روزنوشت‌های احسان محمدی
17.6K subscribers
3.58K photos
1.17K videos
61 files
367 links
🎓دکترای فرهنگ و ارتباطات
📡مشاور رسانه‌ای
📰روزنامه‌نگار
📺 کارشناس رادیو و تلویزیون

📚 کتاب‌ها‌: جنگ بود، مارکز در تاکسی، شیوه دلبری و متروآشوبی و گنجینه‌پنهان

🔰صفحه اینستاگرام: ehsanmohammadi94
🔰توئیتر: ehsanm92
Download Telegram
Forwarded from خبرآنلاين
✔️سانسور تصویر #سیدمحمدخاتمی در کلیپ پایانی مستند #روحانی
در ابتدای مستند هم صدای دانشجویان در حمایت از روحانی و نام بردن از خاتمی، سانسور شد

@khabaronline_ir
💠 #سیدمحمدخاتمی در هشتمین دوره جایزه #اخلاق_ونیایش جایزه اخلاق در حوزه #سیاست را به #هاشمی_طبا اهداء کرد.
علی نصیریان در حوزه تئاتر و سینما هم برنده این جایزه شد.
@khatamimedia
🖋 @ehsanmohammadi95
روزنوشت‌های احسان محمدی
🔺اینها ۴۳ وزیر و معاون احمدی نژاد هستند که از او اعلام برائت کرده اند. بسیاری از آنها که در قامت مدیر یک مدرسه بودند و وزیر شدند زیست سیاسی شان را مدیون او هستند. #ای_خِدا 🖋 @ehsanmohammadi95
🔰روزی که #احمدی_نژاد تحملم کرد!

❗️ به بهانه اعلام برائت یاران دیروز احمدی نژاد از او

✍️ احسان محمدی

🔰 می توانست به محافظ هایش بگوید من را از دفترش بیرون کنند اما تمام مدت با همان لبخند مشهور و دستی روی سینه، به خطبه تلخ اما در دایره ادبم گوش داد. حتی وقتی به او گفتم جزو صد سیاستمدار من نیست و هرگز به او رای نداده ام و نمیدهم و سیاستش را به سود کشور نمی دانم.

🔰 خوشحال نبود ولی با همان آرامش عجیب و لبخند لج درآرش گفت چپ و راست فرقی ندارند و مهم کشور است و دشمن و ...

حالا که یادش می افتم می بینم به خاطر آن درجه از صبوری اش تحسینش می کنم. نیمی از آن حرفها را به پسرعمهء شوهرخاله بخشدار #دارقوزآباد سفلی زده بودم احتمالا" دستور می داد تبعیدم کنند!

🔰 نمی توانم پنهان کنم که خوشحال نیستم از اینکه می بینم حواریونش تازه دارند به حرف های 13 سال پیش ما می رسند. هیچکس مثل احمدی نژاد نمی توانست ذات واقعی احمدی نژاد را آشکار کند. سال۸۴ وقتی گفتیم و نوشتیم که کشور را به مهلکه می برد پوزخند زدند و گفتند: صلی علی محمد/ بوی رجایی آمد.

🔰 بزرگانشان گفتند خواب دیده اند امام زمان توصیه کرده به او رای بدهند. هرکاری کرد و هر حرفی زد توجیهش کردند، مثل بچه عزیزکرده ای که قرار بود کسی دلش را نشکند! ... به خاطر او چه جان های عزیز به مکافات گرفتار شد و چه انسان های شریف زجر دیدند.

🔰 هیچوقت مثل برخی قد و بالا و قیافه اش را دست نینداختم. کار سخیفی بود. بیشتر شبیه عقده گشایی. اما رفتار و کردارش را نقد کردم. الان هم اعتقاد دارم همه حرف ها و نقدهایش غلط نیست.

به عنوان کسی که هشت سال سکانداری کشور را در دست داشت و بسیار گران تجربه هایی آموخت نباید یکباره حذف شود. اما جالب است که دوستان سابقش علیه اش برائت نامه می نویسد. جدی؟! کمی دیر نیست؟! این همه #بی_بصیرت بودید حضرات؟ اوغور به خیر!

🔰 اگر ساختار سیاسی منطقی وجود داشت که آدم ها را مقدس نمی کرد الان #احمدی نژاد نماینده یک جریان فکری بود و به این ورطه نمی افتاد اما سیاستِ به عرش بردن و بر فرش کوبیدن تمامی ندارد.

🔰 یک روز نوبت #هاشمی بود که در دهه هفتاد در نماز جمعه شعار می دادند مخالف هاشمی/دشمن پیغمبر است و بعد شد سردسته خواص بی بصیرت! یک روز #خاتمی از سیدخندان تبدیل شد به فتنه گر!

یک روز نخست وزیر آرام امام تبدیل شد به جاسوس امریکا! یک روز ... حالا نوبت احمدی نژاد است و این شتر برای نشستن جلوی خانه #روحانی خیز برداشته است! ما مردم اغراقیم؛ چه در تحسین، چه در سرزنش!

🔰 می دانید هر بار این بت سازی و بت شکنی چه میزان در دیوار اعتماد مردم ترک ایجاد می کند؟ این کشور برایتان مهم نیست، پست و مقام خودتان که برایتان مهم است! یادتان می آید برای تثبیت همین محمود احمدی نژاد که الان یک شبه بنی صدر زمان شد چه ها که نکردید؟

⛔️ یادآوری: #فاطمه_رجبی همسر دکتر #الهام که زمانی بازوی احمدی نژاد بود کتابی۳۲۰صفحه ای نوشت در وصف احمدی نژاد به نام "معجزه هزاره سوم". احتمالا از بودجه بیت المال.

