🌾🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🌾
🍃🌸🍎🌾🍐🥕
🌿🌾🌻🍒
🌻🍏🌾
🌾 🍇 ۱۴۰۱ / ۰۴ / ۳۱
🍃
تابش زرنگار خورشید
بر خِرمَن زندگیتان تابان.
آنجایی که خورشید برمیدمد؛
جایی ست که زمین،
درد تاریکی را چشیده است.!!
و در ژرفای جان و روان او آفتابی میتابد که:
شیدا و شوریدهی زمین میباشد.!
خورشید درد زمین را یافته است.
و با جان بر زمین فرود میدرخشد.!
در همراهی آرام آفتاب و آسمان،
بر بیابانهای، تاریک و تشنهی دشتها را سیراب میسازد...
همچون خورشید درخشان
همچون ستاره فروزان.
به✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🍃
🌾🍇
🍎🍃🍉
🌻☁️🍋🌾
🌾🍀🍊🍒🍃
🍃🍉🌺🐓🍎🌿
🌾🍀🌼🌾🍏🍃🌻🌾
🍃🌸🍎🌾🍐🥕
🌿🌾🌻🍒
🌻🍏🌾
🌾 🍇 ۱۴۰۱ / ۰۴ / ۳۱
🍃
تابش زرنگار خورشید
بر خِرمَن زندگیتان تابان.
آنجایی که خورشید برمیدمد؛
جایی ست که زمین،
درد تاریکی را چشیده است.!!
و در ژرفای جان و روان او آفتابی میتابد که:
شیدا و شوریدهی زمین میباشد.!
خورشید درد زمین را یافته است.
و با جان بر زمین فرود میدرخشد.!
در همراهی آرام آفتاب و آسمان،
بر بیابانهای، تاریک و تشنهی دشتها را سیراب میسازد...
همچون خورشید درخشان
همچون ستاره فروزان.
به✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🍃
🌾🍇
🍎🍃🍉
🌻☁️🍋🌾
🌾🍀🍊🍒🍃
🍃🍉🌺🐓🍎🌿
🌾🍀🌼🌾🍏🍃🌻🌾
🗓 #روزشمار_ایرانی:
☀️ روز آدینه= #ناهید_شید؛
۳۱ 🦀 تیرماه= #خورشید_روز؛
🌞 ۲۵۸۱= #هخامنشی.
🌞 ۱۴۱۰۱= #اهورایی.
🌞 ۷۰۴۴= #میترایی_آریایی.
🌞 ۳۷۶۰= #زرتشتی.
☀️ ۱۴۰۱= #خورشیدی. ✴ ۳۱ / ۰۴ / ۱۴۰۱ ✴
🌞 ۱۳۹۰= #یزدگردی.
🌞 ۱۵۹۳= #دیلمی.
🌞 ۲۷۲۱= #کوردی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
☀️ روز آدینه= #ناهید_شید؛
۳۱ 🦀 تیرماه= #خورشید_روز؛
🌞 ۲۵۸۱= #هخامنشی.
🌞 ۱۴۱۰۱= #اهورایی.
🌞 ۷۰۴۴= #میترایی_آریایی.
🌞 ۳۷۶۰= #زرتشتی.
☀️ ۱۴۰۱= #خورشیدی. ✴ ۳۱ / ۰۴ / ۱۴۰۱ ✴
🌞 ۱۳۹۰= #یزدگردی.
🌞 ۱۵۹۳= #دیلمی.
🌞 ۲۷۲۱= #کوردی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🔴 داد پایهی استوار فرهنگ ایرانی است.
برترین آبشخور و سودهترین(شفافترین) سرچشمه برای شناسایی ایران همانا شاهنامه است.
دو پرسش بنیادی ناگزیر فراروی هر ایرانی فرهیخته که میخواهد ایران را بشناسد
«ایران چیست.؟ و ایرانی کیست.؟» است.
پاسخ این دو پرسش را نخست بهآیین و درست، بدان سان که میسزد، در شاهنامه میتوان یافت و سپس در دیگر شاهکارهای ادب فارسی و ادب و اندیشهی ایرانی.
ما به ویژه در این روزگار بیش از هر زمان بدان نیاز داریم که پاسخی درخور، بسنده، برازنده و بهآیین به این دو پرسش بنیادین و نهادین بدهیم. یکی از آنچه که در پاسخ به این دو پرسش به ناچار میباید به آن اندیشید، داد است.
زیرا یکی از پایههای استوار فرهنگ و منش ایران را داد میسازد.
داد بنیاد آفرینش است.
بسیاری از ما دریافتی درست از داد نداریم، میانگاریم که داد پدیدهای رفتارشناختی است
و به خوی و خیم آدمی بازمیگردد که اگر با داد همپیوند باشد از او انسانی برتر و بهتر میسازد.
و در جهانبینی ایرانی داد رفتارشناخت نیست، داد پدیدهای جهانشناختی است.
داد را ما در پهنهی آفرینش مییابیم، نمود بازتاب خُرد و اندک از آن در رفتار دادگرانهی ما پدیدار میشود.
آفرینش جهان هستی بر پایهی داد بنیاد گرفته است.
کسی که بهآیین، بهسامان و بههنجار میاندیشد به ناچار دادگر است.
هر جا سامان هست، خرد هست، اندیشه هست، به ناچار داد نیز هست.
اگر داد نمیبود، دانش پدید نمیآمد، به ویژه دانشهای پایه به ما توان پیشبینی و آیندهنگری بر پایهی داد را میدهد.
آفریدگار را دادگر مینامیم.
دادگر این بخت بلند را دارد که به آیینهای میماند که دادِ گستردهی جهانشناختی در آن نمود مییابد.
دادگر همواره در آرامش است، چرا که به پاس داد از خود خشنود میتواند بود، زیرا با جهانی که یکسره دادآمیز، دادانگیز و دادشناختی است در ستیز و آویز نیست.
بیداد در آشفتگی
آشفتگی، درهمریختگی، پریشانی، بیسامانی و نابههنجاری همه نمودهای برجستهی بیداد است.
بیدادگر شب نمیتواند آسوده سر بر بالین نهد زیرا آرامش ندارد و با خود در ستیز است.
چون او به راهی میرود که درست وارونهی راهی است که جهان میپیماید.
بیدادگر نخست بر خود ستم رانده است و خود را میآزارد.
شناخت ما ایرانیان از داد پهنهای چنین گسترده را دربر میگیرد.
استاد دکتر #میر_جلال_الدین_کزازی؛
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
برترین آبشخور و سودهترین(شفافترین) سرچشمه برای شناسایی ایران همانا شاهنامه است.
دو پرسش بنیادی ناگزیر فراروی هر ایرانی فرهیخته که میخواهد ایران را بشناسد
«ایران چیست.؟ و ایرانی کیست.؟» است.
پاسخ این دو پرسش را نخست بهآیین و درست، بدان سان که میسزد، در شاهنامه میتوان یافت و سپس در دیگر شاهکارهای ادب فارسی و ادب و اندیشهی ایرانی.
ما به ویژه در این روزگار بیش از هر زمان بدان نیاز داریم که پاسخی درخور، بسنده، برازنده و بهآیین به این دو پرسش بنیادین و نهادین بدهیم. یکی از آنچه که در پاسخ به این دو پرسش به ناچار میباید به آن اندیشید، داد است.
زیرا یکی از پایههای استوار فرهنگ و منش ایران را داد میسازد.
داد بنیاد آفرینش است.
بسیاری از ما دریافتی درست از داد نداریم، میانگاریم که داد پدیدهای رفتارشناختی است
و به خوی و خیم آدمی بازمیگردد که اگر با داد همپیوند باشد از او انسانی برتر و بهتر میسازد.
و در جهانبینی ایرانی داد رفتارشناخت نیست، داد پدیدهای جهانشناختی است.
داد را ما در پهنهی آفرینش مییابیم، نمود بازتاب خُرد و اندک از آن در رفتار دادگرانهی ما پدیدار میشود.
آفرینش جهان هستی بر پایهی داد بنیاد گرفته است.
کسی که بهآیین، بهسامان و بههنجار میاندیشد به ناچار دادگر است.
هر جا سامان هست، خرد هست، اندیشه هست، به ناچار داد نیز هست.
اگر داد نمیبود، دانش پدید نمیآمد، به ویژه دانشهای پایه به ما توان پیشبینی و آیندهنگری بر پایهی داد را میدهد.
آفریدگار را دادگر مینامیم.
دادگر این بخت بلند را دارد که به آیینهای میماند که دادِ گستردهی جهانشناختی در آن نمود مییابد.
دادگر همواره در آرامش است، چرا که به پاس داد از خود خشنود میتواند بود، زیرا با جهانی که یکسره دادآمیز، دادانگیز و دادشناختی است در ستیز و آویز نیست.
بیداد در آشفتگی
آشفتگی، درهمریختگی، پریشانی، بیسامانی و نابههنجاری همه نمودهای برجستهی بیداد است.
بیدادگر شب نمیتواند آسوده سر بر بالین نهد زیرا آرامش ندارد و با خود در ستیز است.
