🌾🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🌾
🍃🌸🍎🌾🍐🥕
🌿🌾🌻🍒
🌻🍏🌾
🌾 🍇 ۱۴۰۱ / ۰۴ / ۲۹
🍃
تابش زرنگار خورشید
بر خِرمَن زندگیتان تابان.
چه آفتابی از آسمان بر جهان میتابد.!
این آفتاب کدامین کرانه را از زمین شکافته ست.؟
و بسوی کدامین سرزمین بی اندوه
خیز برداشته ست.؟
گویا همهی راهها،
را با جوش و خروش به او میرسند.
این که آفتاب برزمین میتابد.!
فرآوردههای کشاورزیاش فراوان میشوند.
آفتاب در میدان بیکرانِ آسمان این بار پوشاکی
گُلدار بر تَن میپوشاند و دانههای شادی
بر دشتها میپاشد
و به دامنِ زیستن زندگی میبخشد.!!
همچون خورشید درخشان
همچون ستاره فروزان.
به✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🍃
🌾🍇
🍎🍃🍉
🌻☁️🍋🌾
🌾🍀🍊🍒🍃
🍃🍉🌺🐓🍎🌿
🌾🍀🌼🌾🍏🍃🌻🌾
🍃🌸🍎🌾🍐🥕
🌿🌾🌻🍒
🌻🍏🌾
🌾 🍇 ۱۴۰۱ / ۰۴ / ۲۹
🍃
تابش زرنگار خورشید
بر خِرمَن زندگیتان تابان.
چه آفتابی از آسمان بر جهان میتابد.!
این آفتاب کدامین کرانه را از زمین شکافته ست.؟
و بسوی کدامین سرزمین بی اندوه
خیز برداشته ست.؟
گویا همهی راهها،
را با جوش و خروش به او میرسند.
این که آفتاب برزمین میتابد.!
فرآوردههای کشاورزیاش فراوان میشوند.
آفتاب در میدان بیکرانِ آسمان این بار پوشاکی
گُلدار بر تَن میپوشاند و دانههای شادی
بر دشتها میپاشد
و به دامنِ زیستن زندگی میبخشد.!!
همچون خورشید درخشان
همچون ستاره فروزان.
به✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🍃
🌾🍇
🍎🍃🍉
🌻☁️🍋🌾
🌾🍀🍊🍒🍃
🍃🍉🌺🐓🍎🌿
🌾🍀🌼🌾🍏🍃🌻🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 گفتارهای_دنباله_دار #شاهنامه:
با باشندگی #میرجلال_الدین_کزازی.
🔹 بخش هفتاد و هفتم
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
با باشندگی #میرجلال_الدین_کزازی.
🔹 بخش هفتاد و هفتم
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🗓 #روزشمار_ایرانی:
☀️ روز چهارشنبه= #تیر_شید؛
۲۹ 🦀 تیرماه= #زامیاد_ایزد، روز زمین؛
🌞 ۲۵۸۱= #هخامنشی.
🌞 ۱۴۱۰۱= #اهورایی.
🌞 ۷۰۴۴= #میترایی_آریایی.
🌞 ۳۷۶۰= #زرتشتی.
☀️ ۱۴۰۱= #خورشیدی. ✴ ۲۹ / ۰۴ / ۱۴۰۱ ✴
🌞 ۱۳۹۰= #یزدگردی.
🌞 ۱۵۹۳= #دیلمی.
🌞 ۲۷۲۱= #کوردی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
☀️ روز چهارشنبه= #تیر_شید؛
۲۹ 🦀 تیرماه= #زامیاد_ایزد، روز زمین؛
🌞 ۲۵۸۱= #هخامنشی.
🌞 ۱۴۱۰۱= #اهورایی.
🌞 ۷۰۴۴= #میترایی_آریایی.
🌞 ۳۷۶۰= #زرتشتی.
☀️ ۱۴۰۱= #خورشیدی. ✴ ۲۹ / ۰۴ / ۱۴۰۱ ✴
🌞 ۱۳۹۰= #یزدگردی.
🌞 ۱۵۹۳= #دیلمی.
🌞 ۲۷۲۱= #کوردی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
#زیباییهای_زبان_پارسی:
#واژه_در_گذر_زمان
واژگان می توانند فراموش شوند،
میتوانند به گونهای دیگر در آیند
و مانکی (معنی) دیگر بیابند و برخی
از واژهها به شوندهای گوناگون از فهرست
واژگان دورهی آینده پاک میشوند که،
این زدایش گاهی برای همیشه است.
ما در چند بخش به این چگونگی میپردازیم.
☑نمونه:
🔸وَخشور= پیامبر.
🔹آمیغ= آمیزش، آمیختن.
🔸خفتان= پوشاک جنگ.
🔹ملطّفه= نامهی مهرآمیز.
🔸برگستوان= پوشاک رزم.
🔹سوفار= دهانهی تیر.
🔸آژفنداک= رنگین کمان.
🔹خود = کلاه جنگی.
🔸خوازه= چیزی شبیه تاق پیروزی.
🔹گبر= بی دین.
🔸لاد= دیوارِ گِلی.
🔹بیوسیدن= امید داشتن، منتظر بودن.
🔸درزگیر= خیّاط.
🔹پرویزن= غربال، اَلَک.
🔸چخیدن= کوشیدن، تلاش کردن، ستیزه کردن.
🔹اَنگِشت= زغال.
🔸آشکوخیدن= سِکندری خوردن.
دنباله دارد.
کمترین #بزرگمهر_صالحی؛
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
#واژه_در_گذر_زمان
واژگان می توانند فراموش شوند،
میتوانند به گونهای دیگر در آیند
و مانکی (معنی) دیگر بیابند و برخی
از واژهها به شوندهای گوناگون از فهرست
واژگان دورهی آینده پاک میشوند که،
این زدایش گاهی برای همیشه است.
ما در چند بخش به این چگونگی میپردازیم.
☑نمونه:
🔸وَخشور= پیامبر.
🔹آمیغ= آمیزش، آمیختن.
🔸خفتان= پوشاک جنگ.
🔹ملطّفه= نامهی مهرآمیز.
🔸برگستوان= پوشاک رزم.
🔹سوفار= دهانهی تیر.
🔸آژفنداک= رنگین کمان.
🔹خود = کلاه جنگی.
🔸خوازه= چیزی شبیه تاق پیروزی.
🔹گبر= بی دین.
🔸لاد= دیوارِ گِلی.
🔹بیوسیدن= امید داشتن، منتظر بودن.
🔸درزگیر= خیّاط.
🔹پرویزن= غربال، اَلَک.
🔸چخیدن= کوشیدن، تلاش کردن، ستیزه کردن.
🔹اَنگِشت= زغال.
🔸آشکوخیدن= سِکندری خوردن.
دنباله دارد.
کمترین #بزرگمهر_صالحی؛
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۲۰۷)
گفتار اندر داستان: #فرود_سیاووش
برگ (۲)
ز نعل ستوران وز پای پیل
جهان شد بکردار دریای نیل
چو بشنید ناکار دیده جوان
دلش گشت پر درد و تیره روان
بفرمود تا هرچ بودش یله
هیونان وز گوسفندان گله
فسیله ببند اندر آرند نیز
نماند ایچ بر کوه و بر دشت چیز
همه پاک سوی سپد کوه برد
ببند اندرون سوی انبوه برد
جریره زنی بود مام فرود
ز بهر سیاووش دلش پر ز دود
بر مادر آمد فرود جوان
بدو گفت کای مام روشنروان
از ایران سپاه آمد و پیل و کووس
بپیش سپه در سرافراز تووس
چه گویی چه باید کنون ساختن
نباید که آرد یکی تاختن
جریره بدو گفت کای رزمساز
بدین روز هرگز مبادت نیاز
بایران برادرت شاه نوست
جهاندار و بیدار کیخسروست
ترا نیک داند به نام و گهر
ز هم خون وز مهرهی یک پدر
برادرت گر کینه جوید همی
روان سیاووش بشوید همی
گر او کینه جوید همی از نیا
تو را کینه زیباتر و کیمیا
برت را بخفتان رومی بپوش
برو دل پر از جوش و سر پر خروش
به پیش سپاه برادر برو
تو کین خواه نو باش و او شاه نو
که زیبد کز این غم بنالد پلنگ
ز دریا خروشان برآید نهنگ
و گر مرغ با ماهیان اندر آب
بخوانند نفرین به افراسیاب
که اندر جهان چون سیاووش سوار
نبندد کمر نیز یک نامدار
به گردی و مردی و جنگ و نژاد
باورنگ و فرهنگ و سنگ و بداد
بدو داد پیران مرا از نخست
وگر نه ز ترکان همی زن نجست
نژاد تو از مادر و از پدر
همه تاجدار و هم نامور
تو پور چنان نامور مهتری
ز تخم کیانی و کیمنظری
کمربست باید بکین پدر
بجای آوریدن نژاد و گهر
چنین گفت ازان پس بمادر فرود
کز ایران سخن با که باید سرود
که باید که باشد مرا پایمرد
ازین سرفرازان روز نبرد
کز ایشان ندانم کسی را بنام
نیامد بر من درود و پیام
بدو گفت ز ایدر برو با تخوار
مدار این سخن بر دل خویش خوار
کز ایران که و مه شناسد همه
بگوید نشان شبان و رمه
ز بهرام وز زنگهٔ شاوران
نشان جو ز گردان و جنگآوران
همیشه سر و نام تو زنده باد
روان سیاووش فروزنده باد
ازین هر دو هرگز نگشتی جدای
کنارنگ بودند و او پادشای
نشان خواه ازین دو گو سرفراز
کز ایشان مرا و ترا نیست راز
سران را و گردنکشان را بخوان
می و خلعت آرای و بالا و خوان
ز گیتی برادر ترا گنج بس
همان کین و آیین به بیگانه کس
سپه را تو باش این زمان پیش رو
تویی کینهخواه جهاندار نو
تو را پیش باید بکین ساختن
کمر بر میان بستن و تاختن
بدو گفت رای تو ای شیر زن
درفشان کند دوده و انجمن
چو برخاست آوای کوس از چرم
جهان کرد چون آبنوس از میم
یکی دیدهبان آمد از دیدهگاه
سخن گفت با او ز ایران سپاه
که دشت و در و کوه پر لشکرست
تو خورشید گویی ببند اندرست
ز دربند دژ تا بیابان گنگ
سپاهست و پیلان و مردان جنگ
فرود از در دژ فرو هشت بند
نگه کرد لشکر ز کوه بلند
وزان پس بیامد در دژ ببست
یکی بارهی تیز رو بر نشست
برفتند پویان تخوار و فرود
جوان را سر بخت بر گرد بود
از افراز چون کژ گردد سپهر
نه تندی بکار آید از بن نه مهر
گزیدند تیغ یکی برز کوه
که دیدار بد یکسر ایران گروه
جوان با تخوار سرایند گفت
که هر چت بپرسم نباید نهفت
کنارنگ وز هرک دارد درفش
خداوند گوپال و زرینه کفش
چو بینی به من نام ایشان بگوی
کسی را که دانی از ایران بروی
سواران رسیدند بر تیغ کوه
سپاه اندر آمد گروها گروه
سپردار با نیزهور سی هزار
همه رزمجوی از در کارزار
سوار و پیاده بزرین کمر
همه تیغ دار و همه نیزهور
ز بس ترگ زرین و زرین درفش
ز گوپال زرین و زرینه کفش
تو گفتی به کان اندرون زر نماند
برآمد یکی ابر و گوهر فشاند
ز بانگ تبیره میان دو کوه
دل کرگس اندر هوا شد ستوه
چنین گفت که اکنون درفش مهان
بگو و مدار ایچ گونه نهان
بدو گفت کان پیل پیکر درفش
سواران و آن تیغهای بنفش
کرا باشد اندر میان سپاه
چنین آلت ساز و این دستگاه
چو بشنید گفتار او را تخوار
چنین داد پاسخ که ای شهریار
پس پشت توس سپهبد بود
که در کینه پیکار او بد بود
درفشی پس پشت او دیگرست
چو خورشید تابان بدو پیکرست
برادر پدر تو ست با فر و کام
سپهبد فریبرز کاووس نام
پسش ماه پیکر درفشی بزرگ
دلیران بسیار و گردی سترگ
ورانام گستهم گژدهم خوان
که لرزان بود پیل ازو ز استخوان
پسش گرگ پیکر درفشی دراز
بگردش بسی مردم رزمساز
بزیر اندرش زنگهی شاوران
دلیران و گردان و کنداوران
درفشی پرستار پیکر چو ماه
تنش لعل و جعد از حریر سیاه
ورا بیژن گیو راند همی
که خون بسمان برفشاند همی
درفشی کجا پیکرش هست ببر
همی بشکند زو میان هژبر
ورا گرد شیدوش دارد بپای
چو کوهی همی اندر آید ز جای
درفش گرازست پیکر گراز
سپاهی کمندافگن و رزم ساز.
بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۲۰۷)
گفتار اندر داستان: #فرود_سیاووش
برگ (۲)
ز نعل ستوران وز پای پیل
جهان شد بکردار دریای نیل
چو بشنید ناکار دیده جوان
دلش گشت پر درد و تیره روان
بفرمود تا هرچ بودش یله
هیونان وز گوسفندان گله
فسیله ببند اندر آرند نیز
نماند ایچ بر کوه و بر دشت چیز
همه پاک سوی سپد کوه برد
ببند اندرون سوی انبوه برد
جریره زنی بود مام فرود
ز بهر سیاووش دلش پر ز دود
بر مادر آمد فرود جوان
بدو گفت کای مام روشنروان
از ایران سپاه آمد و پیل و کووس
بپیش سپه در سرافراز تووس
چه گویی چه باید کنون ساختن
نباید که آرد یکی تاختن
جریره بدو گفت کای رزمساز
بدین روز هرگز مبادت نیاز
بایران برادرت شاه نوست
جهاندار و بیدار کیخسروست
ترا نیک داند به نام و گهر
ز هم خون وز مهرهی یک پدر
برادرت گر کینه جوید همی
روان سیاووش بشوید همی
گر او کینه جوید همی از نیا
تو را کینه زیباتر و کیمیا
برت را بخفتان رومی بپوش
برو دل پر از جوش و سر پر خروش
به پیش سپاه برادر برو
تو کین خواه نو باش و او شاه نو
که زیبد کز این غم بنالد پلنگ
ز دریا خروشان برآید نهنگ
و گر مرغ با ماهیان اندر آب
بخوانند نفرین به افراسیاب
که اندر جهان چون سیاووش سوار
نبندد کمر نیز یک نامدار
به گردی و مردی و جنگ و نژاد
باورنگ و فرهنگ و سنگ و بداد
بدو داد پیران مرا از نخست
وگر نه ز ترکان همی زن نجست
نژاد تو از مادر و از پدر
همه تاجدار و هم نامور
تو پور چنان نامور مهتری
ز تخم کیانی و کیمنظری
کمربست باید بکین پدر
بجای آوریدن نژاد و گهر
چنین گفت ازان پس بمادر فرود
کز ایران سخن با که باید سرود
که باید که باشد مرا پایمرد
ازین سرفرازان روز نبرد
کز ایشان ندانم کسی را بنام
نیامد بر من درود و پیام
بدو گفت ز ایدر برو با تخوار
مدار این سخن بر دل خویش خوار
کز ایران که و مه شناسد همه
بگوید نشان شبان و رمه
ز بهرام وز زنگهٔ شاوران
نشان جو ز گردان و جنگآوران
همیشه سر و نام تو زنده باد
روان سیاووش فروزنده باد
ازین هر دو هرگز نگشتی جدای
کنارنگ بودند و او پادشای
نشان خواه ازین دو گو سرفراز
کز ایشان مرا و ترا نیست راز
سران را و گردنکشان را بخوان
می و خلعت آرای و بالا و خوان
ز گیتی برادر ترا گنج بس
همان کین و آیین به بیگانه کس
سپه را تو باش این زمان پیش رو
تویی کینهخواه جهاندار نو
تو را پیش باید بکین ساختن
کمر بر میان بستن و تاختن
بدو گفت رای تو ای شیر زن
درفشان کند دوده و انجمن
چو برخاست آوای کوس از چرم
جهان کرد چون آبنوس از میم
یکی دیدهبان آمد از دیدهگاه
سخن گفت با او ز ایران سپاه
که دشت و در و کوه پر لشکرست
تو خورشید گویی ببند اندرست
ز دربند دژ تا بیابان گنگ
سپاهست و پیلان و مردان جنگ
فرود از در دژ فرو هشت بند
نگه کرد لشکر ز کوه بلند
وزان پس بیامد در دژ ببست
یکی بارهی تیز رو بر نشست
برفتند پویان تخوار و فرود
جوان را سر بخت بر گرد بود
از افراز چون کژ گردد سپهر
نه تندی بکار آید از بن نه مهر
گزیدند تیغ یکی برز کوه
که دیدار بد یکسر ایران گروه
جوان با تخوار سرایند گفت
که هر چت بپرسم نباید نهفت
کنارنگ وز هرک دارد درفش
خداوند گوپال و زرینه کفش
چو بینی به من نام ایشان بگوی
کسی را که دانی از ایران بروی
سواران رسیدند بر تیغ کوه
سپاه اندر آمد گروها گروه
سپردار با نیزهور سی هزار
همه رزمجوی از در کارزار
سوار و پیاده بزرین کمر
همه تیغ دار و همه نیزهور
ز بس ترگ زرین و زرین درفش
ز گوپال زرین و زرینه کفش
تو گفتی به کان اندرون زر نماند
برآمد یکی ابر و گوهر فشاند
ز بانگ تبیره میان دو کوه
دل کرگس اندر هوا شد ستوه
چنین گفت که اکنون درفش مهان
بگو و مدار ایچ گونه نهان
بدو گفت کان پیل پیکر درفش
سواران و آن تیغهای بنفش
کرا باشد اندر میان سپاه
چنین آلت ساز و این دستگاه
چو بشنید گفتار او را تخوار
چنین داد پاسخ که ای شهریار
پس پشت توس سپهبد بود
که در کینه پیکار او بد بود
درفشی پس پشت او دیگرست
چو خورشید تابان بدو پیکرست
برادر پدر تو ست با فر و کام
سپهبد فریبرز کاووس نام
پسش ماه پیکر درفشی بزرگ
دلیران بسیار و گردی سترگ
ورانام گستهم گژدهم خوان
که لرزان بود پیل ازو ز استخوان
پسش گرگ پیکر درفشی دراز
بگردش بسی مردم رزمساز
بزیر اندرش زنگهی شاوران
دلیران و گردان و کنداوران
درفشی پرستار پیکر چو ماه
تنش لعل و جعد از حریر سیاه
ورا بیژن گیو راند همی
که خون بسمان برفشاند همی
درفشی کجا پیکرش هست ببر
همی بشکند زو میان هژبر
ورا گرد شیدوش دارد بپای
چو کوهی همی اندر آید ز جای
درفش گرازست پیکر گراز
سپاهی کمندافگن و رزم ساز.
بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (گندم)
🌾 👩🦰🍒👨🦰
👷♀🦀👷♂🦀
🦀خرچنگ نماد#تیر_ماه، ست.
🔷امروز؛ ☀️🕊☀️
🟢 به☀️روز پیروز و فرخ🌞روز:
(#اردیبهشت_امشاسپند)#نبر
از 🌖ماه 🦀#امرداد_ماه.
به سال ۳۷۶۰ فروهری🔥مزدیسنا.
۳۷۶۰ / ۰۴ / ۳۰
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
🟡 برابر با 🌞روز پنجشنبه: 🦀#اورمزد_شید:
به☀️روز ۳۰ 🏹#تیر🌖ماه
به سال ۲۵۸۱ 👑شاهنشاهی 🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۴ / ۳۰
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
⚪️ برابر با☀️پنجشنبه: 🦀#اورمزد_شید؛
به روز🌞 ۳۰ 🏹#تیر 🌖ماه
به سال ۱۴۰۱ 🌞 خورشيدی.
۱۴۰۱ / ۰۴ / ۳۰
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
🔴 برابر با🌞روز 21 THUSDAY, July:
🌲برابر با سال 2022⛪️ ترسایی.🌲
2022 / 07 / 21
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
🧚♀#اردی_بهشت.🧚♀
#اشه_وهیشتا ⚖بهترین راستی.
پاک و سامان یافته
شیوهی برگزیده ایرانیان.
هرچیز و هرکسی در جای درست
و شایسته خود.
#هنجارهستی، ⚖ #ترازو_و_همسنگی.
🥀گل #مرزنگوش، نماد اردیبهشت ایزد است.
💃همیشه شاد باشید و سربلند.🕺
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
👷♀🦀👷♂🦀
🦀خرچنگ نماد#تیر_ماه، ست.
🔷امروز؛ ☀️🕊☀️
🟢 به☀️روز پیروز و فرخ🌞روز:
(#اردیبهشت_امشاسپند)#نبر
از 🌖ماه 🦀#امرداد_ماه.
به سال ۳۷۶۰ فروهری🔥مزدیسنا.
۳۷۶۰ / ۰۴ / ۳۰
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
🟡 برابر با 🌞روز پنجشنبه: 🦀#اورمزد_شید:
به☀️روز ۳۰ 🏹#تیر🌖ماه
به سال ۲۵۸۱ 👑شاهنشاهی 🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۴ / ۳۰
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
⚪️ برابر با☀️پنجشنبه: 🦀#اورمزد_شید؛
به روز🌞 ۳۰ 🏹#تیر 🌖ماه
به سال ۱۴۰۱ 🌞 خورشيدی.
۱۴۰۱ / ۰۴ / ۳۰
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
🔴 برابر با🌞روز 21 THUSDAY, July:
🌲برابر با سال 2022⛪️ ترسایی.🌲
2022 / 07 / 21
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
🧚♀#اردی_بهشت.🧚♀
#اشه_وهیشتا ⚖بهترین راستی.
پاک و سامان یافته
شیوهی برگزیده ایرانیان.
هرچیز و هرکسی در جای درست
و شایسته خود.
#هنجارهستی، ⚖ #ترازو_و_همسنگی.
🥀گل #مرزنگوش، نماد اردیبهشت ایزد است.
💃همیشه شاد باشید و سربلند.🕺
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌾🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🌾
🍃🌸🍎🌾🍐🥕
🌿🌾🌻🍒
🌻🍏🌾
🌾 🍇 ۱۴۰۱ / ۰۴ / ۳۰
🍃
تابش زرنگار خورشید
بر خِرمَن زندگیتان تابان.
هنگامی که بیدار میشویم بامداد با
تابش خورشید و روز با تابیدن آفتاب آغاز میشود.
جهان و زمین ما را در بر میگیرد،
با این که مژده یک روز تازه و یک روز نو را میدهد.!
آسمان به بامداد لبخند میزند
بامداد به زمین و زندگی لبخند میزند
آفتاب به گیاهان و جانداران و چکاوکانِ
سرمست که برای گرمای زندگی دلبستهاند
و آوازهای آشغانه سَر میدهند،
لبخند میزند.
برای دیروزی که گذشته است
و برای امروزی که زیباست
و پایانی خوشگوار دارد
برای فردایی که آرزوها به اندیشههای نیکو میپیوندند
و برای آسمانی که به پاکی زمینِ
زیر سایهاش اشک شادی میریزد.
و به همهی گُلهایی که در#زمینهای سخت--
میرُویند لبخند را مهمان زندگی آنان میگرداند.
همچون خورشید درخشان
همچون ستاره فروزان.
به✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🍃
🌾🍇
🍎🍃🍉
🌻☁️🍋🌾
🌾🍀🍊🍒🍃
🍃🍉🌺🐓🍎🌿
🌾🍀🌼🌾🍏🍃🌻🌾
🍃🌸🍎🌾🍐🥕
🌿🌾🌻🍒
🌻🍏🌾
🌾 🍇 ۱۴۰۱ / ۰۴ / ۳۰
🍃
تابش زرنگار خورشید
بر خِرمَن زندگیتان تابان.
هنگامی که بیدار میشویم بامداد با
تابش خورشید و روز با تابیدن آفتاب آغاز میشود.
جهان و زمین ما را در بر میگیرد،
با این که مژده یک روز تازه و یک روز نو را میدهد.!
آسمان به بامداد لبخند میزند
بامداد به زمین و زندگی لبخند میزند
آفتاب به گیاهان و جانداران و چکاوکانِ
سرمست که برای گرمای زندگی دلبستهاند
و آوازهای آشغانه سَر میدهند،
لبخند میزند.
برای دیروزی که گذشته است
و برای امروزی که زیباست
و پایانی خوشگوار دارد
برای فردایی که آرزوها به اندیشههای نیکو میپیوندند
و برای آسمانی که به پاکی زمینِ
زیر سایهاش اشک شادی میریزد.
و به همهی گُلهایی که در#زمینهای سخت--
میرُویند لبخند را مهمان زندگی آنان میگرداند.
همچون خورشید درخشان
همچون ستاره فروزان.
به✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🍃
🌾🍇
🍎🍃🍉
🌻☁️🍋🌾
🌾🍀🍊🍒🍃
🍃🍉🌺🐓🍎🌿
🌾🍀🌼🌾🍏🍃🌻🌾
🗓 #روزشمار_ایرانی:
☀️ روز پنجشنبه= #تیر_شید؛
۳۰ 🦀 تیرماه= #انارام، فروغ و روشنایی؛
🌞 ۲۵۸۱= #هخامنشی.
🌞 ۱۴۱۰۱= #اهورایی.
🌞 ۷۰۴۴= #میترایی_آریایی.
🌞 ۳۷۶۰= #زرتشتی.
☀️ ۱۴۰۱= #خورشیدی. ✴ ۳۰ / ۰۴ / ۱۴۰۱ ✴
🌞 ۱۳۹۰= #یزدگردی.
🌞 ۱۵۹۳= #دیلمی.
🌞 ۲۷۲۱= #کوردی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
☀️ روز پنجشنبه= #تیر_شید؛
۳۰ 🦀 تیرماه= #انارام، فروغ و روشنایی؛
🌞 ۲۵۸۱= #هخامنشی.
🌞 ۱۴۱۰۱= #اهورایی.
🌞 ۷۰۴۴= #میترایی_آریایی.
🌞 ۳۷۶۰= #زرتشتی.
☀️ ۱۴۰۱= #خورشیدی. ✴ ۳۰ / ۰۴ / ۱۴۰۱ ✴
🌞 ۱۳۹۰= #یزدگردی.
🌞 ۱۵۹۳= #دیلمی.
🌞 ۲۷۲۱= #کوردی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
مورچهخوار:
پولکپوست، پانگولین یا مورچهخوار پولکدار نامهایی هستند که برای گفتن به گروهی از جانوران از راسته پولکپوستسانان (Pholidota) گفته میشوند.
این راسته تنها گروه یک خانواده ینی پولکپوستان (Manidae) میشود و خود خانواده پولکپوستان نیز که به ۳ سردهیManis
و Smutsia بخش میشود.
در سرده پولکپوستهای درختی ۴ گونه پولکپوست هستند که همگی بومی خاور آسیا هستند و ۲ سرده دیگر هم هر کدام ۲ گونه دارند که همگی بومی آفریکا هستند هر 8 گونه پانگولین در فهرست جانوران در نابودی آییوسیان هستند و به ویژه ۴ گونه آسیایی در مرز نابودی هستند
۱- زیرا بیش از هر جانور دیگری در جهان پنهانی خرید و فروش میشوند.
۲- دانشمندان بر این باورند که ویروس بیماری COVID-19 از خفاشها به پانگولین راه پیدا کرده و در پانگولینها فرگشت پیدا کرده و به آدم راه یافتهاست.
پولکپوست
مرز زمانی: پالئوسن تا هولوسن، ۶۰ تا ۰ میلیون سال پیش.
ردهبندی دانشی
فرمانرو:
جانوران
شاخه:
بندداران
رده:
پستانداران
راسته:
پولکپوستسانان
وبر، ۱۹۴۰
تیره:
پولکپوستان
گری، 1821
سردهها
پولکپوستهای درختی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
پولکپوست، پانگولین یا مورچهخوار پولکدار نامهایی هستند که برای گفتن به گروهی از جانوران از راسته پولکپوستسانان (Pholidota) گفته میشوند.
این راسته تنها گروه یک خانواده ینی پولکپوستان (Manidae) میشود و خود خانواده پولکپوستان نیز که به ۳ سردهیManis
و Smutsia بخش میشود.
در سرده پولکپوستهای درختی ۴ گونه پولکپوست هستند که همگی بومی خاور آسیا هستند و ۲ سرده دیگر هم هر کدام ۲ گونه دارند که همگی بومی آفریکا هستند هر 8 گونه پانگولین در فهرست جانوران در نابودی آییوسیان هستند و به ویژه ۴ گونه آسیایی در مرز نابودی هستند
۱- زیرا بیش از هر جانور دیگری در جهان پنهانی خرید و فروش میشوند.
۲- دانشمندان بر این باورند که ویروس بیماری COVID-19 از خفاشها به پانگولین راه پیدا کرده و در پانگولینها فرگشت پیدا کرده و به آدم راه یافتهاست.
پولکپوست
مرز زمانی: پالئوسن تا هولوسن، ۶۰ تا ۰ میلیون سال پیش.
ردهبندی دانشی
فرمانرو:
جانوران
شاخه:
بندداران
رده:
پستانداران
راسته:
پولکپوستسانان
وبر، ۱۹۴۰
تیره:
پولکپوستان
گری، 1821
سردهها
پولکپوستهای درختی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫
#گنجینهی_زبانزدها_و_ریشهیابی_آنان:
این بخش: (دایهی مهربانتر از مادر.)
🎹🎹🎹🎹🎹🎹🎹🎹🎹🎹🎹🎹🎹🎹
#تکنوازان _برنامه ۴٨٢
کاری در دستگاه شور.
هنرمندان:
#پرویز_یاحقی: ویولن.
#فرهنگ_شریف: تار.
#فضل_الله_توکل: سنتور.
#جهانگیر_ملک: تنبک.
🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼 🎼🎼🎼
گردآوری و خوانش: #محمود_دهقانی.
🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
#گنجینهی_زبانزدها_و_ریشهیابی_آنان:
این بخش: (دایهی مهربانتر از مادر.)
🎹🎹🎹🎹🎹🎹🎹🎹🎹🎹🎹🎹🎹🎹
#تکنوازان _برنامه ۴٨٢
کاری در دستگاه شور.
هنرمندان:
#پرویز_یاحقی: ویولن.
#فرهنگ_شریف: تار.
#فضل_الله_توکل: سنتور.
#جهانگیر_ملک: تنبک.
🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼 🎼🎼🎼
گردآوری و خوانش: #محمود_دهقانی.
🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
Telegram
attach 📎
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۲۰۸)
گفتار اندر داستان #فرود_سیاووش:
برگ (۳)
درفشی کجا پیکرش گاومیش
سپاه از پس و نیزهداران ز پیش
چنان دان که آن شهره فرهاد راست
که گویی مگر با سپهرست راست
درفشی کجا پیکرش دیزه گرگ
نشان سپهدار گیو سترگ
درفشی کجا شیر پیکر بزر
که گودرز کشواد دارد بسر
درفشی پلنگست پیکر گراز
پس ریونیزست با کام و ناز
درفشی کجا آهویش پیکرست
که نستوه گودرز با لشکرست
درفشی کجا غرم دارد نشان
ز بهرام گودرز کشوادگان
همه شیرمردند و گرد و سوار
یکایک بگویم درازست کار
چو یکیک بگفت از نشان گوان
بپیش فرود آن شه خسروان
مهان و کهان را همه بنگرید
ز شادی رخش همچو گل بشکفید
چو ایرانیان از بر کوهسار
بدیدند جای فرود و تخوار
برآشفت ازیشان سپهدار تووس
فروداشت بر جای پیلان و کووس
چنین گفت کز لشکر نامدار
سواری بباید کنون نیکیار
که جوشان شود زین میان گروه
برد اسپ تا بر سر تیغ کوه
ببیند که آن دو دلاور کیند
بران کوه سر بر ز بهر چیند
گر ایدونک از لشکر ما یکی ست
زند بر سرش تازیانه دویست
وگر ترک باشند و پرخاش جوی
ببندد کشانش بیارد بروی
وگر کشته آید سپارد بخاک
سزد گر ندارد از آن بیم و باک
ورایدونک باشد ز کارآگاهان
که بشمرد خواهد سپه را نهان
همانجا بدونیم باید زدن
فروهشتن از کوه و باز آمدن
بسالار بهرام گودرز گفت
که این کار بر من نشاید نهفت
روم هرچ گفتی بجای آورم
سر کوه یکسر بپای آورم
بزد اسپ و راند از میان گروه
پراندیشه بنهاد سر سوی کوه
چنین گفت پس نامور با تخوار
که این کیست کامد چنین خوارخوار
همانانیندیشد از ما همی
بتندی برآید ببالا همی
ییک بارهای برنشسته سمند
بفتراک بربسته دارد کمند
چنین گفت پس رایزن با فرود
که این را بتندی نباید بسود
بنام و نشانش ندانم همی
ز گودرزیانش گمانم همی
چو خسرو ز توران بایران رسید
یکی مغفر شاه شد ناپدید
گمانی همی آن برم بر سرش
زره تا میان خسروانی برش
ز گودرز دارد همانا نژاد
یکی لب بپرسش بباید گشاد
چو بهرام بر شد ببالای تیغ
بغرید برسان غرنده میغ
چه مردی بدو گفت بر کوهسار
نبینی همی لشکر بیشمار
همی نشنوی نالهی بوغ و کووس
نترسی ز سالار بیدار تووس
فرودش چنین پاسخ آورد باز
که تندی ندیدی تو تندی مساز
سخن نرم گوی ای جهاندیده مرد
میارای لب را بگفتار سرد
نه تو شیر جنگی و من گور دشت
برین گونه بر ما نشاید گذشت
فزونی نداری تو چیزی ز من
بگردی و مردی و نیروی تن
سر و دست و پای و دل و مغز و هوش
زبانی سراینده و چشم و گوش
نگه کن بمن تا مرا نیز هست
اگر هست بیهوده منمای دست
سخن پرسمت گر تو پاسخ دهی
شوم شاد اگر رای فرخ نهی
بدو گفت بهرام بر گوی هین
تو بر آسمانی و من بر زمین
فرود آن زمان گفت سالار کیست
برزم اندرون نامبردار کیست
بدو گفت بهرام سالار طووس
که با اختر کاویانست و کووس
ز گردان چو گودرز و رهام و گیو
چو گرگین و شیدوش و فرهاد نیو
چو گستهم و چون زنگهی شاوران
گرازه سر مرد کنداوران
بدو گفت کز چه ز بهرام نام
نبردی و بگذاشتی کار خام
ز گودرزیان ما بدوییم شاد
مرا زو نکردی بلب هیچ یاد
بدو گفت بهرام کای شیرمرد
چنین یاد بهرام با تو که کرد
چنین داد پاسخ مر او را فرود
که این داستان من ز مادر شنود
مرا گفت چون پیشت آید سپاه
پذیره شو و نام بهرام خواه
دگر نامداری ز کنداوران
کجا نام او زنگهی شاوران
همانند همشیرگان پدر
سزد گر بر ایشان بجویی گذر
بدو گفت بهرام کای نیکبخت
تویی بار آن خسروانی درخت
فرودی تو ای شهریار جوان
که جاوید بادی به روشنروان
بدو گفت کری فرودم درست
ازان سرو افگنده شاخی برست
بدو گفت بهرام بنمای تن
برهنه نشان سیاووش بمن
به بهرام بنمود بازو فرود
ز عنبر بگل بر یکی خال بود
کزان گونه بتگر بپرگار چین
نداند نگارید کس بر زمین
بدانست کو از نژاد غباد
ز تخم سیاووش دارد نژاد
برو آفرین کرد و بردش نماز
برآمد ببالای تند و دراز
فرود آمد از اسپ شاه جوان
نشست از بر سنگ روشنروان
ببهرام گفت ای سرافراز مرد
جهاندار و بیدار و شیر نبرد
دو چشم من ار زنده دیدی پدر
همانا نگشتی ازین شادتر
که دیدم ترا شاد و روشنروان
هنرمند و بینادل و پهلوان
بدان آمدستم بدین تیغکوه
که از نامداران ایران گروه
بپرسم ز مردی که سالار کیست
برزم اندرون نامبردار کیست
یکی سور سازم چنانچون توان
ببینم بشادی رخ پهلوان
ز اسپ و ز شمشیر و گرز و کمر
ببخشم ز هر چیز بسیار مر
وزان پس گرایم به پیش سپاه
بتوران شوم داغدل کینهخواه
سزاوار این جستن کین منم
بجنگ آتش تیز برزین منم
سزد گر بگویی تو با پهلوان
که آید برین سنگ روشنروان
بباشیم یک هفته ایدر بهم
سگالیم هرگونه از بیش و کم
به هشتم چو برخیزد آوای کوووس.
بزین اندر آید سپهدار تووس.
بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۲۰۸)
گفتار اندر داستان #فرود_سیاووش:
برگ (۳)
درفشی کجا پیکرش گاومیش
سپاه از پس و نیزهداران ز پیش
چنان دان که آن شهره فرهاد راست
که گویی مگر با سپهرست راست
درفشی کجا پیکرش دیزه گرگ
نشان سپهدار گیو سترگ
درفشی کجا شیر پیکر بزر
که گودرز کشواد دارد بسر
درفشی پلنگست پیکر گراز
پس ریونیزست با کام و ناز
درفشی کجا آهویش پیکرست
که نستوه گودرز با لشکرست
درفشی کجا غرم دارد نشان
ز بهرام گودرز کشوادگان
همه شیرمردند و گرد و سوار
یکایک بگویم درازست کار
چو یکیک بگفت از نشان گوان
بپیش فرود آن شه خسروان
مهان و کهان را همه بنگرید
ز شادی رخش همچو گل بشکفید
چو ایرانیان از بر کوهسار
بدیدند جای فرود و تخوار
برآشفت ازیشان سپهدار تووس
فروداشت بر جای پیلان و کووس
چنین گفت کز لشکر نامدار
سواری بباید کنون نیکیار
که جوشان شود زین میان گروه
برد اسپ تا بر سر تیغ کوه
ببیند که آن دو دلاور کیند
بران کوه سر بر ز بهر چیند
گر ایدونک از لشکر ما یکی ست
زند بر سرش تازیانه دویست
وگر ترک باشند و پرخاش جوی
ببندد کشانش بیارد بروی
وگر کشته آید سپارد بخاک
سزد گر ندارد از آن بیم و باک
ورایدونک باشد ز کارآگاهان
که بشمرد خواهد سپه را نهان
همانجا بدونیم باید زدن
فروهشتن از کوه و باز آمدن
بسالار بهرام گودرز گفت
که این کار بر من نشاید نهفت
روم هرچ گفتی بجای آورم
سر کوه یکسر بپای آورم
بزد اسپ و راند از میان گروه
پراندیشه بنهاد سر سوی کوه
چنین گفت پس نامور با تخوار
که این کیست کامد چنین خوارخوار
همانانیندیشد از ما همی
بتندی برآید ببالا همی
ییک بارهای برنشسته سمند
بفتراک بربسته دارد کمند
چنین گفت پس رایزن با فرود
که این را بتندی نباید بسود
بنام و نشانش ندانم همی
ز گودرزیانش گمانم همی
چو خسرو ز توران بایران رسید
یکی مغفر شاه شد ناپدید
گمانی همی آن برم بر سرش
زره تا میان خسروانی برش
ز گودرز دارد همانا نژاد
یکی لب بپرسش بباید گشاد
چو بهرام بر شد ببالای تیغ
بغرید برسان غرنده میغ
چه مردی بدو گفت بر کوهسار
نبینی همی لشکر بیشمار
همی نشنوی نالهی بوغ و کووس
نترسی ز سالار بیدار تووس
فرودش چنین پاسخ آورد باز
که تندی ندیدی تو تندی مساز
سخن نرم گوی ای جهاندیده مرد
میارای لب را بگفتار سرد
نه تو شیر جنگی و من گور دشت
برین گونه بر ما نشاید گذشت
فزونی نداری تو چیزی ز من
بگردی و مردی و نیروی تن
سر و دست و پای و دل و مغز و هوش
زبانی سراینده و چشم و گوش
نگه کن بمن تا مرا نیز هست
اگر هست بیهوده منمای دست
سخن پرسمت گر تو پاسخ دهی
شوم شاد اگر رای فرخ نهی
بدو گفت بهرام بر گوی هین
تو بر آسمانی و من بر زمین
فرود آن زمان گفت سالار کیست
برزم اندرون نامبردار کیست
بدو گفت بهرام سالار طووس
که با اختر کاویانست و کووس
ز گردان چو گودرز و رهام و گیو
چو گرگین و شیدوش و فرهاد نیو
چو گستهم و چون زنگهی شاوران
گرازه سر مرد کنداوران
بدو گفت کز چه ز بهرام نام
نبردی و بگذاشتی کار خام
ز گودرزیان ما بدوییم شاد
مرا زو نکردی بلب هیچ یاد
بدو گفت بهرام کای شیرمرد
چنین یاد بهرام با تو که کرد
چنین داد پاسخ مر او را فرود
که این داستان من ز مادر شنود
مرا گفت چون پیشت آید سپاه
پذیره شو و نام بهرام خواه
دگر نامداری ز کنداوران
کجا نام او زنگهی شاوران
همانند همشیرگان پدر
سزد گر بر ایشان بجویی گذر
بدو گفت بهرام کای نیکبخت
تویی بار آن خسروانی درخت
فرودی تو ای شهریار جوان
که جاوید بادی به روشنروان
بدو گفت کری فرودم درست
ازان سرو افگنده شاخی برست
بدو گفت بهرام بنمای تن
برهنه نشان سیاووش بمن
به بهرام بنمود بازو فرود
ز عنبر بگل بر یکی خال بود
کزان گونه بتگر بپرگار چین
نداند نگارید کس بر زمین
بدانست کو از نژاد غباد
ز تخم سیاووش دارد نژاد
برو آفرین کرد و بردش نماز
برآمد ببالای تند و دراز
فرود آمد از اسپ شاه جوان
نشست از بر سنگ روشنروان
ببهرام گفت ای سرافراز مرد
جهاندار و بیدار و شیر نبرد
دو چشم من ار زنده دیدی پدر
همانا نگشتی ازین شادتر
که دیدم ترا شاد و روشنروان
هنرمند و بینادل و پهلوان
بدان آمدستم بدین تیغکوه
که از نامداران ایران گروه
بپرسم ز مردی که سالار کیست
برزم اندرون نامبردار کیست
یکی سور سازم چنانچون توان
ببینم بشادی رخ پهلوان
ز اسپ و ز شمشیر و گرز و کمر
ببخشم ز هر چیز بسیار مر
وزان پس گرایم به پیش سپاه
بتوران شوم داغدل کینهخواه
سزاوار این جستن کین منم
بجنگ آتش تیز برزین منم
سزد گر بگویی تو با پهلوان
که آید برین سنگ روشنروان
بباشیم یک هفته ایدر بهم
سگالیم هرگونه از بیش و کم
به هشتم چو برخیزد آوای کوووس.
بزین اندر آید سپهدار تووس.
بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
🌾 👩🦰🍒👨🦰
👷♀🦀👷♂🦀
🦀خرچنگ نماد#تیر_ماه، ست.
🔷امروز؛ ☀️🕊☀️
🟢 به☀️روز پیروز و فرخ🌞روز:
(#شهریور_امشاسپند)#نبر
از 🌖ماه 🦀#امرداد_ماه.
به سال ۳۷۶۰ فروهری🔥مزدیسنا.
۳۷۶۰ / ۰۴ / ۳۱
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
🟡 برابر با 🌞روز آدینه: 🦀#ناهید_شید:
به☀️روز ۳۱ 🏹#تیر🌖ماه
به سال ۲۵۸۱ 👑شاهنشاهی 🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۴ / ۳۱
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
⚪️ برابر با☀️آدینه: 🦀#ناهید_شید؛
به روز🌞 ۳۱ 🏹#تیر 🌖ماه
به سال ۱۴۰۱ 🌞 خورشيدی.
۱۴۰۱ / ۰۴ / ۳۱
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
🔴 برابر با🌞روز 22 FRAIDAY, July:
🌲برابر با سال 2022⛪️ ترسایی.🌲
2022 / 07 / 22
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
⚖#شهریور_امشاسپندان.
خشَتره وَییریَه
شهریاری برگزیدنی،
چیرگی بر نفس خویش،
آبادانی و سازندگی.
#چو_شهریورت_باد_پیروزگر
#به_نام_بزرگی_و_فر_و_هنر
پیوند 👑پادشاهی با خویش را داشته باشیم
🌺گل#شااسپرغم(ریحان)
نماد شهریور امشاسپندان است.
💃همیشه شاد باشید و سربلند.🕺
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
👷♀🦀👷♂🦀
🦀خرچنگ نماد#تیر_ماه، ست.
🔷امروز؛ ☀️🕊☀️
🟢 به☀️روز پیروز و فرخ🌞روز:
(#شهریور_امشاسپند)#نبر
از 🌖ماه 🦀#امرداد_ماه.
به سال ۳۷۶۰ فروهری🔥مزدیسنا.
۳۷۶۰ / ۰۴ / ۳۱
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
🟡 برابر با 🌞روز آدینه: 🦀#ناهید_شید:
به☀️روز ۳۱ 🏹#تیر🌖ماه
به سال ۲۵۸۱ 👑شاهنشاهی 🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۴ / ۳۱
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
⚪️ برابر با☀️آدینه: 🦀#ناهید_شید؛
به روز🌞 ۳۱ 🏹#تیر 🌖ماه
به سال ۱۴۰۱ 🌞 خورشيدی.
۱۴۰۱ / ۰۴ / ۳۱
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
🔴 برابر با🌞روز 22 FRAIDAY, July:
🌲برابر با سال 2022⛪️ ترسایی.🌲
2022 / 07 / 22
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
⚖#شهریور_امشاسپندان.
خشَتره وَییریَه
شهریاری برگزیدنی،
چیرگی بر نفس خویش،
آبادانی و سازندگی.
#چو_شهریورت_باد_پیروزگر
#به_نام_بزرگی_و_فر_و_هنر
پیوند 👑پادشاهی با خویش را داشته باشیم
🌺گل#شااسپرغم(ریحان)
نماد شهریور امشاسپندان است.
💃همیشه شاد باشید و سربلند.🕺
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌾🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🌾
🍃🌸🍎🌾🍐🥕
🌿🌾🌻🍒
🌻🍏🌾
🌾 🍇 ۱۴۰۱ / ۰۴ / ۳۱
🍃
تابش زرنگار خورشید
بر خِرمَن زندگیتان تابان.
آنجایی که خورشید برمیدمد؛
جایی ست که زمین،
درد تاریکی را چشیده است.!!
و در ژرفای جان و روان او آفتابی میتابد که:
شیدا و شوریدهی زمین میباشد.!
خورشید درد زمین را یافته است.
و با جان بر زمین فرود میدرخشد.!
در همراهی آرام آفتاب و آسمان،
بر بیابانهای، تاریک و تشنهی دشتها را سیراب میسازد...
همچون خورشید درخشان
همچون ستاره فروزان.
به✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🍃
🌾🍇
🍎🍃🍉
🌻☁️🍋🌾
🌾🍀🍊🍒🍃
🍃🍉🌺🐓🍎🌿
🌾🍀🌼🌾🍏🍃🌻🌾
🍃🌸🍎🌾🍐🥕
🌿🌾🌻🍒
🌻🍏🌾
🌾 🍇 ۱۴۰۱ / ۰۴ / ۳۱
🍃
تابش زرنگار خورشید
بر خِرمَن زندگیتان تابان.
آنجایی که خورشید برمیدمد؛
جایی ست که زمین،
درد تاریکی را چشیده است.!!
و در ژرفای جان و روان او آفتابی میتابد که:
شیدا و شوریدهی زمین میباشد.!
خورشید درد زمین را یافته است.
و با جان بر زمین فرود میدرخشد.!
در همراهی آرام آفتاب و آسمان،
بر بیابانهای، تاریک و تشنهی دشتها را سیراب میسازد...
همچون خورشید درخشان
همچون ستاره فروزان.
به✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🍃
🌾🍇
🍎🍃🍉
🌻☁️🍋🌾
🌾🍀🍊🍒🍃
🍃🍉🌺🐓🍎🌿
🌾🍀🌼🌾🍏🍃🌻🌾
🗓 #روزشمار_ایرانی:
☀️ روز آدینه= #ناهید_شید؛
۳۱ 🦀 تیرماه= #خورشید_روز؛
🌞 ۲۵۸۱= #هخامنشی.
🌞 ۱۴۱۰۱= #اهورایی.
🌞 ۷۰۴۴= #میترایی_آریایی.
🌞 ۳۷۶۰= #زرتشتی.
☀️ ۱۴۰۱= #خورشیدی. ✴ ۳۱ / ۰۴ / ۱۴۰۱ ✴
🌞 ۱۳۹۰= #یزدگردی.
🌞 ۱۵۹۳= #دیلمی.
🌞 ۲۷۲۱= #کوردی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
☀️ روز آدینه= #ناهید_شید؛
۳۱ 🦀 تیرماه= #خورشید_روز؛
🌞 ۲۵۸۱= #هخامنشی.
🌞 ۱۴۱۰۱= #اهورایی.
🌞 ۷۰۴۴= #میترایی_آریایی.
🌞 ۳۷۶۰= #زرتشتی.
☀️ ۱۴۰۱= #خورشیدی. ✴ ۳۱ / ۰۴ / ۱۴۰۱ ✴
🌞 ۱۳۹۰= #یزدگردی.
🌞 ۱۵۹۳= #دیلمی.
🌞 ۲۷۲۱= #کوردی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🔴 داد پایهی استوار فرهنگ ایرانی است.
برترین آبشخور و سودهترین(شفافترین) سرچشمه برای شناسایی ایران همانا شاهنامه است.
دو پرسش بنیادی ناگزیر فراروی هر ایرانی فرهیخته که میخواهد ایران را بشناسد
«ایران چیست.؟ و ایرانی کیست.؟» است.
پاسخ این دو پرسش را نخست بهآیین و درست، بدان سان که میسزد، در شاهنامه میتوان یافت و سپس در دیگر شاهکارهای ادب فارسی و ادب و اندیشهی ایرانی.
ما به ویژه در این روزگار بیش از هر زمان بدان نیاز داریم که پاسخی درخور، بسنده، برازنده و بهآیین به این دو پرسش بنیادین و نهادین بدهیم. یکی از آنچه که در پاسخ به این دو پرسش به ناچار میباید به آن اندیشید، داد است.
زیرا یکی از پایههای استوار فرهنگ و منش ایران را داد میسازد.
داد بنیاد آفرینش است.
بسیاری از ما دریافتی درست از داد نداریم، میانگاریم که داد پدیدهای رفتارشناختی است
و به خوی و خیم آدمی بازمیگردد که اگر با داد همپیوند باشد از او انسانی برتر و بهتر میسازد.
و در جهانبینی ایرانی داد رفتارشناخت نیست، داد پدیدهای جهانشناختی است.
داد را ما در پهنهی آفرینش مییابیم، نمود بازتاب خُرد و اندک از آن در رفتار دادگرانهی ما پدیدار میشود.
آفرینش جهان هستی بر پایهی داد بنیاد گرفته است.
کسی که بهآیین، بهسامان و بههنجار میاندیشد به ناچار دادگر است.
هر جا سامان هست، خرد هست، اندیشه هست، به ناچار داد نیز هست.
اگر داد نمیبود، دانش پدید نمیآمد، به ویژه دانشهای پایه به ما توان پیشبینی و آیندهنگری بر پایهی داد را میدهد.
آفریدگار را دادگر مینامیم.
دادگر این بخت بلند را دارد که به آیینهای میماند که دادِ گستردهی جهانشناختی در آن نمود مییابد.
دادگر همواره در آرامش است، چرا که به پاس داد از خود خشنود میتواند بود، زیرا با جهانی که یکسره دادآمیز، دادانگیز و دادشناختی است در ستیز و آویز نیست.
بیداد در آشفتگی
آشفتگی، درهمریختگی، پریشانی، بیسامانی و نابههنجاری همه نمودهای برجستهی بیداد است.
بیدادگر شب نمیتواند آسوده سر بر بالین نهد زیرا آرامش ندارد و با خود در ستیز است.
چون او به راهی میرود که درست وارونهی راهی است که جهان میپیماید.
بیدادگر نخست بر خود ستم رانده است و خود را میآزارد.
شناخت ما ایرانیان از داد پهنهای چنین گسترده را دربر میگیرد.
استاد دکتر #میر_جلال_الدین_کزازی؛
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
برترین آبشخور و سودهترین(شفافترین) سرچشمه برای شناسایی ایران همانا شاهنامه است.
دو پرسش بنیادی ناگزیر فراروی هر ایرانی فرهیخته که میخواهد ایران را بشناسد
«ایران چیست.؟ و ایرانی کیست.؟» است.
پاسخ این دو پرسش را نخست بهآیین و درست، بدان سان که میسزد، در شاهنامه میتوان یافت و سپس در دیگر شاهکارهای ادب فارسی و ادب و اندیشهی ایرانی.
ما به ویژه در این روزگار بیش از هر زمان بدان نیاز داریم که پاسخی درخور، بسنده، برازنده و بهآیین به این دو پرسش بنیادین و نهادین بدهیم. یکی از آنچه که در پاسخ به این دو پرسش به ناچار میباید به آن اندیشید، داد است.
زیرا یکی از پایههای استوار فرهنگ و منش ایران را داد میسازد.
داد بنیاد آفرینش است.
بسیاری از ما دریافتی درست از داد نداریم، میانگاریم که داد پدیدهای رفتارشناختی است
و به خوی و خیم آدمی بازمیگردد که اگر با داد همپیوند باشد از او انسانی برتر و بهتر میسازد.
و در جهانبینی ایرانی داد رفتارشناخت نیست، داد پدیدهای جهانشناختی است.
داد را ما در پهنهی آفرینش مییابیم، نمود بازتاب خُرد و اندک از آن در رفتار دادگرانهی ما پدیدار میشود.
آفرینش جهان هستی بر پایهی داد بنیاد گرفته است.
کسی که بهآیین، بهسامان و بههنجار میاندیشد به ناچار دادگر است.
هر جا سامان هست، خرد هست، اندیشه هست، به ناچار داد نیز هست.
اگر داد نمیبود، دانش پدید نمیآمد، به ویژه دانشهای پایه به ما توان پیشبینی و آیندهنگری بر پایهی داد را میدهد.
آفریدگار را دادگر مینامیم.
دادگر این بخت بلند را دارد که به آیینهای میماند که دادِ گستردهی جهانشناختی در آن نمود مییابد.
دادگر همواره در آرامش است، چرا که به پاس داد از خود خشنود میتواند بود، زیرا با جهانی که یکسره دادآمیز، دادانگیز و دادشناختی است در ستیز و آویز نیست.
بیداد در آشفتگی
آشفتگی، درهمریختگی، پریشانی، بیسامانی و نابههنجاری همه نمودهای برجستهی بیداد است.
بیدادگر شب نمیتواند آسوده سر بر بالین نهد زیرا آرامش ندارد و با خود در ستیز است.
چون او به راهی میرود که درست وارونهی راهی است که جهان میپیماید.
بیدادگر نخست بر خود ستم رانده است و خود را میآزارد.
شناخت ما ایرانیان از داد پهنهای چنین گسترده را دربر میگیرد.
