✨#درمان #مشروب #خواری
اگر كسي مشروب خوار باشد و نتواند آن را ترك كند، مؤمني اين آيات را بر ظرفي پاك و پاكيزه كه هنوز مصرف نشده باشد، با نيتي خالص و توجه به خدا و معنيِ آن بنويسد و سپس آن نوشته ها را شسته و آب آن را به شراب خوار دهد، (به گونه اي كه نداند)، محبت مشروب از دل او بيرون رود و در #تمام مدت #عمر به #سمت آن #نرود.
بسم الله الرحمن الرحيم؛ يا ايُّها المُدّثّر قُمْ فَانْذِرْ وَ رَبُّكَ فَكَبّرْ وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ وَ الرُّجْزَ فاهجُرْ وَ لا تَمْنُنْ تَسْتكثر وَ لِرَبِّكَ فَاصْبِر.
@fal_maral
اگر كسي مشروب خوار باشد و نتواند آن را ترك كند، مؤمني اين آيات را بر ظرفي پاك و پاكيزه كه هنوز مصرف نشده باشد، با نيتي خالص و توجه به خدا و معنيِ آن بنويسد و سپس آن نوشته ها را شسته و آب آن را به شراب خوار دهد، (به گونه اي كه نداند)، محبت مشروب از دل او بيرون رود و در #تمام مدت #عمر به #سمت آن #نرود.
بسم الله الرحمن الرحيم؛ يا ايُّها المُدّثّر قُمْ فَانْذِرْ وَ رَبُّكَ فَكَبّرْ وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ وَ الرُّجْزَ فاهجُرْ وَ لا تَمْنُنْ تَسْتكثر وَ لِرَبِّكَ فَاصْبِر.
@fal_maral
عنوان داستان #دختری_در_روستای_غم_ها_4
کلی حرف بار #عمه ام کرده بودن گفتن نمیشه حالا مردم چی میگن برو دیگه ام #نبینیم چیزی از این موضوع بگی کسی چیزی نفهمه آبرومون میخایی ببری اونم قهر کرده بود و رفته بود تا چند وقت با برادرش ک پدرم بود قهر کرد ولی #پدرم نمیدونست بعد ها #فهمید ک ما همو میخاستیم...
دیگه به پسرعمه ام زنگ نزدم واقعا روم نمیشد دیگه باهاش تماس بگیرم با این #خیانتی که در حقش کردم دو هفته ای بود که خبرش نداشتم نامزدم برام گوشی آورد بعدش رفت #شهرستان سر کارش همون جایی که پدر و مادرم رفته بودن خانواده اینا هم همون جا بودن خیلی برام سخت بود جوری وانمود کنم که میخوامش🥺 بعضی وقتا گوشی خاموش میکردم یا برام زنگ میزد جواب نمیدادم اصلا دوست نداشتم باهاش صحبت کنم مادرم دیگه منو با خودش برد #شهرستان دیگه نزاشت اونجا بمونم #خواهر کوچکم دیگه تنها تر شد دیگه منم پیشش نبودم اونم مثل من مجبور بود به خاطر درسش اونجا بمونه وقتی رفتم شهرستان دیگه نامزدم بیشتر بهم نزدیک شد میومد اونجا پیشمون اونم میدونست که ما وضعمون زیاد خوب نیست پدرم #مریض بوده و این حرفا ...بعد چند وقت دیدم پسرعمه ام برای همون گوشی قایمکی که برام آورده بود زنگ زد بهم گفت چرا این کارو باهاش کردم ... بهش گفتم اونم #میدونست که منو بزور دادن و کاری از من بر نمیومد ...بهم گفت بیا باهم فرار کنیم😳 ازین طرف دلم میخواست ازون ور میگفتم اگه مارو بگیرن باهم بعد چی میشه نمیخواستم ازین زندگیش بدتر بشه گفتم نه ..