#نقد_فیلم
رستاخیز یا «حسین، کسی که گفت نه»(عنوان انگلیسی فیلم) را می توان به دو پاره اصلی تقسیم کرد. پاره اول از فوت معاویه تا شب عاشورا و پاره دوم از شب عاشورا تا شهادت امام حسین(ع) و پایان فیلم. پاره اول یک درام درگیر کننده است که تعلیق خوبی را ایجاد می کند. همراهی مخاطب با بُکیر و دیدن وقایع و ماجراهایی که به قیام کربلا منجر می شود و سیر تحول شخصیتی وی بر اساس اتفاقات افتاده قابلیت همذات پنداری را ایجاد می کند. پاره اول فیلم سعی کرده است با دراماتیزه کردن وقایع تاریخی واقعی از عناصر داستانی و سینمایی بهره بگیرد تا مخاطب را با شخصیت اصلی همراه نماید. خرده داستان عشق بّکیر به خواهر سفیر امام حسین(ع) به بصره و ماجرای پیرمردی(پدر همان دختر) که ناجی عبیدالله بن زیاد می شود از این جمله عناصر است. نویسنده سعی کرده است فقط بر واقعیات صرف اکتفا نکند و از تاریخ یک اثر سینمایی بسازد. ضرباهنگ(ریتم) رستاخیز تا شب عاشورا مناسب بوده و با داستان پیش می رود ولی در پاره دوم فیلم که از شب عاشورا شروع می شود به دو دلیل فیلم افت می کند، یک دلیل غیر سینمایی و دلیل دیگر سینمایی است.
دلیل اول که خارج از فضای سینماست تصور مخاطب شیعه نسبت وقایع کربلاست که بر اساس دانسته ها و آموزه های قبلی تصاویر ذهنی به مراتب تراژیک تر و نیز سلحشورانه تری را ترسیم کرده است و ماجراهای روز عاشورا وی را اغنا نمی کند زیرا مخاطبرصحنه های زیباتری را از قبل در ذهن پرورانده است.دلیل دیگر سینمایی است. تغییر شخصیت محوری داستان(بُکیر) که از ابتدای فیلم با وی همراه بوده ایم به امام حسین(ع) لطمه جدی ای به فیلم زده است. از سوی دیگر درگیری ها و رزم های طراحی شده در صحنه نبرد چندان از کیفیت مطلوب برخوردار نیست. گویی اینکه سعی شده است تا جایی که می شود از نوع رزم های ماوررائی که در روایات تاریخی شیعه نقل شده است به تصاویر قابل فهم تر و به واقیعات زمینی نزدیکتر برسد، ولی در طراحی زمینی حوادث نیز چندان موفق نیست. البته صحنه شهادت حضرت عباس(ع) به مراتب از سریال مختار جذاب تر و بهتر تصویر شده است.پاره دوم فیلم بیشتر از اینکه روایتی یکنواخت و در ادامه داستان تحول شخصیتی بکیر داشته باشد به تصویر مکرر حوادث تاریخی روز عاشورا می انجامد که هم به ضرباهنگ فیلم لطمه می زند و هم به خط داستانی فیلم.
مجموع بازی بازیگران قابل قبول و متناسب با فضای فیلم و داستان است که در این بین بازی بابک حمیدیان بازیگر نقش یزید و عبیدالله زیاد چمشگیر است البته در انتخاب بازیگران باید بیشتر دقت می شد و وسواس بیشتری به خرج داده می شد مخصوصا برای شخصیت های جانبی چون شمر.کارگردانی فیلم چه در میزانسن و چه دکوپاژ علی الخصوص در پاره اول خوب است و تدوین فیلم در حفظ ضرباهنگ فیلم بسیار نمود پیدا می کند.صحنه پایانی فیلم و شهادت امام حسین(ع) که بصورت غیر مستقیم نشان داده شده است بسیار خوب است که جا دارد با جلوه ویژه مطوب تری تبدیل گرداب خون به دریایی که هدایتگر و تداعی کننده سفینه نجات حسینی است، دوباره ساخته شود.موسیقی فیل نیز متناسب با ضربآهنگ فیلم بوده و بدون اینکه بر فیلم سوار شود پیش برنده حس دراماتیک و در پاره دوم تراژیک فیلم است.
@Filmovies
آنچه در محتوای فیلم باید در نظر داشت، انتخاب مخاطب اصلی فیلم است. به نظر می رسد نویسنده فیلم مخاطب اصلی فیلم را مخاطبان بین المللی و حتی غیر شیعی در نظر گرفته باشد. به همین دلیل آنچه که برای شیعیان که عمری است داستان های مربوط به امام حسین(ع) را شنیده اند، پیش فرض است در فیلم یا کاملا توضیح داده می شود و اگر قابل توضیح نباشد اصلا به آن پرداخته نمی شود. به همین دلیل خیلی از وقایع ماورائی غیر قابل درک فیلم ،در مدتی کوتاه برای مخاطب نمایش داده شده و یا کاملا زمینی شده است. به همین دلیل به نظر می رسد حواشی بسیاری گریبان گیر رستاخیز در زمان اکران شود.به طور مثال پاشیدن خون حضرت علی اصغر به آسمان در این فیلم با بازگشتن خون و ریخته شدن روی زمین ترسیم شده است که البته کج سلیقگی شده و می شد این بازگشت را حذف کرد ولی اشاره ای هم به آسمان رفتن آن نکرد.
ادامه نقد 👇🏼
http://www.filmovies.ir/رستاخیز/
رستاخیز یا «حسین، کسی که گفت نه»(عنوان انگلیسی فیلم) را می توان به دو پاره اصلی تقسیم کرد. پاره اول از فوت معاویه تا شب عاشورا و پاره دوم از شب عاشورا تا شهادت امام حسین(ع) و پایان فیلم. پاره اول یک درام درگیر کننده است که تعلیق خوبی را ایجاد می کند. همراهی مخاطب با بُکیر و دیدن وقایع و ماجراهایی که به قیام کربلا منجر می شود و سیر تحول شخصیتی وی بر اساس اتفاقات افتاده قابلیت همذات پنداری را ایجاد می کند. پاره اول فیلم سعی کرده است با دراماتیزه کردن وقایع تاریخی واقعی از عناصر داستانی و سینمایی بهره بگیرد تا مخاطب را با شخصیت اصلی همراه نماید. خرده داستان عشق بّکیر به خواهر سفیر امام حسین(ع) به بصره و ماجرای پیرمردی(پدر همان دختر) که ناجی عبیدالله بن زیاد می شود از این جمله عناصر است. نویسنده سعی کرده است فقط بر واقعیات صرف اکتفا نکند و از تاریخ یک اثر سینمایی بسازد. ضرباهنگ(ریتم) رستاخیز تا شب عاشورا مناسب بوده و با داستان پیش می رود ولی در پاره دوم فیلم که از شب عاشورا شروع می شود به دو دلیل فیلم افت می کند، یک دلیل غیر سینمایی و دلیل دیگر سینمایی است.
دلیل اول که خارج از فضای سینماست تصور مخاطب شیعه نسبت وقایع کربلاست که بر اساس دانسته ها و آموزه های قبلی تصاویر ذهنی به مراتب تراژیک تر و نیز سلحشورانه تری را ترسیم کرده است و ماجراهای روز عاشورا وی را اغنا نمی کند زیرا مخاطبرصحنه های زیباتری را از قبل در ذهن پرورانده است.دلیل دیگر سینمایی است. تغییر شخصیت محوری داستان(بُکیر) که از ابتدای فیلم با وی همراه بوده ایم به امام حسین(ع) لطمه جدی ای به فیلم زده است. از سوی دیگر درگیری ها و رزم های طراحی شده در صحنه نبرد چندان از کیفیت مطلوب برخوردار نیست. گویی اینکه سعی شده است تا جایی که می شود از نوع رزم های ماوررائی که در روایات تاریخی شیعه نقل شده است به تصاویر قابل فهم تر و به واقیعات زمینی نزدیکتر برسد، ولی در طراحی زمینی حوادث نیز چندان موفق نیست. البته صحنه شهادت حضرت عباس(ع) به مراتب از سریال مختار جذاب تر و بهتر تصویر شده است.پاره دوم فیلم بیشتر از اینکه روایتی یکنواخت و در ادامه داستان تحول شخصیتی بکیر داشته باشد به تصویر مکرر حوادث تاریخی روز عاشورا می انجامد که هم به ضرباهنگ فیلم لطمه می زند و هم به خط داستانی فیلم.
مجموع بازی بازیگران قابل قبول و متناسب با فضای فیلم و داستان است که در این بین بازی بابک حمیدیان بازیگر نقش یزید و عبیدالله زیاد چمشگیر است البته در انتخاب بازیگران باید بیشتر دقت می شد و وسواس بیشتری به خرج داده می شد مخصوصا برای شخصیت های جانبی چون شمر.کارگردانی فیلم چه در میزانسن و چه دکوپاژ علی الخصوص در پاره اول خوب است و تدوین فیلم در حفظ ضرباهنگ فیلم بسیار نمود پیدا می کند.صحنه پایانی فیلم و شهادت امام حسین(ع) که بصورت غیر مستقیم نشان داده شده است بسیار خوب است که جا دارد با جلوه ویژه مطوب تری تبدیل گرداب خون به دریایی که هدایتگر و تداعی کننده سفینه نجات حسینی است، دوباره ساخته شود.موسیقی فیل نیز متناسب با ضربآهنگ فیلم بوده و بدون اینکه بر فیلم سوار شود پیش برنده حس دراماتیک و در پاره دوم تراژیک فیلم است.
