زین و برگم؛ بَهونیت و او مادیونم…
خوره مه بوریتو؛ سی هالوونم…
زین و برگم را به مادیانم ببندید
و خبر مرا برای دایی هایم ببرید.
دایه دایه؛ وخت جنگه…
قطار که بالا سرم؛
پرش دشنگه… پرش دشنگه…
ای مادر! هنگام جنگ است…
قطارِ بالای سرم؛
پر از فشنگ ست.
سنگرانه بر منیت؛
لشم در آریت…
بورتم سی دالکم؛
بونگمه وراریت.
سنگرها را خراب کنید؛
جنازه ام را در بیارید…
جسد مرا ببرید؛
برای مادرم، تا برایم ناله و زاری کند.…
موتورچی؛
یواش برون،
دالکمه بینم…
شیرشِ حلال بکم؛
بلکه بمیرم… بلکه بمیرم…
راننده یواش تر برو؛
تا مادرم را ببینم…
شیرش را روا کند،
شاید که من مُردم.
نازیه سی توو بکو؛
جومه ورته…
در کردن دو قورسو، شیرِ نرته
نازنین؛ تو سیاه بپوش جامه ات را…
چون در گورستان به خاک کردند؛
شیرِ نرت را.
دایه دایه؛ وخت جنگه…
قطار که بالا سرم؛ پرش دشنگه…
پرش دشنگه…
ای مادر! هنگام جنگ است…
قطارِ بالای سرم؛
پر از فشنگ ست
قلایانه بگردیت چینه و چینه؛
لشکمه ور داریت،
کافر نیینه وی کافر نیینه.
قلعه ها را دیوار به دیوار بگردید؛
پیکرم بردارید،
تا کافری آن را نبیند.
موتورچی؛
یواش برون، دالکمه بینم…
شیرشِ حلال بکم؛ بلکه بمیرم…
بلکه بمیرم…
راننده یواش تر برو؛
تا مادرم را ببینم…
شیرش را روا کند،
شاید که من مُردم.
کاغذی ره بکنید؛
وُوُ دخترونم…
بعدِ خوم شی نکنن؛
و او دشمنونم…
نامه ای بفرستید برای دخترانم؛
تا پس از من شوهر نکنند،
به دشمنانم.
دایه دایه؛ وخت جنگه…
قطار که بالا سرم؛
پرش دشنگه…
پرش دشنگه…
ای مادر! هنگام جنگ است…
قطارِ بالای سرم؛
پر از فشنگ ست.
نازیه سی توو بکو؛ جومه ورته…
در کردن دو قورسو، شیرِ نرته
نازنین؛ تو سیاه بپوش جامه ات را…
چون در گورستان به خاک کردند؛
شیرِ نرت را.
موتورچی؛
یواش برون، دالکمه بینم…
شیرشِ حلال بکم؛ بلکه بمیرم…
بلکه بمیرم…
راننده یواش تر برو؛
تا مادرم را ببینم…
شیرش را روا کند،
شاید که من مُردم.
#شعر: #نازیخانم_سگوند.
خوانش آهنگین این ترانهی آیینی با آواز ماندگار
#خوانندهی بیچون وُچرای لرستان: #رضا_سقایی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
خوره مه بوریتو؛ سی هالوونم…
زین و برگم را به مادیانم ببندید
و خبر مرا برای دایی هایم ببرید.
دایه دایه؛ وخت جنگه…
قطار که بالا سرم؛
پرش دشنگه… پرش دشنگه…
ای مادر! هنگام جنگ است…
قطارِ بالای سرم؛
پر از فشنگ ست.
سنگرانه بر منیت؛
لشم در آریت…
بورتم سی دالکم؛
بونگمه وراریت.
سنگرها را خراب کنید؛
جنازه ام را در بیارید…
جسد مرا ببرید؛
برای مادرم، تا برایم ناله و زاری کند.…
موتورچی؛
یواش برون،
دالکمه بینم…
شیرشِ حلال بکم؛
بلکه بمیرم… بلکه بمیرم…
راننده یواش تر برو؛
تا مادرم را ببینم…
شیرش را روا کند،
شاید که من مُردم.
