#شبهات_فاطمیه
💢چرا امیرالمومنین(ع) بعد از هجوم به خانه حضرت زهرا (س) دست به شمشیر نبرد؟
چرا هنگام #هجوم از همسر خود دفاع نکرد؟
#پاسخ
✅ابن عبدالبر در کتاب الاستیعاب از زبان امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل میکند که فرمودند : قسم به خدای عالم، اگر ترس از ایجاد تفرقه و برگشتن کفر نداشتم، این حکومت را عوض میکردم
✅اميرمؤمنان عليه السلام در مرحله اول و زماني كه آن ها قصد تعرض به #همسرش را داشتند، از خود واكنش نشان داد و با عمر برخورد كرد، او را بر زمين زد، با مشت به صورت و گردن او كوبيد؛ اما از آن جايي كه مأمور به صبر بود از ادامه مخاصمه منصرف و طبق فرمان رسول خدا صلي الله عليه وآله صبر پيشه كرد. در حقيقت با اين كار مي خواست به آن ها بفهماند كه اگر مأمور به شكيبائي نبودم و فرمان خدا غير از اين بود، كسي جرأت نمي كرد كه اين فكر را حتي از مخيله اش بگذراند؛ اما آن حضرت مثل هميشه تابع فرمان هاي الهي بوده است.
🔵سليم بن قيس هلالي كه از ياران مخلص اميرمؤمنان عليه السلام است، در اين باره مي نويسد:
عمر #آتش طلبيد و آن را بر در خانه شعله ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز كرد و داخل شد!
حضرت زهرا عليها السّلام به طرف عمر آمد و فرياد زد: يا ابتاه، يا رسول اللَّه! عمر شمشير را در حالي كه در غلافش بود بلند كرد و بر پهلوي فاطمه زد. آن حضرت ناله كرد: يا ابتاه! عمر تازيانه را بلند كرد و بر بازوي حضرت زد. آن حضرت صدا زد:
يا رسول اللَّه، ابوبكر و عمر با بازماندگانت چه بد رفتار مي كنند»!
علي عليه السّلام ناگهان از جا برخاست و #گريبان عمر را گرفت و او را به شدت كشيد و بر زمين زد و بر بيني و گردنش #كوبيد و خواست او را بكشد؛ ولي به ياد سخن پيامبر صلي الله عليه وآله و وصيتي كه به او كرده بود افتاد، فرمود: اي پسر صُهاك! قسم به آنكه محمّد را به پيامبري مبعوث نمود، اگر مقدرّات الهي و عهدي كه پيامبر با من بسته است، نبود، مي دانستي كه تو نمي تواني به خانه من داخل شوي»
الهلالي، سليم بن قيس، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص568،
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
💢چرا امیرالمومنین(ع) بعد از هجوم به خانه حضرت زهرا (س) دست به شمشیر نبرد؟
چرا هنگام #هجوم از همسر خود دفاع نکرد؟
#پاسخ
✅ابن عبدالبر در کتاب الاستیعاب از زبان امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل میکند که فرمودند : قسم به خدای عالم، اگر ترس از ایجاد تفرقه و برگشتن کفر نداشتم، این حکومت را عوض میکردم
✅اميرمؤمنان عليه السلام در مرحله اول و زماني كه آن ها قصد تعرض به #همسرش را داشتند، از خود واكنش نشان داد و با عمر برخورد كرد، او را بر زمين زد، با مشت به صورت و گردن او كوبيد؛ اما از آن جايي كه مأمور به صبر بود از ادامه مخاصمه منصرف و طبق فرمان رسول خدا صلي الله عليه وآله صبر پيشه كرد. در حقيقت با اين كار مي خواست به آن ها بفهماند كه اگر مأمور به شكيبائي نبودم و فرمان خدا غير از اين بود، كسي جرأت نمي كرد كه اين فكر را حتي از مخيله اش بگذراند؛ اما آن حضرت مثل هميشه تابع فرمان هاي الهي بوده است.
🔵سليم بن قيس هلالي كه از ياران مخلص اميرمؤمنان عليه السلام است، در اين باره مي نويسد:
عمر #آتش طلبيد و آن را بر در خانه شعله ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز كرد و داخل شد!
حضرت زهرا عليها السّلام به طرف عمر آمد و فرياد زد: يا ابتاه، يا رسول اللَّه! عمر شمشير را در حالي كه در غلافش بود بلند كرد و بر پهلوي فاطمه زد. آن حضرت ناله كرد: يا ابتاه! عمر تازيانه را بلند كرد و بر بازوي حضرت زد. آن حضرت صدا زد:
يا رسول اللَّه، ابوبكر و عمر با بازماندگانت چه بد رفتار مي كنند»!
علي عليه السّلام ناگهان از جا برخاست و #گريبان عمر را گرفت و او را به شدت كشيد و بر زمين زد و بر بيني و گردنش #كوبيد و خواست او را بكشد؛ ولي به ياد سخن پيامبر صلي الله عليه وآله و وصيتي كه به او كرده بود افتاد، فرمود: اي پسر صُهاك! قسم به آنكه محمّد را به پيامبري مبعوث نمود، اگر مقدرّات الهي و عهدي كه پيامبر با من بسته است، نبود، مي دانستي كه تو نمي تواني به خانه من داخل شوي»
الهلالي، سليم بن قيس، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص568،
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
#نه_به_چهار_شنبه_سوری_خطرناک
🔺فراخوانی که #آتش_نشانی براه انداخت و با استقبال مواجه شد.
