Event Horizon
440 subscribers
985 photos
73 videos
37 files
109 links
گشت و گذاری در آثار، اقتباس‌ها و ادبیات گمانه‌زن

لینک کانال:
https://t.me/eventhorizon1

ارتباط با ادمین:
@nnhhmm
Download Telegram
انگاره در برابر مُثُل

بعيد مي‌دانم آقاي "شان لوي" كارگردان فيلم "مرد آزاد" به اين موارد فكر كرده باشد، اما از بد ماجرا فيلمي به‌ظاهر ساده دست آدمي پيچيده افتاده است. جريان اصلي فيلم تقابل "مُثُل" و "صور" انديشه‌ي"افلاطون" با "انگاره" در انديشه "ارسطو" است. شخصيت اصلي داستان يعني "مرد پيراهن آبي" در فضاي انگاره‌ي ذهني خود كه حاصل فرگشت تدريجي يك هوش مصنوعي نرم‌افزاري در داخل يك بازي كامپيوتري است، سرانجام با عالم "مُثُل" كه عالم واقعي برنامه‌نويسان رايانه‌اي است آشنا مي‌شود.
نظريه فرگشت يك نظريه انگاره‌اي است و هيچ تناسبي با مُثُل افلاطوني ندارد. اگر بپذيريم صور موجود صورت‌هاي مُثُلِ قطعيت‌يافته در عالم ديگري هستند، فرگشت بي‌معني مي‌شود. اما انگاره يك مفهوم فرگشتي است.
برنا‌مه‌نويسان شيءگرا براي خود يك عالم مُثُل دارند: عالم كلاس‌ها و يك عالم صور: عالم اشياء. هر شيء در يك برنامه‌ شيءگرا (مثلاً يك بازي رايانه‌اي) صورتي از يك مثال در عالم كلاس‌ها است. مشكل از جايي آغاز مي‌شود كه آن شيء به كدهاي محاسبات فرگشتي و سلولار اتوماتا مجهز شده باشد و بتواند خود را از قطعيت كلاس مربوطه برهاند و وارد عدم قطعيت انگاره‌اي شود.
مرد پيراهن آبي چنين شخصيتي است. او محل مجادله‌ي بين برنامه‌نويسي افلاطوني به نام "آنتوان" و يك برنامه‌نويس ارسطويي به نام "ميلي" است. اولي معتقد است اشياء بايد به چارچوب قطعيت جبري كلاس‌ها وفادار بمانند و مرد پيراهن آبي نبايد از هويت يك شخصيت غير بازيگر (NPC) خارج شود. دومي اما ارسطويي فكر مي‌كند و معتقد است بايد به انگاره‌ي يك ذهن فرگشتي، فضايي براي عدم قطعيت و اختيار داد.
جالب‌ترين قسمت داستان اين است كه مرد پيراهن آبي اگرچه مجال مي‌يايد تا انگاره‌ي اختيار را ادامه دهد، اما كوچكترين علاقه‌اي به كشف و درك عالم مُثُل نشان نمي‌دهد.