بعد گفت میام پیشت یه چیز میاره که هردومون باهم بخوریم بمیریم😨واقعا دلم میخواست #بمیرم اما بازم پشیمون شدم بهش گفتم اگه هردومون یه جا بمیریم اونم پیش همدیگه مردم فکر میکنن حتما باهم #زنا کردیم که خودمونو کشتیم دیگه باز هم #پشیمون شدم اونم حالش خوب نبود دیگه رفته بود سمت مشروب خوردن با این #مشروب خوردنش مثلا میخاستم درداش کم بشه 😭 #مقصرشم من بودم الله منو ببخشه ..ولی دلم میخواست ببینمش #باهاش قرار گذاشتم که ببینمش اونم اومد وقتی دیدمش خیلی لاغر شده بود رو دستاش اسمم #خالکوبی کرده بود وقتی دیدم #حالم بد شد😱 گفتم چرا این کارو کردی چیزی نگفت اصلا زیاد اهل صحبت کردن نبود همیشه حرفاشو تو دلش نگه میداشت ولی مقصر تمام گناهانش من بودم😔 دلم میخواست باهاش فرار کنم و برم جایی که #هیچ کس نباشه انگار همه چیزم اون بود واقعا من از کودکی ام خیری ندیدم یا شایدم #وابستگی بیش از حد من برا این بود که هیچ وقت محبتی از کسی ندیدم خیلی بهش #وابسته بودم نمیتونستم فراموشش کنم وقتی دیدمش بغلش کردمو بوسیدمش منی که یک #سال و نیم باهاش حرف میزدم دستش یه بار هم بهم نخورده بود اما حالا شدم دختری گناهکار دیگه افتادم تو #دام شیطان😭 یه چند ساعتی پیشم بود بعد رفت بعد چند ماه قرار عروسیمون گذاشتن #پسرعمه ام گفت عروسیمو بهم میزنه یا سر نامزدم یه بلایی میاره بهش گفتم بی خیال دیگه نمیخام آبرو ریزی بشه #واقعا از بی آبرویی میترسیدم ....دوباره رفتیم روستا اونجا قرار بود #عروسیم برگزار بشه و شب عروسی فرا رسید بدترین شب زندگیم شب عروسیم بود مثل #تجاوز بود برام😭💔
مادرم همش میترسید که نکنه من یه موقع #قبلاً با اون رابطه ای داشتم و باکره نباشم سرافکنده نشه و #آبروشون نره🤐 اما من درسته خیلی اونو دوستش داشتم ولی هیچ وقت همچین کاری نمیکردیم ترس از خدا تو وجودمون بود درسته #گناهان دیگه انجام دادم ولی هیچ وقت #زنا نکردم ...شب عروسی من برا اونا به خوبی تموم شد
اما برا من خیلی سخت گذشت....
دیگه یکی دو ماهی گذشت فهمیدم شوهرم اصلا #اخلاق ندارهاینا به کنار اصلا #نماز نمیخوند😳 خانوادم به جا اینکه بفکر نماز خواندنش و پایبند دینش میبودند فقط ب فکر پول بودن هرچند اونقدر هم #پولدار نبود که بگی ...اخلاقش خیلی بد بود خیلی #بد دل بود همش بهم #گیر میداد با اینکه من جوری وانمود میکردم که دوستش دارم و هیچ وقت طوری رفتار نکردم که نمیخامش ولی اخلاقش #گند بود بعد ازدواج اصلا نمیزاشت خونه دایی و خاله و حتی خونه پدرمم منو نمیبرد همش تنها بودم گوشی ازم گرفته بود یه رمز براش گذاشته بود که نتونم به کسی زنگ بزنم فقط خودش اگه کاری داشت زنگ میزد و میتونستم جواب بدم منم اون گوشی قایمکی داده بودم ب کسی دیگه که یه موقع #نبینه باز #فکر بد کنه ... همین جوری بد دل بود....
دیگه روزا و شب ها #سخت تر شد برام ...نه کسی داشتم باهاش درد و دل کنم نه هیچی بعد چند ماه اونم اینقد #اصرار کردم که منو برد خونه پدرم به مادرم گفتم که این رفتارها را بامن میکنه مادرم همش سرم #منت میزاشت🙄 که من #مقصرم چون
نمیخاستمش در حالی که اصلا اینجور نبود ...
🪶#ادامه_دارد.....
✫ داستان و پند✫
🪁
🪁⛱
🪁⛱🪁⛱@fal_maral