✅ اهواز یادمان آورد که چقدر به هم محتاجیم
✍️ احسان محمدی
↙️ تلخ است اما انگار ناف ما را با مصیبت بریده اند برای همین با درد بیشتر به هم گره می خوریم تا با شادی و لبخند.
از دیروز که کارون بوی خون گرفت مثل آدم هایی شدیم که یک باره از خواب پریده ایم. #دلار و سکه و احتکار و #اختلاس یادمان رفت، تنگ همدیگر را بغل کردیم، قلب مان برای هم تند زد. برای هم وطن. برای وطن. برای سربازها. برای اهواز که هوا ندارد، آب ندارد اما زخم دارد.
↙️ تلخ است اما انگار باید #پلاسکو بریزد، زلزله تن #کرمانشاه را بلرزاند، #سانچی غرق شود، اهواز گلوله بخورد تا یادمان بیاید تا چه اندازه به هم محتاجیم. تا چه اندازه برای هم عزیزیم. تا چه اندازه این سرزمین و مردمش را دوست داریم.
↙️ ماییم و این نقشه گربه شکل. دار و ندارمان همین است. حتماً نباید مصیبتی از راه برسد که یادمان بیاورد در این دنیا #تنها هستیم و وقت مصیبت به شانه هم محتاجیم برای گریه کردند. به دست هم محتاجیم برای دوباره از زمین برخاستن.
↙️ دو، سه هفته پیش اول صبح اسنپ گرفتم. اسم راننده که افتاد روی گوشی لبخند زدم. اسمش اهواز قهرمان پور بود.
چه ترکیب فوق العاده ای! اهواز، قهرمان ... آدم یک دفعه یاد جنگ و جهان آرا و #همت و #باکری می افتد. پر از حس خوب شدم. به عکس کوچک اش نگاه کردم. صورت لاغری دارد با موهای پرپشت. با پرایدش که رسید چشمم افتاد به شلوار کُردی اش.
↙️ چاق سلامتی که کردم لهجه اش تُرکی بود. گفتم: اسمت جنوبی، شلوارت کُردی، لهجه ات تُرکی... داری با من چکار می کنی قهرمان پور؟!
شیرین و دوست داشتنی است. لبخند می زند.
_ والا شلوار کُردی برای اینه که هوا گرمه. اسمم داستان داره.
_ اگه میشه برام بگو.
_ ما یه فامیل داشتیم سربازی افتاده بود اهواز. وقتی برگشت مرخصی من به دنیا اومدم. گفت اسمم رو بذارن اهواز. بعد برگشت جبهه، دیگه نیومد. یعنی اومد ولی شهید شد. دیگه بابای من به خاطر اون اسم من رو گذاشت اهواز. عوض نکرد.
↙️ چند لحظه سکوت... به نیم رخ استخوانی اش نگاه کردم، به موهای جوگندمی اش و لبخندی که بی هیچ تلاشی روی صورت داشت. انگار بوی کارون ریخت توی ماشین، بوی مورمورکننده باروت، شرجی ظهرهای خیابان نادری و صدای #محسن_چاووشی:
پدرم همیشه می گفت یادته بهت می گفتم
اگه بچه هاي اهواز که نه ابرن نه پرندن
تو بازی هم ببازن، توی عشق شون بَرَندن
گفتم:
_روحش شاد. ولی اسمت خیلی خوبه، هر کس یک بار بشنوه یادش نمیره.
دستپاچه تشکر می کند. انگار می خواهد بگوید: قابل شما رو نداره!
↙️ #گابریل_گارسیا_مارکز وقتی نوبل ادبیات گرفت، سنت شکنی کرد و به جای فراگ، لباس بومی مردم کاراییب را پوشید و در مورد جادوی مردم آمریکای لاتین گفت که قصه گو هستند و با افسانه ها زندگی می کنند و او فقط خوش شانس بوده که از بین آنها مثل یک شماره برنده، جایزه نوبل را برده!
↙️ اینجا کسی از ما #نوبل نمی برد اما هر روز یک افسانه بیخ گوش مان خلق می شود. حیف که عادت کرده ایم فقط آنها که مثل سکه و دلار و گرانی و دزدی و غارت تلخ اند را برای هم تعریف کنیم. اهواز قهرمان پور افسانه آن روز صبح من بود. درست مثل اهواز و سربازهای فداکار دیروزش...
