۷۱_مجبورم نکن لبخند بزنم
باربارا پارک،مترجم:ریحانه جعفری،رمان کودک،جدایی والدین ،واکنش تک فرزند به طلاق ،طنزآمیز،انتشارات محراب قلم ،گروه سنی ج (سالهای پایان دبستان) اما اگر فرزند کتاب خوانی دارید از هشت سالگی هم می تواند با اثر ارتباط برقرار کند .
باربارا پارک برای بچه های کتابخوان با مجموعه ی با نمک "جونی بی جونز " آشناست.بچه های دنیا نثر ساده و طناز او را دوست دارند.پارک این بار شرایط،واکنش ها و احساسات چارلی یازده ساله در برابر جدایی ناگهانی والدینش به تصویر کشیده .کودکی که حتی معنی کلمه ی طلاق را نمی داند و در لغتنامه به دنبالش می گردد.
فرار پسرک از خانه و پنهان شدنش بالای درخت پارک و تصمیمش برای ماندن در انجا و سرد شدن هوا و به سر کشیدن لباس های زیری که با خود اورده از جمله بخش های خنده دار و درعین حال غم انگیز کتاب است .ما بزرگترها گاهی وقتها که گرفتار مشکلات می شویم ،قدرت درک فرزندان خود را از,دست می دهیم و چنان در غم مان فرو می رویم که اولویت ها فراموش مان می شود .مثل والدین چارلی که در ابتدای کتاب تصمیم خود را همچون صاعقه ای بر سر او فرود اوردند.
"مجبورم نکن ،لبخند بزنم "برای همه ی بچه ها بخصوص انهایی که با مشکلات خانوادگی مواجهند جالب است .البته برای کودکان کم سن کلمات سختی در متن وجود دارد "مثل جریحه دار شدن "که باید معنای اش را بپرسند .و همین به افزایش دامنه ی لغات شان کمک می کند .
این رمان خوشخوان با حروف درشت انقدر جذاب هست که کودک را درگیر ماجراهایش کند,و در تجربه های پسری در ان سوی دنیا شریک نماید.
خواندن "مجبورم نکن لبخند,بزنم "را به والدینی که جدا شده اند و یا در شرف ان هستند توصیه می کنم تا تصویری دقیق از ان چه بر فرزندشان می گذرند به دست اورند.
#مجبورم_نکن_لبخند_بزنم
#باربارا_پارک
#جونی_بی_جونز
#ریحانه_جعفری
#رمان_کودک
#گروه_سنی_ج
#کلاس_سوم_تا_ششم
#مناسب_والدین_در_حال_جدایی
#طنز
#طلاق_کودک_داستانی
کوچولو و فرهنگ:
تجربه های یک مادر روزنامه نگار و دخترش. ریحانه قاسم رشیدی هستم .کتاب ٬نمایش کودک و کارگاه های مخصوص بچه ها را معرفی می کنم.متخصص در برپایی جلسات کتابخوانی خلاق برای کودکان و ارایه ی مشاوره ی کتاب برای خانواده ها ، مهدکودکها و مدارس.
ارتباط
@rb1105
https://t.me/farhangkoodak
باربارا پارک،مترجم:ریحانه جعفری،رمان کودک،جدایی والدین ،واکنش تک فرزند به طلاق ،طنزآمیز،انتشارات محراب قلم ،گروه سنی ج (سالهای پایان دبستان) اما اگر فرزند کتاب خوانی دارید از هشت سالگی هم می تواند با اثر ارتباط برقرار کند .
باربارا پارک برای بچه های کتابخوان با مجموعه ی با نمک "جونی بی جونز " آشناست.بچه های دنیا نثر ساده و طناز او را دوست دارند.پارک این بار شرایط،واکنش ها و احساسات چارلی یازده ساله در برابر جدایی ناگهانی والدینش به تصویر کشیده .کودکی که حتی معنی کلمه ی طلاق را نمی داند و در لغتنامه به دنبالش می گردد.
فرار پسرک از خانه و پنهان شدنش بالای درخت پارک و تصمیمش برای ماندن در انجا و سرد شدن هوا و به سر کشیدن لباس های زیری که با خود اورده از جمله بخش های خنده دار و درعین حال غم انگیز کتاب است .ما بزرگترها گاهی وقتها که گرفتار مشکلات می شویم ،قدرت درک فرزندان خود را از,دست می دهیم و چنان در غم مان فرو می رویم که اولویت ها فراموش مان می شود .مثل والدین چارلی که در ابتدای کتاب تصمیم خود را همچون صاعقه ای بر سر او فرود اوردند.
