🔹خلیج فارس
الا ای سرزمين خرم و مينونشان من
بلندآوازهی دوران، بهارِ بیخزانِ من
تو ايرانی!
تو مُلک پهلوانانی، تو مهدِ سختجانانی
دلت دريا، ستبرِ سينهات آماجِ توفانها
تو در گستردهی تاريخ يكتا گُردِ میدانی
تو را از سِند تا پامير، از قفقاز تا جيحون
تو را تا پهنهی رود فرات و دجله من گسترده میبينم
چو شهباز خيالم در هوايت بال میگيرد
به دشت و قله و دريا و رود و جنگل و هامون
به هرسو میكنم مأوا
از آن اوج خيالانگيزِ جانافزا
خليج فارس را میبينم كه چون فيروزهای رخشان
به امواج بلند و نقرهگون با من سخن گويد
منم اينک خليج فارس
آن دريای گوهرزای ايرانی
هزارانسالهی مانای تاريخم
منم نَستوه و بِشكوه و بلندآوا
خروشان و ستبرآغوش و پرغوغا
كهنسالم
كهن چون خطهی جاويد ايرانم
كه غير پارس نامی را سزای خود نمیدانم
دمی بر ساحلم بنشين
دمی بر چهرهام بنگر
بر امواج كفآلودم نگاهی كن
به شبهنگام كه از نورِ سپيدِ ماهتابِ آسمان
بر سينه ام سيماب میبارد
شبانگاهان كه امواجِ درخشانم
ز رقصِ ماهيان پُرتاب میگردد
تو پنداری فريبا آسمانی پُر شهابم من
و يا در چشم بیخوابِ زمين جادوی خوابم من
من آن بحر گهربارم كه در آغوش پُرجوشم
بسی گوهر نهان دارم
من آن گنجينهی نابم كه دُر و لؤلؤ و مرجان
زر نایاب و مرواريد غلتان از برايت ارمغان آرم
من آگاهم
من از گشتِ هزارانسالهی تاريخ
ز ايران و انيران، كاوه و ضحاک
در دل يادها دارم
همان دريای پرجوشم كه در دوران دورم
شاهدارا پارس ناميده
همان شاهی كه مصر و تُرعهاش بگشاد
و آگاهم من از شاپورِ ساسان، شاه ايران
كاو سزای قومِ نافرمان تازی در كَفَش بگذاشت
من از جانسختی فرزند ايرانی
من از پيكار نور و تيرگی افسانهها دانم
هم از آن بابکِ خرم
دليرِ كوهِ بَذ، آن گُردِ ايرانی
كه كاخ ظلم را از پايه میلرزاند
و يا يعقوب نامآور
كه پيكارش نبرد نور و ظلمت بود
و يا فرزند بويه، آن دليرِ خطهی ديلم
كه پيش مقدم او خود خليفه شرمسار آمد
من از جانبازی اين سرفرازان
در دل خود يادها دارم
چو هنگام بهاران، خون سرخ نازنين فرزند ايران
دشتها را از شقایقهای خاک عاشقان
گلگونه میدارد
من از آن يادگار ننگ و بيداد عرب
بر خويش میپيچم
كه در بيدادگاهی چون «شملچه»
آن همه ضحاكيان
با خيل جانبازان ايرانی چهها كردند
و آن گُردانِ جان بر كف
ز خوزی و خراسانی، دلير آذری، كُرد و سپاهانی
و يا گيل و بلوچ و ديلمی، اقوام ايرانی
سر تسليم ناوردند بر مُشتی بيابانی
و اينک اين منم
يكتا خليج فارس
هزارانسالهی مانای تاريخم
كه تا خورشيد میتابد
و تا خون در رگِ فرزندِ ايران گرم میجوشد
مرا مزدا اهورا از برای ملک ايران پاس میدارد
#هما_ارژنگی
#خلیج_فارس #خلیج_پارس #شاخاب_پارس
الا ای سرزمين خرم و مينونشان من
بلندآوازهی دوران، بهارِ بیخزانِ من
تو ايرانی!