@Filmovies
آنچه در محتوای فیلم باید در نظر داشت، انتخاب مخاطب اصلی فیلم است. به نظر می رسد نویسنده فیلم مخاطب اصلی فیلم را مخاطبان بین المللی و حتی غیر شیعی در نظر گرفته باشد. به همین دلیل آنچه که برای شیعیان که عمری است داستان های مربوط به امام حسین(ع) را شنیده اند، پیش فرض است در فیلم یا کاملا توضیح داده می شود و اگر قابل توضیح نباشد اصلا به آن پرداخته نمی شود. به همین دلیل خیلی از وقایع ماورائی غیر قابل درک فیلم ،در مدتی کوتاه برای مخاطب نمایش داده شده و یا کاملا زمینی شده است. به همین دلیل به نظر می رسد حواشی بسیاری گریبان گیر رستاخیز در زمان اکران شود.به طور مثال پاشیدن خون حضرت علی اصغر به آسمان در این فیلم با بازگشتن خون و ریخته شدن روی زمین ترسیم شده است که البته کج سلیقگی شده و می شد این بازگشت را حذف کرد ولی اشاره ای هم به آسمان رفتن آن نکرد.
ادامه نقد 👇🏼
http://www.filmovies.ir/رستاخیز/
Telegram
attach 📎
#نقد_فيلم روز صفر
عوامل فیلم
کارگردان فیلم روز صفر : سعید ملکان
نویسندگان: بهرام توکلی و سعید ملکان
بازیگران : امیر جدیدی، ساعد سهیلی، سینا شفیعی،، محمدرضا ملکی، مهدی قربانی
خلاصه داستان
فیلم روز صفر راوی روایت دستگیری عبدالمالک ریگی توسط یک نیروی اطلاعاتی ایرانی است. مامور اطلاعاتی بسیار باهوش و وطنپرست که با دستگیری ریگی علاوه بر ساقط کردن تشکیلات تروریستی و واقعا شیطانی این موجود خبیث، از تعداد زیادی حملهی انتحاری به مراکز استانهای کشور جلوگیری میکند.
@Filmovies
فیلم روز صفر اولین اثر سعید ملکان در مقام کارگردان است. او تا که پیش از این در زمینه گریم و تهیهکنندگی فعالیت داشت، ظاهرا تصمیم گرفته است که با یک اکشن تمام عیار برگرفته از اکتهای پیچیدهی میدانی و اسپیشیال افکتهای بهروز در کنار پیچیدگیهای معماییگونهی روابط جاسوسی وارد سینما شود و فیلمی بسازد که در لحظاتی نفس تماشاگر را بگیرد و او را غرق هیجان کند.
فیلم روز صفر بدون شک فیلم بسیار خوبی برای یک کارگردان اول در استانداردهای سینمای ایران به حساب میآید. لحظات اکشنِ فیلم از فیلمبرداری و تدوین گرفته تا فضاسازی و بازیهای بازیگران کاملا مطابق با یک اکشن بهروز امریکایی است البته نه در حد و اندازههای جلوههای ویژهی اعجاب انگیز آن سینما اما دارای یک ترکیب خوب از تدوین تند با کاتهای متقاطع و گهگاه حرکات اعجاب انگیز بازیگران و یک ساختار روایی تند و تیز است که در داستان یک خطیاش خوب جا گرفته و جزئیات داستانکهایش حتی ممکن است برای تماشاگر عام سنگین باشد اما به روند کلی فیلم نیز صدمهای نمیزند. نمونهی این موضوع داستان کارول (زن دلال اطلاعات) به عنوان یک دلال اطلاعات و رابطهاش با مامور اطلاعاتی که نامش را در آلمان سیاوش اعلام میکند و این مسئله را با یک مستندساز ایرانی که همسرش در NSA است به طور موازی مرتبط میکند و قرار ملاقات ریگی با یکی از مسئولین اطلاعاتی امریکایی را از اروپا به افغانستان منتقل میکند که همان موضوع را نیز با یک ضد جاسوسی در ادامهی فیلم به اطلاعات تبدیل میکند و به دنبال ریگی در دبی میرود.
همین ضد جاسوسی و کسب اطلاعات را در پاکستان با ژنرال بلندپایهی اطلاعات پاکستان انجام میدهد که تماشاگر را در پیچیدگی روابط اطلاعاتی و سیستم قوی جاسوسی اقناع میکند تا آنجا که به داستان به شدت سادهی فیلم توجه نمیکند.
داستان فیلم روز صفر در قسمت عمدهای از آن دقیقا یک داستان موش و گربه است که حجم عظیمی از اکشن به آن اضافه شده و از این جهت میتوان آن را با آخرین مکس دیوانه مقایسه کرد که شاید تنها حجم عظیمی از اکشن در کنار کاراکترهایی مبهم بودکه حداقل در این قسمت خاص پرداختی دربارهی آنها صورت نپذیرفته بود.
کاراکتر مامور اطلاعاتی ما در روز صفر نیز دقیقا همین اشکال را دارد. ما حتی اسم او را نمیدانیم یعنی در آلمان خود را به کارول (زن دلال اطلاعات) با نام سیاوش معرفی میکند، همکارش در هواپیما او را رضا صدا میزند، در افغانستان او را با نام علی آقا میشناسند و زمانیکه به دبی میرود نامش به آقا محسن تغییر میکند و بدتر آنکه اصلا تا انتهای فیلم نیز نمیفهمیم که حتی اسم او چیست!!!
کاراکتری که هیچ مختصاتی برای تماشاگر ندارد جز اینکه به شدت آرنولد است، به سبک فیلمهای امریکایی شلیکهای دقیق در بدترین وضعیتها انجام میدهد، از هیچ کسی کتک نمیخورد و همچون هوخشتره از برلین به پاکستان میآید سپس به افغانستان میرود و بعد از آن راهی دبی میشود و به ضرورت به سرعت به تهران میآید و دوباره به جنوب میرود تا عملیات را هدایت کند.
ادامه نقد👇🏼
http://www.filmovies.ir/نقد-فيلم-روز-صفر/
عوامل فیلم
کارگردان فیلم روز صفر : سعید ملکان
نویسندگان: بهرام توکلی و سعید ملکان
بازیگران : امیر جدیدی، ساعد سهیلی، سینا شفیعی،، محمدرضا ملکی، مهدی قربانی
خلاصه داستان
فیلم روز صفر راوی روایت دستگیری عبدالمالک ریگی توسط یک نیروی اطلاعاتی ایرانی است. مامور اطلاعاتی بسیار باهوش و وطنپرست که با دستگیری ریگی علاوه بر ساقط کردن تشکیلات تروریستی و واقعا شیطانی این موجود خبیث، از تعداد زیادی حملهی انتحاری به مراکز استانهای کشور جلوگیری میکند.
@Filmovies
فیلم روز صفر اولین اثر سعید ملکان در مقام کارگردان است. او تا که پیش از این در زمینه گریم و تهیهکنندگی فعالیت داشت، ظاهرا تصمیم گرفته است که با یک اکشن تمام عیار برگرفته از اکتهای پیچیدهی میدانی و اسپیشیال افکتهای بهروز در کنار پیچیدگیهای معماییگونهی روابط جاسوسی وارد سینما شود و فیلمی بسازد که در لحظاتی نفس تماشاگر را بگیرد و او را غرق هیجان کند.
فیلم روز صفر بدون شک فیلم بسیار خوبی برای یک کارگردان اول در استانداردهای سینمای ایران به حساب میآید. لحظات اکشنِ فیلم از فیلمبرداری و تدوین گرفته تا فضاسازی و بازیهای بازیگران کاملا مطابق با یک اکشن بهروز امریکایی است البته نه در حد و اندازههای جلوههای ویژهی اعجاب انگیز آن سینما اما دارای یک ترکیب خوب از تدوین تند با کاتهای متقاطع و گهگاه حرکات اعجاب انگیز بازیگران و یک ساختار روایی تند و تیز است که در داستان یک خطیاش خوب جا گرفته و جزئیات داستانکهایش حتی ممکن است برای تماشاگر عام سنگین باشد اما به روند کلی فیلم نیز صدمهای نمیزند. نمونهی این موضوع داستان کارول (زن دلال اطلاعات) به عنوان یک دلال اطلاعات و رابطهاش با مامور اطلاعاتی که نامش را در آلمان سیاوش اعلام میکند و این مسئله را با یک مستندساز ایرانی که همسرش در NSA است به طور موازی مرتبط میکند و قرار ملاقات ریگی با یکی از مسئولین اطلاعاتی امریکایی را از اروپا به افغانستان منتقل میکند که همان موضوع را نیز با یک ضد جاسوسی در ادامهی فیلم به اطلاعات تبدیل میکند و به دنبال ریگی در دبی میرود.
همین ضد جاسوسی و کسب اطلاعات را در پاکستان با ژنرال بلندپایهی اطلاعات پاکستان انجام میدهد که تماشاگر را در پیچیدگی روابط اطلاعاتی و سیستم قوی جاسوسی اقناع میکند تا آنجا که به داستان به شدت سادهی فیلم توجه نمیکند.
داستان فیلم روز صفر در قسمت عمدهای از آن دقیقا یک داستان موش و گربه است که حجم عظیمی از اکشن به آن اضافه شده و از این جهت میتوان آن را با آخرین مکس دیوانه مقایسه کرد که شاید تنها حجم عظیمی از اکشن در کنار کاراکترهایی مبهم بودکه حداقل در این قسمت خاص پرداختی دربارهی آنها صورت نپذیرفته بود.
کاراکتر مامور اطلاعاتی ما در روز صفر نیز دقیقا همین اشکال را دارد. ما حتی اسم او را نمیدانیم یعنی در آلمان خود را به کارول (زن دلال اطلاعات) با نام سیاوش معرفی میکند، همکارش در هواپیما او را رضا صدا میزند، در افغانستان او را با نام علی آقا میشناسند و زمانیکه به دبی میرود نامش به آقا محسن تغییر میکند و بدتر آنکه اصلا تا انتهای فیلم نیز نمیفهمیم که حتی اسم او چیست!!!
