مردم ما، #مسلمانان ایرانی کسانی که دلبستگان مکتب اهل بیت بودند و به قول مرحوم #دکتر_شریعتی ، می خواستند #محمّد را گم نکنند، دامن #علی را گرفتند، نه اینکه از علی محمّد دیگری بسازند، یا کیش و فرقه ی تازه ای پدید آورند، بلکه به خاطر اینکه ادامه ی مکتب پیامبر (ع) را در بهترین تجلی گاه نزد علی (ع) و فرزندان او دیدند.
قرنهاست که هموطنان ما، مردم کشور ما علی (ع) را الگویی برای ایثار، برای شجاعت، برای سخاوت، برای عبادت، برای علم و معرفت و برای ولایت دانسته اند و به مکتب او برای آموختن همه ی این آموزه های نیکو و والا پناه برده اند و نگاه کرده اند و از دست او درس های بزرگ گرفته اند و جزو دوستداران آن بزرگوار و خانواده ی او و فرزندان او نسلهای بعد از او بوده اند و هستند.
#شیعیان به هیچ معنا و به هیچ وجه نباید خود را فرقه ای از فرقه های اسلامی بدانند و گمان کنند در برابر دیگران قرار دارند. ما همه پیروان پیامبر (ع) هستیم و همه ی ما محمّدی هستیم و اگر هم علوی هستیم به خاطر آنست که امتداد محمّد را در علی (ع) می بینیم و به همین سبب هیچ انحرافی در مسیر اسلام دوستی ما پدید نیامده است، خوشبختانه.
من چون نمی خواهم در باب روز غدیر و اهمیت آن و ماهیت آن سخن بگویم و در فرصت های دیگری در این باب سخن گفته ام، مقدمه ی کوتاهم را با این ابیات مولانا جلال الدین به پایان می برم تا وارد بدنه ی اصلی بحث در باب #حج_ابراهیمی و عمل فوق اخلاقی ابراهیم بشوم.
این از غرایب است، چنانکه دو شب پیش هم اشاره کردم که شاید بهترین شعرهایی که در باب علی (ع) سروده شده است، توسط یک شاعر صوفی عارف بزرگواری به نام #مولانا سروده شده است که ظاهرا جزو شیعیان نبوده است و از اهل سنت بوده است و همین به ما می تواند بگوید که فاصله ی بین قشر و مغز، بین ظاهر و باطن، و بین معرفت و محبت بی معرفت چقدر است.
داستانی که مولانا نقل می کند و اصل آن در آثار و نوشته های #غزّالی آمده است، این است که علی در جنگی بر دشمن خود پیروز شد:
در غزا بر پهلوانی دست یافت
زود شمشیری برآورد و شتافت
بر آن دشمن نیرومند پیروز شد و او را به خاک افکند و وقتی او را به خاک افکند
او خدو انداخت در روی علی
افتخار هر نبی و هر ولی
آب دهان روی علی افکند و علی موقتا از کشتن آن پهلوان نیرومند برخاک افتاده صرفنظر کرد و برخاست. و بعد آن پهلوان که گفته اند امربن عبدود بود، از علی پرسید که چرا برخاستی؟
گفت: چون خدو انداختی، گفت آب دهان که بر روی من افکندی، من خشمگین شدم و می ترسم که اگر تو را بکشم، به خاطر خدا نباشد به خاطر تشفی نفس باشد، به خاطر فرو نشاندن خشم باشد و بهمین سبب موقتا صرفنظر کردم.
