Forwarded from وبسایت فرهنگی صدانت
نقدی از #رضا_بابایی پیرامون سخنان آیت الله جوادی آملی پیرامون ربا و بانک🌱
آیت الله جوادی آملی فرمودهاند: «حقوق کارمندان بانکهای ربوی حرام است، زیرا حقوق حلال در برابر کار حلال گرفته میشود.»
من چند سال شاگرد آیت الله جوادی آملی بودم و گواهی میدهم که ایشان، انسانی است عزیز و بزرگوار. اینگونه سخنانشان هم من را شگفتزده نمیکند؛ چون میدانم که جنابشان، مانند اکثر همقطارانشان، دربارۀ ماهیت پول و ربا و مناسبات اقتصادی، درکی شبیه مسلمانان صدر اسلام از کارکردهای درهم و دینار دارند....
✨ →http://goo.gl/FehTjV
آیت الله جوادی آملی فرمودهاند: «حقوق کارمندان بانکهای ربوی حرام است، زیرا حقوق حلال در برابر کار حلال گرفته میشود.»
من چند سال شاگرد آیت الله جوادی آملی بودم و گواهی میدهم که ایشان، انسانی است عزیز و بزرگوار. اینگونه سخنانشان هم من را شگفتزده نمیکند؛ چون میدانم که جنابشان، مانند اکثر همقطارانشان، دربارۀ ماهیت پول و ربا و مناسبات اقتصادی، درکی شبیه مسلمانان صدر اسلام از کارکردهای درهم و دینار دارند....
✨ →http://goo.gl/FehTjV
صدانت
نقدی از رضا بابایی پیرامون سخنان آیت الله جوادی آملی در مورد ربا و بانک - صدانت
رضا بابایی: آیت الله جوادی آملی مانند اکثر همقطارانشان، دربارۀ ماهیت ربا و مناسبات اقتصادی، درکی شبیه مسلمانان صدر اسلام از کارکرد درهم و دینار دارند...
🌱دو نشانۀ متعصبان
«تعصب» که در ادبیات دینی به آن «جاهلیت» هم میگویند، شایعترین بیماری فکری در جوامع عقبافتاده است. درمان آن نیز بسیار دشوار است؛ چون هیچ کس خود را متعصب نمیداند. تعصب، چیزی است که ما آن را همیشه در دیگری میبینیم و دیگری در ما. ما نمیتوانیم به او ثابت کنیم که متعصب است و او نیز نمیتواند تعصب ما را به ما نشان دهد. اما دو ویژگی مهم در انسانهای متعصب وجود دارد که خوشبختانه تا حدی قابل اندازهگیری است و از این راه میتوان میزان و مقدار تعصب را در انسانها حدس زد:
☄یک. غلبۀ کمّی و کیفی باورهای متافیزیکی بر دانشهای زمینی.
باورهای متافیزیکی انسان متعصب، بسیار بیش از دانشهای دنیوی او است. او بیش از آنکه بداند و بشناسد و بخواند، باورمند است و آن اندازه که اقیانوس باورهای او سرشار است، کاسۀ دانشش پر نیست. باورهای متافیزیکی در غیبت دانشهای زمینی، از سنگ و چوب، بت میسازند و از زمین و زمان، مقدسات. اگر نیوتن یا زکریای رازی متعصب نبودند، از آن رو است که دانستههای علمی آنان، بسیار بیش از باورهای فراعلمی و فرازمینی ایشان بود. نیز به همین دلیل است که دیو تعصب، معمولا قربانیان خود را از میان جوانان و مردم کمسواد میگیرد.
☄دو. ناآشنایی با «دیگر»ها.
متعصب، معمولا شناختی ژرف از دیگران و باورهایشان ندارد. بیخبری از اندیشهها و باورهای دیگران، او را به آنچه دارد، دلبستهتر میکند. انسانها هر چه با شهرها و کشورهای بیشتر و بزرگتری آشنا باشند، دلبستگی کمتری به روستای خود دارند.
بنابراین، انسان متعصب، بیش از دانش، گرایش دارد و بیش از آنکه عقیدهشناس باشد، عقیدهپرست است. حاضر است در راه عقیدهاش جان بدهد ولی حاضر نیست دربارۀ عقیدهاش بیندیشد و بخواند و بپرسد.
متعصبان را بهراحتی میتوان سازماندهی کرد و به کارهای سخت واداشت. آنان، کنشگر و سراپا غیرت و ارادهاند، و هیچ نیرویی در برابرشان تاب مقاومت ندارد، مگر حکومت قانون. برای مهار خشونت و زیادهخواهی متعصبان، در کوتاهمدت هیچ راهی وجود ندارد، جز تقدیس و تقویت قانون و استوارسازی پایههای آن. تعصب، تا آنجا که قانون را نقض نکند، خطری برای جامعه ندارد. گرفتاری از وقتی آغاز میشود که قانون در برابر متعصبان و خشونتطلبان کوتاه بیاید و دست آنان را باز یا نیمهباز بگذارد. از همین رو است که زنان و مردان تعصبمدار، قانونگریزترین مردم روزگارند. آنان خود را تافتههای جدابافته میدانند و عقیدۀ خود را مقدستر از هر قانونی. قانون را تا آنجا گردن میگذارند که پشتیبانشان باشد؛ نه بیش از آن. کشوری که در آن، سخن از عقیده، بیش از قانون و حقوق باشد، بهشت متعصبان است.
#رضا_بابایی
@rezababaei43 | @sedanet
«تعصب» که در ادبیات دینی به آن «جاهلیت» هم میگویند، شایعترین بیماری فکری در جوامع عقبافتاده است. درمان آن نیز بسیار دشوار است؛ چون هیچ کس خود را متعصب نمیداند. تعصب، چیزی است که ما آن را همیشه در دیگری میبینیم و دیگری در ما. ما نمیتوانیم به او ثابت کنیم که متعصب است و او نیز نمیتواند تعصب ما را به ما نشان دهد. اما دو ویژگی مهم در انسانهای متعصب وجود دارد که خوشبختانه تا حدی قابل اندازهگیری است و از این راه میتوان میزان و مقدار تعصب را در انسانها حدس زد:
☄یک. غلبۀ کمّی و کیفی باورهای متافیزیکی بر دانشهای زمینی.
باورهای متافیزیکی انسان متعصب، بسیار بیش از دانشهای دنیوی او است. او بیش از آنکه بداند و بشناسد و بخواند، باورمند است و آن اندازه که اقیانوس باورهای او سرشار است، کاسۀ دانشش پر نیست. باورهای متافیزیکی در غیبت دانشهای زمینی، از سنگ و چوب، بت میسازند و از زمین و زمان، مقدسات. اگر نیوتن یا زکریای رازی متعصب نبودند، از آن رو است که دانستههای علمی آنان، بسیار بیش از باورهای فراعلمی و فرازمینی ایشان بود. نیز به همین دلیل است که دیو تعصب، معمولا قربانیان خود را از میان جوانان و مردم کمسواد میگیرد.
☄دو. ناآشنایی با «دیگر»ها.
متعصب، معمولا شناختی ژرف از دیگران و باورهایشان ندارد. بیخبری از اندیشهها و باورهای دیگران، او را به آنچه دارد، دلبستهتر میکند. انسانها هر چه با شهرها و کشورهای بیشتر و بزرگتری آشنا باشند، دلبستگی کمتری به روستای خود دارند.
بنابراین، انسان متعصب، بیش از دانش، گرایش دارد و بیش از آنکه عقیدهشناس باشد، عقیدهپرست است. حاضر است در راه عقیدهاش جان بدهد ولی حاضر نیست دربارۀ عقیدهاش بیندیشد و بخواند و بپرسد.
متعصبان را بهراحتی میتوان سازماندهی کرد و به کارهای سخت واداشت. آنان، کنشگر و سراپا غیرت و ارادهاند، و هیچ نیرویی در برابرشان تاب مقاومت ندارد، مگر حکومت قانون. برای مهار خشونت و زیادهخواهی متعصبان، در کوتاهمدت هیچ راهی وجود ندارد، جز تقدیس و تقویت قانون و استوارسازی پایههای آن. تعصب، تا آنجا که قانون را نقض نکند، خطری برای جامعه ندارد. گرفتاری از وقتی آغاز میشود که قانون در برابر متعصبان و خشونتطلبان کوتاه بیاید و دست آنان را باز یا نیمهباز بگذارد. از همین رو است که زنان و مردان تعصبمدار، قانونگریزترین مردم روزگارند. آنان خود را تافتههای جدابافته میدانند و عقیدۀ خود را مقدستر از هر قانونی. قانون را تا آنجا گردن میگذارند که پشتیبانشان باشد؛ نه بیش از آن. کشوری که در آن، سخن از عقیده، بیش از قانون و حقوق باشد، بهشت متعصبان است.
#رضا_بابایی
@rezababaei43 | @sedanet
Forwarded from وبسایت فرهنگی صدانت
رانت تقدس
وقتی نویسنده یا گویندهای برای آنچه میگوید، دلیل نمیآورد، از دو حال بیرون نیست: یا دستش از دلیل و برهان خالی است، یا نیازی به استدلال نمیبیند، اگرچه دستش از دلیل و برهان خالی نیست.
بسیار بسیار بسیار مهم است که بدانیم شمار نویسندگان و گویندگان نوع اول بسیار بیشتر از نوع دوم است و بیشتر عمر ما با همین دست از سخنگویان سپری شده است؛ آنان که مشهورات را مقدسات میشمارند و شأن خود را برتر از آن میدانند که برای آنچه میگویند، بازخواست شوند. نزد ایشان، «بیدلیلی» عیب نیست؛ بلکه حُسنی خدادداد است؛ امتیازی است که طبیعت به برخی مفاهیم و پدیدهها داده و از برخی دریغ کرده است؛ جامهای است برازنده بر بالای زید، نه عمرو. دیگران برای سادهترین و بدیهیترین سخنانشان، باید دلیل و سند و معجزه بیاورند؛ اما آنان بیش از این مسئولیتی ندارند که سخنشان را در هالهای از نور و تقدس بپوشانند و سپس زبان به نصیحت بگشایند. رانت تقدس، میراث پدری آنان است؛ اما دیگران اگر بگویند آفتاب از مشرق میتابد، باید 365 دلیل بیاورند.