@eventhorizon1
در باب مهندسی پزشکی
بخش ششم: با دست بلورین تو پنجه نتوان کرد

نبرد اول لوک اسکای‌واکر و دارت ویدر در اپیزود پنجم جنگ‌های ستاره‌ای (امپراطوری ضربه می‌زند) با قطع دست لوک به پایان رسید. جایگزینی یک دست بیونیکی-سایبرنتیکی نتیجه نبرد دوم را در اپیزود ششم (بازگشت جدای) برعکس کرد و لرد ویدر به زانو درآمد. اما نکته مهم داستان چیز دیگری بود، خود لرد ویدر (یا همان آناکین اسکای‌واکر سابق) هم دست بیونیکی-سایبرنتیکی داشت و آن همان دستی بود که امپراطور را در دالان نیرو انداخت و به کار امپراطوری خاتمه داد. ظاهرا قهرمانان داستان جرج لوکاس دست‌های بیونیکی-سایبرنتیکی بودند.
اما پس از پخش سه‌گانه‌ی اول در انتهای دهه هفتاد و ابتدای دهه هشتاد میلادی کسی تصور نمی‌کرد که این دست‌ها به‌زودی واقعیت می‌یابند.
اگرچه پروتزها عمری به قدمت خود بشر دارند اما ساخت پروتزی که کاملا مثل عضو اصلی عمل کند همواره رویایی دور از دسترس به نظر می‌رسید.
اما مهندسی پزشکی اصلا برای همین دور از دسترس‌ها خلق شده بود.
دست بیونیکی-سایبرنتیکی اندام‌واره‌ای است دارای میکروپروسسور که از یک سو توسط سنسورهایش سیگنال‌های عضلات فلکسور و اکستنسور را از محل قطع دریافت می‌کنند و نتیجه پردازش را به موتورهای حرکتی مفاصل و انگشتان مصنوعی اعمال می‌نماید و از دیگر سو داده‌های حسگرهای سطحی شبیه‌ساز لمس و درد و حرارت و ... را دریافت کرده و به مغز می‌فرستد. فناوری کنونی اگرچه هنوز نتوانسته دستی بسازد که صد درصد عملکرد دست واقعی را داشته باشد اما چندان هم از آن دور نیست.

پ.ن: در مصاف با آدم‌های مجهز به دست بیونیکی-سایبرنتیکی پنجه در پنجه نیفکنید. مثل جناب سعدی مصلحت‌اندیش باشید:

با دست بلورین تو پنجه نتوان کرد
رفتیم دعاگفته و دشنام‌شنیده

ادامه دارد ...

#مهندسی_پزشکی

@eventhorizon1
دمرزل کیست؟

نهایت تلاشم را به کار می‌برم تا داستان کتاب‌های "بنیاد" و سریال آن لو نرود.
رویکرد نوین موازنه به نفع زنان و رنگین‌پوستان در سینما سبب شده تا در سریال شخصیت "گیل دورنیک" یک زن سیاه‌پوست و "اتو دمرزل" یک زن سفیدپوست باشد. البته بسیاری از اسامی شخصیت‌های داستانی "اسیموف" قابلیت کاربرد فراجنسیتی دارند. اسم‌هایی مثل "گال دورنیک"، "سالور هاردین"، "جیسکارد رونتلوف"، "راج نمنه سارتون" و ... . حتی نام "دانیل" را هم می‌توان به‌سادگی تبدیل به "دانیلا" کرد و جنسیت آن را تغییر داد.
اما "اتو دمرزل" یا همان "دانیل اولیوا" کیست؟ ظاهرا نخست‌وزیر امپراتوری کهکشانی. اما داستان پیچیده‌تر از این حرف‌ها است.
"باروخ اسپینوزا" اگرچه یهودی‌زاده بود اما به‌خاطر عقایدش توسط یهودیان طرد شد و نفرین یوشع به قوم اریحا را بر او خواندند. تفکر پان‌تئیستی او خدا را نه یک شخص بلکه شعور حاکم بر هستی تلقی می‌کرد. این نگاه در دیدگاه‌های "آلبرت اینشتن" یهودی‌زاده هم امتداد یافت و مسبب خلق ایده‌ای به نام "انسان کیهانی" شد. اما یهودی‌زاده دیگری به نام "آیزاک آسیموف" انسان کیهانی را صورت بخشید: "آر. دانیل اولیوا"‌. "آر" اشاره به روبات دارد و اینکه چگونه یک روبات را انسان کیهانی تلقی کنیم باید عرض کنم که جواب را آسیموف در داستان کوتاه "انسان دوقرنی" که بعدها توسط "رابرت سیلوربرگ" به شکل یک داستان بلند به نام "مرد پوزیترونی" درآمد، داده است. در آن داستان روباتی به نام "اندرو مارتین" در یک فرآیند دویست‌ساله و تدریجی اندام‌های روباتی‌اش را با اندام‌های انسانی تعویض می‌کند و سرانجام جامعه انسانی او را به عنوان یک انسان می‌پذیرد. البته این داستان شباهتی به "پینوکیو" و جادوی "پری مهربان ندارد"، بلکه جادوی علم است.
اما "دمرزل" یا همان "اولیوا" برای انسان بودن نیازی به اندام‌های انسانی ندارد. او چندین هزار سال بار یک کهکشان را به دوش می‌کشد و رویای "انسان کیهانی" اینیشتن را حداقل در قالب یک داستان تحقق می‌بخشد. زنجیره‌‌ای طولانی از انسان‌ها، از "الیجا بیلی" گرفته تا "هری سلدون" نقش "پدر ژپتو"ی این "پینوکیو"ی انسان‌شده را ایفا می‌کنند. "دمرزل" یا همان "اولیوا" درنهایت دنیای همه‌خدایی "اسپینوزا" را تحقق می‌بخشد.