"مجبورم نکن ،لبخند بزنم "برای همه ی بچه ها بخصوص انهایی که با مشکلات خانوادگی مواجهند جالب است .البته برای کودکان کم سن کلمات سختی در متن وجود دارد "مثل جریحه دار شدن "که باید معنای اش را بپرسند .و همین به افزایش دامنه ی لغات شان کمک می کند .
این رمان خوشخوان با حروف درشت انقدر جذاب هست که کودک را درگیر ماجراهایش کند,و در تجربه های پسری در ان سوی دنیا شریک نماید.
خواندن "مجبورم نکن لبخند,بزنم "را به والدینی که جدا شده اند و یا در شرف ان هستند توصیه می کنم تا تصویری دقیق از ان چه بر فرزندشان می گذرند به دست اورند.
#مجبورم_نکن_لبخند_بزنم
#باربارا_پارک
#جونی_بی_جونز
#ریحانه_جعفری
#رمان_کودک
#گروه_سنی_ج
#کلاس_سوم_تا_ششم
#مناسب_والدین_در_حال_جدایی
#طنز
#طلاق_کودک_داستانی
کوچولو و فرهنگ:
تجربه های یک مادر روزنامه نگار و دخترش. ریحانه قاسم رشیدی هستم .کتاب ٬نمایش کودک و کارگاه های مخصوص بچه ها را معرفی می کنم.متخصص در برپایی جلسات کتابخوانی خلاق برای کودکان و ارایه ی مشاوره ی کتاب برای خانواده ها ، مهدکودکها و مدارس.
ارتباط
@rb1105
https://t.me/farhangkoodak
Telegram
کودک و فرهنگ
تجربه های مادری روزنامه نگار و تسهیلگر فرهنگی. ریحانه قاسم رشیدی هستم .
ارتباط
@rb1105
ارتباط
@rb1105
چپکی
نویسنده: زهرا جلائیفر
تصویرگر: هاجر مرادی
ناشر: علمی و فرهنگی
#گروه_سنی۶_۳سال #گروه_سنی_۹_۷سال
#طلاق
#جداییوالدین
تعداد کتابهای مناسب با موضوع طلاق برای بچههای زیر ۱۰ سال بسیار کم است. یکی از آنها که اتفاقا تالیفی هم هست "چپکی" نام دارد و بخوبی به این موضوع پرداخته است. نکته درخشان کتاب این است که کودک داستان در انتها میپذیرد که پدر و مادر جدا از هم ولی خوشحال بهتر است از پدر و مادری که با هم زندگی کنند ولی خرسند نباشند.
👪 شبتاب
@ketabeshabtaab
صحبت درباره ی طلاق همیشه سخت است.کتابها می توانند خیلی کمک کنند تا بچه ها این مساله ی پیچیده را بفهمند.
@farhangkoodak
نویسنده: زهرا جلائیفر
تصویرگر: هاجر مرادی
ناشر: علمی و فرهنگی
#گروه_سنی۶_۳سال #گروه_سنی_۹_۷سال
#طلاق
#جداییوالدین
تعداد کتابهای مناسب با موضوع طلاق برای بچههای زیر ۱۰ سال بسیار کم است. یکی از آنها که اتفاقا تالیفی هم هست "چپکی" نام دارد و بخوبی به این موضوع پرداخته است. نکته درخشان کتاب این است که کودک داستان در انتها میپذیرد که پدر و مادر جدا از هم ولی خوشحال بهتر است از پدر و مادری که با هم زندگی کنند ولی خرسند نباشند.
👪 شبتاب
@ketabeshabtaab
صحبت درباره ی طلاق همیشه سخت است.کتابها می توانند خیلی کمک کنند تا بچه ها این مساله ی پیچیده را بفهمند.
@farhangkoodak
اسب پیشکشی و غمی که از یالهایش بر زندگی ما ریختهشد
#طلاق
#تجربهی_زیسته
#فرزندپروری_هوشمندانه
#ریحانه_قاسمرشیدی
متن در پست بعدی
@farhangkoodak
#طلاق
#تجربهی_زیسته
#فرزندپروری_هوشمندانه
#ریحانه_قاسمرشیدی
متن در پست بعدی
@farhangkoodak
اسب پیشکشی و غمی که از یالهایش بر زندگی ما ریختهشد
🔸روز زیبای بهاری بود که در خانه را زدند. میشناختشان. میدانست از طرف پدرش آمدهاند. پدری که سال قبل از مادر جدا شدهبود.
خیلی کوچک بود. چهار پنجسال بیشتر نداشت.
دلش میخواست پدر مثل قبل پیش آنها باشد. نمیدانست چرا زندگی والدینش شبیه زندگیهای دیگر نبوده. خبر نداشت، مادرش همسر دوم پدر بوده در فاصلهی اختلاف و قهری دراز مدت با همسر اول. باید خیلی میگذشت تا بفهمد چطور تصمیم بزرگترها، میتواند زندگی بچهها را برای همیشه تلخ کند.
