آیا ویتامین C در زمان بیماری به ما کمک میکند؟
🔻ویتامین C به بدن کمک میکند تا زخمها را التیام بخشد، از مفاصل ما محافظت میکند و نقش مهمی در تشکیل کلاژن دارد.
🔻مصرف دزهای اضافی ویتامین C میتواند به طور موثری از سرماخوردگیهای معمولی جلوگیری کند.
🔻بیش از دز توصیه شده روزانه یعنی ۵۰۰ میلی گرم مصرف نکنید.
🔻بهترین راه برای بهرهمندی از مزایای ویتامین C مصرف به شکل غذا است.
🔻مصرف ویتامین C اضافی به ویژه برای کسانی که سیستم ایمنی ضعیفی دارند، مضر نخواهد بود.
🍁🍂🍁@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍁🍂🍁
🔻ویتامین C به بدن کمک میکند تا زخمها را التیام بخشد، از مفاصل ما محافظت میکند و نقش مهمی در تشکیل کلاژن دارد.
🔻مصرف دزهای اضافی ویتامین C میتواند به طور موثری از سرماخوردگیهای معمولی جلوگیری کند.
🔻بیش از دز توصیه شده روزانه یعنی ۵۰۰ میلی گرم مصرف نکنید.
🔻بهترین راه برای بهرهمندی از مزایای ویتامین C مصرف به شکل غذا است.
🔻مصرف ویتامین C اضافی به ویژه برای کسانی که سیستم ایمنی ضعیفی دارند، مضر نخواهد بود.
🍁🍂🍁@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍁🍂🍁
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
"امروز سالگرد شهادت شهید حسن تهرانی مقدم، پدر فناوری موشکی ایران است؛ مردی که در دشوارترین روزهای جنگ تحمیلی، با عزم و ایمان خود بنیان امنیت و اقتدار ایران را بنا نهاد."
مستند کوتاه رویای صادق، روایت مرکز حفظ و نشر آثار فرماندهی موشکی سپاه از سال ها مجاهدت این شهید دانشمند است
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🍃🌸🌺🍃🌹🍃🌺🌸🍃
🍁🍂🍁@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍁🍂🍁
مستند کوتاه رویای صادق، روایت مرکز حفظ و نشر آثار فرماندهی موشکی سپاه از سال ها مجاهدت این شهید دانشمند است
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🍃🌸🌺🍃🌹🍃🌺🌸🍃
🍁🍂🍁@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍁🍂🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖رویای_مادرانه💖
قسمت۹۹
دکتر گفت: اشکالی نداره. فقط کوتاه چون تو بخش زنان هستن.
دکتر صدر گفت: میرم ترتیب بستری شدنش تو اتاق یک تخته رو بدم.
رفت و احمد به دکتر گفت: مشکل دیگه ای ندارن؟
دکتر گفت: نگران نباشید. ضعف داشت که بهش سرم وصل کردیم. انگار تغذیه مناسبی نداره. بیشتر مواظبش باشید.
دکتر رفت و دقایقی بعد دکتر صدر آمد: کارهاش انجام شد. دارن منتقلش میکنن. می تونی بری پیشش!
احمد با خجالت گفت: ممنون. میشه یک لطف دیگه به من بکنید؟
دکتر صدر گفت: حتما!
احمد شرمنده گفت: می تونی یک وانت بگیری وسایل حنانه ررو از کوچه جمع کنی ببری خونه؟
دکتر صدر ضربه ای به پیشانی اش زد: آخ یادم رفته بود. الان میرم. فقط آدرس خونه خودت رو بده؟
احمد از پرستاری برگه و خودکار می گیرد و آدرس را می نویسد، از داخل دسته کلیدش، کلید خانه حنانه را جدا میکند و به دست دکتر صدر می دهد.
بعد می گوید: پول زیادی همراهم نیست. این مقدارم ممکنه لازم بشه اینجا. به پدرم زنگ میزنم که بیاد اون خونه و حساب کنه با ماشین و کارگر ها!