کاراکتری که هیچ مختصاتی برای تماشاگر ندارد جز اینکه به شدت آرنولد است، به سبک فیلمهای امریکایی شلیکهای دقیق در بدترین وضعیتها انجام میدهد، از هیچ کسی کتک نمیخورد و همچون هوخشتره از برلین به پاکستان میآید سپس به افغانستان میرود و بعد از آن راهی دبی میشود و به ضرورت به سرعت به تهران میآید و دوباره به جنوب میرود تا عملیات را هدایت کند.
ادامه نقد👇🏼
http://www.filmovies.ir/نقد-فيلم-روز-صفر/
Telegram
attach 📎
Forwarded from FILMOVIES
#نقد_فيلم
#فجر_٤٠
فیلم شادروان راوی داستان خانوادهای پایین شهری با معیارهای زندگی خاص از لحاظ مالی و فرهنگی این اقشار از جامعه است .ایجاد فهم در رابطه با چنین کاراکترهایی برای مخاطب باید قدم و به قدم اتفاق بیفتد و یا مسیر داستان به سمتی برود که نشانههای فیلم ما را به سمت درک وضعیت خاص موجود ببرد .
@Filmovies
این اتفاق همان اتفاقی است که به طور مثال در فیلم مهمان مامان به عنوان یک نمونهی نزدیک به وضعیت ترسیم شده در این فیلم میافتد. در آن فیلم وضعیت خاصی که برای یکی از اعضای آن خانه اتفاق افتاده بود ،موجب ایجاد کنش و واکنشهایی بین افراد شده بود که در این بین بیننده به مرور به کاراکترها و موقعیت حضور آنها پی ببرد. یکی از ویژگیهای فیلم مهمان مامان که به نوعی میتوانست تیغ دولبهای برای آن باشد حضور اقشار مختلف جامعه از خاستگاههای طبقاتی و اجتماعی گوناگون و طبیعتا خرده فرهنگهای متفاوت بود که باعث همذاتپنداری اقشار مختلف بینندگان با هرکدام از آنها میشد که از سویی ممکن بود که به دام عدم فضاسازی و ارتباط غیرواقعی بین افراد شود که فیلم مهمان مامان از این جهت در هردو مسئله موفقیتها و در هردو دارای ضعفهایی بود. این اتفاق دربارهی شادروان نیز صادق است با این تفاوت که ما تقریبا هیچ چیز از افرادی که موجب ایجاد چنین فضایی شدهاند نمیبینیم. این مسئله درواقع ترس کارگردان از پرداختن به وضعیت کمیکی است که ایدهی فیلم است و درواقع فیلم با آن ایده ساخته شده است. شاید سخت بودن چنین کاری و به خصوص نگاهی طنز به آن، آنقدر سخت باشد که فیلمساز محترم ترجیح داده است که چند داستانک فرعی را به شکل تصنعی به یکدیگر وصل کند و به نوعی با حفظ بحران اصلی که موجب دوام فیلم است (یعنی عدهای که برای خاکسپاری آمدهاند و تا جنازه را خاک نکنند، نمیروند) به سراغ ساخت فیلم برود.
نقطهی سردرگمی فیلم شادروان دقیقا از همینجا شروع میشود. یعنی بحران حاصل از آمدن مهمانان است یعنی تمام تلاش نادر (سینا مهراد()برای این است که پدر هرچه سریعتر به خاک سپرده شود که شر این مهمانان کم شود .بنابراین سعی میکند در قدم اول مثل یک جیمز باند بینمک جنازه را بدزدد. در قدم بعدی به سراغ خالی کردن حساب بانکی و وکالت از فرزندان میرود و در این پای فرزند چهارمی نیز به میان میآید و در نهایت نیز فرشتگان نازل شده که مایهی عذاب بودند، به یکباره پول را میدهند و فیلم تمام میشود. همینقدر جالب!!
ادامه نقد 👇🏼
http://www.filmovies.ir/نقد-فیلم-شادروان/
#فجر_٤٠
فیلم شادروان راوی داستان خانوادهای پایین شهری با معیارهای زندگی خاص از لحاظ مالی و فرهنگی این اقشار از جامعه است .ایجاد فهم در رابطه با چنین کاراکترهایی برای مخاطب باید قدم و به قدم اتفاق بیفتد و یا مسیر داستان به سمتی برود که نشانههای فیلم ما را به سمت درک وضعیت خاص موجود ببرد .
@Filmovies
این اتفاق همان اتفاقی است که به طور مثال در فیلم مهمان مامان به عنوان یک نمونهی نزدیک به وضعیت ترسیم شده در این فیلم میافتد. در آن فیلم وضعیت خاصی که برای یکی از اعضای آن خانه اتفاق افتاده بود ،موجب ایجاد کنش و واکنشهایی بین افراد شده بود که در این بین بیننده به مرور به کاراکترها و موقعیت حضور آنها پی ببرد. یکی از ویژگیهای فیلم مهمان مامان که به نوعی میتوانست تیغ دولبهای برای آن باشد حضور اقشار مختلف جامعه از خاستگاههای طبقاتی و اجتماعی گوناگون و طبیعتا خرده فرهنگهای متفاوت بود که باعث همذاتپنداری اقشار مختلف بینندگان با هرکدام از آنها میشد که از سویی ممکن بود که به دام عدم فضاسازی و ارتباط غیرواقعی بین افراد شود که فیلم مهمان مامان از این جهت در هردو مسئله موفقیتها و در هردو دارای ضعفهایی بود. این اتفاق دربارهی شادروان نیز صادق است با این تفاوت که ما تقریبا هیچ چیز از افرادی که موجب ایجاد چنین فضایی شدهاند نمیبینیم. این مسئله درواقع ترس کارگردان از پرداختن به وضعیت کمیکی است که ایدهی فیلم است و درواقع فیلم با آن ایده ساخته شده است. شاید سخت بودن چنین کاری و به خصوص نگاهی طنز به آن، آنقدر سخت باشد که فیلمساز محترم ترجیح داده است که چند داستانک فرعی را به شکل تصنعی به یکدیگر وصل کند و به نوعی با حفظ بحران اصلی که موجب دوام فیلم است (یعنی عدهای که برای خاکسپاری آمدهاند و تا جنازه را خاک نکنند، نمیروند) به سراغ ساخت فیلم برود.
نقطهی سردرگمی فیلم شادروان دقیقا از همینجا شروع میشود. یعنی بحران حاصل از آمدن مهمانان است یعنی تمام تلاش نادر (سینا مهراد()برای این است که پدر هرچه سریعتر به خاک سپرده شود که شر این مهمانان کم شود .بنابراین سعی میکند در قدم اول مثل یک جیمز باند بینمک جنازه را بدزدد. در قدم بعدی به سراغ خالی کردن حساب بانکی و وکالت از فرزندان میرود و در این پای فرزند چهارمی نیز به میان میآید و در نهایت نیز فرشتگان نازل شده که مایهی عذاب بودند، به یکباره پول را میدهند و فیلم تمام میشود. همینقدر جالب!!
ادامه نقد 👇🏼
http://www.filmovies.ir/نقد-فیلم-شادروان/
Telegram
attach 📎
Forwarded from FILMOVIES
نقد فیلم مرد بازنده
#نقد_فیلم
#فجر_٤٠
فیلم مرد بازنده آخرین اثر محمدحسین مهدویان است که این روزها یکی از پرکارترین کارگردانان سینمای ایران است و برای هفتمین سال متوالی در جشنواره فیلم فجر حضور دارد و شانس خود را برای کسب جایزه محک میزند. جواد عزتی در نقش احمد، یک کاراگاه تیزهوش با شم بالای پلیسی و روشهای خاص خودش است که درگیر یک پروندهی قتل از شخص ثروتمندی به نام شهاب میشود. او برای حل پرونده به سراغ اعضای خانواده، دوستان و زنانی میرود که شهاب با آنها روابط بییقید داشته است. تناقضات مختلفی در پرونده وجود دارد. هر کدام از افراد درگیر در این پرونده، مسئلهای را از او پنهان میکنند و احمد با جمع کردن و کنار هم گذاشتن تکههای پازل، آرام آرام به حل این معما میپردازد اما در این بین به باند فساد اقتصادی ویژهای برمیخورد که یک سر آن به دست آقازادهی وزیر است و قبلا نیز قتلی در رابطه با آن اتفاق افتاده و آن پرونده نیز به طرز مشکوکی بینتیجه مانده است.
نقطهی ضعف فیلم دقیقا از همین نقطه شروع میشود. لقلقه کردن دربارهی یک فساد سیاسی اقتصادی که یک سر آن در ساختار حکومتی ریشه دارد و سر و کلهی آن در پروندهی قتل باز شده است. اینجاست که باید از مهدویان پرسید که بیان این مسئله، قرار است چه کاربردی در فیلم و پیشبرد داستان داشته باشد؟
دو فرضیه در اینجا مطرح است.
اول اینکه بیان و اشاره به باند فساد که ریشه در مقامات و آقازادههاشان دارد به عنوان یک انگیزه برای کاراگاه داستان معنادار است و قرار است که او دست به یک حرکت اصلاحی یا دستکم افشاگرانه بزند یا آنکه مطرح شدن این باند فساد از جانب حسام لارستانی (مهدی زمینپرور) یک حربه برای انحراف ذهن اوست.
@Filmovies
دوم اینکه کارگردان محترم با بیان و گنجاندن این مسئله در فیلم در پی مسائلی است که لزوما به فیلم و داستان ربط ندارد و فیلم یک بستر مناسبی است که او نیز از قافلهی طعنه زدن یا غر زدن یا از این دست مسائل عقب نیفتد.
