#فریاد_بی_همتا
#پارت1187
به راستی که این قضیه از همان ابتدا عجیب و بودار بوده و او به طرز فوقالعادهای احمق و خوش باور!
- با توام!
برای پرت کردن حواس فریاد طبق معمول این چند روز زمزمه کرد:
- میشه بریم کنار دریا؟
- هر روز تو باید این سوال رو بپرسی و منم هر روز باید بهت بگم نمیشه؟!
- من حالم خوبه!
- یه هفته نیست عمل شدی!
زیر شکمتو هفت لایه جر دادن که جسد تخم سگای منو بیارن بیرون بعد...
وقتی فهمید که این گونه دوباره خاطرات تلخشان را برای همتا تجدید میکند بعد از مکثی کوتاهی ادامه داد:
- فعلا برات بهتره استراحت کنی تا زخمات ترمیم بشه، بعدش میریم لب دریا.
اصلا یه سفر شمال طلبت!
با بیچارگی صورتش را کج و کوله کرد:
- من خوبم!
بخدا دیگه درد ندارم.
حتی جای زخمم دیگه نمیسوزه.
خسته شدم از بس اینجا دراز کشیدم.
فریاد گوشهی لبش را گزید تا لبخند نزند:
- واقعا حالت خوبه؟!
دخترک با ذوق برایش سر تکان داد که او خودش را روی کاناپهای که همتا رویش نشسته بود کشید:
- خب پس ...
همتا وسط حرف او پرید:
- بریم؟
- آره میریم، ولی نه کنار دریا.
- پس کجا؟
#پارت1187
به راستی که این قضیه از همان ابتدا عجیب و بودار بوده و او به طرز فوقالعادهای احمق و خوش باور!
- با توام!
برای پرت کردن حواس فریاد طبق معمول این چند روز زمزمه کرد:
- میشه بریم کنار دریا؟
- هر روز تو باید این سوال رو بپرسی و منم هر روز باید بهت بگم نمیشه؟!
- من حالم خوبه!
- یه هفته نیست عمل شدی!
زیر شکمتو هفت لایه جر دادن که جسد تخم سگای منو بیارن بیرون بعد...
وقتی فهمید که این گونه دوباره خاطرات تلخشان را برای همتا تجدید میکند بعد از مکثی کوتاهی ادامه داد:
- فعلا برات بهتره استراحت کنی تا زخمات ترمیم بشه، بعدش میریم لب دریا.
اصلا یه سفر شمال طلبت!
با بیچارگی صورتش را کج و کوله کرد:
- من خوبم!
بخدا دیگه درد ندارم.
حتی جای زخمم دیگه نمیسوزه.
خسته شدم از بس اینجا دراز کشیدم.
فریاد گوشهی لبش را گزید تا لبخند نزند:
- واقعا حالت خوبه؟!
دخترک با ذوق برایش سر تکان داد که او خودش را روی کاناپهای که همتا رویش نشسته بود کشید:
- خب پس ...
همتا وسط حرف او پرید:
- بریم؟
- آره میریم، ولی نه کنار دریا.
- پس کجا؟