Damavand
Iraj Gorgin
برای سیزده تیرماه (روز تیراندازی
«#آرش_کمانگیر»بر فرازِ دماوند،
و «روز #دماوند»
[ای مادرِ سر سپید بشنو
این پندِ «سیاه بخت» فرزند،
زین بی خردان سِفله بستان
دادِ دلِ مردم خردمند.] ☘
پاینده ایران سرافراز. 🌺
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
«#آرش_کمانگیر»بر فرازِ دماوند،
و «روز #دماوند»
[ای مادرِ سر سپید بشنو
این پندِ «سیاه بخت» فرزند،
زین بی خردان سِفله بستان
دادِ دلِ مردم خردمند.] ☘
پاینده ایران سرافراز. 🌺
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🗓 #روزشمار_ایرانی:
☀️ روز سهشنبه= #بهرام_شید؛
۱۴ 🦀 تیرماه= #گوش_جهان_هستی:
🌞 ۲۵۸۱= هخامنشی.
🌞 ۱۴۱۰۱= اهورایی.
🌞 ۷۰۴۴= میترایی آریایی.
🌞 ۳۷۶۰= زرتشتی.
☀️ ۱۴۰۱= خورشیدی. ✴ ۱۴ / ۰۴ / ۱۴۰۱ ✴
🌞 ۱۳۹۰= یزدگردی.
🌞 ۱۵۹۳= دیلمی.
🌞 ۲۷۲۱= کوردی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
☀️ روز سهشنبه= #بهرام_شید؛
۱۴ 🦀 تیرماه= #گوش_جهان_هستی:
🌞 ۲۵۸۱= هخامنشی.
🌞 ۱۴۱۰۱= اهورایی.
🌞 ۷۰۴۴= میترایی آریایی.
🌞 ۳۷۶۰= زرتشتی.
☀️ ۱۴۰۱= خورشیدی. ✴ ۱۴ / ۰۴ / ۱۴۰۱ ✴
🌞 ۱۳۹۰= یزدگردی.
🌞 ۱۵۹۳= دیلمی.
🌞 ۲۷۲۱= کوردی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
Audio
فایل صوتی از طرف شهباز
#خوانش_شعر_آرش_کمانگیر
#سیاوش_کسرایی
#به_گویش_سیامک_عالیخانی_چگنی
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
#خوانش_شعر_آرش_کمانگیر
#سیاوش_کسرایی
#به_گویش_سیامک_عالیخانی_چگنی
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🔸پادشاهی منوچهر
🔹( بخش سی و هشتم )
زال به مژدهی این پیروزی و گرفتن تاوان خون نریمان نامهای به سام مینویسد.
سام از کار و کردار نوادهی خویش و پیشکشی های ارزنده که از دستاوردهای دژ فرستاده است شادمان میگردد.
منوچهر شاه اینهنگام به یکسد و بیست سالگی رسیده است.
اخترشناسان و ستارهشناسان از سپری گشتن روزگار او و فرا رسیدن مرگش پیام میدهند و شاه خود از پُر شدن پیمانه زندگی ناآگاه نیست.
📚دنباله دارد. ....
برگردان روایت گونه شاهنامه فردوسی به نثر، دکتر سید #محمد_دبیر_سیاقی،
چاپ و پخش: قطره.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🔹( بخش سی و هشتم )
زال به مژدهی این پیروزی و گرفتن تاوان خون نریمان نامهای به سام مینویسد.
سام از کار و کردار نوادهی خویش و پیشکشی های ارزنده که از دستاوردهای دژ فرستاده است شادمان میگردد.
منوچهر شاه اینهنگام به یکسد و بیست سالگی رسیده است.
اخترشناسان و ستارهشناسان از سپری گشتن روزگار او و فرا رسیدن مرگش پیام میدهند و شاه خود از پُر شدن پیمانه زندگی ناآگاه نیست.
📚دنباله دارد. ....
برگردان روایت گونه شاهنامه فردوسی به نثر، دکتر سید #محمد_دبیر_سیاقی،
چاپ و پخش: قطره.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکارگر_انسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۱۹۸)
داستان رزم #سیاووش:
بخش: (۲۱) برگ (۲)
از آن کار گودرز شد تیز مغز
بر او پیامی فرستاده نغز
پیمبر سرافراز گیو دلیر
که چنگ یلان داشت و بازوی شیر
بدو گفت با توس نوذر بگوی
که هنگام شادی بهانه مجوی
بزرگان گردان ایران زمین
همه شاه را خواندند آفرین
چرا سر کشی تو به فرمان دیو
نبینی همی فر گیهان خدیو
اگر تو بپیچی ز فرمان شاه
مرا با تو کین خیزد و رزمگاه
فرستاده گیوست پیغام من
به دستوری نامدار انجمن
ز پیش پدر گیو بنمود پشت
دلش پر ز گفتارهای درشت
بیامد به توس سپهبد بگفت
که این رای را با تو دیو ست جفت
چو بشنید پاسخ چنین داد توس
که بر ما نه خوب ست کردن فسوس
به ایران پس از رستم پیلتن
سرافرازتر کس منم ز انجمن
نبیره منوچهر شاه دلیر
که گیتی به تیغ اندر آورد زیر
همان شیر پرخاشجویم به جنگ
بدرم دل پیل و چنگ پلنگ
همی بی من آیین و رای آورید
جهان را به نو کدخدای آورید
نباشم بدین کار همداستان
ز خسرو مزن پیش من داستان
جهاندار کز تخم افراسیاب
نشانیم بخت اندر آید به خواب
نخواهیم شاه از نژاد پشنگ
فسیله نه نیکو بود با پلنگ
تو این رنجها را که بردی برست
که خسرو جوان ست و کندآورست
کسی کاو بود شهریار زمین
هنر باید و گوهر و فر و دین
فریبرز کاووس فرزند شاه
سزاوارتر کس به تخت و کلاه
بهرسو ز دشمن ندارد نژاد
همش فر و برزست و هم نام و داد
دژم گیو برخاست از پیش او
که خام آمدش دانش و کیش او
بیامد به گودرز کشواد گفت
که فر و خرد نیست با توس جفت
دو چشمش تو گویی نبیند همی
فریبرز را برگزیند همی
برآشفت گودرز و گفت از مهان
همی وس کم باد اندر جهان
نبیره پسر داشت هفتاد و هشت
بزد کوس ز ایوان به میدان گذشت
سواران جنگی ده و دو هزار
برون رفت بر گستوانور سوار
وزان رو بیامد سپهدار توس
ببستند بر کوههی پیل کوس
ببستند گردان ایران میان
به پیش سپاه اختر کاویان
چو گودرز را دید و چندان سپاه
کزو تیره شد روی خورشید و ماه
یکی تخت بر کوههی ژنده پیل
ز پیروزه تابان به کردار نیل
جهانجوی کیسخرو تاج ور
نشسته بران تخت و بسته کمر
به گرد اندرش ژندهپیلان دویست
تو گفتی به گیتی جز آن جای نیست
همی تافت زان تخت خسرو چو ماه
ز یاقوت رخشنده بر سر کلاه
غمی شد دل توس و اندیشه کرد
که امروز اگر من بسازم نبرد
بسی کشته آید ز هر دو سپاه
ز ایران نه برخیزد این کینهگاه
نباشد جز از کام افراسیاب
سر بخت ترکان برآید ز خواب
بدیشان رسد تخت شاهنشهی
سرآید به ما روزگار مهی
خردمند مردی و جوینده راه
فرستاد نزدیک کاووس شاه
که از ما یکی گر برین دشت جنگ
نهد بر کمان پر تیر خدنگ
یکی کینه خیزد که افراسیاب
هم امشب همی آن ببیند به خواب
چو بشنید زینگونه گفتار شاه
بفرمود تا بازگردد به راه
بر توس و گودرز کشوادگان
گزیده سرافراز آزادگان
که بر درگه آیند بیانجمن
چنان چون بباید به نزدیک من
بشد توس و گودرز نزدیک شاه
زبان برگشادند بر پیش گاه
بدو گفت شاه ای خردمند پیر
منه زهر برنده بر جام شیر
بنه تیغ و بگشای ز آهن میان
نباید کزین سود دارد زیان
چنین گفت توس سپهبد به شاه
که گر شاه سیر آید از تخت و گاه
به فرزند باید که ماند جهان
بزرگی و دیهیم و تخت مهان
چو فرزند باشد نبیره کلاه
چرا برنهد برنشیند به گاه
بدو گفت گودرز کای کم خرد
ترا بخرد از مردمان نشمرد
به گیتی کسی چون سیاووش نبود
چنو راد و آزاد و خامش نبود
کنون این جهانجوی فرزند اوست
هموی ست گویی به چهر و به پوست
گر از تور دارد ز مادر نژاد
هم از تخم شاهی نپیچد ز داد
به توران و ایران چنو نیو کیست
چنین خام گفتارت از بهر چیست
دو چشمت نبیند همی چهر او
چنان برز و بالا و آن مهر او
به جیحون گذر کرد و کشتی نجست
به فر کیانی و رای درست
بسان فریدون کز اروند رود
گذشت و به کشتی نیامد فرود
ز مردی و از فرهی ایزدی
ازو دور شد چشم و دست بدی
تو نوذر نژادی نه بیگانهای
پدر تیز بود و تو دیوانهای
سلیح من ار با منستی کنون
بر و یالت آغشته گشتی به خون
بدو گفت طوس ای جهاندیده پیر
سخن گوی لیکن همه دلپذیر
اگر تیغ تو هست سندان شکاف
سنانم به درد دل کوه قاف
وگر گرز تو هست با سنگ و تاب
خدنگم بدوزد دل آفتاب
و گر تو ز کشواد داری نژاد
منم توس نوذر مه و شاهزاد
بدو گفت گودرز چندین مگوی
که چندین نبینم تو را آب روی
به کاووس گفت ای جهاندار شاه
تو دل را مگردان ز آیین و راه
دو فرزند پرمایه را پیش خوان
سزاوار گاهند و هر دو جوان
ببین تا ز هر دو سزاوار کیست
که با برز و با فرهی ایزدی ست
بدو تاج بسپار و دل شاد دار
چو فرزند بینی همی شهریار.
بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکارگر_انسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۱۹۸)
داستان رزم #سیاووش:
بخش: (۲۱) برگ (۲)
از آن کار گودرز شد تیز مغز
بر او پیامی فرستاده نغز
پیمبر سرافراز گیو دلیر
که چنگ یلان داشت و بازوی شیر
بدو گفت با توس نوذر بگوی
که هنگام شادی بهانه مجوی
بزرگان گردان ایران زمین
همه شاه را خواندند آفرین
چرا سر کشی تو به فرمان دیو
نبینی همی فر گیهان خدیو
اگر تو بپیچی ز فرمان شاه
مرا با تو کین خیزد و رزمگاه
فرستاده گیوست پیغام من
به دستوری نامدار انجمن
ز پیش پدر گیو بنمود پشت
دلش پر ز گفتارهای درشت
بیامد به توس سپهبد بگفت
که این رای را با تو دیو ست جفت
چو بشنید پاسخ چنین داد توس
که بر ما نه خوب ست کردن فسوس
به ایران پس از رستم پیلتن
سرافرازتر کس منم ز انجمن
نبیره منوچهر شاه دلیر
که گیتی به تیغ اندر آورد زیر
همان شیر پرخاشجویم به جنگ
بدرم دل پیل و چنگ پلنگ
همی بی من آیین و رای آورید
جهان را به نو کدخدای آورید
نباشم بدین کار همداستان
ز خسرو مزن پیش من داستان
جهاندار کز تخم افراسیاب
نشانیم بخت اندر آید به خواب
نخواهیم شاه از نژاد پشنگ
فسیله نه نیکو بود با پلنگ
تو این رنجها را که بردی برست
که خسرو جوان ست و کندآورست
کسی کاو بود شهریار زمین
هنر باید و گوهر و فر و دین
فریبرز کاووس فرزند شاه
سزاوارتر کس به تخت و کلاه
بهرسو ز دشمن ندارد نژاد
همش فر و برزست و هم نام و داد
دژم گیو برخاست از پیش او
که خام آمدش دانش و کیش او
بیامد به گودرز کشواد گفت
که فر و خرد نیست با توس جفت
دو چشمش تو گویی نبیند همی
فریبرز را برگزیند همی
برآشفت گودرز و گفت از مهان
همی وس کم باد اندر جهان
نبیره پسر داشت هفتاد و هشت
بزد کوس ز ایوان به میدان گذشت
سواران جنگی ده و دو هزار
برون رفت بر گستوانور سوار
وزان رو بیامد سپهدار توس
ببستند بر کوههی پیل کوس
ببستند گردان ایران میان
به پیش سپاه اختر کاویان
چو گودرز را دید و چندان سپاه
کزو تیره شد روی خورشید و ماه
یکی تخت بر کوههی ژنده پیل
ز پیروزه تابان به کردار نیل
جهانجوی کیسخرو تاج ور
نشسته بران تخت و بسته کمر
به گرد اندرش ژندهپیلان دویست
تو گفتی به گیتی جز آن جای نیست
همی تافت زان تخت خسرو چو ماه
ز یاقوت رخشنده بر سر کلاه
غمی شد دل توس و اندیشه کرد
که امروز اگر من بسازم نبرد
بسی کشته آید ز هر دو سپاه
ز ایران نه برخیزد این کینهگاه
نباشد جز از کام افراسیاب
سر بخت ترکان برآید ز خواب
بدیشان رسد تخت شاهنشهی
سرآید به ما روزگار مهی
خردمند مردی و جوینده راه
فرستاد نزدیک کاووس شاه
که از ما یکی گر برین دشت جنگ
نهد بر کمان پر تیر خدنگ
یکی کینه خیزد که افراسیاب
هم امشب همی آن ببیند به خواب
چو بشنید زینگونه گفتار شاه
بفرمود تا بازگردد به راه
بر توس و گودرز کشوادگان
گزیده سرافراز آزادگان
که بر درگه آیند بیانجمن
چنان چون بباید به نزدیک من
بشد توس و گودرز نزدیک شاه
زبان برگشادند بر پیش گاه
بدو گفت شاه ای خردمند پیر
منه زهر برنده بر جام شیر
بنه تیغ و بگشای ز آهن میان
نباید کزین سود دارد زیان
چنین گفت توس سپهبد به شاه
که گر شاه سیر آید از تخت و گاه
به فرزند باید که ماند جهان
بزرگی و دیهیم و تخت مهان
چو فرزند باشد نبیره کلاه
چرا برنهد برنشیند به گاه
بدو گفت گودرز کای کم خرد
ترا بخرد از مردمان نشمرد
به گیتی کسی چون سیاووش نبود
چنو راد و آزاد و خامش نبود
کنون این جهانجوی فرزند اوست
هموی ست گویی به چهر و به پوست
گر از تور دارد ز مادر نژاد
هم از تخم شاهی نپیچد ز داد
به توران و ایران چنو نیو کیست
چنین خام گفتارت از بهر چیست
دو چشمت نبیند همی چهر او
چنان برز و بالا و آن مهر او
به جیحون گذر کرد و کشتی نجست
به فر کیانی و رای درست
بسان فریدون کز اروند رود
گذشت و به کشتی نیامد فرود
ز مردی و از فرهی ایزدی
ازو دور شد چشم و دست بدی
تو نوذر نژادی نه بیگانهای
پدر تیز بود و تو دیوانهای
سلیح من ار با منستی کنون
بر و یالت آغشته گشتی به خون
بدو گفت طوس ای جهاندیده پیر
سخن گوی لیکن همه دلپذیر
اگر تیغ تو هست سندان شکاف
سنانم به درد دل کوه قاف
وگر گرز تو هست با سنگ و تاب
خدنگم بدوزد دل آفتاب
و گر تو ز کشواد داری نژاد
منم توس نوذر مه و شاهزاد
بدو گفت گودرز چندین مگوی
که چندین نبینم تو را آب روی
به کاووس گفت ای جهاندار شاه
تو دل را مگردان ز آیین و راه
دو فرزند پرمایه را پیش خوان
سزاوار گاهند و هر دو جوان
ببین تا ز هر دو سزاوار کیست
که با برز و با فرهی ایزدی ست
بدو تاج بسپار و دل شاد دار
چو فرزند بینی همی شهریار.
بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 گفتارهای دنباله دار در باره #شاهنامه،
با باشندگی دکتر #میرجلال_الدین_کزازی.
🔹 بخش هفتاد و پنج
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
با باشندگی دکتر #میرجلال_الدین_کزازی.
🔹 بخش هفتاد و پنج
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
درود گرامیان،
ایوار خوش پاینده باشید.
📖«واژه شناسی»
گویند ۱۴ تیر ماه روز غَلَم است،
ببینیم این واژه از کجا آمده است.؟
روشن است که از آیهی«نُ و غَلَم و ما....!»
قرآن مجید هست!
واژه «ن» کوتاه شده(منحوت، مخفف) واژهی
«نِی»در زبان ایرانی است،
ایرانیان درهزاره های پیش،
واژگانی را که کاربرد بسیاری داشت
کوتاه می کردند.!
«ن» به چَم(معنی) غَلَم و ابزار نوشتن است،
ن + وَشتن _ پَشتن (نوشتن)
همانا جای گذاری و استوار نمودن واژه هست،
درستِ واژهِ نوشتن! «بِِ نِ وشتن» هست.!
در فرهنگ زبان شناسی امریکایی«وِبستر» آمده است:
که «در آریای قدیم قلم را «بِن، پن» مینامیدند،»
چنانچه در آریش و سویدی نیز بِن Ben، ودر انگلیسی Pen, در ایتالیایی Penno
در لاتین penna و با وِلژ pen, گفته میشود.!؟
و«غَلَم»" ( کالام یونانی _ کالاموسِ لاتینی و رومی) واژهای است یونانی.
که از اتیوپی به(مِسر) از مِسر (مصر) به یونان و از یونان به روم و از روم به اَرَبستان رسید.!
و این هردو واژه در قرآن مجید نشست،
پیشینه و دیرینگی«ن» (نی)،
هزاران سال پیشتر از واژهی کالام (غَلَم) یونانی هست(زیرا یونانیان هزاران سال پس از ایرانیان به فرهنگ نوشتاری دست یافتند)!!
واز همین روی در قرآن«ن» پیش از غَلَم آمده است.!!
(برگرفته از کتاب«دیوان دین»
سَراستاد حبیب الله نوبخت.)
بشکنی ای غَلَم، ای دست! اگر
پیچی از خدمت محرومان سَر!!
ما روشنای زیبای سپیده دَم تاریخیم.
🌷🌺🍀
خاک پای فرهنگ بلند ایران «#آرتاباز.»
پاینده ایران سرافراز.🌹
فرستنده #آرتاباز،
از هموندان ارجمند سرای فرزندان ایران.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
ایوار خوش پاینده باشید.
📖«واژه شناسی»
گویند ۱۴ تیر ماه روز غَلَم است،
ببینیم این واژه از کجا آمده است.؟
روشن است که از آیهی«نُ و غَلَم و ما....!»
قرآن مجید هست!
واژه «ن» کوتاه شده(منحوت، مخفف) واژهی
«نِی»در زبان ایرانی است،
ایرانیان درهزاره های پیش،
واژگانی را که کاربرد بسیاری داشت
کوتاه می کردند.!
«ن» به چَم(معنی) غَلَم و ابزار نوشتن است،
ن + وَشتن _ پَشتن (نوشتن)
همانا جای گذاری و استوار نمودن واژه هست،
درستِ واژهِ نوشتن! «بِِ نِ وشتن» هست.!
در فرهنگ زبان شناسی امریکایی«وِبستر» آمده است:
که «در آریای قدیم قلم را «بِن، پن» مینامیدند،»
چنانچه در آریش و سویدی نیز بِن Ben، ودر انگلیسی Pen, در ایتالیایی Penno
در لاتین penna و با وِلژ pen, گفته میشود.!؟
و«غَلَم»" ( کالام یونانی _ کالاموسِ لاتینی و رومی) واژهای است یونانی.
که از اتیوپی به(مِسر) از مِسر (مصر) به یونان و از یونان به روم و از روم به اَرَبستان رسید.!
و این هردو واژه در قرآن مجید نشست،
پیشینه و دیرینگی«ن» (نی)،
هزاران سال پیشتر از واژهی کالام (غَلَم) یونانی هست(زیرا یونانیان هزاران سال پس از ایرانیان به فرهنگ نوشتاری دست یافتند)!!
واز همین روی در قرآن«ن» پیش از غَلَم آمده است.!!
(برگرفته از کتاب«دیوان دین»
سَراستاد حبیب الله نوبخت.)
بشکنی ای غَلَم، ای دست! اگر
پیچی از خدمت محرومان سَر!!
ما روشنای زیبای سپیده دَم تاریخیم.
🌷🌺🍀
خاک پای فرهنگ بلند ایران «#آرتاباز.»
پاینده ایران سرافراز.🌹
فرستنده #آرتاباز،
از هموندان ارجمند سرای فرزندان ایران.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
#واژگان_پارسی:
#بخش_چهارسد_یکم؛
۴۰۱
⚠️#فرزندان_ایران؛
در این روزها که خیزشهای کینهتوزانه و تندآبهی فرهنگهای بیگانه بهسوی سرزمینمان ایران: سرازیر شده، تنها یک خیزش و جنبش همگانی، برای پاسداری از زبان و فرهنگ پارسی و پالایش آن از تازش بیگانه میتواند به این نابسامانی پایان دهد.
برای پشتیبانی از پارسیگویی پیامهای ما را
برای دوستانتان بفرستید یا همرسانی کنید.
در سرای فرزندان ایران کوشش میگردد برای واژگان تازی و بیگانه برابرهای ناب پارسی آنان را به نمایش بگذاریم تا همهی پارسی زبانان بتوانند در گفتار و نوشتار خود از آنان بهره برداری نمایند.
پارسیگویی؛
با نگاهی پژوهشگرانه به ادب و فرهنگ#ایرانی شناسانده شود و جایگزینشدن،
واژگان پارسی بجای واژگان تازی و بیگانه است.
⚠️از این پس؛
۱- واژگان پارسی «بنیادگذاری، پایهگذاری»
بجای واژه درهمآمیخته تازی، پارسی «تاسیس کردن»
۲- واژه پارسی «پافشاری»
بجای واژه تازی «تاکید»
۳- واژگان پارسی «اندوه، دردناک»
بجای واژه تازی «تالم»
۴- واژگان پارسی «گردآوری، نوشتن»
بجای واژه تازی «تالیف»
۵- واژگان پارسی «اندیشه، درنگ»
بجای واژه تازی «تامل»
۶- واژگان پارسی «برآوردکردن، برآوردن»
بجای واژه تازی «تامین کردن»
۷- واژگان پارسی «پذیرش، پذیرفتن»
بجای واژه تازی «تایید»
۸- واژه پارسی «پذیرشنامه»
بجای واژه تازی «تاییدیه»
۹- واژگان پارسی «دریغ، افسوس»
بجای واژه تازی «تاسف»
۱۰- واژه پارسی «دیرکرد»
بجای واژه بیگانه فرانسه «تاخیر»
۱۱- واژه پارسی «داد و ستد»
بجای واژه تازی «تبادل»
۱۲- واژه پارسی «گفتگو، گفتمان»
بجای واژه تازی «تبادل نظر.»
به ✍
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
#بخش_چهارسد_یکم؛
۴۰۱
⚠️#فرزندان_ایران؛
در این روزها که خیزشهای کینهتوزانه و تندآبهی فرهنگهای بیگانه بهسوی سرزمینمان ایران: سرازیر شده، تنها یک خیزش و جنبش همگانی، برای پاسداری از زبان و فرهنگ پارسی و پالایش آن از تازش بیگانه میتواند به این نابسامانی پایان دهد.
برای پشتیبانی از پارسیگویی پیامهای ما را
برای دوستانتان بفرستید یا همرسانی کنید.