آنگاه مولوی چنانکه شیوه ی مرضیه ی اوست، دیالوگی را میان این پهلوان و علی (ع) صورت و سامان می دهد. دیالوگی که به هیچ وجه در اصل داستان نبوده و از برساخته های خود مولاناست و در حقیقت حرف خودش را بر زبان علی می گذارد یا بر زبان آن پهلوان می گذارد و از این طریق ارادت باطنی و عمیق خود را به علی (ع) نشان می دهد و چنانکه گفتم از معرفتی برخوردار است این ارادت، که شاید در نوشته های هیچ یک از شیعیان، و در اشعارشان بخصوص، شما نیابید. می گوید که:
از تو بر من تافت چون داری نهان
می فشانی نور چون مه بی زبان
ماه بی گفتن چو باشد رهنما
چون بگوید شد ضیا اندر ضیا
راز بگشا ای علی مرتضی
ای پس از سوءالقضا، حسن القضا
یا تو واگو آنچ عقلت یافتست
یا بگویم آنچ بر من تافتست
تو ترازوی احدخو بوده ای
بل زبانه ی هر ترازو بوده ای
در شجاعت شیر ربّانیستی
درمروّت خود کی داند کیستی
باز باش ای باب رحمت تا ابد
بارگاه ما له کفوا احد
باز باش ای باب بر جویای باب
تا رسد از تو قشور اندر لباب
گرد این بام و کبوترخانه من
چون کبوتر پر زنم مستانه من
جبرئیل عشقم و سدره ام توی
من سقیمم عیسی مریم توی
از فرط شیرینی، از فرط حلاوت و از فرط حرارتی که این ابیات دارند، حاجت به تشریح و تفسیر ندارند، چرا که گرمی ان را خواهد گرفت.
قرنهاست که هموطنان ما، مردم کشور ما علی (ع) را الگویی برای ایثار، برای شجاعت، برای سخاوت، برای عبادت، برای علم و معرفت و برای ولایت دانسته اند و به مکتب او برای آموختن همه ی این آموزه های نیکو و والا پناه برده اند و نگاه کرده اند و از دست او درس های بزرگ گرفته اند و جزو دوستداران آن بزرگوار و خانواده ی او و فرزندان او نسلهای بعد از او بوده اند و هستند.
#شیعیان به هیچ معنا و به هیچ وجه نباید خود را فرقه ای از فرقه های اسلامی بدانند و گمان کنند در برابر دیگران قرار دارند. ما همه پیروان پیامبر (ع) هستیم و همه ی ما محمّدی هستیم و اگر هم علوی هستیم به خاطر آنست که امتداد محمّد را در علی (ع) می بینیم و به همین سبب هیچ انحرافی در مسیر اسلام دوستی ما پدید نیامده است، خوشبختانه.
من چون نمی خواهم در باب روز غدیر و اهمیت آن و ماهیت آن سخن بگویم و در فرصت های دیگری در این باب سخن گفته ام، مقدمه ی کوتاهم را با این ابیات مولانا جلال الدین به پایان می برم تا وارد بدنه ی اصلی بحث در باب #حج_ابراهیمی و عمل فوق اخلاقی ابراهیم بشوم.
این از غرایب است، چنانکه دو شب پیش هم اشاره کردم که شاید بهترین شعرهایی که در باب علی (ع) سروده شده است، توسط یک شاعر صوفی عارف بزرگواری به نام #مولانا سروده شده است که ظاهرا جزو شیعیان نبوده است و از اهل سنت بوده است و همین به ما می تواند بگوید که فاصله ی بین قشر و مغز، بین ظاهر و باطن، و بین معرفت و محبت بی معرفت چقدر است.
داستانی که مولانا نقل می کند و اصل آن در آثار و نوشته های #غزّالی آمده است، این است که علی در جنگی بر دشمن خود پیروز شد:
در غزا بر پهلوانی دست یافت
زود شمشیری برآورد و شتافت
بر آن دشمن نیرومند پیروز شد و او را به خاک افکند و وقتی او را به خاک افکند
او خدو انداخت در روی علی
افتخار هر نبی و هر ولی
آب دهان روی علی افکند و علی موقتا از کشتن آن پهلوان نیرومند برخاک افتاده صرفنظر کرد و برخاست. و بعد آن پهلوان که گفته اند امربن عبدود بود، از علی پرسید که چرا برخاستی؟
گفت: چون خدو انداختی، گفت آب دهان که بر روی من افکندی، من خشمگین شدم و می ترسم که اگر تو را بکشم، به خاطر خدا نباشد به خاطر تشفی نفس باشد، به خاطر فرو نشاندن خشم باشد و بهمین سبب موقتا صرفنظر کردم.
