کانال فردوس
536 subscribers
46.8K photos
12.2K videos
236 files
1.59K links
https://t.me/ferdows18


کانال فرهنگی ؛اجتماعی ؛ اقتصادی؛ خبری و سیاسی محله فردوس.(حسینی و فردوس)
بهشت محله های تهران.
سازنده علی تفرشی اینستا گرام ali.tafreshi

ارتباط با ادمین
@alit123456789
Download Telegram
هیأت شهدای گمنام

🏴 مراسم شب‌های قدر

سخنران:
شیخ محمد صادق پور

مداح:
حاج غلامرضا آهنگی

زمان:
شنبه،دوشنبه.چهارشنبه ساعت 21:30

مکان:
بوستان امام سجاد علیه السلام

🌡با رعایت پروتکل های بهداشتی

#هیات_شهدای_گمنام
#رمضان
#شبهای_قدر_را_قدر_بدانیم
#مولا_علی_ابن_ابیطالب_علیه_السلام
#رسانه_باشیم
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
هیأت شهدای گمنام

🏴 مراسم شب‌های قدر

سخنران:
شیخ محمد صادق پور

مداح:
حاج غلامرضا آهنگی

زمان:
شنبه،دوشنبه.چهارشنبه ساعت 21:30

مکان:
بوستان امام سجاد علیه السلام

🌡با رعایت پروتکل های بهداشتی

#هیات_شهدای_گمنام
#رمضان
#شبهای_قدر_را_قدر_بدانیم
#مولا_علی_ابن_ابیطالب_علیه_السلام
#رسانه_باشیم
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
همزمان با ایام وفات *حضرت ام البنین سلام الله علیها*

🌷آیین گرامیداشت *مادران شهدای گمنام منطقه ۱۸ تهران*🌷


یکشنبه۲۶ دی ۱۴۰۰ از ساعت ۱۴

🏢 سالن اجتماعات مجتمع فرهنگی ورزشی شهید مختار سلیمانی

#اطلاع_رسانی
#شهدا
#خدمت_رضوی
#حریم_رضوی


❄️ @ferdows18  💯
#فردوس‌بهشت‌محلات‌تهران❄️
💠 به مناسبت ٧ تیر و هفته قوه قضائیه با حضور رئیس دادسرای مجتمع قضایی شهید مطهری ،فرمانده ناحیه مقاومت بسیج مسلم بن عقیل و شهردار ناحیه سه مراسم غبار روبی مزار #شهدا در گلزار شهدای یافت آباد با عطر افشانی و تقدیم گل بر مزار شهدای گرانقدری همچون شهیدان مدافع حرم فرامرزی و قربانخانی برگزار گردید . این مراسم با خاطره گویی و مداحی همراه بود و همه حاضرین یاد و خاطره این شهدای گرانقدر را گرامی داشتند .

🌿 @ferdows18  💯
#فردوس‌بهشت‌محلات‌تهران🌿
🌷 #هر_روز_با_شهدا

#ديدار_در_موج_انفجار...!

🌷می‌گفت: "پایم که رفت روی مین، موج انفجار كه بلندم کرد، توى آسمون حضرت زهرا را ديدم. پایم به چند رگ و پِى وصل بود، با چاقو پایم را بریدم، دست دور گردن مجروحی انداختم و او را هم عقب کشیدم!"

🌷....هر وقت تلویزیون صحنه‌های جنگ را نشان می‌داد دچار تشنج می‌شد، همين جانش را گرفت!

🌹خاطره اى به ياد جانباز شهيد معزز منصور رستگار


#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات


🍂 @ferdows18  💯
#فردوس‌بهشت‌محلات‌تهران🍂
یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها:
‍ نگاهتان اُفق را به زندگیَمـ نشان میدهد...
زندگی که نهایتش #خداوند است
نگاهتان آنقدر مطمئن هست که
#دلمـ با خیره شدن بِهِشان
قرصِ قرص میشود...

شبیه #شهدا رفتار کنیمـ🥀🕊

#سرداران_رشید_اسلام
#شهید_محمد_حسین_یوسف الهی

شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات

#ما_ملت_امام_حسینیم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🦋 چشم به راه
🌾 جنگ هنـوز هم ادامـہ دارد...
این را از نگاه چشم انتظار مادری فهمیدم
که سـال‌هاست
داغ نیامدن جوانـش،
جـانش را نشانـہ گرفتـہ...

#مادران_انتظار
#شهدا

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🍂 @ferdows18  💯
#فردوس‌بهشت‌محلات‌تهران🍂
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷

#غلطی_که_نتوانستند!!

🌷در تاریخ ۲۱/ ۵/ ۱۳۶۳، روز نگهبانی من بود؛ در حین نگهبانی متوجه شدم که ماشین‌های دشمن زیاد رفت و آمد می‌کنند، به بچه‌ها اعلام کردم که مواظب باشند. به گروهان ادوات که موشک ناو داشتند، تلفن زدیم و قضیه را توضیح دادیم و آن‌ها کشیک می‌دادند. بعد از چند دقیقه آن‌ها با موشک ناو یکی از ماشین‌های فرمانده‌ای از دشمن را زدند و بعد از ۴۵ دقیقه متوجه دور زدن هلیکوپتری در اطراف همان ماشین شدیم.

