پروندۀ ویژۀ این شماره به «زندان و زندانی در سینمای ایران» اختصاص دارد که میتوانید آن را در صفحات 15تا53 شمارۀ جدید «فیلم امروز» بخوانید. بخشهای کوتاهی از مقالات این پرونده را به تدریج به اشتراک خواهیم گذاشت.
.
بهزاد عشقی🖋... در «متری شیشونیم» (سعید روستایی) پلیس مواد مخدر با فرماندهی صمد (پیمان معادی) خردهفروشها را دستگیر و بازجویی میکنند تا به تولیدکنندۀ بزرگ شیشه، ناصر خاکزاد (نوید محمدزاده)، برسند. سرانجام خاکزاد را دستگیر میکنند و او همراه تعدادی از قاچاقچیان در سحرگاهی اعدام میشوند. اکنون صمد بر بلندایی ایستاده است و به این صحنه نگاه میکند و انگار از خود میپرسد آیا با مرگ خاکزاد داستان اعتیاد و مواد مخدر تمام میشود؟ در صحنۀ نهایی صمد پشت ترافیک گیر کرده و معتادی با دستمالی کثیف میآید و شیشۀ اتومبیلش را پاک میکند. صمد اسکناسی به او میدهد و نگاهش نشان میدهد که این بازی برنده ندارد. فیلم از نظر ترسیم جزییات یکی از مهیبترین فیلمهایی است که دربارۀ زندان و زندانیان ساخته شده. انبوه معتادها و خردهفروشها را در سالن کوچکی محبوس میکنند. رفتار با بازداشتشدگان نیز چندان موجه نیست و حتی صمد از خشونت کلامی و در مواردی خشونت فیزیکی، در بازجوییها استفاده میکند. نقش معتادها و پارهای از خردهفروشان را نابازیگران و معتادهای واقعی بازی میکنند؛ فضا چنان ملموس و طبیعی و باورپذیر است که انگار مستندی از وضعیت دردناک بازداشتشدگان میبینیم...*
@filmemrooz_official
*متن کامل این مقاله را با عنوان «زندان سینما و زندان واقعی» در صفحات 38تا40 بیستوهشتمین شمارۀ «فیلم امروز» بخوانید.
#فیلم_امروز #زندان #زندانی #متری_شیش_و_نیم #نوید_محمدزاده #پیمان_معادی #سعید_روستایی #اعتیاد #مواد_مخدر
.
بهزاد عشقی🖋... در «متری شیشونیم» (سعید روستایی) پلیس مواد مخدر با فرماندهی صمد (پیمان معادی) خردهفروشها را دستگیر و بازجویی میکنند تا به تولیدکنندۀ بزرگ شیشه، ناصر خاکزاد (نوید محمدزاده)، برسند. سرانجام خاکزاد را دستگیر میکنند و او همراه تعدادی از قاچاقچیان در سحرگاهی اعدام میشوند. اکنون صمد بر بلندایی ایستاده است و به این صحنه نگاه میکند و انگار از خود میپرسد آیا با مرگ خاکزاد داستان اعتیاد و مواد مخدر تمام میشود؟ در صحنۀ نهایی صمد پشت ترافیک گیر کرده و معتادی با دستمالی کثیف میآید و شیشۀ اتومبیلش را پاک میکند. صمد اسکناسی به او میدهد و نگاهش نشان میدهد که این بازی برنده ندارد. فیلم از نظر ترسیم جزییات یکی از مهیبترین فیلمهایی است که دربارۀ زندان و زندانیان ساخته شده. انبوه معتادها و خردهفروشها را در سالن کوچکی محبوس میکنند. رفتار با بازداشتشدگان نیز چندان موجه نیست و حتی صمد از خشونت کلامی و در مواردی خشونت فیزیکی، در بازجوییها استفاده میکند. نقش معتادها و پارهای از خردهفروشان را نابازیگران و معتادهای واقعی بازی میکنند؛ فضا چنان ملموس و طبیعی و باورپذیر است که انگار مستندی از وضعیت دردناک بازداشتشدگان میبینیم...*
@filmemrooz_official
*متن کامل این مقاله را با عنوان «زندان سینما و زندان واقعی» در صفحات 38تا40 بیستوهشتمین شمارۀ «فیلم امروز» بخوانید.