مرد پشت در، با مهربانی میگفت هدیهای از طرف پدر آورده. کرهاسبی که با آن بازی کند. دخترک موطلایی که عاشق اسب بود، حرفهای مادر یادش رفت. در را باز کرد. سوار کرهاسب شد و رفت تا چرخی بزند. نمیدانست که دیدارش با مادر، نه یکساعت دیگر که بیست و پنج سال بعد خواهد بود.
🔸او را به خانهی پدر بردند و دیگر نگذاشتند مادرش را ببیند. بزرگترها اینطور صلاح دیدهبودند. شاید از این رو که ارتباط میان پدر و همسر دوم برای همیشه قطع شود و دوباره بهطرف هم برنگردند.
🔸دخترک قصهی ما الان خانم مسنیاست و ماجراهای زیادی را در زندگی پشت سر گذاشته. اما آن روز، آن اسب و آن دروغ برایش، معنای رنج است. نه مهربانی پدر و نه هیچ کدام از عشقهایی که در زندگی دریافت کرد، نتوانسته جای مادر را برایش پر کند. مادری که پس از دیدار دیرهنگام در بزرگسالی، با مرگی ناگهانی برای همیشه از دستش داد.
🔸من نسل بعدی این خانواده هستم. عشق بیدریغ پدربزرگم را با تمام جانم تجربه کردم. اما تا چهارمین روز پس از مرگش نمیدانستم آنهمه محبت به عذابوجدانی سنگین آغشته بوده.
🔸پدربزرگم، مهربانترین مردی است که دیده و شناختهام. من و خواهرم را روی چشمانش میگذاشت. او ما را همینطور که بودیم پذیرفتهبود و دوست میداشت. در آن زمان و در فرهنگ سختگیر و منضبط آذربایجانی چنین مهری، کیمیا بود. آدمها خیلی راحت قضاوت میشدند اما آقابابا پر و بال میداد. او هرگز قیچی دستش نمیگرفت.
🔸با اینکه بسیاری از شادیهای زندگیام را مدیون او هستم، اما، همیشه سایهی آن ستم بر قلبم سنگینی میکند، دقیقاً از آن لحظهی پانزدهسالگی.
🔸آدمبزرگها میتوانند و حقدارند طلاق بگیرند. هیچکس نمیتواند آنها را از این حق محروم کند. اما کاش بدانند طلاق باید به آرامترین شکل و با درنظر گرفتن شرایط روانی کودک و اولویتهای لازم برای رشد او، انجام شود. بیتدبیری، زندگی فرزند را نابود میکند.
🔸درست است که آنها بعد از جدایی، نسبتی با هم ندارند اما کودک همیشه و تاابد فرزند مشترک آنهاست و به محبت و حضور هر دو نفر محتاج.
🔸 ایکاش، میتوانستم بگویم امروز دیگر هیچ کودکی، رنج مادرم را تجربه نمیکند و در تمام جداییها، نیازهای ضعیفترین عضو مجموعه، یعنی کودک درنظر گرفته میشود. اما متأسفانه اینطور نیست.
🔸هنوز هم، بچهها وسیلهی انتقامگیری هستند. پدرها و خانوادههای پدری در ایران و مادرها در کشورهایی مثل کانادا و آمریکا، اگر بخواهند، میتوانند فرزند را از دیدن والد دیگر محروم کنند. به تحصیلات و شعور و سطح اجتماعی هم ربطی ندارد. نمیدانم چطور ولی این اتفاق، هنوز رخ میدهد و دخترکها و پسرکهایی که بیش از هفتاد سال با مادر من اختلاف سنی دارند، همان غم و ناتوانی و رنج و دلشکستگی را تجربه میکنند، که او در خانهی اعیانی پدر چشیدهبود.
🔸این ماجرا را نوشتم تا اگر خودتان در جایگاه چنین والدینی هستید، یا والدی را میشناسید که فرزند را از دیدن مادر یا پدر محروم کرده، لطفاً کاری کنید که فقط یک لحظه به زندگی مادر من و امثال او، که کم هم نیستند، فکر کنند.
🔸شاید، شاید، طفل معصومی در حسرت آغوش پدر یا مادر، آه نکشد و اشکهایش را بر بالش نریزد.
#تجربهی_زیسته
#از_زندگی_آموختم
#کودک
#طلاق
#ریحانه_قاسمرشیدی
@farhangkoodak
🔸روز زیبای بهاری بود که در خانه را زدند. میشناختشان. میدانست از طرف پدرش آمدهاند. پدری که سال قبل از مادر جدا شدهبود.
خیلی کوچک بود. چهار پنجسال بیشتر نداشت.