بسیار مشتاقم تا ببینم ادامه سریال چه حجمی از شگفتی را برای "دمرزل" تدارک دیده است.

@eventhorizon1
تفکر انتقادی (بخش دوم، قسمت نهم):

* اندیشیدن به اندیشیدن

تفکر انتقادی یا سنجشگرانه‌اندیشی (Critical Thinking) نوعی رویکرد یا معرفت مرتبه دوم است.
فرآیند اندیشه در بسیاری از اوقات غیرارادی و ناخودآگاه است، اما اندیشیدن به خود اندیشیدن یعنی زیربنای تفکر انتقادی، فرآیندی است ارادی و خودآگاه. چنین توان ذهنی فقط از عهده انسان برمی‌آید و البته کاملا اکتسابی است.
به‌عبارت دیگر این نوع رویکردهای از جنس مرتبه دوم را باید ذیل مجموعه بزرگ‌تری به نام فراشناخت (Metacognition) طبقه‌بندی کرد. نگاهی از جنس نگاه جناب "مربع" در فصول پایانی کتاب "تختستان" که از یک بعد بالاتر به واقعیت می‌نگرد و در می‌یابد که روابط بین اشیاء و فرآیندها بسی متفاوت‌تر از ذهنیت پیشین او است.
به‌عنوان یک تمرین ذهنی به عکس زیر نگاه کنید. اگر هر شکل نماد تمثیلی یک شخص باشد و شما در جایگاه شخص A قرار گیرید به هر کدام از چهار نفر دیگر کدام یک از صفات زیر را نسبت می‌دهید:
۱) زیبایی (Beauty)
۲) خوش‌نمایی (Prettiness)
۳) جالبیت (Intrestingness)
۴) خوشایندی (Pleasantness)

طبیعتا پاسخ برمی‌گردد به این که هر کدام از این تعاریف در ذهن شما چگونه تبیین شده و هر شکل هندسی هورمون‌ها و نوروترنسمیترهای عصبی مربوط به کدام تعریف را در مغز و بدن شما برمی‌انگیزانند، و مجموع این موارد پدیده‌ای را در ذهن شما شکل می‌دهد به نام طرح‌واره (Schema) که علاوه بر ذهن تابع بدنمندی (Embodiment) هم هست.
مشکل اینجاست که به احتمال زیاد طرح‌واره‌ای که از دید بعد سوم به اشکال کاغذ دوبعدی دارید با طرح‌واره‌ای که در جایگاه شکل دوبعدی A در ذهنتان فعال می‌شود متفاوت است. (سعی کنید از زاویه دید A به قضیه نگاه کنید).
این تمثیل را به زندگی روزمره تعمیم دهید و درخواهید یافت که طرح‌واره‌های ما در عالم سه‌بعدی چقدر قابل نقد خواهد بود آن‌گاه که از یک بعد چهارم ذهنی به وقایع بنگریم.
و این می‌تواند آغازی باشد برای خوددرمانی طرح‌واره‌ه‌ای یک متفکر منتقد که از بعد فراشناخت به خویشتن و دنیای اطراف نظاره می‌کند.

ادامه دارد ...