تو مُلک پهلوانانی، تو مهدِ سختجانانی
دلت دريا، ستبرِ سينهات آماجِ توفانها
تو در گستردهی تاريخ يكتا گُردِ میدانی
تو را از سِند تا پامير، از قفقاز تا جيحون
تو را تا پهنهی رود فرات و دجله من گسترده میبينم
چو شهباز خيالم در هوايت بال میگيرد
به دشت و قله و دريا و رود و جنگل و هامون
به هرسو میكنم مأوا
از آن اوج خيالانگيزِ جانافزا
خليج فارس را میبينم كه چون فيروزهای رخشان
به امواج بلند و نقرهگون با من سخن گويد
منم اينک خليج فارس
آن دريای گوهرزای ايرانی
هزارانسالهی مانای تاريخم
منم نَستوه و بِشكوه و بلندآوا
خروشان و ستبرآغوش و پرغوغا
كهنسالم
كهن چون خطهی جاويد ايرانم
كه غير پارس نامی را سزای خود نمیدانم
دمی بر ساحلم بنشين
دمی بر چهرهام بنگر
بر امواج كفآلودم نگاهی كن
به شبهنگام كه از نورِ سپيدِ ماهتابِ آسمان
بر سينه ام سيماب میبارد
شبانگاهان كه امواجِ درخشانم
ز رقصِ ماهيان پُرتاب میگردد
تو پنداری فريبا آسمانی پُر شهابم من
و يا در چشم بیخوابِ زمين جادوی خوابم من
من آن بحر گهربارم كه در آغوش پُرجوشم
بسی گوهر نهان دارم
من آن گنجينهی نابم كه دُر و لؤلؤ و مرجان
زر نایاب و مرواريد غلتان از برايت ارمغان آرم
من آگاهم
من از گشتِ هزارانسالهی تاريخ
ز ايران و انيران، كاوه و ضحاک
در دل يادها دارم
همان دريای پرجوشم كه در دوران دورم
شاهدارا پارس ناميده
همان شاهی كه مصر و تُرعهاش بگشاد
و آگاهم من از شاپورِ ساسان، شاه ايران
كاو سزای قومِ نافرمان تازی در كَفَش بگذاشت
من از جانسختی فرزند ايرانی
من از پيكار نور و تيرگی افسانهها دانم
هم از آن بابکِ خرم
دليرِ كوهِ بَذ، آن گُردِ ايرانی
كه كاخ ظلم را از پايه میلرزاند
و يا يعقوب نامآور
كه پيكارش نبرد نور و ظلمت بود
و يا فرزند بويه، آن دليرِ خطهی ديلم
كه پيش مقدم او خود خليفه شرمسار آمد
من از جانبازی اين سرفرازان
در دل خود يادها دارم
چو هنگام بهاران، خون سرخ نازنين فرزند ايران
دشتها را از شقایقهای خاک عاشقان
گلگونه میدارد
من از آن يادگار ننگ و بيداد عرب
بر خويش میپيچم
كه در بيدادگاهی چون «شملچه»
آن همه ضحاكيان
با خيل جانبازان ايرانی چهها كردند
و آن گُردانِ جان بر كف
ز خوزی و خراسانی، دلير آذری، كُرد و سپاهانی
و يا گيل و بلوچ و ديلمی، اقوام ايرانی
سر تسليم ناوردند بر مُشتی بيابانی
و اينک اين منم
يكتا خليج فارس
هزارانسالهی مانای تاريخم
كه تا خورشيد میتابد
و تا خون در رگِ فرزندِ ايران گرم میجوشد
مرا مزدا اهورا از برای ملک ايران پاس میدارد
#هما_ارژنگی
#خلیج_فارس #خلیج_پارس #شاخاب_پارس
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"جشن سده"
سراینده و گوینده: #هما_ارژنگی
ای آتش سرخ تیرگی سوز
ای روشن آشیان بر افروز
ای بر شده آتش نیایش
ای خرمن گرم سوز سرکش
از دور مهین گو کیانی