بهتر است دومی را اول بیان کنم و از مهدویان سوال کنم که این طعنه و کنایهی بیخاصیت به چه معناست و خب بعدش چه…؟! به عنوان یک جوان نسل سوم انقلاب و همنسل مهدویان برایم جالب است که بدانم واقعا هدفش از این “وسط بازی کردنها“چیست؟! واقعا چه حرفی در این زمینه دارد؟
مثلا میخواهد از درد بگوید و نبض تپندهی جامعه باشد و بگوید که فساد و رانت برای عدهای در ساختار حکومت وجود دارد و مثلا در این بین نهادهای اسمش را نیار (چون در فیلم اسمی نمیآورد) هم دخیل هستند؟ مگر این موضوع بر کسی پوشیده است و کشف مهدویان است؟!!! چنین کنایههایی سالهاست در فیلمهای سینمایی دیگر حتی تاریخ مصرفش هم گذشته است. دیگر حتی سران حکومتی نیز با غلظت و رقتهای متفاوتی به این مسئله اشاره میکنند. اگر مهدویان این قصد را دارد، با توجه به کارنامه و روابط مهدویان در فضای سینمایی کشور باید از این ضربالمثل برای او استفاده کرد: خودش را بیار، ولی اسمش را نیار.
یا مثلا آیا قصد او از طرح چنین مسئلهای یک حرکت اصلاحی شبیه عدالتخواهی یا از این دست اتفاقات است؟! که اگر بله پس باز هم به قول آن ضربالمثل: دنبهات کو!؟ و اگر خیر باز هم به قول آن ضربالمثل: چرا دست مخاطب را در پوست گردو میگذاری؟!
اگر هم قصد مهدویان از این کار، جذب مخاطب بیشتر یا برطرف کردن برچسبی است که به واسطهی فیلمهای اولیهاش به او زدند، باید به او توصیه کرد که باز هم به قول آن ضربالمثل: پای لرز خربزهای که خوردی بنشین! و بدان شترسواری دولا دولا نمیشود.
از این قسمت به عنوان یک معضل ذهنی با کارگردان که بگذریم؛ به واقع حضور باند فساد هیچ تاثیر خاصی بر فیلم ندارد. لحظهای تصور کنید که حسام به عنوان یک آقازاده از اساس حرفی در رابطه با باند فساد نزند، هیچ مقام امنیتی نیز به سراغ احمد نیاید و مدام به او تذکر ندهد که پایش را از گلیمش فراتر نبرد، میبینید که هیچ اتفاقی در فیلم نمیافتد. این نزاع گمراهکننده که هیچ ربطی به قاتل ندارد، میتواند در یک بازی کثیف از طریق رقیب تجاری باشد که حسام با آنکه سهامدار اصلی است، منافع بالاتری در سمت رقیب دارد یا هر سناریوی دیگری که کاملا قابل تصور است.
ادامه نقد 👇🏼
http://www.filmovies.ir/نقد-فیلم-مرد-بازنده/
#نقد_فیلم
#فجر_٤٠
فیلم مرد بازنده آخرین اثر محمدحسین مهدویان است که این روزها یکی از پرکارترین کارگردانان سینمای ایران است و برای هفتمین سال متوالی در جشنواره فیلم فجر حضور دارد و شانس خود را برای کسب جایزه محک میزند. جواد عزتی در نقش احمد، یک کاراگاه تیزهوش با شم بالای پلیسی و روشهای خاص خودش است که درگیر یک پروندهی قتل از شخص ثروتمندی به نام شهاب میشود. او برای حل پرونده به سراغ اعضای خانواده، دوستان و زنانی میرود که شهاب با آنها روابط بییقید داشته است. تناقضات مختلفی در پرونده وجود دارد. هر کدام از افراد درگیر در این پرونده، مسئلهای را از او پنهان میکنند و احمد با جمع کردن و کنار هم گذاشتن تکههای پازل، آرام آرام به حل این معما میپردازد اما در این بین به باند فساد اقتصادی ویژهای برمیخورد که یک سر آن به دست آقازادهی وزیر است و قبلا نیز قتلی در رابطه با آن اتفاق افتاده و آن پرونده نیز به طرز مشکوکی بینتیجه مانده است.
نقطهی ضعف فیلم دقیقا از همین نقطه شروع میشود. لقلقه کردن دربارهی یک فساد سیاسی اقتصادی که یک سر آن در ساختار حکومتی ریشه دارد و سر و کلهی آن در پروندهی قتل باز شده است. اینجاست که باید از مهدویان پرسید که بیان این مسئله، قرار است چه کاربردی در فیلم و پیشبرد داستان داشته باشد؟
دو فرضیه در اینجا مطرح است.
اول اینکه بیان و اشاره به باند فساد که ریشه در مقامات و آقازادههاشان دارد به عنوان یک انگیزه برای کاراگاه داستان معنادار است و قرار است که او دست به یک حرکت اصلاحی یا دستکم افشاگرانه بزند یا آنکه مطرح شدن این باند فساد از جانب حسام لارستانی (مهدی زمینپرور) یک حربه برای انحراف ذهن اوست.
@Filmovies
دوم اینکه کارگردان محترم با بیان و گنجاندن این مسئله در فیلم در پی مسائلی است که لزوما به فیلم و داستان ربط ندارد و فیلم یک بستر مناسبی است که او نیز از قافلهی طعنه زدن یا غر زدن یا از این دست مسائل عقب نیفتد.
بهتر است دومی را اول بیان کنم و از مهدویان سوال کنم که این طعنه و کنایهی بیخاصیت به چه معناست و خب بعدش چه…؟! به عنوان یک جوان نسل سوم انقلاب و همنسل مهدویان برایم جالب است که بدانم واقعا هدفش از این “وسط بازی کردنها“چیست؟! واقعا چه حرفی در این زمینه دارد؟
مثلا میخواهد از درد بگوید و نبض تپندهی جامعه باشد و بگوید که فساد و رانت برای عدهای در ساختار حکومت وجود دارد و مثلا در این بین نهادهای اسمش را نیار (چون در فیلم اسمی نمیآورد) هم دخیل هستند؟ مگر این موضوع بر کسی پوشیده است و کشف مهدویان است؟!!! چنین کنایههایی سالهاست در فیلمهای سینمایی دیگر حتی تاریخ مصرفش هم گذشته است. دیگر حتی سران حکومتی نیز با غلظت و رقتهای متفاوتی به این مسئله اشاره میکنند. اگر مهدویان این قصد را دارد، با توجه به کارنامه و روابط مهدویان در فضای سینمایی کشور باید از این ضربالمثل برای او استفاده کرد: خودش را بیار، ولی اسمش را نیار.
یا مثلا آیا قصد او از طرح چنین مسئلهای یک حرکت اصلاحی شبیه عدالتخواهی یا از این دست اتفاقات است؟! که اگر بله پس باز هم به قول آن ضربالمثل: دنبهات کو!؟ و اگر خیر باز هم به قول آن ضربالمثل: چرا دست مخاطب را در پوست گردو میگذاری؟!
اگر هم قصد مهدویان از این کار، جذب مخاطب بیشتر یا برطرف کردن برچسبی است که به واسطهی فیلمهای اولیهاش به او زدند، باید به او توصیه کرد که باز هم به قول آن ضربالمثل: پای لرز خربزهای که خوردی بنشین! و بدان شترسواری دولا دولا نمیشود.
از این قسمت به عنوان یک معضل ذهنی با کارگردان که بگذریم؛ به واقع حضور باند فساد هیچ تاثیر خاصی بر فیلم ندارد. لحظهای تصور کنید که حسام به عنوان یک آقازاده از اساس حرفی در رابطه با باند فساد نزند، هیچ مقام امنیتی نیز به سراغ احمد نیاید و مدام به او تذکر ندهد که پایش را از گلیمش فراتر نبرد، میبینید که هیچ اتفاقی در فیلم نمیافتد. این نزاع گمراهکننده که هیچ ربطی به قاتل ندارد، میتواند در یک بازی کثیف از طریق رقیب تجاری باشد که حسام با آنکه سهامدار اصلی است، منافع بالاتری در سمت رقیب دارد یا هر سناریوی دیگری که کاملا قابل تصور است.
ادامه نقد 👇🏼
http://www.filmovies.ir/نقد-فیلم-مرد-بازنده/
Telegram
attach 📎
Forwarded from FILMOVIES
#نقد_فيلم درخت گردو
فیلم درخت گردو؛ غصه ناتمام کردستان
پنجمین فیلم داستانی بلند محمدحسین مهدویان درخت گردو است. او که بعد از درخشش اولین فیلمش «ایستاده در غبار» در جشنوارهی فیلم فجر سال ۱۳۹۴ تاکنون تقریبا هر سال با یک فیلم در بهار سینمای ایران حضور پیدا کرده، امسال نیز با «درخت گردو» به استقبال سال جدید سینما رفته است.
@Filmovies
فیلمنامه فیلم درخت گردو که روایتی ناقص و سراسر احساسی نسبت به فاجعه بمباران شیمیایی سردشت در تیرماه 66 را دارد، توسط ابراهیم امینی و حسین حسنی(هر اسم مستعار دیگری نیز میتوانید به آن اضافه کنید) نگاشته شده است.
مهدویان در این فیلم عوامل جدیدی را با خود همراه کرده که قبلا سابقه همکاری با آنها نداشته است؛ سیدمصطفی احمدی، تهیهکننده پروژههای اخیر مهران مدیری، مهمترین آنهاست که در قامت تهیهکننده فیلم مهدویان حاضر شده است. احمدی علاوه بر مهران مدیری که با نقشکوتاه و بیخاصیتش گویی به پروژه تحمیل شده، پیمان معادی را بعنوان نقش اصلی و «قادر» بی همتای این فیلم (که گمان این میرود به روی سن اختتامیه جشنواره نیز دیده شود) در تیم نخستین همکاری با مهدویان، همراه کرده است و از سویی دیگر مینا ساداتی در نقش هما که معلم و راوی داستان است به این فیلم اضافه کرده است که بیشتر نقشی مزاحم و تزئینی را ایفا میکند.