دکتر صدر دستی روی شانه احمد می گذارد: من همه چیزمو به حنانه مدیونم! اینجوری نگو! شرمنده تر نکن ما رو!
بعد می خندد و می گوید: برم که تا شب نشده کارها تموم بشه. نهار رو که نرفتم خونه، شام رو برم حداقل! آرزو روی خونه بودن سر وعده های غذایی حساسه! امروزم بخاطر حنانه خانم آوانس داده!
دکتر صدر می رود و احمد به این می اندیشد که او با تمام راحت حرف زدن هایش، حد و حریم می شناسد! این مفرد حرف زدن ها و به اسم صدا کردن هایش شاید مربوط به رشته و کارش میشود و شاید به کشوری که سالها در آن بزرگ شده. دکتر صدر، منش خاص خودش را داشت. هر چه که بود مورد اعتماد بود. مرد بود.
وارد اتاق حنانه شد. زن لاغر اندام روی تخت، خیلی با تصویر آخری که از حنانه داشت، فرق کرده بود. دیگر پوست و استخوان شده بود.
جلو می رود و صدایش می زد: حنانه!
پلکش می پرد و احمد دوباره صدایش می کند:, حنانه خانم! بیدار نمیشی! من اومدم! چشمهاتو باز کن حرف بزن! میدونی چقدر دنبالت گشتم؟
حنانه چشم باز می کند و می گوید: احمد! احمد آقا؟
بعد یکهو نفس کشیدنش تغییر می کند و چنگی به سینه می زند.
احمد از اتاق بیرون می رود و بلند می گوید: کمک! حالش بد شده! یکی بیاد.
دو پرستار می دوند و یکی با دکتر تماس می گیرد. احمد نگران به دکتر نگاه می کند.
دکتر نگاه از حنانه می گیرد و می گوید: بیمارتون مشکل قلبی دارن. نباید حرفی می زدید که دچار استرس بشن!
احمد گفت: من رو دید شوکه شد هنوز حرفی نزدیم!
دکتر متعجب نگاهش می کند و احمد می گوید: تازه از اسارت اومدم؟ نه سال نبودم، یکهو منو دید و شوکه شد.
دکتر پوزخندی زد: موفق باشید
رفت. احمد اهمیتی به رفتارش نداد و کنار حنانه ایستاد: خوبی خانم؟
حنانه چشم گرفت و حرفی نزد.
احمد گفت: شرمنده تو شدم! حنانه خانم، حلالم کن!
حنانه گفت: حلال کردم.
احمد گفت: فردا بریم محضر عقد کنیم؟ بسه این همه سال دوری! باشه؟
حنانه با بغض گفت: علی شما رو بازم فرستاده؟
احمد متعجب نگاهش کرد و حنانه توضیح داد: پیش علی از بدبختی هام گفتم. ازش گله کردم. از تنهایی نالیدم. بازم شما رو فرستاد مثل اون دفعه!
🍁🍂🍁@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍁🍂🍁
💖رویای_مادرانه💖
قسمت۹۹
دکتر گفت: اشکالی نداره. فقط کوتاه چون تو بخش زنان هستن.
دکتر صدر گفت: میرم ترتیب بستری شدنش تو اتاق یک تخته رو بدم.
رفت و احمد به دکتر گفت: مشکل دیگه ای ندارن؟
دکتر گفت: نگران نباشید. ضعف داشت که بهش سرم وصل کردیم. انگار تغذیه مناسبی نداره. بیشتر مواظبش باشید.
دکتر رفت و دقایقی بعد دکتر صدر آمد: کارهاش انجام شد. دارن منتقلش میکنن. می تونی بری پیشش!
احمد با خجالت گفت: ممنون. میشه یک لطف دیگه به من بکنید؟
دکتر صدر گفت: حتما!