🌷فهمیدیم که هدفشان بردن جنازه فرمانده‌شان از داخل ماشین است و بعد از آن دیدیم ۳ هلیکوپتر کبری دشمن قصد حمله به نیروهای ما را دارند. یکی از آن‌ها را روی خاکریز خودشان به وسیله موشک ناو زدیم و ۲ هلیکوپتر دیگر مانند موش فرار کردند و هواپیمایی که زده بودیم، در هوا می‌سوخت و به سمت پایین سقوط می‌کرد و پروانه‌هایش در هوا می‌چرخید.

🌷چند ساعتی هلیکوپتر می‌سوخت و همه بچه‌ها تماشا می‌کردیم و لذت می‌بردیم. دشمن می‌خواست غلطی بکند ولی نتوانست. امیدوارم که در همه حرکاتمان که هدف اسلام است پیروز شویم و مشت محکمی بر دهان دشمنان اسلام بزنیم.

راوی: جانباز سرافراز شهباز کاظمی

#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷

#مراقب_دستت_هستی...؟!

🌷یک روز در فرودگاه، شهید حاج احمد کاظمی را دیدم. ایشان بعد از احوالپرسی از من پرسیدند: حاج مرتضی دستت چطور است؟ مواظبش هستی؟ گفتم: بله یک دست مصنوعی گذاشته‌ام که به عصب‌های قطع شده دستم آسیبی نرسد و زیاد درد نکند. حاج احمد گفتند: خدا پدرت را بیامرزد این را نمی‌گويم. می‌گويم مواظبش هستی که با ماشینی، درجه‌اى، پست و مقامی تعویضش نکنی؟ سرم را به پایین انداختم و سکوت کردم.

🌷ایشان ادامه دادند: اگر یک سکه بهار آزادی در جیبت باشد و هنگام رانندگی یک مرتبه به یادت بیفتد سریعاً دستت را از فرمان برنمی‌داری و روی جیبت نمی‌گذارى که ببینی سکه سر جایش هست یا نه؟!! آیا این دستی که در راه خدا داده‌ای ارزشش به اندازه یک سکه نیست که هر شب ببینی دستت را داری، دستت چطور است؟ سر جایش هست یا با چیزی عوضش کرده‌ای؟ پس مواظب باش با چیزی عوضش نکنی.

🌹خاطره ای به یاد سردار شهید فرمانده حاج احمد کاظمی
#راوى: آزاده سرافراز و جانباز قطع دست راست حاج مرتضی حاج باقری

#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️


🌿🍀@ferdows18  💯
#فردوس‌بهشت‌محلات‌تهران🍀🌿
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷

#اسلحه_پيشرفته!!

🌷گرمای نيمه شب جزيره مجنون كلافه‌ام كرده بود. بچـه‌هـا در سـنگر خوابيده بودند. هوای شرجی و فضای دم كرده داخل سنگر باعث شد كه نتوانم دوام بياورم. بلند شدم و زدم بيرون. كمی زير آسـمان در سـكوت راه رفتم. با خودم گفتم حالا كه خوابم نمی‌برد، بهتر است وضو بگيـرم و نماز شبی بخوانم. توفيقی اجباری كه از پيش آمدنش خوشحال شدم. آفتابه‌ای را كه در كنار درِ سنگر گذاشته بودند برداشتم. آب به انـدازه كافی در آن بود. مـشتی آب بـه صـورتم زدم و درود بـر محمـد و آل او فرستادم. وضوی خود را كامل گرفتم. يك‌دفعه پشت خـاكريز بـه نظـرم چيزی تكان خورد. نيم‌خيز شده و....

🌷و دولاّ جلو رفتم. در تاريكی مطلق، برق كلاهش را ديدم؛ يك عراقی بود. كمی ترسيدم. وای خدای مـن! دشـمن تا آن طرف سنگرها آمده بود. خواستم فرياد بزنم، ولی ديـدم صـدايم در نمی‌آيد. بايد كاری می‌كردم. آهسته، آهسته جلو رفتم. ديدم يك نفر است. معلـوم بـود اطلاعـاتی است و برای شناسايی آمده است. به خودم آمدم. ديـدم آفتابـه هنـوز در دستم است. پيش خودم گفتم اسلحه ندارم، حالا چه كار كنم! يك‌دفعـه فكری به نظرم رسيد. آهسته جلو رفتم و لوله آفتابـه را در كمـرش فـرو كردم. صدا زد: تسليم، تسليم! و دست‌هایش را بالا گرفت. اسلحه‌اش را گرفتم و به او گفتم: «تعال، رو!»

🌷وقتی اين طرف خاكريز آمدم، با صدای بلند داد زدم: «مهدی، حسين! كجاييد يك عراقی گرفتم!» بچه‌ها با صدای من بيدار شدند. چند تا از بچه‌های نگهبانی هم سريع رسيدند. همه غرق در خنده بودند. چند نفر سريع رفتند ببينند كسانی ديگر هم هستند؛ كه متوجه شـدند آن‌ها فرار كرده‌اند. من با لوله آفتابه يك اسير گرفته بودم. بچه‌ها از خنـده روده‌بر شده بودند. بعد از آن اتفاق و بردن سرباز عراقی، نمـاز شـبِ باحـالی خواندم و پيش خودم به اين فكر كردم كه وضـوی نمـاز مـن باعـث جلـوگيری از شناسايی منطقه شده بود.

#راوی: رزمنده دلاور سعيد صديقی

#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️