هوس روزهای قدیم را میکردم که میتوانستم بروم توی اتاقش و یکی از وسایل آشنایش را بردارم، یک روسری یا لباس یا قسمتی از روبانی سفیدرنگ. لمس آن گیجم میکرد، باعث میشد از شوق محبوبهام مثل یک غوک ناله سر بدهم. صندلی جلوی میز آرایش که رویش مینشست، آینهای که صورت قشنگش را بازمیتاباند، بالشی که سرش را روی آن میگذاشت، یک جفت جوراب که پرت کرده بود تا بشوید، جذابیت شلوارهای ابریشمی، لباسخوابها، صابون، و حولههای خیسش که هنوز بعد از حمام گرفتن گرم بودند و آدم را خلعسلاح میکردند: من به این چیزها نیاز داشتم. آنها بخشی از زندگی من با او بودند، و رنگ ماتیک فرقی نمیکرد، چون آن سرخی از لبهای گرم زن من ناشی میشد.
#سرشار_زندگی نوشته #جان_فانته و ترجمهی #محمدرضا_شکاری که از باارزشترین دوستای دنیای مجازی من هستن. تازه اومده اما تو همین مدت کوتاه به دل خیلیا نشسته! هشتگش رو ببینید برای اطلاعات بیشتر. بوس به روی ماه فرهیختهتون 💙
متن و عکس
یکی از همراهان خوب نشر اسم :
instagram.com/p/BYsW0Y2BK9N/
#سرشار_زندگی نوشته #جان_فانته و ترجمهی #محمدرضا_شکاری که از باارزشترین دوستای دنیای مجازی من هستن. تازه اومده اما تو همین مدت کوتاه به دل خیلیا نشسته! هشتگش رو ببینید برای اطلاعات بیشتر. بوس به روی ماه فرهیختهتون 💙
متن و عکس
یکی از همراهان خوب نشر اسم :
instagram.com/p/BYsW0Y2BK9N/
Instagram
نشر اسم
: هوس روزهای قدیم را میکردم که میتوانستم بروم توی اتاقش و یکی از وسایل آشنایش را بردارم، یک روسری یا لباس یا قسمتی از روبانی سفیدرنگ. لمس آن گیجم میکرد، باعث میشد از شوق محبوبهام مثل یک غوک ناله سر بدهم. صندلی جلوی میز آرایش که رویش مینشست، آینهای…
بالاخره یکی از رمانهای جان فانته به فارسی درآمد...
چند سال پیش یکی از کارهای مشهورش را که وزارت فخیمهٔ ارشاد ممنوعاش کرد، خواندم و حظ بردم و حیف که هنوز هم چاپ نشده... اما حالا رمانی کوچک از او به نام «سرشار زندگی» چند روزیست درآمده... رمانی سرخوشانه و ناب از مفهوم پدربودهگی... فانته، این دورگهٔ آمریکایی ایتالیایی، این رمان را در سال هزارونهصدوپنجاهودو نوشت. شخصیت اصلی رمان خود اوست که همسرش باردار شده و کف خانهاش موریانه زده. او تصمیم میگیرد برای تعمیر خانه سراغ پدرش رود که پیرمردی لجوج است با روحی سنتی و این آغاز ماجراست... طنز درخشان فانته رمان را مملو از وجه مرددتر شخصیتها میکند... زنی ملحد که ناگهان شیفته کلیسا میشود یا کشیشی کاتولیک که کمی خشن است! پدری الکلی که کار خودش را میکند و مادری حساس که مدام غش میکند... فانته یکی از الهام دهندهگان نویسندهگان نسل بیت بود و البته چارلز بوکوفسکی. این رمان کوچک او تصویری از تولد خانوادهایست از هم دور که نیمی از ذهنیتشان را قبل جنگ اول جا گذاشتهاند... تقابل پدر و پسر و مومن و ملحد... رمان بسیار جذاب است و اوج قدرت فانته را میتوان در دیالوگ نویسیها و البته تقطیع بخشهای داستاناش دید... او که داستان کوتاهنویس مهمی نیز بود بسیاری جاها خرده روایتها را به شیوهای داستان کوتاهوار میسازد و پیش میرود... جسارت نویسنده در قهرمان قرار دادن خودش بعدها الگویی برای کرواک شد. البته فانته مانند هنری میلر به این من روایی توجه میکرد...«اعتراف»...امری که در رمان نیز مدام تکرار میشود و چهرههای دیگری از آدمهایاش میسازد... آخر این که به نظرم حظ خواندن جان فانته را از دست ندهید شاید خوشتان آید... کتاب را محمدرضا شکاری ترجمه کرده و نشر«اسم» آن را درآورده... رمانی دربارهٔ زاییدن و اعتراف و گذشته با طنزی عمیق.
