول پيدا مي کند. و علماي ما به اينجا رسيدند که مي شود انساني علم به اول و آخر و همه هستي داشته باشد. عوامل مختلفي در اين شرايط دست داشتند. جريان فکري جناب محي الدين عربي بر اين جريان تاثير زيادي گذاشت.»
🌱پاسخ از مجله سمات، (ش3 ص30) برای مطلب کافی است:
«در تاريخ شيعه شما حتي يک مورد هم پيدا نمي کنيد که بزرگان ما راوي يا عالمي را به جهت اعتقادش به عالم بودن امامان عليهم السلام به ما کان و مايکون از حوزه بيرون کرده، يا کمترين اذيت و آزاري به او رسانده باشند تا چه رسد به اينکه نقشه قتل او را کشيده باشند! ايشان در اين مورد بين چندين مطلب تاريخي و رجالي و عقيدتي (مانند بيرون کردن کساني که از ضعفا روايت مي کردند از قم، و تعريف حد و حدود غلو در نظر قميين و... که هيچ ربطي به هم ندارند) خلط نموده اند، و به بيان تفصيلي آنها نيازي نيست. بله بدون شک علماي ما پيوسته رفتارهايي بدتر از اينها را با صوفيه (مانند بيرون کردن حلاج ملحد از قم توسط پدر بزرگوار مرحوم صدوق) داشته اند، و اينان مي خواهند با سوء استفاده از عناوين علماي شيعه و تحريف مسلمات تاريخ آنان را تبرئه کنند!
آنچه ايشان در اين جا گفتند لابد از باب مزاح و شوخي با دين و حيثيت علماي ديني و وارثان علوم آل محمد عليهم السلام است! گويا آنچه علما، فقها و محدثان و متکلمان ما تا اين تاريخ در باره علوم امامان معصوم و مقامات ايشان آورده اند براي مطايبه و شوخي بوده و خود ايشان آنها را قبول نداشته اند!! و فقط ابن عربي سني دشمن شیعه مباحث انسان کامل را البته براي مقابله و مبارزه و رقابت با مقامات امامان معصوم شيعه آورده و کسانی هم خيال کرده اند که او مدافع مقامات امامان شيعه است. ابن عربي عصمتي همچو عصمت پيامبر صلي الله عليه وآله را براي عمر بن خطاب قائل شده که هيچ کدام از بزرگان عامه چنين عصمتي براي او قائل نشده اند.»
@gholow2
💠 پاسداران حریم تشیع (11)
🔺9. نقدی بر نگاه بعضی از عالمان معاصر در مورد کلمات متقدمان امامیه در مورد فرق غالی
از یکی از مراجع معاصر نقل شده است که:
«بعضی از بزرگانی که به غلو متهم شده اند چیزی بیش از زیارت جامعه نگفته اند.»
یکی دیگر از مراجع می نویسد: «أقول ليس للعلويين مذهب خاص بهم يختلف عن مذهب أهل البيت ع كما يحاول أن يصور ذلك بعض الجهال السذج، و إنما هم شيعة إمامية اثنا عشرية يتمذهبون بمذهب أهل البيت ع و يعولون عليه في أحكامهم و معاملاتهم، إلا أن ثمة معتقدات علوية متميزة...» ثم یذکر الطریقة الجنبلائية و البابية! (الملل والنحل، ج8، ص412)
سپس به عنوان تنها فرق میان شیعه و علویه به طریقه جنبلانیه و اعتقاد به بابیت اشاره میکنند.
هم چنین در استفتاءهایی از چند تن از مراجع در مورد نصیریه علویه، این مراجع نصیریه را داخل در شیعه امامیه و مانند ما و واجب التکریم و احترام دانسته اند؛ و به تفصیل آنان را ستودهاند. (کتاب العلویون هم أتباع اهل البیت، ج1، ص66-90 فتاوا)
و...
