#فریاد_بی_همتا
#پارت1196
- چون بد تا کردی باهام!
چون برآورده شدن آرزوی یه عمرمو ازم پنهون کردی!
چون اگه دیگه نتونه نفس بکشه نمیتونم ببخشمت، هرچند که خودت نفسمی...
با عجز ادامه داد:
- چون شاهرگمو دادی دست خودم همتا!
من این دنیا رو با جفتتون میخوام همتا...
با تو که زنمی و با داداشم که یه عمر حسرت داشتنشو داشتم!
همتا با صورت غرق در اشکش لبخند تلخی زد:
- تازه اومد به بازار... کهنه چه زود شد دل آزار!
- یه مدت دور باشیم بهتره!
خودم به موقعش بهت زنگ میزنم... فعلا نیاز دارم تنها باشم...
- پس من چی؟
منی که به وجودت نیاز دارم چی؟
برات مهم نیست که تنهایی غم از دست دادن دوتا بچمون رو به دوش بکشم؟
- یادت باشه باری که روی دوش منه خیلی سنگینتره همتا!
درد بدبخت کردن تو...
رفتن بچههامون...
مریضی داداشم...
میبینی؟
من خیلی بدبختتر از اونیام که تو فکرشو بکنی،باری که من دوش میکشم خیلی سنگینتره همتا!
- خب اگه اینطوره... چرا نمیذاری کمکت کنم؟
چرا نمیذاری دوتایی این بارای سنگین رو به دوشمون بکشیم؟
مگه زن و شوهر... نباید اینجور وقتا کنار هم باشن؟
هوم؟
- نمیدونم همتا...
هیچینمیدونم، فقط میخوام تنها باشم.
همین!
صدای بوق که در گوشش پیچید دستش را روی دهانش گرفت تا صدای هقهقاش به بیرون درز نکند.
بیتوجه به زخمهایش به سرعت از جا بلند شد و خودش را در حمام پرت کرد. شیر آب را بدون درآوردن لباسهایش باز کرد و بی تفاوت به لرزیدن تنش زیر دوش آب سرد ایستاد و گریه کرد.
پارت واقعی
ضربهی نهایی را محکمتر میزند و اجازه میدهد تا شیرهی وجودش با فشار داخل رحمش را پر کند.
- جون… داد بزن.
با لبانش آه بلند بالایش را خفه میکند و همانطور بدون آنکه خوش را از بدنش بیرون بکشد عمیق میبوسد.
صدای زنگ گوشی همان لحظه، کیفشان رو باد می دهد:
_هوووف... اوهههه.... این کیه؟
_آبجی جون سکسیته، خوشگلم...دست بابات درد نکنه عجب ک... هایی ساخته، نه میشه از اون گذشت نه توی توله سگ👇
https://t.me/+nfucT97cAyU0ZGVk
#پارت1196
- چون بد تا کردی باهام!
چون برآورده شدن آرزوی یه عمرمو ازم پنهون کردی!
چون اگه دیگه نتونه نفس بکشه نمیتونم ببخشمت، هرچند که خودت نفسمی...
با عجز ادامه داد:
- چون شاهرگمو دادی دست خودم همتا!
من این دنیا رو با جفتتون میخوام همتا...
با تو که زنمی و با داداشم که یه عمر حسرت داشتنشو داشتم!
همتا با صورت غرق در اشکش لبخند تلخی زد:
- تازه اومد به بازار... کهنه چه زود شد دل آزار!
- یه مدت دور باشیم بهتره!
خودم به موقعش بهت زنگ میزنم... فعلا نیاز دارم تنها باشم...
- پس من چی؟
منی که به وجودت نیاز دارم چی؟
برات مهم نیست که تنهایی غم از دست دادن دوتا بچمون رو به دوش بکشم؟
- یادت باشه باری که روی دوش منه خیلی سنگینتره همتا!
درد بدبخت کردن تو...
رفتن بچههامون...
مریضی داداشم...
میبینی؟
من خیلی بدبختتر از اونیام که تو فکرشو بکنی،باری که من دوش میکشم خیلی سنگینتره همتا!
- خب اگه اینطوره... چرا نمیذاری کمکت کنم؟
چرا نمیذاری دوتایی این بارای سنگین رو به دوشمون بکشیم؟
مگه زن و شوهر... نباید اینجور وقتا کنار هم باشن؟
هوم؟
- نمیدونم همتا...
هیچینمیدونم، فقط میخوام تنها باشم.
همین!
صدای بوق که در گوشش پیچید دستش را روی دهانش گرفت تا صدای هقهقاش به بیرون درز نکند.
بیتوجه به زخمهایش به سرعت از جا بلند شد و خودش را در حمام پرت کرد. شیر آب را بدون درآوردن لباسهایش باز کرد و بی تفاوت به لرزیدن تنش زیر دوش آب سرد ایستاد و گریه کرد.
پارت واقعی
ضربهی نهایی را محکمتر میزند و اجازه میدهد تا شیرهی وجودش با فشار داخل رحمش را پر کند.
- جون… داد بزن.
با لبانش آه بلند بالایش را خفه میکند و همانطور بدون آنکه خوش را از بدنش بیرون بکشد عمیق میبوسد.
صدای زنگ گوشی همان لحظه، کیفشان رو باد می دهد:
_هوووف... اوهههه.... این کیه؟
_آبجی جون سکسیته، خوشگلم...دست بابات درد نکنه عجب ک... هایی ساخته، نه میشه از اون گذشت نه توی توله سگ👇
https://t.me/+nfucT97cAyU0ZGVk