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
🔺فراخوانی که #آتش_نشانی براه انداخت و با استقبال مواجه شد.
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
کتاب مجموعه غزلیات #آتش_بی_اختیار
#ندانوروزی
نمایشگاه کتاب تهران
غرفه انتشارات #سوره_مهر🌷🌷🌷
🌈 @ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🌈
#ندانوروزی
نمایشگاه کتاب تهران
غرفه انتشارات #سوره_مهر🌷🌷🌷
🌈 @ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🌈
📘📗📙 تمام درد من از اختیار اجباریست...⚘⚘
#کتاب_شعر (مجموعه غزلیات)
🔥 #آتش_بی_اختیار 🔥
#ندانوروزی
با حدود 50غزل آئینی،ارزشی،عاشقانه
#نمایشگاه_کتاب_تهران
غرفه انتشارات #سوره_مهر
شبستان،انتهای راهروی 27
🌈 @ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🌈
#کتاب_شعر (مجموعه غزلیات)
🔥 #آتش_بی_اختیار 🔥
#ندانوروزی
با حدود 50غزل آئینی،ارزشی،عاشقانه
#نمایشگاه_کتاب_تهران
غرفه انتشارات #سوره_مهر
شبستان،انتهای راهروی 27
🌈 @ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🌈
📘📗📙 تمام درد من از اختیار اجباریست...⚘⚘
#کتاب_شعر (مجموعه غزلیات)
🔥 #آتش_بی_اختیار 🔥
#ندانوروزی
با حدود 50غزل آئینی،ارزشی،عاشقانه
#نمایشگاه_کتاب_تهران
غرفه انتشارات #سوره_مهر
شبستان،انتهای راهروی 27
@neda_norouzi66⚘
#کتاب_شعر (مجموعه غزلیات)
🔥 #آتش_بی_اختیار 🔥
#ندانوروزی
با حدود 50غزل آئینی،ارزشی،عاشقانه
#نمایشگاه_کتاب_تهران
غرفه انتشارات #سوره_مهر
شبستان،انتهای راهروی 27
@neda_norouzi66⚘
کتاب مجموعه غزلیات #آتش_بی_اختیار
#ندانوروزی
#انتشارات_سوره_مهر
با حدود 50غزل آئینی،ارزشی،عاشقانه
قیمت با تخفیف :16000 تومان
+989128580582شماره جهت سفارش کتاب
#ندانوروزی
#انتشارات_سوره_مهر
با حدود 50غزل آئینی،ارزشی،عاشقانه
قیمت با تخفیف :16000 تومان
+989128580582شماره جهت سفارش کتاب
همزمان با روز زن و ولادت حضرت زهرا(س) رونمایی و نقد کتاب #آتش_بی_اختیار
#ندانوروزی
با همکاری #انتشارات_سوره_مهر📚
برگزار میشود
روز #شنبه ساعت ۱۶ #حوزه_هنری_انقلاب_اسلامی
#آدرس:
تهران ، خیابان حافظ، نبش سمیه، ساختمان حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی
منتظر دیدار عزیزان هستیم✌✌
🇮🇷 @ferdows18 🇮🇷
فردوس بهشت محلات تهران ❄️
#ندانوروزی
با همکاری #انتشارات_سوره_مهر📚
برگزار میشود
روز #شنبه ساعت ۱۶ #حوزه_هنری_انقلاب_اسلامی
#آدرس:
تهران ، خیابان حافظ، نبش سمیه، ساختمان حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی
منتظر دیدار عزیزان هستیم✌✌
🇮🇷 @ferdows18 🇮🇷
فردوس بهشت محلات تهران ❄️
❤🌺👈#چهل دعای ضروری كه هميشه به دردتان ميخورد :💞🍃👇👇👇
1-دعای #هنگام_خوابیدن (اَللّهُمَّ بِاسْمِکَ اَمُوْتُ وَاَحْییٰ)
2-دعای هنگام #بیدار_شدن (اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذِیْ احْیَانَا بَعْدَ مَا اَمَاتَنَا وَاِلِیهِ النُّشُوْرْ)
3-دعای #آغاز_غذا (بِسْمِ اللهِ وَعَلَی بَرَکَهِ الله)
4-دعای #پایان_غذا (اَلْحَمْدُ لِلهِ الَّذِیْ اَطْعَمَنَا وَسَقَانَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمُسْلِمِیْنْ)
5-دعای پایان #غذای_دعوت (اَللَّهُمَّ اَطْعِمْ مَنْ اَطْعَمَنَا وَاسْقِ مَنْ سَقَانَا)
6-دعای #دخول به مسجد(اَللَّهُمَّ افْتَحْ لِیْ اَبْوَاْبَ رَحْمَتِکْ)
7-دعای خروج از #مسجد (اَللَّهُمَّ اِنِّیْ اَسْاَلُکَ مِنْ فَضْلِکْ)
8-دعای قبل از ورود به تشناب( #توالت )(اَللَّهُمَّ اِنِّیْ اَعُوْذُ بِکَ مِنَ الْخُبُثِ وَالْخَبَائِثْ)