آنگاه مولوی چنانکه شیوه ی مرضیه ی اوست، دیالوگی را میان این پهلوان و علی (ع) صورت و سامان می دهد. دیالوگی که به هیچ وجه در اصل داستان نبوده و از برساخته های خود مولاناست و در حقیقت حرف خودش را بر زبان علی می گذارد یا بر زبان آن پهلوان می گذارد و از این طریق ارادت باطنی و عمیق خود را به علی (ع) نشان می دهد و چنانکه گفتم از معرفتی برخوردار است این ارادت، که شاید در نوشته های هیچ یک از شیعیان، و در اشعارشان بخصوص، شما نیابید. می گوید که:
از تو بر من تافت چون داری نهان
می فشانی نور چون مه بی زبان
ماه بی گفتن چو باشد رهنما
چون بگوید شد ضیا اندر ضیا
راز بگشا ای علی مرتضی
ای پس از سوءالقضا، حسن القضا
یا تو واگو آنچ عقلت یافتست
یا بگویم آنچ بر من تافتست
تو ترازوی احدخو بوده ای
بل زبانه ی هر ترازو بوده ای
در شجاعت شیر ربّانیستی
درمروّت خود کی داند کیستی
باز باش ای باب رحمت تا ابد
بارگاه ما له کفوا احد
باز باش ای باب بر جویای باب
تا رسد از تو قشور اندر لباب
گرد این بام و کبوترخانه من
چون کبوتر پر زنم مستانه من
جبرئیل عشقم و سدره ام توی
من سقیمم عیسی مریم توی
از فرط شیرینی، از فرط حلاوت و از فرط حرارتی که این ابیات دارند، حاجت به تشریح و تفسیر ندارند، چرا که گرمی ان را خواهد گرفت.
Forwarded from عبدالكريم سروش
هرکسی یک «اسماعیلی» دارد که در زندگیاش باید قربانی بکند.
او یک الگوی بسیار بالا و والایی بود،نهایتاً هم نباید قربانی میشد و نشد و خداوند هم نگذاشت و جلوگیری کرد.
اما «اسماعیلها» و «اسحاقها»ی کوچکتری هستند که همگان باید قربانی کنند تا بتوان گفت که «حج ابراهیمی» میکنند؛قوام حج ابراهیمی به «قربانی ابراهیمی»است و قربانی ابراهیمی گذشتن از عزیزترین چیزهاست.
در مورد ما آدمیان،گذشتهایی که ضداخلاق باشد،از ما نخواستهاند،گفت:
ولی تا با خودی زنهار زنهار
عبارات شریعت را نگهدار
(شیخ شبستری)
در محدودهی کارهای مشروع و مجاز اخلاقی،البته قربانی کردن شرط است و بدون این قربانی اصلا کسی به جایی نمیرسد.
به اندازهای که شما حاضر هستید،فدیه دهید،قربانی فربهی در میان بگذارید به همان اندازه هم شما برخواهید خورد،میوه خواهید گرفت و نتیجه خواهید دید.
ابراهیم،بعد از آن بود که «امام» شد،پیشوا شد یعنی مورد اعتماد خدا قرار گرفت.
فهمید که این همان مردی است که در جای خودش قرار دارد،از صلابت،کوهها [در برابر او] باید پروا کنند و به این سبب بود که توانست به آن منصب رفیع و بر آن کرسی معزز بنشیند و خداوند هم پشتیبان او باشد.
یکی از مهمترین کارهای ابراهیم،قربانی کردن بود،اقدام به قربانی و فرزند و بعد هم قربانی حیوان و ماند تا امروز.
حرکت قربانی کردن حیوان،یک حرکت «سمبلیک» است،آدم اگر نداند که در ادیان،یک رشته امور و آداب و مراسم سمبلیک و کنایی وجود دارد،اصلا حقیقت ادیان را نمیفهمد.
بنده و شما حق نداریم یک حیوانی را برای شکم خودمان بکشیم و رنج دهیم.اینکه در بودیسم و هندوئیسم،حیوانات را نمیکشند بسیار کار روایی میکنند.فقط خالق آنها میتواند اجازه دهد و اگر اجازه نمیداد،ما حق نداشتیم.