احمد شرمنده گفت: می تونی یک وانت بگیری وسایل حنانه ررو از کوچه جمع کنی ببری خونه؟
دکتر صدر ضربه ای به پیشانی اش زد: آخ یادم رفته بود. الان میرم. فقط آدرس خونه خودت رو بده؟
احمد از پرستاری برگه و خودکار می گیرد و آدرس را می نویسد، از داخل دسته کلیدش، کلید خانه حنانه را جدا میکند و به دست دکتر صدر می دهد.
بعد می گوید: پول زیادی همراهم نیست. این مقدارم ممکنه لازم بشه اینجا. به پدرم زنگ میزنم که بیاد اون خونه و حساب کنه با ماشین و کارگر ها!
دکتر صدر دستی روی شانه احمد می گذارد: من همه چیزمو به حنانه مدیونم! اینجوری نگو! شرمنده تر نکن ما رو!
بعد می خندد و می گوید: برم که تا شب نشده کارها تموم بشه. نهار رو که نرفتم خونه، شام رو برم حداقل! آرزو روی خونه بودن سر وعده های غذایی حساسه! امروزم بخاطر حنانه خانم آوانس داده!
دکتر صدر می رود و احمد به این می اندیشد که او با تمام راحت حرف زدن هایش، حد و حریم می شناسد! این مفرد حرف زدن ها و به اسم صدا کردن هایش شاید مربوط به رشته و کارش میشود و شاید به کشوری که سالها در آن بزرگ شده. دکتر صدر، منش خاص خودش را داشت. هر چه که بود مورد اعتماد بود. مرد بود.
وارد اتاق حنانه شد. زن لاغر اندام روی تخت، خیلی با تصویر آخری که از حنانه داشت، فرق کرده بود. دیگر پوست و استخوان شده بود.
جلو می رود و صدایش می زد: حنانه!
پلکش می پرد و احمد دوباره صدایش می کند:, حنانه خانم! بیدار نمیشی! من اومدم! چشمهاتو باز کن حرف بزن! میدونی چقدر دنبالت گشتم؟
حنانه چشم باز می کند و می گوید: احمد! احمد آقا؟
بعد یکهو نفس کشیدنش تغییر می کند و چنگی به سینه می زند.
احمد از اتاق بیرون می رود و بلند می گوید: کمک! حالش بد شده! یکی بیاد.
دو پرستار می دوند و یکی با دکتر تماس می گیرد. احمد نگران به دکتر نگاه می کند.
دکتر نگاه از حنانه می گیرد و می گوید: بیمارتون مشکل قلبی دارن. نباید حرفی می زدید که دچار استرس بشن!
احمد گفت: من رو دید شوکه شد هنوز حرفی نزدیم!
دکتر متعجب نگاهش می کند و احمد می گوید: تازه از اسارت اومدم؟ نه سال نبودم، یکهو منو دید و شوکه شد.
دکتر پوزخندی زد: موفق باشید
رفت. احمد اهمیتی به رفتارش نداد و کنار حنانه ایستاد: خوبی خانم؟
حنانه چشم گرفت و حرفی نزد.
احمد گفت: شرمنده تو شدم! حنانه خانم، حلالم کن!
حنانه گفت: حلال کردم.
احمد گفت: فردا بریم محضر عقد کنیم؟ بسه این همه سال دوری! باشه؟
حنانه با بغض گفت: علی شما رو بازم فرستاده؟
احمد متعجب نگاهش کرد و حنانه توضیح داد: پیش علی از بدبختی هام گفتم. ازش گله کردم. از تنهایی نالیدم. بازم شما رو فرستاد مثل اون دفعه!
🍁🍂🍁@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍁🍂🍁
🌷🌷🌷
🍃🌼سختی_ها را جدی نگیر!
اصلا بگذار از این همه خونسردی ات تعجب کند.
بگذار بداند تو بیدی نیستی که با این بادها بلرزی!
اصلا تا بوده این چنین بوده،
سختی ها همین را می خواهند؛
می خواهند جدی بگیریشان،
آن وقت دست بگذارند بیخ گلویت
و نگذارند آب خوش از گلویت پایین برود!
اما تو مثل همیشه آرام باش،
مثل همیشه بخند،
سخت باش، اما سخت نگیر.