9-دعای خروج از تشناب (غُفْرَانَکَ،اَلْحَمْدُ لِلهِ الَّذِیْ اَذْهَبَ عَنِ لْاَذَیْ وَعَاْفَاْنِیْ)
10-دعای #ورود_به_منزل(اَللَّهُمَّ اِنِّیْ اَسْأَلُکَ خَیْرَ الْموُلِجِ وَخَیْرَ الْمَخْرِجِ)
11-دعای #خروج_از_منزل (بِسْمِ اللهِ تَوَکَّلْتُ عَلَی اللهْ)
12-دعای هنگام #پوشیدن_لباس (اَلْحَمْدُلِلهِ الَّذِیْ کَسَاْنِیْ مَا اُوَارِیْ بِهِ عَوْرَتِیْ وَاَتَجَمَّلُ بِهِ فِی حَیَاتِیْ)
13-دعای #سوار شدن موتر (بِسْمِ اللهِ سُبْحَاْنَ الَّذِیْ سَخَّرَلَنَاْ هَذَا وَمَاْ کُنَّا لَهُ مُقْرِنِیْنَ وَاِنَّا اِلَیْ رَبِّنَا لَمُنْقَلِبُوْنْ)
14-دعای هنگام گرفتار شدن #مصیبت(اِنًّا لِله وَاِنَّا اِلَیْهِ رَاْجِعُوْنْ اَللَّهُمَّ آجِرْنِیْ فِیْ مُصِیْبَتِیْ َواََخْلُفْنِیْ خَیْراً مِنْهَا)
15-دعای هنگام دیدن #خواب بد(اَعُوْذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَاْنِ الَّرجِیْمِ وَمِنْ شَرِّ هَذِهِ الرُّوْیَا)
16-دعای آغاز وضو(بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم)
17-دعای بعد از #وضو (اَشْهَدُ اَن لَا اِلهَ اِلَّا اللهُ وَحْدَه لَا شَریکَ لَه وَاَشْهَدُاَنَّ مُحَمَّداً عًبدُهُ وَرَسولُهُ اَللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنَ التَّوابِین وَجَعَلْنِی مِنَ الْمُتَطَهِّرِین)
18-دعای بعد از هر نماز(بِسْمِ اللهِ الَّذِی لَا اِلهَ اِلَّا هُوَ الرَّحمنُ الرَّحیمِ اَللَّهُمَّ اَذهِب عَنِّی اَلهَمَّ وَالحُزنَ)
19-دعای هنگام اختتام مجلس(سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِکَ اَشْهَدُ اَن لَا اِلهَ اِلَّا اَنْتَ اَستَغفِرُکَ وَ اَتُوبُ اِلَیکَ)
20-دعای هنگام نگاه کردن به #آینه(اَللَّهُمَّ اَنْتَ حَسَّنْتَ خُلْقِی فَحَسِّنْ خُلْقِی)
21-دعای #عیادت_مریض(لَا بَاسَ طُهُورٌ اِنشاءَالله)
22-دعای #تب(اعوذ بالله العظیم مِنْ شَرِّ کُلٌِ عِرقٍ نَّعَّار وَمِن شَرِّ حَرَّالنَّارِ)
23-دعای هنگام #عصبانیت (اعوذ بالله من الشیطان الرجیم)
24-دعای #تبریک_داماد_و_عروس (بارک الله لک وبارک الله علیک وجمع خیرکما فی خیر)
25-دعای ورود به #قبرستان (السلام علیکم یا اهل القبور یغفر الله لنا ولکم انتم سلفنا ونحن باالاثر)
26-دعای هنگام #خداحافظی(اَستَودِعُ اللهَ دِینَکَ وَاَمانَتَکَ وَخَواتِیمَ عَمَلِکَ)
27-دعای اراده #سفر(اللهم بِکَ اَصُولُ وَبِکَ اَحُولُ وَبِکَ اَسِیرُ)
28-دعای احساس #خطر(حَسْبُنَااللهُ نِعمَ الْوَکیل علی الله توکلنا)
29-دعای موافق میل(اَلْحَمْدُ لله الذی بِنِعْمَتِه تَتِمَّ الصَّالِحات)
30-دعای هر #درد_و_بیماری (سه بار بسم الله وهفت بار اعوذ بعزة الله وقدرته من شر ما اجد واحاذر)
31-دعای #افطار (اَللَّهُمَّ لَکَ صُمْتُ وَبِکَ آمَنْتُ وَعَلیکَ توَکَّلّتُ وَعلی رِزْقِکَ َافْطَرْتُ)
32-دعای #شب_قدر (اَللَّهُمَّ اِنَّکَ عَفُوٌ تُحِبُّ الْعَفْوَ فَاعْفُ عَنَّی)
33-دعای پایین آمدن از #سواری (اَعُوْذُ بِکَلِماتِ اللهِ التَّاماتِ مِنْ شَرِّ ما خَلَق)
34-دعای شنیدن #صدای_خر_یا_سگ (اعوذ بالله من الشیطان الرجیم)
35-دعای بعد از خوردن #شیر (اَللَّهُمَّ بارِکْ لنا فیه وَزِدنا فیه)
36-دعای در #وسط_غذا(بِسم اللهِ اَوَّلُه وَآخِرُهُ)
37-دعای وظیفه بعد نماز #فجر ومغرب(اَللَّهُمَّ اَجِرْنِی مِنَ النَّار)
38-دعای #طلب_صبر وانجام خیر(رَبَّنَا اَفْرِغ عَلینا صَبْرا وَتَوَفَّنَا مُسْلِمین)
39-دعای بر نظر شده(بِسْمِ الله اللهم اَذْهَبْ حَرَّهَا وَبَردَهَا وَصَبَهَا)
40-دعای به وقت افتادن #آتش (الله اکبر)بگویید.