نازیه سی توو بکو؛
جومه ورته…
در کردن دو قورسو، شیرِ نرته
نازنین؛ تو سیاه بپوش جامه ات را…
چون در گورستان به خاک کردند؛
شیرِ نرت را.
دایه دایه؛ وخت جنگه…
قطار که بالا سرم؛ پرش دشنگه…
پرش دشنگه…
ای مادر! هنگام جنگ است…
قطارِ بالای سرم؛
پر از فشنگ ست
قلایانه بگردیت چینه و چینه؛
لشکمه ور داریت،
کافر نیینه وی کافر نیینه.
قلعه ها را دیوار به دیوار بگردید؛
پیکرم بردارید،
تا کافری آن را نبیند.
موتورچی؛
یواش برون، دالکمه بینم…
شیرشِ حلال بکم؛ بلکه بمیرم…
بلکه بمیرم…
راننده یواش تر برو؛
تا مادرم را ببینم…
شیرش را روا کند،
شاید که من مُردم.
کاغذی ره بکنید؛
وُوُ دخترونم…
بعدِ خوم شی نکنن؛
و او دشمنونم…
نامه ای بفرستید برای دخترانم؛
تا پس از من شوهر نکنند،
به دشمنانم.
دایه دایه؛ وخت جنگه…
قطار که بالا سرم؛
پرش دشنگه…
پرش دشنگه…
ای مادر! هنگام جنگ است…
قطارِ بالای سرم؛
پر از فشنگ ست.
نازیه سی توو بکو؛ جومه ورته…
در کردن دو قورسو، شیرِ نرته
نازنین؛ تو سیاه بپوش جامه ات را…
چون در گورستان به خاک کردند؛
شیرِ نرت را.
موتورچی؛
یواش برون، دالکمه بینم…
شیرشِ حلال بکم؛ بلکه بمیرم…
بلکه بمیرم…
راننده یواش تر برو؛
تا مادرم را ببینم…
شیرش را روا کند،
شاید که من مُردم.
#شعر: #نازیخانم_سگوند.
خوانش آهنگین این ترانهی آیینی با آواز ماندگار
#خوانندهی بیچون وُچرای لرستان: #رضا_سقایی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
Telegram
attach 📎
زین و برگم؛ بونیت و او مادیونم… خوره مه بوریتو؛ سی هالوونم…
زین و برگم را به مادیانم ببندید و خبر مرا برای دایی هایم ببرید
دایه دایه؛ وقت جنگه… قطار که بالا سرم؛ پرش دشنگه… پرش دشنگه…
ای مادر! هنگام جنگ است… قطارِ بالای سرم؛ پر از فشنگ ست
سنگرانه بر منیت؛ لشم در آریت… بورتم سی دالکم؛ بونگمه وراریت
سنگرها را خراب کنید؛ جنازه ام را در بیارید… جسد مرا ببرید؛ برای مادرم، تا برایم ناله و زاری کند…
موتورچی؛ یواش برون، دالکمه بینم… شیرشِ حلال بکم؛ بلکه بمیرم… بلکه بمیرم…
راننده یواش تر برو؛ تا مادرم را ببینم… شیرش را حلال کند، شاید که من مردم
نازیه سی توو بکو؛ جومه ورته… در کردن دو قورسو، شیرِ نرته
نازنین؛ تو سیاه بپوش جامه ات را… چون در گورستان به خاک کردند؛ شیرِ نرت را
دایه دایه؛ وقت جنگه… قطار که بالا سرم؛ پرش دشنگه… پرش دشنگه…
ای مادر! هنگام جنگ است… قطارِ بالای سرم؛ پر از فشنگ ست
قلایانه بگردیت چینه و چینه؛ لشکمه ور داریت، کافر نیینه وی کافر نیینه
قلعه ها را دیوار به دیوار بگردید؛ جنازه ام را بردارید، تا کافری آن را نبیند
موتورچی؛ یواش برون، دالکمه بینم… شیرشِ حلال بکم؛ بلکه بمیرم… بلکه بمیرم…
راننده یواش تر برو؛ تا مادرم را ببینم… شیرش را حلال کند، شاید که من مردم
کاغذی ره بکنید؛ بو دخترونم… بعدِ خوم شی نکنن؛ و او دشمنونم…
نامه ای بفرستید برای دخترانم؛ تا بعد از من شوهر نکنند، به دشمنانم
دایه دایه؛ وقت جنگه… قطار که بالا سرم؛ پرش دشنگه… پرش دشنگه…
ای مادر! هنگام جنگ است… قطارِ بالای سرم؛ پر از فشنگ ست
نازیه سی توو بکو؛ جومه ورته… در کردن دو قورسو، شیرِ نرته
نازنین؛ تو سیاه بپوش جامه ات را… چون در گورستان به خاک کردند؛ شیرِ نرت را
موتورچی؛ یواش برون، دالکمه بینم… شیرشِ حلال بکم؛ بلکه بمیرم… بلکه بمیرم…
راننده یواش تر برو؛ تا مادرم را ببینم… شیرش را حلال کند، شاید که من مردم.