در سرای فرزندان ایران کوشش میگردد برای واژگان تازی و بیگانه برابرهای ناب پارسی آنان را به نمایش بگذاریم تا همهی پارسی زبانان بتوانند در گفتار و نوشتار خود از آنان بهره برداری نمایند.
پارسیگویی؛
با نگاهی پژوهشگرانه به ادب و فرهنگ#ایرانی شناسانده شود و جایگزینشدن،
واژگان پارسی بجای واژگان تازی و بیگانه است.
⚠️از این پس؛
۱- واژگان پارسی «بنیادگذاری، پایهگذاری»
بجای واژه درهمآمیخته تازی، پارسی «تاسیس کردن»
۲- واژه پارسی «پافشاری»
بجای واژه تازی «تاکید»
۳- واژگان پارسی «اندوه، دردناک»
بجای واژه تازی «تالم»
۴- واژگان پارسی «گردآوری، نوشتن»
بجای واژه تازی «تالیف»
۵- واژگان پارسی «اندیشه، درنگ»
بجای واژه تازی «تامل»
۶- واژگان پارسی «برآوردکردن، برآوردن»
بجای واژه تازی «تامین کردن»
۷- واژگان پارسی «پذیرش، پذیرفتن»
بجای واژه تازی «تایید»
۸- واژه پارسی «پذیرشنامه»
بجای واژه تازی «تاییدیه»
۹- واژگان پارسی «دریغ، افسوس»
بجای واژه تازی «تاسف»
۱۰- واژه پارسی «دیرکرد»
بجای واژه بیگانه فرانسه «تاخیر»
۱۱- واژه پارسی «داد و ستد»
بجای واژه تازی «تبادل»
۱۲- واژه پارسی «گفتگو، گفتمان»
بجای واژه تازی «تبادل نظر.»
به ✍
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (گندم)
🌾 👩🦰 🍒 👨🦰
👷♀🦀👷♂🦀
🦀خرچنگ نماد#تیر_ماه، ست.
🔷امروز؛ ☀️ 🕊 ☀️
🟢 به☀️روز پیروز و فرخ 🌞روز:
🧜♂(#رشن_ایزد.) چهارشنبه.🧜♀
از 🌖ماه 🦀 #تیر
به سال ۳۷۶۰ فروهری🔥مزدیسنا.
۳۷۶۰ / ۰۴ / ۱۵
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
🟡 برابر با 🌞روز چهارشنبه: 🦀#تیر_شید.
به ☀️روز ۱۴ 🏹#تیر🌖ماه
به سال ۲۵۸۱ 👑شاهنشاهی 🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۴ / ۱۵
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
⚪️ برابر با☀️روز چهارشنبه: 🦀#تیر_شید؛
به روز🌞 ۱۵ 🏹#تیر 🌖ماه
به سال ۱۴۰۱ 🌞 خورشيدی.
۱۴۰۱ / ۰۴ / ۱۵
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
🔴 برابر با 🌞روز 06 Wednesday #ژون
🌲برابر با سال 2022⛪️ ترسایی.🌲
2022 / 07 / 06
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
🌷دیدار پارس بانو.
#رشن، روشنایی.
⚖ #دادگری، #دادخواهی. ⚖
⚖ #بمهر_دادگستر_باشیم.⚖
🏝🎖🏝
🥀 گل #نسترن نماد رَشن ایزد است.
💃همیشه شاد باشی و سربلند.🕺
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
👷♀🦀👷♂🦀
🦀خرچنگ نماد#تیر_ماه، ست.
🔷امروز؛ ☀️ 🕊 ☀️
🟢 به☀️روز پیروز و فرخ 🌞روز:
🧜♂(#رشن_ایزد.) چهارشنبه.🧜♀
از 🌖ماه 🦀 #تیر
به سال ۳۷۶۰ فروهری🔥مزدیسنا.
۳۷۶۰ / ۰۴ / ۱۵
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
🟡 برابر با 🌞روز چهارشنبه: 🦀#تیر_شید.
به ☀️روز ۱۴ 🏹#تیر🌖ماه
به سال ۲۵۸۱ 👑شاهنشاهی 🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۴ / ۱۵
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
⚪️ برابر با☀️روز چهارشنبه: 🦀#تیر_شید؛
به روز🌞 ۱۵ 🏹#تیر 🌖ماه
به سال ۱۴۰۱ 🌞 خورشيدی.
۱۴۰۱ / ۰۴ / ۱۵
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
🔴 برابر با 🌞روز 06 Wednesday #ژون
🌲برابر با سال 2022⛪️ ترسایی.🌲
2022 / 07 / 06
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
🌷دیدار پارس بانو.
#رشن، روشنایی.
⚖ #دادگری، #دادخواهی. ⚖
⚖ #بمهر_دادگستر_باشیم.⚖
🏝🎖🏝
🥀 گل #نسترن نماد رَشن ایزد است.
💃همیشه شاد باشی و سربلند.🕺
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌾🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🌾
🍃🌸🍎🌾🍐🥕
🌿🌾🌻🍒
🌻🍏🌾
🌾 🍇 ۱۴۰۱ / ۰۴ / ۱۵
🍃
تابش زرنگار خورشید
بر خِرمَن زندگیتان تابان.
در سپیدهدمان آسمان،
زمینه را برای آمدن بامداد و آفتاب
فراهم میکند و همهی راهها را بسوی
آفتاب میگشاید تا هنگامی که آفتاب میشکفد،
واپسین ستارگان از پهنه آسمان بیرون بروند.
شاید ماه شب چهارده غم و اندوهِ شبانه را
با آسمان در میان بگذارد و جای نبودن خورشید
را در شبانگاهانبه گَردنِ سپیدهدم بگذارد.
و آوای پگاهان آمیخته با نسیم بامدادی در چشم آفتاب سرازیر گردد.
اگر چه چشم خورشید به اندازهی
نسیمهای نشسته بر برگِ شببوها در میان
کوچ ستارگان به آشیانههایشان.
همچون خورشید درخشان
همچون ستاره فروزان.
به✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🍃
🌾🍇
🍎🍃🍉
🌻☁️🍋🌾
🌾🍀🍊🍒🍃
🍃🍉🌺🐓🍎🌿
🌾🍀🌼🌾🍏🍃🌻🌾
🍃🌸🍎🌾🍐🥕
🌿🌾🌻🍒
🌻🍏🌾
🌾 🍇 ۱۴۰۱ / ۰۴ / ۱۵
🍃
تابش زرنگار خورشید
بر خِرمَن زندگیتان تابان.
در سپیدهدمان آسمان،
زمینه را برای آمدن بامداد و آفتاب
فراهم میکند و همهی راهها را بسوی
آفتاب میگشاید تا هنگامی که آفتاب میشکفد،
واپسین ستارگان از پهنه آسمان بیرون بروند.
شاید ماه شب چهارده غم و اندوهِ شبانه را
با آسمان در میان بگذارد و جای نبودن خورشید
را در شبانگاهانبه گَردنِ سپیدهدم بگذارد.
و آوای پگاهان آمیخته با نسیم بامدادی در چشم آفتاب سرازیر گردد.
اگر چه چشم خورشید به اندازهی
نسیمهای نشسته بر برگِ شببوها در میان
کوچ ستارگان به آشیانههایشان.
همچون خورشید درخشان
همچون ستاره فروزان.
به✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🍃
🌾🍇
🍎🍃🍉
🌻☁️🍋🌾
🌾🍀🍊🍒🍃
🍃🍉🌺🐓🍎🌿
🌾🍀🌼🌾🍏🍃🌻🌾
🗓 #روزشمار_ایرانی:
☀️ روز چهارشنبه= #تیر_شید؛
۱۵ 🦀 تیرماه= #دی_به_دی، دیبامهر روز آفریدگار.:
🌞 ۲۵۸۱= هخامنشی.
🌞 ۱۴۱۰۱= اهورایی.
🌞 ۷۰۴۴= میترایی آریایی.
🌞 ۳۷۶۰= زرتشتی.