#تفکر_انتقادی

@eventhorizon1
مجموعه مطالب "تفکر انتقادی":
public poll

مفید – 12
👍👍👍👍👍👍👍 100%
@NavidYektay, @bfutureos, Sobhan, @mohsenissapour, @Mohammadsadra_etemadi, @mimani79, @PooryaBakhtoo, @MMAb2000, @Ms_esl, @shabpk, @joooia, @Mahla_marvi

غیر مفید
▫️ 0%

👥 12 people voted so far.
تفکر انتقادی (بخش دوم، قسمت دهم و پایانی):

* مغلطه

اگرچه کمی بدبینانه است، اما دنیای معاصر دنیایی پر از مغلطه‌ها است.
در منطق گزاره‌ای، فرآیند استنتاج (Conclusion) عبارت است از یک یا چند گزاره به‌عنوان فرض که با ابزار قوت منطقی می‌توان گزاره‌ای به نام حکم را از آن‌ها نتیجه گرفت.
این استدلال ممکن است به روش قیاسی (Deduction) باشد، یا استقرایی (Induction) و البته مواردی دیگر هم قابل تصور است.
قیاس‌ نسبت به استقرا استدلالی محکم‌تر است.
مغلطه‌ها معمولا گزاره‌هایی به ظاهر استنتاجی هستند که یک جای کارشان می‌لنگد: ممکن است ۱) فرض‌هایشان غلط باشد یا ۲) قوت منطقی بین فرض و حکم کمتر از حد قابل‌قبول باشد و یا اصلا ۳) خود حکم غلط باشد.
تشخیص مغلطه در حالت اول عمدتا با تشخیص عدم صدق فرض فراهم‌ می‌شود، در حالت دوم با سنجش قوت منطقی و در حالت سوم با اثبات عدم صدق حکم.

به مثال‌های زیر دقت کنید:
فرض ۱: تحزب در قرآن مورد نکوهش قرار گرفته است.
فرض ۲: یک مسلمان نباید از دستور قرآن سرپیچی کند.
حکم: پس تشکیل احزاب سیاسی کاری غیر اسلامی است.
(سوال: آیا معنی حزب در قرآن با معنی حزب در ادبیات سیاسی نوین یکی است؟ قوت منطقی بین فرض و حکم قابل قبول نیست)

فرض ۱: مفهومی به نام خوشبختی وجود دارد.
فرض ۲: ازدواج راهی است به‌سوی خوشبختی.
حکم: پس مجردها باید ازدواج کنند.
(سوال: مفهومی به نام خوشبختی چه تعریفی دارد و چگونه می‌توان تصدیق کرد هر کس ازدواج کرده خوشبخت شده؟، صدق فرض‌ها قابل تبیین نیست).

فرض ۱: دموکراسی اشکالات بسیاری دارد.
فرض ۲: بسیاری از متفکران دموکراسی را نکوهش کرده‌اند.
حکم: پس حکومت دیکتاتوری خوب است.
(اثبات عدم صدق حکم امکان‌پذیر است و همچنین قوت منطقی بین فرض و حکم قابل قبول نیست. در مغلطه بالا می‌توانید به جای دموکراسی بگذارید پزشکی مدرن و به‌جای حکومت دیکتاتوری: طب سنتی).

بسیاری از ما ممکن است ناخواسته مغلطه‌بافی کنیم، اما خطر اصلی از جانب مغلطه‌های عامدانه است که معمولا بر پایه‌ی شناخت دقیق دست‌اندرکاران این مغلطه‌سازی از خطاهای شناختی مخاطبان صورت می‌گیرد. تشخیص این نوع از مغلطه‌ها بعضی اوقات واقعا سخت می‌شود. عمده‌ی رسانه‌های مطرح، در زمینه‌ی تولید مغلطه‌های عامه‌پسند توانمندی قابل‌توجهی دارند.
بحث در مورد مغلطه‌ها یک مبحث کامل است که مجالی دیگر می‌طلبد.