اینکه در قرآن هست «با نام خداوند حیوانات را بکشید و بخورید» همین معنا را میدهد،یعنی با اجازهی او،با رضایت او...ما سمبلها را باید بفهمیم،[قربانی کردن] یعنی یک چیزی را فدا کنید،قربان کنید،این قربانی کردن را بیاموزید،بالاتر از آن را هم شاید یک وقتی شما باید قربانی بکنید.
همانطور که دور خانهی کعبه گشتن هم سمبلیک است،همانطور که سنگ زدن به آن ستونها نیز سمبلیک است،همهی اینها معنا دارد.
برگرفته از سخنرانی
«#حج_ابراهیمی».
@DrSoroush
او یک الگوی بسیار بالا و والایی بود،نهایتاً هم نباید قربانی میشد و نشد و خداوند هم نگذاشت و جلوگیری کرد.
اما «اسماعیلها» و «اسحاقها»ی کوچکتری هستند که همگان باید قربانی کنند تا بتوان گفت که «حج ابراهیمی» میکنند؛قوام حج ابراهیمی به «قربانی ابراهیمی»است و قربانی ابراهیمی گذشتن از عزیزترین چیزهاست.
در مورد ما آدمیان،گذشتهایی که ضداخلاق باشد،از ما نخواستهاند،گفت:
ولی تا با خودی زنهار زنهار
عبارات شریعت را نگهدار
(شیخ شبستری)
در محدودهی کارهای مشروع و مجاز اخلاقی،البته قربانی کردن شرط است و بدون این قربانی اصلا کسی به جایی نمیرسد.
به اندازهای که شما حاضر هستید،فدیه دهید،قربانی فربهی در میان بگذارید به همان اندازه هم شما برخواهید خورد،میوه خواهید گرفت و نتیجه خواهید دید.
ابراهیم،بعد از آن بود که «امام» شد،پیشوا شد یعنی مورد اعتماد خدا قرار گرفت.
فهمید که این همان مردی است که در جای خودش قرار دارد،از صلابت،کوهها [در برابر او] باید پروا کنند و به این سبب بود که توانست به آن منصب رفیع و بر آن کرسی معزز بنشیند و خداوند هم پشتیبان او باشد.
یکی از مهمترین کارهای ابراهیم،قربانی کردن بود،اقدام به قربانی و فرزند و بعد هم قربانی حیوان و ماند تا امروز.
حرکت قربانی کردن حیوان،یک حرکت «سمبلیک» است،آدم اگر نداند که در ادیان،یک رشته امور و آداب و مراسم سمبلیک و کنایی وجود دارد،اصلا حقیقت ادیان را نمیفهمد.
بنده و شما حق نداریم یک حیوانی را برای شکم خودمان بکشیم و رنج دهیم.اینکه در بودیسم و هندوئیسم،حیوانات را نمیکشند بسیار کار روایی میکنند.فقط خالق آنها میتواند اجازه دهد و اگر اجازه نمیداد،ما حق نداشتیم.
اینکه در قرآن هست «با نام خداوند حیوانات را بکشید و بخورید» همین معنا را میدهد،یعنی با اجازهی او،با رضایت او...ما سمبلها را باید بفهمیم،[قربانی کردن] یعنی یک چیزی را فدا کنید،قربان کنید،این قربانی کردن را بیاموزید،بالاتر از آن را هم شاید یک وقتی شما باید قربانی بکنید.
همانطور که دور خانهی کعبه گشتن هم سمبلیک است،همانطور که سنگ زدن به آن ستونها نیز سمبلیک است،همهی اینها معنا دارد.
برگرفته از سخنرانی
«#حج_ابراهیمی».
@DrSoroush
Forwarded from عبدالكريم سروش
متن كليپ بالا👆🏻👇🏻
مردم ما، #مسلمانان ایرانی کسانی که دلبستگان مکتب اهل بیت بودند و به قول مرحوم #دکتر_شریعتی، می خواستند #محمّد را گم نکنند، دامن #علی را گرفتند، نه اینکه از علی محمّد دیگری بسازند، یا کیش و فرقه ی تازه ای پدید آورند، بلکه به خاطر اینکه ادامه ی مکتب پیامبر (ع) را در بهترین تجلی گاه نزد علی (ع) و فرزندان او دیدند.