#عصرایران
🖋 @ehsanmohammadi95
✍️ احسان محمدی
↙️ تلخ است اما انگار ناف ما را با مصیبت بریده اند برای همین با درد بیشتر به هم گره می خوریم تا با شادی و لبخند.
از دیروز که کارون بوی خون گرفت مثل آدم هایی شدیم که یک باره از خواب پریده ایم. #دلار و سکه و احتکار و #اختلاس یادمان رفت، تنگ همدیگر را بغل کردیم، قلب مان برای هم تند زد. برای هم وطن. برای وطن. برای سربازها. برای اهواز که هوا ندارد، آب ندارد اما زخم دارد.
↙️ تلخ است اما انگار باید #پلاسکو بریزد، زلزله تن #کرمانشاه را بلرزاند، #سانچی غرق شود، اهواز گلوله بخورد تا یادمان بیاید تا چه اندازه به هم محتاجیم. تا چه اندازه برای هم عزیزیم. تا چه اندازه این سرزمین و مردمش را دوست داریم.
↙️ ماییم و این نقشه گربه شکل. دار و ندارمان همین است. حتماً نباید مصیبتی از راه برسد که یادمان بیاورد در این دنیا #تنها هستیم و وقت مصیبت به شانه هم محتاجیم برای گریه کردند. به دست هم محتاجیم برای دوباره از زمین برخاستن.
↙️ دو، سه هفته پیش اول صبح اسنپ گرفتم. اسم راننده که افتاد روی گوشی لبخند زدم. اسمش اهواز قهرمان پور بود.
چه ترکیب فوق العاده ای! اهواز، قهرمان ... آدم یک دفعه یاد جنگ و جهان آرا و #همت و #باکری می افتد. پر از حس خوب شدم. به عکس کوچک اش نگاه کردم. صورت لاغری دارد با موهای پرپشت. با پرایدش که رسید چشمم افتاد به شلوار کُردی اش.
↙️ چاق سلامتی که کردم لهجه اش تُرکی بود. گفتم: اسمت جنوبی، شلوارت کُردی، لهجه ات تُرکی... داری با من چکار می کنی قهرمان پور؟!
شیرین و دوست داشتنی است. لبخند می زند.
_ والا شلوار کُردی برای اینه که هوا گرمه. اسمم داستان داره.
_ اگه میشه برام بگو.
_ ما یه فامیل داشتیم سربازی افتاده بود اهواز. وقتی برگشت مرخصی من به دنیا اومدم. گفت اسمم رو بذارن اهواز. بعد برگشت جبهه، دیگه نیومد. یعنی اومد ولی شهید شد. دیگه بابای من به خاطر اون اسم من رو گذاشت اهواز. عوض نکرد.
↙️ چند لحظه سکوت... به نیم رخ استخوانی اش نگاه کردم، به موهای جوگندمی اش و لبخندی که بی هیچ تلاشی روی صورت داشت. انگار بوی کارون ریخت توی ماشین، بوی مورمورکننده باروت، شرجی ظهرهای خیابان نادری و صدای #محسن_چاووشی:
پدرم همیشه می گفت یادته بهت می گفتم
اگه بچه هاي اهواز که نه ابرن نه پرندن
تو بازی هم ببازن، توی عشق شون بَرَندن
گفتم:
_روحش شاد. ولی اسمت خیلی خوبه، هر کس یک بار بشنوه یادش نمیره.
دستپاچه تشکر می کند. انگار می خواهد بگوید: قابل شما رو نداره!
↙️ #گابریل_گارسیا_مارکز وقتی نوبل ادبیات گرفت، سنت شکنی کرد و به جای فراگ، لباس بومی مردم کاراییب را پوشید و در مورد جادوی مردم آمریکای لاتین گفت که قصه گو هستند و با افسانه ها زندگی می کنند و او فقط خوش شانس بوده که از بین آنها مثل یک شماره برنده، جایزه نوبل را برده!
↙️ اینجا کسی از ما #نوبل نمی برد اما هر روز یک افسانه بیخ گوش مان خلق می شود. حیف که عادت کرده ایم فقط آنها که مثل سکه و دلار و گرانی و دزدی و غارت تلخ اند را برای هم تعریف کنیم. اهواز قهرمان پور افسانه آن روز صبح من بود. درست مثل اهواز و سربازهای فداکار دیروزش...