مهدویان که به خوبی با سینمای مستند آشنایی دارد و در این چند سال سبکی تلفیقی از مستند و سینما را در ایران از خود به جا گذاشته است در این کار نیز خیلی نمیتواند دوربین را ثابت و باصطلاح با قاب سینمایی در کنار خود نگه دارد و با شکست روایت از حال به گذشته، دوربین شاهد-مستند خود را وارد روایتهای فلاش بک میکند که استخوان بندی فیلم نیز در آنجا شکل میگیرد و هادی بهروز(مدیر فیلمبرداری) هم که گویا در این سبک به بلوغ رسیده است نفر بعدی است که بخوبی میتواند دین خود را به فیلم ادا کند.
ادامه نقد در 👇🏼👇🏼
http://www.filmovies.ir/نقد-فیلم-درخت-گردو/
فیلم درخت گردو؛ غصه ناتمام کردستان
پنجمین فیلم داستانی بلند محمدحسین مهدویان درخت گردو است. او که بعد از درخشش اولین فیلمش «ایستاده در غبار» در جشنوارهی فیلم فجر سال ۱۳۹۴ تاکنون تقریبا هر سال با یک فیلم در بهار سینمای ایران حضور پیدا کرده، امسال نیز با «درخت گردو» به استقبال سال جدید سینما رفته است.
@Filmovies
فیلمنامه فیلم درخت گردو که روایتی ناقص و سراسر احساسی نسبت به فاجعه بمباران شیمیایی سردشت در تیرماه 66 را دارد، توسط ابراهیم امینی و حسین حسنی(هر اسم مستعار دیگری نیز میتوانید به آن اضافه کنید) نگاشته شده است.
مهدویان در این فیلم عوامل جدیدی را با خود همراه کرده که قبلا سابقه همکاری با آنها نداشته است؛ سیدمصطفی احمدی، تهیهکننده پروژههای اخیر مهران مدیری، مهمترین آنهاست که در قامت تهیهکننده فیلم مهدویان حاضر شده است. احمدی علاوه بر مهران مدیری که با نقشکوتاه و بیخاصیتش گویی به پروژه تحمیل شده، پیمان معادی را بعنوان نقش اصلی و «قادر» بی همتای این فیلم (که گمان این میرود به روی سن اختتامیه جشنواره نیز دیده شود) در تیم نخستین همکاری با مهدویان، همراه کرده است و از سویی دیگر مینا ساداتی در نقش هما که معلم و راوی داستان است به این فیلم اضافه کرده است که بیشتر نقشی مزاحم و تزئینی را ایفا میکند.
مهدویان که به خوبی با سینمای مستند آشنایی دارد و در این چند سال سبکی تلفیقی از مستند و سینما را در ایران از خود به جا گذاشته است در این کار نیز خیلی نمیتواند دوربین را ثابت و باصطلاح با قاب سینمایی در کنار خود نگه دارد و با شکست روایت از حال به گذشته، دوربین شاهد-مستند خود را وارد روایتهای فلاش بک میکند که استخوان بندی فیلم نیز در آنجا شکل میگیرد و هادی بهروز(مدیر فیلمبرداری) هم که گویا در این سبک به بلوغ رسیده است نفر بعدی است که بخوبی میتواند دین خود را به فیلم ادا کند.
ادامه نقد در 👇🏼👇🏼
http://www.filmovies.ir/نقد-فیلم-درخت-گردو/
Telegram
attach 📎
Forwarded from FILMOVIES
نقد فیلم مرد بازنده
#نقد_فیلم
#فجر_٤٠
فیلم مرد بازنده آخرین اثر محمدحسین مهدویان است که این روزها یکی از پرکارترین کارگردانان سینمای ایران است و برای هفتمین سال متوالی در جشنواره فیلم فجر حضور دارد و شانس خود را برای کسب جایزه محک میزند. جواد عزتی در نقش احمد، یک کاراگاه تیزهوش با شم بالای پلیسی و روشهای خاص خودش است که درگیر یک پروندهی قتل از شخص ثروتمندی به نام شهاب میشود. او برای حل پرونده به سراغ اعضای خانواده، دوستان و زنانی میرود که شهاب با آنها روابط بییقید داشته است. تناقضات مختلفی در پرونده وجود دارد. هر کدام از افراد درگیر در این پرونده، مسئلهای را از او پنهان میکنند و احمد با جمع کردن و کنار هم گذاشتن تکههای پازل، آرام آرام به حل این معما میپردازد اما در این بین به باند فساد اقتصادی ویژهای برمیخورد که یک سر آن به دست آقازادهی وزیر است و قبلا نیز قتلی در رابطه با آن اتفاق افتاده و آن پرونده نیز به طرز مشکوکی بینتیجه مانده است.
نقطهی ضعف فیلم دقیقا از همین نقطه شروع میشود. لقلقه کردن دربارهی یک فساد سیاسی اقتصادی که یک سر آن در ساختار حکومتی ریشه دارد و سر و کلهی آن در پروندهی قتل باز شده است. اینجاست که باید از مهدویان پرسید که بیان این مسئله، قرار است چه کاربردی در فیلم و پیشبرد داستان داشته باشد؟
دو فرضیه در اینجا مطرح است.
اول اینکه بیان و اشاره به باند فساد که ریشه در مقامات و آقازادههاشان دارد به عنوان یک انگیزه برای کاراگاه داستان معنادار است و قرار است که او دست به یک حرکت اصلاحی یا دستکم افشاگرانه بزند یا آنکه مطرح شدن این باند فساد از جانب حسام لارستانی (مهدی زمینپرور) یک حربه برای انحراف ذهن اوست.
@Filmovies
دوم اینکه کارگردان محترم با بیان و گنجاندن این مسئله در فیلم در پی مسائلی است که لزوما به فیلم و داستان ربط ندارد و فیلم یک بستر مناسبی است که او نیز از قافلهی طعنه زدن یا غر زدن یا از این دست مسائل عقب نیفتد.
بهتر است دومی را اول بیان کنم و از مهدویان سوال کنم که این طعنه و کنایهی بیخاصیت به چه معناست و خب بعدش چه…؟! به عنوان یک جوان نسل سوم انقلاب و همنسل مهدویان برایم جالب است که بدانم واقعا هدفش از این “وسط بازی کردنها“چیست؟! واقعا چه حرفی در این زمینه دارد؟
مثلا میخواهد از درد بگوید و نبض تپندهی جامعه باشد و بگوید که فساد و رانت برای عدهای در ساختار حکومت وجود دارد و مثلا در این بین نهادهای اسمش را نیار (چون در فیلم اسمی نمیآورد) هم دخیل هستند؟ مگر این موضوع بر کسی پوشیده است و کشف مهدویان است؟!!! چنین کنایههایی سالهاست در فیلمهای سینمایی دیگر حتی تاریخ مصرفش هم گذشته است. دیگر حتی سران حکومتی نیز با غلظت و رقتهای متفاوتی به این مسئله اشاره میکنند. اگر مهدویان این قصد را دارد، با توجه به کارنامه و روابط مهدویان در فضای سینمایی کشور باید از این ضربالمثل برای او استفاده کرد: خودش را بیار، ولی اسمش را نیار.
یا مثلا آیا قصد او از طرح چنین مسئلهای یک حرکت اصلاحی شبیه عدالتخواهی یا از این دست اتفاقات است؟! که اگر بله پس باز هم به قول آن ضربالمثل: دنبهات کو!؟ و اگر خیر باز هم به قول آن ضربالمثل: چرا دست مخاطب را در پوست گردو میگذاری؟!
اگر هم قصد مهدویان از این کار، جذب مخاطب بیشتر یا برطرف کردن برچسبی است که به واسطهی فیلمهای اولیهاش به او زدند، باید به او توصیه کرد که باز هم به قول آن ضربالمثل: پای لرز خربزهای که خوردی بنشین! و بدان شترسواری دولا دولا نمیشود.
از این قسمت به عنوان یک معضل ذهنی با کارگردان که بگذریم؛ به واقع حضور باند فساد هیچ تاثیر خاصی بر فیلم ندارد. لحظهای تصور کنید که حسام به عنوان یک آقازاده از اساس حرفی در رابطه با باند فساد نزند، هیچ مقام امنیتی نیز به سراغ احمد نیاید و مدام به او تذکر ندهد که پایش را از گلیمش فراتر نبرد، میبینید که هیچ اتفاقی در فیلم نمیافتد. این نزاع گمراهکننده که هیچ ربطی به قاتل ندارد، میتواند در یک بازی کثیف از طریق رقیب تجاری باشد که حسام با آنکه سهامدار اصلی است، منافع بالاتری در سمت رقیب دارد یا هر سناریوی دیگری که کاملا قابل تصور است.
ادامه نقد 👇🏼
http://www.filmovies.ir/نقد-فیلم-مرد-بازنده/
#نقد_فیلم
#فجر_٤٠
فیلم مرد بازنده آخرین اثر محمدحسین مهدویان است که این روزها یکی از پرکارترین کارگردانان سینمای ایران است و برای هفتمین سال متوالی در جشنواره فیلم فجر حضور دارد و شانس خود را برای کسب جایزه محک میزند. جواد عزتی در نقش احمد، یک کاراگاه تیزهوش با شم بالای پلیسی و روشهای خاص خودش است که درگیر یک پروندهی قتل از شخص ثروتمندی به نام شهاب میشود. او برای حل پرونده به سراغ اعضای خانواده، دوستان و زنانی میرود که شهاب با آنها روابط بییقید داشته است. تناقضات مختلفی در پرونده وجود دارد. هر کدام از افراد درگیر در این پرونده، مسئلهای را از او پنهان میکنند و احمد با جمع کردن و کنار هم گذاشتن تکههای پازل، آرام آرام به حل این معما میپردازد اما در این بین به باند فساد اقتصادی ویژهای برمیخورد که یک سر آن به دست آقازادهی وزیر است و قبلا نیز قتلی در رابطه با آن اتفاق افتاده و آن پرونده نیز به طرز مشکوکی بینتیجه مانده است.