👈از بهترین دعا ها و ذکر ها برای مسلمانان در طول روز .
التماس دعا فراوان🙏❤🌺
••✾🌻🍂🌻✾••
.
🌈 @ferdows18 🌈
#تا_شکست_کرونا_خانه_میمانیم🇮🇷
1-دعای #هنگام_خوابیدن (اَللّهُمَّ بِاسْمِکَ اَمُوْتُ وَاَحْییٰ)
2-دعای هنگام #بیدار_شدن (اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذِیْ احْیَانَا بَعْدَ مَا اَمَاتَنَا وَاِلِیهِ النُّشُوْرْ)
3-دعای #آغاز_غذا (بِسْمِ اللهِ وَعَلَی بَرَکَهِ الله)
4-دعای #پایان_غذا (اَلْحَمْدُ لِلهِ الَّذِیْ اَطْعَمَنَا وَسَقَانَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمُسْلِمِیْنْ)
5-دعای پایان #غذای_دعوت (اَللَّهُمَّ اَطْعِمْ مَنْ اَطْعَمَنَا وَاسْقِ مَنْ سَقَانَا)
6-دعای #دخول به مسجد(اَللَّهُمَّ افْتَحْ لِیْ اَبْوَاْبَ رَحْمَتِکْ)
7-دعای خروج از #مسجد (اَللَّهُمَّ اِنِّیْ اَسْاَلُکَ مِنْ فَضْلِکْ)
8-دعای قبل از ورود به تشناب( #توالت )(اَللَّهُمَّ اِنِّیْ اَعُوْذُ بِکَ مِنَ الْخُبُثِ وَالْخَبَائِثْ)
9-دعای خروج از تشناب (غُفْرَانَکَ،اَلْحَمْدُ لِلهِ الَّذِیْ اَذْهَبَ عَنِ لْاَذَیْ وَعَاْفَاْنِیْ)
10-دعای #ورود_به_منزل(اَللَّهُمَّ اِنِّیْ اَسْأَلُکَ خَیْرَ الْموُلِجِ وَخَیْرَ الْمَخْرِجِ)
11-دعای #خروج_از_منزل (بِسْمِ اللهِ تَوَکَّلْتُ عَلَی اللهْ)
12-دعای هنگام #پوشیدن_لباس (اَلْحَمْدُلِلهِ الَّذِیْ کَسَاْنِیْ مَا اُوَارِیْ بِهِ عَوْرَتِیْ وَاَتَجَمَّلُ بِهِ فِی حَیَاتِیْ)
13-دعای #سوار شدن موتر (بِسْمِ اللهِ سُبْحَاْنَ الَّذِیْ سَخَّرَلَنَاْ هَذَا وَمَاْ کُنَّا لَهُ مُقْرِنِیْنَ وَاِنَّا اِلَیْ رَبِّنَا لَمُنْقَلِبُوْنْ)
14-دعای هنگام گرفتار شدن #مصیبت(اِنًّا لِله وَاِنَّا اِلَیْهِ رَاْجِعُوْنْ اَللَّهُمَّ آجِرْنِیْ فِیْ مُصِیْبَتِیْ َواََخْلُفْنِیْ خَیْراً مِنْهَا)
15-دعای هنگام دیدن #خواب بد(اَعُوْذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَاْنِ الَّرجِیْمِ وَمِنْ شَرِّ هَذِهِ الرُّوْیَا)
16-دعای آغاز وضو(بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم)
17-دعای بعد از #وضو (اَشْهَدُ اَن لَا اِلهَ اِلَّا اللهُ وَحْدَه لَا شَریکَ لَه وَاَشْهَدُاَنَّ مُحَمَّداً عًبدُهُ وَرَسولُهُ اَللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنَ التَّوابِین وَجَعَلْنِی مِنَ الْمُتَطَهِّرِین)
18-دعای بعد از هر نماز(بِسْمِ اللهِ الَّذِی لَا اِلهَ اِلَّا هُوَ الرَّحمنُ الرَّحیمِ اَللَّهُمَّ اَذهِب عَنِّی اَلهَمَّ وَالحُزنَ)
19-دعای هنگام اختتام مجلس(سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِکَ اَشْهَدُ اَن لَا اِلهَ اِلَّا اَنْتَ اَستَغفِرُکَ وَ اَتُوبُ اِلَیکَ)
20-دعای هنگام نگاه کردن به #آینه(اَللَّهُمَّ اَنْتَ حَسَّنْتَ خُلْقِی فَحَسِّنْ خُلْقِی)
21-دعای #عیادت_مریض(لَا بَاسَ طُهُورٌ اِنشاءَالله)
22-دعای #تب(اعوذ بالله العظیم مِنْ شَرِّ کُلٌِ عِرقٍ نَّعَّار وَمِن شَرِّ حَرَّالنَّارِ)
23-دعای هنگام #عصبانیت (اعوذ بالله من الشیطان الرجیم)
24-دعای #تبریک_داماد_و_عروس (بارک الله لک وبارک الله علیک وجمع خیرکما فی خیر)
25-دعای ورود به #قبرستان (السلام علیکم یا اهل القبور یغفر الله لنا ولکم انتم سلفنا ونحن باالاثر)