#رضا_بابایی
@rezababaei43 | @sedanet
وقتی نویسنده یا گویندهای برای آنچه میگوید، دلیل نمیآورد، از دو حال بیرون نیست: یا دستش از دلیل و برهان خالی است، یا نیازی به استدلال نمیبیند، اگرچه دستش از دلیل و برهان خالی نیست.
بسیار بسیار بسیار مهم است که بدانیم شمار نویسندگان و گویندگان نوع اول بسیار بیشتر از نوع دوم است و بیشتر عمر ما با همین دست از سخنگویان سپری شده است؛ آنان که مشهورات را مقدسات میشمارند و شأن خود را برتر از آن میدانند که برای آنچه میگویند، بازخواست شوند. نزد ایشان، «بیدلیلی» عیب نیست؛ بلکه حُسنی خدادداد است؛ امتیازی است که طبیعت به برخی مفاهیم و پدیدهها داده و از برخی دریغ کرده است؛ جامهای است برازنده بر بالای زید، نه عمرو. دیگران برای سادهترین و بدیهیترین سخنانشان، باید دلیل و سند و معجزه بیاورند؛ اما آنان بیش از این مسئولیتی ندارند که سخنشان را در هالهای از نور و تقدس بپوشانند و سپس زبان به نصیحت بگشایند. رانت تقدس، میراث پدری آنان است؛ اما دیگران اگر بگویند آفتاب از مشرق میتابد، باید 365 دلیل بیاورند.
#رضا_بابایی
@rezababaei43 | @sedanet
Forwarded from وبسایت فرهنگی صدانت
روشنفکری و معنویت
#رضا_بابایی
🌱معنویت عقلانی، بدون تجربههای تاریخی و زمینههای اجتماعی، بسیار دشوار است...
✨ → goo.gl/dQvgk1
@rezababaei43 | @sedanet
#رضا_بابایی
🌱معنویت عقلانی، بدون تجربههای تاریخی و زمینههای اجتماعی، بسیار دشوار است...
✨ → goo.gl/dQvgk1
@rezababaei43 | @sedanet
🍂عمل و محل اجتهاد🍂
نویسنده: #رضا_بابایی
🍁روشنفکران دینی و مجتهدان سنتی، هم در «شیوۀ اجتهاد» با یکدیگر اختلاف دارند و هم در «محل اجتهاد». تفاوت در شیوۀ اجتهاد، آن است که مثلا گروه نخست(روشنفکران دینی) بیش از گروه دوم(مجتهدان سنتی)، الزامات عقلی و قواعد عرفی را مهم میشمارند، و گروه دوم بیش از گروه اول، در ظواهر متون و نصوص توقف میکنند. اما به گمان من اختلاف اصلی در شیوۀ اجتهاد نیست؛ در «محل اجتهاد» است؛ یعنی در جایی است که مجتهد یا روشنفکر، نیاز به نوآوری و اجتهاد میبیند.
اختلاف اصلی، آن نیست که یکی به متون و نصوص دینی پایبند است و دیگری نیست. شاید مجتهدان سنتی کمتر از روشنفکران دینی، مخالف مفاد و مضمون برخی متون و گزارههای دینی فتوا ندادهاند. بسیاری از فتاوا نیز مستندی جز اصول عملیه ندارند؛ یعنی نمیتوان از متن دین برای آنها سندی یافت. اگر نمیتوانیم برای برخی آراء و اندیشههای روشنفکران دینی سندی روشن و گویا در متن دین بیابیم، برای برخی آرای سنتی هم نمیتوانیم. چنین نیست که یکی برای همه آراء و فتاوای خود اسناد معتبر و استوار دارد و دیگری ندارد. اختلاف اصلی در جاهایی است که دست به اجتهاد زدهاند تا به احکام جدید دست یابند. اگر روشنفکر دینی در مسائلی همچون کمّوکیف حجاب، جزا، قصاص، ارث زنان، جهاد و شیوۀ حکومت بر مردم، سخنانی متفاوت گفتهاند، مجتهدان سنتی نیز در مسائلی همچون نماز جمعه و اعتکاف احکام جدید آوردهاند. پس تفاوت در میل هر دو گروه به تغییر نیست؛ تفاوت در جایی است که نیاز به تغییر میبییند و اجتهاد میکنند.
متن کامل این نوشتار👇
✨ → goo.gl/gDgvs2
@rezababaei43 | @sedanet
نویسنده: #رضا_بابایی
🍁روشنفکران دینی و مجتهدان سنتی، هم در «شیوۀ اجتهاد» با یکدیگر اختلاف دارند و هم در «محل اجتهاد». تفاوت در شیوۀ اجتهاد، آن است که مثلا گروه نخست(روشنفکران دینی) بیش از گروه دوم(مجتهدان سنتی)، الزامات عقلی و قواعد عرفی را مهم میشمارند، و گروه دوم بیش از گروه اول، در ظواهر متون و نصوص توقف میکنند. اما به گمان من اختلاف اصلی در شیوۀ اجتهاد نیست؛ در «محل اجتهاد» است؛ یعنی در جایی است که مجتهد یا روشنفکر، نیاز به نوآوری و اجتهاد میبیند.
اختلاف اصلی، آن نیست که یکی به متون و نصوص دینی پایبند است و دیگری نیست. شاید مجتهدان سنتی کمتر از روشنفکران دینی، مخالف مفاد و مضمون برخی متون و گزارههای دینی فتوا ندادهاند. بسیاری از فتاوا نیز مستندی جز اصول عملیه ندارند؛ یعنی نمیتوان از متن دین برای آنها سندی یافت. اگر نمیتوانیم برای برخی آراء و اندیشههای روشنفکران دینی سندی روشن و گویا در متن دین بیابیم، برای برخی آرای سنتی هم نمیتوانیم. چنین نیست که یکی برای همه آراء و فتاوای خود اسناد معتبر و استوار دارد و دیگری ندارد. اختلاف اصلی در جاهایی است که دست به اجتهاد زدهاند تا به احکام جدید دست یابند. اگر روشنفکر دینی در مسائلی همچون کمّوکیف حجاب، جزا، قصاص، ارث زنان، جهاد و شیوۀ حکومت بر مردم، سخنانی متفاوت گفتهاند، مجتهدان سنتی نیز در مسائلی همچون نماز جمعه و اعتکاف احکام جدید آوردهاند. پس تفاوت در میل هر دو گروه به تغییر نیست؛ تفاوت در جایی است که نیاز به تغییر میبییند و اجتهاد میکنند.
متن کامل این نوشتار👇
✨ → goo.gl/gDgvs2
@rezababaei43 | @sedanet
صدانت
عمل و محل اجتهاد • صدانت
روشنفکران دینی و مجتهدان سنتی، هم در «شیوۀ اجتهاد» با یکدیگر اختلاف دارند و هم در «محل اجتهاد». تفاوت در شیوۀ اجتهاد، آن است که مثلا گروه نخست...
Forwarded from وبسایت فرهنگی صدانت
🌱ماجرا از آنجا آغاز شد که #رضا_بابایی در نوشتاری با عنوان «قدمای معاصر»(1) به نقد عملکرد اندیشمندان ایران در چهار قرن گذشته پرداخت.
- قسمتی از نوشتار رضا بابایی: "پس از ملاصدرا، هیچ اتفاق مهمی در فلسفۀ موسوم به اسلامی نیفتاده است؛ اگرچه آن نیز چندان مهم نبود. در چهار قرن گذشته، صدها رسالۀ مهم فلسفی در غرب پدید آمده است که فهم و هضم بسیاری از آنها هنوز برای ما دشوار است..."
🌱این نوشتار باعث شد #مهدی_نصیری نقدی با عنوان «داشته های خود را تحقیر نکنیم!»(2) بر نوشتهی نخست رضا بابایی بنویسد.
- قسمتی از نقد مهدی نصیری: "آنچه آقای بابایی به عنوان دستاورد چهار قرنه فلسفی غرب می خواند چیزی جز نسبیت انگاری و نیهلیسم و اصالت لذت و فردگرایی ویرانگر و سودپرستی نیست..."
🌱 رضا بابایی در نوشتار دوم خود با عنوان «عدالت، جن نیست!»(3) سعی در پاسخ دادن به نقد مهدی نصیری داشت.
- قسمتی پاسخ رضا بابایی به نقد مهدی نصیری: "تمدن جدید بشری میتواند به شما بگوید: «این است آنچه از دست من برمیآمد. اگر شما راه بهتری سراغ دارید، این گوی و این میدان. اگر میخواهید من را از چشمها بیندازید، معجزۀ خودتان را آشکار کنید...»
🌱 "پاسخ رضا بابایی به نقد مهدی نصیری" واکنش #محمدتقی_اکبرنژاد را به همراه داشت. محمدتقی اکبرنژاد در یادداشتی با عنوان "مرکب حرکت را با مقصدش انتخاب می کنند، نه بِرَند و رفاه و سطح پذیرائیش!"(4) سعی داشت به نوشتار رضا بابایی پاسخ دهد.
قسمتی از نوشتار محمدتقی اکبرنژاد: "شما را نمی دانم ولی بنده وقتی ترمینال می روم، قبل از هر چیزی از مقصد مَرکب ها می پرسم و به بِرَند آنها و امکاناتی که دارند و سطح پذیرائیشان و حتی میزان اکرام و احترامشان نمی اندیشم! اگر مقصد اتوبوس جنوب باشد، بی شک سوار نمی شوم؛ چون من باید به شمال بروم...برادر من، مثل ما و غرب از این جنس است. "
🌱 رضا بابایی نیز در یادداشتی با عنوان "از قناعت به حلبیآباد تا شعار تمدنسازی" (5) سعی در پاسخگویی به نقد محمدتقی اکبرنژاد داشت.
قسمتی از پاسخ رضا بابایی به محمدتقی اکبرنژاد: "حتی اگر بپذیریم که جبهۀ مقابل ما، کفر و باطل است،از کجا معلوم که ما حقیم؟ مگر جنگها فقط میان حق و باطل است؟بسا جنگهایی که میان دو باطل است..."