#عصرایران
🖋 @ehsanmohammadi95
⛔️ مردم برای بیشتر ترسیدن باید کمتر بفهمند!
✍ احسان محمدی
↙️ #گابریل_گارسیا_مارکز در کتاب «پاییز پدرسالار» این جمله طلایی را می نویسد:«مردم برای بیشتر ترسیدن باید کمتر بفهمند».
↙️ همواره در دنیای ارتباطات واژهها را تعریف و بازتعریف میکنند. اینکه میان «شنیدن» و «گوش دادن» تفاوت عمیقی وجود دارد، اینکه اطلاعات (Information) لزوماً دانش (knowledge) نیست، اینکه میان «دانستن» و «فهمیدن» تفاوت هست.
↙️ سالهاست هر روز اخبار را پیگیری میکنم. زمانی تنها پنجرهام رو به دنیا «رادیو» بود و حالا هزاران در و دریچه رو به دنیا گشوده شده است. سرعت دسترسی به اخبار و تنوع آنها چنان زیاده شده که نمیشود همه را خواند، بررسی کرد و «فهمید».
↙️ به همین خاطر دنیا در حالیکه کسب #خبر را مهم میداند، برای #تحلیل ارزش مضاعفی برخوردار است. اما در این عصر شتابنده کو زمان برای خواندن تحلیل؟
↙️خبرخوانیِ صرف میتواند یک آفت باشد. اینکه عادت کنیم مجموعهای از مواد خام را وارد ذهن کنیم و فرصت پردازش به آنها ندهیم.
↙️ وقتی توئیتهای #دونالد_ترامپ را میخوانم به این فکر می کنم که چطور موضعگیری در عرصه سیاست با هزاران پیچیدگی آشکار و پنهان، امروز چنین پوست انداخته است. اینکه دیدگاه افراد تاثیرگذار را تنها در 280 حرف خلاصه کنیم دانستن است یا فهمیدن؟
↙️ آیا توئیتخوانی میتواند برای «فهمیدن» کفایت کند؟ یا ذهن را دچار اغتشاش ذهنی میکند و توهم «فهمیدن» میدهد؟
↙️ آیا خواندن تیترها کافی است؟ یا در پس این بمباران خبر و توئیتهای کوچک، اندیشهای برای مشغول کردن آدم ها وجود دارد.
اینکه زیر رگبار پیوسته خبرهای مکرر، فرصت تمرکز و تحلیل را از آنها بگیرند، به افراد فرصت ندهند که ماجرا را «بفهمند» و وقتی فهمِ منجر به درکی وجود نداشته باشد، دانایی و تمایل به تغییری در پی نخواهد بود؟ این بیسوادی مدرن نیست؟
↙️ گرفتار رسانههراسی نشدهام و مشوق #تنبیه_ابزار نیستم. امری که در ایران بارها شاهد آن بودهایم، از ماهواره و اینترنت گرفته تا تلگرام و ... ابراز همواره مورد تنبیه قرار گرفتهاند.
↙️ یکی از دیگر معانی «تنبیه» البته «هشیار و آگاه کردن» است، سالهاست به جای «تنبیه افکار» - آگاه و هشیار کردن آنها- دست به «تنبیه ابزار» زده میشود که البته راه به جایی نخواهد برد. اما آیا سرعت دسترسی به اخبار به ما کمک کرده که دقیقتر، درستتر و همه جانبهتر بینیدیشیم؟
↙️ وقتی در معرض بمباران اخبار – بدون تحلیل- قرار میگیریم، ذهن دچار اغتشاش خبری میشود، احساس ناامنی غلبه میکند و بیشتر میترسیم.
↙️ ترس احساس ناخوشایندی است که هنگام رویارویی یا تصور رویارویی با خطر، در انسان زاده میشود. بخش بزرگی از آن ریشه در «نادانی» دارد. ندانستن و عدم آگاهی محیطی ترس میآورد.
↙️ در عصر حاضر کار بسیاری از رسانهها نه تلاش برای #فهماندن که تشدید ترس است.
آدمهای ترسخورده، بیشتر اطاعت میکنند و در عدم فهم عموم مردم، منافع بیشتری برای صاحبان قدرت هست. همان که مارکز گفت:«مردم برای بیشتر ترسیدن باید کمتر بفهمند!»