26-دعای هنگام #خداحافظی(اَستَودِعُ اللهَ دِینَکَ وَاَمانَتَکَ وَخَواتِیمَ عَمَلِکَ)
27-دعای اراده #سفر(اللهم بِکَ اَصُولُ وَبِکَ اَحُولُ وَبِکَ اَسِیرُ)
28-دعای احساس #خطر(حَسْبُنَااللهُ نِعمَ الْوَکیل علی الله توکلنا)
29-دعای موافق میل(اَلْحَمْدُ لله الذی بِنِعْمَتِه تَتِمَّ الصَّالِحات)
30-دعای هر #درد_و_بیماری (سه بار بسم الله وهفت بار اعوذ بعزة الله وقدرته من شر ما اجد واحاذر)
31-دعای #افطار (اَللَّهُمَّ لَکَ صُمْتُ وَبِکَ آمَنْتُ وَعَلیکَ توَکَّلّتُ وَعلی رِزْقِکَ َافْطَرْتُ)
32-دعای #شب_قدر (اَللَّهُمَّ اِنَّکَ عَفُوٌ تُحِبُّ الْعَفْوَ فَاعْفُ عَنَّی)
33-دعای پایین آمدن از #سواری (اَعُوْذُ بِکَلِماتِ اللهِ التَّاماتِ مِنْ شَرِّ ما خَلَق)
34-دعای شنیدن #صدای_خر_یا_سگ (اعوذ بالله من الشیطان الرجیم)
35-دعای بعد از خوردن #شیر (اَللَّهُمَّ بارِکْ لنا فیه وَزِدنا فیه)
36-دعای در #وسط_غذا(بِسم اللهِ اَوَّلُه وَآخِرُهُ)
37-دعای وظیفه بعد نماز #فجر ومغرب(اَللَّهُمَّ اَجِرْنِی مِنَ النَّار)
38-دعای #طلب_صبر وانجام خیر(رَبَّنَا اَفْرِغ عَلینا صَبْرا وَتَوَفَّنَا مُسْلِمین)
39-دعای بر نظر شده(بِسْمِ الله اللهم اَذْهَبْ حَرَّهَا وَبَردَهَا وَصَبَهَا)
40-دعای به وقت افتادن #آتش (الله اکبر)بگویید.
👈از بهترین دعا ها و ذکر ها برای مسلمانان در طول روز .
التماس دعا فراوان🙏❤🌺
••✾🌻🍂🌻✾••
.
🌈 @ferdows18 🌈
#تا_شکست_کرونا_خانه_میمانیم🇮🇷
#فهمیدن_محرم
💢عواقب ریاست طلبی
.
امام حسین(ع)، یکی از #یاران خود به نام «بریر بن حضیر» را نزد «عمر بن سعد» فرستادند تا او را نصیحت کند.
عمر سعد در #پاسخ به نصایح بریر گفت:
«می دانم هر کسی که با حسین بجنگد و او را بکشد در #آتش است !»
.
بریر پرسید:
«پس چرا می خواهی با او بجنگی؟!»
عمر سعد پاسخ داد:
«ای بریر! آیا می خواهی #حکومت ری را رها کنم تا آنجا به کس دیگری برسد؟!»
.
بریر نزد امام حسین برگشت و گفت:
«عمر سعد می خواهد برای رسیدن به #حکومت ری، شما را بکشد!»
.
📚الفتوح ، جلد ۵ ، صفحه ۱۷۱
.
حُب و شهوتِ ریاست آخرین و قدرتمندترین شهوت انسان است که او می تواند بر آن مسلط شود، #فهمیدن_محرم و امام حسین(ع) یعنی در جامعه اسلامی جاه طلبی و ریاست خواهی معنا ندارد
🏴@ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران 🏴
💢عواقب ریاست طلبی
.
امام حسین(ع)، یکی از #یاران خود به نام «بریر بن حضیر» را نزد «عمر بن سعد» فرستادند تا او را نصیحت کند.
عمر سعد در #پاسخ به نصایح بریر گفت:
«می دانم هر کسی که با حسین بجنگد و او را بکشد در #آتش است !»
.
بریر پرسید:
«پس چرا می خواهی با او بجنگی؟!»
عمر سعد پاسخ داد:
«ای بریر! آیا می خواهی #حکومت ری را رها کنم تا آنجا به کس دیگری برسد؟!»
.
بریر نزد امام حسین برگشت و گفت:
«عمر سعد می خواهد برای رسیدن به #حکومت ری، شما را بکشد!»
.
📚الفتوح ، جلد ۵ ، صفحه ۱۷۱
.
حُب و شهوتِ ریاست آخرین و قدرتمندترین شهوت انسان است که او می تواند بر آن مسلط شود، #فهمیدن_محرم و امام حسین(ع) یعنی در جامعه اسلامی جاه طلبی و ریاست خواهی معنا ندارد
🏴@ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران 🏴
در آستانه دومین شهادت حاج قاسم شعری زیبا ازشاعره محله مان تقدیمتان می گردد.