☀️ ۱۴۰۱= خورشیدی. ✴ ۱۵ / ۰۴ / ۱۴۰۱ ✴
🌞 ۱۳۹۰= یزدگردی.
🌞 ۱۵۹۳= دیلمی.
🌞 ۲۷۲۱= کوردی.
🗓 جشن خام خواری گرامی باد.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
☀️ روز چهارشنبه= #تیر_شید؛
۱۵ 🦀 تیرماه= #دی_به_دی، دیبامهر روز آفریدگار.:
🌞 ۲۵۸۱= هخامنشی.
🌞 ۱۴۱۰۱= اهورایی.
🌞 ۷۰۴۴= میترایی آریایی.
🌞 ۳۷۶۰= زرتشتی.
☀️ ۱۴۰۱= خورشیدی. ✴ ۱۵ / ۰۴ / ۱۴۰۱ ✴
🌞 ۱۳۹۰= یزدگردی.
🌞 ۱۵۹۳= دیلمی.
🌞 ۲۷۲۱= کوردی.
🗓 جشن خام خواری گرامی باد.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🔸پادشاهی منوچهر
🔹( بخش پایانی )
موبدان و دانایان و سران سپاه و پسر مهتر خویش نوذر را فرا میخواند و در گِردِ او را به دادگری و زیردستان پروری اندرز میدهد و از کارهای نمایان خود در خونخواهی از سلم و تور به کین ایرج و آرام کردن جهان و ناپایداری جهان گذرا سخن میگوید و جانشین(ولیعهد) را به فرمانبرداری از خداوند اندرز میدهد و به آمدن پیامبری نو و جهان پهلوانی رستم و تاخت و تاز افراسیاب به ایران اشاراتی میکند.
سپس بی آنکه بیماریی و رنجشی باشدش دیده بر هم مینهد و چارچوب و توان تهیمیکند.
تذکر استاد توس، چنانکه روش اوست، دل برداشتن از مهر جهان و نگرش دادن به بی ارزشی گیتی است و پایان بخش این سرگذشت.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚برگردان روایت گونه شاهنامه فردوسی به نثر، دکتر سید #محمد_دبیر_سیاقی،
چاپ و پخش: قطره.
🔹( بخش پایانی )
موبدان و دانایان و سران سپاه و پسر مهتر خویش نوذر را فرا میخواند و در گِردِ او را به دادگری و زیردستان پروری اندرز میدهد و از کارهای نمایان خود در خونخواهی از سلم و تور به کین ایرج و آرام کردن جهان و ناپایداری جهان گذرا سخن میگوید و جانشین(ولیعهد) را به فرمانبرداری از خداوند اندرز میدهد و به آمدن پیامبری نو و جهان پهلوانی رستم و تاخت و تاز افراسیاب به ایران اشاراتی میکند.
سپس بی آنکه بیماریی و رنجشی باشدش دیده بر هم مینهد و چارچوب و توان تهیمیکند.
تذکر استاد توس، چنانکه روش اوست، دل برداشتن از مهر جهان و نگرش دادن به بی ارزشی گیتی است و پایان بخش این سرگذشت.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚برگردان روایت گونه شاهنامه فردوسی به نثر، دکتر سید #محمد_دبیر_سیاقی،
چاپ و پخش: قطره.
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکارگرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۱۹۹)
داستان #سیاووش:بخش:
(۲۱) برگ (۳)
بدو گفت کاووس کاین رای نیست
که فرزند هردو به دل بر یکیست
یکی را چو من کرد باشم گزین
دل دیگر از من شود پر ز کین
یکی کار سازم که هر دو ز من
نگیرند کین اندرین انجمن
دو فرزند من را کنون بر دو خیل
بباید شدن تا در اردبیل
به مرزی که آنجا دژ بهمن ست
همه ساله پرخاش آهرمن ست
برنجست ز آهرمن آتش پرست
نباشد بران مرز کس را نشست
ازایشان یکی کان بگیرد به تیغ
ندارم ازو تخت شاهی دریغ
چو بشنید گودرز و توس این سخن
که افگند سالار هشیار بن
برین هر دو گشتند همداستان
ندانست ازین به کسی داستان
برین یک سخن دل بیاراستند
ز پیش جهاندار برخاستند
چو خورشید برزد سر از برج شیر
سپهر اندر آورد شب را به زیر
فریبرز با توس نوذر دمان
به نزدیک شاه آمدند آن زمان
چنین گفت با شاه هشیار توس
که من با سپهبد برم پیل و کوس
همان من کشم کاویانی درفش
رخ لعل دشمن کنم چون بنفش
کنون همچنین من ز درگاه شاه
بنه برنهم برنشانم سپاه
پس اندر فریبرز و کوس و درفش
هوا کرده از سم اسپان بنفش
چو فرزند را فر و برز کیان
بباشد نبیره نبندد میان
بدو گفت شاه ار تو رانی ز پیش
زمانه نگردد ز آیین خویش
برای خداوند خورشید و ماه
توان ساخت پیروزی و دستگاه
فریبرز را گر چنین است رای
تو لشکر بیارای و منشین ز پای
بشد توس با کاویانی درفش
به پا اندرون کرده زرینه کفش
فریبرز کاووس در قلبگاه
به پیش اندرون توس و پیل و سپاه
چو نزدیک بهمن دژ اندر رسید
زمین همچو آتش همی بردمید
بشد توس با لشکری جنگجوی
به تندی سوی دژ نهادند روی
سر بارهٔ دژ بد اندر هوا
ندیدند جنگ هوا کس روا
سنانها ز گرمی همی برفروخت
میان زره مرد جنگی بسوخت
جهان سر به سر گفتی از آتش است
هوا دام آهرمن سرکش است
سپهبد فریبرز را گفت مرد
به چیزی چو آید به دشت نبرد
به گرز گران و به تیغ و کمند
بکوشد که آرد به چیزی گزند
به پیرامن دژ یکی راه نیست
ز آتش کسی را دل ای شاه نیست
میان زیر جوشن بسوزد همی
تن بارکش برفروزد همی
بگشتند یک هفته گرد اندرش
بدیده ندیدند جای درش
به نومیدی از جنگ گشتند باز
نیامد بر از رنج راه دراز.
📝بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیاه_منصور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکارگرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۱۹۹)
داستان #سیاووش:بخش:
(۲۱) برگ (۳)
بدو گفت کاووس کاین رای نیست
که فرزند هردو به دل بر یکیست
یکی را چو من کرد باشم گزین
دل دیگر از من شود پر ز کین
یکی کار سازم که هر دو ز من
نگیرند کین اندرین انجمن
دو فرزند من را کنون بر دو خیل
بباید شدن تا در اردبیل
به مرزی که آنجا دژ بهمن ست
همه ساله پرخاش آهرمن ست
برنجست ز آهرمن آتش پرست
نباشد بران مرز کس را نشست
ازایشان یکی کان بگیرد به تیغ
ندارم ازو تخت شاهی دریغ
چو بشنید گودرز و توس این سخن
که افگند سالار هشیار بن
برین هر دو گشتند همداستان
ندانست ازین به کسی داستان
برین یک سخن دل بیاراستند
ز پیش جهاندار برخاستند
چو خورشید برزد سر از برج شیر
سپهر اندر آورد شب را به زیر
فریبرز با توس نوذر دمان
به نزدیک شاه آمدند آن زمان
چنین گفت با شاه هشیار توس
که من با سپهبد برم پیل و کوس
همان من کشم کاویانی درفش
رخ لعل دشمن کنم چون بنفش
کنون همچنین من ز درگاه شاه
بنه برنهم برنشانم سپاه
پس اندر فریبرز و کوس و درفش
هوا کرده از سم اسپان بنفش
چو فرزند را فر و برز کیان
بباشد نبیره نبندد میان
بدو گفت شاه ار تو رانی ز پیش
زمانه نگردد ز آیین خویش
برای خداوند خورشید و ماه
توان ساخت پیروزی و دستگاه
فریبرز را گر چنین است رای
تو لشکر بیارای و منشین ز پای
بشد توس با کاویانی درفش
به پا اندرون کرده زرینه کفش
فریبرز کاووس در قلبگاه
به پیش اندرون توس و پیل و سپاه
چو نزدیک بهمن دژ اندر رسید
زمین همچو آتش همی بردمید
بشد توس با لشکری جنگجوی
به تندی سوی دژ نهادند روی
سر بارهٔ دژ بد اندر هوا
ندیدند جنگ هوا کس روا
سنانها ز گرمی همی برفروخت
میان زره مرد جنگی بسوخت
جهان سر به سر گفتی از آتش است
هوا دام آهرمن سرکش است
سپهبد فریبرز را گفت مرد
به چیزی چو آید به دشت نبرد
به گرز گران و به تیغ و کمند
بکوشد که آرد به چیزی گزند
به پیرامن دژ یکی راه نیست
ز آتش کسی را دل ای شاه نیست
میان زیر جوشن بسوزد همی
تن بارکش برفروزد همی
بگشتند یک هفته گرد اندرش
بدیده ندیدند جای درش
به نومیدی از جنگ گشتند باز
نیامد بر از رنج راه دراز.