#شعر: #نازیخانم_سگوند.
#خواننده: #رضا_سقایی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
زین و برگم را به مادیانم ببندید و خبر مرا برای دایی هایم ببرید
دایه دایه؛ وقت جنگه… قطار که بالا سرم؛ پرش دشنگه… پرش دشنگه…
ای مادر! هنگام جنگ است… قطارِ بالای سرم؛ پر از فشنگ ست
سنگرانه بر منیت؛ لشم در آریت… بورتم سی دالکم؛ بونگمه وراریت
سنگرها را خراب کنید؛ جنازه ام را در بیارید… جسد مرا ببرید؛ برای مادرم، تا برایم ناله و زاری کند…
موتورچی؛ یواش برون، دالکمه بینم… شیرشِ حلال بکم؛ بلکه بمیرم… بلکه بمیرم…
راننده یواش تر برو؛ تا مادرم را ببینم… شیرش را حلال کند، شاید که من مردم
نازیه سی توو بکو؛ جومه ورته… در کردن دو قورسو، شیرِ نرته
نازنین؛ تو سیاه بپوش جامه ات را… چون در گورستان به خاک کردند؛ شیرِ نرت را
دایه دایه؛ وقت جنگه… قطار که بالا سرم؛ پرش دشنگه… پرش دشنگه…
ای مادر! هنگام جنگ است… قطارِ بالای سرم؛ پر از فشنگ ست
قلایانه بگردیت چینه و چینه؛ لشکمه ور داریت، کافر نیینه وی کافر نیینه
قلعه ها را دیوار به دیوار بگردید؛ جنازه ام را بردارید، تا کافری آن را نبیند
موتورچی؛ یواش برون، دالکمه بینم… شیرشِ حلال بکم؛ بلکه بمیرم… بلکه بمیرم…
راننده یواش تر برو؛ تا مادرم را ببینم… شیرش را حلال کند، شاید که من مردم
کاغذی ره بکنید؛ بو دخترونم… بعدِ خوم شی نکنن؛ و او دشمنونم…
نامه ای بفرستید برای دخترانم؛ تا بعد از من شوهر نکنند، به دشمنانم
دایه دایه؛ وقت جنگه… قطار که بالا سرم؛ پرش دشنگه… پرش دشنگه…
ای مادر! هنگام جنگ است… قطارِ بالای سرم؛ پر از فشنگ ست
نازیه سی توو بکو؛ جومه ورته… در کردن دو قورسو، شیرِ نرته
نازنین؛ تو سیاه بپوش جامه ات را… چون در گورستان به خاک کردند؛ شیرِ نرت را
موتورچی؛ یواش برون، دالکمه بینم… شیرشِ حلال بکم؛ بلکه بمیرم… بلکه بمیرم…
راننده یواش تر برو؛ تا مادرم را ببینم… شیرش را حلال کند، شاید که من مردم.
#شعر: #نازیخانم_سگوند.
#خواننده: #رضا_سقایی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
Telegram
attach 📎