#فریاد_بی_همتا
#پارت1199
- ترسیدی؟
- یکم.
جلو رفت و روی صندلی کنار میز کامپیوتر نشست:
- تو چی؟
خوبی؟!
- بد نیستم، ولی خب...
بهتره خودتو واسه دیدن یه کچل بدقواره آماده کنی!
قبل از همتا دوباره خودش به حرف آمد و ادامه داد:
- این چهارتا شیوید روی سرم قراره بریزه و این چهار کیلو گوشتی که تو تنمه، نم نم آب بشه و بره پی کارش.
اینه که آخر سر چهارتا استخون کج و کوله و یه روکش زرد و بدون مو ازم میمونه، البته در خوش بینانهترین حالت ممکن!
خب بهتره چند دست لباس مشکی هم واسه خودت حاضر کنی که اگه یه وقت مردم نمونی چی بپوشی.
- بگی پاشو برو گمشو خیلی راحتترم تا بشینم این چرت و پرتارو گوش کنم!
- دست منه مگه؟
حقیقت تلخه دیگه...
راستی گفتم تلخ!
همتا کنجکاو و منتظر نگاهش کرد که ادامه داد:
- از اون شوهر گوشت تلخت چه خبر؟
پوزخند زد:
- خبر خاصی نیست.
- خیلی با جربزست.
کاش بودی میدیدی بال بال زدنشو...
آریا با خنده ادامه داد:
- قیافش وقتی فهمید به جز زنش تو دنیا اسم کس دیگه هم همتاست واقعا دیدنی بود!
دست خودش نبود که با تصور آن لحظه او هم به خنده افتاد:
- دیوونه!
#پارت1199
- ترسیدی؟
- یکم.
جلو رفت و روی صندلی کنار میز کامپیوتر نشست:
- تو چی؟
خوبی؟!
- بد نیستم، ولی خب...
بهتره خودتو واسه دیدن یه کچل بدقواره آماده کنی!
قبل از همتا دوباره خودش به حرف آمد و ادامه داد:
- این چهارتا شیوید روی سرم قراره بریزه و این چهار کیلو گوشتی که تو تنمه، نم نم آب بشه و بره پی کارش.
اینه که آخر سر چهارتا استخون کج و کوله و یه روکش زرد و بدون مو ازم میمونه، البته در خوش بینانهترین حالت ممکن!
خب بهتره چند دست لباس مشکی هم واسه خودت حاضر کنی که اگه یه وقت مردم نمونی چی بپوشی.
- بگی پاشو برو گمشو خیلی راحتترم تا بشینم این چرت و پرتارو گوش کنم!
- دست منه مگه؟
حقیقت تلخه دیگه...
راستی گفتم تلخ!
همتا کنجکاو و منتظر نگاهش کرد که ادامه داد:
- از اون شوهر گوشت تلخت چه خبر؟
پوزخند زد:
- خبر خاصی نیست.
- خیلی با جربزست.
کاش بودی میدیدی بال بال زدنشو...
آریا با خنده ادامه داد:
- قیافش وقتی فهمید به جز زنش تو دنیا اسم کس دیگه هم همتاست واقعا دیدنی بود!
دست خودش نبود که با تصور آن لحظه او هم به خنده افتاد:
- دیوونه!