فریاد بی همتا(خسوف)
9.45K subscribers
145 photos
27 videos
322 links
Download Telegram
#فریاد_بی_همتا
#پارت1195




- پس میدونستی!

صدایش پر بود از بغض و گلایه:
- اصلا واسه همین همش ازم می‌پرسیدی که اگه برادر داشتم چی میشد و دوستش داشتم و از این حرفا!

- فریاد من...

میام حرفش دوید:
- هیچی‌ نگو همتا!
خوب تلافی کردی... دیگه بی‌حساب شدیم.
هرچی بدی توی گذشته بهت کرده بودم پاک شد وقتی از وجود داداشم خبر داشتی و بهم نگفتی!

- فریاد گوش کن...
اینجوری که نمیشه، بیا همو ببینیم بعد.
اصلا... اصلا تو از کجا فهمیدی؟

فریاد پوزخند زد:
- این وسط حاج رحیم نامرد از همه مردتر از آب دراومد و نتونست پرپر شدنش رو به چشم ببینه و دم نزنه!

- فریاد تو رو خدا...
کجایی؟

- دنبال کارای درمان داداشم!
بهتره چند وقتی از هم دور باشیم همتا... نیاز دارم تنها باشم تا یادم بره چیکار کردی.

تلخ پوزخند زد:
- چه زود یادت رفت!
چه زود بی‌حساب شدیم...
چه زود باهم غریبه شدیم...

- واسه همین چرت و پرتایی که دارم بلغور میکنم میگم بهتره یه مدت دور باشیم از هم!

صدای گریه‌ی مردانه‌اش به گوشش رسید:
- حالم خیلی بده همتا!

نالید:
- اگه حالت بده بذار پیشت باشم!

- نمیشه!

- چرا؟