چون او به راهی میرود که درست وارونهی راهی است که جهان میپیماید.
بیدادگر نخست بر خود ستم رانده است و خود را میآزارد.
شناخت ما ایرانیان از داد پهنهای چنین گسترده را دربر میگیرد.
استاد دکتر #میر_جلال_الدین_کزازی؛
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
👮♂👮♀👮
👨✈️🧑✈️👨✈️
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
همه جای جنگی سواران بدی
نشستنگه شهریاران بدی
کنون جای سختی و جای بلاست
نشستنگه تیزچنگ اژدهاست.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
👨✈️🧑✈️👨✈️
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
همه جای جنگی سواران بدی
نشستنگه شهریاران بدی
کنون جای سختی و جای بلاست
نشستنگه تیزچنگ اژدهاست.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش(۲۰۸)
گفتار اندر داستان: #فرود سیاووش:
برگ (۴)
میان را ببندم بکین پدر
یکی جنگ سازم بدرد جگر
که با شیر جنگ آشنایی دهد
ز نر پر کرگس گوایی دهد
که اندر جهان کینه را زین نشان
نبندد میان کس ز گردنکشان
بدو گفت بهرام کای شهریار
جوان و هنرمند و گرد و سوار
بگویم من این هرچ گفتی به تووس
بخواهش دهم نیز بر دست بوس
ولیکن سپهبد خردمند نیست
سر و مغز او از در پند نیست
هنر دارد و خواسته هم نژاد
نیارد همی بر دل از شاه یاد
بشورید با گیو و گودرز و شاه
ز بهر فریبرز و تخت و کلاه
همی گوید از تخمهی نوذرم
جهان را بشاهی خود اندر خورم
سزد گر بپیچد ز گفتار من
گراید بتندی ز کردار من
جز از من هرآنکس که آید برت
نباید که بیند سر و مغفرت
که خودکامه مردیست بی تار و پود
کسی دیگر آید نیارد درود
و دیگر که با ما دلش نیست راست
که شاهی همی با فریبرز خواست
مرا گفت بنگر که بر کوه کیست
چو رفتی مپرسش که از بهر چیست
بگرز و بخنجر سخن گوی و بس
چرا باشد این روز بر کوهکس
بمژده من آیم چنو گشت رام
ترا پیش لشکر برم شادکام
وگر جز ز من دیگر آید کسی
نباید بدو بودن ایمن بسی
نیاید بر تو بجز یک سوار
چنین ست آیین این نامدار
چو آید ببین تا چه آیدت رای
در دژ ببند و مپرداز جای
یکی گرز پیروزه دسته بزر
فرود آن زمان برکشید از کمر
بدو داد و گفت این ز من یادگار
همی دار تا خودکی آید بکار
چو تووس سپهبد پذیرد خرام
بباشیم روشندل و شادکام
جزین هدیهها باشد و اسپ و زین
بزر افسر و خسروانی نگین
چو بهرام برگشت با تووس گفت
که با جان پاکت خرد باد جفت
بدان کان فرودست فرزند شاه
سیاوش که شد کشته بر بی گناه
نمود آن نشانی که اندر نژاد
ز کاووس دارند و ز کیقباد
تو را شاه کیخسرو اندرز کرد
که گرد فرود سیاووش مگرد
چنین داد پاسخ ستمکاره تووس
که من دارم این لشکر و بوغ و کووس
تو را گفتم او را بنزد من آر
سخن هیچگونه مکن خواستار
گر او شهریارست پس من کیم
برین کوه گوید ز بهر چیم
یکی ترکزاده چو زاغ سیاه
برین گونه بگرفت راه سپاه
نبینم ز خودکامه گودرزیان
مگر آنک دارد سپه را زیان
بترسیدی از بیهنر یک سوار
نه شیر ژیان بود بر کوهسار
سپه دید و برگشت سوی فریب
بخیره سپردی فراز و نشیب
وزان پس چنین گفت با سرکشان
که ای نامداران گردنکشان
یکی نامور خواهم و نامجوی
کز ایدر نهد سوی آن ترک روی
سرش را ببرد بخنجر ز تن
بپیش من آرد بدین انجمن
میان را ببست اندران ریونیز
همی زان نبردش سرآمد قفیز
بدو گفت بهرام کای پهلوان
مکن هیچ برخیره تیره روان
بترس از خداوند خورشید و ماه
دلت را بشرم آور از روی شاه
که پیوند اوی ست و همزاد اوی
سواری ست نامآور و جنگجوی
که گر یک سوار از میان سپاه
شود نزد آن پرهنر پور شاه
ز چنگش رهایی نیابد بجان
غم آری همی بر دل شادمان
سپهبد شد آشفته از گفت اوی
نبد پند بهرام یل جفت اوی
بفرمود تا نامبردار چند
بتازند نزدیک کوه بلند
ز گردان فراوان برون تاختند
نبرد وراگردن افراختند
بدیشان چنین گفت بهرام گرد
که این کار یکسر مدارید خرد
بدان کوه سر خویش کیخسرو ست
که یک موی او به ز سد پهلو ست
هران کس که روی سیاوش بدید
نیارد ز دیدار او آرمید
چو بهرام داد از فرود این نشان
ز ره بازگشتند گردنکشان
بیامد دگرباره داماد تووس
همی کرد گردون برو بر فسوس
ز راه چرم بر سپدکوه شد
دلش پرجفا بود نستوه شد
چو از تیغ بالا فرودش بدید
ز قربان کمان کیان برکشید
چنین گفت با رزم دیده تخوار
که تووس آن سخنها گرفت ست خوار
که آمد سواری و بهرام نیست
مرا دل درشتست و پدرام نیست
ببین تا مگر یادت آید که کیست
سراپای در آهن از بهر چیست
چنین داد پاسخ مر او را تخوار
که این ریونیزست گرد و سوار
چهل خواهرستش چو خرم بهار
پسر خود جزین نیست اندر تبار
فریبنده و ریمن و چاپلوس
دلیر و جوانست و داماد تووس
چنین گفت با مرد بینا فرود
که هنگام جنگ این نباید شنود
چو آید به پیکار کنداوران
بخوابمش بر دامن خواهران
بدو گر کند باد کلکم گذار
اگر زنده ماند بمردم مدار
به تیر اسپ بیجان کنم گر سوار
چه گویی تو ای کار دیده تخوار
بدو گفت بر مرد بگشای بر
مگر تووس را زو بسوزد جگر
بداند که تو دل بیاراستی
که بااو همی آشتی خواستی
چنین با تو بر خیره جنگ آورد
همی بر برادرت ننگ آورد
چو از دور نزدیک شد ریونیز
بزه برکشید آن خمانیده شیز
ز بالا خدنگی بزد بر برش
که بر دوخت با ترگ رومی سرش
بیفتاد و برگشت زو اسپ تیز
بخاک اندر آمد سر ریو نیز
ببالا چو تووس از میم بنگرید
شد آن کوه بر چشم او ناپدید
چنین داستان زد یکی پرخرد
که از خوی بد کوه کیفر برد
چنین گفت پس پهلوان با زرسپ
که بفروز دل را چو آذرگشسپ.
بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش(۲۰۸)
گفتار اندر داستان: #فرود سیاووش:
برگ (۴)
میان را ببندم بکین پدر
یکی جنگ سازم بدرد جگر
که با شیر جنگ آشنایی دهد
ز نر پر کرگس گوایی دهد
که اندر جهان کینه را زین نشان
نبندد میان کس ز گردنکشان
بدو گفت بهرام کای شهریار
جوان و هنرمند و گرد و سوار
بگویم من این هرچ گفتی به تووس
بخواهش دهم نیز بر دست بوس
ولیکن سپهبد خردمند نیست
سر و مغز او از در پند نیست
هنر دارد و خواسته هم نژاد
نیارد همی بر دل از شاه یاد
بشورید با گیو و گودرز و شاه
ز بهر فریبرز و تخت و کلاه
همی گوید از تخمهی نوذرم
جهان را بشاهی خود اندر خورم
سزد گر بپیچد ز گفتار من
گراید بتندی ز کردار من
جز از من هرآنکس که آید برت
نباید که بیند سر و مغفرت
که خودکامه مردیست بی تار و پود
کسی دیگر آید نیارد درود
و دیگر که با ما دلش نیست راست
که شاهی همی با فریبرز خواست
مرا گفت بنگر که بر کوه کیست
چو رفتی مپرسش که از بهر چیست
بگرز و بخنجر سخن گوی و بس
چرا باشد این روز بر کوهکس
بمژده من آیم چنو گشت رام
ترا پیش لشکر برم شادکام
وگر جز ز من دیگر آید کسی
نباید بدو بودن ایمن بسی
نیاید بر تو بجز یک سوار
چنین ست آیین این نامدار
چو آید ببین تا چه آیدت رای
در دژ ببند و مپرداز جای
یکی گرز پیروزه دسته بزر
فرود آن زمان برکشید از کمر
بدو داد و گفت این ز من یادگار
همی دار تا خودکی آید بکار
چو تووس سپهبد پذیرد خرام
بباشیم روشندل و شادکام
جزین هدیهها باشد و اسپ و زین
بزر افسر و خسروانی نگین
چو بهرام برگشت با تووس گفت
که با جان پاکت خرد باد جفت
بدان کان فرودست فرزند شاه
سیاوش که شد کشته بر بی گناه
نمود آن نشانی که اندر نژاد
ز کاووس دارند و ز کیقباد
تو را شاه کیخسرو اندرز کرد
که گرد فرود سیاووش مگرد
چنین داد پاسخ ستمکاره تووس
که من دارم این لشکر و بوغ و کووس
تو را گفتم او را بنزد من آر
سخن هیچگونه مکن خواستار
گر او شهریارست پس من کیم
برین کوه گوید ز بهر چیم
یکی ترکزاده چو زاغ سیاه
برین گونه بگرفت راه سپاه
نبینم ز خودکامه گودرزیان
مگر آنک دارد سپه را زیان
بترسیدی از بیهنر یک سوار
نه شیر ژیان بود بر کوهسار
سپه دید و برگشت سوی فریب
بخیره سپردی فراز و نشیب
وزان پس چنین گفت با سرکشان
که ای نامداران گردنکشان
یکی نامور خواهم و نامجوی
کز ایدر نهد سوی آن ترک روی
سرش را ببرد بخنجر ز تن
بپیش من آرد بدین انجمن
میان را ببست اندران ریونیز
همی زان نبردش سرآمد قفیز
بدو گفت بهرام کای پهلوان
مکن هیچ برخیره تیره روان
بترس از خداوند خورشید و ماه
دلت را بشرم آور از روی شاه
که پیوند اوی ست و همزاد اوی
سواری ست نامآور و جنگجوی
که گر یک سوار از میان سپاه
شود نزد آن پرهنر پور شاه
ز چنگش رهایی نیابد بجان
غم آری همی بر دل شادمان
سپهبد شد آشفته از گفت اوی
نبد پند بهرام یل جفت اوی
بفرمود تا نامبردار چند
بتازند نزدیک کوه بلند
ز گردان فراوان برون تاختند
نبرد وراگردن افراختند
بدیشان چنین گفت بهرام گرد
که این کار یکسر مدارید خرد
بدان کوه سر خویش کیخسرو ست
که یک موی او به ز سد پهلو ست
هران کس که روی سیاوش بدید
نیارد ز دیدار او آرمید
چو بهرام داد از فرود این نشان
ز ره بازگشتند گردنکشان
بیامد دگرباره داماد تووس
همی کرد گردون برو بر فسوس
ز راه چرم بر سپدکوه شد
دلش پرجفا بود نستوه شد
چو از تیغ بالا فرودش بدید
ز قربان کمان کیان برکشید
چنین گفت با رزم دیده تخوار
که تووس آن سخنها گرفت ست خوار
که آمد سواری و بهرام نیست
مرا دل درشتست و پدرام نیست
ببین تا مگر یادت آید که کیست
سراپای در آهن از بهر چیست
چنین داد پاسخ مر او را تخوار
که این ریونیزست گرد و سوار
چهل خواهرستش چو خرم بهار
پسر خود جزین نیست اندر تبار
فریبنده و ریمن و چاپلوس
دلیر و جوانست و داماد تووس
چنین گفت با مرد بینا فرود
که هنگام جنگ این نباید شنود
چو آید به پیکار کنداوران
بخوابمش بر دامن خواهران
بدو گر کند باد کلکم گذار
اگر زنده ماند بمردم مدار
به تیر اسپ بیجان کنم گر سوار
چه گویی تو ای کار دیده تخوار
بدو گفت بر مرد بگشای بر
مگر تووس را زو بسوزد جگر
بداند که تو دل بیاراستی
که بااو همی آشتی خواستی
چنین با تو بر خیره جنگ آورد
همی بر برادرت ننگ آورد
چو از دور نزدیک شد ریونیز
بزه برکشید آن خمانیده شیز
ز بالا خدنگی بزد بر برش
که بر دوخت با ترگ رومی سرش
بیفتاد و برگشت زو اسپ تیز
بخاک اندر آمد سر ریو نیز
ببالا چو تووس از میم بنگرید
شد آن کوه بر چشم او ناپدید
چنین داستان زد یکی پرخرد
که از خوی بد کوه کیفر برد
چنین گفت پس پهلوان با زرسپ
که بفروز دل را چو آذرگشسپ.
بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (گندم)
🌾 🦁 🍏 🍇
🍎 🌾 🌻
🔷 امروز؛ 🔆 🕊 🔆
🟣 به روز پیروز و فرخ،
روز: (#سپندارمز_امشاسپندان)🧜♀
از ماه #امرداد؛
به سال ۳۷۶۰ 🔥 مزدیسنی.
۳۷۶۰ / ۰۵ / ۱
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🟡 برابر با 🌞روز آدینه: 🦀#ناهید_شید:
به☀️روز ۳۱ 🏹#تیر🌖ماه
به سال ۲۵۸۱ 👑شاهنشاهی🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۵ / ۰۱
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
⚪️ برابر با روز شنبه: #کیوان_شید:
۰۱ #امرداد 🌖 ماه
به سال ۱۴۰۱ 🌞 خورشیدی.
۱۴۰۰ / ۰۵ / ۰۱
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🔴 برابر با روز 23 ماه #ژوییه {ژولای}
🌲2021 ⛪️ ترسایی. 🌲
2021/07/23
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝
🧚♀#سپنته_آرمیتی.🧚♀
🟣 آرامش افزاینده،
باروری و زیست افزایی
فروتنی و مهر پاک.
#سپنته= به چم ورجاوند
#آرمیتی=به چم آرمان و اِشغ پاک.
#آرمان_پاک_و_سپنته_را_در_اندیشه_پویاکنیم.
سپندارمز پاسبان تو باد
خرد جای روشنروان تو باد
تو را باد فرخندهتر شب ز روز
تو شادان و تاج تو گیتی فروز.
🥀 گل #بیدمشک
نماد «#سپندارمذ.» است.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🍎 🌾 🌻
🔷 امروز؛ 🔆 🕊 🔆
🟣 به روز پیروز و فرخ،
روز: (#سپندارمز_امشاسپندان)🧜♀
از ماه #امرداد؛
به سال ۳۷۶۰ 🔥 مزدیسنی.
۳۷۶۰ / ۰۵ / ۱
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🟡 برابر با 🌞روز آدینه: 🦀#ناهید_شید:
به☀️روز ۳۱ 🏹#تیر🌖ماه
به سال ۲۵۸۱ 👑شاهنشاهی🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۵ / ۰۱
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
⚪️ برابر با روز شنبه: #کیوان_شید:
۰۱ #امرداد 🌖 ماه
به سال ۱۴۰۱ 🌞 خورشیدی.
۱۴۰۰ / ۰۵ / ۰۱
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🔴 برابر با روز 23 ماه #ژوییه {ژولای}
🌲2021 ⛪️ ترسایی. 🌲
2021/07/23
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝
🧚♀#سپنته_آرمیتی.🧚♀
🟣 آرامش افزاینده،
باروری و زیست افزایی
فروتنی و مهر پاک.
#سپنته= به چم ورجاوند
#آرمیتی=به چم آرمان و اِشغ پاک.
#آرمان_پاک_و_سپنته_را_در_اندیشه_پویاکنیم.
سپندارمز پاسبان تو باد
خرد جای روشنروان تو باد
تو را باد فرخندهتر شب ز روز
تو شادان و تاج تو گیتی فروز.
🥀 گل #بیدمشک
نماد «#سپندارمذ.» است.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🌲🍋🌾🎋🍏🍂🎄🌾🍎
🍏🌾🍇🍎🎋🍂
🌾🍃🍉🎋🍂
🍎🌿🌾🍈
🍂 🌿 🍑
🎋🍅
🌶 ۱۴۰۱ / ۰۵ / ۰۱
شکفتن خورشیدِ نامیرا*
بر چشمتان فَرُخ بادا.
امروز زندگی در ماه امرداد ماه آغاز میگردد.
چون امرداد ماه واژهای ست به «#نامیرا»
امروز بامداد خورشید را به گونهای دیگر،
و از خاوران به باغهای انگور فرا خوانده است.
پس از وزش نسیمی لرزان درختان را به آغوش میکِشد،
و میوههایشان را دستچین میکند.
درختان، به پیج و تابِ روزگار باور دارند؛
همچون نسیمی که از میان درختچهها میگذرد،
به این همه شگفتی که تاب میخورند
و بر روزگار فرود میآیند.
تا آفتاب برآید و به چهار سوی جهان بال بگشاید.
و در شکاف تنگهها و کوهها بر جوانههای
تازه سربرآورده از خاک گُلها بتابد.
و شبنم از سرشاخههای آنان بچکد.....
زندگی تان باشکوه و
آکنده از شادیهای بی پایان.
*نامیرا= بیمَرگی، همیشه زنده، نه مُردَنی.
به ✍
#سیــاه_منـصـور. ...