قُرص کرد او، دلِ جهانی را، زیرِ قولش نمیزند هرگز
مرد شاید سَرَش رود امّا، زیرِ قولش نمیزند هرگز
بَر تنش زخمِ کهنهای کاری، تا به امروز جان به کَف، آری...
حتم دارد جهان که او فردا، زیرِ قولش نمیزند هرگز
گرچه این روزها فراوان است،حرفِ مردانه بر زبان ،امّا...
مرد یعنی همان که بی پَروا، زیرِ قولش نمیزند هرگز
مرزِ اروند، قلبِ کردستان، در حَلب یا دمشق، خان طومان
هرکجا هست، بی گُمان آنجا، زیرِ قولش نمیزند هرگز
این طرف وعده های آزادی، آن طرف لحظه لحظه جانبازی
داده با خونِ عاشقان إِمضا، زیرِ قولش نمیزند هرگز
حُججی، صَدرزاده ،بِلباسی، باغبانی، شهید بِیضایی
آنکه جان میدهد در این بَلوا،زیرِ قولش نمیزند هرگز
روی دوشش، نشانِ سردار ست ،حافظِ خونِ این شهیدان ست
هرکه مانندِ حاج قاسم ها، زیرِ قولش نمیزند هرگز
از حَرم عطرِ سیب می آید، بانگِ فتحٌ قریب میآید
میرود پرچمِ حرم بالا ،زیرِ قولش نمیزند هرگز
نقشِ زیبای #کلنا_عباس، روی سَربند عاشقان یعنی...
مرد شاید سَرش رود امّا، زیر قولش نمیزند هرگز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#آتش_بیاختیار
#ندا_نوروزی
شما میتوانید برای تهیه این کتاب به سایت سوره مهر مراجعه فرمایید.
www.sooremehr.ir
❄️ @ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران ❄️
در آستانه دومین شهادت حاج قاسم شعری زیبا ازشاعره محله مان تقدیمتان می گردد.
قُرص کرد او، دلِ جهانی را، زیرِ قولش نمیزند هرگز
مرد شاید سَرَش رود امّا، زیرِ قولش نمیزند هرگز
بَر تنش زخمِ کهنهای کاری، تا به امروز جان به کَف، آری...
حتم دارد جهان که او فردا، زیرِ قولش نمیزند هرگز
گرچه این روزها فراوان است،حرفِ مردانه بر زبان ،امّا...
مرد یعنی همان که بی پَروا، زیرِ قولش نمیزند هرگز
مرزِ اروند، قلبِ کردستان، در حَلب یا دمشق، خان طومان
هرکجا هست، بی گُمان آنجا، زیرِ قولش نمیزند هرگز
این طرف وعده های آزادی، آن طرف لحظه لحظه جانبازی
داده با خونِ عاشقان إِمضا، زیرِ قولش نمیزند هرگز
حُججی، صَدرزاده ،بِلباسی، باغبانی، شهید بِیضایی
آنکه جان میدهد در این بَلوا،زیرِ قولش نمیزند هرگز
روی دوشش، نشانِ سردار ست ،حافظِ خونِ این شهیدان ست
هرکه مانندِ حاج قاسم ها، زیرِ قولش نمیزند هرگز
از حَرم عطرِ سیب می آید، بانگِ فتحٌ قریب میآید
میرود پرچمِ حرم بالا ،زیرِ قولش نمیزند هرگز
نقشِ زیبای #کلنا_عباس، روی سَربند عاشقان یعنی...
مرد شاید سَرش رود امّا، زیر قولش نمیزند هرگز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#آتش_بیاختیار
#ندا_نوروزی
شما میتوانید برای تهیه این کتاب به سایت سوره مهر مراجعه فرمایید.
www.sooremehr.ir
❄️ @ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران ❄️
🍂💚🍂💚﷽💚🍂
💚🍂💚🍂
🍂💚🍂
💚🍂
🍂
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_پنجم
🔸 عباس بیمعطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمانده بود به سمت ایوان برگشت.
میدانستم از #شیرخشک یوسف چند قاشق بیشتر نمانده و فرصت نداد حرفی بزنم که یکسر به آشپزخانه رفت و قوطی شیرخشک را با خودش آورد.
🔸 از پلههای ایوان که پایین آمد، مقابلش ایستادم و با نگرانی نجوا کردم :«پس یوسف چی؟» هشدار من نهتنها #پشیمانش نکرد که با حرکت دستش به امّ جعفر اشاره کرد داخل حیاط شود و از من خواهش کرد :«یه شیشه آب میاری؟»
بیقراریهای یوسف مقابل چشمانم بود و پایم پیش نمیرفت که قاطعانه دستور داد :«برو خواهرجون!» نمیدانستم جواب حلیه را چه باید بدهم و عباس مصمم بود طفل #همسایه را سیر کند که راهی آشپزخانه شدم.
🔸 وقتی با شیشه آب برگشتم، دیدم امّ جعفر روی ایوان نشسته و عباس پایین ایوان منتظر من ایستاده است. اشاره کرد شیشه را به امّ جعفر بدهم و نصف همان چند قاشق شیرخشک باقیمانده را در شیشه ریخت.
دستان زن بینوا از #شادی میلرزید و دست عباس از خستگی و خونریزی سست شده بود که بلافاصله قوطی را به من داد و بیهیچ حرفی به سمت در حیاط به راه افتاد.