🌱 پاسخ:
در برابر جای این پرسش است که پس قدمای امامیه و بزرگانی همچون شیخ نجاشی و طوسی و شیخ مفید و صدوق و ابن غضائری و... برای چه سران این فرق را غالی و منحرف می دانستند؟ آیا علمای ما تحمل معارف والای این غلات را نداشتند؟ و یا آنان برخی از کتب پر از غلو و کفر و الحاد غالیان را دیده بودند؟
روشن است که بعضی از بزرگان معاصر، با تحقیقات جدید در مورد فرق باطنی اصلاً آشنا نیستند. و از سر نا مأنوس بودن با عقاید فرق ضاله، فرقنویسان متقدم (هر چند از شیعه) را متهم به نقل روایات مغرضانه دشمنان پنداشتهاند! چه آنکه یکی از مراجع پیشگفته در همان فصل معتقد است احتمالاً بسیاری از تهمتها به نصیریه اصلی ندارد، و به فرض که واقعیت داشته باشد حاکی از آن است که نصیریه منقرض شده است، و مینویسد: «النصيرية فرقة بائدة!» (سبحانی، الملل والنحل، ج8، ص402) در حالی که هم نصیریه باقی مانده، و هم مطالعه آثارشان نشانگر آن است که حجم عقاید فاسدشان در الوهیت امامان، تناسخ و اباحیگری بسیار گستردهتر از آنی است که در کتب ملل و نحل نمود یافته است.
یکی از اشتباهات دیگر که در مطالعات نصیریه اتفاق میافتد، این است که برخی از شیعیان بدون بررسی کافی مصادر اصلی و قدیم نصیریه، و نیز بدون آشنایی با آثار متاخر و معاصر اختصاصی نصیریان، به راحتی آثار عمومی نصیریان معاصر را محور قضاوت در مورد این فرقه قرار داده (نمونه: ربانی، فرق و مذاهب کلامی، ص186-202؛ تیموری رزدابی، جایگاه فرقه نصیریه در سوریه تا پایان قرن8، سرتاسر)، و عنایت ندارند که در پیشینه تاریخی این فرقه کتمان عقاید خاص ایشان از اهل دیگر فرق از ضروریات است. وقتی امروزه جمع زیادی از مؤلفان ایشان حتی در آثار عمومی ضمن تایید حد اکثری سلف خود و آثارشان، تنها مطالبی خاص از آن کتب را بازتاب دهند، آیا برای قضاوت در مورد تغییرات معاصر مراجعه مستقیم به مصادر فرقه لازم نیست؟
حتی نسخههای بسیاری از آثار اختصاصی بزرگان معاصر ایشان مانند احمد حسین حمین، معلا ربیع، ابراهیم عبداللطیف، عبدالهادی حیدر و... در دست است که عموماً در تأیید مصادر قدیم فرقه است.
جالب آنکه خود نصیریه در منابع خود، بلکه در پایگاه های امروزی شان بر قدمای شیعه و فقهای امامی به شدت طعن می زنند و رسماً خود را جدا از شیعه می دانند. به عنوان نمونه می توان کتاب معجم اعلام العلویین را دید که در آن اصحاب ائمه کسانی معرفی می شوند که در میان امامیه سرسخت ترین دشمنان آن بوده اند، و در این میان ابداً نامی از فقهای امامیه نمی آورند، و آثار دوران پسین شان را نیز چیز غیر از کتب باطنی نصیری مشحون از منکرات معرفی نمی کنند.
اما اینکه برخی با ساده اندیشی گمان برده اند که نصیریه از مواضع پیشین خود باز گشته، در پاسخ می گوییم برگشت چند تن از علما و عوام از یک فرقه، آن را منحل نمیسازد. به راستی اگر چنین است پس باید نصیریان معاصر آثار سران غلو مانند ابن حمدان و میمون طبرانی را تخطئه کنند و هم آثار در مورد بابیت ابواب غلو و تناسخ و حلول و قدم عالم و باطنی گری و اباحیه و ... را باطل بشمارند. اما گذشته از اندکی از مستبصرین، عموم ایشان کجا چنین کرده اند؟ اما بر عکس، همین آثار را البته (با قدری اختلاف) حکمت و معارف اهل بیت ع معرفی می نمایند! بلکه در آثار معاصر بسیاری، بر نصیری بودن خود اذعان دارند. حال تغییر نام به علویه به جهت اغراض سیاسی آیا واقعیت را عوض می کند؟!