قرنهاست که هموطنان ما، مردم کشور ما علی (ع) را الگویی برای ایثار، برای شجاعت، برای سخاوت، برای عبادت، برای علم و معرفت و برای ولایت دانسته اند و به مکتب او برای آموختن همه ی این آموزه های نیکو و والا پناه برده اند و نگاه کرده اند و از دست او درس های بزرگ گرفته اند و جزو دوستداران آن بزرگوار و خانواده ی او و فرزندان او نسلهای بعد از او بوده اند و هستند.
#شیعیان به هیچ معنا و به هیچ وجه نباید خود را فرقه ای از فرقه های اسلامی بدانند و گمان کنند در برابر دیگران قرار دارند. ما همه پیروان پیامبر (ع) هستیم و همه ی ما محمّدی هستیم و اگر هم علوی هستیم به خاطر آنست که امتداد محمّد را در علی (ع) می بینیم و به همین سبب هیچ انحرافی در مسیر اسلام دوستی ما پدید نیامده است، خوشبختانه.
من چون نمی خواهم در باب روز غدیر و اهمیت آن و ماهیت آن سخن بگویم و در فرصت های دیگری در این باب سخن گفته ام، مقدمه ی کوتاهم را با این ابیات مولانا جلال الدین به پایان می برم تا وارد بدنه ی اصلی بحث در باب #حج_ابراهیمی و عمل فوق اخلاقی ابراهیم بشوم.
این از غرایب است، چنانکه دو شب پیش هم اشاره کردم که شاید بهترین شعرهایی که در باب علی (ع) سروده شده است، توسط یک شاعر صوفی عارف بزرگواری به نام #مولانا سروده شده است که ظاهرا جزو شیعیان نبوده است و از اهل سنت بوده است و همین به ما می تواند بگوید که فاصله ی بین قشر و مغز، بین ظاهر و باطن، و بین معرفت و محبت بی معرفت چقدر است.
داستانی که مولانا نقل می کند و اصل آن در آثار و نوشته های #غزّالی آمده است، این است که علی در جنگی بر دشمن خود پیروز شد:
در غزا بر پهلوانی دست یافت
زود شمشیری برآورد و شتافت
بر آن دشمن نیرومند پیروز شد و او را به خاک افکند و وقتی او را به خاک افکند
او خدو انداخت در روی علی
افتخار هر نبی و هر ولی
آب دهان روی علی افکند و علی موقتا از کشتن آن پهلوان نیرومند برخاک افتاده صرفنظر کرد و برخاست. و بعد آن پهلوان که گفته اند امربن عبدود بود، از علی پرسید که چرا برخاستی؟
گفت: چون خدو انداختی، گفت آب دهان که بر روی من افکندی، من خشمگین شدم و می ترسم که اگر تو را بکشم، به خاطر خدا نباشد به خاطر تشفی نفس باشد، به خاطر فرو نشاندن خشم باشد و بهمین سبب موقتا صرفنظر کردم.
آنگاه مولوی چنانکه شیوه ی مرضیه ی اوست، دیالوگی را میان این پهلوان و علی (ع) صورت و سامان می دهد. دیالوگی که به هیچ وجه در اصل داستان نبوده و از برساخته های خود مولاناست و در حقیقت حرف خودش را بر زبان علی می گذارد یا بر زبان آن پهلوان می گذارد و از این طریق ارادت باطنی و عمیق خود را به علی (ع) نشان می دهد و چنانکه گفتم از معرفتی برخوردار است این ارادت، که شاید در نوشته های هیچ یک از شیعیان، و در اشعارشان بخصوص، شما نیابید. می گوید که:
از تو بر من تافت چون داری نهان
می فشانی نور چون مه بی زبان
ماه بی گفتن چو باشد رهنما
چون بگوید شد ضیا اندر ضیا
راز بگشا ای علی مرتضی
ای پس از سوءالقضا، حسن القضا
یا تو واگو آنچ عقلت یافتست
یا بگویم آنچ بر من تافتست
تو ترازوی احدخو بوده ای
بل زبانه ی هر ترازو بوده ای
در شجاعت شیر ربّانیستی
درمروّت خود کی داند کیستی
باز باش ای باب رحمت تا ابد
بارگاه ما له کفوا احد
باز باش ای باب بر جویای باب
تا رسد از تو قشور اندر لباب
گرد این بام و کبوترخانه من
چون کبوتر پر زنم مستانه من
جبرئیل عشقم و سدره ام توی
من سقیمم عیسی مریم توی
از فرط شیرینی، از فرط حلاوت و از فرط حرارتی که این ابیات دارند، حاجت به تشریح و تفسیر ندارند، چرا که گرمی ان را خواهد گرفت.