هوشنگ نژاده یادمانی
آورد ترا به فر و فرهنگ
چون گو هر سفته از دل سنگ
افروخت به هیمههای سوزان
بس آتش پر فروغ و تابان
وان روز نشاط و گاه امید
جشن سدهٔ خجسته نامید
ای معبد مهر از تو روشن
هر گلخن مرده از تو گلشن
از نور تو آسمان بر افروخت
دم سردی خاک و تیرگی سوخت
مهر تو به خاک مرده جان داد
بر آب فسرده دل روا ن داد
دم سردی و هیبت زمستان
بردی به فروغ خویش آسان
آری تو فروغ ایزدانی
آرایش بزم موبدانی
جشن سده از تو یادگار است
میلاد سحر به شام تار است
ای آتش جان فروز تابان
با مهر چو بستهای تو پیمان
هر تیره که اهرمن بزا ید
در پای فروغ تو نپاید
اینک به امید پاک دادار
آن یاور مهربان و غمخوار...
@farzandan_parsi
سراینده و گوینده: #هما_ارژنگی
ای آتش سرخ تیرگی سوز
ای روشن آشیان بر افروز
ای بر شده آتش نیایش
ای خرمن گرم سوز سرکش
از دور مهین گو کیانی
هوشنگ نژاده یادمانی
آورد ترا به فر و فرهنگ
چون گو هر سفته از دل سنگ
افروخت به هیمههای سوزان
بس آتش پر فروغ و تابان
وان روز نشاط و گاه امید
جشن سدهٔ خجسته نامید
ای معبد مهر از تو روشن
هر گلخن مرده از تو گلشن
از نور تو آسمان بر افروخت
دم سردی خاک و تیرگی سوخت
مهر تو به خاک مرده جان داد
بر آب فسرده دل روا ن داد
دم سردی و هیبت زمستان
بردی به فروغ خویش آسان
آری تو فروغ ایزدانی
آرایش بزم موبدانی
جشن سده از تو یادگار است
میلاد سحر به شام تار است
ای آتش جان فروز تابان
با مهر چو بستهای تو پیمان
هر تیره که اهرمن بزا ید
در پای فروغ تو نپاید
اینک به امید پاک دادار
آن یاور مهربان و غمخوار...
@farzandan_parsi
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (🦅 شهباز 🦅)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from Deleted Account
#نگارگری
#رسام_ارژنگی:
از پیروزی "شاپور یکم ساسانی" و زانو زدن "والرین" پادشاه روم در برابر او،
در روز هفتم نوامبر(شانزدهم آبان)
سال ۲۶۰ ترسایی.
فرستنده: #هما_ارژنگی.
@farzandan_parsi
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
#رسام_ارژنگی:
از پیروزی "شاپور یکم ساسانی" و زانو زدن "والرین" پادشاه روم در برابر او،
در روز هفتم نوامبر(شانزدهم آبان)
سال ۲۶۰ ترسایی.
فرستنده: #هما_ارژنگی.
@farzandan_parsi
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
#برای_پادشاه_سخن_فردسی_بزرگ.
به گفته بانو #هما_ارژنگی؛
(( به بامدادان دیدماش نه بر تخت،
او بر بلندای آسمان نشسته بود و پادشاهان و گردنکشان بر او نماز میبردند.))
پیر خرد را همگان میستودند و
پیشاپیش رستم دستان و زال و سام نریمان ، تا سیمرغ و کیخسرو، و دیگر بزرگان به پایکوبی بسوی خورشید آسمان می رفتند.
آنجا که ایرانشهر میمیرد ققنوس در سازهای
نو بدست پیر خرد فروزان می گردد.