بنا بر این سزاست که قدردان عالمان گرانقدر متقدممان باشیم که از یک سو با تألیف صدها کتاب معارف را در حد توان به ما رسانده اند. و از سوی دیگر برای مقابله با منحرفان و بدمذهبان به پا خاستهاند و در مقابل جعل و تحریف آنان راه سکوت و تسامح را بر نگزیدهاند. امید که پژوهشهای سالهای اخیر در این زمینهها مؤثر افتد.
غلوپژوهی
@gholow2
🔺9. نقدی بر نگاه بعضی از عالمان معاصر در مورد کلمات متقدمان امامیه در مورد فرق غالی
از یکی از مراجع معاصر نقل شده است که:
«بعضی از بزرگانی که به غلو متهم شده اند چیزی بیش از زیارت جامعه نگفته اند.»
یکی دیگر از مراجع می نویسد: «أقول ليس للعلويين مذهب خاص بهم يختلف عن مذهب أهل البيت ع كما يحاول أن يصور ذلك بعض الجهال السذج، و إنما هم شيعة إمامية اثنا عشرية يتمذهبون بمذهب أهل البيت ع و يعولون عليه في أحكامهم و معاملاتهم، إلا أن ثمة معتقدات علوية متميزة...» ثم یذکر الطریقة الجنبلائية و البابية! (الملل والنحل، ج8، ص412)
سپس به عنوان تنها فرق میان شیعه و علویه به طریقه جنبلانیه و اعتقاد به بابیت اشاره میکنند.
هم چنین در استفتاءهایی از چند تن از مراجع در مورد نصیریه علویه، این مراجع نصیریه را داخل در شیعه امامیه و مانند ما و واجب التکریم و احترام دانسته اند؛ و به تفصیل آنان را ستودهاند. (کتاب العلویون هم أتباع اهل البیت، ج1، ص66-90 فتاوا)
و...
🌱 پاسخ:
در برابر جای این پرسش است که پس قدمای امامیه و بزرگانی همچون شیخ نجاشی و طوسی و شیخ مفید و صدوق و ابن غضائری و... برای چه سران این فرق را غالی و منحرف می دانستند؟ آیا علمای ما تحمل معارف والای این غلات را نداشتند؟ و یا آنان برخی از کتب پر از غلو و کفر و الحاد غالیان را دیده بودند؟
روشن است که بعضی از بزرگان معاصر، با تحقیقات جدید در مورد فرق باطنی اصلاً آشنا نیستند. و از سر نا مأنوس بودن با عقاید فرق ضاله، فرقنویسان متقدم (هر چند از شیعه) را متهم به نقل روایات مغرضانه دشمنان پنداشتهاند! چه آنکه یکی از مراجع پیشگفته در همان فصل معتقد است احتمالاً بسیاری از تهمتها به نصیریه اصلی ندارد، و به فرض که واقعیت داشته باشد حاکی از آن است که نصیریه منقرض شده است، و مینویسد: «النصيرية فرقة بائدة!» (سبحانی، الملل والنحل، ج8، ص402) در حالی که هم نصیریه باقی مانده، و هم مطالعه آثارشان نشانگر آن است که حجم عقاید فاسدشان در الوهیت امامان، تناسخ و اباحیگری بسیار گستردهتر از آنی است که در کتب ملل و نحل نمود یافته است.
یکی از اشتباهات دیگر که در مطالعات نصیریه اتفاق میافتد، این است که برخی از شیعیان بدون بررسی کافی مصادر اصلی و قدیم نصیریه، و نیز بدون آشنایی با آثار متاخر و معاصر اختصاصی نصیریان، به راحتی آثار عمومی نصیریان معاصر را محور قضاوت در مورد این فرقه قرار داده (نمونه: ربانی، فرق و مذاهب کلامی، ص186-202؛ تیموری رزدابی، جایگاه فرقه نصیریه در سوریه تا پایان قرن8، سرتاسر)، و عنایت ندارند که در پیشینه تاریخی این فرقه کتمان عقاید خاص ایشان از اهل دیگر فرق از ضروریات است. وقتی امروزه جمع زیادی از مؤلفان ایشان حتی در آثار عمومی ضمن تایید حد اکثری سلف خود و آثارشان، تنها مطالبی خاص از آن کتب را بازتاب دهند، آیا برای قضاوت در مورد تغییرات معاصر مراجعه مستقیم به مصادر فرقه لازم نیست؟
حتی نسخههای بسیاری از آثار اختصاصی بزرگان معاصر ایشان مانند احمد حسین حمین، معلا ربیع، ابراهیم عبداللطیف، عبدالهادی حیدر و... در دست است که عموماً در تأیید مصادر قدیم فرقه است.