خوب امیدوارم که شاگردان نیکی در مکتب این امام بزرگوار باشیم، شاگردان نیک بودن هم با اظهار ارادت و اظهار محبت نیست. به یکایک دوستان عزیزی که در این محضر حضور دارند و به کسانی که سخن مرا بعدها می شنوند، توصیه می کنم که کلمات مولا علی را بخوانند. در این کلمات علی ظاهر شده است، تجلی کرده است، شخصیت خود را در آنها به ودیعت نهاده است و آنچه را که در روح او و در ذهن او و در مغز او می گذشته است، تجربه هایی را که در طول عمر خود حاصل کرده است، در نامه های خود و در خطابه های خود آورده است.
خوشبختانه ما این مجموعه را اکنون در اختیار داریم. باز هم باید از خودمان گله کنیم. شاید اولین کسانی که نهج البلاغه را چاپ کردند، ما نبودیم، مرحوم محمّد عبده بود از پیشوایان اهل سنت. این قدر انصاف، این قدر مدارا و این قدر معرفت داشت که کتاب علی را
مردم ما، #مسلمانان ایرانی کسانی که دلبستگان مکتب اهل بیت بودند و به قول مرحوم #دکتر_شریعتی، می خواستند #محمّد را گم نکنند، دامن #علی را گرفتند، نه اینکه از علی محمّد دیگری بسازند، یا کیش و فرقه ی تازه ای پدید آورند، بلکه به خاطر اینکه ادامه ی مکتب پیامبر (ع) را در بهترین تجلی گاه نزد علی (ع) و فرزندان او دیدند.
قرنهاست که هموطنان ما، مردم کشور ما علی (ع) را الگویی برای ایثار، برای شجاعت، برای سخاوت، برای عبادت، برای علم و معرفت و برای ولایت دانسته اند و به مکتب او برای آموختن همه ی این آموزه های نیکو و والا پناه برده اند و نگاه کرده اند و از دست او درس های بزرگ گرفته اند و جزو دوستداران آن بزرگوار و خانواده ی او و فرزندان او نسلهای بعد از او بوده اند و هستند.
#شیعیان به هیچ معنا و به هیچ وجه نباید خود را فرقه ای از فرقه های اسلامی بدانند و گمان کنند در برابر دیگران قرار دارند. ما همه پیروان پیامبر (ع) هستیم و همه ی ما محمّدی هستیم و اگر هم علوی هستیم به خاطر آنست که امتداد محمّد را در علی (ع) می بینیم و به همین سبب هیچ انحرافی در مسیر اسلام دوستی ما پدید نیامده است، خوشبختانه.
من چون نمی خواهم در باب روز غدیر و اهمیت آن و ماهیت آن سخن بگویم و در فرصت های دیگری در این باب سخن گفته ام، مقدمه ی کوتاهم را با این ابیات مولانا جلال الدین به پایان می برم تا وارد بدنه ی اصلی بحث در باب #حج_ابراهیمی و عمل فوق اخلاقی ابراهیم بشوم.