متن و عکس از #مهدی_یزدانی_خرم:
instagram.com/p/BY15mOkBUWQ
چند سال پیش یکی از کارهای مشهورش را که وزارت فخیمهٔ ارشاد ممنوعاش کرد، خواندم و حظ بردم و حیف که هنوز هم چاپ نشده... اما حالا رمانی کوچک از او به نام «سرشار زندگی» چند روزیست درآمده... رمانی سرخوشانه و ناب از مفهوم پدربودهگی... فانته، این دورگهٔ آمریکایی ایتالیایی، این رمان را در سال هزارونهصدوپنجاهودو نوشت. شخصیت اصلی رمان خود اوست که همسرش باردار شده و کف خانهاش موریانه زده. او تصمیم میگیرد برای تعمیر خانه سراغ پدرش رود که پیرمردی لجوج است با روحی سنتی و این آغاز ماجراست... طنز درخشان فانته رمان را مملو از وجه مرددتر شخصیتها میکند... زنی ملحد که ناگهان شیفته کلیسا میشود یا کشیشی کاتولیک که کمی خشن است! پدری الکلی که کار خودش را میکند و مادری حساس که مدام غش میکند... فانته یکی از الهام دهندهگان نویسندهگان نسل بیت بود و البته چارلز بوکوفسکی. این رمان کوچک او تصویری از تولد خانوادهایست از هم دور که نیمی از ذهنیتشان را قبل جنگ اول جا گذاشتهاند... تقابل پدر و پسر و مومن و ملحد... رمان بسیار جذاب است و اوج قدرت فانته را میتوان در دیالوگ نویسیها و البته تقطیع بخشهای داستاناش دید... او که داستان کوتاهنویس مهمی نیز بود بسیاری جاها خرده روایتها را به شیوهای داستان کوتاهوار میسازد و پیش میرود... جسارت نویسنده در قهرمان قرار دادن خودش بعدها الگویی برای کرواک شد. البته فانته مانند هنری میلر به این من روایی توجه میکرد...«اعتراف»...امری که در رمان نیز مدام تکرار میشود و چهرههای دیگری از آدمهایاش میسازد... آخر این که به نظرم حظ خواندن جان فانته را از دست ندهید شاید خوشتان آید... کتاب را محمدرضا شکاری ترجمه کرده و نشر«اسم» آن را درآورده... رمانی دربارهٔ زاییدن و اعتراف و گذشته با طنزی عمیق.
متن و عکس از #مهدی_یزدانی_خرم:
instagram.com/p/BY15mOkBUWQ
Instagram
نشر اسم
: بالاخره یکی از رمانهای جان فانته به فارسی درآمد... چند سال پیش یکی از کارهای مشهورش را که وزارت فخیمهٔ ارشاد ممنوعاش کرد، خواندم و حظ بردم و حیف که هنوز هم چاپ نشده... اما حالا رمانی کوچک از او به نام «سرشار زندگی» چند روزیست درآمده... رمانی سرخوشانه…
جان فانته نویسنده آمریکایی روایتگر زندگی آدمهای عادی در دوران رکود اقتصادی در لوسآنجلس است که قلمش طنز گزندهای دارد. چارلز بوکوفسکی، فانته را نویسنده موردعلاقه خود میدانست و درباره او گفته بود: «فانته خدای من بود.»
رمان «سرشار زندگی» در میان آثار فانته از جایگاه خاصی برخوردار است و او در بهره بردن از اشخاص و ماجراهای واقعی تا جایی پیش رفته که حتی اسامی بعضی از شخصیتهای این رمان واقعی هستند!داستان در رابطه با زن و شوهری است که در شرف فرزنددار شدن هستند و مشکلاتی دارند. با ورود پدر شخصیت اصلی داستان مسائل دیگری از جمله تقابل سنت و تجدد، عقاید مذهبی و خرافاتی هم در رمان مطرح میشود.
عکس و متن از همکاران خوب سلام کافه:
instagram.com/p/BeS3JNGhlsv/
رمان «سرشار زندگی» در میان آثار فانته از جایگاه خاصی برخوردار است و او در بهره بردن از اشخاص و ماجراهای واقعی تا جایی پیش رفته که حتی اسامی بعضی از شخصیتهای این رمان واقعی هستند!داستان در رابطه با زن و شوهری است که در شرف فرزنددار شدن هستند و مشکلاتی دارند. با ورود پدر شخصیت اصلی داستان مسائل دیگری از جمله تقابل سنت و تجدد، عقاید مذهبی و خرافاتی هم در رمان مطرح میشود.
عکس و متن از همکاران خوب سلام کافه:
instagram.com/p/BeS3JNGhlsv/
Instagram
نشر اسم
: جان فانته نویسنده آمریکایی روایتگر زندگی آدمهای عادی در دوران رکود اقتصادی در لوسآنجلس است که قلمش طنز گزندهای دارد. چارلز بوکوفسکی، فانته را نویسنده موردعلاقه خود میدانست و درباره او گفته بود: «فانته خدای من بود.» رمان «سرشار زندگی» در میان آثار فانته…
☕️ #یک_حبه_کتاب
🚙 من با دو #دختر_غریبه. سرجمع میشود سه سرنشین غریبه. منی که دیشب تمام محتویات کیف پولم را روی میز کامپیوتر خالی کردم. از میان کارتهای جورواجورم فقط کارت عابربانک و کارت ملیام را برداشتم. تقریبا هیچ نشانهای جز همان کارت ملی که امیدوارم در #آتش ماشین بسوزد، ندارم.
