#فریاد_بی_همتا
#پارت1166
در همین فکرها بود که پرستار با سوالش نمک روی زخمش پاشید:
- همراهت کجاست؟
بگو یه بسته پوشک دیگه بگیره، فکر نکنم این چندتا جواب بده واسه این خونریزیای که تو داری.
مگر او چقدر توان داشت؟
چطور باید این همه درد روحی و جسمی که داشت را یک تنه تحمل میکرد؟
یعنی فریاد کجا بود؟
اصلا دنبالش میگشت؟
اگر اهورا کادر بیمارستان را نخریده بود، خودش با پلیس تماس میگرفت یا حداقل از کسی کمک میخواست.
بدبختیهایش یکی دوتا نبود!
از زمین و آسمان داشت برایش میبارید.
چشم روی هم گذاشت و سعی کرد به سوزش زخمش توجه نکند. از بین رفتن اثر داروهای بی حسی تنش را به لرزه انداخته بود.
دستهای سست احوالش را بالا آورد و پتوی بیمارستان را تا روی شانههایش بالا کشید.
خیسی زیر و بین پاهایش زیادی چندش آور بود.
بوی الکل بیمارستان حالش را بهم میزد و وای بر اویی که هنوز هم حس میکرد حالت تهوع دوران بارداریاش را دارد!
با وجود تمام دردهایی که در جسم و روحش متحمل شده بود دوست داشت کمی بخوابد.
اتفاقات اخیر زیادی خستهاش کرده بود.
اصلا چه میشد که از زیر تیغ جراحی زنده بیرون نمیآمد؟
مگر چه میشد همراه دو فرشته کوچکش جان میداد؟
به قدری پوستش کلفت بود که بیشتر از چهل و پنج دقیقه در ریکاوری مانده بود اما در نهایت دوباره چشم باز کرده بود.
با وجود اینکه اتاق خالی بود، بازهم پتو را تا بالای سرش کشید و به اشکهایش اجازهی سقوط داد.
مبلغ عضویت کانال vip فعلا فقط و فقط 20هزار تومن ولی به زودی افزایش قیمت خواهیم داشت. مبلغ رو به این شماره کارت واریز کرده شات واریز رو به آیدی زیر ارسال کنید تا لینک رو خدمتتون تقدیم کنیم :
شماره کارت
6393461015652023
مسعود طالبی دادوکلائی
@SBMTcanada4226791
فیش فراموشتون نشه♥️
#پارت1166
در همین فکرها بود که پرستار با سوالش نمک روی زخمش پاشید:
- همراهت کجاست؟
بگو یه بسته پوشک دیگه بگیره، فکر نکنم این چندتا جواب بده واسه این خونریزیای که تو داری.
مگر او چقدر توان داشت؟
چطور باید این همه درد روحی و جسمی که داشت را یک تنه تحمل میکرد؟
یعنی فریاد کجا بود؟
اصلا دنبالش میگشت؟
اگر اهورا کادر بیمارستان را نخریده بود، خودش با پلیس تماس میگرفت یا حداقل از کسی کمک میخواست.
بدبختیهایش یکی دوتا نبود!
از زمین و آسمان داشت برایش میبارید.
چشم روی هم گذاشت و سعی کرد به سوزش زخمش توجه نکند. از بین رفتن اثر داروهای بی حسی تنش را به لرزه انداخته بود.
دستهای سست احوالش را بالا آورد و پتوی بیمارستان را تا روی شانههایش بالا کشید.
خیسی زیر و بین پاهایش زیادی چندش آور بود.
بوی الکل بیمارستان حالش را بهم میزد و وای بر اویی که هنوز هم حس میکرد حالت تهوع دوران بارداریاش را دارد!
با وجود تمام دردهایی که در جسم و روحش متحمل شده بود دوست داشت کمی بخوابد.
اتفاقات اخیر زیادی خستهاش کرده بود.
اصلا چه میشد که از زیر تیغ جراحی زنده بیرون نمیآمد؟
مگر چه میشد همراه دو فرشته کوچکش جان میداد؟
به قدری پوستش کلفت بود که بیشتر از چهل و پنج دقیقه در ریکاوری مانده بود اما در نهایت دوباره چشم باز کرده بود.
با وجود اینکه اتاق خالی بود، بازهم پتو را تا بالای سرش کشید و به اشکهایش اجازهی سقوط داد.
مبلغ عضویت کانال vip فعلا فقط و فقط 20هزار تومن ولی به زودی افزایش قیمت خواهیم داشت. مبلغ رو به این شماره کارت واریز کرده شات واریز رو به آیدی زیر ارسال کنید تا لینک رو خدمتتون تقدیم کنیم :
شماره کارت
6393461015652023
مسعود طالبی دادوکلائی
@SBMTcanada4226791
فیش فراموشتون نشه♥️