🌲
🍂 📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
🎋🍑🍂
🌾🍇🍋🍂
🍃🍎🌾🍏🎋🍂
🌲🍃🎋🍇🍂🍎🎄🍏🍂🌾
🍏🌾🍇🍎🎋🍂
🌾🍃🍉🎋🍂
🍎🌿🌾🍈
🍂 🌿 🍑
🎋🍅
🌶 ۱۴۰۱ / ۰۵ / ۰۱
شکفتن خورشیدِ نامیرا*
بر چشمتان فَرُخ بادا.
امروز زندگی در ماه امرداد ماه آغاز میگردد.
چون امرداد ماه واژهای ست به «#نامیرا»
امروز بامداد خورشید را به گونهای دیگر،
و از خاوران به باغهای انگور فرا خوانده است.
پس از وزش نسیمی لرزان درختان را به آغوش میکِشد،
و میوههایشان را دستچین میکند.
درختان، به پیج و تابِ روزگار باور دارند؛
همچون نسیمی که از میان درختچهها میگذرد،
به این همه شگفتی که تاب میخورند
و بر روزگار فرود میآیند.
تا آفتاب برآید و به چهار سوی جهان بال بگشاید.
و در شکاف تنگهها و کوهها بر جوانههای
تازه سربرآورده از خاک گُلها بتابد.
و شبنم از سرشاخههای آنان بچکد.....
زندگی تان باشکوه و
آکنده از شادیهای بی پایان.
*نامیرا= بیمَرگی، همیشه زنده، نه مُردَنی.
به ✍
#سیــاه_منـصـور. ...
🌲
🍂 📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
🎋🍑🍂
🌾🍇🍋🍂
🍃🍎🌾🍏🎋🍂
🌲🍃🎋🍇🍂🍎🎄🍏🍂🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
درود بر یاران جان.
همراه با پیشکش فرازی دیگر از؛
#شاهنامه #فردوسی_بزرگ،
هفته نو را سراسر کامرانی
و تندرستی برایتان می خواهم.
اِیدون باد!
نیکخواهتان - #سیروس_حامی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
همراه با پیشکش فرازی دیگر از؛
#شاهنامه #فردوسی_بزرگ،
هفته نو را سراسر کامرانی
و تندرستی برایتان می خواهم.
اِیدون باد!
نیکخواهتان - #سیروس_حامی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
🏵🌸🌼
🌸🌼
🌼
به بازیگری مانَد این چرخِ مست
که بازی برآرَد به هفتاد دست
زمانی به خنجر زمانی به تیغ
زمانی به باد و زمانی به میغ
زمانی به دست یکی ناسزا
زمانی خود آرَد ز سختی رها
زمانی دهد گنج و تخت و کلاه
زمانی غم و خواری و بند و چاه.
#فردوسی_بزرگ.
و برای این هفته آرزو دارم،
که بینم تو را شاد و روشنروان
هنرمند و بینادل و پَهلَوان
گزینش: #جعفر_جعفرزاده.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌼
🌸🌼
💮🌸🌼
🌸🌼
🌼
به بازیگری مانَد این چرخِ مست
که بازی برآرَد به هفتاد دست
زمانی به خنجر زمانی به تیغ
زمانی به باد و زمانی به میغ
زمانی به دست یکی ناسزا
زمانی خود آرَد ز سختی رها
زمانی دهد گنج و تخت و کلاه
زمانی غم و خواری و بند و چاه.
#فردوسی_بزرگ.
و برای این هفته آرزو دارم،
که بینم تو را شاد و روشنروان
هنرمند و بینادل و پَهلَوان
گزینش: #جعفر_جعفرزاده.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌼
🌸🌼
💮🌸🌼
🗓 #روزشمار_ایرانی:
☀️ روز شنبه= #کیوان_شید؛
۰۱ 🦀 امرداد ماه= #اورمزد_اهورامزدا؛
🌞 ۲۵۸۱= #هخامنشی.
🌞 ۱۴۱۰۱= #اهورایی.
🌞 ۷۰۴۴= #میترایی_آریایی.
🌞 ۳۷۶۰= #زرتشتی.
☀️ ۱۴۰۱= #خورشیدی. ✴ ۰۱ / ۰۵ / ۱۴۰۱ ✴
🌞 ۱۳۹۰= #یزدگردی.
🌞 ۱۵۹۳= #دیلمی.
🌞 ۲۷۲۱= #کوردی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
☀️ روز شنبه= #کیوان_شید؛
۰۱ 🦀 امرداد ماه= #اورمزد_اهورامزدا؛
🌞 ۲۵۸۱= #هخامنشی.
🌞 ۱۴۱۰۱= #اهورایی.
🌞 ۷۰۴۴= #میترایی_آریایی.
🌞 ۳۷۶۰= #زرتشتی.
☀️ ۱۴۰۱= #خورشیدی. ✴ ۰۱ / ۰۵ / ۱۴۰۱ ✴
🌞 ۱۳۹۰= #یزدگردی.
🌞 ۱۵۹۳= #دیلمی.
🌞 ۲۷۲۱= #کوردی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
#واژگان_پارسی؛
#بخش_چهارسد_و_سوم:
۴۰۳
⚠️فرزندان_ ایران؛
یکی از راههای سربلندی و بالندگی هر کشوری پالایش فرهنگی واژگان بیگانه است،
چون که برفرهنگ بومی میتازند.
برای زدایش ویرانی فرهنگ بیگانه،
پاکسازی و زدودن واژه گان تازی وبیگانه است.
چرا که شناخت و نوسازی خرده فرهنگها و بازنگری هوشمندانهی گسترهی زبان پارسی،
همان همبستگی میهنمدارانه[وحدت] در سرافرازی به فرهنگهای بومی [کثرت] است،
که سرانجام«زبان کشور و میهن» را باز آفرینی میکند.
چنانچه خویشکاری راستین و همهگیر در راستای نوزایی و پاسداشت زبان فارسی انجام نگیرد، نمایی بدفرجام برای زبان مادری و فرهنگ پارسی در پیش خواهد بود.
⚠️ناسزا گویی و بددهنی؛
شایسته فرهنگ زیبای پارسی نیست
خواهشمندم اگر میخواهیم:
از بند نا امیدی و نا آگاهی رهایی بیابیم
و به فرهنگ پارسی روی بیآوریم،
تا به شکوه گذشته برگردیم.
(با سپاس از نگاه ستایش برانگیز شما.)
⚠️از این پس؛
۱- واژگان پارسی «ساخت و پاخت، سازش»
بجای واژه تازی «تبانی»
۲- واژگان پارسی «چیرگی، زبردستی»
بجای واژه تازی «تبحر»
۳- واژه پارسی «دگرگونی»
بجای واژه تازی «تبدیل»
۴- واژه پارسی «تبریزی تبار»
بجای واژه درهم آمیخته پارسی، تازی «تبریزی الاصل»
۵- واژگان پارسی «خجسته، شادباش،»
بجای واژه تازی «تبریک»
۶- واژه پارسی «لبخند»
بجای واژه تازی «تبسم»
۷- واژگان پارسی «زیربند، نیم بند»
بجای واژه تازی «تبصره»
۸- واژه پارسی «پیامد»
بجای واژه تازی «تبعات»
۹- واژه پارسی «شهرون»
بجای واژه تازی «تبعه»
۱۰- واژگان پارسی «پیروی، فرمانبرداری»
بجای واژه تازی «تبعیت»
۱۱- واژه پارسی «بیرون کردن»
بجای واژه تازی «تبعید»
۱۲- واژگان پارسی «آگهی، پیام رسانی»
بجای واژه تازی «تبلیغ»
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
#بخش_چهارسد_و_سوم:
۴۰۳
⚠️فرزندان_ ایران؛
یکی از راههای سربلندی و بالندگی هر کشوری پالایش فرهنگی واژگان بیگانه است،
چون که برفرهنگ بومی میتازند.
برای زدایش ویرانی فرهنگ بیگانه،
پاکسازی و زدودن واژه گان تازی وبیگانه است.
چرا که شناخت و نوسازی خرده فرهنگها و بازنگری هوشمندانهی گسترهی زبان پارسی،
همان همبستگی میهنمدارانه[وحدت] در سرافرازی به فرهنگهای بومی [کثرت] است،
که سرانجام«زبان کشور و میهن» را باز آفرینی میکند.
چنانچه خویشکاری راستین و همهگیر در راستای نوزایی و پاسداشت زبان فارسی انجام نگیرد، نمایی بدفرجام برای زبان مادری و فرهنگ پارسی در پیش خواهد بود.
⚠️ناسزا گویی و بددهنی؛
شایسته فرهنگ زیبای پارسی نیست
خواهشمندم اگر میخواهیم:
از بند نا امیدی و نا آگاهی رهایی بیابیم
و به فرهنگ پارسی روی بیآوریم،
تا به شکوه گذشته برگردیم.
(با سپاس از نگاه ستایش برانگیز شما.)