نقطهی ضعف فیلم دقیقا از همین نقطه شروع میشود. لقلقه کردن دربارهی یک فساد سیاسی اقتصادی که یک سر آن در ساختار حکومتی ریشه دارد و سر و کلهی آن در پروندهی قتل باز شده است. اینجاست که باید از مهدویان پرسید که بیان این مسئله، قرار است چه کاربردی در فیلم و پیشبرد داستان داشته باشد؟
دو فرضیه در اینجا مطرح است.
اول اینکه بیان و اشاره به باند فساد که ریشه در مقامات و آقازادههاشان دارد به عنوان یک انگیزه برای کاراگاه داستان معنادار است و قرار است که او دست به یک حرکت اصلاحی یا دستکم افشاگرانه بزند یا آنکه مطرح شدن این باند فساد از جانب حسام لارستانی (مهدی زمینپرور) یک حربه برای انحراف ذهن اوست.
@Filmovies
دوم اینکه کارگردان محترم با بیان و گنجاندن این مسئله در فیلم در پی مسائلی است که لزوما به فیلم و داستان ربط ندارد و فیلم یک بستر مناسبی است که او نیز از قافلهی طعنه زدن یا غر زدن یا از این دست مسائل عقب نیفتد.
بهتر است دومی را اول بیان کنم و از مهدویان سوال کنم که این طعنه و کنایهی بیخاصیت به چه معناست و خب بعدش چه…؟! به عنوان یک جوان نسل سوم انقلاب و همنسل مهدویان برایم جالب است که بدانم واقعا هدفش از این “وسط بازی کردنها“چیست؟! واقعا چه حرفی در این زمینه دارد؟
مثلا میخواهد از درد بگوید و نبض تپندهی جامعه باشد و بگوید که فساد و رانت برای عدهای در ساختار حکومت وجود دارد و مثلا در این بین نهادهای اسمش را نیار (چون در فیلم اسمی نمیآورد) هم دخیل هستند؟ مگر این موضوع بر کسی پوشیده است و کشف مهدویان است؟!!! چنین کنایههایی سالهاست در فیلمهای سینمایی دیگر حتی تاریخ مصرفش هم گذشته است. دیگر حتی سران حکومتی نیز با غلظت و رقتهای متفاوتی به این مسئله اشاره میکنند. اگر مهدویان این قصد را دارد، با توجه به کارنامه و روابط مهدویان در فضای سینمایی کشور باید از این ضربالمثل برای او استفاده کرد: خودش را بیار، ولی اسمش را نیار.
یا مثلا آیا قصد او از طرح چنین مسئلهای یک حرکت اصلاحی شبیه عدالتخواهی یا از این دست اتفاقات است؟! که اگر بله پس باز هم به قول آن ضربالمثل: دنبهات کو!؟ و اگر خیر باز هم به قول آن ضربالمثل: چرا دست مخاطب را در پوست گردو میگذاری؟!
اگر هم قصد مهدویان از این کار، جذب مخاطب بیشتر یا برطرف کردن برچسبی است که به واسطهی فیلمهای اولیهاش به او زدند، باید به او توصیه کرد که باز هم به قول آن ضربالمثل: پای لرز خربزهای که خوردی بنشین! و بدان شترسواری دولا دولا نمیشود.
از این قسمت به عنوان یک معضل ذهنی با کارگردان که بگذریم؛ به واقع حضور باند فساد هیچ تاثیر خاصی بر فیلم ندارد. لحظهای تصور کنید که حسام به عنوان یک آقازاده از اساس حرفی در رابطه با باند فساد نزند، هیچ مقام امنیتی نیز به سراغ احمد نیاید و مدام به او تذکر ندهد که پایش را از گلیمش فراتر نبرد، میبینید که هیچ اتفاقی در فیلم نمیافتد. این نزاع گمراهکننده که هیچ ربطی به قاتل ندارد، میتواند در یک بازی کثیف از طریق رقیب تجاری باشد که حسام با آنکه سهامدار اصلی است، منافع بالاتری در سمت رقیب دارد یا هر سناریوی دیگری که کاملا قابل تصور است.
ادامه نقد 👇🏼
http://www.filmovies.ir/نقد-فیلم-مرد-بازنده/
Telegram
attach 📎
Forwarded from FILMOVIES
#نقد_فیلم
#فجر_٤٠
فیلم علفزار اولین فیلم بلند سینمایی کاظم دانشی است که گام بزرگی به عنوان قدم اول در فضای فیلمسازی به حساب میآید. فیلم بر پایه «تعلیق انتخاب» در رابطه با هر یک از کاراکترهای اصلی استوار است. هر کاراکتر در معرض یک تصمیم اخلاقی در ازای از دست دادن منافعی قرار دارد که در چنین موقعیتهایی تشخیص مرزهای بین خوبی و بدی یا هر ارزشگذاری دیگری بسیار دشوار و در بعضی موارد ناممکن است. شاید یکی از گرانبهاترین چیزهایی که هر انسان در زندگی به آن دست پیدا میکند همین تجربههای زیستهی او در موقعیتهای پیچیده و بحرانی است. و این معنا همان است که گفتهاند که مرد باید، که در کشاکش دهر/سنگ زیرین آسیا باشد. فیلم علفزار در بستر یک داستان دراماتیک که برگرفته یک ماجرای واقعی است، انسانها را در معرض این انتخاب و بینندهی فیلم را در تعلیق این تصمیمها و تبعات آن تصمیم در زندگی آنان درگیر میکند.
@Filmovies
کاراکتر بازپرس فلاح (با بازی پژمان جمشیدی) در موقعیتی قرار دارد که باید بین یک انتخاب اخلاقی و گذشتن از منافع شخصیاش یا انتخاب منافع شخصی و گذشتن از اخلاق، شرع و عرف یکی را برگزیند. از سویی به دلیل مشکلات خانوادگی و ظاهرا بیماری فرزندش، درخواست انتقالی داده است که همین مسئله دستاویزی برای رئیس اوست تا درخواستی غیرقانونی یا به قول فلاح غیرشرعی، غیراخلاقی و غیرعرفی را مطرح کند و از سوی دیگر زن قربانی تجاوزی است که فراتر از درد چنین واقعهی هولناکی، این درد را تحمل میکند که همهی اتفاقات مقابل دیدگان فرزند خردسالش اتفاق افتاده است.
کاراکتر سارا (با بازی سارا بهرامی) در موقعیتی قرار دارد که باید بین حفظ شرافت و اثبات بیگناهی (دست کم برای فرزندش) و از دست رفتن آبرو و رای خانواده بلندپایه سیاسی همسرش یا از دست رفتن شرافت و حفظ آبرو و رای خانواده همسرش یکی را برگزیند. از سویی پدرشوهرش میخواهد که ماجرا مسکوت بماند اما از سویی سارا به فکر تمام روح و روان از دست رفتهاش مقابل چشمان فرزندش و به کما رفتن همسرش است.
این تعلیقها برای دیگر کاراکترهای اصلی نیز کاملا با شرایط مشابه وجود دارد. شبنم خواهر سارا (با بازی ستاره پسیانی) به یک نحو درگیر است. زندگی محسن فردی (با بازی مهدی زمینپرداز) و همسرش به تصمیم در رابطه با فرزندشان بستگی دارد. و همهی این تصمیمات در کنار یکدیگر به شکل دادن داستان علفزار منجر شده است. البته لازم به ذکر است که متاسفانه این اتفاق خوب در رابطه با دیگر کاراکترهای فیلم علفزار مثل افراد متجاوز یا دختر و داماد شهردار به هیچ عنوان اتفاق نمیافتد و در رابطه با بعضی کاراکترها مثل مادر متجاوزین و همسر شهردار نیز به شدت عقیم است و همین مسئله آسیبهای جدی به فیلم وارد کرده است.
ادامه نقد👇🏼
http://www.filmovies.ir/%d9%86%d9%82%d8%af-%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-%d8%b9%d9%84%d9%81%e2%80%8c%d8%b2%d8%a7%d8%b1/
#فجر_٤٠
فیلم علفزار اولین فیلم بلند سینمایی کاظم دانشی است که گام بزرگی به عنوان قدم اول در فضای فیلمسازی به حساب میآید. فیلم بر پایه «تعلیق انتخاب» در رابطه با هر یک از کاراکترهای اصلی استوار است. هر کاراکتر در معرض یک تصمیم اخلاقی در ازای از دست دادن منافعی قرار دارد که در چنین موقعیتهایی تشخیص مرزهای بین خوبی و بدی یا هر ارزشگذاری دیگری بسیار دشوار و در بعضی موارد ناممکن است. شاید یکی از گرانبهاترین چیزهایی که هر انسان در زندگی به آن دست پیدا میکند همین تجربههای زیستهی او در موقعیتهای پیچیده و بحرانی است. و این معنا همان است که گفتهاند که مرد باید، که در کشاکش دهر/سنگ زیرین آسیا باشد. فیلم علفزار در بستر یک داستان دراماتیک که برگرفته یک ماجرای واقعی است، انسانها را در معرض این انتخاب و بینندهی فیلم را در تعلیق این تصمیمها و تبعات آن تصمیم در زندگی آنان درگیر میکند.
