This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🙏نیایش شبانه با خدای مهربانم🙏
پروردگارا به حق مهربانیت
از همین #اولین شب #بهار
غم ها را از دل همه هموطنانم دور کن
به زندگیشون شادی و
و آسایش و رفاه عطا کن
و دلهاشون را آرامشی خدایی ببخش
الهی آمیـــن🙏
⭐اولین شب بهاریتون بخیر و خوشی🌙
🌿 @ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران 🌿
پروردگارا به حق مهربانیت
از همین #اولین شب #بهار
غم ها را از دل همه هموطنانم دور کن
به زندگیشون شادی و
و آسایش و رفاه عطا کن
و دلهاشون را آرامشی خدایی ببخش
الهی آمیـــن🙏
⭐اولین شب بهاریتون بخیر و خوشی🌙
🌿 @ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران 🌿
Forwarded from سرای محله حسینی و فردوس
✅ سرای محله حسینی فردوس برگزار می کند
✍مسابقه بانوی مهرومهربانی
✅ مهلت ارسال پاسخنامه ۲۷ /۱ / ۱۴۰۱
☎️ارسال پاسخ به شماره ۰۹۱۲۶۲۷۶۹۲۶
🎁نفرات برگزیده جوایزی به رسم یادبود دریافت می کنند
#رمضان _۱۴۰۱
#بهار -قرآن
#معاونت -امور -اجتماعی- فرهنگی شهرداری -منطقه -هجده
#اداره -فرهنگی -منطقه -هجده
#اداره -اجتماعی -فرهنگی -ناحیه- یک
#سرای -محلات -ناحیه -یک
#خانه _قرآن_ محله _فردوس
✍مسابقه بانوی مهرومهربانی
✅ مهلت ارسال پاسخنامه ۲۷ /۱ / ۱۴۰۱
☎️ارسال پاسخ به شماره ۰۹۱۲۶۲۷۶۹۲۶
🎁نفرات برگزیده جوایزی به رسم یادبود دریافت می کنند
#رمضان _۱۴۰۱
#بهار -قرآن
#معاونت -امور -اجتماعی- فرهنگی شهرداری -منطقه -هجده
#اداره -فرهنگی -منطقه -هجده
#اداره -اجتماعی -فرهنگی -ناحیه- یک
#سرای -محلات -ناحیه -یک
#خانه _قرآن_ محله _فردوس
🍂💚🍂💚﷽💚🍂
💚🍂💚🍂
🍂💚🍂
💚🍂
🍂
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_اول
🔸 وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب، تماشاخانهای بود که هر چشمی را نوازش میداد. خورشید پس از یک روز آتشبازی در این روزهای گرم آخر #بهار، رخساره در بستر آسمان کشیده و خستگی یک روز بلند بهاری را خمیازه میکشید.
دست خودم نبود که این روزها در قاب این صحنه سِحرانگیز، تنها صورت زیبای او را میدیدم! حتی بادی که از میان برگ سبز درختان و شاخه های نخل ها رد میشد، عطر #عشق او را در هوا رها میکرد و همین عطر، هر غروب دلتنگم میکرد!
🔸 دلتنگ لحن گرمش، نگاه عاشقش، صدای مهربان و خنده های شیرینش! چقدر این لحظات تنگ غروب سخت میگذشت تا شب شود و او برگردد و انگار همین باد، نغمه دلتنگیام را به گوشش رسانده بود که زنگ موبایلم به صدا درآمد.
همانطور که روی حصیر کف ایوان نشسته بودم، دست دراز کردم و گوشی را از گوشه حصیر برداشتم. بعد از یک دنیا عاشقی، دیگر میدانستم اوست که خانه قلبم را دقّالباب میکند و بیآنکه شماره را ببینم، دلبرانه پاسخ دادم :«بله؟»
🔸 با نگاهم همچنان در پهنه سبز و زیبای باغ میچرخیدم و در برابر چشمانم، چشمانش را تجسم میکردم تا پاسخم را بدهد که صدایی خشن، خماری عشق را از سرم پراند :«الو...»