🚘 دو سرنشین دیگر ماشین احتمالا معلوم است که برای سفر دیگران را با خبر کردهاند؛ اما من یکی؟ تیتر #روزنامه_حوادث: کشف جسد مرد مرموز در ماشین #لکسوس #شاسی_بلند یا این یکی: دانشجویان جوان طعمه مرد بیهویت. اگر تصادف کنیم... «آقا، شما وقتی با مردم سفر میکنین همینطوری بیصدا میشینین؟»
با من بود؟ «ببخشین؟»
کمکراننده چیزی گفته بود؛ «شما همیشه اینقدر ساکتین؟»
راننده میگوید: «نوشین، اگه حرف نزنه پیادهش میکنیم اصلا...»
💎 #رمان #سه_شنبه بافتهی زیبایی از #تنهایی، #جبر و تلاشی پسرانه برای رویارویی جانانه با #واقعیت
ــــــــــــــــــ
📙 #سه_شنبه
✍️ #آراز_بارسقیان
🎨 طراح جلد: #مجید_کاشانی
📚 #نشر_اسم
ــــــــــــــــــ
ما را به "اسم" کتابهایمان بخوانید.
🍀 @esmpub
🚙 من با دو #دختر_غریبه. سرجمع میشود سه سرنشین غریبه. منی که دیشب تمام محتویات کیف پولم را روی میز کامپیوتر خالی کردم. از میان کارتهای جورواجورم فقط کارت عابربانک و کارت ملیام را برداشتم. تقریبا هیچ نشانهای جز همان کارت ملی که امیدوارم در #آتش ماشین بسوزد، ندارم.
🚘 دو سرنشین دیگر ماشین احتمالا معلوم است که برای سفر دیگران را با خبر کردهاند؛ اما من یکی؟ تیتر #روزنامه_حوادث: کشف جسد مرد مرموز در ماشین #لکسوس #شاسی_بلند یا این یکی: دانشجویان جوان طعمه مرد بیهویت. اگر تصادف کنیم... «آقا، شما وقتی با مردم سفر میکنین همینطوری بیصدا میشینین؟»
با من بود؟ «ببخشین؟»
کمکراننده چیزی گفته بود؛ «شما همیشه اینقدر ساکتین؟»
راننده میگوید: «نوشین، اگه حرف نزنه پیادهش میکنیم اصلا...»
💎 #رمان #سه_شنبه بافتهی زیبایی از #تنهایی، #جبر و تلاشی پسرانه برای رویارویی جانانه با #واقعیت
ــــــــــــــــــ
📙 #سه_شنبه
✍️ #آراز_بارسقیان
🎨 طراح جلد: #مجید_کاشانی
📚 #نشر_اسم
ــــــــــــــــــ
ما را به "اسم" کتابهایمان بخوانید.
🍀 @esmpub
☕️ #یک_حبه_کتاب
ا🧮 امروز قاعده بازی این است پسرم، با #زن جماعت، با #ادبیات_چی جماعت، با #ناشر جماعت، با #خبرنگار جماعت، با #مخاطب جماعت... بازیات را بکن آخر عزیز دل.
🌆 ملت میروند #اینستاگرام راه میاندازند فوجفوج با چرتوپرتهای دلبرکُششان #دختر تور میکنند، تو مینشینی علیه #شبکه_های_اجتماعی مقاله چهارهزارکلمهای مینویسی تحلیلش میکنی؟ جوووون بابا! عوضی گرفتی...
ــــــــــــــــــ
📓 #پسران_سالخورده
✍️#حسام_الدین_مطهری
🎨 طراح جلد: #مجید_کاشانی
📚 #نشر_اسم
ــــــــــــــــــ
ما را به "اسم" کتاب هایمان بخوانید
🍀 @esmpub
ا🧮 امروز قاعده بازی این است پسرم، با #زن جماعت، با #ادبیات_چی جماعت، با #ناشر جماعت، با #خبرنگار جماعت، با #مخاطب جماعت... بازیات را بکن آخر عزیز دل.
🌆 ملت میروند #اینستاگرام راه میاندازند فوجفوج با چرتوپرتهای دلبرکُششان #دختر تور میکنند، تو مینشینی علیه #شبکه_های_اجتماعی مقاله چهارهزارکلمهای مینویسی تحلیلش میکنی؟ جوووون بابا! عوضی گرفتی...
ــــــــــــــــــ
📓 #پسران_سالخورده
✍️#حسام_الدین_مطهری
🎨 طراح جلد: #مجید_کاشانی
📚 #نشر_اسم
ــــــــــــــــــ
ما را به "اسم" کتاب هایمان بخوانید
🍀 @esmpub