دوست داشتم که با تو شام می خوردم
شبی در فلورانس!
آنجا که تندیس های میکل آنژ
همچنان با گردشگران،
نان و شراب را تقسیم می کنند!
#نزار_قبانی #عشق_از_خاورميانه
شبی در فلورانس!
آنجا که تندیس های میکل آنژ
همچنان با گردشگران،
نان و شراب را تقسیم می کنند!
#نزار_قبانی #عشق_از_خاورميانه
از یاد می روی،
انگار که هیچ گاه نبودی...
مثل پرنده ای مرده،
مثل کلیسایی متروکه،
مثل عشق یک عابر،
مثل گلی در یخ،
فراموش می شوی...
#محمود_درویش #عشق_از_خاورميانه
انگار که هیچ گاه نبودی...
مثل پرنده ای مرده،
مثل کلیسایی متروکه،
مثل عشق یک عابر،
مثل گلی در یخ،
فراموش می شوی...
#محمود_درویش #عشق_از_خاورميانه
زن،
مردی زیبا، خوش تیپ یا شاعر،
نمی خواهد...
یک زن، مردی را می خواهد،
که هنگامی که غمگین می شود،
چشمانش را بفهمد
و با انگشتانش به قلبش اشاره کند
و بگويد
اینجا وطن توست...
#نزار_قبانی #عشق_از_خاورميانه
مردی زیبا، خوش تیپ یا شاعر،
نمی خواهد...
یک زن، مردی را می خواهد،
که هنگامی که غمگین می شود،
چشمانش را بفهمد
و با انگشتانش به قلبش اشاره کند
و بگويد
اینجا وطن توست...
#نزار_قبانی #عشق_از_خاورميانه
دموکراسی این نيست،
که مرد نظرش را درباره سیاست بگويد
و کسی هم به او اعتراض نکند،
دموکراسی این است که
زن نظرش را درباره عشق بگويد،
و کسی هم او را نکشد...
#سعاد_الصباح #عشق_از_خاورميانه
که مرد نظرش را درباره سیاست بگويد
و کسی هم به او اعتراض نکند،
دموکراسی این است که
زن نظرش را درباره عشق بگويد،
و کسی هم او را نکشد...
#سعاد_الصباح #عشق_از_خاورميانه
پاسپورتم را
به دریا می اندازم،
و تو را سرزمینم می نامم...
همه دیکشنری هایم را
به آتش می کشم،
و تو را زبانم می نامم...
#نزار_قبانی #عشق_از_خاورميانه
به دریا می اندازم،
و تو را سرزمینم می نامم...
همه دیکشنری هایم را
به آتش می کشم،
و تو را زبانم می نامم...
#نزار_قبانی #عشق_از_خاورميانه
بین فصل پاییز و زمستان،
فصلی است...
که من آن را فصل "اشک" می نامم،
فصلی که بیش از هرزمان ديگري،
به آسمان نزدیک می شوی...
#نزار_قبانی #عشق_از_خاورميانه
فصلی است...
که من آن را فصل "اشک" می نامم،
فصلی که بیش از هرزمان ديگري،
به آسمان نزدیک می شوی...
#نزار_قبانی #عشق_از_خاورميانه
بگو دوستم داری تا زیر و رو شوم،
تبدیل شوم به خوشه ای گندم،
یا یک نخل!
بگو، دل دل نکن...
#نزار_قبانی #عشق_از_خاورميانه
تبدیل شوم به خوشه ای گندم،
یا یک نخل!
بگو، دل دل نکن...
#نزار_قبانی #عشق_از_خاورميانه
اما تو...
آموختم که گل مارگریت شوی
و
بر بازوهایم بخوابی
و بگذاری تا حکومت کنم،
و کار تو فقط این باشد
که تا ابد معشوقه ام باشی...
#نزار_قبانی #عشق_از_خاورميانه
آموختم که گل مارگریت شوی
و
بر بازوهایم بخوابی
و بگذاری تا حکومت کنم،
و کار تو فقط این باشد
که تا ابد معشوقه ام باشی...
#نزار_قبانی #عشق_از_خاورميانه
برهنه شو!
قرن هاست،
جهان معجزه ای به خود ندیده
برهنه شو!
من لالم،
و تن تو،
تمامِ زبان ها را می فهمد...
#عشق_از_خاورميانه #نزار_قباني
قرن هاست،
جهان معجزه ای به خود ندیده
برهنه شو!
من لالم،
و تن تو،
تمامِ زبان ها را می فهمد...
#عشق_از_خاورميانه #نزار_قباني
اگر می دانستم اینقدر کتاب دوست داری لباس هایم را
از کتابفروشی ها می خریدم!
#سعاد_الصباح #عشق_از_خاورميانه
از کتابفروشی ها می خریدم!
#سعاد_الصباح #عشق_از_خاورميانه
چه می شد اگر خدا،
مرا و تو را عوض می کرد:
مرا کمتر شیفته
تو را زیبا کمتر.
#نزار_قبانی #عشق_از_خاورميانه
مرا و تو را عوض می کرد:
مرا کمتر شیفته
تو را زیبا کمتر.
#نزار_قبانی #عشق_از_خاورميانه
دستانت همیشه
پرنده صلح بودند
هنگامی که بگو مگو داشتیم
آشتی‌مان می دادند
و زمانی که به گریه ام می انداختی
اشک‌هایم را پاک می کردند...
#سعاد_الصباح #عشق_از_خاورميانه
پرنده صلح بودند
هنگامی که بگو مگو داشتیم
آشتی‌مان می دادند
و زمانی که به گریه ام می انداختی
اشک‌هایم را پاک می کردند...
#سعاد_الصباح #عشق_از_خاورميانه
من چه خوشبين بودم
همه اش رويا بود،
و خدا مي داند
سادگي از ته دلبستگي ام پيدا بود
#جبران_خلیل_جبران #عشق_از_خاورميانه
همه اش رويا بود،
و خدا مي داند
سادگي از ته دلبستگي ام پيدا بود
#جبران_خلیل_جبران #عشق_از_خاورميانه