کانال فردوس
539 subscribers
46.7K photos
12.1K videos
236 files
1.59K links
https://t.me/ferdows18


کانال فرهنگی ؛اجتماعی ؛ اقتصادی؛ خبری و سیاسی محله فردوس.(حسینی و فردوس)
بهشت محله های تهران.
سازنده علی تفرشی اینستا گرام ali.tafreshi

ارتباط با ادمین
@alit123456789
Download Telegram
‍ ‍‍ 🔸جرمین جکسون، خواننده، نوازنده و آهنگساز آمریکایی (برادر مایکل جکسون خواننده معروف آمریکایی)در ۱۱ دسامبر سال ۱۹۵۴ در شهر گری واقع در ایالت ایندیانای آمریکا، از والدینی سیاهپوست ( جوزف و کاترین) متولد شد. او رهبری گروه نوازندگان و آوازخوانان “۵ جکسون” که شامل برادرش مایکل و ۳ برادر دیگرش مارلون، تیتو و جکی می شد را به عهده داشت. جرمین در اواخر دهه ۸۰ به #اسلام روی آورد و نام" محمد عبدالعزیز" را برای خود برگزید.

🔸“علت #مسلمان شدنم این است که می خواستم زندگی ام را کامل کنم و حالا تصور می کنم که انسان کاملی هستم و حالا از زندگیم راضی هستم و بسیار از اینکه مسلمان شده ام به خودم افتخار می کنم.”

🔸“تغییراتی که اسلام در زندگی من وارد کرده این است که حالا بردباری بیشتری پیدا کرده ام و برایم روشن شده که از کجا آمده ام و به کجا می روم. تصور می کنم که حالا در برخورد با خانواده ام و در مقابل مادرم و سایر دوستانم فرد بهتری هستم. فکر می کنم که اسلام در وجودم زنده است و مرا مستحکم نگه می دارد. چنانچه مثلا در نمایش بیگ برادر همین #ایمان من بود که مرا قوی و آرام نگه می داشت. ایمان من به اسلام باعث شده که به زندگی به نحو دیگری نگاه کنم.

🔺می خواهم در مقایسه با دیگران مصدر خدمت شوم و خوشبخت زندگی کنم.

🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
بسم رب الشهدا

#قسمت_چهل_پنجم
#هادی_دلها

صبح که کامل از خواب دیدم تو رختخواب غلت میخوردم که عطیه گفت : کوفت مرگ مثل خرس اینجا قل میخوره
نصف شب چرا از خواب بیدار شدی؟

درحالیکه دستام میکشیدم گفتم خواب دیده بودم

عطیه:چه دیدی تو خواب

-یه مزار شهید
گوشیم کوش ؟

عطیه:زینب بمیری اون چشمات باز کن بعد دنبال گوشی بگرد

بیا اینم گوشیت 📱

-سلام بهار خوبی ؟کجاییـ؟

بهار:سلام عزیزدلم خوبی ؟کربلام
از معراج چ خبر؟

-خانواده شهید قربانخانی دعوت کردیم

بهار:چقدر عالی
آفرین خواهر کوچلوی نازم

-بهار ی چیزی یادم رفت به مامان بگم چند روز پیش از سپاه زنگ زده بودن گفتن سال نو میبرنمون سوریه
باید گذرنامه و...ببریم سپاه

بهار:ای جانم عزیزدلم خوش ب سعادتتون حتما ب مامان میگم

-بهاااااااار راستی تو شهیدی به نام مهدی قاضی خانی میشناسی ؟

-آره عزیزدلم اون دختر شهیدی ک به آقا گفته بود این کلاه مامانت برات خریده

-اره اسمش چی بود یادم نیست

بهار:‌نهال

-اره نهال
بهار:اون دختر کوچلو دختر شهید قاضی خانی بود

-اه چطوری بشناسمش؟

بهار:تو همون آرشیو مصاحبه با خانم قاضی خانی هست

-مرسی خواهرجان

بهار: زینبم

-جانم

بهار:محسن امروز حرف تو رو با مامان و من میزد

بد نیست بهش ی کم فکر کنی تو این دور زمانه پسرای مثل محسن کمن
یه ملت برات میفرستم حتما بخون