باشد که بستاییم جانبخش فرهنگ ایران زمین را،،
زیرا در زمانهای که تاریخ و فرهنگِ شکوهمندِ ایرانِ باستان رخ در غبار میکشید او پای در میدان نهاد و تاریخِ ایران را در گوهرِ بلورین زبانِ پارسیِ دری،
با هنرمندیِ بیمانند، در آمیخت.
او بر فرهنگ و ادب فرانسه سایه انداخته است. تا آن جا که "سنت بوو" نویسندهی نامی فرانسه*
در گفتاری دربارهی فردوسی،
مینویسد: «خواندنِ شاهنامه بسیار نیکو میباشد زیرا مایه آن میشود که فرانسویان از غرور و خودبینی بیجای دست بشویند».
تا مهر به این آب و خاک هست پژواک سخنانت در جان میهن دوستان فووران می کند.
پژوهشگر زبان و فرهنگ پارسی
#بزرگمهر_صالحی ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۹ خورشیدی.
☆سنت-بوو=
(Charles-Augustin Sainte-Beuve)
نویسنده، سراینده و هنرسنج ادبی سده نوزدهم ترسایی میباشد.
@farzandan_parsi
به گفته بانو #هما_ارژنگی؛
(( به بامدادان دیدماش نه بر تخت،
او بر بلندای آسمان نشسته بود و پادشاهان و گردنکشان بر او نماز میبردند.))
پیر خرد را همگان میستودند و
پیشاپیش رستم دستان و زال و سام نریمان ، تا سیمرغ و کیخسرو، و دیگر بزرگان به پایکوبی بسوی خورشید آسمان می رفتند.
آنجا که ایرانشهر میمیرد ققنوس در سازهای
نو بدست پیر خرد فروزان می گردد.
باشد که بستاییم جانبخش فرهنگ ایران زمین را،،
زیرا در زمانهای که تاریخ و فرهنگِ شکوهمندِ ایرانِ باستان رخ در غبار میکشید او پای در میدان نهاد و تاریخِ ایران را در گوهرِ بلورین زبانِ پارسیِ دری،
با هنرمندیِ بیمانند، در آمیخت.
او بر فرهنگ و ادب فرانسه سایه انداخته است. تا آن جا که "سنت بوو" نویسندهی نامی فرانسه*
در گفتاری دربارهی فردوسی،
مینویسد: «خواندنِ شاهنامه بسیار نیکو میباشد زیرا مایه آن میشود که فرانسویان از غرور و خودبینی بیجای دست بشویند».
تا مهر به این آب و خاک هست پژواک سخنانت در جان میهن دوستان فووران می کند.
پژوهشگر زبان و فرهنگ پارسی
#بزرگمهر_صالحی ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۹ خورشیدی.
☆سنت-بوو=
(Charles-Augustin Sainte-Beuve)
نویسنده، سراینده و هنرسنج ادبی سده نوزدهم ترسایی میباشد.