بگذار سختی با تمام وجودش احساس کند
که هنوز هم کسی در این گوشه از دنیا
سخت تر از خودش پیدا می شود.
تو🌷قوی باش... فقط همین...
🍁🍂🍁@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍁🍂🍁
🍃🌼سختی_ها را جدی نگیر!
اصلا بگذار از این همه خونسردی ات تعجب کند.
بگذار بداند تو بیدی نیستی که با این بادها بلرزی!
اصلا تا بوده این چنین بوده،
سختی ها همین را می خواهند؛
می خواهند جدی بگیریشان،
آن وقت دست بگذارند بیخ گلویت
و نگذارند آب خوش از گلویت پایین برود!
اما تو مثل همیشه آرام باش،
مثل همیشه بخند،
سخت باش، اما سخت نگیر.
بگذار سختی با تمام وجودش احساس کند
که هنوز هم کسی در این گوشه از دنیا
سخت تر از خودش پیدا می شود.
تو🌷قوی باش... فقط همین...
🍁🍂🍁@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍁🍂🍁
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌺در این شب زیبای پاییزی
🍁ﺁﺭﺯﻭی
🌺ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ
🍁ﺳﻌﺎﺩﺕ ،ﺳﻼﻣتی و
🌺ﺳﺮﺑﻠﻨﺪیست
🍁شبتون بخیر
🌺خوابتون رویایی
🍁لحظه هاتون پر از آرامش
🌺و به امیـــــد فردایی بهتر
🍁شب زیبـاتـون در پناه خدا
🍁🍂🍁@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍁🍂🍁
🍁ﺁﺭﺯﻭی
🌺ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ
🍁ﺳﻌﺎﺩﺕ ،ﺳﻼﻣتی و
🌺ﺳﺮﺑﻠﻨﺪیست
🍁شبتون بخیر
🌺خوابتون رویایی
🍁لحظه هاتون پر از آرامش
🌺و به امیـــــد فردایی بهتر
🍁شب زیبـاتـون در پناه خدا
🍁🍂🍁@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍁🍂🍁
﷽
✨ یا ارحم الراحمین ✨
ای مهربانترین مهربانان
🌱🌸 سلام صبح بخیر 🌸🌱
✨سه شنبه✨
💫 ۲۲ آبان ۱۴۰۳
💫 ۱۰ جمادی الاولی ۱۴۴۶
💫 ۱۲ نوامبر ۲۰۲۴
🍁🍂🍁@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍁🍂🍁
✨ یا ارحم الراحمین ✨
ای مهربانترین مهربانان
🌱🌸 سلام صبح بخیر 🌸🌱
✨سه شنبه✨
💫 ۲۲ آبان ۱۴۰۳
💫 ۱۰ جمادی الاولی ۱۴۴۶
💫 ۱۲ نوامبر ۲۰۲۴
🍁🍂🍁@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍁🍂🍁
تغییر زمان دیدار استقلال و مس
🔻با اعلام سازمان لیگ فوتبال ایران، با توجه به درخواست باشگاه استقلال مبنی بر تغییر زمان مسابقه این تیم با مس کرمان در مرحله یک شانزدهم جام حذفی به دلیل فاصله اندک این دیدار با مسابقه تیم ملی ایران با قرقیزستان بعد از روزهای فیفا، بازی دو تیم به جای روز اول آذر در روز چهارشنبه ۲۱ آذر برگزار میشود.
🍁🍂🍁@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍁🍂🍁
🔻با اعلام سازمان لیگ فوتبال ایران، با توجه به درخواست باشگاه استقلال مبنی بر تغییر زمان مسابقه این تیم با مس کرمان در مرحله یک شانزدهم جام حذفی به دلیل فاصله اندک این دیدار با مسابقه تیم ملی ایران با قرقیزستان بعد از روزهای فیفا، بازی دو تیم به جای روز اول آذر در روز چهارشنبه ۲۱ آذر برگزار میشود.
🍁🍂🍁@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍁🍂🍁