هر آنچه در خانه خیالم ساخته بودم، شکست. نگاهم به نقطهای خیره ماند، خودم را جمع کردم و این بار با صدایی محکم پرسیدم :«بله؟»
🔸 تا فرصتی که بخواهد پاسخ بدهد، به سرعت گوشی را از کنار صورتم پایین آورده و شماره را چک کردم، ناشناس بود. دوباره گوشی را کنار گوشم بردم و شنیدم با همان صدای زمخت و لحن خشن تکرار میکند :«الو... الو...»
از حالت تهاجمی صدایش، کمی ترسیدم و خواستم پاسخی بدهم که خودش با عصبانیت پرسید :«منو میشناسی؟؟؟»
🔸 ذهنم را متمرکز کردم، اما واقعاً صدایش برایم آشنا نبود که مردّد پاسخ دادم :«نه!» و او بلافاصه و با صدایی بلندتر پرسید :«مگه تو نرجس نیستی؟؟؟»
از اینکه اسمم را میدانست، حدس زدم از آشنایان است اما چرا انقدر عصبانی بود که دوباره با حالتی معصومانه پاسخ دادم :«بله، من نرجسم، اما شما رو نمی شناسم!» که صدایش از آسمان خراش خشونت به زیر آمد و با خندهای نمکین نجوا کرد :«ولی من که تو رو خیلی خوب میشناسم عزیزم!» و دوباره همان خندههای شیرینش گوشم را پُر کرد.
🔸 دوباره مثل روزهای اول مَحرم شدنمان دلم لرزید که او در لرزاندن دل من بهشدت مهارت داشت.
چشمانم را نمیدید، اما از همین پشت تلفن برایش پشت چشم نازک کردم و با لحنی غرق ناز پاسخ دادم :«از همون اول که گوشی زنگ خورد، فهمیدم تویی!» با شیطنت به میان حرفم آمد و گفت :«اما بعد گول خوردی!» و فرصت نداد از رکب #عاشقانهای که خورده بودم دفاع کنم و دوباره با خنده سر به سرم گذاشت :«من همیشه تو رو گول میزنم! همون روز اولم گولت زدم که عاشقم شدی!» و همین حال و هوای عاشقیمان در گرمای #عراق، مثل شربت بود؛ شیرین و خنک!
🔸 خبر داد سر کوچه رسیده و تا لحظاتی دیگر به خانه می آید که با دستپاچگی گوشی را قطع کردم تا برای دیدارش مهیا شوم.
از همان روی ایوان وارد اتاق شدم و او دستبردار نبود که دوباره پیامگیر گوشی به صدا درآمد. در لحظات نزدیک مغرب نور چندانی به داخل نمی تابید و در همان تاریکی، قفل گوشی را باز کردم که دیدم باز هم شماره غریبه است.
🔸 دیگر فریب شیطنتش را نمیخوردم که با خندهای که صورتم را پُر کرده بود پیامش را باز کردم و دیدم نوشته است :«من هنوز دوستت دارم، فقط کافیه بهم بگی تو هم دوستم داری! اونوقت اگه عمو و پسرعموت تو آسمونا هم قایمت کنن، میام و با خودم میبرمت! ـ عَدنان ـ »
برای لحظاتی احساس کردم در خلائی در حال خفگی هستم که حالا من شوهر داشتم و نمیدانستم عدنان از جانم چه می خواهد؟...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
💚🍂
🍂💚🍂
💚🍂💚🍂
🍂💚🍂💚🍂💚🍂
💚🍂💚🍂
🍂💚🍂
💚🍂
🍂
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_اول
🔸 وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب، تماشاخانهای بود که هر چشمی را نوازش میداد. خورشید پس از یک روز آتشبازی در این روزهای گرم آخر #بهار، رخساره در بستر آسمان کشیده و خستگی یک روز بلند بهاری را خمیازه میکشید.