@Filmovies
کاراکتر بازپرس فلاح (با بازی پژمان جمشیدی) در موقعیتی قرار دارد که باید بین یک انتخاب اخلاقی و گذشتن از منافع شخصیاش یا انتخاب منافع شخصی و گذشتن از اخلاق، شرع و عرف یکی را برگزیند. از سویی به دلیل مشکلات خانوادگی و ظاهرا بیماری فرزندش، درخواست انتقالی داده است که همین مسئله دستاویزی برای رئیس اوست تا درخواستی غیرقانونی یا به قول فلاح غیرشرعی، غیراخلاقی و غیرعرفی را مطرح کند و از سوی دیگر زن قربانی تجاوزی است که فراتر از درد چنین واقعهی هولناکی، این درد را تحمل میکند که همهی اتفاقات مقابل دیدگان فرزند خردسالش اتفاق افتاده است.
کاراکتر سارا (با بازی سارا بهرامی) در موقعیتی قرار دارد که باید بین حفظ شرافت و اثبات بیگناهی (دست کم برای فرزندش) و از دست رفتن آبرو و رای خانواده بلندپایه سیاسی همسرش یا از دست رفتن شرافت و حفظ آبرو و رای خانواده همسرش یکی را برگزیند. از سویی پدرشوهرش میخواهد که ماجرا مسکوت بماند اما از سویی سارا به فکر تمام روح و روان از دست رفتهاش مقابل چشمان فرزندش و به کما رفتن همسرش است.
این تعلیقها برای دیگر کاراکترهای اصلی نیز کاملا با شرایط مشابه وجود دارد. شبنم خواهر سارا (با بازی ستاره پسیانی) به یک نحو درگیر است. زندگی محسن فردی (با بازی مهدی زمینپرداز) و همسرش به تصمیم در رابطه با فرزندشان بستگی دارد. و همهی این تصمیمات در کنار یکدیگر به شکل دادن داستان علفزار منجر شده است. البته لازم به ذکر است که متاسفانه این اتفاق خوب در رابطه با دیگر کاراکترهای فیلم علفزار مثل افراد متجاوز یا دختر و داماد شهردار به هیچ عنوان اتفاق نمیافتد و در رابطه با بعضی کاراکترها مثل مادر متجاوزین و همسر شهردار نیز به شدت عقیم است و همین مسئله آسیبهای جدی به فیلم وارد کرده است.
ادامه نقد👇🏼
http://www.filmovies.ir/%d9%86%d9%82%d8%af-%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-%d8%b9%d9%84%d9%81%e2%80%8c%d8%b2%d8%a7%d8%b1/
Telegram
attach 📎
Forwarded from FILMOVIES
#نقد_فیلم
#فجر_٤٠
چندسالی است که رسم نامیمونِ نویسندهکارگردانی یا به تعبیر دیگر فیلمسازی یک نفره در سینمای ایران پاگرفته است و به نزاعِ محفلیِ فیلمساز مؤلف یا غیرمؤلف دامن زده است. فارغ از درستی یا غلطی، کهنگی یا اصالت و بهطور کلی ارزشگذاری این نزاع، تمایز نقش نویسنده و کارگردان در سینما بر کسی پوشیده نیست و به ندرت میتوان نخبگانی را یافت که در هر دو عرصه به میزان قابل توجهی توفیق دست یافته باشند. هر چند این موضوع هم مانند هر موضوع دیگر دارای استثنائی از جامعه نخبگان است، اما این استثنا مانند بسیاری دیگر از تفاوتهای ما با سایر نقاط جهان در سینمای ایران درحال تبدیل شدن به یک قاعده است. ذکر این مقدمه در نقد فیلم بدون قرار قبلی از این رو ضروری است که کارگردان اثر نویسندگی هیچ کدام از آثارش را برعهده نداشته است.
باوجود آنکه شعیبی نویسندگی آثارش را برعهده نداشته و وظیفه خود را بیان بصری مفاهیم میداند اما باید او را یکی از کارگردانهای بی ادعا اما دارای سبک کاری برشمرد. چرا که ویژگی و موتیفهای مشترکی در آثارش قابل شناسایی و دنبال کردن است.
روایتهایی از الگوی شاهپیرنگ و سفر قهرمان، بهرهگیری دقیق از دکوپاژ برای ارائه بصری، توجه به مضامین انسانی، عمقبخشی به مفاهیم، شخصیتپردازی دقیق و پرداخت سینمایی را میتوان از ویژگیهای مشترک آثار شعیبی برشمرد. البته این ویژگیها در تمامی آثار ایشان به یک میزان نقشآفرینی نکرده است. شعیبی در ساخت برخی آثار مانند سیانور بر این ویژگیها تاکید بیشتری داشته و در برخی آثار مانند دارکوب تلاش کرده با فاصله گرفتن از آنها در عرصهای دیگر طبعآزمایی کند. جزئیات این موارد در نقد فیلمهای دارکوب و سیانور ذکر گردیده و از تکرار آن پرهیز میشود.
@Filmovies
بهکارگیری ویژگیهای مذکور در فیلم بدون قرار قبلی نسبت به سایر آثار شعیبی به مرز پختگی رسیده است. بدون قرار قبلی به یمن اقتباس از کتاب بهترین شکل ممکن و فیلمنامه فرهاد توحیدی و مهدی تراببیگی نیمی از راه شخصیتپردازی را پیش از ساخت فیلم پیموده است و کارگردانی شعیبی مسیر تکامل آن را هموار نموده است. بهرهگیری از کهن الگوی سفر قهرمان مانند سایر آثار شعیبی فیلم را در مسیر خلق قهرمانی بدیع قرار داده است که به سختی میتوان نمونه مشابهی از آن را در سینمای ایران به یاد آورد. قهرمانی که در ابتدا بینند را به یاد شخصیتهای دمِ دستی آثار تلویزیونی میاندازد اما رفته رفته بر عمق آن افزوده میشود و در پایان از او یاسمنی میسازد که تا ساعتها پس از تماشای فیلم با بیننده همراه میشود.
دو مقوله در فیلم بدون قرار قبلی ارزش پرداختن دارد.
مقوله اول قدرت شعیبی در بهکارگیریِ تمامی ابزارهای سینما است. در فیلم بدون قرار قبلی نور، تصویر، صدا، موسیقی و طراحی صحنه همگی در خلق کلیتی به نام فیلم و منطق رواییِ آن دارای نقش هستند. این مسئله چندسالی است که در سینمای ایران کمرنگ شده و فیلمها را تبدیل به نمایشنامههای رادیوییِ مصور کرده است. خانه نرگس در طراحی صحنه، موسیقیِ روایتگر، توجه به تیرگیها و روشنیها و گرمی و سردی تصاویر در سکانس حرم امام رضا(ع) در قیاس با سکانسهای ابتدایی نمونههایی از موارد مذکور هستند. مجموعه این عوامل توانسته است یک جغرافیای زمانی و مکانی برای فیلم به ارمغان بیاورد.
ادامه نقد 👇🏼
http://www.filmovies.ir/نقد-فیلم-بدون-قرار-قبلی/
#فجر_٤٠
چندسالی است که رسم نامیمونِ نویسندهکارگردانی یا به تعبیر دیگر فیلمسازی یک نفره در سینمای ایران پاگرفته است و به نزاعِ محفلیِ فیلمساز مؤلف یا غیرمؤلف دامن زده است. فارغ از درستی یا غلطی، کهنگی یا اصالت و بهطور کلی ارزشگذاری این نزاع، تمایز نقش نویسنده و کارگردان در سینما بر کسی پوشیده نیست و به ندرت میتوان نخبگانی را یافت که در هر دو عرصه به میزان قابل توجهی توفیق دست یافته باشند. هر چند این موضوع هم مانند هر موضوع دیگر دارای استثنائی از جامعه نخبگان است، اما این استثنا مانند بسیاری دیگر از تفاوتهای ما با سایر نقاط جهان در سینمای ایران درحال تبدیل شدن به یک قاعده است. ذکر این مقدمه در نقد فیلم بدون قرار قبلی از این رو ضروری است که کارگردان اثر نویسندگی هیچ کدام از آثارش را برعهده نداشته است.
باوجود آنکه شعیبی نویسندگی آثارش را برعهده نداشته و وظیفه خود را بیان بصری مفاهیم میداند اما باید او را یکی از کارگردانهای بی ادعا اما دارای سبک کاری برشمرد. چرا که ویژگی و موتیفهای مشترکی در آثارش قابل شناسایی و دنبال کردن است.
روایتهایی از الگوی شاهپیرنگ و سفر قهرمان، بهرهگیری دقیق از دکوپاژ برای ارائه بصری، توجه به مضامین انسانی، عمقبخشی به مفاهیم، شخصیتپردازی دقیق و پرداخت سینمایی را میتوان از ویژگیهای مشترک آثار شعیبی برشمرد. البته این ویژگیها در تمامی آثار ایشان به یک میزان نقشآفرینی نکرده است. شعیبی در ساخت برخی آثار مانند سیانور بر این ویژگیها تاکید بیشتری داشته و در برخی آثار مانند دارکوب تلاش کرده با فاصله گرفتن از آنها در عرصهای دیگر طبعآزمایی کند. جزئیات این موارد در نقد فیلمهای دارکوب و سیانور ذکر گردیده و از تکرار آن پرهیز میشود.
@Filmovies
بهکارگیری ویژگیهای مذکور در فیلم بدون قرار قبلی نسبت به سایر آثار شعیبی به مرز پختگی رسیده است. بدون قرار قبلی به یمن اقتباس از کتاب بهترین شکل ممکن و فیلمنامه فرهاد توحیدی و مهدی تراببیگی نیمی از راه شخصیتپردازی را پیش از ساخت فیلم پیموده است و کارگردانی شعیبی مسیر تکامل آن را هموار نموده است. بهرهگیری از کهن الگوی سفر قهرمان مانند سایر آثار شعیبی فیلم را در مسیر خلق قهرمانی بدیع قرار داده است که به سختی میتوان نمونه مشابهی از آن را در سینمای ایران به یاد آورد. قهرمانی که در ابتدا بینند را به یاد شخصیتهای دمِ دستی آثار تلویزیونی میاندازد اما رفته رفته بر عمق آن افزوده میشود و در پایان از او یاسمنی میسازد که تا ساعتها پس از تماشای فیلم با بیننده همراه میشود.