پایان بخش دوم

#تفکر_انتقادی

@eventhorizon1
پیوستی بر بخش دوم تفکر انتقادی:

* توهم توطئه

واژه "تقلیل‌گرا" (Reductionist) امروزه بار معنایی منفی دارد. در بحث و جدل از این واژه برای تخریب طرف مقابل استفاده می‌شود. اما تقلیل‌گرایی همیشه بد نیست. اتفاقا در تحلیل یک سامانه یا سیستم که درجه پیچیدگی آن از حد مشخصی پایین‌تر است، شاید تقلیل‌گرایی همچنان بهترین روش باشد. تقلیل‌گرایی دکارتی- نیوتنی روش حل یک مسئله را به صورت شکستن تا حدممکن آن مسئله به اجزاء کوچکتر و سپس حل خرده‌مسئله‌ها می‌داند، کاری که در بسیاری از علوم همچنان رایج و صحیح است.
اما این تقلیل‌گرایی تا زمانی جوابگو است که پیچیدگی حاکم بر روابط بین اجزاء سامانه کمتر از یک سطح آستانه باشد به نحوی که این روابط در حد اتصال (interconnection) و ارتباط (interrelation) باقی‌مانده باشند. اکثر سامانه‌های انسان‌ساز نظیر اتومبیل و تلفن همراه و ... از این نوعند و تقلیل‌گرایی در مورد آن‌ها به خوبی جوابگو است. افزایش پیچیدگی از آستانه مذکور سبب پدیدار شدن نوع جدیدی از رابطه به نام تعامل (interaction) خواهد شد و در این حالت سامانه به‌عنوان کل چیزی بیشتر از مجموعه اجزایش خواهد بود. بنابراین تقلیل‌گرایی کارکردش را از دست خواهد داد و باید به روشی کل‌گرا (holistic) به چنین سامانه‌ای نگریست. بسیاری از سامانه‌های واقعی مانند نظام‌های اقتصادی، سیاسی، روال‌های تاریخی، سیستم‌های بیولوژیکی و ... از این دست هستند.
توهم توطئه یا نظریه‌های توطئه (Conspiracy theory) رویکردهای تقلیل‌گرا با هدف توصیف سامانه‌های با پیچیدگی زیاد هستند و طببعی است که در محک آزمون و سنجش هیچ‌گاه سربلند نخواهند بود.
در تحلیل‌‌گری سیاسی توهم توطئه عبارت است از تقلیل‌ دادن علل حاکم بر یک فرآیند عظیم به فقط یک یا چند عامل. چنین نگاهی تعامل مجموعه پیچیده‌ای از متغیرها را نادیده می‌گیرد و بدیهی است که نگاه سنجیده‌ای نخواهد بود.
مثال نمادین چنین تفکری شخص "دایی جان ناپلئون" در داستان بلندی به همین نام و نوشته‌ی "ایرج پزشکزاد" است که پیش از انقلاب اسلامی سریالی هم به کارگردانی "ناصر تقوایی" با اقتباس از آن ساخته شد‌. دایی جان ناپلئون همیشه معتقد بود که کار کار انگلیسی‌ها است.
بسیاری از کسانی که نظریه‌های توطئه ارائه می‌دهند خود از ضعف تحلیلشان آگاهند، اما لذت تصور اینکه بتوان پرونده یک فرآیند پیچیده را که گاهی خود تحلیلگران خبره هم در تبیین کامل آن ناتوانند، با یک توصیف بسیار ابتدایی در یک جمع خانوادگی یا حلقه دوستان کاملا بست، سبب می‌شود بر چنین تحلیل‌هایی پافشاری کنند.
امتداد چنین رویکردی در سطح کلان بیشتر نوعی انحراف عمدی و تابع کسب بازخورد رضایت مخاطبان عوام است که ترجیح می‌دهند مسائل پیچیده با تبیین‌هایی بسبار ساده بیان شوند که البته چنین تبیین‌هایی از واقعیت به دورند.

#تفکر_انتقادی

@eventhorizon1
"امانوئل کانت" در برابر "جان استوارت میل"
نگاهی به فیلم "Old":