متن کامل نوشتار ها👇
✨ (1) → goo.gl/tpfDrF
✨ (2) → goo.gl/DlDZio
✨ (3) → goo.gl/t8HVmk
✨ (4) → goo.gl/Rv5F04
✨ (5) → goo.gl/0KbGM3
- قسمتی از نوشتار رضا بابایی: "پس از ملاصدرا، هیچ اتفاق مهمی در فلسفۀ موسوم به اسلامی نیفتاده است؛ اگرچه آن نیز چندان مهم نبود. در چهار قرن گذشته، صدها رسالۀ مهم فلسفی در غرب پدید آمده است که فهم و هضم بسیاری از آنها هنوز برای ما دشوار است..."
🌱این نوشتار باعث شد #مهدی_نصیری نقدی با عنوان «داشته های خود را تحقیر نکنیم!»(2) بر نوشتهی نخست رضا بابایی بنویسد.
- قسمتی از نقد مهدی نصیری: "آنچه آقای بابایی به عنوان دستاورد چهار قرنه فلسفی غرب می خواند چیزی جز نسبیت انگاری و نیهلیسم و اصالت لذت و فردگرایی ویرانگر و سودپرستی نیست..."
🌱 رضا بابایی در نوشتار دوم خود با عنوان «عدالت، جن نیست!»(3) سعی در پاسخ دادن به نقد مهدی نصیری داشت.
- قسمتی پاسخ رضا بابایی به نقد مهدی نصیری: "تمدن جدید بشری میتواند به شما بگوید: «این است آنچه از دست من برمیآمد. اگر شما راه بهتری سراغ دارید، این گوی و این میدان. اگر میخواهید من را از چشمها بیندازید، معجزۀ خودتان را آشکار کنید...»
🌱 "پاسخ رضا بابایی به نقد مهدی نصیری" واکنش #محمدتقی_اکبرنژاد را به همراه داشت. محمدتقی اکبرنژاد در یادداشتی با عنوان "مرکب حرکت را با مقصدش انتخاب می کنند، نه بِرَند و رفاه و سطح پذیرائیش!"(4) سعی داشت به نوشتار رضا بابایی پاسخ دهد.
قسمتی از نوشتار محمدتقی اکبرنژاد: "شما را نمی دانم ولی بنده وقتی ترمینال می روم، قبل از هر چیزی از مقصد مَرکب ها می پرسم و به بِرَند آنها و امکاناتی که دارند و سطح پذیرائیشان و حتی میزان اکرام و احترامشان نمی اندیشم! اگر مقصد اتوبوس جنوب باشد، بی شک سوار نمی شوم؛ چون من باید به شمال بروم...برادر من، مثل ما و غرب از این جنس است. "
🌱 رضا بابایی نیز در یادداشتی با عنوان "از قناعت به حلبیآباد تا شعار تمدنسازی" (5) سعی در پاسخگویی به نقد محمدتقی اکبرنژاد داشت.
قسمتی از پاسخ رضا بابایی به محمدتقی اکبرنژاد: "حتی اگر بپذیریم که جبهۀ مقابل ما، کفر و باطل است،از کجا معلوم که ما حقیم؟ مگر جنگها فقط میان حق و باطل است؟بسا جنگهایی که میان دو باطل است..."
متن کامل نوشتار ها👇
✨ (1) → goo.gl/tpfDrF
✨ (2) → goo.gl/DlDZio
✨ (3) → goo.gl/t8HVmk
✨ (4) → goo.gl/Rv5F04
✨ (5) → goo.gl/0KbGM3
Forwarded from وبسایت فرهنگی صدانت
برنامه زاویه با موضوع " دین و تمدن سازی"
👤 کارشناسان برنامه: #رضا_بابایی و #مهدی_ابوطالبی
📺 امشب ساعت 21 از شبکه 4 سیما
🌱 @rezababaei43
🌱 @sedanet
🗻 http://s2.picofile.com/file/8287543900/zavieh.jpg
👤 کارشناسان برنامه: #رضا_بابایی و #مهدی_ابوطالبی
📺 امشب ساعت 21 از شبکه 4 سیما
🌱 @rezababaei43
🌱 @sedanet
🗻 http://s2.picofile.com/file/8287543900/zavieh.jpg
Forwarded from وبسایت فرهنگی صدانت
🍂 زمانۀ باریبههرجهت
✍️ #رضا_بابایی | 5 آبان 96
🔅در یک دهۀ گذشته، چند سخنران حرفهای در ایران، طرفداران بسیاری یافتهاند. دو نفر از آنان دربارۀ طب اسلامی و زیان محصولات بهداشتی و غذایی جدید، نکتههایی عجیب و غریب میگویند، و یکی از آنان بیشتر دربارۀ آخرالزمان سخنرانی میکند و دیگری هم که مدعی دکترین جدید دربارۀ همۀ امور عالم است. سخنران دیگر که تقریبا هر هفته او را در صداوسیما میبینیم، در هر جلسه تکلیف یک یا چند مکتب فکری را روشن میکند و معمولا گریزی هم به ماجرای همجنسگرایی در غرب میزند. یکی از دوستان میگفت: چندیپیش یکی از آنان به شهر ما آمده بود و چنان استقبالی از او شد که هیچ کس انتظار نداشت. من هم یک بار یکی از آنان را در جایی دیدم و متوجه محبوبیت او شدم. دانشجویان و جوانان برای عکس گرفتن با او غوغایی برپا کرده بودند. در همان جلسه چندین نویسنده و دانشمند حضور داشتند، اما کسی برای گرفتن عکس سلفی به سراغ آنان نرفت. یکی دیگر از دوستان میگفت: پدرم چنان مسحور و مجذوب سخنرانیهای فلان شخص شده است که همۀ ما را مأمور کرده است که سیدی همۀ سخنرانیهای او را پیدا کنیم.
🔅همۀ ما این گروه را میشناسیم و نیازی به ذکر نامشان نیست؛ اما لازم است دربارۀ آنان که بخشی از جامعه را در پی خود میکشند، بیشتر تأمل کنیم. آنان در چند صفت، بسیار شبیه یکدیگرند:
1. جرئت و شجاعتی شگفت در اظهار نظر دربارۀ همۀ مسائل این جهان و آن جهان دارند و در هر سخنرانی چندین ادعای سنگین به زبان میآورند.
2. گفتار را بیش از نوشتار میپسندند و معمولا تمایلی به نوشتن و تألیف ندارند.
3. شما هرگز آنان را در مناظره یا گفتوگوهایی چند نفره یا حتی میزگردی در صداوسیما یا غیر آن نمیبینید. فقط پشت تریبون یا در مقابل مجری!
4. بیشتر مطالب و دعاوی آنان، در کتابهای تخصصی و آکادمیک نیست.
5. هیچ یک از قطبهای علمی کشور(مانند حوزه و دانشگاه) آنان را جدی نمیگیرد.
6. نمیتوانند در یک سخنرانی، فقط دربارۀ مسئلهای خاص و جزئی سخن بگویند. بیشتر، اطلاعات افقی و عمومی دارند تا مطالعات عمقی و عمودی. حتی اگر برای سخنرانی آنان، عنوان و موضوعی خاص و جزئی اعلام شده باشد، محتوایی که ارائه میدهند، بسیار پراکنده و دربارۀ چندین و چند موضوع و مسئله کلی و جزئی، به اضافۀ مقداری گریزهای مجلسپسند است.
7. در سخنرانی، ماهر و حتی صاحب سبکاند.
8. هم موضوعی که برای سخنرانی انتخاب میکنند و هم ادبیاتشان، هیجان دارد.
9. اثری از تردیدها و تحیرهای عالمانه در ادبیاتشان نمیبینید؛ بلکه سراپا قاطعیت و اعتماد به نفساند.
10. مهمترین صفت مشترک میان آنان، پشتهماندازی و بیدقتی در اظهار نظر است.
🔅نقد این گروه فایدهای چندان ندارد؛ چون شهرت و محبوبیت آنان در جامعه، زمینههای اجتماعی و فرهنگی دارد و اگر اینان هم در میان نباشند، گروهی دیگر جایشان را میگیرد. گریبان جامعه را تنها از یک راه میتوان از دست این طبقۀ شبهعلمی بیرون آورد و آن تقدیس «دقت» و «مسئولیت» در جامعه است. مردمی که ارزش سخنرانان و نویسندگان را با ترازوی دقت و مسئولیت علمی میسنجند، هرگز در دام معرکهگیران نمیافتند. کسانی مانند من که آرزو دارند تریبونهای عمومی کشور روزی در دست دانشمندان و متخصصان بیفتد، باید فرهنگ «دقیق بودن» و «تعهد علمی» و «پاسخگویی به مراکز تخصصی» را در جامعه تبدیل به ارزشی بیبدیل کنند. بسیار فرق است میان مردمی که از سخنران دلیل و مدرک علمی میخواهند با مردمی که سخنرانان را پیامبران زنده میدانند و سر از دلدادگی و سرسپردگی درمیآورند. در چنین جامعهای، هر روز سخنرانان یا نویسندگانی از راه میرسند و در صنعت پشتهماندازی و هوشربایی از مردم سادهدل، برگهایی تازه رو میکنند. نقد یکیک گزارهها و دعاوی این گروه از سخنرانان، چه سودی دارد، اگر چشم و گوش جامعه باز نباشد و مردم «دقت علمی» را نپرستند؟ در زمانۀ باریبههرجهت، گزیری از دانههای مسموم و دامهای گسترده نیست.
خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود
به هر درش که بخوانند بیخبر نرود
طمع در آن لب شیرین نکردنم اولی
ولی چگونه مگس از پی شکر نرود؟
🌾 @Sedanet | @RezaBabaei43
🌅 s9.picofile.com/file/8310280934/R_B.jpg
✍️ #رضا_بابایی | 5 آبان 96
🔅در یک دهۀ گذشته، چند سخنران حرفهای در ایران، طرفداران بسیاری یافتهاند. دو نفر از آنان دربارۀ طب اسلامی و زیان محصولات بهداشتی و غذایی جدید، نکتههایی عجیب و غریب میگویند، و یکی از آنان بیشتر دربارۀ آخرالزمان سخنرانی میکند و دیگری هم که مدعی دکترین جدید دربارۀ همۀ امور عالم است. سخنران دیگر که تقریبا هر هفته او را در صداوسیما میبینیم، در هر جلسه تکلیف یک یا چند مکتب فکری را روشن میکند و معمولا گریزی هم به ماجرای همجنسگرایی در غرب میزند. یکی از دوستان میگفت: چندیپیش یکی از آنان به شهر ما آمده بود و چنان استقبالی از او شد که هیچ کس انتظار نداشت. من هم یک بار یکی از آنان را در جایی دیدم و متوجه محبوبیت او شدم. دانشجویان و جوانان برای عکس گرفتن با او غوغایی برپا کرده بودند. در همان جلسه چندین نویسنده و دانشمند حضور داشتند، اما کسی برای گرفتن عکس سلفی به سراغ آنان نرفت. یکی دیگر از دوستان میگفت: پدرم چنان مسحور و مجذوب سخنرانیهای فلان شخص شده است که همۀ ما را مأمور کرده است که سیدی همۀ سخنرانیهای او را پیدا کنیم.