📝بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیاه_منصور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (گندم)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌾 👩🦰 🍒 👨🦰
👷♀🦀👷♂🦀
🦀خرچنگ نماد#تیر_ماه، ست.
🔷امروز؛ ☀️ 🕊 ☀️
🟢 به☀️روز پیروز و فرخ 🌞روز:
🧜♂(#فروردین_ایزد.) پنجشنبه.🧜♀
از 🌖ماه 🦀 #تیر
به سال ۳۷۶۰ فروهری🔥مزدیسنا.
۳۷۶۰ / ۰۴ / ۱۶
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
🟡 برابر با 🌞روز پنجشنبه: 🦀#اورمزد_شید.
به ☀️روز ۱۶ 🏹#تیر🌖ماه
به سال ۲۵۸۱ 👑شاهنشاهی 🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۴ / ۱۶
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
⚪️ برابر با☀️روز پنجشنبه: 🦀#اورمزد_شید؛
به روز🌞 ۱۶ 🏹#تیر 🌖ماه
به سال ۱۴۰۱ 🌞 خورشيدی.
۱۴۰۱ / ۰۴ / ۱۶
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
🔴 برابر با 🌞روز 07 TUESDAY #ژون
🌲برابر با سال 2022⛪️ ترسایی.🌲
2022 / 07 / 07
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
🌷دیدار پارس بانو.
🔥#فروردین، #فروهر
🪔 نیروی پیشرفت.🪔
🥀 گل #تاج_خروس
نماد #فروردین_ایزد است.
🗓 سال روز مالیات بر ارزش افزوده گرامی باد.
💃همیشه شاد باشی و سربلند.🕺
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
👷♀🦀👷♂🦀
🦀خرچنگ نماد#تیر_ماه، ست.
🔷امروز؛ ☀️ 🕊 ☀️
🟢 به☀️روز پیروز و فرخ 🌞روز:
🧜♂(#فروردین_ایزد.) پنجشنبه.🧜♀
از 🌖ماه 🦀 #تیر
به سال ۳۷۶۰ فروهری🔥مزدیسنا.
۳۷۶۰ / ۰۴ / ۱۶
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
🟡 برابر با 🌞روز پنجشنبه: 🦀#اورمزد_شید.
به ☀️روز ۱۶ 🏹#تیر🌖ماه
به سال ۲۵۸۱ 👑شاهنشاهی 🇮🇷ایران.
۲۵۸۱ / ۰۴ / ۱۶
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
⚪️ برابر با☀️روز پنجشنبه: 🦀#اورمزد_شید؛
به روز🌞 ۱۶ 🏹#تیر 🌖ماه
به سال ۱۴۰۱ 🌞 خورشيدی.
۱۴۰۱ / ۰۴ / ۱۶
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
🔴 برابر با 🌞روز 07 TUESDAY #ژون
🌲برابر با سال 2022⛪️ ترسایی.🌲
2022 / 07 / 07
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
🌷دیدار پارس بانو.
🔥#فروردین، #فروهر
🪔 نیروی پیشرفت.🪔
🥀 گل #تاج_خروس
نماد #فروردین_ایزد است.
🗓 سال روز مالیات بر ارزش افزوده گرامی باد.
💃همیشه شاد باشی و سربلند.🕺
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌾🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🌾
🍃🌸🍎🌾🍐🥕
🌿🌾🌻🍒
🌻🍏🌾
🌾 🍇 ۱۴۰۱ / ۰۴ / ۱۶
🍃
تابش زرنگار خورشید
بر خِرمَن زندگیتان تابان.
هر بامداد،
گیسوی نازک و زرین آفتاب،
و چشمان روشن آسمان پرتو خورشید را
خرمن خرمن دِرُوُ میکند و بافه بافه،
بر خرمن روز میتابد.
با زمین گرم میگیرد و پرتو مهرش
زمین را داغ میکند.
هنگامی که دلش هوای یک خوابِ
آرام و بی دردسر میخواهد.
باغچهها در گرماگرمِ اِشغِ او
در میان گُلهای همیشه بهار بخواب میرَوَد.
سپیدی روز با سیاهی شب دست به یکی میشوند و درمیآمیزند بر شاخسارِ بلورین درخواستهای او جان را میانِ کرانهی دشتها فرومینشاند،
و در تاریکی خاکستری رنگ از چهرهاش نگارهای میکِشد،
سپس بر گسترهِ پُر خون رگهای پُر تپش
پیچکی آویخته شده بر خورشید
و بر شانههای کوهساران شانه میزند.!
همچون خورشید درخشان
همچون ستاره فروزان.
به✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🍃
🌾🍇
🍎🍃🍉
🌻☁️🍋🌾
🌾🍀🍊🍒🍃
🍃🍉🌺🐓🍎🌿
🌾🍀🌼🌾🍏🍃🌻🌾
🍃🌸🍎🌾🍐🥕
🌿🌾🌻🍒
🌻🍏🌾
🌾 🍇 ۱۴۰۱ / ۰۴ / ۱۶
🍃
تابش زرنگار خورشید
بر خِرمَن زندگیتان تابان.
هر بامداد،
گیسوی نازک و زرین آفتاب،
و چشمان روشن آسمان پرتو خورشید را
خرمن خرمن دِرُوُ میکند و بافه بافه،
بر خرمن روز میتابد.
با زمین گرم میگیرد و پرتو مهرش
زمین را داغ میکند.
هنگامی که دلش هوای یک خوابِ
آرام و بی دردسر میخواهد.
باغچهها در گرماگرمِ اِشغِ او
در میان گُلهای همیشه بهار بخواب میرَوَد.
سپیدی روز با سیاهی شب دست به یکی میشوند و درمیآمیزند بر شاخسارِ بلورین درخواستهای او جان را میانِ کرانهی دشتها فرومینشاند،
و در تاریکی خاکستری رنگ از چهرهاش نگارهای میکِشد،
سپس بر گسترهِ پُر خون رگهای پُر تپش
پیچکی آویخته شده بر خورشید
و بر شانههای کوهساران شانه میزند.!
همچون خورشید درخشان
همچون ستاره فروزان.
به✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🍃
🌾🍇
🍎🍃🍉
🌻☁️🍋🌾
🌾🍀🍊🍒🍃
🍃🍉🌺🐓🍎🌿
🌾🍀🌼🌾🍏🍃🌻🌾
مرضیه _ گریز
@tanehayeghadimi
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🗓 #روزشمار_ایرانی:
☀️ روز پنجشنبه= #هرمز_شید؛
۱۶ 🦀 تیرماه= #تیر_شید.
🌞 ۲۵۸۱= هخامنشی.
🌞 ۱۴۱۰۱= اهورایی.
🌞 ۷۰۴۴= میترایی آریایی.
🌞 ۳۷۶۰= زرتشتی.
☀️ ۱۴۰۱= خورشیدی. ✴ ۱۶ / ۰۴ / ۱۴۰۱ ✴
🌞 ۱۳۹۰= یزدگردی.
🌞 ۱۵۹۳= دیلمی.
🌞 ۲۷۲۱= کوردی.