-باشه مواظب خودت باش
بوس

بهار:توهم مواظب خودت باش
❤️
یاعلی


عطیه درحالیکه از اتاق خارج میشد گفت :زینب امروز پنجشنبه است مدرسه هم ک تعطیله من ی سر برم خونه مادرشوهرم اینا
بعدم برم خونه خودمون جمع جور نظافت کنم مامان اینا هفته بعد میان
توهم ی تکونی ب خودت بده اگه میخای ولیمه بدی

-واااااای خاک ب سرم
وایستا حاضر بشم تا ی مسیری ییام برم دنبال عاطفه اون هتل متل آشنا داره

عطیه :بدو تروخدا


تو مترو نشسته بودیم گوشیم درآوردم پیوی بهار چک کردم


هوالرحيم:
قبل ازدواج...💍
هر خواستگاری کہ میومد،🚶💐
به دلم نمے‌نشست...😕
.
اعتقاد و #ایمان همسر آیندم خیلی واسم مهم بود...👌
.
دلم میخواست ایمانش واقعی باشہ😇
نه بہ ظاهر و حرف..😏
.
میدونستم مؤمن واقعی واسه زن و زندگیش ارزش قائله...🙃😌
.
شنیده بودم چله #زیارت_عاشورا خیلی حاجت میده...
این چله رو #آیت‌_الله_حق_شناس
توصیه کرده بودن...
با چهل لعـن و چهل سلام...
کار سختی بود😁
اما ‌به نظرم ازدواج موضوع بسیار مهمی بود...
ارزششو داشت،
واسه رسیدن به بهترینا سختی بکشم.
۴۰ روز به نیت همسر معتقد و با ایمان...
.
۴،۳روز بعد اتمام چله…
خواب شهیدی رو دیدم...
چهره‌ ش یادم نیست ولی یادمہ...
لباس سبز تنش بود و رو سنگ مزارش نشسته بود...💚
دیدم مَردم میرن سر مزارش و حاجت میخوان📿
ولی جز من کسی اونو نمی دید انگار...
یه تسبیح سبز📿 رنگ داد دستم و گفت:
"حاجت روا شدے..."
به فاصله چند روز بعد اون خواب...
امین اومد خواستگاریم...🙂
.
از اولین سفر #سوریه که برگشت گفت:
"زهرا جان…
واست یه هدیه مخصوص آوردم..."
یه تسبیح سبز رنگ بهم داد و گفت:
زهرا،
این یه تسبیح مخصوصه💕
به همه جا تبرک شده و...
با حس خاصی واست آوردمش...❤️😌
این تسبیحو به هیچ‌کس نده!
تسبیحو بوسیدم و گفتم:
خدا میدونه این مخصوص بودنش چه حکمتی داره...
بعد شهادتش…💔
خوابم برام مرور شد...
تسبیحم سبز بود که یہ شهید بهم داده بود... .
همسر شهید امین کریمی چنبلو

 تا مطلب خوندم تموم شد نیت کردم چهل شب نماز شب بخونم تا خدا یه همسر زینبی نصیبم کنه

عطیه:زینب من اینجا باید پیاده بشم تا شب برمیگردم که بریم معراج برای تزئین فضای داخلی
فعلا یاعلی

-یاعلی
تاشب که عطیه بیاد الحمدالله رب العالمین من تونستم ی هتل پیدا کنم

#ادامه_دارد
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
راضی به رضای تو_29
@ostad_shojae
#راضی_به_رضای_تو ۲۹

#کفر ، چیز عجیب و غریبی نیست !
نقطه ایست درست مقابلِ #ایمان !

به این سؤال جواب بده ؛
#ایمان داری که خدا در هر شرایطی، برات بهترین خیرخواهه یا نه؟

🌈@ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران 🌈


🌸 #امام_صادق_علیه_السلام:

خدا دنیا را به دوست و دشمنش
عطا می کند ولی #ایمان را فقط به
کسی می دهد که او را دوست دارد.