جالب آنکه خود نصیریه در منابع خود، بلکه در پایگاه های امروزی شان بر قدمای شیعه و فقهای امامی به شدت طعن می زنند و رسماً خود را جدا از شیعه می دانند. به عنوان نمونه می توان کتاب معجم اعلام العلویین را دید که در آن اصحاب ائمه کسانی معرفی می شوند که در میان امامیه سرسخت ترین دشمنان آن بوده اند، و در این میان ابداً نامی از فقهای امامیه نمی آورند، و آثار دوران پسین شان را نیز چیز غیر از کتب باطنی نصیری مشحون از منکرات معرفی نمی کنند.
اما اینکه برخی با ساده اندیشی گمان برده اند که نصیریه از مواضع پیشین خود باز گشته، در پاسخ می گوییم برگشت چند تن از علما و عوام از یک فرقه، آن را منحل نمیسازد. به راستی اگر چنین است پس باید نصیریان معاصر آثار سران غلو مانند ابن حمدان و میمون طبرانی را تخطئه کنند و هم آثار در مورد بابیت ابواب غلو و تناسخ و حلول و قدم عالم و باطنی گری و اباحیه و ... را باطل بشمارند. اما گذشته از اندکی از مستبصرین، عموم ایشان کجا چنین کرده اند؟ اما بر عکس، همین آثار را البته (با قدری اختلاف) حکمت و معارف اهل بیت ع معرفی می نمایند! بلکه در آثار معاصر بسیاری، بر نصیری بودن خود اذعان دارند. حال تغییر نام به علویه به جهت اغراض سیاسی آیا واقعیت را عوض می کند؟!
بنا بر این سزاست که قدردان عالمان گرانقدر متقدممان باشیم که از یک سو با تألیف صدها کتاب معارف را در حد توان به ما رسانده اند. و از سوی دیگر برای مقابله با منحرفان و بدمذهبان به پا خاستهاند و در مقابل جعل و تحریف آنان راه سکوت و تسامح را بر نگزیدهاند. امید که پژوهشهای سالهای اخیر در این زمینهها مؤثر افتد.
غلوپژوهی
@gholow2
🔺از جهات اهمیت تذکر مطالب فوق این بود که امروزه با در دسترس قرار گرفتن منابع نصیریه، بعضی با دستمایه قرار دادن این قضاوت های سطحی اقدام به دفاع از نصیریه ای می کنند که امروزه بسیاری از زوایای پنهان عقاید انحرافی آنها نمایان شده است. بلکه حتی گروهی از خطابیان اقدام به نشر شنیع ترین آثار نصیریان در بحث الوهیت، تناسخ، تفویض و... در فضای مجازی نموده اند، و حتی در شهری مانند قم نیز مشغول تبلیغات هستند، که صد البته اگر چه بطلان معتقدات نصیری اظهر من الشمس است، اما گروه های مرتبط با این آثار برای تبلیغ خود گاه از اظهارات نسنجیده برخی از متاخرین استفاده بسیار می برند.
و لذا لازم است جهت تصحیح اظهارات گزارش های کاملی از مبانی این فرق به برخی از بزرگان که در این زمینه تخصص ندارند، داده شود.
هرچند که اگر حجاب دسته کم گیری قدمای امامیه و کم توجهی به معارف راهگشای اهل بیت علیهم السلام در رد فرق غلات نبود، حد اقل خطابی بودن نصیریان مانند روز روشن بود و روایات در تکفیر و تخطئه خطابيه بسيار زياد است.
البته مطالب ما بدین معنا نیست که علمای پیشین امامی هیچ اشتباه اعتقادی نداشته اند، اما با این وجود چنان نبوده که بعضی جلوه میدهند که ایشان تحمل معارف اهل بیت علیهم السلام را نداشتند، و غلات معلوم الحال مانند حلاج و شلمغانی و ابن نصیر و خصیبی و اسحاق بن محمد که آثار آنان مشحون از غلو و تخلیط است، وارث حقیقی معارف دین باشند.