برای دفاع از او به #سیدمحمدخاتمی گفت که حتی ارزش #اعدام_انقلابی توسط جوانان مومن را ندارد، #موسوی را فحاش و #ضدانسان لقب داد و گفت: احمدی‌نژاد دور قبل با عنایت #امام_زمان انتخاب شد و امروز هم اگر توجّه ولی‌عصر نبود با این‌همه کارشکنی موفق نمی‌شد.

برایش سوت و کف زدید. نمونه زن شجاع، تحلیلگر، استاد دانشگاه، ولایی و .. معرفی اش کردید و حالا احتمالا" جایی کز کرده و دوست دارد همه ما به #آلزایمر دسته جمعی گرفتار بشویم.

🔰 آقایان! حضرات! بزرگان!

دست از مقدس کردن افراد بردارید. از #رئیسی تا روحانی، از احمدی نژاد تا #قالیباف و ... انسان هستند. با خطاهای انسانی. آنها را به مقدسات گره نزنید. چون یک روز مثل امروز از این ور بام می افتید و می گویید از اول جاسوس انگلیس بودند و ما اعلام برائت می کنیم! ... ما هم باید بگوییم چشم!

🔰 اعتماد مردم، خمیر بازی نیست که بشود با آن قلعه ساخت و دوباره به هم ریخت و از نو ساخت. هر زنده باد و مُرده بادی که راه می اندازید بخشی از اعتماد مردم را خدشه دار می کنید. این کشور را دچار چندپارگی می کنید.

🔰این سقف بریزد روی سر همه ما می ریزد. روی سر بچه هایمان که می خواهند اینجا بزرگ بشوند و زندگی کنند نه اینکه خودشان را توی بشکه قایم کنند و در آرزوی زندگی در #استرالیا، طعمه ماهی های اقیانوس ها شوند.
🖋 @ehsanmohammadi95
🔰 میچکا... میچکا!

✍️#احسان_محمدی

🎵 محمد آمد توی اتاق. مثل گربه ای که از لای در لیز بخورد تو. سلام کرد. آنقدر آرام که به زحمت خودش شنید. با همان لباس هایی که صبح رفته بود کلاس رفت زیر پتو. تخت ها دو طبقه بود. توی دل دیوار. تخت پایین را با ملحفه سفیدی از اتاق جدا کرده بود.

یک لامپ کشیده بود و آنجا تمام دنیایش می شد. دنیای دو متر در یک متری. چند عکس روی دیوار همان دنیا چسبانده بود. عکسی از تیم ملی #ایتالیا. از #رضا_شاهرودی با آن موهای لخت دلفریب، عکسی از #سیدمحمدخاتمی در سازمان ملل.

🎵 وقتی اینطور می لغزید توی دنیای دو متر در یک مترش، من می رفتم صدای ضبط را کم می کردم. انگار وسط کنسرت بروی بگویی ببخشید آقای #ابی میشه یواش تر اون دو تا مست چشات رو بخونی؟ عاشق ابی بود. وقتی سرحال بود و دور هم چای می خوردیم می گفت: اونجا هست که ابی می خونه؛ قلب تو قلب پرنده، پوستت اما پوست شیر... آدم باید خیلی عاشق باشه اینو سروده باشه.

🎵 اهل پرسیدن نبودم. هنوز هم خیلی کم سوال می پرسم. برای همین نمی پرسیدم محمد کیو دوست داری؟ از ترم بالایی هاست؟ بچه های تولیدات گیاهی؟ پُر بود از حس های عجیب. می گفت: وقتی کسی رو دوست داری، عاشقی، شروع می کنی به دویدن. مثل هوای دم گُرگ و میش صبح. چشماتو می بندی و به جاده، به زمین، به خیابون اعتماد می کنی و می دوی و یادش مثل مه می خوره به صورتت. می ره توی ریه هات. قاطی خونت میشه. می دونی چی می گم احسان؟

🎵 نگاهش می کردم می گفتم آره می دونم. هجده سالم بود اما خوب نمی دانستم چه می گوید. عصرها دم غروب کفش های کتانی سه خطش را می پوشید جاده آسفالته را می گرفت و می دوید. من از تراس طبقه ششم خوابگاه نگاهش می کردم.

از آن بالا مثل عدد یک بود. دورتر که می شد شکل صفر می شد. می دانستم وقتی می دود، حتی اگر هوای دم کرده آخر خرداد باشد باز هم حس می کند مه دارد می خورد به صورتش.

🎵 ما بازیگوش بودیم و ترم اول. مثل بچه هایی که #قاصدک ها را دنبال می کنند، محمد ترم آخری بود و عاشق، مثل #پلنگی دل سیر که از کنار رمه آهو می گذشت، بی میل حمله.

🎵 روز فارغ التحصیلی وقتی توی اتاق داشت لباس هایش را می ریخت توی ساک گفت: احسان می دونی #میچکا یعنی چی؟ نمی دانستم. گفت یعنی گنجشک. یادته ابی می خوند قلب تو قلب پرنده، پوستت اما پوست شیره؟ میچکا یعنی گنجشک. هر جا گنجشک دیدی یاد من بیفت. باشه؟ بغض کرده بودم. گفتم باشه.

🎵بیرون دارد باران می بارد. باز یاد محمد افتادم. یاد میچکا. نمی دانم کجای این روزگار است. یادش بخیر و سر میچکا سلامت.
🖋 @ehsanmohanmadi95