دست خودم نبود که این روزها در قاب این صحنه سِحرانگیز، تنها صورت زیبای او را میدیدم! حتی بادی که از میان برگ سبز درختان و شاخه های نخل ها رد میشد، عطر #عشق او را در هوا رها میکرد و همین عطر، هر غروب دلتنگم میکرد!
🔸 دلتنگ لحن گرمش، نگاه عاشقش، صدای مهربان و خنده های شیرینش! چقدر این لحظات تنگ غروب سخت میگذشت تا شب شود و او برگردد و انگار همین باد، نغمه دلتنگیام را به گوشش رسانده بود که زنگ موبایلم به صدا درآمد.
همانطور که روی حصیر کف ایوان نشسته بودم، دست دراز کردم و گوشی را از گوشه حصیر برداشتم. بعد از یک دنیا عاشقی، دیگر میدانستم اوست که خانه قلبم را دقّالباب میکند و بیآنکه شماره را ببینم، دلبرانه پاسخ دادم :«بله؟»
🔸 با نگاهم همچنان در پهنه سبز و زیبای باغ میچرخیدم و در برابر چشمانم، چشمانش را تجسم میکردم تا پاسخم را بدهد که صدایی خشن، خماری عشق را از سرم پراند :«الو...»
هر آنچه در خانه خیالم ساخته بودم، شکست. نگاهم به نقطهای خیره ماند، خودم را جمع کردم و این بار با صدایی محکم پرسیدم :«بله؟»
🔸 تا فرصتی که بخواهد پاسخ بدهد، به سرعت گوشی را از کنار صورتم پایین آورده و شماره را چک کردم، ناشناس بود. دوباره گوشی را کنار گوشم بردم و شنیدم با همان صدای زمخت و لحن خشن تکرار میکند :«الو... الو...»
از حالت تهاجمی صدایش، کمی ترسیدم و خواستم پاسخی بدهم که خودش با عصبانیت پرسید :«منو میشناسی؟؟؟»
🔸 ذهنم را متمرکز کردم، اما واقعاً صدایش برایم آشنا نبود که مردّد پاسخ دادم :«نه!» و او بلافاصه و با صدایی بلندتر پرسید :«مگه تو نرجس نیستی؟؟؟»
از اینکه اسمم را میدانست، حدس زدم از آشنایان است اما چرا انقدر عصبانی بود که دوباره با حالتی معصومانه پاسخ دادم :«بله، من نرجسم، اما شما رو نمی شناسم!» که صدایش از آسمان خراش خشونت به زیر آمد و با خندهای نمکین نجوا کرد :«ولی من که تو رو خیلی خوب میشناسم عزیزم!» و دوباره همان خندههای شیرینش گوشم را پُر کرد.
🔸 دوباره مثل روزهای اول مَحرم شدنمان دلم لرزید که او در لرزاندن دل من بهشدت مهارت داشت.
چشمانم را نمیدید، اما از همین پشت تلفن برایش پشت چشم نازک کردم و با لحنی غرق ناز پاسخ دادم :«از همون اول که گوشی زنگ خورد، فهمیدم تویی!» با شیطنت به میان حرفم آمد و گفت :«اما بعد گول خوردی!» و فرصت نداد از رکب #عاشقانهای که خورده بودم دفاع کنم و دوباره با خنده سر به سرم گذاشت :«من همیشه تو رو گول میزنم! همون روز اولم گولت زدم که عاشقم شدی!» و همین حال و هوای عاشقیمان در گرمای #عراق، مثل شربت بود؛ شیرین و خنک!
🔸 خبر داد سر کوچه رسیده و تا لحظاتی دیگر به خانه می آید که با دستپاچگی گوشی را قطع کردم تا برای دیدارش مهیا شوم.