بنا بر این اگر علما در پذیرش برخی از روایات سخت گیری مینمایند، به خاطر آگاهی آنان از اختلاف روات و نسخه ها و التزام بیشتر به مطالب معلوم بوده است. و نباید به صرف توقف و رد اعتبار اخبار توسط ایشان، بر آنان طعن زد.
@gholow2
و لذا لازم است جهت تصحیح اظهارات گزارش های کاملی از مبانی این فرق به برخی از بزرگان که در این زمینه تخصص ندارند، داده شود.
هرچند که اگر حجاب دسته کم گیری قدمای امامیه و کم توجهی به معارف راهگشای اهل بیت علیهم السلام در رد فرق غلات نبود، حد اقل خطابی بودن نصیریان مانند روز روشن بود و روایات در تکفیر و تخطئه خطابيه بسيار زياد است.
البته مطالب ما بدین معنا نیست که علمای پیشین امامی هیچ اشتباه اعتقادی نداشته اند، اما با این وجود چنان نبوده که بعضی جلوه میدهند که ایشان تحمل معارف اهل بیت علیهم السلام را نداشتند، و غلات معلوم الحال مانند حلاج و شلمغانی و ابن نصیر و خصیبی و اسحاق بن محمد که آثار آنان مشحون از غلو و تخلیط است، وارث حقیقی معارف دین باشند.
بنا بر این اگر علما در پذیرش برخی از روایات سخت گیری مینمایند، به خاطر آگاهی آنان از اختلاف روات و نسخه ها و التزام بیشتر به مطالب معلوم بوده است. و نباید به صرف توقف و رد اعتبار اخبار توسط ایشان، بر آنان طعن زد.
@gholow2
🔻نمی از دریای رنج امام صادق و رضا علیهم از جانب فرقه خطابیه. آقایان خود پاسخگو باشند:
📚 رجال الكشي، ص: 529/ 1012 حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنِ قُولَوَيْهِ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ بُنْدَارَ الْقُمِّيُّ، قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ حَدَّثَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ مَهْزِيَارَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (ع) يَقُولُ وَ قَدْ ذُكِرَ عِنْدَهُ أَبُو الْخَطَّابِ: لَعَنَ اللَّهُ أَبَا الْخَطَّابِ وَ لَعَنَ أَصْحَابَهُ وَ لَعَنَ الشَّاكِّينَ فِي لَعْنِهِ وَ لَعَنَ مَنْ قَدْ وَقَفَ فِي ذَلِكَ وَ شَكَّ فِيهِ، ثُمَّ قَالَ: هَذَا أَبُو الْغَمْرِ وَ جَعْفَرُ بْنُ وَاقِدٍ وَ هَاشِمُ بْنُ أَبِي هَاشِمٍ اسْتَأْكَلُوا بِنَا النَّاسَ وَ صَارُوا دُعَاةً يَدْعُونَ النَّاسَ إِلَى مَا دُعِيَ إِلَيْهِ أَبُو الْخَطَّابِ، لَعَنَهُ اللَّهُ وَ لَعَنَهُمُ مَعَهُ وَ لَعَنَ مَنْ قَبِلَ ذَلِكَ مِنْهُمْ، يَا عَلِيُّ لَا تَتَحَرَّجَنَ مَنْ لَعَنَهُمْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ! فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ لَعَنَهُمْ، ثُمَّ قَالَ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ مَنْ تَأَثَّمَ أَنْ يَلْعَنَ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ.
(و مشابه آن در المقالات و الفرق، ص: 55/ 108)
🔸 علي بن مهزيار گفت از حضرت ابو جعفر امام جواد عليه السّلام شنيدم راجع به ابو الخطاب صحبت شده بود فرمود خدا ابو الخطاب و ياران و كسانى كه شك در لعنت او دارند و كسانى كه توقف در لعنت او دارند و شك در ادعايش دارند لعنت كند.