📗کافی،ج۲،ص۲۱۵،ح۳


🌈@ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران 🌈
💢 بخارست از سه‌شنبه همین هفته می‌آید 🔸فیلم سینمایی «بخارست» از روز سه‌شنبه ۲۴ آبان ماه، در سینماهای سراسر کشور به روی پرده می‌رود. . 🔹 این فیلم به کارگردانی مسعود اطیابی و تهیه کنندگی علی طلوعی است. . 🔸 بخارست یک فیلم کمدی اجتماعی با بازی حسین یاری، پژمان جمشیدی، امیرحسین آرمان، هادی کاظمی، غزال نظر، ایمان صفا، وحید آقاپور و بابک کریمی است.
. #پردیس_سینما_تماشا
#حسین_یاری #پژمان_جمشیدی #امیرحسین_آرمان #هادی_کاطمی #ایمان_صفا #وحید_آقاپور #بابک_کریمی #بخارست #فیلم #سینما


🍂 @ferdows18  💯
#فردوس‌بهشت‌محلات‌تهران🍂
🍂💚🍂💚💚🍂
💚🍂💚🍂
🍂💚🍂
💚🍂
🍂
✍️ #تنها_میان_داعش

#قسمت_هشتم

🔸 دستم به دیوار مانده و تنم در گرمای شب #آمرلی، از سرمای ترس می‌لرزید و صدای عباس را شنیدم که به عمو می‌گفت :«وقتی #موصل با اون عظمتش یه روزم نتونست #مقاومت کنه، تکلیف آمرلی معلومه! تازه اونا ُنی بودن که به بیعت‌شون راضی شدن، اما دست‌شون به آمرلی برسه، همه رو قتل عام می‌کنن!»

تا لحظاتی پیش دلشوره زنده ماندن حیدر به دلم چنگ می‌زد و حالا دیگر نمی‌دانستم تا برگشتن حیدر، خودم زنده می‌مانم و اگر قرار بود زنده به دست #داعش بیفتم، همان بهتر که می‌مُردم!

🔸 حیدر رفت تا فاطمه به دست داعش نیفتد و فکرش را هم نمی‌کرد داعش به این سرعت به سمت آمرلی سرازیر شود و همسر و دو خواهر جوانش #اسیر داعش شوند.

اصلاً با این ولعی که دیو داعش عراق را می‌بلعید و جلو می‌آمد، حیدر زنده به #تلعفر می‌رسید و حتی اگر فاطمه را نجات می‌داد، می‌توانست زنده به آمرلی برگردد و تا آن لحظه، چه بر سر ما آمده بود؟

🔸 آوار وحشت طوری بر سرم خراب شد که کاسه صبرم شکست و ضجه گریه‌هایم همه را به هم ریخت. درِ اتاق به ضرب باز شد و اولین نفر عباس بود که بدن لرزانم را در آغوش کشید، صورتم را نوازش می‌کرد و با مهربانی همیشگی‌اش دلداری‌ام می‌داد :«نترس خواهرجون! موصل تا اینجا خیلی فاصله داره، هنوز به تکریت و کرکوک هم نرسیدن.» که زن‌عمو جلو آمد و با نگرانی به عباس توصیه کرد :«برو زودتر زن و بچه‌ات رو بیار اینجا!»

عباس سرم را بوسید و رفت و حالا نوبت زن‌عمو بود تا آرامم کند :«دخترم! این شهر صاحب داره! اینجا شهر امام حسنِ (علیه‌السلام)!» و رشته سخن را به خوبی دست عمو داد که او هم کنار جمع ما زن‌ها نشست و با آرامشی مؤمنانه دنبال حکایت را گرفت :«ما تو این شهر مقام #امام_حسن (علیه‌السلام) رو داریم؛ جایی که حضرت ۱۴۰۰ سال پیش توقف کردن و نماز خوندن!»

🔸 چشم‌هایش هنوز خیس بود و حالا از نور ایمان می‌درخشید که به نگاه نگران ما آرامش داد و زمزمه کرد :«فکر می‌کنید اون روز امام حسن (علیه‌السلام) برای چی در این محل به #سجده رفتن و دعا کردن؟ ایمان داشته باشید که از ۱۴۰۰ سال پیش واسه امروز دعا کردن که از شرّ این جماعت در امان باشیم! شما امروز در پناه پسر #فاطمه (سلام الله علیهما) هستید!»

گریه‌های زن‌عمو رنگ امید و #ایمان گرفته و چشم ما دخترها همچنان به دهان عمو بود تا برایمان از کرامت #کریم_اهل_بیت (علیه‌السلام) بگوید :«در جنگ #جمل، امام حسن (علیه‌السلام) پرچم دشمن رو سرنگون کرد و آتش #فتنه رو خاموش کرد! ایمان داشته باشید امروز #شیعیان آمرلی به برکت امام حسن (علیه‌السلام) آتش داعش رو خاموش می‌کنن!»