از همان روی ایوان وارد اتاق شدم و او دستبردار نبود که دوباره پیامگیر گوشی به صدا درآمد. در لحظات نزدیک مغرب نور چندانی به داخل نمی تابید و در همان تاریکی، قفل گوشی را باز کردم که دیدم باز هم شماره غریبه است.
🔸 دیگر فریب شیطنتش را نمیخوردم که با خندهای که صورتم را پُر کرده بود پیامش را باز کردم و دیدم نوشته است :«من هنوز دوستت دارم، فقط کافیه بهم بگی تو هم دوستم داری! اونوقت اگه عمو و پسرعموت تو آسمونا هم قایمت کنن، میام و با خودم میبرمت! ـ عَدنان ـ »
برای لحظاتی احساس کردم در خلائی در حال خفگی هستم که حالا من شوهر داشتم و نمیدانستم عدنان از جانم چه می خواهد؟...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
💚🍂
🍂💚🍂
💚🍂💚🍂
🍂💚🍂💚🍂💚🍂
جشن بزرگ #بهار_ایران در بوستان قائم به همت معاونت امور اجتماعی و فرهنگی شهرداری منطقه هجده تهران
شما هم دعوتید...
ایستگاه های ورزشی
غرفه کودک
بازارچه محصولات کارآفرینان
ایستگاه پذیرایی صلواتی (افطار ساده)
جنگ شاد و جذاب
🔹هر شب از نماز مغرب و عشا الی ساعت ۲۴
🔸ضلع شرقی بوستان قائم
🌿🍀@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍀 🌿
شما هم دعوتید...
ایستگاه های ورزشی
غرفه کودک
بازارچه محصولات کارآفرینان
ایستگاه پذیرایی صلواتی (افطار ساده)
جنگ شاد و جذاب
🔹هر شب از نماز مغرب و عشا الی ساعت ۲۴
🔸ضلع شرقی بوستان قائم
🌿🍀@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍀 🌿
📣 فراخوان ثبت نام دختران روزه اولی...
✅ جهت شرکت در برنامه *جشن دخترانه روزه اولی های منطقه هجده* ؛ لطفاً مشخصات ذیل را حداکثر تا تاریخ ۲۲ فروردین ماه به شناسه کاربری @faryadekhamush ارسال نمایید
۱. نام و نام خانوادگی دختر
۲. نام و نام خانوادگی مادر
۳. محله سکونت
۴. نام مدرسه
۵. شماره همراه
#بهار_ایران
🔹 این جشن صرفا ویژه دختران ۹ ساله (پایه سوم ابتدایی) و مادران آنها می باشد
🌿🍀@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍀 🌿
✅ جهت شرکت در برنامه *جشن دخترانه روزه اولی های منطقه هجده* ؛ لطفاً مشخصات ذیل را حداکثر تا تاریخ ۲۲ فروردین ماه به شناسه کاربری @faryadekhamush ارسال نمایید
۱. نام و نام خانوادگی دختر
۲. نام و نام خانوادگی مادر
۳. محله سکونت
۴. نام مدرسه
۵. شماره همراه
#بهار_ایران
🔹 این جشن صرفا ویژه دختران ۹ ساله (پایه سوم ابتدایی) و مادران آنها می باشد
🌿🍀@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍀 🌿
دانشکده فنی انقلاب اسلامی میزبان *لشکر یک هزار نفری پسران ۱۵ ساله منطقه هجده ای* خواهد بود تا اولین بهار عبودیت خود را جشن بگیرند 😍
🔹 *جشن پسران روزه اولی منطقه هجده* شنبه ۲۶ فروردین ماه ۱۴۰۲ به همت *شهرداری منطقه هجده* و با مشارکت مدیریت آموزش و پرورش ، کانون خدمت رضوی و دانشکده فنی انقلاب اسلامی برگزار خواهد شد
#بهار_ایران
#ماه_خوبی_ها
🌿🍀@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍀 🌿
🔹 *جشن پسران روزه اولی منطقه هجده* شنبه ۲۶ فروردین ماه ۱۴۰۲ به همت *شهرداری منطقه هجده* و با مشارکت مدیریت آموزش و پرورش ، کانون خدمت رضوی و دانشکده فنی انقلاب اسلامی برگزار خواهد شد
#بهار_ایران
#ماه_خوبی_ها
🌿🍀@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍀 🌿
📣 فراخوان ثبت نام دختران روزه اولی...