⚠️از این پس؛
۱- واژگان پارسی «ساخت و پاخت، سازش»
بجای واژه تازی «تبانی»
۲- واژگان پارسی «چیرگی، زبردستی»
بجای واژه تازی «تبحر»
۳- واژه پارسی «دگرگونی»
بجای واژه تازی «تبدیل»
۴- واژه پارسی «تبریزی تبار»
بجای واژه درهم آمیخته پارسی، تازی «تبریزی الاصل»
۵- واژگان پارسی «خجسته، شادباش،»
بجای واژه تازی «تبریک»
۶- واژه پارسی «لبخند»
بجای واژه تازی «تبسم»
۷- واژگان پارسی «زیربند، نیم بند»
بجای واژه تازی «تبصره»
۸- واژه پارسی «پیامد»
بجای واژه تازی «تبعات»
۹- واژه پارسی «شهرون»
بجای واژه تازی «تبعه»
۱۰- واژگان پارسی «پیروی، فرمانبرداری»
بجای واژه تازی «تبعیت»
۱۱- واژه پارسی «بیرون کردن»
بجای واژه تازی «تبعید»
۱۲- واژگان پارسی «آگهی، پیام رسانی»
بجای واژه تازی «تبلیغ»
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
🌾 🦁 🍏 🍇
🍎 🌾 🌻
🔷 امروز؛ 🔆 🕊 🔆
🟣 به روز پیروز و فرخ،
روز: (#خورداد_امشاسپندان)🧜♀
از ماه #امرداد؛
به سال ۳۷۶۰ 🔥مزدیسنی.
۳۷۶۰ / ۰۵ / ۰۲
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🟡 برابر با 🌞روز یکشنبه: 🦀#مهر_شید:
به☀️روز ۰۲🦁#امرداد_ماه 🌖
به سال ۲۵۸۱ 👑شاهنشاهی🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۵ / ۰۲
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
⚪️ برابر با روز یکشنبه: #مهر_شید:
۰۲ #امرداد 🌖 ماه
به سال ۱۴۰۱ 🌞 خورشیدی.
۱۴۰۱ / ۰۵ / ۰۲
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🔴 برابر با روز sun24 ماه#ژوییه {ژولای}
🌲2021 ⛪️ ترسایی.🌲
2022 / 07 / 24
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝
#هئوروتات، #خورداد.
رسایی یافتن، درستی تن و روان.
#به_پارسایی_و_رسایی_بیاندیشیم.
گلِ آتش از قلبِ زرتشت، رُست
که مزدا! از افروزه ی نام توست
خِرَد، شادگاهِ جهان و روان
برافروز، افروزهات را به جان.!
🖌#داتیس_مهرابیان
#راه_درجهان_یکیست_و_آن_راه_راستیست.
🔥اشو زرتشت اسپنتمان.
🌸 گل #سوسن (لیلیوم)
نماد خورداد امشاسپندان است.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🍎 🌾 🌻
🔷 امروز؛ 🔆 🕊 🔆
🟣 به روز پیروز و فرخ،
روز: (#خورداد_امشاسپندان)🧜♀
از ماه #امرداد؛
به سال ۳۷۶۰ 🔥مزدیسنی.
۳۷۶۰ / ۰۵ / ۰۲
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🟡 برابر با 🌞روز یکشنبه: 🦀#مهر_شید:
به☀️روز ۰۲🦁#امرداد_ماه 🌖
به سال ۲۵۸۱ 👑شاهنشاهی🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۵ / ۰۲
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
⚪️ برابر با روز یکشنبه: #مهر_شید:
۰۲ #امرداد 🌖 ماه
به سال ۱۴۰۱ 🌞 خورشیدی.
۱۴۰۱ / ۰۵ / ۰۲
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🔴 برابر با روز sun24 ماه#ژوییه {ژولای}
🌲2021 ⛪️ ترسایی.🌲
2022 / 07 / 24
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝
#هئوروتات، #خورداد.
رسایی یافتن، درستی تن و روان.
#به_پارسایی_و_رسایی_بیاندیشیم.
گلِ آتش از قلبِ زرتشت، رُست
که مزدا! از افروزه ی نام توست
خِرَد، شادگاهِ جهان و روان
برافروز، افروزهات را به جان.!
🖌#داتیس_مهرابیان
#راه_درجهان_یکیست_و_آن_راه_راستیست.
🔥اشو زرتشت اسپنتمان.
🌸 گل #سوسن (لیلیوم)
نماد خورداد امشاسپندان است.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🌲🍋🌾🎋🍏🍂🎄🌾🍎
🍏🌾🍇🍎🎋🍂
🌾🍃🍉🎋🍂
🍎🌿🌾🍈
🍂 🌿 🍑
🎋🍅
🌶 ۱۴۰۱ / ۰۵ / ۰۲
شکفتن خورشید
بر چشمتان فَرُخ بادا.
دلخوش میشود آفتاب،
هنگامی که به دیدار آسمان میآید.
تا کار خودش را به خوبی و خوشی انجام بدهد.!
او بر هر کوچه و خیابان دشت و هامون میتابد.
چشم بر جاهای دور دست میاندازد،
مبادا هنگام تابش خورشید،
جایی در تاریکی و سایه بماند.!
خورشید پرتوافشانی میکند،
پرتو خویش را با آلالههای سُرخ رنگ میزند.
و رامشکنان بر کوهسار و درختان میپیچد.
زندگیتان باشکوه و
آکنده از شادیهای بیپایان.
به ✍:
#سیاه_منصور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🌲
🍂
🎋🍑🍂
🌾🍇🍋🍂
🍃🍎🌾🍏🎋🍂
🌲🍃🎋🍇🍂🍎🎄🍏🍂🌾
🍏🌾🍇🍎🎋🍂
🌾🍃🍉🎋🍂
🍎🌿🌾🍈
🍂 🌿 🍑
🎋🍅
🌶 ۱۴۰۱ / ۰۵ / ۰۲
شکفتن خورشید
بر چشمتان فَرُخ بادا.
دلخوش میشود آفتاب،
هنگامی که به دیدار آسمان میآید.
تا کار خودش را به خوبی و خوشی انجام بدهد.!
او بر هر کوچه و خیابان دشت و هامون میتابد.
چشم بر جاهای دور دست میاندازد،
مبادا هنگام تابش خورشید،
جایی در تاریکی و سایه بماند.!
خورشید پرتوافشانی میکند،
پرتو خویش را با آلالههای سُرخ رنگ میزند.
و رامشکنان بر کوهسار و درختان میپیچد.
زندگیتان باشکوه و
آکنده از شادیهای بیپایان.
به ✍:
#سیاه_منصور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🌲
🍂
🎋🍑🍂
🌾🍇🍋🍂
🍃🍎🌾🍏🎋🍂
🌲🍃🎋🍇🍂🍎🎄🍏🍂🌾
✔️ نکته ای درباره چامه آشنایی که همیشه بازگو میشود:
«دریغ است ایران که ویران شود.»
همه این چامه نامآشنا و ارجمند شاهنامه را شنیده ایم:
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
این بیت در بخش جنگ هاماوران شاهنامه است. زمانی که کی کاووس به هاماوران رفته و با دختر شاه هاماوران، سودابه، ازدواج کرده و سپس به دسیسه پدر دختر ناجوانمردانه گرفتار شده و ایران گرفتار آشوب شده است.
از یک سو افراسیاب فزونخواهی به ایران تاخته و از سوی دیگر تازی ها. ایران میدان نبرد بیگانه شده و نیز از هر سویی فردی به ادعای تاج و تخت برخاسته است.
به جنگ اندرون بود لشکر سه ماه
بدادند سرها ز بهر کلاه
چنین است رسم سرای سپنج
گهی ناز و نوش و گهی درد و رنج
سرانجام نیک و بدش بگذرد
شکارست مرگش همی بشکرد
شکست آمد از ترک بر تازیان
ز بهر فزونی سرآمد زیان
سپاه اندر ایران پراگنده شد
زن و مرد و کودک همه بنده شد
همه در گرفتند ز ایران پناه
به ایرانیان گشت گیتی سیاه
استاد فردوسی چامه معروف شاهنامه را در اینجا گفته است. اما نکته مهمی درباره آن هست وابسته به گوینده است.
دریغ است ایران که ویران شود را ملت ایران می گویند.
نه شاه و نه پهلوان و نه هیچ صاحب منصب دیگری.
در داستان می خوانیم که ایرانیان که از آشوب به تنگ آمده بودند به سراغ رستم در زابل می روند.
دو بهره سوی زاولستان شدند
به خواهش بر پور دستان شدند
که ما را ز بدها تو باشی پناه
چو گم شد سر تاج کاووس شاه
در شاهنامه متاثر از فرهنگ و اندیشه ایرانی پهلوان یار و یاور شاه و ملت است. هر گاه شاه دچار نابخردی می شود و یا آشوب ایران را فرامی گیرد پهلوان در قامت منجی وارد میدان می شود. در اینجا نیز در زمان اسارت کی کاووس رستم مسوولیت نجات ملی را بر دوش دارد.