🔸 روایت #عاشقانه عمو، قدری آرام‌مان کرد و من تا رسیدن به ساحل آرامش تنها به موج احساس حیدر نیاز داشتم که با تلفن خانه تماس گرفت. زینب تا پای تلفن دوید و من برای شنیدن صدایش پَرپَر می‌زدم و او می‌خواست با عمو صحبت کند.

خبر داده بود کرکوک را رد کرده و نمی‌تواند از مسیر موصل به تلعفر برسد. از بسته بودن راه‌ها گفته بود، از تلاشی که برای رسیدن به تلعفر می‌کند و از فاطمه و همسرش که تلفن خانه‌شان را جواب نمی‌دهند و تلفن همراه‌شان هم آنتن نمی‌دهد.

🔸 عمو نمی‌خواست بار نگرانی حیدر را سنگین‌تر کند که حرفی از حرکت داعش به سمت آمرلی نزد و ظاهراً حیدر هم از اخبار آمرلی بی‌خبر بود. می‌دانستم در چه شرایط دشواری گرفتار شده و توقعی نداشتم اما از اینکه نخواست با من صحبت کند، دلم گرفت.

دست خودم نبود که هیچ چیز مثل صدایش آرامم نمی‌کرد که گوشی را برداشتم تا برایش پیامی بفرستم و تازه پیام عدنان را دیدم. همان پیامی که درست مقابل حیدر برایم فرستاد و وحشت حمله داعش و غصه رفتن حیدر، همه چیز را از خاطرم برده بود.

🔸 اشکم را پاک کردم و با نگاه بی‌رمقم پیامش را خواندم :«حتماً تا حالا خبر سقوط موصل رو شنیدی! این تازه اولشه، ما داریم میایم سراغ‌تون! قسم می‌خورم خبر سقوط آمرلی رو خودم بهت بدم؛ اونوقت تو مال خودمی!»

رنگ صورتم را نمی‌دیدم اما انگشتانم روی گوشی به وضوح می‌لرزید. نفهمیدم چطور گوشی را خاموش کردم و روی زمین انداختم، شاید هم از دستان لرزانم افتاد.

🔸 نگاهم در زمین فرو می‌رفت و دلم را تا اعماق چاه وحشتناکی که عدنان برایم تدارک دیده بود، می‌بُرد. حالا می‌فهمیدم چرا پس از یک ماه، دوباره دورم چنبره زده که اینبار تنها نبود و می‌خواست با لشگر داعش به سراغم بیاید!

اما من شوهر داشتم و لابد فکر همه جایش را کرده بود که اول باید حیدر کشته شود تا همسرش به اسیری داعش و شرکای #بعثی‌شان درآید و همین خیال، خانه خرابم کرد...

#ادامه_دارد

✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد

🍂
💚🍂
🍂💚🍂
💚🍂💚🍂
🍂💚🍂💚🍂💚🍂
اخبار مهمی ظرف همین چند روز منتشر شد:

1⃣ گردش تاریخی و استراتژیک عربستان، امارات و دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس به سوی ایران و توافقات گسترده برای همکاری
2⃣ اعلام و تأیید توافقات اولیه هسته ای توسط وزیر خارجه آمریکا
3⃣ ممانعت فرانسه از برگزاری نشست سالیانه منافقین در پاریس که از سال 2008 برقرار بوده
4⃣ حمله پلیس آلبانی به اشرف3، مقرّ مهم منافقین و جمع آوری اسناد و دستگیری عوامل
5⃣ فراری شدن مریم رجوی از آلبانی
6⃣ تحویل یکی از مهره های بزرگ ضد انقلاب توسط غرب، به ایران، ظرف چند روز آینده
7⃣ رونمایی از موشک فوق پیشرفته هایپرسونیک
8⃣ تثبیت فناوری نوین هسته ای با درصد غنی سازی بالا در قبال غرب...

⛔️ 👈 همه و همه نشان از اقتدار روزافزون جمهوری اسلامی در عرصه منطقه ای و بین المللی است.
👈 ان شاء الله به زودی شاهد تحول در عرصه اقتصاد و معیشت مردم هم باشیم.

#امید
#ایمان
#ایران_قوی

🌿🍀@ferdows18  💯
#فردوس‌بهشت‌محلات‌تهران🍀🌿