✅ جهت شرکت در برنامه *جشن دخترانه روزه اولی های منطقه هجده* ؛ لطفاً مشخصات ذیل را حداکثر تا تاریخ ۲۲ فروردین ماه به شناسه کاربری @faryadekhamush ارسال نمایید
۱. نام و نام خانوادگی دختر
۲. نام و نام خانوادگی مادر
۳. محله سکونت
۴. نام مدرسه
۵. شماره همراه
#بهار_ایران
🔹 این جشن صرفا ویژه دختران ۹ ساله (پایه سوم ابتدایی) و مادران آنها می باشد
🌿🍀@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍀 🌿
✅ جهت شرکت در برنامه *جشن دخترانه روزه اولی های منطقه هجده* ؛ لطفاً مشخصات ذیل را حداکثر تا تاریخ ۲۲ فروردین ماه به شناسه کاربری @faryadekhamush ارسال نمایید
۱. نام و نام خانوادگی دختر
۲. نام و نام خانوادگی مادر
۳. محله سکونت
۴. نام مدرسه
۵. شماره همراه
#بهار_ایران
🔹 این جشن صرفا ویژه دختران ۹ ساله (پایه سوم ابتدایی) و مادران آنها می باشد
🌿🍀@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍀 🌿
📣 دعوتید به تماشای فینال مسابقات فوتسال جام رمضان ؛ یادواره هزار و دویست ستاره جاوید منطقه هجده تهران
🔹 یکشنبه ۱۰ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ ، ساعت ۱۷
🔸 سالن توپی مجموعه ورزشی بدر
#بهار_ایران
#ماه_خوبی_ها
🌿🍀@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍀 🌿
🔹 یکشنبه ۱۰ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ ، ساعت ۱۷
🔸 سالن توپی مجموعه ورزشی بدر
#بهار_ایران
#ماه_خوبی_ها
🌿🍀@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍀 🌿
#تجدید_چاپ
💎کتاب بهار آخرین فصل، مستند روایی زندگی شهید مدافع حرم اسدالله ابراهیمی به قلم مرتضی اسدی به #چاپ_دوم رسید.
📚بهار آخرین فصل حکایت مردی است از سرزمین چهار فصل که فصل بهار را برای هبوطش، برای وجودش و برای صعودش برگزید.
🏃♂حکایت پسربچه بازیگوش دیروز و ایثارگر مجاهد امروز. داستان یک پرسپولیسی دو آتیشه!
✍اسدالله معروف به اسد جیگر، نوجوان پر شر و شوری که علی رغم سن و سال کم، به زور ترفند و نقشه های زیرکانه موفق می شود ۸ ماه پایانی دوران دفاع مقدس خود را به جبهه برساند، با پیکری مجروح ناشی از عوارض شیمیایی به خانه پدری بر می گردد.
🔥پس از جنگ، دوران تحصیل و اشتغال را سپری می کند و دست روزگار او را در جریان فتنه های ۷۸ و ۸۸ در صف اغتشاشگران هم قرار می دهد!
🚨داستان تحولات این رزمنده پرماجرا با حضور در جمع مدافعان حرم حضرت زینب ادامه می یابد و درحالیکه حماسه های پرشوری را در آن سرزمین خلق میکند، سرانجام در بهار ۹۵ در سوریه به شهادت می رسد.