🗓 جشن خام خواری گرامی باد.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
☀️ روز پنجشنبه= #هرمز_شید؛
۱۶ 🦀 تیرماه= #تیر_شید.
🌞 ۲۵۸۱= هخامنشی.
🌞 ۱۴۱۰۱= اهورایی.
🌞 ۷۰۴۴= میترایی آریایی.
🌞 ۳۷۶۰= زرتشتی.
☀️ ۱۴۰۱= خورشیدی. ✴ ۱۶ / ۰۴ / ۱۴۰۱ ✴
🌞 ۱۳۹۰= یزدگردی.
🌞 ۱۵۹۳= دیلمی.
🌞 ۲۷۲۱= کوردی.
🗓 جشن خام خواری گرامی باد.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🌺 واژگان پارسی در زبان تازی
رنکه از پارسی رَنکِه، شاه ماهی
رواج از پارسی رواگ در پهلوی rawak
رَواس دگریده شده ریواس، ریباس گیاهی تُرش مزه و خوردنی
رَوّاغ از پارسی روباه
رَوبج پارسی است پولی که مردم بصره خرید و فروش می کردند
روذَق از پارسی روده، پوست کنده شده، پرنده ی پرکنده، بره ی پشم کنده برای پختن
روذَک از پارسی رَیدَک در پهلوی ritak، پسر زیبای بی موی، نوکر خوب روی
رَوذَکه از ریدک به مانک بچه گوسفند
روزنامَج،رُزنامه، از پارسی روزنامک، گزارش رخدادنگاران در زبان تازی بجای گاهنامه بکار می برند
روزخون (زبانزد عراقی) از پارسی روزه خوان
روزن، روزنه از پارسی روزنه، برگرفته از اوستایی roacana برابر با پنجره،سوراخ، رخنه
رَوس از پارسی روش ،راه،رسم،رفتار
روستاق از پارسی روستا
روسبِی از پارسی روسپی
رُوسَختَج از پارسی روسوخته، مس سوخته، درگذشته یکی از داروهای چشم بود
رَوسَم از پارسی روشم، مُهرچوبی
رَوشان از پارسی روشن
دنباله دارد
💥✍بزرگمهرصالحی
📚 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی- مصطفی پاشنگ.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
رنکه از پارسی رَنکِه، شاه ماهی
رواج از پارسی رواگ در پهلوی rawak
رَواس دگریده شده ریواس، ریباس گیاهی تُرش مزه و خوردنی
رَوّاغ از پارسی روباه
رَوبج پارسی است پولی که مردم بصره خرید و فروش می کردند
روذَق از پارسی روده، پوست کنده شده، پرنده ی پرکنده، بره ی پشم کنده برای پختن
روذَک از پارسی رَیدَک در پهلوی ritak، پسر زیبای بی موی، نوکر خوب روی
رَوذَکه از ریدک به مانک بچه گوسفند
روزنامَج،رُزنامه، از پارسی روزنامک، گزارش رخدادنگاران در زبان تازی بجای گاهنامه بکار می برند
روزخون (زبانزد عراقی) از پارسی روزه خوان
روزن، روزنه از پارسی روزنه، برگرفته از اوستایی roacana برابر با پنجره،سوراخ، رخنه
رَوس از پارسی روش ،راه،رسم،رفتار
روستاق از پارسی روستا
روسبِی از پارسی روسپی
رُوسَختَج از پارسی روسوخته، مس سوخته، درگذشته یکی از داروهای چشم بود
رَوسَم از پارسی روشم، مُهرچوبی
رَوشان از پارسی روشن
دنباله دارد
💥✍بزرگمهرصالحی
📚 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی- مصطفی پاشنگ.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۲۰۰)
داستان رزم #سیاووش:
بخش: (۲۲) برگ (۱)
چو آگاهی آمد به آزادگان
بر پیر گودرز کشوادگان
که توس و فریبرز گشتند باز
نیارست رفتن بر دژ فراز
بیاراست پیلان و برخاست غو
بیامد سپاه جهاندار نو
یکی تخت زرین زبرجدنگار
نهاد از بر پیل و بستند بار
به گرد اندرش با درفش بنفش
به پا اندرون کرده زرینه کفش
جهانجوی بر تخت زرین نشست
به سر برش تاجی و گرزی به دست
دو یاره ز یاقوت و توقی به زر
به زر اندرون نقش کرده گهر
همی رفت لشکر گروها گروه
که از سم اسپان زمین شد چو کوه
چو نزدیک دژ شد همی برنشست
بپوشید درع و میان را ببست
نویسندهای خواست بر پشت زین
یکی نامه فرمود با آفرین
ز عنبر نوشتند بر پهلوی
چنان چون بود نامهی خسروی
که این نامه از بندهی کردگار
جهانجوی کیخسرو نامدار
که از بند آهرمن بد بجست
به یزدان زد از هر بدی پاک دست
که اوی ست جاوید برتر خدای
خداوند نیکی ده و رهنمای
خداوند بهرام و کیوان و هور
خداوند فر و خداوند زور
مرا داد اورند و فر کیان
تن پیل و چنگال شیر ژیان
جهانی سراسر به شاهی مراست
در گاو تا برج ماهی مراست
گر این دژ بر و بوم آهرمن ست
جهان آفرین را به دل دشمن ست
به فر و به فرمان یزدان پاک
سراسر به گرز اندر آرم به خاک
و گر جاودان راست این دستگاه
مرا خود به جادو نباید سپاه
چو خم دوال کمند آورم
سر جاودان را به بند آورم
وگر خود خجسته سروش اندرست
به فرمان یزدان یکی لشکرست
همان من نه از دست آهرمنم
که از فر و برزست جان و تنم
به فرمان یزدان کند این تهی
که اینست پیمان شاهنشهی
یکی نیزه بگرفت خسرو به دست
همان نامه را بر سر نیزه بست
بسان درفشی برآورد راست
به گیتی بجز فر یزدان نخواست
بفرمود تا گیو با نیزه تفت
به نزدیک آن بر شده باره رفت
بدو گفت کاین نامهی پندمند
ببر سوی دیوار هَسَن بلند
بنه نامه و نام یزدان بخوان
بگردان عنان تیز و لختی ممان
بشد گیو نیزه گرفته به دست
پر از آفرین جان یزدان پرست
چو نامه به دیوار دژ برنهاد
به نام جهانجوی خسرو نژاد
ز دادار نیکی دهش یاد کرد
پس آن چرمهی تیزرو باد کرد
شد آن نامهی نامور ناپدید
خروش آمد و خاک دژ بردمید
همانگه به فرمان یزدان پاک
ازان بارهی دژ برآمد تراک
تو گفتی که رعدست وقت بهار
خروش آمد از دشت و ز کوهسار
جهان گشت چون روی زنگی سیاه
چه از باره دژ چه گرد سپاه
تو گفتی برآمد یکی تیره ابر
هوا شد به کردار کام هژبر
برانگیخت کیخسرو اسپ سیاه
چنین گفت با پهلوان سپاه
که بر دژ یکی تیر باران کنید
هوا را چو ابر بهاران کنید
برآمد یکی میغ بارش تگرگ
تگرگی که بردارد از ابر مرگ
ز دیوان بسی شد به پیکان هلاک
بسی زهره کفته فتاده به خاک
از آن پس یکی روشنی بردمید
شد آن تیرگی سر به سر ناپدید
جهان شد به کردار تابنده ماه
به نام جهاندار پیروز شاه
برآمد یکی باد با آفرین
هوا گشت خندان و روی زمین
برفتند دیوان به فرمان شاه
در دژ پدید آمد از جایگاه
به دژ در شد آن شاه آزادگان
ابا پیر گودرز کشوادگان
یکی شهر دید اندر آن دژ فراخ
پر از باغ و میدان و ایوان و کاخ
بدانجای کان روشنی بردمید
سر بارهٔ دژ بشد ناپدید
بفرمود خسرو بدان جایگاه
یکی گنبدی تا به ابر سیاه
درازی و پهنای او ده کمند
به گرد اندرش تاقهای بلند
ز بیرون دو نیمی تگ تازی اسپ
برآورد و بنهاد آذرگشسپ
نشستند گرد اندرش موبدان
ستارهشناسان و هم بخردان
دران شارستان کرد چندان درنگ
که آتشکده گشت با بوی و رنگ
چو یک سال بگذشت لشکر براند
بنه بر نهاد و سپه برنشاند
چو آگاهی آمد به ایران ز شاه
ازان ایزدی فر و آن دستگاه
جهانی فرو ماند اندر شگفت
که کیخسرو آن فر و بالا گرفت
همه مهتران یک به یک با نثار
برفتند شادان بر شهریار
فریبرز پیش آمدش با گروه
از ایران سپاهی بکردار کوه
چو دیدش فرود آمد از تخت زر
ببوسید روی برادر پدر
نشاندش بر تخت زر شهریار
که بود از در یاره و گوشوار
همان توس با کاویانی درفش
همی رفت با کوس و زرینه کفش
بیاورد و پیش جهاندار برد
زمین را ببوسید و او را سپرد
بدو گفت کاین کوس و زرینه کفش
به نیک اختری کاویانی درفش
ز لشکر ببین تا سزاوار کیست
یکی پهلوان از در کار کیست
ز گفتارها پوزش آورد پیش
بپیچید زان بیهده رای خویش
جهاندار پیروز بنواختش
بخندید و بر تخت بنشاختش
بدو گفت کین کاویانی درفش
هم آن پهلوانی و زرینه کفش
نبینم سزای کسی در سپاه
ترا زیبد این کار و این دستگاه
ترا پوزش اکنون نیاید به کار
نه بیگانهای خواستی شهریار
چو پیروز برگشت شیر از نبرد
دل و دیدهٔ دشمنان تیره کرد
سوی پهلو پارس بنهاد روی
جوان بود و بیدار و دیهیم جوی.
بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۲۰۰)
داستان رزم #سیاووش:
بخش: (۲۲) برگ (۱)
چو آگاهی آمد به آزادگان
بر پیر گودرز کشوادگان
که توس و فریبرز گشتند باز
نیارست رفتن بر دژ فراز
بیاراست پیلان و برخاست غو
بیامد سپاه جهاندار نو
یکی تخت زرین زبرجدنگار
نهاد از بر پیل و بستند بار
به گرد اندرش با درفش بنفش
به پا اندرون کرده زرینه کفش
جهانجوی بر تخت زرین نشست
به سر برش تاجی و گرزی به دست
دو یاره ز یاقوت و توقی به زر
به زر اندرون نقش کرده گهر
همی رفت لشکر گروها گروه
که از سم اسپان زمین شد چو کوه
چو نزدیک دژ شد همی برنشست
بپوشید درع و میان را ببست
نویسندهای خواست بر پشت زین
یکی نامه فرمود با آفرین
ز عنبر نوشتند بر پهلوی
چنان چون بود نامهی خسروی
که این نامه از بندهی کردگار
جهانجوی کیخسرو نامدار
که از بند آهرمن بد بجست
به یزدان زد از هر بدی پاک دست
که اوی ست جاوید برتر خدای
خداوند نیکی ده و رهنمای
خداوند بهرام و کیوان و هور
خداوند فر و خداوند زور
مرا داد اورند و فر کیان
تن پیل و چنگال شیر ژیان
جهانی سراسر به شاهی مراست
در گاو تا برج ماهی مراست
گر این دژ بر و بوم آهرمن ست
جهان آفرین را به دل دشمن ست
به فر و به فرمان یزدان پاک
سراسر به گرز اندر آرم به خاک
و گر جاودان راست این دستگاه
مرا خود به جادو نباید سپاه
چو خم دوال کمند آورم
سر جاودان را به بند آورم
وگر خود خجسته سروش اندرست
به فرمان یزدان یکی لشکرست
همان من نه از دست آهرمنم
که از فر و برزست جان و تنم
به فرمان یزدان کند این تهی
که اینست پیمان شاهنشهی
یکی نیزه بگرفت خسرو به دست
همان نامه را بر سر نیزه بست
بسان درفشی برآورد راست
به گیتی بجز فر یزدان نخواست
بفرمود تا گیو با نیزه تفت
به نزدیک آن بر شده باره رفت
بدو گفت کاین نامهی پندمند
ببر سوی دیوار هَسَن بلند
بنه نامه و نام یزدان بخوان
بگردان عنان تیز و لختی ممان
بشد گیو نیزه گرفته به دست
پر از آفرین جان یزدان پرست
چو نامه به دیوار دژ برنهاد
به نام جهانجوی خسرو نژاد
ز دادار نیکی دهش یاد کرد
پس آن چرمهی تیزرو باد کرد
شد آن نامهی نامور ناپدید
خروش آمد و خاک دژ بردمید
همانگه به فرمان یزدان پاک
ازان بارهی دژ برآمد تراک
تو گفتی که رعدست وقت بهار
خروش آمد از دشت و ز کوهسار
جهان گشت چون روی زنگی سیاه
چه از باره دژ چه گرد سپاه
تو گفتی برآمد یکی تیره ابر
هوا شد به کردار کام هژبر
برانگیخت کیخسرو اسپ سیاه
چنین گفت با پهلوان سپاه
که بر دژ یکی تیر باران کنید
هوا را چو ابر بهاران کنید
برآمد یکی میغ بارش تگرگ
تگرگی که بردارد از ابر مرگ
ز دیوان بسی شد به پیکان هلاک
بسی زهره کفته فتاده به خاک
از آن پس یکی روشنی بردمید
شد آن تیرگی سر به سر ناپدید
جهان شد به کردار تابنده ماه
به نام جهاندار پیروز شاه
برآمد یکی باد با آفرین
هوا گشت خندان و روی زمین
برفتند دیوان به فرمان شاه
در دژ پدید آمد از جایگاه
به دژ در شد آن شاه آزادگان
ابا پیر گودرز کشوادگان
یکی شهر دید اندر آن دژ فراخ
پر از باغ و میدان و ایوان و کاخ
بدانجای کان روشنی بردمید
سر بارهٔ دژ بشد ناپدید
بفرمود خسرو بدان جایگاه
یکی گنبدی تا به ابر سیاه
درازی و پهنای او ده کمند
به گرد اندرش تاقهای بلند
ز بیرون دو نیمی تگ تازی اسپ
برآورد و بنهاد آذرگشسپ
نشستند گرد اندرش موبدان
ستارهشناسان و هم بخردان
دران شارستان کرد چندان درنگ
که آتشکده گشت با بوی و رنگ
چو یک سال بگذشت لشکر براند
بنه بر نهاد و سپه برنشاند
چو آگاهی آمد به ایران ز شاه
ازان ایزدی فر و آن دستگاه
جهانی فرو ماند اندر شگفت
که کیخسرو آن فر و بالا گرفت
همه مهتران یک به یک با نثار
برفتند شادان بر شهریار
فریبرز پیش آمدش با گروه
از ایران سپاهی بکردار کوه
چو دیدش فرود آمد از تخت زر
ببوسید روی برادر پدر
نشاندش بر تخت زر شهریار
که بود از در یاره و گوشوار
همان توس با کاویانی درفش
همی رفت با کوس و زرینه کفش
بیاورد و پیش جهاندار برد
زمین را ببوسید و او را سپرد
بدو گفت کاین کوس و زرینه کفش
به نیک اختری کاویانی درفش
ز لشکر ببین تا سزاوار کیست
یکی پهلوان از در کار کیست
ز گفتارها پوزش آورد پیش
بپیچید زان بیهده رای خویش
جهاندار پیروز بنواختش
بخندید و بر تخت بنشاختش
بدو گفت کین کاویانی درفش
هم آن پهلوانی و زرینه کفش
نبینم سزای کسی در سپاه
ترا زیبد این کار و این دستگاه
ترا پوزش اکنون نیاید به کار
نه بیگانهای خواستی شهریار
چو پیروز برگشت شیر از نبرد
دل و دیدهٔ دشمنان تیره کرد
سوی پهلو پارس بنهاد روی
جوان بود و بیدار و دیهیم جوی.
بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