دو مقوله در فیلم بدون قرار قبلی ارزش پرداختن دارد.
مقوله اول قدرت شعیبی در بهکارگیریِ تمامی ابزارهای سینما است. در فیلم بدون قرار قبلی نور، تصویر، صدا، موسیقی و طراحی صحنه همگی در خلق کلیتی به نام فیلم و منطق رواییِ آن دارای نقش هستند. این مسئله چندسالی است که در سینمای ایران کمرنگ شده و فیلمها را تبدیل به نمایشنامههای رادیوییِ مصور کرده است. خانه نرگس در طراحی صحنه، موسیقیِ روایتگر، توجه به تیرگیها و روشنیها و گرمی و سردی تصاویر در سکانس حرم امام رضا(ع) در قیاس با سکانسهای ابتدایی نمونههایی از موارد مذکور هستند. مجموعه این عوامل توانسته است یک جغرافیای زمانی و مکانی برای فیلم به ارمغان بیاورد.
ادامه نقد 👇🏼
http://www.filmovies.ir/نقد-فیلم-بدون-قرار-قبلی/
Telegram
attach 📎
Forwarded from FILMOVIES
#نقد_فيلم زالاوا
#فجر٣٩
زالاوا اولین تجربهی سینمایی ارسلان امیرى در مقام کارگردان است که راوی یک داستان ریشهدار در خرافات محلی در یک بستر مکانی خاص است که بدون شک اولین و مهمترین ویژگی مثبت و تاثیرگذار فیلم از همین بستر نشات میگیرد.
فیلم از ثانیهی اول و در افتتاحیهی فیلم با یک کپشن به سراغ توصیف فضای روایت داستان میرود و سپس در ادامهی فیلم نیز به طور مداوم سعی در ایجاد یک اتمسفر دقیق از بستر روایی داستان دارد و به حق از پس این کار به خوبی برمیآید و از قضا شاید نامگذاری فیلم به این نام نیز به همین جهت، دقیق و درست است.
اتفاقات و نشانهگذاریهای فیلم زالاوا در مقاطع مختلف، تماشاگر را به خوبی به زالاوا و مناسباتش آشنا میکند بطوريكه بیننده به خوبی میداند که زالاوا روستایی است از روستاهای اقماری یک منطقهی خاص با ویژگیهای زیستی منحصر به فرد که این منطقه درگیر مسئلهای ترسناک به نام “جن“ است و شیوهی مقابلهی افراد این روستا با اجنه نیز به نوعی با خون و خونریزی همراه است. از سویی مسئلهی واقعی که حضور اجنه است در این فضا از سوی فیلمساز به خوبی ساخته میشود و از سوی دیگر مردم همین روستا به نکتهی دیگری نیز توجه دارند که تشدید این مسائل در قالب خرافه، ممکن است از سوی مردم روستای بالا باشد تا زمینهای زالاواییها را مفت از چنگشان دربیاورند. فاصله پاسگاه تا شهر و مسیر رفت و آمد پاسگاه تا زالاوا نیز به خوبی به ساخت جغرافیای زالاوا کمک کرده است. هرچند در این راستا کارگردان میتوانست تصاور و قابهای چشمنوازتری را برای بیننده به نمایش بگذارد اما به هر روی زالاوا از پس این فضاسازی برآمده است.
همین ساخت یک جغرافیای درست و آداب و رسوم خاص خرافی جامعه که البته ریشه در وجود یک عنصر واقعیبه نام جن دارد و شاید به مرور درگیر خرافات نیز شده است، به خوبی توانسته اتمسفر فیلم را برای بیننده بسازد و عملا تماشاگر درگیر داستان به وجود آمده حاصل از فضاسازی کارگردان میشود.
@Filmovies
هرچند داستان فیلم زالاوا به لحاظ پیچیدگی و وجوه داستانی دارای ابعاد گستردهای نیست اما ترسیم و پرداخت کاراکترهای اصلی و کاراکترهای تیپیکال در فیلمنامه توانسته است حجم خوبی از تقابلهای به تصویر کشیده شده را به داستان بیفزاید و با آنکه داستان پرملاتی ندارد، دچار لکنت در خط روایی داستان نمیشود.
پیرنگ داستان به دقت انتخاب شده و درواقع یک تقابل جدی بین پروتاگونیست داستان با آنتاگونیستی است که در مقاطعی از فیلم این تقابل به زیبایی حاصل روحیات و ویژگیهای شخصیتی این دو نشان داده میشود.
به زعم نگارندهی این مطلب، تصویر بیقضاوت و غیر جانبدارانهی کارگردان در ترسیم شخصیت استوار (با بازی نوید پورفرج) و آمردان (با بازی پوریا رحیمیسام) تا قبل از سکانس پایانی، مهمترین نکته در شخصیتپردازی این دو کاراکتر است که هر دو بازیگر نیز به خوبی با خلق شمایی خاکستری از کاراکترها، تلاش کارگردان را در تحقق این هدف را جامهی عمل پوشاندند.شاید دوگانگی نظرات تماشاگران در طرفداری از استوار و آمردان نیز موید این موضوع باشد که همانقدر که استوار (نوید پور فرج) به عنوان قهرمان طرفدار دارد و دلنشین است، به همان مقدار آمردان (پوریا رحیمی سام) به عنوان ضد قهرمان نیز باورپذیر بوده و همذاتپنداری تماشاگر را برمیانگیزاند.
ادامه نقد👇🏼
http://www.filmovies.ir/نقد-فيلم-زالاوا/
#فجر٣٩
زالاوا اولین تجربهی سینمایی ارسلان امیرى در مقام کارگردان است که راوی یک داستان ریشهدار در خرافات محلی در یک بستر مکانی خاص است که بدون شک اولین و مهمترین ویژگی مثبت و تاثیرگذار فیلم از همین بستر نشات میگیرد.
فیلم از ثانیهی اول و در افتتاحیهی فیلم با یک کپشن به سراغ توصیف فضای روایت داستان میرود و سپس در ادامهی فیلم نیز به طور مداوم سعی در ایجاد یک اتمسفر دقیق از بستر روایی داستان دارد و به حق از پس این کار به خوبی برمیآید و از قضا شاید نامگذاری فیلم به این نام نیز به همین جهت، دقیق و درست است.
اتفاقات و نشانهگذاریهای فیلم زالاوا در مقاطع مختلف، تماشاگر را به خوبی به زالاوا و مناسباتش آشنا میکند بطوريكه بیننده به خوبی میداند که زالاوا روستایی است از روستاهای اقماری یک منطقهی خاص با ویژگیهای زیستی منحصر به فرد که این منطقه درگیر مسئلهای ترسناک به نام “جن“ است و شیوهی مقابلهی افراد این روستا با اجنه نیز به نوعی با خون و خونریزی همراه است. از سویی مسئلهی واقعی که حضور اجنه است در این فضا از سوی فیلمساز به خوبی ساخته میشود و از سوی دیگر مردم همین روستا به نکتهی دیگری نیز توجه دارند که تشدید این مسائل در قالب خرافه، ممکن است از سوی مردم روستای بالا باشد تا زمینهای زالاواییها را مفت از چنگشان دربیاورند. فاصله پاسگاه تا شهر و مسیر رفت و آمد پاسگاه تا زالاوا نیز به خوبی به ساخت جغرافیای زالاوا کمک کرده است. هرچند در این راستا کارگردان میتوانست تصاور و قابهای چشمنوازتری را برای بیننده به نمایش بگذارد اما به هر روی زالاوا از پس این فضاسازی برآمده است.
همین ساخت یک جغرافیای درست و آداب و رسوم خاص خرافی جامعه که البته ریشه در وجود یک عنصر واقعیبه نام جن دارد و شاید به مرور درگیر خرافات نیز شده است، به خوبی توانسته اتمسفر فیلم را برای بیننده بسازد و عملا تماشاگر درگیر داستان به وجود آمده حاصل از فضاسازی کارگردان میشود.
@Filmovies
هرچند داستان فیلم زالاوا به لحاظ پیچیدگی و وجوه داستانی دارای ابعاد گستردهای نیست اما ترسیم و پرداخت کاراکترهای اصلی و کاراکترهای تیپیکال در فیلمنامه توانسته است حجم خوبی از تقابلهای به تصویر کشیده شده را به داستان بیفزاید و با آنکه داستان پرملاتی ندارد، دچار لکنت در خط روایی داستان نمیشود.
پیرنگ داستان به دقت انتخاب شده و درواقع یک تقابل جدی بین پروتاگونیست داستان با آنتاگونیستی است که در مقاطعی از فیلم این تقابل به زیبایی حاصل روحیات و ویژگیهای شخصیتی این دو نشان داده میشود.
به زعم نگارندهی این مطلب، تصویر بیقضاوت و غیر جانبدارانهی کارگردان در ترسیم شخصیت استوار (با بازی نوید پورفرج) و آمردان (با بازی پوریا رحیمیسام) تا قبل از سکانس پایانی، مهمترین نکته در شخصیتپردازی این دو کاراکتر است که هر دو بازیگر نیز به خوبی با خلق شمایی خاکستری از کاراکترها، تلاش کارگردان را در تحقق این هدف را جامهی عمل پوشاندند.شاید دوگانگی نظرات تماشاگران در طرفداری از استوار و آمردان نیز موید این موضوع باشد که همانقدر که استوار (نوید پور فرج) به عنوان قهرمان طرفدار دارد و دلنشین است، به همان مقدار آمردان (پوریا رحیمی سام) به عنوان ضد قهرمان نیز باورپذیر بوده و همذاتپنداری تماشاگر را برمیانگیزاند.
ادامه نقد👇🏼
http://www.filmovies.ir/نقد-فيلم-زالاوا/
Telegram
attach 📎