🔅همۀ ما این گروه را میشناسیم و نیازی به ذکر نامشان نیست؛ اما لازم است دربارۀ آنان که بخشی از جامعه را در پی خود میکشند، بیشتر تأمل کنیم. آنان در چند صفت، بسیار شبیه یکدیگرند:
1. جرئت و شجاعتی شگفت در اظهار نظر دربارۀ همۀ مسائل این جهان و آن جهان دارند و در هر سخنرانی چندین ادعای سنگین به زبان میآورند.
2. گفتار را بیش از نوشتار میپسندند و معمولا تمایلی به نوشتن و تألیف ندارند.
3. شما هرگز آنان را در مناظره یا گفتوگوهایی چند نفره یا حتی میزگردی در صداوسیما یا غیر آن نمیبینید. فقط پشت تریبون یا در مقابل مجری!
4. بیشتر مطالب و دعاوی آنان، در کتابهای تخصصی و آکادمیک نیست.
5. هیچ یک از قطبهای علمی کشور(مانند حوزه و دانشگاه) آنان را جدی نمیگیرد.
6. نمیتوانند در یک سخنرانی، فقط دربارۀ مسئلهای خاص و جزئی سخن بگویند. بیشتر، اطلاعات افقی و عمومی دارند تا مطالعات عمقی و عمودی. حتی اگر برای سخنرانی آنان، عنوان و موضوعی خاص و جزئی اعلام شده باشد، محتوایی که ارائه میدهند، بسیار پراکنده و دربارۀ چندین و چند موضوع و مسئله کلی و جزئی، به اضافۀ مقداری گریزهای مجلسپسند است.
7. در سخنرانی، ماهر و حتی صاحب سبکاند.
8. هم موضوعی که برای سخنرانی انتخاب میکنند و هم ادبیاتشان، هیجان دارد.
9. اثری از تردیدها و تحیرهای عالمانه در ادبیاتشان نمیبینید؛ بلکه سراپا قاطعیت و اعتماد به نفساند.
10. مهمترین صفت مشترک میان آنان، پشتهماندازی و بیدقتی در اظهار نظر است.
🔅نقد این گروه فایدهای چندان ندارد؛ چون شهرت و محبوبیت آنان در جامعه، زمینههای اجتماعی و فرهنگی دارد و اگر اینان هم در میان نباشند، گروهی دیگر جایشان را میگیرد. گریبان جامعه را تنها از یک راه میتوان از دست این طبقۀ شبهعلمی بیرون آورد و آن تقدیس «دقت» و «مسئولیت» در جامعه است. مردمی که ارزش سخنرانان و نویسندگان را با ترازوی دقت و مسئولیت علمی میسنجند، هرگز در دام معرکهگیران نمیافتند. کسانی مانند من که آرزو دارند تریبونهای عمومی کشور روزی در دست دانشمندان و متخصصان بیفتد، باید فرهنگ «دقیق بودن» و «تعهد علمی» و «پاسخگویی به مراکز تخصصی» را در جامعه تبدیل به ارزشی بیبدیل کنند. بسیار فرق است میان مردمی که از سخنران دلیل و مدرک علمی میخواهند با مردمی که سخنرانان را پیامبران زنده میدانند و سر از دلدادگی و سرسپردگی درمیآورند. در چنین جامعهای، هر روز سخنرانان یا نویسندگانی از راه میرسند و در صنعت پشتهماندازی و هوشربایی از مردم سادهدل، برگهایی تازه رو میکنند. نقد یکیک گزارهها و دعاوی این گروه از سخنرانان، چه سودی دارد، اگر چشم و گوش جامعه باز نباشد و مردم «دقت علمی» را نپرستند؟ در زمانۀ باریبههرجهت، گزیری از دانههای مسموم و دامهای گسترده نیست.
خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود
به هر درش که بخوانند بیخبر نرود
طمع در آن لب شیرین نکردنم اولی
ولی چگونه مگس از پی شکر نرود؟
🌾 @Sedanet | @RezaBabaei43
🌅 s9.picofile.com/file/8310280934/R_B.jpg
Forwarded from وبسایت فرهنگی صدانت
🍂دروغهای معنوی🍂
✍ #رضا_بابایی
دروغها را به دو دسته میتوان تقسیم کرد: دستۀ اول، آنهایی است که انگیزههای مادی و منفعتطلبانه دارد؛ مانند دروغی که فروشنده به خریدار میگوید. دستۀ دوم، دروغهای معنوی است؛ یعنی آنچه با انگیزههای مقدس، ساخته و منتشر میشود؛ مانند آنجا که گوینده یا نویسندهای میخواهد با دروغ، آنچه را که حقیقت و راست میداند، برای شمار بیشتری از آحاد جامعه، باورپذیر کند. شخصی را تصور کنید که حقیقت مطلق را در انحصار مذهب و اندیشۀ خویش میداند و مذهبی دیگر را بهشدت باطل و زیانبار. چنین شخصی، گاهی به خود اجازه میدهد که علیه مذهب رقیب دروغ بسازد تا مردم را از خطر گمراهی نجات دهد.
باورش سخت است؛ ولی چنین دروغهایی وجود دارد و شمارشان هم کم نیست. برای نمونه، نویسندهای گمنام که بهشدت ضد عرفان و تصوف و مخالف سرسخت یکی از مذاهب اسلامی بوده است، کتابی نوشته و نام آن را «خاطرات مستر همفر» گذاشته است. مستر همفر، به ادعای نویسندۀ گمنام کتاب(احتمالا شخصی به نام صبری پاشا)، سفیر انگلستان در برخی کشورهای عثمانی بوده است. در این خاطرات جعلی، ثابت میشود که سیاست رسمی انگلستان، ترویج تصوف در میان مسلمانان است. من در گفتوگو با بسیاری از اهل علم و نیز در برخی کتابها دیدهام که به این کتاب استناد کردهاند؛ حال آنکه چنین شخصی وجود خارجی ندارد و نویسندۀ پنهان این کتاب، چون عرفان و تصوف و وهابیت را موجب گمراهی مسلمانان میدانسته است، خواسته است از این راه، به جامعۀ دینی خدمت کند. نمونۀ دیگر، کتاب «سیاسة الحسینیه» نوشتۀ ماربین آلمانی! است. این کتاب و تأثیر آن بر سرنوشت عاشوراشناسی، مهم و به عقیدۀ من تأسفآور است؛ اما بیگمان نویسندۀ واقعی و ناشناختۀ آن، عرب مسلمانی بوده است که درد دین داشته و خواسته است با استفاده از اعتبار فیلسوفان آلمانی، تحلیل انقلابی خود را از نهضت عاشورا جا بیندازد. (ر.ک: محمد اسفندیاری، عاشوراشناسی، ص103)
فصلی از کتاب تاریخ معاصر ایران را باید به گفتوگو دربارۀ کتابهایی اختصاص داد که نام نویسنده و محتوای آنها دروغ محض است. مثلا دستگاه تبلیغاتی پهلوی دوم، کتابی منتشر کرد به نام «خاطرات ابوالقاسم لاهوتی» که محتوای آن، خیانتهای پیدرپی حزب توده به آرمانهای ملی است. این خیانتها از زبان روزنامهنگار و نویسنده پناهنده به شوروی، ابوالقاسم لاهوتی روایت میشود که خود عضو حزب توده بوده است. مؤلفان «خاطرات لاهوتی» کتابی دیگر نیز منتشر و به حزب توده منسوب کردند به نام «نگهبانان سحر و افسون» تا میان جامعۀ دینی و ماركسیستهای مبارز اختلاف افكنند. این کتاب، پر از ناسزاگویی و تمسخر دینداران است و خون هر مسلمانی را به جوش میآورد. در مقابل، کسانی هم بودند که مرگ هر نویسنده یا مبارزی را به گردن رژیم شاه میانداختند. آل احمد در آن سالها شایعه کرده بود که صمد بهرنگی را ساواک کشته است. او میدانست که بهرنگی در رود ارس غرق شده است؛ اما اعتقاد داشت که از هر راهی باید به ساواک ضربه زد. رضا براهنی نیز همین روش را داشت. كتاب «دخترم فرح» نیز جعلی و انتقام از خاندان سلطنت است.
دروغهای معنوی به منشورات دینی نیز راه یافته است. حدود سی و پنج سال پیش، یکی از نویسندگان دینی، کتابی نوشت دربارۀ کرامات عالمان دینی. وی در پایان عمر به یکی از نزدیکانش گفته بود که برخی از این کرامات را خود به چشم دیده و برخی را ساخته است تا ایمان جوانها محکمتر شود. نویسندۀ دیگری در خارج از ایران، خشم مقدس خود را علیه اسرائیل، با افشای پروتکلهای بینالمللی صهیونیسم بروز داده و چندین مترجم در ایران، کتاب او را به فارسی برگرداندهاند؛ اما چنین پروتکلهایی وجود خارجی ندارد و اگر هم داشته باشد، در دسترس عموم نیست. کتاب «غروب آفتاب در اندلس» که پایه و بنیان بسیاری از تحلیلها دربارۀ مواجهۀ غرب با مسلمانان شده است، از همین دست است. کتاب «اکسیر العبادات فی اسرار الشهادات» نوشتۀ فاضل دربندی را هم باید از باب دروغهای دلسوزانه دانست، ولاغیر. و نیر بسیاری از گفتارها در بسیاری از کتابها و سخنرانیها.
نه حزب توده، قابل دفاع است و نه سلطنت و نه صهیونیسم و نه استعمار؛ اما این روش رسواسازی و افشاگری(مباهته) یا تبلیغ، اگر در کوتاهمدت هم کارستان کند، در درازمدت رسوایی به بار میآورد.
