زندگی یادم داد….
قسمت دوم
🥀گاهی فکر میکنیم داریم بهترین کار را در حق بچهها انجام میدهیم، اما در واقع، در حال نابودکردنشان هستیم.
❤️«آقادایی رضی» من، نتیجهی چنین برداشت اشتباهی بود.
پسری بسیار باهوش، زیبا و احساساتی که فرصت زندگی شایسته را از دست داد.
♥️دوست داشت بهجای مدرسه به تماشای جنگ خروسها برود. «آقا» با فعالیتهای سیاسی و تدریس، فرصت رسیدگی به تربیت او را نداشت و خب، «خانم» هم به ادارهی منزل پر آمد و رفت خیلی بیشتر اهمیت میداد.
پس، عموجان این وظیفه را بهعهده گرفت.
🫣هر روز صبح، «رضی» نه دهساله را روی کول «گلممد» میگذاشتند تا به مدرسه ببرد. با پای خودش که نمیرفت!
😔و پسرک در طول راه، آنقدر با قلمفرانسه به دست نوکر بیچاره میزد که از درد زمینش میگذاشت و ….
😭«آقادایی رضی» نتوانست درسش را تمام کند. هیچوقت رابطهای عاطفی با خانوادهاش و دیگران نداشت و عمرش در رنجیدن و رنجاندن گذشت.
🪷بهنظر شما اگر بهجای تنبیه و اجبار، از گفتگو و همدلی استفاده میشد، یک زندگی هشتادساله با عشق نمیگذشت؟!
#تجربهی_زیسته
#تنبیه
#فرزندپروری
#اجبار
#صلح
#همدلی
#گفتگو
#کودکی
#کودک_من
#ریحانه_قاسمرشیدی #باشگاه_کتابخوانی_کودک_و_فرهنگ
@farhangkoodak
قسمت دوم
🥀گاهی فکر میکنیم داریم بهترین کار را در حق بچهها انجام میدهیم، اما در واقع، در حال نابودکردنشان هستیم.
❤️«آقادایی رضی» من، نتیجهی چنین برداشت اشتباهی بود.
پسری بسیار باهوش، زیبا و احساساتی که فرصت زندگی شایسته را از دست داد.
♥️دوست داشت بهجای مدرسه به تماشای جنگ خروسها برود. «آقا» با فعالیتهای سیاسی و تدریس، فرصت رسیدگی به تربیت او را نداشت و خب، «خانم» هم به ادارهی منزل پر آمد و رفت خیلی بیشتر اهمیت میداد.
پس، عموجان این وظیفه را بهعهده گرفت.
🫣هر روز صبح، «رضی» نه دهساله را روی کول «گلممد» میگذاشتند تا به مدرسه ببرد. با پای خودش که نمیرفت!
😔و پسرک در طول راه، آنقدر با قلمفرانسه به دست نوکر بیچاره میزد که از درد زمینش میگذاشت و ….
😭«آقادایی رضی» نتوانست درسش را تمام کند. هیچوقت رابطهای عاطفی با خانوادهاش و دیگران نداشت و عمرش در رنجیدن و رنجاندن گذشت.
🪷بهنظر شما اگر بهجای تنبیه و اجبار، از گفتگو و همدلی استفاده میشد، یک زندگی هشتادساله با عشق نمیگذشت؟!
#تجربهی_زیسته
#تنبیه
#فرزندپروری
#اجبار
#صلح
#همدلی
#گفتگو
#کودکی
#کودک_من
#ریحانه_قاسمرشیدی #باشگاه_کتابخوانی_کودک_و_فرهنگ
@farhangkoodak