کانال فردوس
536 subscribers
46.8K photos
12.2K videos
236 files
1.59K links
https://t.me/ferdows18


کانال فرهنگی ؛اجتماعی ؛ اقتصادی؛ خبری و سیاسی محله فردوس.(حسینی و فردوس)
بهشت محله های تهران.
سازنده علی تفرشی اینستا گرام ali.tafreshi

ارتباط با ادمین
@alit123456789
Download Telegram
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿



✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #پنجاه_وچهار


از ایوب #هرکاری بر می آید....

#هروقت از او #کمک می خواهم هست. #حضورش فضای خانه را پر می کند.

مادرش آمده بود خانه ما و چند روزی مانده بود....
برای برگشتنش پول نداشت.

توی اتاق ایوب سرم را بالا گرفتم:

_" #آبرویم را حفظ کن، هیچ پولی در خانه ندارم."

دوستم آمد جلوی در اتاق:
_"شهلا بیا این اتاق، یک چیزی پیدا کردم."

آمده بود کمکم تا بخاری ها را جمع کنیم.شش ماهی بود که بخاری را تکان نداده بودیم.

#زیرفرش یک دسته اسکناس پیدا کرده بود. ایوب آبرویم را حفظ کرد.


توی امتحان های #محمدحسین کمکش کرد.

برای #خواستگارهایی که هدی از همان نوجوانیش داشت به خوابم می آمد و راهنمایی می کرد.

حتی حواسش به محمد حسن هم بود.


یک سینی #حلوا درست کرده بودم تا محمد حسین شب جمعه ای ببرد مسجد، یادش رفت.
صبح سینی را دادم به محمد حسن و گفتم بین همسایه ها بگرداند.

وقتی برگشت حلوا ها نصف هم نشده بود.
یک نگاهش به حلوا بود و یک نگاهش به من

_ مامان می گذاری همه اش را خودم بخورم؟
+ نه مادر جان، این ها برای بابا است که چهار تا نماز خوان بخورند و فاتحه اش را بفرستند.

شانه اش را بالا انداخت:
_ "خب مگر من چه ام است؟ خودم می خورم، خودم هم فاتحه اش را می خوانم."

چهار زانو نشست وسط اتاق و همه حلوا ها را خورد.
سینی خالی را آورد توی آشپزخانه:

"مامان #فاتحه خیلی کم است. میروم برای بابا #نماز بخوانم.

شب ایوب توی خواب
سیب آبداری را گاز می زد و می خندید.

فاتحه و نمازهای محمد حسن به او رسیده بود


به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند