Forwarded from سرای فرزندان ایران. (گندم)
🧙♀️ 🍀 🧙♂️ ☁️ 🌞
🔷 #امروز؛ ☀️ 🕊 ☀️
🟢 به روز فرخ روز و پیروز:
«#زامیاد_ایزد» از 🌖ماه #خورداد:
از 🌖ماه خورداد سال ۳۷۶۰🔥زرتشتی.
۳۷۶۰ / ۰۳ / ۲۶
🌳🌹🌿🍎🥬🍑🥦🍓🍀🍇🌱🌻🥒☘🍉🍃🍒
🟡 برابر با روز پنجشنبه: #اورمزد_شید.
به 🌞روز ۲۶👫#خورداد 🌖ماه
به سال ۲۵۸۱👑شاهنشاهی کشور🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۳ / ۲۶
🌳🌹🌿🍎🥬🍓☘🍇🍀🌻🥒🥦🍉🍃🍒🌱🌹
⚪️ برابر با 🌞روز پنجشنبه: #اورمزد_شید
به 🌞روز ۲۶👫خرداد 🌖ماه
به سال ۱۴۰۱🌞خورشیدی.
۱۴۰۱ / ۰۳ / ۲۶
🌳🌹🌿🍎🥬🍓🍇🥒🌱🍉🍃🍒🌹🥦🍉🍃🍏
🔴 برابر با☀️روز 16 THUSDAY 🌖ماه👫june.
با سال 2022 ⛪️ زایشی.
2022 / 06 / 16
🌳🌹🌿🍎🥬🍑🥦🍓☘🍇🌱🌻🥒🍀🍉🍃🍒
🌍 #زامیاد، 🌏 #زمین.
🧚♀ نماد سپنتا آرمیتی.🧚♀
خار را باید به جان خرید
تا 🌸گلها شکوفا گردند.🌿
🧠 نیک اندیشی،
بن مایهی سرشت ایرانیان است🌱
🌏زمین ستودنی و سپندینه است.
🥀گُل #بانو_اسپرغم (ریحان)
نماد زامیاد ایزد است.
#زندگی_تان_گلافشان_باد.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🔷 #امروز؛ ☀️ 🕊 ☀️
🟢 به روز فرخ روز و پیروز:
«#زامیاد_ایزد» از 🌖ماه #خورداد:
از 🌖ماه خورداد سال ۳۷۶۰🔥زرتشتی.
۳۷۶۰ / ۰۳ / ۲۶
🌳🌹🌿🍎🥬🍑🥦🍓🍀🍇🌱🌻🥒☘🍉🍃🍒
🟡 برابر با روز پنجشنبه: #اورمزد_شید.
به 🌞روز ۲۶👫#خورداد 🌖ماه
به سال ۲۵۸۱👑شاهنشاهی کشور🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۳ / ۲۶
🌳🌹🌿🍎🥬🍓☘🍇🍀🌻🥒🥦🍉🍃🍒🌱🌹
⚪️ برابر با 🌞روز پنجشنبه: #اورمزد_شید
به 🌞روز ۲۶👫خرداد 🌖ماه
به سال ۱۴۰۱🌞خورشیدی.
۱۴۰۱ / ۰۳ / ۲۶
🌳🌹🌿🍎🥬🍓🍇🥒🌱🍉🍃🍒🌹🥦🍉🍃🍏
🔴 برابر با☀️روز 16 THUSDAY 🌖ماه👫june.
با سال 2022 ⛪️ زایشی.
2022 / 06 / 16
🌳🌹🌿🍎🥬🍑🥦🍓☘🍇🌱🌻🥒🍀🍉🍃🍒
🌍 #زامیاد، 🌏 #زمین.
🧚♀ نماد سپنتا آرمیتی.🧚♀
خار را باید به جان خرید
تا 🌸گلها شکوفا گردند.🌿
🧠 نیک اندیشی،
بن مایهی سرشت ایرانیان است🌱
🌏زمین ستودنی و سپندینه است.
🥀گُل #بانو_اسپرغم (ریحان)
نماد زامیاد ایزد است.
#زندگی_تان_گلافشان_باد.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🐆💐🌿🍒🍃🌸🍏🌼🐏🪴🍓🍀🌾
🌻🌞🌺☁️🐆🫑☀️🍀🍈🌾
🍃🌼🍎🌱🌩🌹🌶🌾
🌺⛅️🌻🍇🌿🍅🌾
🍃🌸🍀🍑🌷🌾
🌼🍎🫐🥬🌾
🌿🥕🌴🌾
🌻🥦🌾
🐏🌾
🌾
۱۴۰۱ / ۰۳/ ۲۶
#بر_آفتاب_نگاهتان_بیکران_درود:
روز دیگری زیر سایهی آسمان بلند،
پدید آمد.
و خورشید دوباره با شکوهِ هرچه بیشتر،
برای تخت آبی آسمان ایستاده است.
تا بتابد بر زشت و زیباییهای جهان
و از تابش آفتاب،
زخمهای چرکین و دردآلود
#زمین را درمان کند.
گرم و جانافزا از پُشت تیغهی کوهها
سَربَرآورد.
آمده است تا با آهستگی و آرامش،
بر پهنهی دردناک و بر خاکسترهای یادمانّ
روزهای گذشته بتابد.
🍀بامداد تان نیکو
چهرههای خورشیدگُونتان همواره تابان.
به: ✍
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌾
🌹🌾
🍃🌸🌾
🐏🥬🍏🌾
🌿🌺🍅🍇🌾
🐆🌞🍃🍑🥦🌾
🌼 🪴🌻🌱🐏🌳🌾
🍃🌷🌿🐏🥬🌶🍒🌾
🌺🐆🌹💨🍇☁️🌻🐏🌾
🌞🌷🍃🌥🍒🐏🍄🍑🍀🌾
🌿☁️🍎🐏🌺☀️🍑🐆🥬🌷🍒🌾
🌻🍏🐆💐🌿🐏🍃🌺🍎🌻🍀⛅️🍃🌼🌾
🌻🌞🌺☁️🐆🫑☀️🍀🍈🌾
🍃🌼🍎🌱🌩🌹🌶🌾
🌺⛅️🌻🍇🌿🍅🌾
🍃🌸🍀🍑🌷🌾
🌼🍎🫐🥬🌾
🌿🥕🌴🌾
🌻🥦🌾
🐏🌾
🌾
۱۴۰۱ / ۰۳/ ۲۶
#بر_آفتاب_نگاهتان_بیکران_درود:
روز دیگری زیر سایهی آسمان بلند،
پدید آمد.
و خورشید دوباره با شکوهِ هرچه بیشتر،
برای تخت آبی آسمان ایستاده است.
تا بتابد بر زشت و زیباییهای جهان
و از تابش آفتاب،
زخمهای چرکین و دردآلود
#زمین را درمان کند.
گرم و جانافزا از پُشت تیغهی کوهها
سَربَرآورد.
آمده است تا با آهستگی و آرامش،
بر پهنهی دردناک و بر خاکسترهای یادمانّ
روزهای گذشته بتابد.
🍀بامداد تان نیکو
چهرههای خورشیدگُونتان همواره تابان.
به: ✍
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌾
🌹🌾
🍃🌸🌾
🐏🥬🍏🌾
🌿🌺🍅🍇🌾
🐆🌞🍃🍑🥦🌾
🌼 🪴🌻🌱🐏🌳🌾
🍃🌷🌿🐏🥬🌶🍒🌾
🌺🐆🌹💨🍇☁️🌻🐏🌾
🌞🌷🍃🌥🍒🐏🍄🍑🍀🌾
🌿☁️🍎🐏🌺☀️🍑🐆🥬🌷🍒🌾
🌻🍏🐆💐🌿🐏🍃🌺🍎🌻🍀⛅️🍃🌼🌾
سرودهی فردوسي بخشی از بازمانههای
آدمیان جهان میباشد.
پیش از دیده به جهان گشودن دکارت و زایش ولتر، یک چامه سرای ایرانی، فراتر از هر چیز، اندیشه و خرد را ستوده است.
دبيرجهانی يونسكو در پيامي به همايش بزرگداشت فردوسي گفت:
سرودههای فردوسي از مرزهاي نژادی و دینی و زبانی گذشته است و به نمای بخشی از ماندگاریهای آدمیان درآمده است.
به گزارش خبرنگار ايسنا؛
در بخشی از اين پيام آمده است:
بی گمان فردوسي يكي از چامه سرایان بزرگ سدههای میانه است كه در جهان شناخته شده است.
نوشتهی بزرگ او شاهنامه، بنمایهای در تاريخ ايران باستان است و انديشهی نوسازی هستی فرهنگي ايران بود كه او را به سرودن اين رزمنامه برانگيخت.
[[فدريكو مايور]] در پيام خود دربارهي شاهنامه آورده است:
نسکی(كتاب)كه با ستايش خرد آغاز ميشود، نميتواند به يك کشور يا فرهنگ مرزبسته بماند. خردي كه فردوسي آن را ستايش ميكند،
تنها دانایینگری در پییافتن رازهاي جهان باشد، نيست؛
ونکه(بلكه)فرزانشی(حکمتی)است كه از يك پریمهی(تجربه) میانوند سرچشمه ميگيرد و به ما ميآموزد كه چگونه با سرشت خود و با ديگران در آشتی و مهربانی زندگی كنيم.
يكي از نمودهای اين خرد در نوشتهی خود فردوسي است.
در بخش ديگري از اين پيام آمده است:
اندیشهی فردوسی از ستودن کارزار جنگ، گراميداشت مردم يا ملت ویژهای نيست،
بلكه ستايشي از دادگری، مدارا، دلاوری، بخشندگی و خردمندی است.
فردوسي باكي از آن ندارد كه يك شاه ايرانی را به شوند(دلیل) خودخواهی او نكوهش كند يا يك وزير انيرانی را به شوند خردمندی و خوبیاش بستايَد.
چامهسُرا(شاعر) همانگونه كه گویندهی جنگها و دشمنيهاست، در پی برپانمودن آشتی و دوستی است.
در فراز ديگری از اين پيام با نمارش(اشاره) به ويژگيهای سرودهی فردوسی آمده است:
كوشش فردوسي در نوشتار خود بر اين است كه گذشته و اکنون را با هم آشتي دهد و از آمیختن آیینهای پيش از اسلام و دستاوردهای اسلام فرهنگ يگانهای پديد آورد.
💥نوشتن به پارسی- #بزرگمهر_صالحی.
فدريكو مايور، دبير جهانی سازمان يونسكو
چهارشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۱ - ۰۶:۲۳
ایسنا خبرگزاری دانشجویان ایران.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
آدمیان جهان میباشد.
پیش از دیده به جهان گشودن دکارت و زایش ولتر، یک چامه سرای ایرانی، فراتر از هر چیز، اندیشه و خرد را ستوده است.
دبيرجهانی يونسكو در پيامي به همايش بزرگداشت فردوسي گفت:
سرودههای فردوسي از مرزهاي نژادی و دینی و زبانی گذشته است و به نمای بخشی از ماندگاریهای آدمیان درآمده است.
به گزارش خبرنگار ايسنا؛
در بخشی از اين پيام آمده است:
بی گمان فردوسي يكي از چامه سرایان بزرگ سدههای میانه است كه در جهان شناخته شده است.
نوشتهی بزرگ او شاهنامه، بنمایهای در تاريخ ايران باستان است و انديشهی نوسازی هستی فرهنگي ايران بود كه او را به سرودن اين رزمنامه برانگيخت.
[[فدريكو مايور]] در پيام خود دربارهي شاهنامه آورده است:
نسکی(كتاب)كه با ستايش خرد آغاز ميشود، نميتواند به يك کشور يا فرهنگ مرزبسته بماند. خردي كه فردوسي آن را ستايش ميكند،
تنها دانایینگری در پییافتن رازهاي جهان باشد، نيست؛
ونکه(بلكه)فرزانشی(حکمتی)است كه از يك پریمهی(تجربه) میانوند سرچشمه ميگيرد و به ما ميآموزد كه چگونه با سرشت خود و با ديگران در آشتی و مهربانی زندگی كنيم.
يكي از نمودهای اين خرد در نوشتهی خود فردوسي است.
در بخش ديگري از اين پيام آمده است:
اندیشهی فردوسی از ستودن کارزار جنگ، گراميداشت مردم يا ملت ویژهای نيست،
بلكه ستايشي از دادگری، مدارا، دلاوری، بخشندگی و خردمندی است.
فردوسي باكي از آن ندارد كه يك شاه ايرانی را به شوند(دلیل) خودخواهی او نكوهش كند يا يك وزير انيرانی را به شوند خردمندی و خوبیاش بستايَد.
چامهسُرا(شاعر) همانگونه كه گویندهی جنگها و دشمنيهاست، در پی برپانمودن آشتی و دوستی است.
در فراز ديگری از اين پيام با نمارش(اشاره) به ويژگيهای سرودهی فردوسی آمده است:
كوشش فردوسي در نوشتار خود بر اين است كه گذشته و اکنون را با هم آشتي دهد و از آمیختن آیینهای پيش از اسلام و دستاوردهای اسلام فرهنگ يگانهای پديد آورد.
💥نوشتن به پارسی- #بزرگمهر_صالحی.
فدريكو مايور، دبير جهانی سازمان يونسكو
چهارشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۱ - ۰۶:۲۳
ایسنا خبرگزاری دانشجویان ایران.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
#روزشمار_ایرانی:
☀️پنجشنبه= هرمز شید
۲۶ خرداد ماه= #اشتاد_روز.
🌞۲۵۸۱= هخامنشی.
🌞۱۴۱۰۱= اهورایی.
🌞۷۰۴۴= میترایی آریایی.
🌞۳۷۶۰= زرتشتی.
🌞۱۴۰۱= خورشیدی. ۱۴۰۱/۰۳/۲۶
🌞۱۳۸۹= یزدگردی
🌞۱۳۹۰= دیلمی.
🌞۲۷۲۱= کوردی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
☀️پنجشنبه= هرمز شید
۲۶ خرداد ماه= #اشتاد_روز.
🌞۲۵۸۱= هخامنشی.
🌞۱۴۱۰۱= اهورایی.
🌞۷۰۴۴= میترایی آریایی.
🌞۳۷۶۰= زرتشتی.
🌞۱۴۰۱= خورشیدی. ۱۴۰۱/۰۳/۲۶
🌞۱۳۸۹= یزدگردی
🌞۱۳۹۰= دیلمی.
🌞۲۷۲۱= کوردی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
رفتم به سوی دریا به سوی موج و ساحل
اونجائی که دو تا دل عشق خدایی داشتند
از غم رهایی داشتند دریا همان دریا بود
شن ها همان شن ها بود موج و غروب و دریا
مثل گذشته ها بود اما فقط یاد تو
به جای تو اونجا بود به جای تو اونجا بود
با شن داغ ساحل تن گرمت رو ساختم
نشستم با انگشتام اون ساخته را پرداختم
یه موج سنگین اومد به ساق پای تو خورد
پیکرت در هم شکست موج دریا تو را برد
دریا همان دریا بود شن ها همان شن ها بود
صبح و غروب دریا مثل گذشته ها بود
اما فقط یاد تو به جای تو اونجا بود
به جای تو اونجا بود رفتم به سوی دریا
به سوی موج و ساحل اونجائی که دو تا دل
عشق خدایی داشتند از غم رهائی داشتند
با شن داغ ساحل تن گرمت رو ساختم
نشستم با انگشتام اون ساخته را پرداختم
یه موج سنگین اومد به ساق پای تو خورد
پیکرت در هم شکست موج دریا تو را برد
دریا همان دریا بود ساحل همان ساحل بود
موج و غروب دریا مثل گذشته ها بود
اما فقط یاد تو به جای تو اونجا بود
به جای تو اونجا بود.
🎼 ترانه: #جهانبخش_پازوکی
🎤خواننده: #هوشمند_عقیلی
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
اونجائی که دو تا دل عشق خدایی داشتند
از غم رهایی داشتند دریا همان دریا بود
شن ها همان شن ها بود موج و غروب و دریا
مثل گذشته ها بود اما فقط یاد تو
به جای تو اونجا بود به جای تو اونجا بود
با شن داغ ساحل تن گرمت رو ساختم
نشستم با انگشتام اون ساخته را پرداختم
یه موج سنگین اومد به ساق پای تو خورد
پیکرت در هم شکست موج دریا تو را برد
دریا همان دریا بود شن ها همان شن ها بود
صبح و غروب دریا مثل گذشته ها بود
اما فقط یاد تو به جای تو اونجا بود
به جای تو اونجا بود رفتم به سوی دریا
به سوی موج و ساحل اونجائی که دو تا دل
عشق خدایی داشتند از غم رهائی داشتند
با شن داغ ساحل تن گرمت رو ساختم
نشستم با انگشتام اون ساخته را پرداختم
یه موج سنگین اومد به ساق پای تو خورد
پیکرت در هم شکست موج دریا تو را برد
دریا همان دریا بود ساحل همان ساحل بود
موج و غروب دریا مثل گذشته ها بود
اما فقط یاد تو به جای تو اونجا بود
به جای تو اونجا بود.
🎼 ترانه: #جهانبخش_پازوکی
🎤خواننده: #هوشمند_عقیلی
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
Telegram
attach 📎
تیکهای از کارهای #خندهدار #ملانصرالدین:
ملا نصرالدین آذر روز آشورا سیگار میکِشید
و باده میخورد.!!
به ایشان میگویند: 🍷نخور گناه دارد.
در پاسخ میگوید:
من همچون شما نمیتوانم بیخیال باشم ... اعصابم از دست یزید داغونه. 😂😂😂
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
ملا نصرالدین آذر روز آشورا سیگار میکِشید
و باده میخورد.!!
به ایشان میگویند: 🍷نخور گناه دارد.
در پاسخ میگوید:
من همچون شما نمیتوانم بیخیال باشم ... اعصابم از دست یزید داغونه. 😂😂😂
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکارگرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۱۸۰)
داستان رزم #سیاووش:
بخش: (۱۳) برگ (۲)
بدو گفت کای یادگار مهان
پسندیده و ناسپرده جهان
که تاج سر شهریاران توی
که گوید که پور شبانان توی
شبان نیست از گوهر تو کسی
وزین داستان هست با من بسی
ز بهر جوان اسپ و بالای خواست
همان جامهی خسروآرای خواست
به ایوان خرامید با او به هم
روانش ز بهر سیاووش دژم
همی پرورانیدش اندر کنار
بدو شادمان گردش روزگار
بدین نیز بگذشت چندی سپهر
به مغز اندرون داشت با شاه مهر
شب تیره هنگام آرام و خواب
کس آمد ز نزدیک افراسیاب
بران تیرگی پهلوان را بخواند
گذشته سخنها فراوان براند
کز اندیشهٔ بد همه شب دلم
بپیچید وز غم همی بگسلم
ازین کودکی کز سیاووش رسید
تو گفتی مرا روز شد ناپدید
نبیره فریدون شبان پرورد
ز رای و خرد این کی اندر خورد
ازو گر نوشته به من بر بدی ست
نشاید گذشتن که آن ایزدی ست
چو کار گذشته نیارد به یاد
زید شاد و ما نیز باشیم شاد
وگر هیچ خوی بد آرد پدید
بسان پدر سر بباید برید
بدو گفت پیران که ای شهریار
ترا خود نباید کس آموزگار
یکی کودکی خرد چون بیهشان
ز کار گذشته چه دارد نشان
تو خود این میندیش و بد را مکوش
چه گفت آن خردمند بسیارهوش
که پروردگار از پدر برترست
اگر زاده را مهر با مادرست
نخستین به پیمان مرا شاد کن
ز سوگند شاهان یکی یاد کن
فریدون به داد و به تخت و کلاه
همی داشتی راستی را نگاه
ز پیران چو بشینید افراسیاب
سر مرد جنگی درآمد ز خواب
یکی سخت سوگند شاهانه خورد
به روز سپید و شب لاژورد
به دادار کاو این جهان آفرید
سپهر و دد و دام و جان آفرید
که ناید بدین کودک از من ستم
نه هرگز برو بر زنم تیزدم
زمین را ببوسید پیران و گفت
که ای دادگر شاه بییار و جفت
برین بند و سوگند تو ایمنم
کنون یافت آرام جان و تنم
و ازآنجا بر خسرو آمد دمان
رُخی ارغوان و دلی شادمان
بدو گفت کز دل خرد دور کن
چو رزم آورد پاسخش سور کن
مرو پیش او جز به دیوانگی
مگردان زبان جز به بیگانگی
مگرد ایچ گونه به گرد خرد
یک امروز بر تو مگر بگذرد
به سر بر نهادش کلاه کیان
ببستش کیانی کمر بر میان
یکی بارهٔگام زن خواست نغز
برو بر نشست آن گو پاک مغز
بیامد به درگاه افراسیاب
جهانی برو دیده کرده پرآب
روارو برآمد که بشگای راه
که آمد نوآیین یکی پیشگاه
همی رفت پیش اندرون شاه گرد
سپهدار پیران ورا پیش برد
بیامد به نزدیک افراسیاب
نیا را رخ از شرم او شد پرآب
بران خسروی یال و آن چنگ او
بدان شاخ و آن فر و اورنگ او
زمانی نگه کرد و نیکو بدید
همی گشت رنگ رخش ناپدید
تن پهلوان گشت لرزان چو بید
ز جان جوان پاک بگسست امید
زمانی چنان بود بگشاد چهر
زمانه به دلش اندر آورد مهر
بپرسید کای نورسیده جوان
چه آگاه داری ز کار جهان
بر گوسفندان چه گردی همی
زمین را چه گونه سپردی همی
چنین داد پاسخ که نخچیر نیست
مرا خود کمان و پر تیر نیست
بپرسید بازش ز آموزگار
ز نیک و بد و گردش روزگار
بدو گفت جایی که باشد پلنگ
بدرد دل مردم تیزچنگ
سه دیگر بپرسیدش از مام و باب
ز ایوان و از شهر وز خورد و خواب
چنین داد پاسخ که درنده شیر
نیارد سگ کارزاری به زیر
بخندید خسرو ز گفتار اوی
سوی پهلوان سپه کرد روی
بدو گفت کاین دل ندارد بجای
ز سر پُرسَمَش پاسخ آرد ز پای
نیاید همانا بد و نیک ازوی
نه زینسان بود مردم کینه جوی
رو این را به خوبی به مادر سپار
به دست یکی مرد پرهیزگار
گسی کن به سوی سیاووش گرد
مگردان بدآموز را هیچ گرد
ز اسپ و پرستنده و بیش و کم
بده هرچ باید ز گنج و درم
سپهبد برو کرد لختی شتاب
برون بردش از پیش افراسیاب
به ایوان خویش آمد افروخته
خرامان و چشم بدی دوخته
همی گفت کز دادگر کردگار
درخت نو آمد جهان را به بار
در گنجهای کهن کرد باز
ز هر گونهای شاه را کرد ساز
ز دینار و دیبا و تیغ و گهر
ز اسب و سلیح و کلاه و کمر
هم از تخت وز بدرهای درم
ز گستردنیها و از بیش و کم
کسی کردشان سوی آن شارستان
کجا همگی گشته بد خارستان
فرنگیس و کیخسرو آنجا رسید
بسی مردم آمد ز هر سو پدید
بدیده سپردند یک یک زمین
زبان دد و دام پرآفرین
همی گفت هرکس که بودش هنر
سپاس از جهان داور دادگر
کزان بیخ برکنده فرخ درخت
ازینگونه شاخی برآورد سخت
ز شاه کیان چشم بد دور باد
روان سیاووش پر از نور باد
همه خاک آن شارستان شاد شد
گیا بر چمن سرو آزاد شد
ز خاکی که خون سیاووش بخورد
به ابر اندر آمد درختی ز گرد
نگاریده بر برگها چهر او
همه بوی مشک آمد از مهر او
بدی مه نشان بهاران بدی
پرستشگه سوگواران بدی
چنین است کردار این گنده پیر
ستاند ز فرزند پستان شیر
چو پیوسته شد مهر دل بر جهان
به خاک اندر آرد سرش ناگهان.
بازنویسی و ویرایش به پارسی پاک:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکارگرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۱۸۰)
داستان رزم #سیاووش:
بخش: (۱۳) برگ (۲)
بدو گفت کای یادگار مهان
پسندیده و ناسپرده جهان
که تاج سر شهریاران توی
که گوید که پور شبانان توی
شبان نیست از گوهر تو کسی
وزین داستان هست با من بسی
ز بهر جوان اسپ و بالای خواست
همان جامهی خسروآرای خواست
به ایوان خرامید با او به هم
روانش ز بهر سیاووش دژم
همی پرورانیدش اندر کنار
بدو شادمان گردش روزگار
بدین نیز بگذشت چندی سپهر
به مغز اندرون داشت با شاه مهر
شب تیره هنگام آرام و خواب
کس آمد ز نزدیک افراسیاب
بران تیرگی پهلوان را بخواند
گذشته سخنها فراوان براند
کز اندیشهٔ بد همه شب دلم
بپیچید وز غم همی بگسلم
ازین کودکی کز سیاووش رسید
تو گفتی مرا روز شد ناپدید
نبیره فریدون شبان پرورد
ز رای و خرد این کی اندر خورد
ازو گر نوشته به من بر بدی ست
نشاید گذشتن که آن ایزدی ست
چو کار گذشته نیارد به یاد
زید شاد و ما نیز باشیم شاد
وگر هیچ خوی بد آرد پدید
بسان پدر سر بباید برید
بدو گفت پیران که ای شهریار
ترا خود نباید کس آموزگار
یکی کودکی خرد چون بیهشان
ز کار گذشته چه دارد نشان
تو خود این میندیش و بد را مکوش
چه گفت آن خردمند بسیارهوش
که پروردگار از پدر برترست
اگر زاده را مهر با مادرست
نخستین به پیمان مرا شاد کن
ز سوگند شاهان یکی یاد کن
فریدون به داد و به تخت و کلاه
همی داشتی راستی را نگاه
ز پیران چو بشینید افراسیاب
سر مرد جنگی درآمد ز خواب
یکی سخت سوگند شاهانه خورد
به روز سپید و شب لاژورد
به دادار کاو این جهان آفرید
سپهر و دد و دام و جان آفرید
که ناید بدین کودک از من ستم
نه هرگز برو بر زنم تیزدم
زمین را ببوسید پیران و گفت
که ای دادگر شاه بییار و جفت
برین بند و سوگند تو ایمنم
کنون یافت آرام جان و تنم
و ازآنجا بر خسرو آمد دمان
رُخی ارغوان و دلی شادمان
بدو گفت کز دل خرد دور کن
چو رزم آورد پاسخش سور کن
مرو پیش او جز به دیوانگی
مگردان زبان جز به بیگانگی
مگرد ایچ گونه به گرد خرد
یک امروز بر تو مگر بگذرد
به سر بر نهادش کلاه کیان
ببستش کیانی کمر بر میان
یکی بارهٔگام زن خواست نغز
برو بر نشست آن گو پاک مغز
بیامد به درگاه افراسیاب
جهانی برو دیده کرده پرآب
روارو برآمد که بشگای راه
که آمد نوآیین یکی پیشگاه
همی رفت پیش اندرون شاه گرد
سپهدار پیران ورا پیش برد
بیامد به نزدیک افراسیاب
نیا را رخ از شرم او شد پرآب
بران خسروی یال و آن چنگ او
بدان شاخ و آن فر و اورنگ او
زمانی نگه کرد و نیکو بدید
همی گشت رنگ رخش ناپدید
تن پهلوان گشت لرزان چو بید
ز جان جوان پاک بگسست امید
زمانی چنان بود بگشاد چهر
زمانه به دلش اندر آورد مهر
بپرسید کای نورسیده جوان
چه آگاه داری ز کار جهان
بر گوسفندان چه گردی همی
زمین را چه گونه سپردی همی
چنین داد پاسخ که نخچیر نیست
مرا خود کمان و پر تیر نیست
بپرسید بازش ز آموزگار
ز نیک و بد و گردش روزگار
بدو گفت جایی که باشد پلنگ
بدرد دل مردم تیزچنگ
سه دیگر بپرسیدش از مام و باب
ز ایوان و از شهر وز خورد و خواب
چنین داد پاسخ که درنده شیر
نیارد سگ کارزاری به زیر
بخندید خسرو ز گفتار اوی
سوی پهلوان سپه کرد روی
بدو گفت کاین دل ندارد بجای
ز سر پُرسَمَش پاسخ آرد ز پای
نیاید همانا بد و نیک ازوی
نه زینسان بود مردم کینه جوی
رو این را به خوبی به مادر سپار
به دست یکی مرد پرهیزگار
گسی کن به سوی سیاووش گرد
مگردان بدآموز را هیچ گرد
ز اسپ و پرستنده و بیش و کم
بده هرچ باید ز گنج و درم
سپهبد برو کرد لختی شتاب
برون بردش از پیش افراسیاب
به ایوان خویش آمد افروخته
خرامان و چشم بدی دوخته
همی گفت کز دادگر کردگار
درخت نو آمد جهان را به بار
در گنجهای کهن کرد باز
ز هر گونهای شاه را کرد ساز
ز دینار و دیبا و تیغ و گهر
ز اسب و سلیح و کلاه و کمر
هم از تخت وز بدرهای درم
ز گستردنیها و از بیش و کم
کسی کردشان سوی آن شارستان
کجا همگی گشته بد خارستان
فرنگیس و کیخسرو آنجا رسید
بسی مردم آمد ز هر سو پدید
بدیده سپردند یک یک زمین
زبان دد و دام پرآفرین
همی گفت هرکس که بودش هنر
سپاس از جهان داور دادگر
کزان بیخ برکنده فرخ درخت
ازینگونه شاخی برآورد سخت
ز شاه کیان چشم بد دور باد
روان سیاووش پر از نور باد
همه خاک آن شارستان شاد شد
گیا بر چمن سرو آزاد شد
ز خاکی که خون سیاووش بخورد
به ابر اندر آمد درختی ز گرد
نگاریده بر برگها چهر او
همه بوی مشک آمد از مهر او
بدی مه نشان بهاران بدی
پرستشگه سوگواران بدی
چنین است کردار این گنده پیر
ستاند ز فرزند پستان شیر
چو پیوسته شد مهر دل بر جهان
به خاک اندر آرد سرش ناگهان.
بازنویسی و ویرایش به پارسی پاک:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (گندم)
🧙♀️ 🍀 🧙♂️ ☁️ 🌞
🔷 #امروز؛ ☀️ 🕊 ☀️
🟢 به روز فرخ روز و پیروز:
«#مانتره_سپند» از 🌖ماه #خورداد:
از 🌖ماه خورداد سال ۳۷۶۰🔥زرتشتی.
۳۷۶۰ / ۰۳ / ۲۷
🌳🌹🌿🍎🥬🍑🥦🍓🍀🍇🌱🌻🥒☘🍉🍃🍒
🟡 برابر با روز آدینه: #ناهید_شید.
به 🌞روز ۲۷👫#خورداد 🌖ماه
به سال ۲۵۸۱👑شاهنشاهی کشور🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۳ / ۲۷
🌳🌹🌿🍎🥬🍓☘🍇🍀🌻🥒🥦🍉🍃🍒🌱🌹
⚪️ برابر با 🌞روز آدینه: #ناهید_شید.
به 🌞روز ۲۷👫خرداد 🌖ماه
به سال ۱۴۰۱🌞خورشیدی.
۱۴۰۱ / ۰۳ / ۲۷
🌳🌹🌿🍎🥬🍓🍇🥒🌱🍉🍃🍒🌹🥦🍉🍃🍏
🔴 برابر با☀️روز 17 FRIDAY 🌖ماه👫june.
با سال 2022 ⛪️ زایشی.
2022 / 06 / 17
🌳🌹🌿🍎🥬🍑🥦🍓☘🍇🌱🌻🥒🍀🍉🍃🍒
🔥دیدار پیرسبز.
🔥#مانتره_سپند
(سخنان رشد دهنده و افزاینده گاتها)
کسی که شبِ تار، یارِ تو بود
به دریای غم، غمگسارِ تو بود.
سپیده دمِ بختت از روزگار
کنارش نشین و سپاسش بدار.
🖌#داتیس_مهرابیان.
🥀 گل #کرکم(زعفران)
نماد مانتره سپند است.
#زندگی_تان_گلافشان_باد.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🔷 #امروز؛ ☀️ 🕊 ☀️
🟢 به روز فرخ روز و پیروز:
«#مانتره_سپند» از 🌖ماه #خورداد:
از 🌖ماه خورداد سال ۳۷۶۰🔥زرتشتی.
۳۷۶۰ / ۰۳ / ۲۷
🌳🌹🌿🍎🥬🍑🥦🍓🍀🍇🌱🌻🥒☘🍉🍃🍒
🟡 برابر با روز آدینه: #ناهید_شید.
به 🌞روز ۲۷👫#خورداد 🌖ماه
به سال ۲۵۸۱👑شاهنشاهی کشور🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۳ / ۲۷
🌳🌹🌿🍎🥬🍓☘🍇🍀🌻🥒🥦🍉🍃🍒🌱🌹
⚪️ برابر با 🌞روز آدینه: #ناهید_شید.
به 🌞روز ۲۷👫خرداد 🌖ماه
به سال ۱۴۰۱🌞خورشیدی.
۱۴۰۱ / ۰۳ / ۲۷
🌳🌹🌿🍎🥬🍓🍇🥒🌱🍉🍃🍒🌹🥦🍉🍃🍏
🔴 برابر با☀️روز 17 FRIDAY 🌖ماه👫june.
با سال 2022 ⛪️ زایشی.
2022 / 06 / 17
🌳🌹🌿🍎🥬🍑🥦🍓☘🍇🌱🌻🥒🍀🍉🍃🍒
🔥دیدار پیرسبز.
🔥#مانتره_سپند
(سخنان رشد دهنده و افزاینده گاتها)
کسی که شبِ تار، یارِ تو بود
به دریای غم، غمگسارِ تو بود.
سپیده دمِ بختت از روزگار
کنارش نشین و سپاسش بدار.
🖌#داتیس_مهرابیان.
🥀 گل #کرکم(زعفران)
نماد مانتره سپند است.
#زندگی_تان_گلافشان_باد.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🐆💐🌿🍒🍃🌸🍏🌼🐏🪴🍓🍀🌾
🌻🌞🌺☁️🐆🫑☀️🍀🍈🌾
🍃🌼🍎🌱🌩🌹🌶🌾
🌺⛅️🌻🍇🌿🍅🌾
🍃🌸🍀🍑🌷🌾
🌼🍎🫐🥬🌾
🌿🥕🌴🌾
🌻🥦🌾
🐏🌾
🌾
۱۴۰۱ / ۰۳/ ۲۷
#بر_آفتاب_نگاهتان_بیکران_درود:
در آن هنگام که شب بَر پاشنهی آسمان میچرخد.!
سپیدهدم در آغوش آسمان آرام میگیرد
برای پرنیان هفت رنگ آسمان دستی میکِشَد.
دگرگون مینماید و زیر و رو میکند،
گردش شب و روز را.
که رهگذری به جا مانده است
جایی برای بامداد باز میشود
و بامداد بر دامن آسمان مینشیند
بامداد دَمی میآساید میان آغاز و پایان.
رهگذری که از آن سوی آسمان آمده است
با چراغی در دست پیرمردی سالخورده که،
درگذر شبهای بی چراغ آمده است.
جامهدان را از جامههای زرین پُر کرده
تا پشت خاکریز آسمان آرام بگیرد....
🍀بامداد تان نیکو
چهرههای خورشیدگُونتان همواره تابان.
🗓روز جهانی #بیابانزدایی، گرامی باد.
به: ✍
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌾
🌹🌾
🍃🌸🌾
🐏🥬🍏🌾
🌿🌺🍅🍇🌾
🐆🌞🍃🍑🥦🌾
🌼 🪴🌻🌱🐏🌳🌾
🍃🌷🌿🐏🥬🌶🍒🌾
🌺🐆🌹💨🍇☁️🌻🐏🌾
🌞🌷🍃🌥🍒🐏🍄🍑🍀🌾
🌿☁️🍎🐏🌺☀️🍑🐆🥬🌷🍒🌾
🌻🍏🐆💐🌿🐏🍃🌺🍎🌻🍀⛅️🍃🌼🌾
🌻🌞🌺☁️🐆🫑☀️🍀🍈🌾
🍃🌼🍎🌱🌩🌹🌶🌾
🌺⛅️🌻🍇🌿🍅🌾
🍃🌸🍀🍑🌷🌾
🌼🍎🫐🥬🌾
🌿🥕🌴🌾
🌻🥦🌾
🐏🌾
🌾
۱۴۰۱ / ۰۳/ ۲۷
#بر_آفتاب_نگاهتان_بیکران_درود:
در آن هنگام که شب بَر پاشنهی آسمان میچرخد.!
سپیدهدم در آغوش آسمان آرام میگیرد
برای پرنیان هفت رنگ آسمان دستی میکِشَد.
دگرگون مینماید و زیر و رو میکند،
گردش شب و روز را.
که رهگذری به جا مانده است
جایی برای بامداد باز میشود
و بامداد بر دامن آسمان مینشیند
بامداد دَمی میآساید میان آغاز و پایان.
رهگذری که از آن سوی آسمان آمده است
با چراغی در دست پیرمردی سالخورده که،
درگذر شبهای بی چراغ آمده است.
جامهدان را از جامههای زرین پُر کرده
تا پشت خاکریز آسمان آرام بگیرد....
🍀بامداد تان نیکو
چهرههای خورشیدگُونتان همواره تابان.
🗓روز جهانی #بیابانزدایی، گرامی باد.
به: ✍
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌾
🌹🌾
🍃🌸🌾
🐏🥬🍏🌾
🌿🌺🍅🍇🌾
🐆🌞🍃🍑🥦🌾
🌼 🪴🌻🌱🐏🌳🌾
🍃🌷🌿🐏🥬🌶🍒🌾
🌺🐆🌹💨🍇☁️🌻🐏🌾
🌞🌷🍃🌥🍒🐏🍄🍑🍀🌾
🌿☁️🍎🐏🌺☀️🍑🐆🥬🌷🍒🌾
🌻🍏🐆💐🌿🐏🍃🌺🍎🌻🍀⛅️🍃🌼🌾
#روزشمار_ایرانی:
☀️آدینه= ناهیدشید،
۲۷ خرداد ماه= آسمان روز.
🌞۲۵۸۱= هخامنشی.
🌞۱۴۱۰۱= اهورایی.
🌞۷۰۴۴= میترایی اریایی.
🌞۳۷۶۰= زرتشتی.
☀️۱۴۰۱= خورشیدی.⬅️ ۱۴۰۱/۰۳۲۷ ➡️
🌞۱۳۹۰= یزدگردی.
🌞۱۵۹۲= دیلمی.
🌞۲۷۲۱= کوردی.
🗓روز جهانی #بیابانزدایی، گرامی باد.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
☀️آدینه= ناهیدشید،
۲۷ خرداد ماه= آسمان روز.
🌞۲۵۸۱= هخامنشی.
🌞۱۴۱۰۱= اهورایی.
🌞۷۰۴۴= میترایی اریایی.
🌞۳۷۶۰= زرتشتی.
☀️۱۴۰۱= خورشیدی.⬅️ ۱۴۰۱/۰۳۲۷ ➡️
🌞۱۳۹۰= یزدگردی.
🌞۱۵۹۲= دیلمی.
🌞۲۷۲۱= کوردی.
🗓روز جهانی #بیابانزدایی، گرامی باد.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🔅پیام شما
۱۷ ژوین برابر با ۲۸ خردادماه روز جهانی بیابانزدایی نامگذاری شده است.
بیابانزدایی
برگردان واژهی Non-Desertification به مانک بیابانی نشدن و یا پیشگیری از بیابانی شدن است.
کارها و روشهایی است که امروزه برای سبزکاری در بیابان و جلوگیری از روند شتابناک نابودی سرزمین در برزنهای خشک، نیمه خشک و نیمه نمناک انجام میشود.
چین کارهای چشمگیری در بیابانزدایی داشتهاست.
بزرگترین برنامهی بیابانزدایی جهان در بیابان کوبکی چین انجام شدهاست.
این برنامه مایهی گستردگی سفر جهانگردان به کوبکی شده و ستایش انجمن جهانی را دربرداشته است.
کوششهایی که برای مهار بیابانزایی در ایران آغاز شدهاست، پیشینهای بیش از ۵ دهه داشته و به دههی ۲۰ خورشیدی در سبزوار و خوزستان بازمیگردد.
تا سال ۱۳۸۸ خورشیدی ۲۶٬۱۰۰٬۰۰۰ هکتار از جنگلهای دستکاشت از گونههای ایستا و هماهنگ با بخشهای خشک در ایران درست شده است.
۲۸ خرداد روز جهانی رودرویی با بیابانزایی نامگذاری شدهاست.
درختهایی که توان و ایستایش را در برابر آبوهوای بیابانی در ایران دارند بر این پایه هستند:
بنه، کنار، کهور، سمر، کرت، کوهنگ (درخت)، سلم، اکالیپتوس، اقاقیا، کاسیا، کرتکی، رمیلک.
با امید بیابانهای سبز و چشمندازهای رنگین. بیابان ها را سبز میبینم و ستارهها در کویر بر دامنههای کوهستان سرسبز دلم به پایکوبی برخاستهاند.
🔅بن مایهها:
International community lauds China’s efforts towards greening of Kubuqi Desert .
۲- کتاب بیابانزایی و تخریب زمین نوشتهی مارتن دو بور، برگردان مجید کریمپور ریحان، دانشگاه تهران.
۳- بیابان، بیابانزایی و بیابانزدایی:
چالشها و فرصتها نوشتهی علیرضا گیتی.
فرستنده #بزرگمهر_صالحی
#روز_بیابان_زدایی گرامی باد.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
۱۷ ژوین برابر با ۲۸ خردادماه روز جهانی بیابانزدایی نامگذاری شده است.
بیابانزدایی
برگردان واژهی Non-Desertification به مانک بیابانی نشدن و یا پیشگیری از بیابانی شدن است.
کارها و روشهایی است که امروزه برای سبزکاری در بیابان و جلوگیری از روند شتابناک نابودی سرزمین در برزنهای خشک، نیمه خشک و نیمه نمناک انجام میشود.
چین کارهای چشمگیری در بیابانزدایی داشتهاست.
بزرگترین برنامهی بیابانزدایی جهان در بیابان کوبکی چین انجام شدهاست.
این برنامه مایهی گستردگی سفر جهانگردان به کوبکی شده و ستایش انجمن جهانی را دربرداشته است.
کوششهایی که برای مهار بیابانزایی در ایران آغاز شدهاست، پیشینهای بیش از ۵ دهه داشته و به دههی ۲۰ خورشیدی در سبزوار و خوزستان بازمیگردد.
تا سال ۱۳۸۸ خورشیدی ۲۶٬۱۰۰٬۰۰۰ هکتار از جنگلهای دستکاشت از گونههای ایستا و هماهنگ با بخشهای خشک در ایران درست شده است.
۲۸ خرداد روز جهانی رودرویی با بیابانزایی نامگذاری شدهاست.
درختهایی که توان و ایستایش را در برابر آبوهوای بیابانی در ایران دارند بر این پایه هستند:
بنه، کنار، کهور، سمر، کرت، کوهنگ (درخت)، سلم، اکالیپتوس، اقاقیا، کاسیا، کرتکی، رمیلک.
با امید بیابانهای سبز و چشمندازهای رنگین. بیابان ها را سبز میبینم و ستارهها در کویر بر دامنههای کوهستان سرسبز دلم به پایکوبی برخاستهاند.
🔅بن مایهها:
International community lauds China’s efforts towards greening of Kubuqi Desert .
۲- کتاب بیابانزایی و تخریب زمین نوشتهی مارتن دو بور، برگردان مجید کریمپور ریحان، دانشگاه تهران.
۳- بیابان، بیابانزایی و بیابانزدایی:
چالشها و فرصتها نوشتهی علیرضا گیتی.
فرستنده #بزرگمهر_صالحی
#روز_بیابان_زدایی گرامی باد.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🔍#نکتههای_ویرایشی:
🔅پالایش زبان پارسی:
🔻مجمع تشخیص مصلحت نظام=
🔺دیوان بازشناسی روادید کشور.
🔺انجمن بِهگزینی کشور.
🔺انجمن بهیندیدِ کشور.
🔺دیوان رایزنی کشور.
#مجید_دری
#پارسی_پاک
آرمان «هر ایرانی نژاده و نیک اندیش»
پالایش زبان پارسی و والایش فرهنگ ایرانی ست.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🔅پالایش زبان پارسی:
🔻مجمع تشخیص مصلحت نظام=
🔺دیوان بازشناسی روادید کشور.
🔺انجمن بِهگزینی کشور.
🔺انجمن بهیندیدِ کشور.
🔺دیوان رایزنی کشور.
#مجید_دری
#پارسی_پاک
آرمان «هر ایرانی نژاده و نیک اندیش»
پالایش زبان پارسی و والایش فرهنگ ایرانی ست.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکارگرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۱۸۱)
داستان #سیاووش:
بخش: (۱۳) برگ (۳)
تو از وی بجز شادمانی مجوی
به باغ جهان برگ انده مَبُوی
اگر تاج داری و گر دست تنگ
نبینی همی روزگار درنگ
مرنجان روان کاین سرای تو نیست
بجز تنگ تابوت جای تو نیست
نهادن چه باید بخوردن نشین
بر امید گنج جهان آفرین
چو آمد به نزدیک سر تیغ شست
مده می که از سال شد مرد مست
بجای عنانم عصا داد سال
پراگنده شد مال و برگشت حال
همان دیدهبان بر سر کوهسار
نبیند همی لشکر شهریار
کشیدن ز دشمن نداند عنان
مگر پیش مژگانش آید سنان
گرایندهی تیزپای نوند
همان شست بدخواه کردش به بند
همان گوش از آوای او گشت سیر
همش لحن بلبل هم آوای شیر
چو برداشتم جام پنجاه و هشت
نگیرم بجز یاد تابوت و تشت
دریغ آن گل و مشک و خوشاب سی
همان تیغ برندهی پارسی
نگردد همی گرد نسرین تذرو
گل نارون خواهد و شاخ سرو
همی خواهم از روشن کردگار
که چندان زمان یابم از روزگار
کزین نامور نامهی باستان
بمانم به گیتی یکی داستان
که هر کس که اندر سخن داد داد
ز من جز به نیکی نگیرند یاد
بدان گیتیم نیز خواهشگرست
که با تیغ تیزست و با افسرست
منم بندهی اهل بیت نبی
سرایندهی خاک پای وصی
برین زادم و هم برین بگذرم
چنان دان که خاک پی حیدرم
ابا دیگران مر مرا کار نیست
بدین اندرون هیچ گفتار نیست
به گفتار دهقان کنون بازگرد
نگر تا چه گوید سراینده مَرد.
بازنویسی و ویرایش به پارسی پاک:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکارگرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۱۸۱)
داستان #سیاووش:
بخش: (۱۳) برگ (۳)
تو از وی بجز شادمانی مجوی
به باغ جهان برگ انده مَبُوی
اگر تاج داری و گر دست تنگ
نبینی همی روزگار درنگ
مرنجان روان کاین سرای تو نیست
بجز تنگ تابوت جای تو نیست
نهادن چه باید بخوردن نشین
بر امید گنج جهان آفرین
چو آمد به نزدیک سر تیغ شست
مده می که از سال شد مرد مست
بجای عنانم عصا داد سال
پراگنده شد مال و برگشت حال
همان دیدهبان بر سر کوهسار
نبیند همی لشکر شهریار
کشیدن ز دشمن نداند عنان
مگر پیش مژگانش آید سنان
گرایندهی تیزپای نوند
همان شست بدخواه کردش به بند
همان گوش از آوای او گشت سیر
همش لحن بلبل هم آوای شیر
چو برداشتم جام پنجاه و هشت
نگیرم بجز یاد تابوت و تشت
دریغ آن گل و مشک و خوشاب سی
همان تیغ برندهی پارسی
نگردد همی گرد نسرین تذرو
گل نارون خواهد و شاخ سرو
همی خواهم از روشن کردگار
که چندان زمان یابم از روزگار
کزین نامور نامهی باستان
بمانم به گیتی یکی داستان
که هر کس که اندر سخن داد داد
ز من جز به نیکی نگیرند یاد
بدان گیتیم نیز خواهشگرست
که با تیغ تیزست و با افسرست
منم بندهی اهل بیت نبی
سرایندهی خاک پای وصی
برین زادم و هم برین بگذرم
چنان دان که خاک پی حیدرم
ابا دیگران مر مرا کار نیست
بدین اندرون هیچ گفتار نیست
به گفتار دهقان کنون بازگرد
نگر تا چه گوید سراینده مَرد.
بازنویسی و ویرایش به پارسی پاک:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (گندم)
🧙♀️ 🍀 🧙♂️ ☁️ 🌞
🔷 #امروز؛ ☀️ 🕊 ☀️
🟢 به روز فرخ روز و پیروز:
«#انارام_ایزد» از 🌖ماه #خورداد:
از 🌖ماه خورداد سال ۳۷۶۰🔥زرتشتی.
۳۷۶۰ / ۰۳ / ۲۸
🌳🌹🌿🍎🥬🍑🥦🍓🍀🍇🌱🌻🥒☘🍉🍃🍒
🟡 برابر با روز شنبه: #کیوان_شید.
به 🌞روز ۲۸👫#خورداد 🌖ماه
به سال ۲۵۸۱👑شاهنشاهی کشور🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۳ / ۲۸
🌳🌹🌿🍎🥬🍓☘🍇🍀🌻🥒🥦🍉🍃🍒🌱🌹
⚪️ برابر با 🌞روز شنبه: #کیوان_شید.
به 🌞روز ۲۸👫خرداد 🌖ماه
به سال ۱۴۰۱🌞خورشیدی.
۱۴۰۱ / ۰۳ / ۲۸
🌳🌹🌿🍎🥬🍓🍇🥒🌱🍉🍃🍒🌹🥦🍉🍃🍏
🔴 برابر با☀️روز 18 Saturday 🌖ماه👫june.
با سال 2022⛪️ زایشی.
2022 / 06 / 18
🌳🌹🌿🍎🥬🍑🥦🍓☘🍇🌱🌻🥒🍀🍉🍃🍒
🔥دیدار پیرسبز
#انارام_ایزد
#رامش و#آرامش_بیکران.
اهورامزدا؛! این سرزمین را
از دروغ و خشکسالی دور بدار.
🏝🎖🏝
درود نور میچرخد به کیهان
مدارش بر مدار عشق حیران
انارام جهان پندار نیک است
به بزم نیک رندان"می"بچرخان.
🖌#داتیس_مهرابیان
🌺گل#مروارید_شیران
(مرو اردشیران)نماد انارام ایزد است.
#زندگی_تان_گلافشان_باد.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🔷 #امروز؛ ☀️ 🕊 ☀️
🟢 به روز فرخ روز و پیروز:
«#انارام_ایزد» از 🌖ماه #خورداد:
از 🌖ماه خورداد سال ۳۷۶۰🔥زرتشتی.
۳۷۶۰ / ۰۳ / ۲۸
🌳🌹🌿🍎🥬🍑🥦🍓🍀🍇🌱🌻🥒☘🍉🍃🍒
🟡 برابر با روز شنبه: #کیوان_شید.
به 🌞روز ۲۸👫#خورداد 🌖ماه
به سال ۲۵۸۱👑شاهنشاهی کشور🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۳ / ۲۸
🌳🌹🌿🍎🥬🍓☘🍇🍀🌻🥒🥦🍉🍃🍒🌱🌹
⚪️ برابر با 🌞روز شنبه: #کیوان_شید.
به 🌞روز ۲۸👫خرداد 🌖ماه
به سال ۱۴۰۱🌞خورشیدی.
۱۴۰۱ / ۰۳ / ۲۸
🌳🌹🌿🍎🥬🍓🍇🥒🌱🍉🍃🍒🌹🥦🍉🍃🍏
🔴 برابر با☀️روز 18 Saturday 🌖ماه👫june.
با سال 2022⛪️ زایشی.
2022 / 06 / 18
🌳🌹🌿🍎🥬🍑🥦🍓☘🍇🌱🌻🥒🍀🍉🍃🍒
🔥دیدار پیرسبز
#انارام_ایزد
#رامش و#آرامش_بیکران.
اهورامزدا؛! این سرزمین را
از دروغ و خشکسالی دور بدار.
🏝🎖🏝
درود نور میچرخد به کیهان
مدارش بر مدار عشق حیران
انارام جهان پندار نیک است
به بزم نیک رندان"می"بچرخان.
🖌#داتیس_مهرابیان
🌺گل#مروارید_شیران
(مرو اردشیران)نماد انارام ایزد است.
#زندگی_تان_گلافشان_باد.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🐆💐🌿🍒🍃🌸🍏🌼🐏🪴🍓🍀🌾
🌻🌞🌺☁️🐆🫑☀️🍀🍈🌾
🍃🌼🍎🌱🌩🌹🌶🌾
🌺⛅️🌻🍇🌿🍅🌾
🍃🌸🍀🍑🌷🌾
🌼🍎🫐🥬🌾
🌿🥕🌴🌾
🌻🥦🌾
🐏🌾
🌾
۱۴۰۱ / ۰۳/ ۲۸
#بر_آفتاب_نگاهتان_بیکران_درود:
پشت دروازههای شب،
بامدادی ایستاده است خُرم و شاداب.
این بامداد همواره به پاکی
و روشنی بر زمین نگاه میکند.
رگههای روشن بامداد اندک اندک نمایان میگردند.
بامداد چنان زیبا و چشم نواز ست،
که پیش از هر کاری به گِردِ زمین میچرخد.
سپس بر دامن آبی و شادابِ آسمان مینشیند.
و به دوخت وُ دوزِ چالههای برجای مانده از شب
میپردازند و اندوههای پریشانی شبِ زمین را
پوشش میدهند تا یکدست روشن گردد.
و درد شبهای تبآلود، دلِ بیتاب،
چشمان کم سوی زمین را درمان میکنند.
🍀بامداد تان نیکو
چهرههای خورشیدگُونتان همواره تابان.
به: ✍
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌾
🌹🌾
🍃🌸🌾
🐏🥬🍏🌾
🌿🌺🍅🍇🌾
🐆🌞🍃🍑🥦🌾
🌼 🪴🌻🌱🐏🌳🌾
🍃🌷🌿🐏🥬🌶🍒🌾
🌺🐆🌹💨🍇☁️🌻🐏🌾
🌞🌷🍃🌥🍒🐏🍄🍑🍀🌾
🌿☁️🍎🐏🌺☀️🍑🐆🥬🌷🍒🌾
🌻🍏🐆💐🌿🐏🍃🌺🍎🌻🍀⛅️🍃🌼🌾
🌻🌞🌺☁️🐆🫑☀️🍀🍈🌾
🍃🌼🍎🌱🌩🌹🌶🌾
🌺⛅️🌻🍇🌿🍅🌾
🍃🌸🍀🍑🌷🌾
🌼🍎🫐🥬🌾
🌿🥕🌴🌾
🌻🥦🌾
🐏🌾
🌾
۱۴۰۱ / ۰۳/ ۲۸
#بر_آفتاب_نگاهتان_بیکران_درود:
پشت دروازههای شب،
بامدادی ایستاده است خُرم و شاداب.
این بامداد همواره به پاکی
و روشنی بر زمین نگاه میکند.
رگههای روشن بامداد اندک اندک نمایان میگردند.
بامداد چنان زیبا و چشم نواز ست،
که پیش از هر کاری به گِردِ زمین میچرخد.
سپس بر دامن آبی و شادابِ آسمان مینشیند.
و به دوخت وُ دوزِ چالههای برجای مانده از شب
میپردازند و اندوههای پریشانی شبِ زمین را
پوشش میدهند تا یکدست روشن گردد.
و درد شبهای تبآلود، دلِ بیتاب،
چشمان کم سوی زمین را درمان میکنند.
🍀بامداد تان نیکو
چهرههای خورشیدگُونتان همواره تابان.
به: ✍
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌾
🌹🌾
🍃🌸🌾
🐏🥬🍏🌾
🌿🌺🍅🍇🌾
🐆🌞🍃🍑🥦🌾
🌼 🪴🌻🌱🐏🌳🌾
🍃🌷🌿🐏🥬🌶🍒🌾
🌺🐆🌹💨🍇☁️🌻🐏🌾
🌞🌷🍃🌥🍒🐏🍄🍑🍀🌾
🌿☁️🍎🐏🌺☀️🍑🐆🥬🌷🍒🌾
🌻🍏🐆💐🌿🐏🍃🌺🍎🌻🍀⛅️🍃🌼🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
نغز گفتاری دیگر از سخن استاد توس:
#فردوسی_بزرگ؛
همراه با آرزوی بهترینها،
در هفته نو برای همه یاران.
مهرورزتان- #سیرووس_حامی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
#فردوسی_بزرگ؛
همراه با آرزوی بهترینها،
در هفته نو برای همه یاران.
مهرورزتان- #سیرووس_حامی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
🌺☘️🌺
☘️🌺
🌺
هنر با نژادست و با گوهرست
سه چیزست و هر سه به بند اندرست
هنر کی بود تا نباشد گهر؟
نژاده بسی دیدهای بیهنر
گهر آنکه از فرِّ یزدان بوَد
نیازد به بَد دست و بَد نشنوَد
نژاد آنکه باشد ز تخم پدر
سزد کاید آن تخمِ پاکی به بَر
ازین هر سه گوهر بوَد مایهدار
که بَر یابد از خلعت کَردْگار
چو هر سه بیابی خرد بایَدَت
شناسندهی نیک و بد بایَدَت
چُن این چار با یک تن آید بهم
برآساید از آز و از رنج و غم.
#فردوسی_بزرگ.
و در این هفته امیدم این:
که بر گاه تا مشک بویَد، ببوی.
گزینش: #جعفر_جعفرزاده.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌺
☘️🌺
🌺☘️
☘️🌺
🌺
هنر با نژادست و با گوهرست
سه چیزست و هر سه به بند اندرست
هنر کی بود تا نباشد گهر؟
نژاده بسی دیدهای بیهنر
گهر آنکه از فرِّ یزدان بوَد
نیازد به بَد دست و بَد نشنوَد
نژاد آنکه باشد ز تخم پدر
سزد کاید آن تخمِ پاکی به بَر
ازین هر سه گوهر بوَد مایهدار
که بَر یابد از خلعت کَردْگار
چو هر سه بیابی خرد بایَدَت
شناسندهی نیک و بد بایَدَت
چُن این چار با یک تن آید بهم
برآساید از آز و از رنج و غم.
#فردوسی_بزرگ.
و در این هفته امیدم این:
که بر گاه تا مشک بویَد، ببوی.
گزینش: #جعفر_جعفرزاده.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌺
☘️🌺
🌺☘️
#نگارش
شیوه #نشانه_گذاری در زبان پارسی
دیدگاه از نشانه گذاری به کاربردن نشانه هایی است که برای درست فهمیده شدن گزاره در نوشته به کار برده میشود.
۱. ویرگول (،)
وبرگول نشانه ایست کوتاه است.
روش کاربرد:
الف: در میان نوشتههای پیوسته که باهم در یک جمله کامل می باشد:
آن را که حساب پاک است،
از محاسبه چه باک است.
ب: برای توضیح در مورد یک کلمه:
فردوسی، حماسه سرای بزرگ ایران، در سال ۳۲۹ هجری قمری به دنیا آمد.
ج: در موردی که چند کلمه دارای اسناد واحدی باشد:
علی، حسن، و احمد پسران او بودند.
د: در آدرس دادن:
تهران، شهریار، میدان امام.
۲. نقطه ویرگول (؛)
الف: برای جدا کردن جمله ها و عبارت های متعدد یک کلام طولانی که به ظاهر مستقل اما در معنی به یکدیگر وابسته و مربوط می باشند:
فریب دشمن مخور و غرور مداح مخر؛ که این، دام زرق نهاده است.
ب: در جمله های توضیحی، پیش از کلماتی چون اما، زیرا، چرا که، یعنی، به عبارت دیگر، برای مثال و مانند آنها؛ به شرط آنکه جمله پیش از آن طولانی باشد.
مال و جاه هیچگاه نمی توانند آرامش بخش روان انسان باشند؛ چرا که تنها با یاد خدا دل ها آرامش می یابند.
۳. نقطه (.)
الف: در پایان جمله های کامل خبری:
عین القضاه، عارف بزرگ ایران، در سال ۵۲۵ شهید شد.
ب: بعد از حروف اختصاری:
سال ۳۲۲ ق.م.
ج: بعد از شماره ردیف:
۱. رضایت ۲. هدف
۴. دو نقطه (:)
الف: پی از نقل و قول مستقیم:
فرزاد گفت: "دیگر هیچوقت به آن خانه برنمی گردم."
ب: پیش از بیان تفصیل مطلبی که قبلا خلاثه ای از آن گفته شده است:
آن سال برا من سال خوبی بود: در آزمون سراسری دانشگاه ها پذیرفته شده بودم.
ج: بعد از واژه ای که معنی اش در برابرش نوشته شده باشد:
صیف: تابستان
د: بعد از حروف ابجد برای استفاده از ترتیب:
الف: مورد یک
ب: مورد دو
۵. گیومه (" ")
ابن نشانه برای آغاز و پایان سخن کسی غیر از نویسنده است؛ یا برای مشخص تر کردن و برجسته نشان دادن کلمه یا اصطلاحی خاص به کار می رود.
۶. نشانه سوال (؟)
الف: برای نشان دادن پرسش.
به چه می اندیشی؟
ب: برای نشان داد تردید و ابهام، در داخل پرانتز به کار می رود:
طبق آمار غیر رسمی، جمعیت تهران از مرز ده میلیون نفر (؟) گذشته است.
۷. نشان تعجب (!)
در پایان جمله هایی می آید که بیان کننده یکی از حالات خاص و شدید عاطفی یا نفسانی است؛ از قبیل: "تعجب"، "تهدید"، "حسرت"، "آرزو" و...
چه عجب! عجب آدم ریاکاری!
وای بر من!
آهسته!
۸. خط فاصله (-)
الف: برای جدا کردن عبارت های توضیحی.
فردوسی -حماسه سرای بزرگ ایران- در سال ۳۲۹ ه.ق. به دنیا آمد.
ب: برای نشان مکالمه:
- الو!
- بله، بفرمایید!
- سلام
ج: به جای حرف اضافه تا و به بین تاریخ ها، اعداد و کلمات:
دهه ۱۳۵۰ - ۱۳۴۰
قطار تهران-مشهد
۹. سه نقطه (...)
برای نشان دادن کلمات و یا عبارات جمله های محذوف و یا افتادگی ها به کار می رود.
...به این دلیل بود که از ادامه این شیوه گذشت کردم.
میازار موری که...
۱۰. ستاره (*)
از این نشانه برای: برگشت دادن به زیرنویس بکار گرفته میشود.
۱۱. پرانتز یا دو کمانه ( )
الف: به معنی "یا"و "یعنی" به کار می رود و یا برای توضیح بیشتر کلام:
شاهکار نظامی گنجوی (خسرو وشیرین) را باید به دقت خواند.
ب: وختی که نویسنده بخواهد آگاهیهای بیشتر (اطلاعات تکمیلی) به خواننده عرضه کند.
ابوالفضل بیهقی (۳۸۵-۴۷۰ ه.ق) استاد کم نظیر نثر می باشد.
۱۲. قلاب [ ]
برای درست نویسی نگارش کهن، الحاق احتمالی که از نسخه بدل ها و از سوی مصحح اضافه می شود در میان قلاب نوشته میشوند:
و این [راه راست] راه خدای توست.
خلاصه ای از صفحات ۳۶ تا ۴۸ کتاب "#زبان_و_نگارش_فارسی" به قلم دکتر #احمد_گیوی، انتشارات: مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی.
🌸درود بر شما دوستان گرامی و ارجمند.!
⚠️این پیام برای اینکه سادهتر و به آسانی،
خوانده شود هیچ ویرایشی در آن انجام نشده است.
🙏پس بر ما ببخشایید.🙏
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
شیوه #نشانه_گذاری در زبان پارسی
دیدگاه از نشانه گذاری به کاربردن نشانه هایی است که برای درست فهمیده شدن گزاره در نوشته به کار برده میشود.
۱. ویرگول (،)
وبرگول نشانه ایست کوتاه است.
روش کاربرد:
الف: در میان نوشتههای پیوسته که باهم در یک جمله کامل می باشد:
آن را که حساب پاک است،
از محاسبه چه باک است.
ب: برای توضیح در مورد یک کلمه:
فردوسی، حماسه سرای بزرگ ایران، در سال ۳۲۹ هجری قمری به دنیا آمد.
ج: در موردی که چند کلمه دارای اسناد واحدی باشد:
علی، حسن، و احمد پسران او بودند.
د: در آدرس دادن:
تهران، شهریار، میدان امام.
۲. نقطه ویرگول (؛)
الف: برای جدا کردن جمله ها و عبارت های متعدد یک کلام طولانی که به ظاهر مستقل اما در معنی به یکدیگر وابسته و مربوط می باشند:
فریب دشمن مخور و غرور مداح مخر؛ که این، دام زرق نهاده است.
ب: در جمله های توضیحی، پیش از کلماتی چون اما، زیرا، چرا که، یعنی، به عبارت دیگر، برای مثال و مانند آنها؛ به شرط آنکه جمله پیش از آن طولانی باشد.
مال و جاه هیچگاه نمی توانند آرامش بخش روان انسان باشند؛ چرا که تنها با یاد خدا دل ها آرامش می یابند.
۳. نقطه (.)
الف: در پایان جمله های کامل خبری:
عین القضاه، عارف بزرگ ایران، در سال ۵۲۵ شهید شد.
ب: بعد از حروف اختصاری:
سال ۳۲۲ ق.م.
ج: بعد از شماره ردیف:
۱. رضایت ۲. هدف
۴. دو نقطه (:)
الف: پی از نقل و قول مستقیم:
فرزاد گفت: "دیگر هیچوقت به آن خانه برنمی گردم."
ب: پیش از بیان تفصیل مطلبی که قبلا خلاثه ای از آن گفته شده است:
آن سال برا من سال خوبی بود: در آزمون سراسری دانشگاه ها پذیرفته شده بودم.
ج: بعد از واژه ای که معنی اش در برابرش نوشته شده باشد:
صیف: تابستان
د: بعد از حروف ابجد برای استفاده از ترتیب:
الف: مورد یک
ب: مورد دو
۵. گیومه (" ")
ابن نشانه برای آغاز و پایان سخن کسی غیر از نویسنده است؛ یا برای مشخص تر کردن و برجسته نشان دادن کلمه یا اصطلاحی خاص به کار می رود.
۶. نشانه سوال (؟)
الف: برای نشان دادن پرسش.
به چه می اندیشی؟
ب: برای نشان داد تردید و ابهام، در داخل پرانتز به کار می رود:
طبق آمار غیر رسمی، جمعیت تهران از مرز ده میلیون نفر (؟) گذشته است.
۷. نشان تعجب (!)
در پایان جمله هایی می آید که بیان کننده یکی از حالات خاص و شدید عاطفی یا نفسانی است؛ از قبیل: "تعجب"، "تهدید"، "حسرت"، "آرزو" و...
چه عجب! عجب آدم ریاکاری!
وای بر من!
آهسته!
۸. خط فاصله (-)
الف: برای جدا کردن عبارت های توضیحی.
فردوسی -حماسه سرای بزرگ ایران- در سال ۳۲۹ ه.ق. به دنیا آمد.
ب: برای نشان مکالمه:
- الو!
- بله، بفرمایید!
- سلام
ج: به جای حرف اضافه تا و به بین تاریخ ها، اعداد و کلمات:
دهه ۱۳۵۰ - ۱۳۴۰
قطار تهران-مشهد
۹. سه نقطه (...)
برای نشان دادن کلمات و یا عبارات جمله های محذوف و یا افتادگی ها به کار می رود.
...به این دلیل بود که از ادامه این شیوه گذشت کردم.
میازار موری که...
۱۰. ستاره (*)
از این نشانه برای: برگشت دادن به زیرنویس بکار گرفته میشود.
۱۱. پرانتز یا دو کمانه ( )
الف: به معنی "یا"و "یعنی" به کار می رود و یا برای توضیح بیشتر کلام:
شاهکار نظامی گنجوی (خسرو وشیرین) را باید به دقت خواند.
ب: وختی که نویسنده بخواهد آگاهیهای بیشتر (اطلاعات تکمیلی) به خواننده عرضه کند.
ابوالفضل بیهقی (۳۸۵-۴۷۰ ه.ق) استاد کم نظیر نثر می باشد.
۱۲. قلاب [ ]
برای درست نویسی نگارش کهن، الحاق احتمالی که از نسخه بدل ها و از سوی مصحح اضافه می شود در میان قلاب نوشته میشوند:
و این [راه راست] راه خدای توست.
خلاصه ای از صفحات ۳۶ تا ۴۸ کتاب "#زبان_و_نگارش_فارسی" به قلم دکتر #احمد_گیوی، انتشارات: مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی.
🌸درود بر شما دوستان گرامی و ارجمند.!
⚠️این پیام برای اینکه سادهتر و به آسانی،
خوانده شود هیچ ویرایشی در آن انجام نشده است.
🙏پس بر ما ببخشایید.🙏
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
شاهنامه فردوسی از نگاه یک تاریخدان بزرگ کشور ترکیه:
شاهنامه در زمانی نوشته شده است که،
هنوز مردمانی بَر روی درخت زندگی میکردند
و هرگز در اروپا فرهنگ و آیینی نبوده است.!!
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
شاهنامه در زمانی نوشته شده است که،
هنوز مردمانی بَر روی درخت زندگی میکردند
و هرگز در اروپا فرهنگ و آیینی نبوده است.!!
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکارگرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش(۱۸۲)
داستان رزم #سیاووش:
بخش: (۱۴) برگ (۱)
چو آگاهی آمد به کاووس شاه
که شد روزگار سیاووش تباه
به کردار مرغان سرش را ز تن
جدا کرد سالار آن انجمن
ابر بیگناهش به خنجر به زار
بریدند سر زان تن شاهوار
بنالد همی بلبل از شاخ سرو
چو دراج زیر گلان با تذرو
همه شهر توران پر از داغ و درد
به بیشه درون برگ گلنار زرد
گرفتند شیون به هر کوهسار
نه فریادرس بود و نه خواستار
چو این گفته بشنید کاووس شاه
سر نامدارش نگون شد ز گاه
بر و جامه بدرید و رخ را بکند
به خاک اندر آمد ز تخت بلند
برفتند با مویه پارسیان
بدان سوگ بسته به زاری میان
همه دیده پرخون و رخساره زرد
زبان از سیاووش پر از یادکرد
چو توس و چو گودرز و گیو دلیر
چو شاپور و فرهاد و رهام شیر
همه جامه کرده کبود و سیاه
همه خاک بر سر بجای کلاه
پس آگاهی آمد سوی نیمروز
به نزدیک سالار گیتی فروز
که از شهر ایران برآمد خرووش
همی خاک تیره برآمد به جوش
پراگند کاووس بر یال خاک
همه جامهی خسروی کرد چاک
تهمتن چو بشنید زو رفت هوش
ز زابل به زاری برآمد خروش
به چنگال رخساره بشخود زال
همی ریخت خاک از بر شاخ و یال
چو یک هفته با سوگ بود و دژم
به هشتم برآمد ز شیپور دم
سپاهی فراوان بر پیلتن
ز کشمیر و کابل شدند انجمن
به درگاه کاووس بنهاد روی
دو دیده پر از آب و دل کینه جوی
چو نزدیکی شهر ایران رسید
همه جامهی پهلوی بردرید
به دادار دارنده سوگند خورد
که هرگز تنم بیسلیح نبرد
نباشد بشویم سرم را ز خاک
همه بر تن غم بود سوگ ناک
کله ترگ و شمشیر جام من ست
به بازو خم خام دام من ست
چو آمد به نزدیک کاووس کی
سرش بود پرخاک و پرخاک پی
بدو گفت خوی بد ای شهریار
پراگندی و تخماَت آمد ببار
تو را مهر سودابه و بدخوی
ز سر برگرفت افسر خسروی
کنون آشکارا ببینی همی
که بر موج دریا نشینی همی
از اندیشهی خرد و شاه سترگ
بیامد به ما بر زیانی بزرگ
کسی کاو بود مهتر انجمن
کفن بهتر او را ز فرمان زن
سیاووش به گفتار زن شد به باد
خجسته زنی کاو ز مادر نَزاد
دریغ آن بر و برز و بالای او
رکیب و خم خسرو آرای او
دریغ آن گَوِ نامبرده سوار
که چون او نبیند دگر روزگار
چو در بزم بودی بهاران بدی
به رزم افسر نامداران بدی
همی جنگ با چشم گریان کنم
جهان چون دل خویش بریان کنم
نگه کرد کاووس بر چهر او
بدید اشک خونین و آن مهر او
نداد ایچ پاسخ مر او را ز شرم
فرو ریخت از دیدگان آب گرم
تهمتن برفت از بر تخت اوی
سوی خان سودابه بنهاد روی
ز پرده به گیسوش بیرون کشید
ز تخت بزرگیش در خون کشید
به خنجر به دو نیم کردش به راه
نجنبید بر جای کاووس شاه
بیامد به درگاه با سوگ و درد
پر از خون دل و دیده رخساره زرد
همه شهر ایران به ماتم شدند
پر از درد نزدیک رستم شدند
چو یک هفته با سوگ و با آب چشم
به درگاه بنشست پُر درد و خشم
به هشتم بزد نای رویین و کوس
بیامد به درگاه گودرز و توس
چو فرهاد و شیدوش و گرگین و گیو
چو بهرام و رهام و شاپور نیو
فریبرز کاووس درنده شیر
گرازه که بود اژدهای دلیر
فرامرز رستم که بد پیش رو
نگهبان هر مرز و سالار نو
به گردان چنین گفت رستم که من
برین کینه دادم دل و جان و تن
که اندر جهان چون سیاووش سوار
نبندد کمر نیز یک نامدار
چنین کار یکسر مدارید خرد
چنین کینه را خرد نتوان شمرد
ز دلها همه ترس بیرون کنید
زمین را ز خون رود جیحون کنید
به یزدان که تا در جهان زندهام
به کین سیاووش دل آگندهام
بران تشت زرین کجا خون اوی
فرو ریخت ناکاردیده گروی
بمالید خواهم همی روی و چشم
مگر بر دلم کم شود درد و خشم
وگر همچنانم بود بسته چنگ
نهاده به گردن درون پالهنگ
به خاک اندرون خوار چون گوسفند
کشندم دو بازو به خم کمند
و گر نه من و گرز و شمشیر تیز
برانگیزم اندر جهان رستخیز
نه بیند دو چشمم مگر گرد رزم
حرام ست بر من می و جام و بزم
به درگاه هر پهلوانی که بود
چو زان گونه آواز رستم شنود
همه برگرفتند با او خروش
تو گفتی که میدان برآمد به جوش
ز میدان یکی بانگ برشد به ابر
تو گفتی زمین شد به کام هژبر
بزد مهره بر پشت پیلان به جام
یلان بر کشیدند تیغ از نیام
برآمد خروشیدن گاو دُم
دَم نای رویین و رویینه خُم
جهان پر شد از کین افراسیاب
به دریا تو گفتی به جوش آمد آب
نَبُد جای پوینده را بر زمین
ز نیزه هوا ماند اندر کمین
ستاره به جنگ اندر آمد نخست
زمین و زمان دست خون را بشست
ببستند گردان ایران میان
به پیش اندرون اختر کاویان
گزین کرد پس رستم زابلی
ز گردان شمشیرزن کابلی
ز پارسی و از بیشهی نارون
ده و دو هزار از یلان انجمن
سپه را فرامرز بد پیشرو
که فرزند گو بود و سالار نو.
بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکارگرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش(۱۸۲)
داستان رزم #سیاووش:
بخش: (۱۴) برگ (۱)
چو آگاهی آمد به کاووس شاه
که شد روزگار سیاووش تباه
به کردار مرغان سرش را ز تن
جدا کرد سالار آن انجمن
ابر بیگناهش به خنجر به زار
بریدند سر زان تن شاهوار
بنالد همی بلبل از شاخ سرو
چو دراج زیر گلان با تذرو
همه شهر توران پر از داغ و درد
به بیشه درون برگ گلنار زرد
گرفتند شیون به هر کوهسار
نه فریادرس بود و نه خواستار
چو این گفته بشنید کاووس شاه
سر نامدارش نگون شد ز گاه
بر و جامه بدرید و رخ را بکند
به خاک اندر آمد ز تخت بلند
برفتند با مویه پارسیان
بدان سوگ بسته به زاری میان
همه دیده پرخون و رخساره زرد
زبان از سیاووش پر از یادکرد
چو توس و چو گودرز و گیو دلیر
چو شاپور و فرهاد و رهام شیر
همه جامه کرده کبود و سیاه
همه خاک بر سر بجای کلاه
پس آگاهی آمد سوی نیمروز
به نزدیک سالار گیتی فروز
که از شهر ایران برآمد خرووش
همی خاک تیره برآمد به جوش
پراگند کاووس بر یال خاک
همه جامهی خسروی کرد چاک
تهمتن چو بشنید زو رفت هوش
ز زابل به زاری برآمد خروش
به چنگال رخساره بشخود زال
همی ریخت خاک از بر شاخ و یال
چو یک هفته با سوگ بود و دژم
به هشتم برآمد ز شیپور دم
سپاهی فراوان بر پیلتن
ز کشمیر و کابل شدند انجمن
به درگاه کاووس بنهاد روی
دو دیده پر از آب و دل کینه جوی
چو نزدیکی شهر ایران رسید
همه جامهی پهلوی بردرید
به دادار دارنده سوگند خورد
که هرگز تنم بیسلیح نبرد
نباشد بشویم سرم را ز خاک
همه بر تن غم بود سوگ ناک
کله ترگ و شمشیر جام من ست
به بازو خم خام دام من ست
چو آمد به نزدیک کاووس کی
سرش بود پرخاک و پرخاک پی
بدو گفت خوی بد ای شهریار
پراگندی و تخماَت آمد ببار
تو را مهر سودابه و بدخوی
ز سر برگرفت افسر خسروی
کنون آشکارا ببینی همی
که بر موج دریا نشینی همی
از اندیشهی خرد و شاه سترگ
بیامد به ما بر زیانی بزرگ
کسی کاو بود مهتر انجمن
کفن بهتر او را ز فرمان زن
سیاووش به گفتار زن شد به باد
خجسته زنی کاو ز مادر نَزاد
دریغ آن بر و برز و بالای او
رکیب و خم خسرو آرای او
دریغ آن گَوِ نامبرده سوار
که چون او نبیند دگر روزگار
چو در بزم بودی بهاران بدی
به رزم افسر نامداران بدی
همی جنگ با چشم گریان کنم
جهان چون دل خویش بریان کنم
نگه کرد کاووس بر چهر او
بدید اشک خونین و آن مهر او
نداد ایچ پاسخ مر او را ز شرم
فرو ریخت از دیدگان آب گرم
تهمتن برفت از بر تخت اوی
سوی خان سودابه بنهاد روی
ز پرده به گیسوش بیرون کشید
ز تخت بزرگیش در خون کشید
به خنجر به دو نیم کردش به راه
نجنبید بر جای کاووس شاه
بیامد به درگاه با سوگ و درد
پر از خون دل و دیده رخساره زرد
همه شهر ایران به ماتم شدند
پر از درد نزدیک رستم شدند
چو یک هفته با سوگ و با آب چشم
به درگاه بنشست پُر درد و خشم
به هشتم بزد نای رویین و کوس
بیامد به درگاه گودرز و توس
چو فرهاد و شیدوش و گرگین و گیو
چو بهرام و رهام و شاپور نیو
فریبرز کاووس درنده شیر
گرازه که بود اژدهای دلیر
فرامرز رستم که بد پیش رو
نگهبان هر مرز و سالار نو
به گردان چنین گفت رستم که من
برین کینه دادم دل و جان و تن
که اندر جهان چون سیاووش سوار
نبندد کمر نیز یک نامدار
چنین کار یکسر مدارید خرد
چنین کینه را خرد نتوان شمرد
ز دلها همه ترس بیرون کنید
زمین را ز خون رود جیحون کنید
به یزدان که تا در جهان زندهام
به کین سیاووش دل آگندهام
بران تشت زرین کجا خون اوی
فرو ریخت ناکاردیده گروی
بمالید خواهم همی روی و چشم
مگر بر دلم کم شود درد و خشم
وگر همچنانم بود بسته چنگ
نهاده به گردن درون پالهنگ
به خاک اندرون خوار چون گوسفند
کشندم دو بازو به خم کمند
و گر نه من و گرز و شمشیر تیز
برانگیزم اندر جهان رستخیز
نه بیند دو چشمم مگر گرد رزم
حرام ست بر من می و جام و بزم
به درگاه هر پهلوانی که بود
چو زان گونه آواز رستم شنود
همه برگرفتند با او خروش
تو گفتی که میدان برآمد به جوش
ز میدان یکی بانگ برشد به ابر
تو گفتی زمین شد به کام هژبر
بزد مهره بر پشت پیلان به جام
یلان بر کشیدند تیغ از نیام
برآمد خروشیدن گاو دُم
دَم نای رویین و رویینه خُم
جهان پر شد از کین افراسیاب
به دریا تو گفتی به جوش آمد آب
نَبُد جای پوینده را بر زمین
ز نیزه هوا ماند اندر کمین
ستاره به جنگ اندر آمد نخست
زمین و زمان دست خون را بشست
ببستند گردان ایران میان
به پیش اندرون اختر کاویان
گزین کرد پس رستم زابلی
ز گردان شمشیرزن کابلی
ز پارسی و از بیشهی نارون
ده و دو هزار از یلان انجمن
سپه را فرامرز بد پیشرو
که فرزند گو بود و سالار نو.
بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