#فیلم_امروز #زندان #زندانی #متری_شیش_و_نیم #نوید_محمدزاده #پیمان_معادی #سعید_روستایی #اعتیاد #مواد_مخدر
حمیدرضا حاجیحسینی🖋...نمای خروج ناصر در «افسونگر» (اسماعیل کوشان، 1332) از ساختمان قدیم زندان قصر در فیلم ثبت شده است. در «لات جوانمرد» (مجید محسنی، 1337) درِ ساختمان قدیم زندان قصر، متعلق شهربانی کل کشور، باز میشود و داشحسن از آن بیرون میآید. تصویر نمای بیرونی ساختمان قدیم زندان قصر که یک سرباز در کیوسک جلوی ساختمان نگهبانی میدهد تا سالهای اوایل دهۀ چهل در برخی از فیلمها نظیر «کلید» (محمود نوذری، 1341) و «انسانها» (مهدی میثاقیه، 1343) ثبت و ضبط شده است.
از نیمۀ دوم دهۀ چهل ساختمان جدید و در ورودی زندان قصر با نام «ندامتگاه مرکزی» بر سردر آن هنگام خروج قهرمان فیلم از زندان مشاهده میشود. نمای بیرونی و درِ ورودی/خروجی زندان قصر تا زمان تعطیلی زندان در اوایل دهۀ هشتاد یکی از لوکیشنهای آشنا و پرتکرار در بسیاری از فیلمهای سینمای ایران با موضوع زندان است. در فیلمهای دهۀ شصت عنوان «ندامتگاه مرکزیِ» قبل از انقلاب در بالای در ورودی زندان به «شوراری سرپرستی زندانهای کشور، ندامتگاه مرکزی (قصر)» تغییر کرد...*
@filmemrooz_official
فیلمهای حاضر در ویدئو بهترتیب: لات جوانمرد،افسونگر، کلید، گناه مادر، معرکه، زرخرید، گلهای داودی، جستجو در شهر و بلوف
*متن کامل این مقاله را با عنوان «زندان و زندانی در سینمای ایران، از آغاز تا امروز» در صفحات 44تا53 بیستوهشتمین شمارۀ «فیلم امروز» بخوانید.
#فیلم_امروز #زندان #زندان_قصر #فیلم #نوستالژی #سینمای_ایران #زندانی #آزادی
از نیمۀ دوم دهۀ چهل ساختمان جدید و در ورودی زندان قصر با نام «ندامتگاه مرکزی» بر سردر آن هنگام خروج قهرمان فیلم از زندان مشاهده میشود. نمای بیرونی و درِ ورودی/خروجی زندان قصر تا زمان تعطیلی زندان در اوایل دهۀ هشتاد یکی از لوکیشنهای آشنا و پرتکرار در بسیاری از فیلمهای سینمای ایران با موضوع زندان است. در فیلمهای دهۀ شصت عنوان «ندامتگاه مرکزیِ» قبل از انقلاب در بالای در ورودی زندان به «شوراری سرپرستی زندانهای کشور، ندامتگاه مرکزی (قصر)» تغییر کرد...*
@filmemrooz_official
فیلمهای حاضر در ویدئو بهترتیب: لات جوانمرد،افسونگر، کلید، گناه مادر، معرکه، زرخرید، گلهای داودی، جستجو در شهر و بلوف
*متن کامل این مقاله را با عنوان «زندان و زندانی در سینمای ایران، از آغاز تا امروز» در صفحات 44تا53 بیستوهشتمین شمارۀ «فیلم امروز» بخوانید.
#فیلم_امروز #زندان #زندان_قصر #فیلم #نوستالژی #سینمای_ایران #زندانی #آزادی
مهران آرین🖋رضای «رد پای گرگ» (مسعود کیمیایی) یک زندانی عادی نبود و نیست. به زندان افتادنش شاید حاصل یک بدشانسی محض باشد اما شخصی که در زندان نگهش میدارد تنها خود اوست. جسدی بیمجوز که بر زمین گرم میخورَد، جنازۀ ناصر و عکس صادقخان و سکوتی که از عمق رفاقت میآید. رضا نمیداند چرا باید صادقخان، ناصر را کشته باشد اما خوب میداند که آن خالکوبی روی بازویش نشانۀ چیست و چه معنایی دارد: «با اجازۀ شما میخوام جسارت کنم دست بندازم رو شونۀ شما، یه دفعه هم بشیم قد شما.» وقتی به او دستبند میزنند با نگاهی اندوهبار و پرسشگر به ما مینگرد. سه روز دیگر عروسی دارد با طلعت؛ همو که به خاطرش چاقویش را میگذارد وسط سفره چون «طلعت خواسته».