@farzandan_parsi
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پاسخ بانو هما ارژنگی به پرسش امرداد:
اگر فردوسی بزرگ را ببینید به او چه میگویید؟
#هما_ارژنگی
@farzandan_parsi
اگر فردوسی بزرگ را ببینید به او چه میگویید؟
#هما_ارژنگی
@farzandan_parsi
🪐🩺
🔹«پورسینا» کیمیای روزگار
#هما_ارژنگی
ای کهن مُلک جهان، ایرانِ من
دیرپای جاودان، ایران من
مهد دانشپرورانِ روزگار
سرزمین سرورانِ نامدار
ای وطن، گنجینهی پُر گوهرم
بحر توفانخیز و گوهَرپَروَرَم
رای آن دارم کز آن گنجِ جمیل
گوهری رخشان برآرم بیبدیل
تا چو ماهی بینمش در آسمان
برنشسته در میان اختران
نورباران بر سریر افتخار
«پورسینا» کیمیای روزگار
حُسن او هرچند آرم بر زبان
خود یکی از صد نیاید در بیان
او شفابخش تن و اندیشه بود
کیمیاکاری محبت پیشه بود
از برای دردهای بینشان
حکم جانداروی «قانونش» روان
شاعر و دانای تشریح بدن
در نجوم و هندسه استاد فن
آشنا بر دانش بحث و جدل
علم او گسترده تا اوج زحل
شد مهیا از نگارین خامهاش
گنج پُرباری چو «دانشنامه»اش
گوییا در چشم مرد نکتهدان
بود پیدا رمز و راز این جهان
پورسینا حکمتآموز سِپند
چون شد از علم ارستو بهرهمند
«حکمت مشاء» را بنیان نهاد
مردمان را راه و رسمی تازه داد
از تلاش بیامانش دسترنج
هم پدید آمد «شفا»یی همچو گنج
لیکن این آغاز یک پرواز بود
پَر گشودن تا سرای راز بود
«حکمت مشرق»چو او بنیان نهاد
در به روی ساحتی دیگر گشاد
عالمی نادیده بر انسان نمود
رمز انوار الهی را گشود
از غروب تیره و غمگین خاک
تا فروغ مشرق و انوار پاک
از اسارتهای نفس ناتوان
تا جهانِ روشنِ افلاکیان
رمزها یک-یک گشادی از نهفت
وانهمه ناگفتهها را باز گفت
نفس را با گوهر جان یار کرد
راه سیر معنوی هموار کرد
اینک ای گنجینهی پر گوهرم
خاک سیناخیز و دانشپرورم
تا بمانی در زمانه جاودان
میسپارم در رهت جان و روان
مهر تو آغشته با ایمان من
تا ابد پاینده باش ایران من!
#پورسینا #پور_سینا #روز_پزشک
🪐📖 @farzandan_parsi
🔹«پورسینا» کیمیای روزگار
#هما_ارژنگی
ای کهن مُلک جهان، ایرانِ من
دیرپای جاودان، ایران من
مهد دانشپرورانِ روزگار
سرزمین سرورانِ نامدار
ای وطن، گنجینهی پُر گوهرم
بحر توفانخیز و گوهَرپَروَرَم
رای آن دارم کز آن گنجِ جمیل
گوهری رخشان برآرم بیبدیل
تا چو ماهی بینمش در آسمان
برنشسته در میان اختران
نورباران بر سریر افتخار
«پورسینا» کیمیای روزگار
حُسن او هرچند آرم بر زبان
خود یکی از صد نیاید در بیان
او شفابخش تن و اندیشه بود
کیمیاکاری محبت پیشه بود
از برای دردهای بینشان
حکم جانداروی «قانونش» روان
شاعر و دانای تشریح بدن
در نجوم و هندسه استاد فن
آشنا بر دانش بحث و جدل
علم او گسترده تا اوج زحل
شد مهیا از نگارین خامهاش
گنج پُرباری چو «دانشنامه»اش
گوییا در چشم مرد نکتهدان
بود پیدا رمز و راز این جهان
پورسینا حکمتآموز سِپند
چون شد از علم ارستو بهرهمند
«حکمت مشاء» را بنیان نهاد
مردمان را راه و رسمی تازه داد
از تلاش بیامانش دسترنج
هم پدید آمد «شفا»یی همچو گنج
لیکن این آغاز یک پرواز بود
پَر گشودن تا سرای راز بود
«حکمت مشرق»چو او بنیان نهاد
در به روی ساحتی دیگر گشاد
عالمی نادیده بر انسان نمود
رمز انوار الهی را گشود
از غروب تیره و غمگین خاک
تا فروغ مشرق و انوار پاک
از اسارتهای نفس ناتوان
تا جهانِ روشنِ افلاکیان
رمزها یک-یک گشادی از نهفت
وانهمه ناگفتهها را باز گفت
نفس را با گوهر جان یار کرد
راه سیر معنوی هموار کرد
اینک ای گنجینهی پر گوهرم
خاک سیناخیز و دانشپرورم
تا بمانی در زمانه جاودان
میسپارم در رهت جان و روان
مهر تو آغشته با ایمان من
تا ابد پاینده باش ایران من!