دروغهای معنوی، پروندهای بسیار پیچیده و پربرگ دارد؛ آنقدر که اشاره به برخی از آنها، باعث سوءتفاهم میشود و عدهای را افسرده یا خشمگین میکند. بیشتر مردم گمان میکنند که دروغها، انگیزۀ مادی دارند و بس؛ اما واقعیت باورنکردنی برای اکثر مردم، این است که گاهی منشأ دروغ، آرمانطلبی و هدفپرستی نویسندگان و گویندگان خیرخواه است، و تلختر از آن، این است که برخی از این دروغهای – مثلا – خیرخواهانه، پیامدهایی ناگوار برای ملتها داشته است.
📒 @sedanet | @rezababaei43
✍ #رضا_بابایی
دروغها را به دو دسته میتوان تقسیم کرد: دستۀ اول، آنهایی است که انگیزههای مادی و منفعتطلبانه دارد؛ مانند دروغی که فروشنده به خریدار میگوید. دستۀ دوم، دروغهای معنوی است؛ یعنی آنچه با انگیزههای مقدس، ساخته و منتشر میشود؛ مانند آنجا که گوینده یا نویسندهای میخواهد با دروغ، آنچه را که حقیقت و راست میداند، برای شمار بیشتری از آحاد جامعه، باورپذیر کند. شخصی را تصور کنید که حقیقت مطلق را در انحصار مذهب و اندیشۀ خویش میداند و مذهبی دیگر را بهشدت باطل و زیانبار. چنین شخصی، گاهی به خود اجازه میدهد که علیه مذهب رقیب دروغ بسازد تا مردم را از خطر گمراهی نجات دهد.
باورش سخت است؛ ولی چنین دروغهایی وجود دارد و شمارشان هم کم نیست. برای نمونه، نویسندهای گمنام که بهشدت ضد عرفان و تصوف و مخالف سرسخت یکی از مذاهب اسلامی بوده است، کتابی نوشته و نام آن را «خاطرات مستر همفر» گذاشته است. مستر همفر، به ادعای نویسندۀ گمنام کتاب(احتمالا شخصی به نام صبری پاشا)، سفیر انگلستان در برخی کشورهای عثمانی بوده است. در این خاطرات جعلی، ثابت میشود که سیاست رسمی انگلستان، ترویج تصوف در میان مسلمانان است. من در گفتوگو با بسیاری از اهل علم و نیز در برخی کتابها دیدهام که به این کتاب استناد کردهاند؛ حال آنکه چنین شخصی وجود خارجی ندارد و نویسندۀ پنهان این کتاب، چون عرفان و تصوف و وهابیت را موجب گمراهی مسلمانان میدانسته است، خواسته است از این راه، به جامعۀ دینی خدمت کند. نمونۀ دیگر، کتاب «سیاسة الحسینیه» نوشتۀ ماربین آلمانی! است. این کتاب و تأثیر آن بر سرنوشت عاشوراشناسی، مهم و به عقیدۀ من تأسفآور است؛ اما بیگمان نویسندۀ واقعی و ناشناختۀ آن، عرب مسلمانی بوده است که درد دین داشته و خواسته است با استفاده از اعتبار فیلسوفان آلمانی، تحلیل انقلابی خود را از نهضت عاشورا جا بیندازد. (ر.ک: محمد اسفندیاری، عاشوراشناسی، ص103)
فصلی از کتاب تاریخ معاصر ایران را باید به گفتوگو دربارۀ کتابهایی اختصاص داد که نام نویسنده و محتوای آنها دروغ محض است. مثلا دستگاه تبلیغاتی پهلوی دوم، کتابی منتشر کرد به نام «خاطرات ابوالقاسم لاهوتی» که محتوای آن، خیانتهای پیدرپی حزب توده به آرمانهای ملی است. این خیانتها از زبان روزنامهنگار و نویسنده پناهنده به شوروی، ابوالقاسم لاهوتی روایت میشود که خود عضو حزب توده بوده است. مؤلفان «خاطرات لاهوتی» کتابی دیگر نیز منتشر و به حزب توده منسوب کردند به نام «نگهبانان سحر و افسون» تا میان جامعۀ دینی و ماركسیستهای مبارز اختلاف افكنند. این کتاب، پر از ناسزاگویی و تمسخر دینداران است و خون هر مسلمانی را به جوش میآورد. در مقابل، کسانی هم بودند که مرگ هر نویسنده یا مبارزی را به گردن رژیم شاه میانداختند. آل احمد در آن سالها شایعه کرده بود که صمد بهرنگی را ساواک کشته است. او میدانست که بهرنگی در رود ارس غرق شده است؛ اما اعتقاد داشت که از هر راهی باید به ساواک ضربه زد. رضا براهنی نیز همین روش را داشت. كتاب «دخترم فرح» نیز جعلی و انتقام از خاندان سلطنت است.
دروغهای معنوی به منشورات دینی نیز راه یافته است. حدود سی و پنج سال پیش، یکی از نویسندگان دینی، کتابی نوشت دربارۀ کرامات عالمان دینی. وی در پایان عمر به یکی از نزدیکانش گفته بود که برخی از این کرامات را خود به چشم دیده و برخی را ساخته است تا ایمان جوانها محکمتر شود. نویسندۀ دیگری در خارج از ایران، خشم مقدس خود را علیه اسرائیل، با افشای پروتکلهای بینالمللی صهیونیسم بروز داده و چندین مترجم در ایران، کتاب او را به فارسی برگرداندهاند؛ اما چنین پروتکلهایی وجود خارجی ندارد و اگر هم داشته باشد، در دسترس عموم نیست. کتاب «غروب آفتاب در اندلس» که پایه و بنیان بسیاری از تحلیلها دربارۀ مواجهۀ غرب با مسلمانان شده است، از همین دست است. کتاب «اکسیر العبادات فی اسرار الشهادات» نوشتۀ فاضل دربندی را هم باید از باب دروغهای دلسوزانه دانست، ولاغیر. و نیر بسیاری از گفتارها در بسیاری از کتابها و سخنرانیها.
نه حزب توده، قابل دفاع است و نه سلطنت و نه صهیونیسم و نه استعمار؛ اما این روش رسواسازی و افشاگری(مباهته) یا تبلیغ، اگر در کوتاهمدت هم کارستان کند، در درازمدت رسوایی به بار میآورد.
دروغهای معنوی، پروندهای بسیار پیچیده و پربرگ دارد؛ آنقدر که اشاره به برخی از آنها، باعث سوءتفاهم میشود و عدهای را افسرده یا خشمگین میکند. بیشتر مردم گمان میکنند که دروغها، انگیزۀ مادی دارند و بس؛ اما واقعیت باورنکردنی برای اکثر مردم، این است که گاهی منشأ دروغ، آرمانطلبی و هدفپرستی نویسندگان و گویندگان خیرخواه است، و تلختر از آن، این است که برخی از این دروغهای – مثلا – خیرخواهانه، پیامدهایی ناگوار برای ملتها داشته است.
📒 @sedanet | @rezababaei43
Forwarded from وبسایت فرهنگی صدانت
❄️ سادهاندیشی یا نواندیشی؟
✍️ #رضا_بابایی | 96/11/1
🔅من سالها گمان میکردم که منشأ همۀ اختلافهای دینشناختی، تفاوت در فهمها است. مثلا تفاوت من و آن قاضی مشهدی که دستور داده است دست دزدی را ببرند، در این است که او این حکم را حکم خدا میداند، و من بریدن دست انسان را به چنین جرمی در چنین جامعهای خلاف روح دین و عدالت و انسانیت میدانم.
🔅چون گمان میکردیم که اختلاف مهم و اساسی، در فهم ما از دین است، وقت و نیرو و فرصتهای ارزندهای را صرف گفتوگو و نزاع بر سر مسائل نظری کردیم. اما مدتی است که به این نتیجه رسیدهام که اختلاف در دیدگاههای دینشناختی، کمترین اثر را در رفتارهای ما دارد. مشکل اصلی و بنیادین، در خوی و خصلت و منافع شخصی انسانها است. آن سیستم و آن نظام قضایی و آن ساختار حقوقی که نتیجۀ آن بریدن دست انسانی به جرم دزدیدن گوسفندی باشد، مشکلاتی بسیار بسیار اساسیتر از مسئلۀ فهم و قرائتهای دینی دارد. ممکن است آن قاضی مشهدی، از سر درد دین چنین حکمی داده باشد؛ اما رسیدن چنین شخصی به چنان مسندی، تنها با مکانیسمی ممکن است که در آن دین از انسان هم مظلومتر و معزولتر است.
🔅تأثیر فهمهای مختلف از دین در شکلگیری گفتمانهای دینشناختی در میان مردم، پذیرفتنی است؛ اما آنجا که پای قدرت و ثروت در میان است، کمترین تأثیر و عاملیت را در اختلافات، تفاوت فهمها از دین دارد. به عبارت دیگر، الگویی که بتوان با آن برخی اختلافات را تفسیر کرد، تفاوت در فهمها نیست؛ بلکه تفاوت در منافع است. چون بسیاری از رفتارها با هیچ فهمی از دین سازگار نیست؛ اگرچه صاحبان آن رفتارها پشت اختلاف قرائتها از دین سنگر بگیرند. بنابراین اگر کسی بگوید مسئلۀ مختلف بودن قرائتها از دین، هیچ ربطی به برخی تصمیمها و رفتارها ندارد، بلکه نشانی غلطی است که ما را دنبال نخودسیاه میفرستد تا مشغول بحث و جدل علمی بشویم، چندان بیراه نگفته است. بر پایۀ این دیدگاه، نواندیشی دینی از گفتوگو با صاحبان قدرت و ثروت، هیچ سودی نخواهد برد مگر فرسایش نیرو و کاهش سرمایههای اندک خود. بله؛ اگر روی سخن با مردم دیندار باشد، راهی به دهی است؛ وگرنه سادهاندیشی است نه نواندیشی.
🌾 @sedanet | @RezaBabaei43
✍️ #رضا_بابایی | 96/11/1
🔅من سالها گمان میکردم که منشأ همۀ اختلافهای دینشناختی، تفاوت در فهمها است. مثلا تفاوت من و آن قاضی مشهدی که دستور داده است دست دزدی را ببرند، در این است که او این حکم را حکم خدا میداند، و من بریدن دست انسان را به چنین جرمی در چنین جامعهای خلاف روح دین و عدالت و انسانیت میدانم.
🔅چون گمان میکردیم که اختلاف مهم و اساسی، در فهم ما از دین است، وقت و نیرو و فرصتهای ارزندهای را صرف گفتوگو و نزاع بر سر مسائل نظری کردیم. اما مدتی است که به این نتیجه رسیدهام که اختلاف در دیدگاههای دینشناختی، کمترین اثر را در رفتارهای ما دارد. مشکل اصلی و بنیادین، در خوی و خصلت و منافع شخصی انسانها است. آن سیستم و آن نظام قضایی و آن ساختار حقوقی که نتیجۀ آن بریدن دست انسانی به جرم دزدیدن گوسفندی باشد، مشکلاتی بسیار بسیار اساسیتر از مسئلۀ فهم و قرائتهای دینی دارد. ممکن است آن قاضی مشهدی، از سر درد دین چنین حکمی داده باشد؛ اما رسیدن چنین شخصی به چنان مسندی، تنها با مکانیسمی ممکن است که در آن دین از انسان هم مظلومتر و معزولتر است.
🔅تأثیر فهمهای مختلف از دین در شکلگیری گفتمانهای دینشناختی در میان مردم، پذیرفتنی است؛ اما آنجا که پای قدرت و ثروت در میان است، کمترین تأثیر و عاملیت را در اختلافات، تفاوت فهمها از دین دارد. به عبارت دیگر، الگویی که بتوان با آن برخی اختلافات را تفسیر کرد، تفاوت در فهمها نیست؛ بلکه تفاوت در منافع است. چون بسیاری از رفتارها با هیچ فهمی از دین سازگار نیست؛ اگرچه صاحبان آن رفتارها پشت اختلاف قرائتها از دین سنگر بگیرند. بنابراین اگر کسی بگوید مسئلۀ مختلف بودن قرائتها از دین، هیچ ربطی به برخی تصمیمها و رفتارها ندارد، بلکه نشانی غلطی است که ما را دنبال نخودسیاه میفرستد تا مشغول بحث و جدل علمی بشویم، چندان بیراه نگفته است. بر پایۀ این دیدگاه، نواندیشی دینی از گفتوگو با صاحبان قدرت و ثروت، هیچ سودی نخواهد برد مگر فرسایش نیرو و کاهش سرمایههای اندک خود. بله؛ اگر روی سخن با مردم دیندار باشد، راهی به دهی است؛ وگرنه سادهاندیشی است نه نواندیشی.
🌾 @sedanet | @RezaBabaei43
☘️ پاسخ #رضا_بابایی به پرسش صدانت پیرامون افول روشنفکری دینی
🔅 صدانت: از اواسط دهه شصت تا اواخر دهه هفتاد را که با قوت گرفتن کیهان فرهنگی آغاز شد و با تعطیلی کیان خاتمه یافت، معمولا دوران اوج و بالندگی روشن فکری دینی می دانند. تیراژ مجله کیان بالغ بر 20 هزار جلد بود و تخمین ها حکایت از این داشت که هر شماره اش را حدود یکصد هزار نفر می خوانند. در کنار کیان روزنامه ها و مجلات دیگری هم چاپ می شدند و هر مقاله ای در جامعه شوری می افکند و باب بحث و گفتگوی تازه ای را می گشود. با این حال، از اوایل دهه هشتاد گویی نقش روشنفکری دینی در جامعه آرام آرام کمرنگ شد و مطالب مطروحه از سوی این طیف، دیگر چراغی بر نمی افروخت و شوری بر نمی انگیخت. از سوی دیگر به نظر می رسد روشنفکران دینی، دیگر بالندگی و فروزندگی دو دهه قبل را نداشتند؛ برخی از روشنفکری دینی عبور کردند، برخی آن را دارای ناسازگاری درونی دانستند و برخی دیگر افتان و خیزان در این عرصه باقی ماندند. ما، در گروه فرهنگی صدانت، گمان می کنیم مجموعه ای از علل و دلایل دست در دست هم داده اند تا روشنفکری دینی این گونه به محاق برود. حال با پیشنهاد برخی از بزرگواران، اقتراحیه ای تدارک دیده ایم تا از شما صاحبنظر گرامی بخواهیم در قالب یادداشتی مختصر برای ما بنویسید که روشنفکری دینی چه بود؟ چه شد؟ چرا این گونه شد؟ و چه آینده ای برای آن متصور است؟
متن کامل پاسخ ایشان👇
✨ → 3danet.ir/MxdLU
🔅 صدانت: از اواسط دهه شصت تا اواخر دهه هفتاد را که با قوت گرفتن کیهان فرهنگی آغاز شد و با تعطیلی کیان خاتمه یافت، معمولا دوران اوج و بالندگی روشن فکری دینی می دانند. تیراژ مجله کیان بالغ بر 20 هزار جلد بود و تخمین ها حکایت از این داشت که هر شماره اش را حدود یکصد هزار نفر می خوانند. در کنار کیان روزنامه ها و مجلات دیگری هم چاپ می شدند و هر مقاله ای در جامعه شوری می افکند و باب بحث و گفتگوی تازه ای را می گشود. با این حال، از اوایل دهه هشتاد گویی نقش روشنفکری دینی در جامعه آرام آرام کمرنگ شد و مطالب مطروحه از سوی این طیف، دیگر چراغی بر نمی افروخت و شوری بر نمی انگیخت. از سوی دیگر به نظر می رسد روشنفکران دینی، دیگر بالندگی و فروزندگی دو دهه قبل را نداشتند؛ برخی از روشنفکری دینی عبور کردند، برخی آن را دارای ناسازگاری درونی دانستند و برخی دیگر افتان و خیزان در این عرصه باقی ماندند. ما، در گروه فرهنگی صدانت، گمان می کنیم مجموعه ای از علل و دلایل دست در دست هم داده اند تا روشنفکری دینی این گونه به محاق برود. حال با پیشنهاد برخی از بزرگواران، اقتراحیه ای تدارک دیده ایم تا از شما صاحبنظر گرامی بخواهیم در قالب یادداشتی مختصر برای ما بنویسید که روشنفکری دینی چه بود؟ چه شد؟ چرا این گونه شد؟ و چه آینده ای برای آن متصور است؟
متن کامل پاسخ ایشان👇
✨ → 3danet.ir/MxdLU
صدانت
پرسش صدانت از رضا بابایی؛ روشنفکری دینی و «مسئلۀ اصلی» • صدانت
برای آگاهی از هنر روشنفکری دینی، نخست باید دربارۀ «مسئلۀ اصلی» سخن بگوییم. مسئلۀ اصلی ما در ایران چیست؟ نخبگان کشور باید نیرو و انگیزه و سرمایههای ذهنی...
ما گفتوگو میکنیم یا جدل؟
«گفتوگو»، زبان تمدنها است. هیچ تمدنی بدون گفتوگو شکل نگرفته و بدون آن نیز دوام نیافته است. انسانهای متمدن، حتی برای حل مسائل درونی و درمان بیماریهای روحی خویش به گفتوگو با روانشناسان و مشاوران متخصص پناه میآورند. پایه و بنیان رواندرمانی، مگر چیزی غیر از نشستهای صمیمی و گفتوگوهای طولانی است؟ وقتی میتوان درونیترین مسائل انسانی را از راه گفتوگو حل و فصل کرد، چرا در مسائل عینی و علمی و اجتماعی نتوانیم؟
با وجود این، «گفتوگو» گاه تبدیل به جدل میشود. جدل، بدل گفتوگو است. نیاز ما به گفتوگو، گاهی گذر ما را به جدل میاندازد و میخواهیم جای خالی آن را با این پر کنیم. از یک سو ما به چیزی به اندازۀ گفتوگو نیاز نداریم و از سوی دیگر، هیچ چیز به اندازۀ جدل، ما را از نعمت گفتوگو محروم نمیکند.
اکنون در صدها و هزاران گروه مجازی و محفل علمی و سیاسی، جدل فرمانروایی میکند و انسانهای بسیاری به این خیال خام که در حال گفتوگو با یکدیگرند، در ورطۀ مجادلات بیثمر و بیپایان افتادهاند.
مرز میان گفتوگو و جدل، بسیار باریک و مبهم است. تفاوتهای جدل با گفتوگو، باید موضوع چندین رسالۀ دانشگاهی باشد. آنچه من در اینجا یادآوری میکنم، چند نکتۀ ساده و سربسته است:
1. هدف گفتوگو، این است که من بدانم در ضمیر شما چه میگذرد و شما بدانید که درد من چیست؛ اما جدل، تشنۀ پیروزی است و شهوت استیلا بر غیر دارد.
2. پایان جدل، دشمنی است و پایان گفتوگو، دوستی.
ذهن و زبان جدلیون، در تسخیر سوء ظن به دیگران یا خودخواهی است؛ اما گفتوگو، راهی است برای کاستن از افتراقها و سوءتفاهمها. گفتوگو ما را به یکدیگر نزدیکتر میکند و جدل، دورتر و دشمنتر. گفتوگو، اگر گرهی نگشاید، گره را کورتر نمیکند.
*3. در گفتوگو، میان اندیشه و صاحب اندیشه فرق میگذاریم. یعنی مخالفت ما با اندیشهای، به دشمنی ما با صاحب آن اندیشه نمیانجامد.
4. در گفتوگو میکوشیم که حرف دیگری را بفهمیم و در جدل میکوشیم که حرف خود را در گوش او فرو کنیم.
5. اهل جدل، درد حقیقت ندارند. از همین رو هیچگاه به هیچ خطایی یا جفایی اعتراف نمیکنند. اما در گفتوگوی سالم، طرفین گهگاه میپذیرند که در فلان مسئله خطا کردهاند یا دچار غفلت یا مبالغه شدهاند یا تند رفتهاند.
6. جدل، استثمار گفتوگو است؛ یعنی گفتوگو در جدل، بهانهای بیش نیست. بدین رو اهل جدل، گاهی این بهانه را وامینهند و از ابزاری دیگر استفاده میکنند که هیچ سنخیتی با گفتوگو ندارد؛ مانند زورگویی و تهدید و نصیحت و افشاگری و تجاوز به حریم خصوصی افراد.
7. جدلگرایان، معمولا زبانی درشتگو و پر از نیش و کنایه دارند؛ اگرچه هر درشتگویی جدلگرا نیست و هر جدلگرایی درشتگو نیست.
*8. جدل گذشتهگرا است؛ اما گفتوگو آیندهساز است. در جدل، شما از راهی دفاع میکنید که آن را طی کردهاید؛ اما در گفتوگو راهی را میجویید که آینده را بسازد. از همین رو گفتوگو پیشرونده است؛ اما جدل، هر بار به نقطۀ آغاز برمیگردد.
9. در گفتوگو میکوشیم که چیزی بیاموزیم؛ در جدل، کوشش ما بیشتر برای آن است که دیگران را شیرفهم کنیم.
10. سماجت و افراط در پیگیری مباحث، از نشانههای اهل جدل است. اهل گفتوگو به همان آسانی که وارد گفتوگو میشوند، آن را رها میکنند و میدانند که کجا و کی باید کنار بکشند؛ اما جدلیون تا بالا بردن پرجم پیروزی و اعتراف خصم به شکست، دستوپا میزنند.
#رضا_بابایی
«گفتوگو»، زبان تمدنها است. هیچ تمدنی بدون گفتوگو شکل نگرفته و بدون آن نیز دوام نیافته است. انسانهای متمدن، حتی برای حل مسائل درونی و درمان بیماریهای روحی خویش به گفتوگو با روانشناسان و مشاوران متخصص پناه میآورند. پایه و بنیان رواندرمانی، مگر چیزی غیر از نشستهای صمیمی و گفتوگوهای طولانی است؟ وقتی میتوان درونیترین مسائل انسانی را از راه گفتوگو حل و فصل کرد، چرا در مسائل عینی و علمی و اجتماعی نتوانیم؟
با وجود این، «گفتوگو» گاه تبدیل به جدل میشود. جدل، بدل گفتوگو است. نیاز ما به گفتوگو، گاهی گذر ما را به جدل میاندازد و میخواهیم جای خالی آن را با این پر کنیم. از یک سو ما به چیزی به اندازۀ گفتوگو نیاز نداریم و از سوی دیگر، هیچ چیز به اندازۀ جدل، ما را از نعمت گفتوگو محروم نمیکند.
اکنون در صدها و هزاران گروه مجازی و محفل علمی و سیاسی، جدل فرمانروایی میکند و انسانهای بسیاری به این خیال خام که در حال گفتوگو با یکدیگرند، در ورطۀ مجادلات بیثمر و بیپایان افتادهاند.
مرز میان گفتوگو و جدل، بسیار باریک و مبهم است. تفاوتهای جدل با گفتوگو، باید موضوع چندین رسالۀ دانشگاهی باشد. آنچه من در اینجا یادآوری میکنم، چند نکتۀ ساده و سربسته است:
1. هدف گفتوگو، این است که من بدانم در ضمیر شما چه میگذرد و شما بدانید که درد من چیست؛ اما جدل، تشنۀ پیروزی است و شهوت استیلا بر غیر دارد.
2. پایان جدل، دشمنی است و پایان گفتوگو، دوستی.
ذهن و زبان جدلیون، در تسخیر سوء ظن به دیگران یا خودخواهی است؛ اما گفتوگو، راهی است برای کاستن از افتراقها و سوءتفاهمها. گفتوگو ما را به یکدیگر نزدیکتر میکند و جدل، دورتر و دشمنتر. گفتوگو، اگر گرهی نگشاید، گره را کورتر نمیکند.
*3. در گفتوگو، میان اندیشه و صاحب اندیشه فرق میگذاریم. یعنی مخالفت ما با اندیشهای، به دشمنی ما با صاحب آن اندیشه نمیانجامد.
4. در گفتوگو میکوشیم که حرف دیگری را بفهمیم و در جدل میکوشیم که حرف خود را در گوش او فرو کنیم.
5. اهل جدل، درد حقیقت ندارند. از همین رو هیچگاه به هیچ خطایی یا جفایی اعتراف نمیکنند. اما در گفتوگوی سالم، طرفین گهگاه میپذیرند که در فلان مسئله خطا کردهاند یا دچار غفلت یا مبالغه شدهاند یا تند رفتهاند.
6. جدل، استثمار گفتوگو است؛ یعنی گفتوگو در جدل، بهانهای بیش نیست. بدین رو اهل جدل، گاهی این بهانه را وامینهند و از ابزاری دیگر استفاده میکنند که هیچ سنخیتی با گفتوگو ندارد؛ مانند زورگویی و تهدید و نصیحت و افشاگری و تجاوز به حریم خصوصی افراد.
7. جدلگرایان، معمولا زبانی درشتگو و پر از نیش و کنایه دارند؛ اگرچه هر درشتگویی جدلگرا نیست و هر جدلگرایی درشتگو نیست.
*8. جدل گذشتهگرا است؛ اما گفتوگو آیندهساز است. در جدل، شما از راهی دفاع میکنید که آن را طی کردهاید؛ اما در گفتوگو راهی را میجویید که آینده را بسازد. از همین رو گفتوگو پیشرونده است؛ اما جدل، هر بار به نقطۀ آغاز برمیگردد.
9. در گفتوگو میکوشیم که چیزی بیاموزیم؛ در جدل، کوشش ما بیشتر برای آن است که دیگران را شیرفهم کنیم.
10. سماجت و افراط در پیگیری مباحث، از نشانههای اهل جدل است. اهل گفتوگو به همان آسانی که وارد گفتوگو میشوند، آن را رها میکنند و میدانند که کجا و کی باید کنار بکشند؛ اما جدلیون تا بالا بردن پرجم پیروزی و اعتراف خصم به شکست، دستوپا میزنند.
#رضا_بابایی
Forwarded from وبسایت فرهنگی صدانت
☘️ آب حیات همان آب قنات است
✍️ #رضا_بابایی
🔅اقتصاد ایران بدترین روزها را در نیمقرن گذشته از سر میگذراند. غول تورم که چند سالی در گوشهای خزیده بود، مست و لایعقل به بازار ارز و خودرو و مسکن و دارو آمده است و عربده میکشد. هیچ کس توان رویارویی با او ندارد. ترامپ میداند که اقتصاد در ایران یعنی فروختن نفت و خریدن کالا از کشورهای دور و نزدیک. در چنین اقتصادی، حیات و ممات کشور در دست دلار است.
اگر امیدی باشد، به گفتوگو با کشورهایی است که جیبهای ترامپ را از دلارهای نفتی پر کردهاند تا ایران را به گوشۀ رینگ ببرد و آنقدر بر سر و روی او بکوید که راه را از چاه نداند. حمله به سفارت عربستان و برخی سیاستها در کشورهای عربی، ایران را در جهان اسلام منزوی کرده است. راه برونرفت از این دایرۀ آتشین که دود آن تنها در چشم مردم میرود، تنشزدایی با کشورهای اسلامی منطقه و سپس گفتوگو با قدرتهای بزرگ غربی است.
🔅اگر گفتوگو با آمریکا و اسرائیل ممکن نیست، به دست آوردن دل کشورهای اسلامی منطقه که در امکان است. دولتمردان باید بدانند که هیچ آرمانی آنقدر مقدس و ارزشمند نیست که هشتاد میلیون انسان بیگناه را در آتش رنج و فلاکت بیفکند. اگر عزت ایران را میخواهند، بدانند که روزی نیست که میلیونها پدر و مادر ایرانی طعم خواری را از قیمتها نچشند؛ شبی نیست که میلیونها جوان تحصیلکرده سر بر بالین یأس و بیپناهی نگذارند؛ هفتهای و ماهی نیست که هزاران نفر از غصۀ مسکن و جهیزۀ دختر و هزینۀ درمان دق نکنند یا در بستر بیماری نیفتند.
🔅در ده روز گذشته، من چند یادداشت کوتاه و بلند در موضوعات مختلف نوشتم؛ اما هر گاه خواستم یکی از آنها را به کانال ارسال کنم از خودم پرسیدم در این روزگار وانفسا چه جای گفتوگوهای علمی دربارۀ دین و ادب و فرهنگ. اگر کسی قلمی و رسانهای داشت، نباید صدای مردم در این روزگار ایمانکش و فرهنگسوز باشد؟ برای من، بهترین روزها آنگاه است که میخوانم و مینویسم؛ اما – به قول شریعتی - در زمانهای که چشمها نگران است و دلها غمگین و لبها تشنه، از آب قنات باید گفت، نه از آب حیات.
🌾 @Sedanet | @rezababaei43
t.me/sedanet1/15
✍️ #رضا_بابایی
🔅اقتصاد ایران بدترین روزها را در نیمقرن گذشته از سر میگذراند. غول تورم که چند سالی در گوشهای خزیده بود، مست و لایعقل به بازار ارز و خودرو و مسکن و دارو آمده است و عربده میکشد. هیچ کس توان رویارویی با او ندارد. ترامپ میداند که اقتصاد در ایران یعنی فروختن نفت و خریدن کالا از کشورهای دور و نزدیک. در چنین اقتصادی، حیات و ممات کشور در دست دلار است.
اگر امیدی باشد، به گفتوگو با کشورهایی است که جیبهای ترامپ را از دلارهای نفتی پر کردهاند تا ایران را به گوشۀ رینگ ببرد و آنقدر بر سر و روی او بکوید که راه را از چاه نداند. حمله به سفارت عربستان و برخی سیاستها در کشورهای عربی، ایران را در جهان اسلام منزوی کرده است. راه برونرفت از این دایرۀ آتشین که دود آن تنها در چشم مردم میرود، تنشزدایی با کشورهای اسلامی منطقه و سپس گفتوگو با قدرتهای بزرگ غربی است.
🔅اگر گفتوگو با آمریکا و اسرائیل ممکن نیست، به دست آوردن دل کشورهای اسلامی منطقه که در امکان است. دولتمردان باید بدانند که هیچ آرمانی آنقدر مقدس و ارزشمند نیست که هشتاد میلیون انسان بیگناه را در آتش رنج و فلاکت بیفکند. اگر عزت ایران را میخواهند، بدانند که روزی نیست که میلیونها پدر و مادر ایرانی طعم خواری را از قیمتها نچشند؛ شبی نیست که میلیونها جوان تحصیلکرده سر بر بالین یأس و بیپناهی نگذارند؛ هفتهای و ماهی نیست که هزاران نفر از غصۀ مسکن و جهیزۀ دختر و هزینۀ درمان دق نکنند یا در بستر بیماری نیفتند.