این از غرایب است، چنانکه دو شب پیش هم اشاره کردم که شاید بهترین شعرهایی که در باب علی (ع) سروده شده است، توسط یک شاعر صوفی عارف بزرگواری به نام #مولانا سروده شده است که ظاهرا جزو شیعیان نبوده است و از اهل سنت بوده است و همین به ما می تواند بگوید که فاصله ی بین قشر و مغز، بین ظاهر و باطن، و بین معرفت و محبت بی معرفت چقدر است.
داستانی که مولانا نقل می کند و اصل آن در آثار و نوشته های #غزّالی آمده است، این است که علی در جنگی بر دشمن خود پیروز شد:
در غزا بر پهلوانی دست یافت
زود شمشیری برآورد و شتافت
بر آن دشمن نیرومند پیروز شد و او را به خاک افکند و وقتی او را به خاک افکند
او خدو انداخت در روی علی
افتخار هر نبی و هر ولی
آب دهان روی علی افکند و علی موقتا از کشتن آن پهلوان نیرومند برخاک افتاده صرفنظر کرد و برخاست. و بعد آن پهلوان که گفته اند امربن عبدود بود، از علی پرسید که چرا برخاستی؟
گفت: چون خدو انداختی، گفت آب دهان که بر روی من افکندی، من خشمگین شدم و می ترسم که اگر تو را بکشم، به خاطر خدا نباشد به خاطر تشفی نفس باشد، به خاطر فرو نشاندن خشم باشد و بهمین سبب موقتا صرفنظر کردم.
آنگاه مولوی چنانکه شیوه ی مرضیه ی اوست، دیالوگی را میان این پهلوان و علی (ع) صورت و سامان می دهد. دیالوگی که به هیچ وجه در اصل داستان نبوده و از برساخته های خود مولاناست و در حقیقت حرف خودش را بر زبان علی می گذارد یا بر زبان آن پهلوان می گذارد و از این طریق ارادت باطنی و عمیق خود را به علی (ع) نشان می دهد و چنانکه گفتم از معرفتی برخوردار است این ارادت، که شاید در نوشته های هیچ یک از شیعیان، و در اشعارشان بخصوص، شما نیابید. می گوید که:
از تو بر من تافت چون داری نهان
می فشانی نور چون مه بی زبان
ماه بی گفتن چو باشد رهنما
چون بگوید شد ضیا اندر ضیا
راز بگشا ای علی مرتضی
ای پس از سوءالقضا، حسن القضا
یا تو واگو آنچ عقلت یافتست
یا بگویم آنچ بر من تافتست
تو ترازوی احدخو بوده ای
بل زبانه ی هر ترازو بوده ای
در شجاعت شیر ربّانیستی
درمروّت خود کی داند کیستی
باز باش ای باب رحمت تا ابد
بارگاه ما له کفوا احد
باز باش ای باب بر جویای باب
تا رسد از تو قشور اندر لباب
گرد این بام و کبوترخانه من
چون کبوتر پر زنم مستانه من
جبرئیل عشقم و سدره ام توی
من سقیمم عیسی مریم توی
از فرط شیرینی، از فرط حلاوت و از فرط حرارتی که این ابیات دارند، حاجت به تشریح و تفسیر ندارند، چرا که گرمی ان را خواهد گرفت.
خوب امیدوارم که شاگردان نیکی در مکتب این امام بزرگوار باشیم، شاگردان نیک بودن هم با اظهار ارادت و اظهار محبت نیست. به یکایک دوستان عزیزی که در این محضر حضور دارند و به کسانی که سخن مرا بعدها می شنوند، توصیه می کنم که کلمات مولا علی را بخوانند. در این کلمات علی ظاهر شده است، تجلی کرده است، شخصیت خود را در آنها به ودیعت نهاده است و آنچه را که در روح او و در ذهن او و در مغز او می گذشته است، تجربه هایی را که در طول عمر خود حاصل کرده است، در نامه های خود و در خطابه های خود آورده است.
خوشبختانه ما این مجموعه را اکنون در اختیار داریم. باز هم باید از خودمان گله کنیم. شاید اولین کسانی که نهج البلاغه را چاپ کردند، ما نبودیم، مرحوم محمّد عبده بود از پیشوایان اهل سنت. این قدر انصاف، این قدر مدارا و این قدر معرفت داشت که کتاب علی را