سپس فرمود اين ابو العمرو و جعفر بن واقد و هاشم بن ابى هاشم بنام ما از مردم استفاده ميكنند اينها مردم را دعوت ميكنند باعتقادات ابو الخطاب خدا او را لعنت كند و هر كس از آنها اين مطلب را بپذيرد فرمود علي! مبادا بر كسى كه آنها را لعنت ميكند، سختگيرى! خدا آنها را لعنت كند خدا هم آنها را لعنت كرده سپس فرمود پيامبر اكرم فرمود هر كس خوشش نيايد از لعنت كردن كسى كه خدا او را لعنت كرده بر چنين كسى لعنت خدا باد.
📚 رجال الكشي، ص: 295/ 521 حَمْدَوَيْهِ، قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ، عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ، عَنْ أَبِيهِ عِمْرَانَ بْنِ عَلِيٍّ، قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَقُولُ: لَعَنَ اللَّهُ أَبَا الْخَطَّابِ وَ لَعَنَ مَنْ قُتِلَ مَعَهُ وَ لَعَنَ مَنْ بَقِيَ مِنْهُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ دَخَلَ قَلْبَهُ رَحْمَةٌ لَهُمْ.
🔸خدا ابو الخطاب را لعنت كند و خدا لعنت كند هر كه با او جنگ كرده و هر كس از اين گروه باقيمانده و خداوند لعنت كند هر كس در دل خود نسبت به آنها ترحمى احساس كند.
📚 رجال الكشي، ص: 555/ 1048 قَالَ سَعْدٌ، وَ حَدَّثَنِي ابْنُ الْعُبَيْدِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي أَخِي جَعْفَرُ بْنُ عِيسَى وَ عَلِيُّ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْمِيثَمِيُّ، عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) أَنَّهُ قَالَ: آذَانِي مُحَمَّدُ بْنُ الْفُرَاتِ آذَاهُ اللَّهُ وَ أَذَاقَهُ اللَّهُ حَرَّ الْحَدِيدِ، آذَانِي لَعَنَهُ اللَّهُ أَذًى مَا آذَى أَبُو الْخَطَّابِ لَعَنَهُ اللَّهُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ (ع) بِمِثْلِهِ، وَ مَا كَذَبَ عَلَيْنَا خَطَّابِيٌّ مِثْلَ مَا كَذَبَ مُحَمَّدُ بْنُ الْفُرَاتِ، وَ اللَّهِ مَا مِنْ أَحَدٍ يَكْذِبُ عَلَيْنَا إِلَّا وَ يُذِيقُهُ اللَّهُ حَرَّ الْحَدِيدِ.
🔸 جعفر بن عِيسى و ميثمى از حضرت رضا عليه السّلام نقل كرده كه فرمودند: محمّد بن فرات مرا آزار نموده خداوند او را بيازارد و مبتلا بحرارت آهن نمايد مرا آزرد همان طور كه ابو الخطاب حضرت جعفر بن محمّد را آزرد هيچ يك از خطابيها مثل محمّد بن فرات بر ما دروغ نبسته بخدا قسم هر كس بر ما دروغ ببندد خدا او را مبتلا بحرارت آهن مينمايد.
@gholow2
📚 رجال الكشي، ص: 529/ 1012 حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنِ قُولَوَيْهِ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ بُنْدَارَ الْقُمِّيُّ، قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ حَدَّثَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ مَهْزِيَارَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (ع) يَقُولُ وَ قَدْ ذُكِرَ عِنْدَهُ أَبُو الْخَطَّابِ: لَعَنَ اللَّهُ أَبَا الْخَطَّابِ وَ لَعَنَ أَصْحَابَهُ وَ لَعَنَ الشَّاكِّينَ فِي لَعْنِهِ وَ لَعَنَ مَنْ قَدْ وَقَفَ فِي ذَلِكَ وَ شَكَّ فِيهِ، ثُمَّ قَالَ: هَذَا أَبُو الْغَمْرِ وَ جَعْفَرُ بْنُ وَاقِدٍ وَ هَاشِمُ بْنُ أَبِي هَاشِمٍ اسْتَأْكَلُوا بِنَا النَّاسَ وَ صَارُوا دُعَاةً يَدْعُونَ النَّاسَ إِلَى مَا دُعِيَ إِلَيْهِ أَبُو الْخَطَّابِ، لَعَنَهُ اللَّهُ وَ لَعَنَهُمُ مَعَهُ وَ لَعَنَ مَنْ قَبِلَ ذَلِكَ مِنْهُمْ، يَا عَلِيُّ لَا تَتَحَرَّجَنَ مَنْ لَعَنَهُمْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ! فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ لَعَنَهُمْ، ثُمَّ قَالَ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ مَنْ تَأَثَّمَ أَنْ يَلْعَنَ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ.