#عصرایران
🖋 @ehsanmohammadi95
✍ احسان محمدی
↙️ #گابریل_گارسیا_مارکز در کتاب «پاییز پدرسالار» این جمله طلایی را می نویسد:«مردم برای بیشتر ترسیدن باید کمتر بفهمند».
↙️ همواره در دنیای ارتباطات واژهها را تعریف و بازتعریف میکنند. اینکه میان «شنیدن» و «گوش دادن» تفاوت عمیقی وجود دارد، اینکه اطلاعات (Information) لزوماً دانش (knowledge) نیست، اینکه میان «دانستن» و «فهمیدن» تفاوت هست.
↙️ سالهاست هر روز اخبار را پیگیری میکنم. زمانی تنها پنجرهام رو به دنیا «رادیو» بود و حالا هزاران در و دریچه رو به دنیا گشوده شده است. سرعت دسترسی به اخبار و تنوع آنها چنان زیاده شده که نمیشود همه را خواند، بررسی کرد و «فهمید».
↙️ به همین خاطر دنیا در حالیکه کسب #خبر را مهم میداند، برای #تحلیل ارزش مضاعفی برخوردار است. اما در این عصر شتابنده کو زمان برای خواندن تحلیل؟
↙️خبرخوانیِ صرف میتواند یک آفت باشد. اینکه عادت کنیم مجموعهای از مواد خام را وارد ذهن کنیم و فرصت پردازش به آنها ندهیم.
↙️ وقتی توئیتهای #دونالد_ترامپ را میخوانم به این فکر می کنم که چطور موضعگیری در عرصه سیاست با هزاران پیچیدگی آشکار و پنهان، امروز چنین پوست انداخته است. اینکه دیدگاه افراد تاثیرگذار را تنها در 280 حرف خلاصه کنیم دانستن است یا فهمیدن؟
↙️ آیا توئیتخوانی میتواند برای «فهمیدن» کفایت کند؟ یا ذهن را دچار اغتشاش ذهنی میکند و توهم «فهمیدن» میدهد؟
↙️ آیا خواندن تیترها کافی است؟ یا در پس این بمباران خبر و توئیتهای کوچک، اندیشهای برای مشغول کردن آدم ها وجود دارد.
اینکه زیر رگبار پیوسته خبرهای مکرر، فرصت تمرکز و تحلیل را از آنها بگیرند، به افراد فرصت ندهند که ماجرا را «بفهمند» و وقتی فهمِ منجر به درکی وجود نداشته باشد، دانایی و تمایل به تغییری در پی نخواهد بود؟ این بیسوادی مدرن نیست؟
↙️ گرفتار رسانههراسی نشدهام و مشوق #تنبیه_ابزار نیستم. امری که در ایران بارها شاهد آن بودهایم، از ماهواره و اینترنت گرفته تا تلگرام و ... ابراز همواره مورد تنبیه قرار گرفتهاند.
↙️ یکی از دیگر معانی «تنبیه» البته «هشیار و آگاه کردن» است، سالهاست به جای «تنبیه افکار» - آگاه و هشیار کردن آنها- دست به «تنبیه ابزار» زده میشود که البته راه به جایی نخواهد برد. اما آیا سرعت دسترسی به اخبار به ما کمک کرده که دقیقتر، درستتر و همه جانبهتر بینیدیشیم؟
↙️ وقتی در معرض بمباران اخبار – بدون تحلیل- قرار میگیریم، ذهن دچار اغتشاش خبری میشود، احساس ناامنی غلبه میکند و بیشتر میترسیم.
↙️ ترس احساس ناخوشایندی است که هنگام رویارویی یا تصور رویارویی با خطر، در انسان زاده میشود. بخش بزرگی از آن ریشه در «نادانی» دارد. ندانستن و عدم آگاهی محیطی ترس میآورد.
↙️ در عصر حاضر کار بسیاری از رسانهها نه تلاش برای #فهماندن که تشدید ترس است.
آدمهای ترسخورده، بیشتر اطاعت میکنند و در عدم فهم عموم مردم، منافع بیشتری برای صاحبان قدرت هست. همان که مارکز گفت:«مردم برای بیشتر ترسیدن باید کمتر بفهمند!»
#عصرایران
🖋 @ehsanmohammadi95