دور از ذهن نیست که کارگردانی چون "ام نایت شیامالان" در تدوین چنین فیلمی واقعا موارد زیر را مرور کرده باشد.
"تکلیف‌مداری" (Deontology) یکی از رویکردهای مطرح در فلسفه اخلاق است که مهم‌ترین نماد آن فیلسوفی آلمانی است به نام "امانوئل کانت". تکلیف‌مداران معتقدند اصول اخلاقی قوانینی جهانی و مطلق هستند و رعایت آن‌ها نوعی تکلیف است.
شعارهای طلایی تکلیف‌مداران عبارتند از : دیگران را همواره غایت فی‌نفسه بدان و نه هرگز وسیله محض.
و:
آنچه خواهید دیگران با شما کنند، شما نیز با ایشان چنان کنید.
"فایده‌گرایی" (Utilitarianism) نگرش اخلاقی دیگری است که قوانین اخلاقی را بالذاته دارای اصالت نمی‌داند بلکه معتقد است: خیر هر آن چیزی را تعریف می‌کند که موجب بیشترین سعادت کلی یا مجموع است. مطرح‌ترین چهره فایده‌گرایی فیلسوفی انگلیسی است به نام "جان استوارت میل".
فرض کنید بتمن با اسلحه‌ای بالای سر جوکر ایستاده است و در دو سمت او کانت و میل نظر می‌دهند.
کانت می‌گوید: قتل بالذاته غیر اخلاقی است حتی اگر مقتول جوکر باشد و تکلیف اخلاقی بتمن عدم شلیک است.
اما میل می‌گوید: با کشتن او از کشتن هزاران نفر دیگر جلوگیری می‌کنی. خیر مجموع با قتل جوکر حاصل می‌شود.
حالا این که بتمن طرفدار کدام تفکر است و چگونه در داستان‌هایش به نقطه میانه‌ی کانت و میل می‌رسد بحث دیگری است.
اما شیامالان در فیلم "Old" کفه‌ی ترازوی اخلاق را به نفع کانت برمی‌گرداند.
یک شرکت داروسازی مکانی در سیاره زمین پیدا کرده که در آنجا گذشت هر یک ساعت معادل با دو سال است. این شرکت در قالب تور تفریحی بیمارانی را به آن محل می‌برد و اثر داروها را بر آن‌ها می‌آزماید. یک شبانه‌روز نزدیک به ۵۰ سال است و نتیجه‌ی درازمدت داروها را می‌توان با این روش آزمود. شرکت به این روش می‌تواند دارویی برای صرع بیابد که اثری ۱۶ ساله دارد اما این به بهای محرومیت یک انسان از زندگی عادی تمام‌ می‌شود. ۲۴ ساعت در آن ساحل تقریبا معادل با اتمام زندگی است.
طبیعتا در دوگانه‌ی کانت و میل، کانت به شدت با این رویکرد مخالف خواهد بود و میل هم بی‌اطلاعی بیماران از نقشه‌ای که برایشان تدارک دیده را برنمی‌تابد. اما شرکت مربوطه معتقد است محرومیت تعدادی بیمار از زندگی به بهای نجات انبوهی دیگر از بیماران می‌تواند اخلاقی تلقی شود.
در مقابل کانت معترض است: دیگران غایت فی‌نفسه هستند و نه وسیله‌ی محض.

@eventhorizon1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
اثبات منحنی‌های لیساژو

@eventhorizon1
"پس می‌گویم آن‌که فروپاشی کند از نور پر خواهد شد، اما آن‌که تجزیه شود، تاریکی فرامی‌گیردش".

انجیل توماس، باب ۶۱


و سرانجام کتابی که بعد از ۱۶ سال انتظار منتشر شد.

سبل‌های كهن را، غم بی‌سر و بن را
ز رگ‌هاش و ز پی‌هاش به چنگاله كشیدیم
طبیبان فصیحیم كه شاگرد مسیحیم
بسی مرده گرفتیم، در او روح دمیدیم
بپرسید از آن‌ها كه دیدند نشان‌ها
كه تا شكر بگویند كه ما از چه رهیدیم
رسیدند طبیبان، ز ره دور غریبان
غریبانه نمودند دواها كه ندیدیم

ضمن تشکر از انتشارات نگاران سبز و جناب آقای مهندس غلامرضا یزدانی:
🌐دریافت نسخه الکترونیکی کتاب در کتابخوان الکترونیکی کتابراه↪️

#یسوعا
#و_چنین_گفت_یسوعا
#انجیل_توماس
#ساختار_انجیل_توماس
#انجیل_کودکی_به_روایت_توماس
#رساله_توماس_مباحثه‌گر
#ناصر_حافظی_مطلق
#نگاران_سبز

@eventhorizon1