🇮🇷شهید اسدالله ابراهیمی یک نیروی زبده آتش به اختیار بود که همچنان پیکرش در سرزمین سوریه مفقودالاثر است.
💳روش های خرید کتاب👇
✅حضوری: مراجعه به فروشگاه روایت فتح. میدان فردوسی. خیابان سپهبد قرنی. نبش خیابان فلاح پور
📞۰۲۱۸۸۸۹۷۸۱۴
✅اینستاگرام
@revayatfathonline
✅پیام رسان ایتا
@revayatadmin110
✅روبیکا
@revayatfathpub
✅خرید تلفنی سایت: ۰۲۱۶۶۷۳۹۹۸۴☎️
#اسدالله_ابراهیمی
#بهار_آخرین_فصل
#انتشارات_روایت_فتح
╭─┅🍃🇮🇷🍃┅─╮
@revayatfathpub
╰─┅🍃💎🍃┅─╯
💎کتاب بهار آخرین فصل، مستند روایی زندگی شهید مدافع حرم اسدالله ابراهیمی به قلم مرتضی اسدی به #چاپ_دوم رسید.
📚بهار آخرین فصل حکایت مردی است از سرزمین چهار فصل که فصل بهار را برای هبوطش، برای وجودش و برای صعودش برگزید.
🏃♂حکایت پسربچه بازیگوش دیروز و ایثارگر مجاهد امروز. داستان یک پرسپولیسی دو آتیشه!
✍اسدالله معروف به اسد جیگر، نوجوان پر شر و شوری که علی رغم سن و سال کم، به زور ترفند و نقشه های زیرکانه موفق می شود ۸ ماه پایانی دوران دفاع مقدس خود را به جبهه برساند، با پیکری مجروح ناشی از عوارض شیمیایی به خانه پدری بر می گردد.
🔥پس از جنگ، دوران تحصیل و اشتغال را سپری می کند و دست روزگار او را در جریان فتنه های ۷۸ و ۸۸ در صف اغتشاشگران هم قرار می دهد!
🚨داستان تحولات این رزمنده پرماجرا با حضور در جمع مدافعان حرم حضرت زینب ادامه می یابد و درحالیکه حماسه های پرشوری را در آن سرزمین خلق میکند، سرانجام در بهار ۹۵ در سوریه به شهادت می رسد.
🇮🇷شهید اسدالله ابراهیمی یک نیروی زبده آتش به اختیار بود که همچنان پیکرش در سرزمین سوریه مفقودالاثر است.
💳روش های خرید کتاب👇
✅حضوری: مراجعه به فروشگاه روایت فتح. میدان فردوسی. خیابان سپهبد قرنی. نبش خیابان فلاح پور
📞۰۲۱۸۸۸۹۷۸۱۴
✅اینستاگرام
@revayatfathonline
✅پیام رسان ایتا
@revayatadmin110
✅روبیکا
@revayatfathpub
✅خرید تلفنی سایت: ۰۲۱۶۶۷۳۹۹۸۴☎️
#اسدالله_ابراهیمی
#بهار_آخرین_فصل
#انتشارات_روایت_فتح
╭─┅🍃🇮🇷🍃┅─╮
@revayatfathpub
╰─┅🍃💎🍃┅─╯
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔰 چرا خداوند در پاسخ حضرت موسی سه بار فرمود: "لبیک" ؟
💢 امید گناهکاران بر چیست؟
🌱 یک دقیقه با قرآن در #بهار_قرآن
💠 مجموعه دیدنی #سی_جزء_سی_داستان به روایت حجتالاسلام راجی
🌿🍀@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍀 🌿
💢 امید گناهکاران بر چیست؟
🌱 یک دقیقه با قرآن در #بهار_قرآن
💠 مجموعه دیدنی #سی_جزء_سی_داستان به روایت حجتالاسلام راجی
🌿🍀@ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران🍀 🌿