🔅در ده روز گذشته، من چند یادداشت کوتاه و بلند در موضوعات مختلف نوشتم؛ اما هر گاه خواستم یکی از آنها را به کانال ارسال کنم از خودم پرسیدم در این روزگار وانفسا چه جای گفتوگوهای علمی دربارۀ دین و ادب و فرهنگ. اگر کسی قلمی و رسانهای داشت، نباید صدای مردم در این روزگار ایمانکش و فرهنگسوز باشد؟ برای من، بهترین روزها آنگاه است که میخوانم و مینویسم؛ اما – به قول شریعتی - در زمانهای که چشمها نگران است و دلها غمگین و لبها تشنه، از آب قنات باید گفت، نه از آب حیات.
🌾 @Sedanet | @rezababaei43
t.me/sedanet1/15
Telegram
انبار صدانت
پناهگاه "قانون"
َتا وقتی که یکایک مردم به اندازۀ نیوتن و زکریای رازی، دانشمند و آگاه نشدهاند
تا وقتی که همۀ شهروندان، به اندازۀ ویکتور هوگو و آلبرت شوایتزر، از احساسات پاک انسانی برخوردار نشدهاند
تا وقتی که نانوا و قصاب و راننده، به اندازۀ ویتگنشتاین و ابن سینا فلسفه نمیدانند!
تا وقتی که هر انسانی در هر شهر و روستایی، بیش از ولتر و ژان ژاک روسو، به حقوق دیگران احترام نمیگذارد!
تا وقتی که زور رستم و نجابت پوریای ولی و مناعت ابوسعید ابوالخیر و دانایی خیام و صداقت سقراط و دنیاگریزی شبلی، در یکیک ما نیست!
تا وقتی که همۀ کارمندان ادارهها و کارگران کارخانهها و اهل بازار و مردم کوچه و خیابان، شب و روز خود را همچون ابوالحسن خرقانی و بایزید بسطامی نمیگذرانند!
تا وقتی که همۀ سیاستمداران، گاندی و ماندلا را شرمندۀ خود نکردهاند!
تا وقتی که جامعه، غرق "معنویت و آدمیت و انصاف" نشده است!
تا وقتی که خودخواهی و منفعتجویی، در نهاد بشر است،
تا وقتی که قدرت، وحشی است و جنون میآفریند
تا وقتی که نمیتوانیم از کرات دیگر، رئیس و وزیر و نمایندۀ مجلس وارد کنیم!
تا وقتی که همۀ انسانها فرشته نشدهاند،
تا "آنگاه که زمین زمین است و اوضاع همین است"،
زندگی و پیشرفت، جز در پناه "قانون" ممکن نيست
و اگر ممکن باشد، آسان نیست.
✔️ آنجا که "هیبت قانون" کمتر از "اخم آدمها" است، دوزخ است.
✔️ روز خوش ندارد سرزمینی که در آن منصبها و مسندها مقدستر از قانون است.
✔️ بیچاره و بیپناهند مردمی که در میان آنها، قانون اولین پناهگاه نیست.
#رضا_بابایی
َتا وقتی که یکایک مردم به اندازۀ نیوتن و زکریای رازی، دانشمند و آگاه نشدهاند
تا وقتی که همۀ شهروندان، به اندازۀ ویکتور هوگو و آلبرت شوایتزر، از احساسات پاک انسانی برخوردار نشدهاند
تا وقتی که نانوا و قصاب و راننده، به اندازۀ ویتگنشتاین و ابن سینا فلسفه نمیدانند!
تا وقتی که هر انسانی در هر شهر و روستایی، بیش از ولتر و ژان ژاک روسو، به حقوق دیگران احترام نمیگذارد!
تا وقتی که زور رستم و نجابت پوریای ولی و مناعت ابوسعید ابوالخیر و دانایی خیام و صداقت سقراط و دنیاگریزی شبلی، در یکیک ما نیست!
تا وقتی که همۀ کارمندان ادارهها و کارگران کارخانهها و اهل بازار و مردم کوچه و خیابان، شب و روز خود را همچون ابوالحسن خرقانی و بایزید بسطامی نمیگذرانند!
تا وقتی که همۀ سیاستمداران، گاندی و ماندلا را شرمندۀ خود نکردهاند!
تا وقتی که جامعه، غرق "معنویت و آدمیت و انصاف" نشده است!
تا وقتی که خودخواهی و منفعتجویی، در نهاد بشر است،
تا وقتی که قدرت، وحشی است و جنون میآفریند
تا وقتی که نمیتوانیم از کرات دیگر، رئیس و وزیر و نمایندۀ مجلس وارد کنیم!
تا وقتی که همۀ انسانها فرشته نشدهاند،
تا "آنگاه که زمین زمین است و اوضاع همین است"،
زندگی و پیشرفت، جز در پناه "قانون" ممکن نيست
و اگر ممکن باشد، آسان نیست.
✔️ آنجا که "هیبت قانون" کمتر از "اخم آدمها" است، دوزخ است.
✔️ روز خوش ندارد سرزمینی که در آن منصبها و مسندها مقدستر از قانون است.
✔️ بیچاره و بیپناهند مردمی که در میان آنها، قانون اولین پناهگاه نیست.
#رضا_بابایی
🍁 دین و دینداری در جهان معاصر
👤 #رضا_بابایی - 2 آبانماه 97
🔅در دینشناسی دو مسیر وجود دارد: مسیر نخست، حرکت از دین به سوی انسان و جامعه است و مسیر دوم از از انسان و جامعه به سوی دین. در مسیر اول، ما در متون دینی و ادبیات و تاریخ دین، گشتوگذار میکنیم و متناسب با ماهیت فرهنگی و زاویۀ دید خود، سرشار از باورها، فتاوا، اولویتها، حساسیتها و دغدغههایی خاص میشویم و سپس آنها را به انسان و جامعه عرضه و گاه دیکته میکنیم. این مسیر، راهی است که دینشناسی سنتی حوزوی و الازهری تا کنون پیموده است. راه و روش دوم این است که نخست یا همزمان، در انسان و رنجهای او بنگریم و کاستیهای دردآور جامعه را ببینیم و سپس به سراغ دین برویم تا برای آن دردها و رنجها درمانی بیابیم. این دو مسیر، دو گونه دستگاه الهیاتی و دو گونه نظام عقیدتی با اولویتها و حساسیتهای خاص خود پدید میآورد؛ بهویژه در قلمرو شریعت.
🔅در نظام عقیدتی و فتواسازی اول، دین مسئولیتی در برابر انسان و جامعه ندارد بلکه تعهد او به فهمی است که از راه مطالعۀ متون یافته و همان را حکم خدا میشمارد. مسیر دوم میکوشد که باری از دوش انسان بردارد و گرهی از کار فروبستۀ او بگشاید و تعهد به خدا را در خدمت به انسان در این دنیای سرشار از درد و رنج و ناکامی میبیند.
🔅جهان معاصر، به دلیل تفاوتهای بنیادین و مفهومی با جهان سنت، نهاد دین را به معنای نخست، چندان پذیرا نیست. دین و هنر و فلسفه و علوم انسانی در جهان معاصر، آن اندازه که در کاستن از دردها و رنجهای انسان معاصر توفیق دارد، از امکان حضور نهادینه و ساختارمند برخوردار است؛ وگرنه باید به حیات گلخانهای و در ییلاقات روستایی بسنده کند. بهراحتی نیز میتوان نشان داد که روش و سیرۀ انبیایی، پیوستگی بیشتری با مسیر دوم دارد تا مسیر نخست.
متن کامل👇
✨ → 3danet.ir/BDJJd
🌾 @Sedanet
🌾 @Mirneshaneh
🌾 @rezababaei43
👤 #رضا_بابایی - 2 آبانماه 97
🔅در دینشناسی دو مسیر وجود دارد: مسیر نخست، حرکت از دین به سوی انسان و جامعه است و مسیر دوم از از انسان و جامعه به سوی دین. در مسیر اول، ما در متون دینی و ادبیات و تاریخ دین، گشتوگذار میکنیم و متناسب با ماهیت فرهنگی و زاویۀ دید خود، سرشار از باورها، فتاوا، اولویتها، حساسیتها و دغدغههایی خاص میشویم و سپس آنها را به انسان و جامعه عرضه و گاه دیکته میکنیم. این مسیر، راهی است که دینشناسی سنتی حوزوی و الازهری تا کنون پیموده است. راه و روش دوم این است که نخست یا همزمان، در انسان و رنجهای او بنگریم و کاستیهای دردآور جامعه را ببینیم و سپس به سراغ دین برویم تا برای آن دردها و رنجها درمانی بیابیم. این دو مسیر، دو گونه دستگاه الهیاتی و دو گونه نظام عقیدتی با اولویتها و حساسیتهای خاص خود پدید میآورد؛ بهویژه در قلمرو شریعت.
🔅در نظام عقیدتی و فتواسازی اول، دین مسئولیتی در برابر انسان و جامعه ندارد بلکه تعهد او به فهمی است که از راه مطالعۀ متون یافته و همان را حکم خدا میشمارد. مسیر دوم میکوشد که باری از دوش انسان بردارد و گرهی از کار فروبستۀ او بگشاید و تعهد به خدا را در خدمت به انسان در این دنیای سرشار از درد و رنج و ناکامی میبیند.
🔅جهان معاصر، به دلیل تفاوتهای بنیادین و مفهومی با جهان سنت، نهاد دین را به معنای نخست، چندان پذیرا نیست. دین و هنر و فلسفه و علوم انسانی در جهان معاصر، آن اندازه که در کاستن از دردها و رنجهای انسان معاصر توفیق دارد، از امکان حضور نهادینه و ساختارمند برخوردار است؛ وگرنه باید به حیات گلخانهای و در ییلاقات روستایی بسنده کند. بهراحتی نیز میتوان نشان داد که روش و سیرۀ انبیایی، پیوستگی بیشتری با مسیر دوم دارد تا مسیر نخست.
متن کامل👇
✨ → 3danet.ir/BDJJd
🌾 @Sedanet
🌾 @Mirneshaneh
🌾 @rezababaei43