(و مشابه آن در المقالات و الفرق، ص: 55/ 108)
🔸 علي بن مهزيار گفت از حضرت ابو جعفر امام جواد عليه السّلام شنيدم راجع به ابو الخطاب صحبت شده بود فرمود خدا ابو الخطاب و ياران و كسانى كه شك در لعنت او دارند و كسانى كه توقف در لعنت او دارند و شك در ادعايش دارند لعنت كند.
سپس فرمود اين ابو العمرو و جعفر بن واقد و هاشم بن ابى هاشم بنام ما از مردم استفاده ميكنند اينها مردم را دعوت ميكنند باعتقادات ابو الخطاب خدا او را لعنت كند و هر كس از آنها اين مطلب را بپذيرد فرمود علي! مبادا بر كسى كه آنها را لعنت ميكند، سختگيرى! خدا آنها را لعنت كند خدا هم آنها را لعنت كرده سپس فرمود پيامبر اكرم فرمود هر كس خوشش نيايد از لعنت كردن كسى كه خدا او را لعنت كرده بر چنين كسى لعنت خدا باد.
📚 رجال الكشي، ص: 295/ 521 حَمْدَوَيْهِ، قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ، عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ، عَنْ أَبِيهِ عِمْرَانَ بْنِ عَلِيٍّ، قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَقُولُ: لَعَنَ اللَّهُ أَبَا الْخَطَّابِ وَ لَعَنَ مَنْ قُتِلَ مَعَهُ وَ لَعَنَ مَنْ بَقِيَ مِنْهُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ دَخَلَ قَلْبَهُ رَحْمَةٌ لَهُمْ.
🔸خدا ابو الخطاب را لعنت كند و خدا لعنت كند هر كه با او جنگ كرده و هر كس از اين گروه باقيمانده و خداوند لعنت كند هر كس در دل خود نسبت به آنها ترحمى احساس كند.
📚 رجال الكشي، ص: 555/ 1048 قَالَ سَعْدٌ، وَ حَدَّثَنِي ابْنُ الْعُبَيْدِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي أَخِي جَعْفَرُ بْنُ عِيسَى وَ عَلِيُّ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْمِيثَمِيُّ، عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) أَنَّهُ قَالَ: آذَانِي مُحَمَّدُ بْنُ الْفُرَاتِ آذَاهُ اللَّهُ وَ أَذَاقَهُ اللَّهُ حَرَّ الْحَدِيدِ، آذَانِي لَعَنَهُ اللَّهُ أَذًى مَا آذَى أَبُو الْخَطَّابِ لَعَنَهُ اللَّهُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ (ع) بِمِثْلِهِ، وَ مَا كَذَبَ عَلَيْنَا خَطَّابِيٌّ مِثْلَ مَا كَذَبَ مُحَمَّدُ بْنُ الْفُرَاتِ، وَ اللَّهِ مَا مِنْ أَحَدٍ يَكْذِبُ عَلَيْنَا إِلَّا وَ يُذِيقُهُ اللَّهُ حَرَّ الْحَدِيدِ.
🔸 جعفر بن عِيسى و ميثمى از حضرت رضا عليه السّلام نقل كرده كه فرمودند: محمّد بن فرات مرا آزار نموده خداوند او را بيازارد و مبتلا بحرارت آهن نمايد مرا آزرد همان طور كه ابو الخطاب حضرت جعفر بن محمّد را آزرد هيچ يك از خطابيها مثل محمّد بن فرات بر ما دروغ نبسته بخدا قسم هر كس بر ما دروغ ببندد خدا او را مبتلا بحرارت آهن مينمايد.
@gholow2