#پورسینا #پور_سینا #روز_پزشک
🪐📖 @farzandan_parsi
#فریدون_مشیری
و پیمان زندگی ایرانیان.
#پیمان_زندگی(عقد و عروسی)
🧍♂مرد:
به نام نامی یزدان
تو را من برگزیدم از میان این همه خوبان
میان این گواهان بر لب آرم این سخن با تو
برای زیستن با تو،
بر پیمان پایدار خواهم بود در هر زمان در هر جا
پذیرا میشوی آیا؟
👫تو با من این چنین هستی که من با تو؟
🧍♀زن:
به نام نامی یزدان
پذیرا میشوم تو را از جان
هم اکنون باز میگویم میان انجمن با تو
پیماندار تو خواهم بود،
در هر زمان، در هر جا، برای زیستن با تو
👫تو هم با من چنان با مهر پیمان کن که من با تو!
👫مرد و زن با هم:
تو چون همآشیان خواهی شدن با من،
همه زندگی خواهم بود یک جان در دو تن با تو
بهشت اِشغ سازم خانه را
سرشار از لبخند، مهر، روشنی و بُوی یاسمن با تو.
👈 گواهان همه با هم:
همایون باد این پیمان
همایون باد این پیوند
همایون باد این پیوند ورجاوند
گرامی باد این سوگند.
شکوفا باد بر لبهایتان همواره این لبخند.
#هما یون_باد!
@farzandan_parsi.
💃 👨👩👧🕺🧍♀💃 👨👩👧👦🕺🧍💃 👨👩👧👦🕺💃 👨👩👧👦🕺💃🧍♀
و پیمان زندگی ایرانیان.
#پیمان_زندگی(عقد و عروسی)
🧍♂مرد:
به نام نامی یزدان
تو را من برگزیدم از میان این همه خوبان
میان این گواهان بر لب آرم این سخن با تو
برای زیستن با تو،
بر پیمان پایدار خواهم بود در هر زمان در هر جا
پذیرا میشوی آیا؟
👫تو با من این چنین هستی که من با تو؟
🧍♀زن:
به نام نامی یزدان
پذیرا میشوم تو را از جان
هم اکنون باز میگویم میان انجمن با تو
پیماندار تو خواهم بود،
در هر زمان، در هر جا، برای زیستن با تو
👫تو هم با من چنان با مهر پیمان کن که من با تو!
👫مرد و زن با هم:
تو چون همآشیان خواهی شدن با من،
همه زندگی خواهم بود یک جان در دو تن با تو
بهشت اِشغ سازم خانه را
سرشار از لبخند، مهر، روشنی و بُوی یاسمن با تو.
👈 گواهان همه با هم:
همایون باد این پیمان
همایون باد این پیوند
همایون باد این پیوند ورجاوند
گرامی باد این سوگند.
شکوفا باد بر لبهایتان همواره این لبخند.
#هما یون_باد!
@farzandan_parsi.
💃 👨👩👧🕺🧍♀💃 👨👩👧👦🕺🧍💃 👨👩👧👦🕺💃 👨👩👧👦🕺💃🧍♀
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (گندم)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📽 ترانه کهن،
چهارشنبه سوری
درسال ۱۳۴۰ با آوای بانو #هما و
استاد #ناصرمسعودی.
پیشاپیش جشن آیینی #چهارشنبه_سوری،
بر شما ایرانیان، گرامیباد....