🔸 امّ جعفر میان گریه و خنده تشکر میکرد و من میدیدم عباس روی زمین راه نمیرود و در #آسمان پرواز میکند که دوباره بیتاب رفتنش شدم.
دنبالش دویدم، کنار در حیاط دستش را گرفتم و با #گریهای که گلویم را بسته بود التماسش کردم :«یه ساعت استراحت کن بعد برو!»
🔸 انعکاس طلوع آفتاب در نگاهش عین رؤیا بود و من محو چشمان #آسمانیاش شده بودم که لبخندی زد و زمزمه کرد :«فقط اومده بودم از حال شما باخبر بشم. نمیشه خاکریزها رو خالی گذاشت، ما با #حاج_قاسم قرار گذاشتیم!» و نفهمیدم این چه قراری بود که قرار از قلب عباس برده و او را #مشتاقانه به سمت معرکه میکشید.
در را که پشت سرش بستم، حس کردم #قلبم از قفس سینه پرید. یک ماه بیخبری از حیدر کار دلم را ساخته و این نفسهای بریده آخرین دارایی دلم بود که آن را هم عباس با خودش برد.
🔸 پای ایوان که رسیدم امّ جعفر هنوز به کودکش شیر میداد و تا چشمش به من افتاد، دوباره تشکر کرد :«خدا پدر مادرت رو بیامرزه! خدا برادر و شوهرت رو برات حفظ کنه!»
او #دعا میکرد و آرزوهایش همه حسرت دل من بود که شیشه چشمم شکست و اشکم جاری شد.
🔸 چشمان او هم هنوز از شادی خیس بود که به رویم خندید و دلگرمی داد :«#حاج_قاسم و جوونای شهر مثل شیر جلوی #داعش وایسادن! شیخ مصطفی میگفت #سید_علی_خامنهای به حاج قاسم گفته برو آمرلی، تا آزاد نشده برنگرد!»
سپس سری تکان داد و اخباری که عباس از دل غمگینم پنهان میکرد، به گوشم رساند :«بیچاره مردم #سنجار! فقط ده روز تونستن مقاومت کنن. چند روز پیش #داعش وارد شهر شده؛ میگن هفت هزار نفر رو کشته، پنج هزار تا دختر هم با خودش برده!»
🔸 با خبرهایی که میشنیدم کابوس عدنان هر لحظه به حقیقت نزدیکتر میشد، ناله حیدر دوباره در گوشم میپیچید و او از دل من خبر نداشت که با نگرانی ادامه داد :«شوهرم دیروز میگفت بعد از اینکه فرماندههای شهر بازم #اماننامه رو رد کردن، داعش تهدید کرده نمیذاره یه مرد زنده از #آمرلی بره بیرون!»
او میگفت و من تازه میفهمیدم چرا دل عباس طوری لرزیده بود که برای ما #نارنجک آورده و از چشمان خسته و بیخوابش خون میبارید.
🔸 از خیال اینکه عباس با چه دلی ما را تنها با یک نارنجک رها کرد و به معرکه برگشت، طوری سوختم که دیگر ترس #اسارت در دلم خاکستر شد و اینها همه پیش غم حیدر هیچ بود.
اگر هنوز زنده بود، از تصور اسارت #ناموسش بیش از بلایی که عدنان به سرش میآورد، عذاب میکشید و اگر #شهید شده بود، دلش حتی در #بهشت از غصه حال و روز ما در آتش بود!
🔸 با سرانگشتان لرزانم نارنجک را در دستم لمس کردم و از جای خالی انگشتان حیدر در دستانم #آتش گرفتم که دوباره صدای گریه یوسف از اتاق بلند شد.
نگاهم به قوطی شیر خشک افتاد که شاید تنها یکبار دیگر میتوانست یوسف را #سیر کند. بهسرعت قوطی را برداشتم تا به اتاق ببرم و نمیدانستم با این نارنجک چه کنم که کسی به در حیاط زد.
🔸 حس کردم عباس برگشته، نارنجک و قوطی شیر خشک را لب ایوان گذاشتم و به #شوق دیدار دوباره عباس، شالم را از روی نرده ایوان برداشتم.
همانطور که به سمت در میدویدم، سرم را پوشاندم و به سرعت در را گشودم که چهره خاکی #رزمندهای آینه نگاهم را گرفت. خشکم زد و لبهای او بیشتر به خشکی میزد که به سختی پرسید :«حاجی خونهاس؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🍂
💚🍂
🍂💚🍂
💚🍂💚🍂
🍂💚🍂💚🍂💚🍂
💚🍂💚🍂
🍂💚🍂
💚🍂
🍂
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_پنجم
🔸 عباس بیمعطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمانده بود به سمت ایوان برگشت.
میدانستم از #شیرخشک یوسف چند قاشق بیشتر نمانده و فرصت نداد حرفی بزنم که یکسر به آشپزخانه رفت و قوطی شیرخشک را با خودش آورد.
🔸 از پلههای ایوان که پایین آمد، مقابلش ایستادم و با نگرانی نجوا کردم :«پس یوسف چی؟» هشدار من نهتنها #پشیمانش نکرد که با حرکت دستش به امّ جعفر اشاره کرد داخل حیاط شود و از من خواهش کرد :«یه شیشه آب میاری؟»
بیقراریهای یوسف مقابل چشمانم بود و پایم پیش نمیرفت که قاطعانه دستور داد :«برو خواهرجون!» نمیدانستم جواب حلیه را چه باید بدهم و عباس مصمم بود طفل #همسایه را سیر کند که راهی آشپزخانه شدم.