استاد دکتر #میر_جلال_الدین_کزازی؛
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
👮♂👮♀👮
👨✈️🧑✈️👨✈️
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
همه جای جنگی سواران بدی
نشستنگه شهریاران بدی
کنون جای سختی و جای بلاست
نشستنگه تیزچنگ اژدهاست.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
👨✈️🧑✈️👨✈️
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
همه جای جنگی سواران بدی
نشستنگه شهریاران بدی
کنون جای سختی و جای بلاست
نشستنگه تیزچنگ اژدهاست.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش(۲۰۸)
گفتار اندر داستان: #فرود سیاووش:
برگ (۴)
میان را ببندم بکین پدر
یکی جنگ سازم بدرد جگر
که با شیر جنگ آشنایی دهد
ز نر پر کرگس گوایی دهد
که اندر جهان کینه را زین نشان
نبندد میان کس ز گردنکشان
بدو گفت بهرام کای شهریار
جوان و هنرمند و گرد و سوار
بگویم من این هرچ گفتی به تووس
بخواهش دهم نیز بر دست بوس
ولیکن سپهبد خردمند نیست
سر و مغز او از در پند نیست
هنر دارد و خواسته هم نژاد
نیارد همی بر دل از شاه یاد
بشورید با گیو و گودرز و شاه
ز بهر فریبرز و تخت و کلاه
همی گوید از تخمهی نوذرم
جهان را بشاهی خود اندر خورم
سزد گر بپیچد ز گفتار من
گراید بتندی ز کردار من
جز از من هرآنکس که آید برت
نباید که بیند سر و مغفرت
که خودکامه مردیست بی تار و پود
کسی دیگر آید نیارد درود
و دیگر که با ما دلش نیست راست
که شاهی همی با فریبرز خواست
مرا گفت بنگر که بر کوه کیست
چو رفتی مپرسش که از بهر چیست
بگرز و بخنجر سخن گوی و بس
چرا باشد این روز بر کوهکس
بمژده من آیم چنو گشت رام
ترا پیش لشکر برم شادکام
وگر جز ز من دیگر آید کسی
نباید بدو بودن ایمن بسی
نیاید بر تو بجز یک سوار
چنین ست آیین این نامدار
چو آید ببین تا چه آیدت رای
در دژ ببند و مپرداز جای
یکی گرز پیروزه دسته بزر
فرود آن زمان برکشید از کمر
بدو داد و گفت این ز من یادگار
همی دار تا خودکی آید بکار
چو تووس سپهبد پذیرد خرام
بباشیم روشندل و شادکام
جزین هدیهها باشد و اسپ و زین
بزر افسر و خسروانی نگین
چو بهرام برگشت با تووس گفت
که با جان پاکت خرد باد جفت
بدان کان فرودست فرزند شاه
سیاوش که شد کشته بر بی گناه
نمود آن نشانی که اندر نژاد
ز کاووس دارند و ز کیقباد
تو را شاه کیخسرو اندرز کرد
که گرد فرود سیاووش مگرد
چنین داد پاسخ ستمکاره تووس
که من دارم این لشکر و بوغ و کووس
تو را گفتم او را بنزد من آر
سخن هیچگونه مکن خواستار
گر او شهریارست پس من کیم
برین کوه گوید ز بهر چیم
یکی ترکزاده چو زاغ سیاه
برین گونه بگرفت راه سپاه
نبینم ز خودکامه گودرزیان
مگر آنک دارد سپه را زیان
بترسیدی از بیهنر یک سوار
نه شیر ژیان بود بر کوهسار
سپه دید و برگشت سوی فریب
بخیره سپردی فراز و نشیب
وزان پس چنین گفت با سرکشان
که ای نامداران گردنکشان
یکی نامور خواهم و نامجوی
کز ایدر نهد سوی آن ترک روی
سرش را ببرد بخنجر ز تن
بپیش من آرد بدین انجمن
میان را ببست اندران ریونیز
همی زان نبردش سرآمد قفیز
بدو گفت بهرام کای پهلوان
مکن هیچ برخیره تیره روان
بترس از خداوند خورشید و ماه
دلت را بشرم آور از روی شاه
که پیوند اوی ست و همزاد اوی
سواری ست نامآور و جنگجوی
که گر یک سوار از میان سپاه
شود نزد آن پرهنر پور شاه
ز چنگش رهایی نیابد بجان
غم آری همی بر دل شادمان
سپهبد شد آشفته از گفت اوی
نبد پند بهرام یل جفت اوی
بفرمود تا نامبردار چند
بتازند نزدیک کوه بلند
ز گردان فراوان برون تاختند
نبرد وراگردن افراختند
بدیشان چنین گفت بهرام گرد
که این کار یکسر مدارید خرد
بدان کوه سر خویش کیخسرو ست
که یک موی او به ز سد پهلو ست
هران کس که روی سیاوش بدید
نیارد ز دیدار او آرمید
چو بهرام داد از فرود این نشان
ز ره بازگشتند گردنکشان
بیامد دگرباره داماد تووس
همی کرد گردون برو بر فسوس
ز راه چرم بر سپدکوه شد
دلش پرجفا بود نستوه شد
چو از تیغ بالا فرودش بدید
ز قربان کمان کیان برکشید
چنین گفت با رزم دیده تخوار
که تووس آن سخنها گرفت ست خوار
که آمد سواری و بهرام نیست
مرا دل درشتست و پدرام نیست
ببین تا مگر یادت آید که کیست
سراپای در آهن از بهر چیست
چنین داد پاسخ مر او را تخوار
که این ریونیزست گرد و سوار
چهل خواهرستش چو خرم بهار
پسر خود جزین نیست اندر تبار
فریبنده و ریمن و چاپلوس
دلیر و جوانست و داماد تووس
چنین گفت با مرد بینا فرود
که هنگام جنگ این نباید شنود
چو آید به پیکار کنداوران
بخوابمش بر دامن خواهران
بدو گر کند باد کلکم گذار
اگر زنده ماند بمردم مدار
به تیر اسپ بیجان کنم گر سوار
چه گویی تو ای کار دیده تخوار
بدو گفت بر مرد بگشای بر
مگر تووس را زو بسوزد جگر
بداند که تو دل بیاراستی
که بااو همی آشتی خواستی
چنین با تو بر خیره جنگ آورد
همی بر برادرت ننگ آورد
چو از دور نزدیک شد ریونیز
بزه برکشید آن خمانیده شیز
ز بالا خدنگی بزد بر برش
که بر دوخت با ترگ رومی سرش
بیفتاد و برگشت زو اسپ تیز
بخاک اندر آمد سر ریو نیز
ببالا چو تووس از میم بنگرید
شد آن کوه بر چشم او ناپدید
چنین داستان زد یکی پرخرد
که از خوی بد کوه کیفر برد
چنین گفت پس پهلوان با زرسپ
که بفروز دل را چو آذرگشسپ.
بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش(۲۰۸)
گفتار اندر داستان: #فرود سیاووش:
برگ (۴)
میان را ببندم بکین پدر
یکی جنگ سازم بدرد جگر
که با شیر جنگ آشنایی دهد
ز نر پر کرگس گوایی دهد
که اندر جهان کینه را زین نشان
نبندد میان کس ز گردنکشان
بدو گفت بهرام کای شهریار
جوان و هنرمند و گرد و سوار
بگویم من این هرچ گفتی به تووس
بخواهش دهم نیز بر دست بوس
ولیکن سپهبد خردمند نیست
سر و مغز او از در پند نیست
هنر دارد و خواسته هم نژاد
نیارد همی بر دل از شاه یاد
بشورید با گیو و گودرز و شاه
ز بهر فریبرز و تخت و کلاه
همی گوید از تخمهی نوذرم
جهان را بشاهی خود اندر خورم
سزد گر بپیچد ز گفتار من
گراید بتندی ز کردار من
جز از من هرآنکس که آید برت
نباید که بیند سر و مغفرت
که خودکامه مردیست بی تار و پود
کسی دیگر آید نیارد درود
و دیگر که با ما دلش نیست راست
که شاهی همی با فریبرز خواست
مرا گفت بنگر که بر کوه کیست
چو رفتی مپرسش که از بهر چیست
بگرز و بخنجر سخن گوی و بس
چرا باشد این روز بر کوهکس
بمژده من آیم چنو گشت رام
ترا پیش لشکر برم شادکام
وگر جز ز من دیگر آید کسی
نباید بدو بودن ایمن بسی
نیاید بر تو بجز یک سوار
چنین ست آیین این نامدار
چو آید ببین تا چه آیدت رای
در دژ ببند و مپرداز جای
یکی گرز پیروزه دسته بزر
فرود آن زمان برکشید از کمر
بدو داد و گفت این ز من یادگار
همی دار تا خودکی آید بکار
چو تووس سپهبد پذیرد خرام
بباشیم روشندل و شادکام
جزین هدیهها باشد و اسپ و زین
بزر افسر و خسروانی نگین
چو بهرام برگشت با تووس گفت
که با جان پاکت خرد باد جفت
بدان کان فرودست فرزند شاه
سیاوش که شد کشته بر بی گناه
نمود آن نشانی که اندر نژاد
ز کاووس دارند و ز کیقباد
تو را شاه کیخسرو اندرز کرد
که گرد فرود سیاووش مگرد
چنین داد پاسخ ستمکاره تووس
که من دارم این لشکر و بوغ و کووس
تو را گفتم او را بنزد من آر
سخن هیچگونه مکن خواستار
گر او شهریارست پس من کیم
برین کوه گوید ز بهر چیم
یکی ترکزاده چو زاغ سیاه
برین گونه بگرفت راه سپاه
نبینم ز خودکامه گودرزیان
مگر آنک دارد سپه را زیان
بترسیدی از بیهنر یک سوار
نه شیر ژیان بود بر کوهسار
سپه دید و برگشت سوی فریب
بخیره سپردی فراز و نشیب
وزان پس چنین گفت با سرکشان
که ای نامداران گردنکشان
یکی نامور خواهم و نامجوی
کز ایدر نهد سوی آن ترک روی
سرش را ببرد بخنجر ز تن
بپیش من آرد بدین انجمن
میان را ببست اندران ریونیز
همی زان نبردش سرآمد قفیز
بدو گفت بهرام کای پهلوان
مکن هیچ برخیره تیره روان
بترس از خداوند خورشید و ماه
دلت را بشرم آور از روی شاه
که پیوند اوی ست و همزاد اوی
سواری ست نامآور و جنگجوی
که گر یک سوار از میان سپاه
شود نزد آن پرهنر پور شاه
ز چنگش رهایی نیابد بجان
غم آری همی بر دل شادمان
سپهبد شد آشفته از گفت اوی
نبد پند بهرام یل جفت اوی
بفرمود تا نامبردار چند
بتازند نزدیک کوه بلند
ز گردان فراوان برون تاختند
نبرد وراگردن افراختند
بدیشان چنین گفت بهرام گرد
که این کار یکسر مدارید خرد
بدان کوه سر خویش کیخسرو ست
که یک موی او به ز سد پهلو ست
هران کس که روی سیاوش بدید
نیارد ز دیدار او آرمید
چو بهرام داد از فرود این نشان
ز ره بازگشتند گردنکشان
بیامد دگرباره داماد تووس
همی کرد گردون برو بر فسوس
ز راه چرم بر سپدکوه شد
دلش پرجفا بود نستوه شد
چو از تیغ بالا فرودش بدید
ز قربان کمان کیان برکشید
چنین گفت با رزم دیده تخوار
که تووس آن سخنها گرفت ست خوار
که آمد سواری و بهرام نیست
مرا دل درشتست و پدرام نیست
ببین تا مگر یادت آید که کیست
سراپای در آهن از بهر چیست
چنین داد پاسخ مر او را تخوار
که این ریونیزست گرد و سوار
چهل خواهرستش چو خرم بهار
پسر خود جزین نیست اندر تبار
فریبنده و ریمن و چاپلوس
دلیر و جوانست و داماد تووس
چنین گفت با مرد بینا فرود
که هنگام جنگ این نباید شنود
چو آید به پیکار کنداوران
بخوابمش بر دامن خواهران
بدو گر کند باد کلکم گذار
اگر زنده ماند بمردم مدار
به تیر اسپ بیجان کنم گر سوار
چه گویی تو ای کار دیده تخوار
بدو گفت بر مرد بگشای بر
مگر تووس را زو بسوزد جگر
بداند که تو دل بیاراستی
که بااو همی آشتی خواستی
چنین با تو بر خیره جنگ آورد
همی بر برادرت ننگ آورد
چو از دور نزدیک شد ریونیز
بزه برکشید آن خمانیده شیز
ز بالا خدنگی بزد بر برش
که بر دوخت با ترگ رومی سرش
بیفتاد و برگشت زو اسپ تیز
بخاک اندر آمد سر ریو نیز
ببالا چو تووس از میم بنگرید
شد آن کوه بر چشم او ناپدید
چنین داستان زد یکی پرخرد
که از خوی بد کوه کیفر برد
چنین گفت پس پهلوان با زرسپ
که بفروز دل را چو آذرگشسپ.
بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (گندم)
🌾 🦁 🍏 🍇
🍎 🌾 🌻
🔷 امروز؛ 🔆 🕊 🔆
🟣 به روز پیروز و فرخ،
روز: (#سپندارمز_امشاسپندان)🧜♀
از ماه #امرداد؛
به سال ۳۷۶۰ 🔥 مزدیسنی.
۳۷۶۰ / ۰۵ / ۱
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🟡 برابر با 🌞روز آدینه: 🦀#ناهید_شید:
به☀️روز ۳۱ 🏹#تیر🌖ماه
به سال ۲۵۸۱ 👑شاهنشاهی🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۵ / ۰۱
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
⚪️ برابر با روز شنبه: #کیوان_شید:
۰۱ #امرداد 🌖 ماه
به سال ۱۴۰۱ 🌞 خورشیدی.
۱۴۰۰ / ۰۵ / ۰۱
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🔴 برابر با روز 23 ماه #ژوییه {ژولای}
🌲2021 ⛪️ ترسایی. 🌲
2021/07/23
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝
🧚♀#سپنته_آرمیتی.🧚♀
🟣 آرامش افزاینده،
باروری و زیست افزایی
فروتنی و مهر پاک.
#سپنته= به چم ورجاوند
#آرمیتی=به چم آرمان و اِشغ پاک.
#آرمان_پاک_و_سپنته_را_در_اندیشه_پویاکنیم.
سپندارمز پاسبان تو باد
خرد جای روشنروان تو باد
تو را باد فرخندهتر شب ز روز
تو شادان و تاج تو گیتی فروز.
🥀 گل #بیدمشک
نماد «#سپندارمذ.» است.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🍎 🌾 🌻
🔷 امروز؛ 🔆 🕊 🔆
🟣 به روز پیروز و فرخ،
روز: (#سپندارمز_امشاسپندان)🧜♀
از ماه #امرداد؛
به سال ۳۷۶۰ 🔥 مزدیسنی.
۳۷۶۰ / ۰۵ / ۱
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🟡 برابر با 🌞روز آدینه: 🦀#ناهید_شید:
به☀️روز ۳۱ 🏹#تیر🌖ماه
به سال ۲۵۸۱ 👑شاهنشاهی🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۵ / ۰۱
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
⚪️ برابر با روز شنبه: #کیوان_شید:
۰۱ #امرداد 🌖 ماه
به سال ۱۴۰۱ 🌞 خورشیدی.
۱۴۰۰ / ۰۵ / ۰۱
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️
🔴 برابر با روز 23 ماه #ژوییه {ژولای}
🌲2021 ⛪️ ترسایی. 🌲
2021/07/23
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝
🧚♀#سپنته_آرمیتی.🧚♀
🟣 آرامش افزاینده،
باروری و زیست افزایی
فروتنی و مهر پاک.
#سپنته= به چم ورجاوند
#آرمیتی=به چم آرمان و اِشغ پاک.
#آرمان_پاک_و_سپنته_را_در_اندیشه_پویاکنیم.
سپندارمز پاسبان تو باد
خرد جای روشنروان تو باد
تو را باد فرخندهتر شب ز روز
تو شادان و تاج تو گیتی فروز.
🥀 گل #بیدمشک
نماد «#سپندارمذ.» است.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🌲🍋🌾🎋🍏🍂🎄🌾🍎
🍏🌾🍇🍎🎋🍂
🌾🍃🍉🎋🍂
🍎🌿🌾🍈
🍂 🌿 🍑
🎋🍅
🌶 ۱۴۰۱ / ۰۵ / ۰۱
شکفتن خورشیدِ نامیرا*
بر چشمتان فَرُخ بادا.
امروز زندگی در ماه امرداد ماه آغاز میگردد.
چون امرداد ماه واژهای ست به «#نامیرا»
امروز بامداد خورشید را به گونهای دیگر،
و از خاوران به باغهای انگور فرا خوانده است.
پس از وزش نسیمی لرزان درختان را به آغوش میکِشد،
و میوههایشان را دستچین میکند.
درختان، به پیج و تابِ روزگار باور دارند؛
همچون نسیمی که از میان درختچهها میگذرد،
به این همه شگفتی که تاب میخورند
و بر روزگار فرود میآیند.
تا آفتاب برآید و به چهار سوی جهان بال بگشاید.
و در شکاف تنگهها و کوهها بر جوانههای
تازه سربرآورده از خاک گُلها بتابد.
و شبنم از سرشاخههای آنان بچکد.....
زندگی تان باشکوه و
آکنده از شادیهای بی پایان.
*نامیرا= بیمَرگی، همیشه زنده، نه مُردَنی.
به ✍
#سیــاه_منـصـور. ...
🌲
🍂 📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
🎋🍑🍂
🌾🍇🍋🍂
🍃🍎🌾🍏🎋🍂
🌲🍃🎋🍇🍂🍎🎄🍏🍂🌾
🍏🌾🍇🍎🎋🍂
🌾🍃🍉🎋🍂
🍎🌿🌾🍈
🍂 🌿 🍑
🎋🍅
🌶 ۱۴۰۱ / ۰۵ / ۰۱
شکفتن خورشیدِ نامیرا*
بر چشمتان فَرُخ بادا.
امروز زندگی در ماه امرداد ماه آغاز میگردد.
چون امرداد ماه واژهای ست به «#نامیرا»
امروز بامداد خورشید را به گونهای دیگر،
و از خاوران به باغهای انگور فرا خوانده است.
پس از وزش نسیمی لرزان درختان را به آغوش میکِشد،
و میوههایشان را دستچین میکند.
درختان، به پیج و تابِ روزگار باور دارند؛
همچون نسیمی که از میان درختچهها میگذرد،
به این همه شگفتی که تاب میخورند
و بر روزگار فرود میآیند.
تا آفتاب برآید و به چهار سوی جهان بال بگشاید.
و در شکاف تنگهها و کوهها بر جوانههای
تازه سربرآورده از خاک گُلها بتابد.
و شبنم از سرشاخههای آنان بچکد.....
زندگی تان باشکوه و
آکنده از شادیهای بی پایان.
*نامیرا= بیمَرگی، همیشه زنده، نه مُردَنی.
به ✍
#سیــاه_منـصـور. ...
🌲
🍂 📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
🎋🍑🍂
🌾🍇🍋🍂
🍃🍎🌾🍏🎋🍂
🌲🍃🎋🍇🍂🍎🎄🍏🍂🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
درود بر یاران جان.
همراه با پیشکش فرازی دیگر از؛
#شاهنامه #فردوسی_بزرگ،
هفته نو را سراسر کامرانی
و تندرستی برایتان می خواهم.
اِیدون باد!
نیکخواهتان - #سیروس_حامی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
همراه با پیشکش فرازی دیگر از؛
#شاهنامه #فردوسی_بزرگ،
هفته نو را سراسر کامرانی
و تندرستی برایتان می خواهم.
اِیدون باد!
نیکخواهتان - #سیروس_حامی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