دلش میخواست پدر مثل قبل پیش آنها باشد. نمیدانست چرا زندگی والدینش شبیه زندگیهای دیگر نبوده. خبر نداشت، مادرش همسر دوم پدر بوده در فاصلهی اختلاف و قهری دراز مدت با همسر اول. باید خیلی میگذشت تا بفهمد چطور تصمیم بزرگترها، میتواند زندگی بچهها را برای همیشه تلخ کند.
مرد پشت در، با مهربانی میگفت هدیهای از طرف پدر آورده. کرهاسبی که با آن بازی کند. دخترک موطلایی که عاشق اسب بود، حرفهای مادر یادش رفت. در را باز کرد. سوار کرهاسب شد و رفت تا چرخی بزند. نمیدانست که دیدارش با مادر، نه یکساعت دیگر که بیست و پنج سال بعد خواهد بود.
🔸او را به خانهی پدر بردند و دیگر نگذاشتند مادرش را ببیند. بزرگترها اینطور صلاح دیدهبودند. شاید از این رو که ارتباط میان پدر و همسر دوم برای همیشه قطع شود و دوباره بهطرف هم برنگردند.
🔸دخترک قصهی ما الان خانم مسنیاست و ماجراهای زیادی را در زندگی پشت سر گذاشته. اما آن روز، آن اسب و آن دروغ برایش، معنای رنج است. نه مهربانی پدر و نه هیچ کدام از عشقهایی که در زندگی دریافت کرد، نتوانسته جای مادر را برایش پر کند. مادری که پس از دیدار دیرهنگام در بزرگسالی، با مرگی ناگهانی برای همیشه از دستش داد.
🔸من نسل بعدی این خانواده هستم. عشق بیدریغ پدربزرگم را با تمام جانم تجربه کردم. اما تا چهارمین روز پس از مرگش نمیدانستم آنهمه محبت به عذابوجدانی سنگین آغشته بوده.
🔸پدربزرگم، مهربانترین مردی است که دیده و شناختهام. من و خواهرم را روی چشمانش میگذاشت. او ما را همینطور که بودیم پذیرفتهبود و دوست میداشت. در آن زمان و در فرهنگ سختگیر و منضبط آذربایجانی چنین مهری، کیمیا بود. آدمها خیلی راحت قضاوت میشدند اما آقابابا پر و بال میداد. او هرگز قیچی دستش نمیگرفت.
🔸با اینکه بسیاری از شادیهای زندگیام را مدیون او هستم، اما، همیشه سایهی آن ستم بر قلبم سنگینی میکند، دقیقاً از آن لحظهی پانزدهسالگی.
🔸آدمبزرگها میتوانند و حقدارند طلاق بگیرند. هیچکس نمیتواند آنها را از این حق محروم کند. اما کاش بدانند طلاق باید به آرامترین شکل و با درنظر گرفتن شرایط روانی کودک و اولویتهای لازم برای رشد او، انجام شود. بیتدبیری، زندگی فرزند را نابود میکند.
🔸درست است که آنها بعد از جدایی، نسبتی با هم ندارند اما کودک همیشه و تاابد فرزند مشترک آنهاست و به محبت و حضور هر دو نفر محتاج.
🔸 ایکاش، میتوانستم بگویم امروز دیگر هیچ کودکی، رنج مادرم را تجربه نمیکند و در تمام جداییها، نیازهای ضعیفترین عضو مجموعه، یعنی کودک درنظر گرفته میشود. اما متأسفانه اینطور نیست.
🔸هنوز هم، بچهها وسیلهی انتقامگیری هستند. پدرها و خانوادههای پدری در ایران و مادرها در کشورهایی مثل کانادا و آمریکا، اگر بخواهند، میتوانند فرزند را از دیدن والد دیگر محروم کنند. به تحصیلات و شعور و سطح اجتماعی هم ربطی ندارد. نمیدانم چطور ولی این اتفاق، هنوز رخ میدهد و دخترکها و پسرکهایی که بیش از هفتاد سال با مادر من اختلاف سنی دارند، همان غم و ناتوانی و رنج و دلشکستگی را تجربه میکنند، که او در خانهی اعیانی پدر چشیدهبود.
🔸این ماجرا را نوشتم تا اگر خودتان در جایگاه چنین والدینی هستید، یا والدی را میشناسید که فرزند را از دیدن مادر یا پدر محروم کرده، لطفاً کاری کنید که فقط یک لحظه به زندگی مادر من و امثال او، که کم هم نیستند، فکر کنند.
🔸شاید، شاید، طفل معصومی در حسرت آغوش پدر یا مادر، آه نکشد و اشکهایش را بر بالش نریزد.
#تجربهی_زیسته
#از_زندگی_آموختم
#کودک
#طلاق
#ریحانه_قاسمرشیدی
@farhangkoodak