جنازه که پیدا میشود رضا اولین زخمش را از رفیق نامرد میخورد. مهر سکوت بر لب و بیست سال گرفتاری در چاردیواری. رضای زندانی در باطن نه سیاسیکار است و نه مثل قدرت داعیۀ اصلاح جامعه دارد. آن زندان هم نه همچون زندانهای معمولیست، نه حتی شبیه به زندان «اعتراض». بیشتر به کابوسی میماند که تا دم مرگ خواب را از چشمان خستۀ رضا میرباید؛ مثل آن درِ بزرگ و آهنی که با صدایی مهیب به رویش بسته میشود. صحنۀ عجیب و کممانند حمام عمومی در زندان با آن همه زندانی نیمهبرهنه و بعد عبور دوربین از اتاقکهای دربوداغان حمام با دوشهای آب گرم، دستآخر به رضا میرسد و تأکید بر آن خالکوبی. اینجاست که ناخودآگاه، حمام خون و چاقوی «قیصر» به ذهن متبادر میشود. اما قیصر این دوره و زمانه نه مثل او کنشگر است و نه ادعایی دارد. در سلول تنهایی خویش با سوسکها و عقربها دمخور است و به قفل محکم روی در مینگرد؛ و آن عکس دستهجمعیِ دربند با آقاتهرانی و بقیه که همه زندهاند و او هنوز با آنها حشرونشر دارد. آیا او همۀ این سالها را در انفرادی بوده؟ همبندیهایش کجایند؟ در تمام فیلم هرگز سلول و بند و تختخوابهای طبقهای معمولِ زندانهای ایران را نمیبینیم و صحنههایی از دمخور شدنش را با دیگران. این کابوس دهشتناک کی تمام میشود؟ آیا میشود که درد فراق عشق و خیانت رفیق را دمی از خاطر ببرد؟...*
@filmemrooz_official
*متن کامل این مقاله را در صفحۀ 37 بیستوهشتمین شمارۀ «فیلم امروز» بخوانید.
#فیلم_امروز #ردپای_گرگ #فرامرز_قریبیان #زندان #مسعود_کیمیایی #زندانی #فیلم #سینمای_ایران
جنازه که پیدا میشود رضا اولین زخمش را از رفیق نامرد میخورد. مهر سکوت بر لب و بیست سال گرفتاری در چاردیواری. رضای زندانی در باطن نه سیاسیکار است و نه مثل قدرت داعیۀ اصلاح جامعه دارد. آن زندان هم نه همچون زندانهای معمولیست، نه حتی شبیه به زندان «اعتراض». بیشتر به کابوسی میماند که تا دم مرگ خواب را از چشمان خستۀ رضا میرباید؛ مثل آن درِ بزرگ و آهنی که با صدایی مهیب به رویش بسته میشود. صحنۀ عجیب و کممانند حمام عمومی در زندان با آن همه زندانی نیمهبرهنه و بعد عبور دوربین از اتاقکهای دربوداغان حمام با دوشهای آب گرم، دستآخر به رضا میرسد و تأکید بر آن خالکوبی. اینجاست که ناخودآگاه، حمام خون و چاقوی «قیصر» به ذهن متبادر میشود. اما قیصر این دوره و زمانه نه مثل او کنشگر است و نه ادعایی دارد. در سلول تنهایی خویش با سوسکها و عقربها دمخور است و به قفل محکم روی در مینگرد؛ و آن عکس دستهجمعیِ دربند با آقاتهرانی و بقیه که همه زندهاند و او هنوز با آنها حشرونشر دارد. آیا او همۀ این سالها را در انفرادی بوده؟ همبندیهایش کجایند؟ در تمام فیلم هرگز سلول و بند و تختخوابهای طبقهای معمولِ زندانهای ایران را نمیبینیم و صحنههایی از دمخور شدنش را با دیگران. این کابوس دهشتناک کی تمام میشود؟ آیا میشود که درد فراق عشق و خیانت رفیق را دمی از خاطر ببرد؟...*
@filmemrooz_official
*متن کامل این مقاله را در صفحۀ 37 بیستوهشتمین شمارۀ «فیلم امروز» بخوانید.
#فیلم_امروز #ردپای_گرگ #فرامرز_قریبیان #زندان #مسعود_کیمیایی #زندانی #فیلم #سینمای_ایران