💡 @farzandan_parsi. 💡
🔥🔥🔥🔥🔥
🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥
چهارشنبه سوری
درسال ۱۳۴۰ با آوای بانو #هما و
استاد #ناصرمسعودی.
پیشاپیش جشن آیینی #چهارشنبه_سوری،
بر شما ایرانیان، گرامیباد....
💡 @farzandan_parsi. 💡
🔥🔥🔥🔥🔥
🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥
بیایید بیایید، گل عشق دمیده است
بیایید بیایید، که نوروز رسیده است
آمد مه فروردین در باغ و گلستان با جامه الوان
اغوش صدف وا شده بر ابر بهاران بر قطره نیسان
سنبل ز سر شوق به تن جامه دریده است
نوروز رسیده است.
ای هم وطن،عید من و تو جوش بهار است
وقتی که درختان همه گلپوش بهار است
ساقی پس پرده است به مستی و فلک مست
ذرات طبیعت همه می نوش بهار است
از جام عقیقی می گلرنگ چکیده است
نوروز رسیده است
چون ابر بهاران ز سر کوه بر امد
نرگس به غزل خوانی با تاج زر امد
آن رخت کهن را فلک انداخت به یک سو
با جامه ی زنگاری دیبا به در امد
در دامنه ی کوه دماوند گل لاله دمیده است
نوروز رسیده است
این مخمل چشمان بنفشه است به صحرا
این رقص شکوفه است به صد رنگ فریبا
گویی که شده پاره گلوبند طبیعت
شاید به زمین ریخته از عقد ثریا
مشاطه بر ابروی فلک سرمه کشیده است
نوروز رسیده است
بیارید بیارید پی سنت دیرین
گل و شمع بیارید سر سفره هفت سین
آن سوزنی ترمه و ایینه و سنبل
آن ماهی قرمز بدل جام بلورش
آن سیب و سماق و سمنو،سرکه و سنجد
آن سبزه و سیر است در ان سینی زرین
کسی چون من وتو سفره ای از عشق نچیده است
نوروز رسیده است.
#ترانهسُرا: #هما_میرافشار.
#خواننده: #مهستی_گلوریاروحانی_شهلاسرشار_شایستهظلی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
بیایید بیایید، که نوروز رسیده است
آمد مه فروردین در باغ و گلستان با جامه الوان
اغوش صدف وا شده بر ابر بهاران بر قطره نیسان
سنبل ز سر شوق به تن جامه دریده است
نوروز رسیده است.
ای هم وطن،عید من و تو جوش بهار است
وقتی که درختان همه گلپوش بهار است
ساقی پس پرده است به مستی و فلک مست
ذرات طبیعت همه می نوش بهار است
از جام عقیقی می گلرنگ چکیده است
نوروز رسیده است
چون ابر بهاران ز سر کوه بر امد
نرگس به غزل خوانی با تاج زر امد
آن رخت کهن را فلک انداخت به یک سو
با جامه ی زنگاری دیبا به در امد
در دامنه ی کوه دماوند گل لاله دمیده است
نوروز رسیده است
این مخمل چشمان بنفشه است به صحرا
این رقص شکوفه است به صد رنگ فریبا
گویی که شده پاره گلوبند طبیعت
شاید به زمین ریخته از عقد ثریا
مشاطه بر ابروی فلک سرمه کشیده است
نوروز رسیده است
بیارید بیارید پی سنت دیرین
گل و شمع بیارید سر سفره هفت سین
آن سوزنی ترمه و ایینه و سنبل
آن ماهی قرمز بدل جام بلورش
آن سیب و سماق و سمنو،سرکه و سنجد
آن سبزه و سیر است در ان سینی زرین
کسی چون من وتو سفره ای از عشق نچیده است
نوروز رسیده است.
#ترانهسُرا: #هما_میرافشار.
#خواننده: #مهستی_گلوریاروحانی_شهلاسرشار_شایستهظلی.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
Telegram
attach 📎