ملت به او روی می آورند و آن سخن جاودانه را بر زبان که:
دریغست ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
و ادامه می دهند:
همه جای جنگی سواران بدی
نشستنگه شهریاران بدی
کنون جای سختی و رنج و بلاست
نشستنگه تیزچنگ اژدهاست
کسی کز پلنگان بخوردست شیر
بدین رنج ما را بود دستگیر
کنون چارهای باید انداختن
دل خویش ازین رنج پرداختن
این چند بیت افزون بر جنبه های ملی و غرور آمیز نشانه آگاهی ژرف ایرانیان از سرنوشت و تاریخ و راهکارهاست. نه تنها حسرت حال را می خورند بلکه از گذشته آگاه هستند و می دانند که این تقدیر ناگزیر آن ها نیست.
بنابراین در تکرار آن بیت جاودان باید به یاد داشت که دریغاگوی نخستین و اصیل و مهم ایران ملت ایران هستند.
✏️✏️✏️جواد رنجبر درخشی لر
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
«دریغ است ایران که ویران شود.»
همه این چامه نامآشنا و ارجمند شاهنامه را شنیده ایم:
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
این بیت در بخش جنگ هاماوران شاهنامه است. زمانی که کی کاووس به هاماوران رفته و با دختر شاه هاماوران، سودابه، ازدواج کرده و سپس به دسیسه پدر دختر ناجوانمردانه گرفتار شده و ایران گرفتار آشوب شده است.
از یک سو افراسیاب فزونخواهی به ایران تاخته و از سوی دیگر تازی ها. ایران میدان نبرد بیگانه شده و نیز از هر سویی فردی به ادعای تاج و تخت برخاسته است.
به جنگ اندرون بود لشکر سه ماه
بدادند سرها ز بهر کلاه
چنین است رسم سرای سپنج
گهی ناز و نوش و گهی درد و رنج
سرانجام نیک و بدش بگذرد
شکارست مرگش همی بشکرد
شکست آمد از ترک بر تازیان
ز بهر فزونی سرآمد زیان
سپاه اندر ایران پراگنده شد
زن و مرد و کودک همه بنده شد
همه در گرفتند ز ایران پناه
به ایرانیان گشت گیتی سیاه
استاد فردوسی چامه معروف شاهنامه را در اینجا گفته است. اما نکته مهمی درباره آن هست وابسته به گوینده است.
دریغ است ایران که ویران شود را ملت ایران می گویند.
نه شاه و نه پهلوان و نه هیچ صاحب منصب دیگری.
در داستان می خوانیم که ایرانیان که از آشوب به تنگ آمده بودند به سراغ رستم در زابل می روند.
دو بهره سوی زاولستان شدند
به خواهش بر پور دستان شدند
که ما را ز بدها تو باشی پناه
چو گم شد سر تاج کاووس شاه
در شاهنامه متاثر از فرهنگ و اندیشه ایرانی پهلوان یار و یاور شاه و ملت است. هر گاه شاه دچار نابخردی می شود و یا آشوب ایران را فرامی گیرد پهلوان در قامت منجی وارد میدان می شود. در اینجا نیز در زمان اسارت کی کاووس رستم مسوولیت نجات ملی را بر دوش دارد.
ملت به او روی می آورند و آن سخن جاودانه را بر زبان که:
دریغست ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
و ادامه می دهند:
همه جای جنگی سواران بدی
نشستنگه شهریاران بدی
کنون جای سختی و رنج و بلاست
نشستنگه تیزچنگ اژدهاست
کسی کز پلنگان بخوردست شیر
بدین رنج ما را بود دستگیر
کنون چارهای باید انداختن
دل خویش ازین رنج پرداختن
این چند بیت افزون بر جنبه های ملی و غرور آمیز نشانه آگاهی ژرف ایرانیان از سرنوشت و تاریخ و راهکارهاست. نه تنها حسرت حال را می خورند بلکه از گذشته آگاه هستند و می دانند که این تقدیر ناگزیر آن ها نیست.
بنابراین در تکرار آن بیت جاودان باید به یاد داشت که دریغاگوی نخستین و اصیل و مهم ایران ملت ایران هستند.
✏️✏️✏️جواد رنجبر درخشی لر
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🗓 #روزشمار_ایرانی:
☀️ روز یکشنبه= #مهر_شید؛
۰۲ 🦀 امرداد ماه= #بهمن_روز؛
🌞 ۲۵۸۱= #هخامنشی.
🌞 ۱۴۱۰۱= #اهورایی.
🌞 ۷۰۴۴= #میترایی_آریایی.
🌞 ۳۷۶۰= #زرتشتی.
☀️ ۱۴۰۱= #خورشیدی. ✴ ۰۲ / ۰۵ / ۱۴۰۱ ✴
🌞 ۱۳۹۰= #یزدگردی.
🌞 ۱۵۹۳= #دیلمی.
🌞 ۲۷۲۱= #کوردی.
📖🖌 امرداد= نامیرا، بی مرگی، جاوید، مانایی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
☀️ روز یکشنبه= #مهر_شید؛
۰۲ 🦀 امرداد ماه= #بهمن_روز؛
🌞 ۲۵۸۱= #هخامنشی.
🌞 ۱۴۱۰۱= #اهورایی.
🌞 ۷۰۴۴= #میترایی_آریایی.
🌞 ۳۷۶۰= #زرتشتی.
☀️ ۱۴۰۱= #خورشیدی. ✴ ۰۲ / ۰۵ / ۱۴۰۱ ✴
🌞 ۱۳۹۰= #یزدگردی.
🌞 ۱۵۹۳= #دیلمی.
🌞 ۲۷۲۱= #کوردی.
📖🖌 امرداد= نامیرا، بی مرگی، جاوید، مانایی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۲۰۹)
گفتار اندر داستان #فرود سیاووش:
برگ (۵)
سلیح سواران جنگی بپوش
بجان و تن خویشتن دار گوش
تو خواهی مگر کین آن نامدار
وگرنه نبینم کسی خواستار
زرسپ آمد و ترگ بر سر نهاد
دلی پر ز کین و لبی پر ز باد
خروشان باسپ اندر آورد پای
بکردار آتش درآمد ز جای
چنین گفت شیر ژیان با تخوار
که آمد دگرگون یکی نامدار
ببین تا شناسی که این مرد کیست
یکی شهریار است اگر لشکریست
چنین گفت با شاه جنگی تخوار
که آمد گه گردش روزگار
که این پور تووس ست نامش زرسپ
که از پیل جنگی نگرداند اسپ
که جفت ست با خواهر ریونیز
بکین آمدست این جهانجوی نیز
چو بیند بر و بازوی و مغفرت
خدنگی بباید گشاد از برت
بدان تا بخاک اندر آید سرش
نگون اندر آید ز باره برش
بداند سپهدار دیوانه تووس
که ایدر نبودیم ما بر فسوس
فرود دلاور برانگیخت اسپ
یکی تیر زد بر میان زرسپ
که با کوهی زین تنش را بدوخت
روانش ز پیکان او برفروخت
بیفتاد و برگشت ازو بادپای
همی شد دمان و دنان باز جای
خروشی برآمد ز ایران سپاه
زسر برگرفتند گردان کلاه
دل تووس پرخون و دیده پراب
بپوشید جوشن هم اندر شتاب
ز گردان جنگی بنالید سخت
بلرزید برسان برگ درخت
نشست از بر زین چو کوهی بزرگ
که بنهند بر پشت پیلی سترگ
عنان را بپیچید سوی فرود
دلش پر ز کین و سرش پر ز دو
تخوار سراینده گفت آن زمان
که آمد بر کوه کوهی دمان
سپهدار تووس ست کامد بجنگ
نتابی تو با کار دیده نهنگ
برو تا در دژ ببندیم سخت
ببینیم تا چیست فرجام بخت
چو فرزند و داماد او را برزم
تبه کردی اکنون میندیش بزم
فرود جوان تیز شد با تخوار
که چون رزم پیش آید و کارزار
چه طوس و چه شیر و چه پیل ژیان
چه جنگی نهنگ و چه ببر بیان
بجنگ اندرون مرد را دل دهند
نه بر آتش تیز بر گل نهند
چنین گفت با شاهزاده تخوار
که شاهان سخن را ندارند خوار
تو هم یک سواری اگر ز آهنی
همی کوه خارا ز بن برکنی
از ایرانیان نامور سی هزار
برزم تو آیند بر کوهسار
نه دژ ماند اینجا نه سنگ و نه خاک
سراسر ز جا اندر آرند پاک
وگر تووس را زین گزندی رسد
به خسرو ز دردش نژندی رسد
بکین پدرت اندر آید شکست
شکستی که هرگز نشایدش بست
بگردان عنان و مینداز تیر
بدژ شو مبر رنج بر خیرهخیر
سخن هرچ از پیش بایست گفت
نگفت و همی داشت اندر نهفت
ز بیمایه دستور ناکاردان
ورا جنگ سود آمد و جان زیان
فرود جوان را دژ آباد بود
بدژ درپرستنده هفتاد بود
همه ماهرویان بباره بدند
چو دیبای چینی نظاره بدند
ازان بازگشتن فرود جوان
ازیشان همی بود تیرهروان
چنین گفت با شاهزاده تخوار
که گر جست خواهی همی کارزار