🔸 وقتی با شیشه آب برگشتم، دیدم امّ جعفر روی ایوان نشسته و عباس پایین ایوان منتظر من ایستاده است. اشاره کرد شیشه را به امّ جعفر بدهم و نصف همان چند قاشق شیرخشک باقیمانده را در شیشه ریخت.
دستان زن بینوا از #شادی میلرزید و دست عباس از خستگی و خونریزی سست شده بود که بلافاصله قوطی را به من داد و بیهیچ حرفی به سمت در حیاط به راه افتاد.
🔸 امّ جعفر میان گریه و خنده تشکر میکرد و من میدیدم عباس روی زمین راه نمیرود و در #آسمان پرواز میکند که دوباره بیتاب رفتنش شدم.
دنبالش دویدم، کنار در حیاط دستش را گرفتم و با #گریهای که گلویم را بسته بود التماسش کردم :«یه ساعت استراحت کن بعد برو!»
🔸 انعکاس طلوع آفتاب در نگاهش عین رؤیا بود و من محو چشمان #آسمانیاش شده بودم که لبخندی زد و زمزمه کرد :«فقط اومده بودم از حال شما باخبر بشم. نمیشه خاکریزها رو خالی گذاشت، ما با #حاج_قاسم قرار گذاشتیم!» و نفهمیدم این چه قراری بود که قرار از قلب عباس برده و او را #مشتاقانه به سمت معرکه میکشید.
در را که پشت سرش بستم، حس کردم #قلبم از قفس سینه پرید. یک ماه بیخبری از حیدر کار دلم را ساخته و این نفسهای بریده آخرین دارایی دلم بود که آن را هم عباس با خودش برد.
🔸 پای ایوان که رسیدم امّ جعفر هنوز به کودکش شیر میداد و تا چشمش به من افتاد، دوباره تشکر کرد :«خدا پدر مادرت رو بیامرزه! خدا برادر و شوهرت رو برات حفظ کنه!»
او #دعا میکرد و آرزوهایش همه حسرت دل من بود که شیشه چشمم شکست و اشکم جاری شد.
🔸 چشمان او هم هنوز از شادی خیس بود که به رویم خندید و دلگرمی داد :«#حاج_قاسم و جوونای شهر مثل شیر جلوی #داعش وایسادن! شیخ مصطفی میگفت #سید_علی_خامنهای به حاج قاسم گفته برو آمرلی، تا آزاد نشده برنگرد!»
سپس سری تکان داد و اخباری که عباس از دل غمگینم پنهان میکرد، به گوشم رساند :«بیچاره مردم #سنجار! فقط ده روز تونستن مقاومت کنن. چند روز پیش #داعش وارد شهر شده؛ میگن هفت هزار نفر رو کشته، پنج هزار تا دختر هم با خودش برده!»
🔸 با خبرهایی که میشنیدم کابوس عدنان هر لحظه به حقیقت نزدیکتر میشد، ناله حیدر دوباره در گوشم میپیچید و او از دل من خبر نداشت که با نگرانی ادامه داد :«شوهرم دیروز میگفت بعد از اینکه فرماندههای شهر بازم #اماننامه رو رد کردن، داعش تهدید کرده نمیذاره یه مرد زنده از #آمرلی بره بیرون!»
او میگفت و من تازه میفهمیدم چرا دل عباس طوری لرزیده بود که برای ما #نارنجک آورده و از چشمان خسته و بیخوابش خون میبارید.
🔸 از خیال اینکه عباس با چه دلی ما را تنها با یک نارنجک رها کرد و به معرکه برگشت، طوری سوختم که دیگر ترس #اسارت در دلم خاکستر شد و اینها همه پیش غم حیدر هیچ بود.
اگر هنوز زنده بود، از تصور اسارت #ناموسش بیش از بلایی که عدنان به سرش میآورد، عذاب میکشید و اگر #شهید شده بود، دلش حتی در #بهشت از غصه حال و روز ما در آتش بود!
🔸 با سرانگشتان لرزانم نارنجک را در دستم لمس کردم و از جای خالی انگشتان حیدر در دستانم #آتش گرفتم که دوباره صدای گریه یوسف از اتاق بلند شد.
نگاهم به قوطی شیر خشک افتاد که شاید تنها یکبار دیگر میتوانست یوسف را #سیر کند. بهسرعت قوطی را برداشتم تا به اتاق ببرم و نمیدانستم با این نارنجک چه کنم که کسی به در حیاط زد.
🔸 حس کردم عباس برگشته، نارنجک و قوطی شیر خشک را لب ایوان گذاشتم و به #شوق دیدار دوباره عباس، شالم را از روی نرده ایوان برداشتم.
همانطور که به سمت در میدویدم، سرم را پوشاندم و به سرعت در را گشودم که چهره خاکی #رزمندهای آینه نگاهم را گرفت. خشکم زد و لبهای او بیشتر به خشکی میزد که به سختی پرسید :«حاجی خونهاس؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🍂
💚🍂
🍂💚🍂
💚🍂💚🍂
🍂💚🍂💚🍂💚🍂