نگر نامور تووس را نشکنی
ترا آن به آید که اسپ افگنی
و دیگر که باشد مر او را زمان
نیاید به یک چوبه تیر از کمان
چو آمد سپهبد بر این تیغ کوه
بیاید کنون لشکرش همگروه
ترا نیست در جنگ پایاب اوی
ندیدی براوهای پرتاب اوی
فرود از تخوار این سخنها شنید
کمان را بزه کرد و اندر کشید
خدنگی بر اسپ سپهبد بزد
چنان کز کمان سواران سزد
نگون شد سر تازی و جان بداد
دل تووس پرکین و سر پر ز باد
بلشکر گه آمد بگردن سپر
پیاده پر از گرد و آسیمه سر
گواژه همی زد پس او فرود
که این نامور پهلوان را چه بود
که ایدون ستوه آمد از یک سوار
چگونه چمد در سف کارزار
پرستندگان خنده برداشتند
همی از چرم نعره برداشتند
که پیش جوانی یکی مرد پیر
ز افراز غلتان شد از بیم تیر
سپهبد فرود آمد از کوه سر
برفتند گردان پر اندوه سر
که اکنون تو بازآمدی تندرست
بب مژه رخ نبایست شست
بپیچید زان کار پرمایه گیو
که آمد پیاده سپهدار نیو
چنین گفت کین را خود اندازه نیست
رخ نامداران برین تازه نیست
اگر شهریارست با گوشوار
چه گیرد چنین لشکر کشن خوار
نباید که باشیم همداستان
به هر گونهی کو زند داستان
اگر تووس یک بار تندی نمود
زمانه پرآزار گشت از فرود
همه جان فدای سیاووش کنیم
نباید که این بد فرامش کنیم
زرسپ گرانمایه زو شد بباد
سواری سرافراز نوذرنژاد
بخونست غرقه تن ریونیز
ازین بیش خواری چه بینیم نیز
گرو پور جمست و مغز قباد
بنادانی این جنگ را برگشاد
همی گفت و جوشن همی بست گرم
همی بر تنش بر بدرید چرم
نشست از بر اژدهای دژم
خرامان بیامد براه چرم
فرود سیاووش چو او را بدید
یکی باد سرد از جگر برکشید
همی گفت کین لشکر رزمساز
ندانند راه نشیب و فراز
همه یک ز دیگر دلاورترند
چو خورشید تابان بدو پیکرند
ولیکن خرد نیست با پهلوان
سر بیخرد چون تن بیروان
نباشند پیروز ترسم بکین
مگر خسرو آید بتوران زمین
بکین پدر جمله پشت آوریم
مگر دشمنان را به مشت آوریم
بگوکین سوار سرافراز کیست
که بر دست و تیغش بباید گریست
نگه کرد ز افراز بالا تخوار
ببی دانشی بر چمن رست خار
بدو گفت کین اژدهای دژم
که مرغ از هوا اندر آرد بدم.
بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۲۰۹)
گفتار اندر داستان #فرود سیاووش:
برگ (۵)
سلیح سواران جنگی بپوش
بجان و تن خویشتن دار گوش
تو خواهی مگر کین آن نامدار
وگرنه نبینم کسی خواستار
زرسپ آمد و ترگ بر سر نهاد
دلی پر ز کین و لبی پر ز باد
خروشان باسپ اندر آورد پای
بکردار آتش درآمد ز جای
چنین گفت شیر ژیان با تخوار
که آمد دگرگون یکی نامدار
ببین تا شناسی که این مرد کیست
یکی شهریار است اگر لشکریست
چنین گفت با شاه جنگی تخوار
که آمد گه گردش روزگار
که این پور تووس ست نامش زرسپ
که از پیل جنگی نگرداند اسپ
که جفت ست با خواهر ریونیز
بکین آمدست این جهانجوی نیز
چو بیند بر و بازوی و مغفرت
خدنگی بباید گشاد از برت
بدان تا بخاک اندر آید سرش
نگون اندر آید ز باره برش
بداند سپهدار دیوانه تووس
که ایدر نبودیم ما بر فسوس
فرود دلاور برانگیخت اسپ
یکی تیر زد بر میان زرسپ
که با کوهی زین تنش را بدوخت
روانش ز پیکان او برفروخت
بیفتاد و برگشت ازو بادپای
همی شد دمان و دنان باز جای
خروشی برآمد ز ایران سپاه
زسر برگرفتند گردان کلاه
دل تووس پرخون و دیده پراب
بپوشید جوشن هم اندر شتاب
ز گردان جنگی بنالید سخت
بلرزید برسان برگ درخت
نشست از بر زین چو کوهی بزرگ
که بنهند بر پشت پیلی سترگ
عنان را بپیچید سوی فرود
دلش پر ز کین و سرش پر ز دو
تخوار سراینده گفت آن زمان
که آمد بر کوه کوهی دمان
سپهدار تووس ست کامد بجنگ
نتابی تو با کار دیده نهنگ
برو تا در دژ ببندیم سخت
ببینیم تا چیست فرجام بخت
چو فرزند و داماد او را برزم
تبه کردی اکنون میندیش بزم
فرود جوان تیز شد با تخوار
که چون رزم پیش آید و کارزار
چه طوس و چه شیر و چه پیل ژیان
چه جنگی نهنگ و چه ببر بیان
بجنگ اندرون مرد را دل دهند
نه بر آتش تیز بر گل نهند
چنین گفت با شاهزاده تخوار
که شاهان سخن را ندارند خوار
تو هم یک سواری اگر ز آهنی
همی کوه خارا ز بن برکنی
از ایرانیان نامور سی هزار
برزم تو آیند بر کوهسار
نه دژ ماند اینجا نه سنگ و نه خاک
سراسر ز جا اندر آرند پاک
وگر تووس را زین گزندی رسد
به خسرو ز دردش نژندی رسد
بکین پدرت اندر آید شکست
شکستی که هرگز نشایدش بست
بگردان عنان و مینداز تیر
بدژ شو مبر رنج بر خیرهخیر
سخن هرچ از پیش بایست گفت
نگفت و همی داشت اندر نهفت
ز بیمایه دستور ناکاردان
ورا جنگ سود آمد و جان زیان
فرود جوان را دژ آباد بود
بدژ درپرستنده هفتاد بود
همه ماهرویان بباره بدند
چو دیبای چینی نظاره بدند
ازان بازگشتن فرود جوان
ازیشان همی بود تیرهروان
چنین گفت با شاهزاده تخوار
که گر جست خواهی همی کارزار
نگر نامور تووس را نشکنی
ترا آن به آید که اسپ افگنی
و دیگر که باشد مر او را زمان
نیاید به یک چوبه تیر از کمان
چو آمد سپهبد بر این تیغ کوه
بیاید کنون لشکرش همگروه
ترا نیست در جنگ پایاب اوی
ندیدی براوهای پرتاب اوی
فرود از تخوار این سخنها شنید
کمان را بزه کرد و اندر کشید
خدنگی بر اسپ سپهبد بزد
چنان کز کمان سواران سزد
نگون شد سر تازی و جان بداد
دل تووس پرکین و سر پر ز باد
بلشکر گه آمد بگردن سپر
پیاده پر از گرد و آسیمه سر
گواژه همی زد پس او فرود
که این نامور پهلوان را چه بود
که ایدون ستوه آمد از یک سوار
چگونه چمد در سف کارزار
پرستندگان خنده برداشتند
همی از چرم نعره برداشتند
که پیش جوانی یکی مرد پیر
ز افراز غلتان شد از بیم تیر
سپهبد فرود آمد از کوه سر
برفتند گردان پر اندوه سر
که اکنون تو بازآمدی تندرست
بب مژه رخ نبایست شست
بپیچید زان کار پرمایه گیو
که آمد پیاده سپهدار نیو
چنین گفت کین را خود اندازه نیست
رخ نامداران برین تازه نیست
اگر شهریارست با گوشوار
چه گیرد چنین لشکر کشن خوار
نباید که باشیم همداستان
به هر گونهی کو زند داستان
اگر تووس یک بار تندی نمود
زمانه پرآزار گشت از فرود
همه جان فدای سیاووش کنیم
نباید که این بد فرامش کنیم
زرسپ گرانمایه زو شد بباد
سواری سرافراز نوذرنژاد
بخونست غرقه تن ریونیز
ازین بیش خواری چه بینیم نیز
گرو پور جمست و مغز قباد
بنادانی این جنگ را برگشاد
همی گفت و جوشن همی بست گرم
همی بر تنش بر بدرید چرم
نشست از بر اژدهای دژم
خرامان بیامد براه چرم
فرود سیاووش چو او را بدید
یکی باد سرد از جگر برکشید
همی گفت کین لشکر رزمساز
ندانند راه نشیب و فراز
همه یک ز دیگر دلاورترند
چو خورشید تابان بدو پیکرند
ولیکن خرد نیست با پهلوان
سر بیخرد چون تن بیروان
نباشند پیروز ترسم بکین
مگر خسرو آید بتوران زمین
بکین پدر جمله پشت آوریم
مگر دشمنان را به مشت آوریم
بگوکین سوار سرافراز کیست
که بر دست و تیغش بباید گریست
نگه کرد ز افراز بالا تخوار
ببی دانشی بر چمن رست خار
بدو گفت کین اژدهای دژم
که مرغ از هوا اندر آرد بدم.
بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
🔍 #نکتههای_ویرایشی:
🔅پالایش زبان پارسی:
🔻مَثَلا= نمونهوار، چُنانکه، برای نمونه، نمونه، همانند، چون، انگار، انگاری.
✍نمونه:
🔺این مدرسهها مثلا غیرانتفاعیاند=
این آموزشگاهها انگاری ناسودبَر اند.
🔺همه موافق نبودند، مثلا من یکی از مخالفین بودم= همه یکدل نبودند، چنانچه من یکی از ناهمدلان بودم.
همه همداستان نبودند، برای نمونه من یکی از پادوَرزان بودم.
🔺اسمهای قشنگی با پسوند«شید» داریم،
مثلا:
آفشید، بهشید، مهشید، جمشید، فرشید=
نامهای زیبایی با پسوند "«شید»" داریم، نمونه:
آفشید، بهشید، مهشید، جمشید، فرشید....
آرمان «هر ایرانی نژاده اندیش» پالایش زبان پارسی و والایش فرهنگ ایرانی ست.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🔅پالایش زبان پارسی:
🔻مَثَلا= نمونهوار، چُنانکه، برای نمونه، نمونه، همانند، چون، انگار، انگاری.
✍نمونه:
🔺این مدرسهها مثلا غیرانتفاعیاند=
این آموزشگاهها انگاری ناسودبَر اند.
🔺همه موافق نبودند، مثلا من یکی از مخالفین بودم= همه یکدل نبودند، چنانچه من یکی از ناهمدلان بودم.
همه همداستان نبودند، برای نمونه من یکی از پادوَرزان بودم.
🔺اسمهای قشنگی با پسوند«شید» داریم،
مثلا:
آفشید، بهشید، مهشید، جمشید، فرشید=
نامهای زیبایی با پسوند "«شید»" داریم، نمونه:
آفشید، بهشید، مهشید، جمشید، فرشید....
آرمان «هر ایرانی نژاده اندیش» پالایش زبان پارسی و والایش فرهنگ ایرانی ست.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
🌾 🦁 🍏 🍇
🍎 🌾 🌻
🔷 امروز؛ 🔆 🕊 🔆
🟣 به ☀️روز پیروز و فرخ 🌞روز:
(#امرداد_امشاسپندان)🧜♀
از ماه #امرداد؛
به سال ۳۷۶۰ 🔥مزدیسنی.
۳۷۶۰ / ۰۵ / ۰۳
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🟡 برابر با🌞روز دوشنبه: 🦀#مه_شید:
به☀️روز ۰۳🦁#امرداد_ماه 🌖
به سال ۲۵۸۱ 👑شاهنشاهی🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۵ / ۰۳
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
⚪️ برابر با روز دوشنبه: #مه_شید:
۰۳ #امرداد 🌖 ماه
به سال ۱۴۰۱ 🌞 خورشیدی.
۱۴۰۱ / ۰۵ / ۰۳
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🔴 برابر با🌖روزmon 25 ماه#ژوییه{ژولای}
🌲2021 ⛪️ ترسایی.🌲
2022 / 07 / 25
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝
🕺💃جشن امردادگان.
#امرتات، #امرداد
رسایی یافتن، درستی تن و روان
🌿گیاهان و رستنیهای 🌍زمین
🏝🌍🏝
در این روز و این جشن باشندگی
به شادی بپیوند با زندگی
دمد زندگی، پشت مرداد ها
امردادی اندیشه کن مرگ را.
🖌#داتیس_مهرابیان.
#به_پارسایی_و_رسایی_بیاندیشیم
گل #چمبک نماد امرداد امشاسپندان است🥀
🗓 روز #خانواده و بزرگ شُمردن #بازنشستگان گرامی باد.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🍎 🌾 🌻
🔷 امروز؛ 🔆 🕊 🔆
🟣 به ☀️روز پیروز و فرخ 🌞روز:
(#امرداد_امشاسپندان)🧜♀
از ماه #امرداد؛
به سال ۳۷۶۰ 🔥مزدیسنی.
۳۷۶۰ / ۰۵ / ۰۳
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🟡 برابر با🌞روز دوشنبه: 🦀#مه_شید:
به☀️روز ۰۳🦁#امرداد_ماه 🌖
به سال ۲۵۸۱ 👑شاهنشاهی🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۵ / ۰۳
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
⚪️ برابر با روز دوشنبه: #مه_شید:
۰۳ #امرداد 🌖 ماه
به سال ۱۴۰۱ 🌞 خورشیدی.
۱۴۰۱ / ۰۵ / ۰۳
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🔴 برابر با🌖روزmon 25 ماه#ژوییه{ژولای}
🌲2021 ⛪️ ترسایی.🌲
2022 / 07 / 25
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝
🕺💃جشن امردادگان.
#امرتات، #امرداد
رسایی یافتن، درستی تن و روان
🌿گیاهان و رستنیهای 🌍زمین
🏝🌍🏝
در این روز و این جشن باشندگی
به شادی بپیوند با زندگی
دمد زندگی، پشت مرداد ها
امردادی اندیشه کن مرگ را.
🖌#داتیس_مهرابیان.
#به_پارسایی_و_رسایی_بیاندیشیم
گل #چمبک نماد امرداد امشاسپندان است🥀
🗓 روز #خانواده و بزرگ شُمردن #بازنشستگان گرامی باد.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🌲🍋🌾🎋🍏🍂🎄🌾🍎
🍏🌾🍇🍎🎋🍂
🌾🍃🍉🎋🍂
🍎🌿🌾🍈
🍂 🌿 🍑
🎋🍅
🌶 ۱۴۰۱ / ۰۵ / ۰۳
شکفتن خورشیدِ نامیرا*
بر چشمتان فَرُخ بادا.
خورشید برای آمدن و تابش خیز برداشته ست.
زیرا با پرتو ریزانِ خود از زمین را روشن میسازد. رودها با تازش نرم در دلِ بیکران زمین فرو میرَوَند.
آسمان آفتاب را فرستاده ست
تا با پرتو زرنگار خود کوهها و تنگهها را در آغوش بگیرد.
خورشید با چشم خود دیده است
پرواز بیهمتای شهباز را.
نازش، رامش و تنازی آهوان را در دشت و هامون ببیند.
زمین در گیرایی هماهنگ به گِردِ آسمان،
بر چرخش آهسته خود مینازد.
چون زمان را همانند شهبانوی با اندیشهای،
که فروپاشی مردمان را به هیچ میرساند.
کاری که هرگز انجام نمیگیرد
و کارهایی که خودش میداند.
گذر جهان را بر مرزهای هستی:
رخدادی همیشگی مینماید.! ...
زندگی تان باشکوه و
آکنده از شادیهای بی پایان.
* امرداد= نامیرا، بیمَرگی، همیشه زنده، نه مُردَنی.
به ✍
#سیــاه_منـصـور. ...
🌲
🍂 📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
🎋🍑🍂
🌾🍇🍋🍂
🍃🍎🌾🍏🎋🍂
🌲🍃🎋🍇🍂🍎🎄🍏🍂🌾
🍏🌾🍇🍎🎋🍂
🌾🍃🍉🎋🍂
🍎🌿🌾🍈
🍂 🌿 🍑
🎋🍅
🌶 ۱۴۰۱ / ۰۵ / ۰۳
شکفتن خورشیدِ نامیرا*
بر چشمتان فَرُخ بادا.
خورشید برای آمدن و تابش خیز برداشته ست.
زیرا با پرتو ریزانِ خود از زمین را روشن میسازد. رودها با تازش نرم در دلِ بیکران زمین فرو میرَوَند.
آسمان آفتاب را فرستاده ست
تا با پرتو زرنگار خود کوهها و تنگهها را در آغوش بگیرد.
خورشید با چشم خود دیده است
پرواز بیهمتای شهباز را.
نازش، رامش و تنازی آهوان را در دشت و هامون ببیند.
زمین در گیرایی هماهنگ به گِردِ آسمان،
بر چرخش آهسته خود مینازد.
چون زمان را همانند شهبانوی با اندیشهای،
که فروپاشی مردمان را به هیچ میرساند.
کاری که هرگز انجام نمیگیرد
و کارهایی که خودش میداند.
گذر جهان را بر مرزهای هستی:
رخدادی همیشگی مینماید.! ...
زندگی تان باشکوه و
آکنده از شادیهای بی پایان.
* امرداد= نامیرا، بیمَرگی، همیشه زنده، نه مُردَنی.
به ✍
#سیــاه_منـصـور. ...
🌲
🍂 📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
🎋🍑🍂
🌾🍇🍋🍂
🍃🍎🌾🍏🎋🍂
🌲🍃🎋🍇🍂🍎🎄🍏🍂🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)